دل باخته
818 subscribers
2.83K photos
2.92K videos
22 files
544 links
این کانال در راستای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و پیشبرد اهداف و آرمان های والای انقلاب اسلامی و پاسداری از حریم ولایت و رهبری فعالیت می کند.
بسیجی دل باخته حق و اهل ولایت است .

از وبلاگ دل باخته دیدن فرمائید
🅱 Pcdr.parsiblog.com
Download Telegram
💢 متن کامل‌ #وصیتنامه گهربار #سردار_شهید_قاسم_سلیمانی :

🔹 #قسمت_پنجم

💠 خطاب به برادران سپاهی و ارتشی...

کلامی کوتاه خطاب به برادران سپاهی عزیز و فدا کار و ارتشی‌های سپاهی دارم : ملاک مسئولیت‌ها را برای انتخاب فرماندهان ، شجاعت و قدرِت اداره بحران قرار دهید . طبیعی است به ولایت اشاره نمی‌کنم ، چون ولایت در نیروهای مسلح جزء نیست ، بلکه اساس بقای نیروهای مسلح است . این شرط خلل ناپذیر می‌باشد.

نکته دیگر، شناخت به موقع از دشمن و اهداف و سیاست‌های او و اخذ تصمیم به موقع و عمل به موقع ؛ هر یک از اینها اگر در غیر وقت خود صورت گیرد ، بر پیروزی شما اثر جدّی دارد.

💠 خطاب به علما و مراجع معظم...

سخنی کوتاه از یک سرباز ۴۰ ساله در میدان به علمای عظیم‌الشأن و مراجع گران‌قدر که موجب روشنایی جامعه و سبب زدودن تاریکی
مراجع عظام تقلید . سربازتان از یک برج دیده‌بانی ، دید که اگر این نظام آسیب ببیند ، دین و آنچه از ارزش‌های آن (که) شما در حوزه‌ها استخوان خُرد کرده‌اید و زحمت کشیده‌اید ، از بین می‌رود . این دوره‌ها با همه دوره‌ها متفاوت است. این بار اگر مسلّط شدند ، از اسلام چیزی باقی‌نمی‌ماند . راه صحیح ، حمایت بدون هرگونه ملاحظه از انقلاب ، جمهوری اسلامی و ولی‌فقیه است. نباید در حوادث ، دیگران شما را که امید اسلام هستید به ملاحظه بیندازند . همه شما امام را دوست داشتید و معتقد به راه او بودید . راه امام مبارزه با آمریکا و حمایت از جمهوری اسلامی و مسلمانان تحت ستم استکبار ، تحت پرچم ولی فقیه است. من با عقل ناقص خود می‌دیدم برخی خنّاسان سعی داشتند و دارند که مراجع و علماء موثر در جامعه را با سخنان خود و حالت حق به جانبی به سکوت و ملاحظه بکشانند. حق واضح است ؛ جمهوری اسلامی و ارزش‌ها و ولایت فقیه میراث امام خمینی (رحمه‌الله‌علیه) هستند و می‌بایست مورد حمایت جدی قرار گیرند. من حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای را خیلی مظلوم و تنها می‌بینم . او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهای‌تان و حمایت‌های تان با ایشان می‌بایست جامعه را جهت دهید. ا گر این انقلاب آسیب دید ، حتی زمان شاه ملعون هم نخواهد بود ، بلکه سعی استکبار بر الحادگری محض و انحراف عمیق غیر قابل برگشت خواهد بود.

دست مبارکتان را می‌بوسم و عذرخواهی می‌کنم از این بیان، اما دوست داشتم در شرف‌یابی‌های حضوری به محضرتان عرض کنم که توفیق حاصل نشد.

 سربازتان و دست بوستان

از همه طلب عفو دارم

از همسایگانم و دوستانم و همکارانم طلب بخشش و عفو دارم. از رزمندگان لشکر ثارالله و نیروی با عظمت قدس که خار چشم دشمن و سدّ راه او است، طلب بخشش و عفو دارم ؛ خصوصاً از کسانی که برادرانه به من کمک کردند.

 نمی‌توانم از حسین پورجعفری نام نبرم که خیرخواهانه و برادرانه مرا مثل فرزندی کمک می‌کرد و مثل برادرانم دوستش داشتم. از خانواده ایشان و همه برادران رزمنده و مجاهدم که به زحمت انداختم شأن عذرخواهی می‌کنم. البته همه برادران نیروی قدس به من محبّت برادرانه داشته و کمک کردند و دوست عزیزم سردارقاآنی که با صبر و متانت مرا تحمل کردند.

📝 سرباز وطن #قاسم_سلیمانی

🌸 روحش شاد و یادش گرامی

#انتقام_سخت
#جبهه_مقاومت
#سردار_شهید_قاسم_سلیمانی
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 فرازی زیبا از #وصیتنامه گهربار بسیجی مخلص #غواص دلاور #شهید_علی_اکبر_یگانه_فرد :

🔹بدانيد كه اين انقلاب مجانی بدست ما نيامده با خون هزاران شهيد توانسته ايم آن را حفظ كنيم .
پس نگذاريد كه در آن خدشه ای وارد شود و آن را تا ظهور صاحب اصلی حفظ كنيد.

🌺 روحش شاد و نامش جاوید

📸 بسیجی غواص #شهید_علی_اکبر_یگانه_فرد ‌از رزمندگان دلاور و غواصان حماسه ساز #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #استان_زنجان در عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت

🌺 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر۸ ، منطقه عملیاتی #اروندرود ، #فاو_عراق

#وصیت_شهدا
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 فرازی زیبا از #وصیتنامه گهربار بسیجی دلاور #غواص_شهید_مجید_آهومند :

🔹در كارهای خود هميشه بر خدا توكل كنيد ، از خدا ياری بطلبيد و يك لحظه از ياد خدا غافل مباشيد..

🌺 روحش شاد و نامش جاوید

📸 بسیجی دلاور #غواص_شهید_مجید_آهومند ‌از رزمندگان دلاور و غواصان حماسه ساز #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع #استان_زنجان در عملیات غرورآفرین #والفجر_هشت

🌺 شهادت : بهمن ماه ۱۳۶۴ ، #عملیات_والفجر۸ ، منطقه عملیاتی #اروندرود ، #فاو_عراق

#وصیت_شهدا
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 گزیده ای از #وصیت‌نامه گهربار سردار بسیجی
#غواص_شهید_محمود_سهرابی :

🔸🔹ای ملت غیور و آزاده ، به فکر این انقلاب باشید و توطئه ها را بشناسید و آنها را در نطفه خفه کنید و نگذارید که خون شهدای عزیز که برای آرمان مقدس اسلام ریخته شد ، توسط سرمایه داران و سیاستمداران وابسته پایمال گردد .

🌺 نامش جاوید و یادش گرامی

دانشجوی ترم آخر پزشکی دانشگاه تهران ، فرمانده خاکی و بی ادعا ، سردار بسیجی #غواص_شهید_محمود_سهرابی فرمانده گروهان غواصان خط شکن #گردان_حضرت_ولیعصر_عج #استان_زنجان که در دی ماه ۱۳۶۵ ، در عملیات عاشورایی #کربلای_پنج آسمانی شد .

#انتخابات
#انتخاب_اصلح
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
💢 #وصیت_شهدا

📝 فرازی زیبا از #وصیتنامه گهربار فرمانده دلاور اطلاعات و عملیات تیپ انصار المهدی #استان_زنجان #سردار_شهید_منصور_سودی :

🔸بدانيد كه حاصل خون و تلاش اين ملت است كه شما به اين مرتبه رسيده‌ايد
و بدانيد برادرم شمايى كه اكنون در پشت ميز نشسته اى .
بدان كه اين ميز ، ميز رياست نيست .

مواظب باش كه يادت نرود اين ميز حاصل خون اين جوانان عزيز و برومند است.

🌺 روحش شاد و یادش گرامی

🌸 #سردار_شهید_منصور_سودی
شیرمرد زنجانی از رزمندگان سلحشور و فرماندهان حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس که مردادماه ۱۳۶۶ در #عملیات_نصر_۷ در ارتفاعات #سلیمانیه_عراق به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعداز ۲۷ سال به وطن بازگشت .

#دفاع_مقدس
#سرداران_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده_ایم

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته
📝 #وصیتنامه زبیا و ارزشمند #سردار_شهید_اصغر_محمدیان در آخرین لحظات زندگی :
🖌این وصیت را در حالى مى نویسم که پاى راستم تیر خورده و شکسته است. خدا این قربانى حقیر را قبول کند. برادران و خواهران! در خط امام باشید و باکفر و منافقین مبارزه کنید و تا انقلاب مهدى انقلاب را ادامه دهید. از پدر و مادر و خواهران و برادران عزیز مى خواهم ، مرا حلال کنند و در سوگ من گریه نکنند. چون من در راه خدا شهید مى شوم . برایم چراغانى کنید و هر روز مخصوصا و در هر شب جمعه قرآن تلاوت کنید. چون گناهم زیاد است.
دیگر حال نوشتن ندارم ولى برادران را تشویق به پیشروى مى کنم تا دشمن را شکست دهند. خدایا! چقدر خوشحالم که من نیز در راه انقلاب پایم را دادم و این امانت را خوب نگهدارى کردم. خدایا! این خون را از من حقیر قبول کن.

🔹ساعت ۷ صبح ۶۱/۱/۲ محمدیان

🌺 نامش جاوید و یادش گرامی

💐 شهدای #استان_زنجان در #عملیات_فتح_المبین ، فروردین ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته
📝 فرازی از #وصیتنامه پاسدار دلاور #سردار_شهید_ابوالفضل_پاکداد :
جبهه جنگ یعنی مکان مقدس مقاومت ها ، تحمل ها ، صبرها ، امیدها و استقامت ها می باشد و آن را نیز بدانید که فقط و فقط تحمل این همه مسائل را مجاهد حقیقی می تواند  بکند .
۱-  من جاهل بودم خداوند به وسیله #خمینی مرا عاقل کرد.
۲-  من گمراه بودم خداوند به وسیله  #خمینی مرا هدایت کرد.
۳-  من فقیر بودم خداوند به وسیله #خمینی مرا غنی کرد‌.
۴-  من در کل بی سرپرست بودم خداوند #روح_الله را بر من سرپرست قرار داد . 

🌸 روحش شاد و راهش پررهرو

🌹شهادت : #عملیات_فتح_المبین ، پنجم فروردین ۱۳۶۱ ، منطقه عملیاتی جنوب #شوش

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://t.iss.one/pcdrab/4736

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 روز پنجم ، شنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ ، آخرین روز عملیات ، آنسوی دجله ، روستای حریبه

📌 #قسمت_۴۲

بسم الله الرحمن الرحیم

دقایق به سرعت می گذرد و هیچ خبری از هیچ کدام از رزمندگان گردان نمی شود ، در عوض تمام پشت بام خانه های پایین دست روستا پر از نیروهای پیاده و کماندوی عراقی می شود ، در تیررس نیروهای عراقی بودیم و محل های استقرار مان هم هیچگونه حفاظ و امنیتی نداشت و هر لحظه هم امکان داشت که هدف یکی از تک تیراندازان دشمن قرار بگیریم ، باید هرچه سریعتر چاره ای اندیشیده و از آن وضعیت بلاتکلیفی خارج می شدیم ، دو راه بیشتر نداشتیم ، یا باید راه رفته را برگشته و بدنبال نیروهای گردان می گشتیم و یا هم باید به راه خود ادامه داده و در انتهای روستا به رزمندگان درگیر در کنار اتوبان می پیوستیم ، همگی راه دوم را برگزیده و با احتیاط به سمت پایین روستا حرکت کردیم ، شمار عراقی ها در پشت بام خانه های پایین دست روستا ، بطور مدام در حال افزایش بود و تند و سریع مشغول احداث سنگر و استقرار تسلیحات مختلف بودند ، بعد از مدتی راهپیمایی در زیر باران موشک و تیر و ترکش به چهار راهی در آخر روستا رسیده و هر کدام در گوشه ای پناه گرفته و مشغول وارسی اوضاع شدیم .

از کوچه دست راست مان ، اتوبان قشنگ دیده می شد و فاصله چندانی هم باهاش نداشتیم ، کوچه دست چپی هم به نخلستان وسیع و بسیار سرسبزی منتهی می شد که هیچ شناختی ازش نداشتیم ، در سمت مقابل هم کوچه تنگ و باریکی بود که به چند ساختمان بلند و دوطبقه ختم می شد که عراقی ها در پشت بام شأن سنگر احداث و با یک قبضه مسلسل دوشکا و یک قبضه آر پی جی ۱۱ یکسره در حال شلیک و تیراندازی بودند ، هنوز هم خبری از‌ بقیه نیروهای گردان نبود و همگی نگران و مضطرب بودیم ،  چند دقیقه ایی در شکاف درب ها پنهان شده و چشم انتظار یاران شدیم ، اما هر چقدر انتظار کشیدیم متاسفانه خبری از کسی نشد و تازه متوجه شدیم که در داخل روستا تک و تنها هستیم ، قصد اتوبان کرده و از کوچه دست راستی شروع به پیشروی کردیم .

هنوز چند متری داخل کوچه نشده  بودیم که چند رزمنده خونین و مالین از سمت مقابل نزدیک شده و فریاد زدند که برگردید ! برگردید ! خط شکسته و عراقی ها دارند بچه ها را قتل و عام می کنند ، از سر و وضع کثیف و خاک آلوده و سیاه و از زخم هایی که برداشته بودند ، کاملاً معلوم بود از رزمندگان نترس و جنگجو هستند و حرف مفتی نمی زنند ، خلاصه رزمندگان زخمی رفتند و ما هم دوباره به سر چهارراه برگشته و کاملا گیج و سردرگم ماندیم که چه باید بکنیم ، هراسان و بلاتکلیف پناه گرفته و چشم انتظار بقیه یاران بودیم که ناگهان از هر طرف مورد حمله قرار گرفته و برادر پاسدار پیرمحمدی از ناحیه هر دو پا به شدت زخمی شد ، پیکر زخم خورده برادر پیرمحمدی را به جایی امن کشیده و شروع به تبادل آتش با نیروهای دشمن کردیم ، برادر پاسدار پیرمحمدی دیگر قادر به راه رفتن نبود و باید به عقب منتقل می شد ، قرار شد که برادران مهدی حیدری و اصغر کاظمی ، پیکر زخم خورده برادر پیرمحمدی را به عقب منتقل کنند و سریعاً هم با نیروهای کمکی بازگردند ، بهترین و کوتاه ترین مسیر کوچه دست چپی و نخلستان ناشناس بود ، با برادر الماسی شروع به تیراندازی و رگبار های متوالی کرده و برادران حیدری و کاظمی هم زیر دوش های برادر پیرمحمدی رفته و شتابان به سمت نخلستان راه افتادند ، بقدری گلوله و موشک و نارنجک تفنگی به داخل کوچه و دیواره های آن برخورد می کرد که زنده ماندن شأن کاملاً لطف و عنایت خداوند متعال بود ، خلاصه مسیر حرکت شأن را تا انتهای کوچه پوشش دادیم تا اینکه وارد نخلستان شده و از نظرها گم شدند . 

حالا فقط من و برادر الماسی مانده بودیم در یک روستای ناشناس و مقابل صدها نیروی پیاده و کماندو عراقی که دیگر مثال مور و ملخ تموم کوچه ها و پشت بام خانه های روستا را پر کرده و با انواع سلاح به سمت مان تیراندازی می کردند ، دل گرم به بازگشت یاران با نیروهای کمکی بودیم و با همان امید هم شروع به نبرد با عراقی ها کرده و مردانه و دلیرانه با پرتاب نارنجک و رگبارهای متوالی از جلو آمدن شأن جلوگیری کردیم تا اینکه کم کم خشاب ها خالی و  نارنجک ها رو به اتمام گذاشت ، مدت زیادی از رفتن یاران می گذرد و خبری هم از بازگشت شأن نمی شود . کماندوهای عراقی از کوچه سمت راستی کاملاً جلو کشیده و آنطرف چهار راه در شکاف درب خانه ها پناه گرفته و به سوی مان تیراندازی می کردند ، فقط چند متری با نیروهای دشمن فاصله داشتیم و واقعاً در چند قدمی اسارت یا شهادت بودیم ، باید سریعاً فکری کرده و از آن اوضاع خطرناک خارج می شدیم ، تصمیم به عقب نشینی گرفته و رگبار زنان به سمت نخلستان حرکت کردیم ...

💠 #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://t.iss.one/pcdrab/4736

📝 #خاطراتی مستند و میدانی از عملیات عاشورایی #بدر :

💢 روز پنجم ، شنبه ۲۵ اسفند ماه ۱۳۶۳ ، آخرین روز عملیات ، آنسوی دجله ، روستای حریبه ، عقب نشینی

📌 #قسمت_۵۳

بسم الله الرحمن الرحیم

به همراه برادران دلاور (شهید) مهدی حیدری و اصغر کاظمی از سیل بند خارج و با شتاب و احتیاط کامل به سمت قسمت کیسه ای راه افتادیم ، همه جا مملو از تانک‌ها و نفرات پياده و کماندوهای گارد عراقی بود و از آسمان هم یکسره آتش و تیر و ترکش می بارید ، تعداد بیشماری تانک و نیروی عراقی از سمت اتوبان به سرعت در حال نزدیک شدن به ساحل رودخانه و منطقه کیسه ای بودند ، فاصله آنچنانی مابین مان نبود و مسیر هم از مقابل دشت صافی عبور می کرد که درست در دید نیروهای عراقی بود و آنان هم با رگبارهای بی وقفه و شلیک پی در پی موشک آر پی جی مانع حرکت سریع مان می شدند ، آتش‌باری به حدی گسترده و پرحجم بود که در هرچند قدم یکبار مجبور به خیززدن می شدیم و ترکش های ریز و درشت داغ و سفیرکشان از بالای سرمان رد می شدند ، با رسیدن به خندق بزرگ و ورود به آن ، از تیررس عراقی ها خارج و با خیال راحت شروع به دویدن در طول خندق کردیم ، به محل شهادت پیک دلاور گردان برادر پاسدار احد اسکندری رسیده و دیدیم که پیکر پاک و مطهرش همچنان کنار دیواره خندق است و متأسفانه به عقب منتقل نشده ! تصمیم به بردنش گرفتیم ، اما همینکه خواستم حرکت کنیم ، عراقی ها به بالای خندق رسیده و داخل خندق را به گلوله و موشک بستند ، دیگر چاره ای جز فرار و خارج شدن از خندق نداشتیم ، برای همین هم با دیدگانی اشکبار و دنیایی از شرمندگی ، بوسه ای به صورت زیبا و خاک آلوده برادر اسکندری زده و با هزاران آه و افسوس به راه خود ادامه دادیم .

داخل خندق طوفانی بر پا بود و از هر سمت و سوی گلوله و موشک می بارید ، اما ترس از اسارت و حقارت ها و شکنجه های بعد آن ، چنان هراسان و نگران مان کرده بود که بدون توجه به انفجارات متعدد و باران گلوله ها همچون باد یک نفسه و بدون کوچکترین توقفی به سمت خروجی خندق می دویدیم ، تعداد زیادی شهید در گوشه و کنار خندق جای مانده و خاموش و ساکت و به دور از حوادث و هیاهوی دنیای اطراف آرام و آسوده خفته بودند ، خلاصه با هر زحمت و مشقتی بود از داخل خندق خارج و هراسان و نفس زنان از کنار دیواره خاکی رودخانه به راه خود ادامه دادیم .

عراقی ها همه جای مسیر حضور داشتند و مثل مور و ملخ تموم منطقه را پرکرده بودند ، بعضی جاها بقدری جلو آمده بودند که قشنگ و به وضوح همدیگر را می دیدیم و بعضی هایشان هم بزدلانه در گوشه و کنار پنهان و یکدفعه بصورت غافلگیرانه و نامردانه به سمت مان  تیراندازی می کردند ، تا نخلستان کیسه ای و پل شناور دیگر آنچنان راهی نمانده بود ، اما سیل گلوله ها و موشک ها و ترکش ها امان نمی دادند و اجباراً بسیار کند و آرام حرکت می کردیم ، خلاصه عرق ریزان و نفس زنان مقداری از راه نشسته و مقداری را سینه خیز و مقداری را هم نیم خیز و شتابان طی کردیم تا اینکه از دشت صاف مابین خندق و نخلستان عبور و به ورودی نخلستان کیسه ای رسیدیم ، شادمان از پایان مسیر پر خطر و رسیدن به پل شناور وارد نخلستان شدیم و هنوز چند قدمی برنداشته بودیم که از هر سمت و سوی آماج گلوله و موشک قرار گرفته و اجباراً در داخل چاله ای پناه گرفته و مشغول تبادل آتش شدیم .

پنجاه یا شصت نیروی پیاده عراقی راه دسترسی به پل شناور را بسته بودند و با پنهان شدن در داخل نهرها و کانال های نخلستان یکسره به سمت مان تیراندازی می کردند ، ناباورانه راه عبور مسدود و رسیدن به پل شناور امری غیرممکن می نمود ، وضعیت وحشتناک و دلهره آوری بود و باید هرچه سریع‌ چاره ای می اندیشیم ، دو راه بیشتر نداشتیم یا باید به آب خروشان رودخانه دجله می زدیم یا اینکه باید دست و پای بسته ، منتظر نیروهای عراقی و خفت اسارت می شدیم ، راه اول ناممکن به نظر می آمد ، چرا که چون فقط پنجاه یا شصت متری با نیروهای عراقی فاصله داشتیم و صددرصد پشت سرمان به ساحل آمده و وسط آب حساب مان را می رسیدند ، راه دوم هم اصلأ به مزاق هیچکدام خوش نیامد و مرگ را بهتر از اسارت دانستیم ، خلاصه هراسان و نگران زیر بارانی از گلوله و موشک مانده و اصلأ نمی دانستیم که باید چکار کنیم ، تا اینکه برادر دلاور مهدی حیدری به سخن درآمد و گفت : با این وضعیت در هر صورتی ، کشته یا اسیر خواهیم شد ، پس بهتره همچون تاکتیک شهید باکری ، الله اکبر گویان و رگبار زنان به سمت عراقی ها یورش ببریم ، شاید اینجا هم جواب داد و عراقی ها را مجبور به فرار و عقب نشینی کرد ، جواب هم اگر نداد ، لااقل سریع و مردانه میمیریم ! حرف هاش کاملاً منطقی و در آن شرایط سخت و سرنوشت ساز ، به نظر آخرین راهکار و بهترین چاره بود ..    

💠 #ادامه_دارد

🖍 خاطره از #بسیجی_جانباز_عباس_لشگری

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
Forwarded from دل باخته
https://s5.picofile.com/file/8288383284/IMG_20170304_125500_752.jpg

🛑 فرازی از #وصیتنامه دل باخته عاشق #سردار_شهید_علیرضا_مولایی

💠 خدایا ..! صدای حسینت را می شنوم که در شب قبل از عروج ، شمع ها را خاموش کرد و فرمود که بروید که فردا روز ماندن نیست . ماندن فقط امشب است، آنان که می خواهند بمانند امروز بروند که فردا روز رفتن است و روز ماندن نیست . فردا روز چه به دست آوردن نیست ، فردا روز همه چیز از دست دادن است . آنها که همه چیز ندارند که از دست بدهند ، بروند و شهیدان بمانند تا فردایی دیگر پوچی بودن را ارزنی ماندگان کنند و پاکی شدن را برگزینند و چه نیکو بود این شیوه ..

💠 من آن شب ماندم و امروز می روم ، می روم تا آنچه که دارم بدهم ...!

💠 ما برای پول و اینها به جبهه نرفتیم . ما رفتیم تا گمشدة خود را در جبهه پیدا  کنیم و به معشوق خود برسیم .
💠 ما می گوییم #شهادت مرگ تحمیلی ازطرف دشمن به ما نیست ، بلکه رفیع ترین قله های سعادت و پیروزی است .

🌺 خوشا به سعادتش

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

🔵 مروری بر #زندگینامه شهید :

🌺 #سردار_شهید_علیرضا_مولای شیرمرد زنجانی ، به سال 1344 در شهرستان مراغه چشم به جهان گشوده و در چهارم آذرماه 1365 در مقر فرماندهی #لشگر_31_عاشورا ( #دزفول ، #پادگان_شهدای_خیبر ) در کسوت فرماندهی #گردان_حضرت_امام_حسین (ع) درسن #24_سالگی ندای حق را لبیک گفته و به درجه والای #شهادت نائل گردید .

💐 روحش شاد و نامش جاوید

🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab