https://pcdr.parsiblog.com/Files/a8abc6db62816b9b910b861b4d8ad4c2.jpg
🌷 #وصیتنامه گهربار #غواص_شهید_رضا_بیگدلی
✅ با حمد و سپاس خداوندی را که ما را در این مقطع زمانی هستی بخشید و منت گذاشت و با درود به انبیا برگزیده اش که رهایی بخش مستضعفان جهان از زیر یوغ ستمگران تاریخ[بودند] که ما را راهنمایی کردند تا بتوانیم در زیر سایه پرچم((لا اله الا الله)) و به رهبری حضرت ولیعصر (عج) و نایب برحقش، امام خمینی به خدمت خود در جامعه اسلامی و شهیدپرور ایران ادامه دهیم. و با سلام و درود به خدمت خانواده های محترم شهیدان و اسیران و جانبازان و مجروحین و مفقودین و رزمندگان سلحشور و مردم شهیدپرور زنجان.
🍁 بنا بر حسب وظیفه شرعی که داشتم و با میل خود که برای ما انجام وظیفه بود و ادای دین به اسلام و انقلاب، پای به جبهه حق علیه باطل نهادم تا اگر لیاقت یافته، قطره خونی هدیه اسلام و انقلاب اسلامی نمایم. بارها از این کاغذها نوشته ام و در آخر سر، خودم خوانده ام و تمام این حرف ها پوچ است. به نظرم یالیاقت شهادت ندارم و یا ذخیره روز مبادا هستم. از خداوند منان خواستارم که مرگ مارا در شهادت ماقرار دهد و از اهل بیتش جدا نسازد و در همه جا و همه وقت به فریادم رسد که طاقت عذابش را ندارم.
🍁 خدایا! من این راه را برای رضای تو انتخاب کردم تا بتوانم به معبود خود برسم و به هر راهی رفتم، دیدم که راه دور و طاقت وصالم کم. پس فقط کوتاه ترین راه را یافتم و ادامه دادم و در این راه همه چیز را زیر پا گذاشتم و به همه پشت کردم و تنها رو به درگاه تو آوردم. هر چند این بنده حقیر رایارای برابری با رزمندگان اسلام نیست، ولی همراه آن ها به جبهه رو کردم تا دین خود را هر چند ناچیز به انقلاب ادا کرده باشم. خدایا! این قدم ناچیز را از من قبول فرما.
🍁 اما برادران و خواهرانم! شما را به خون شهیدان قسم می دهم که تقوا را و ترس از خدا را پیشه خود قرار دهید و آن چنان پشت سر امام مان بایستید که دشمنان را یارای نگاه کردن به سوی شما را هم نباشد .
🍁 برادران و خواهران! آگاه باشید که شیطان گولتان نزند. این دنیا، دنیای فانی است. برای هیچ کس، نه برای یزیدیان ونه برای حسینیان باقی نمی ماند. همه چیز به جز، اعمالتان از بین خواهد رفت. پس بکوشید تا بتوانید در آخرت روسفید باشید. به فرامین خدا و رسولش و ولی امرش گوش فرا دهید تا بتوانید رستگار شوید. چطور حضرت علی(ع) موقع خوردن ضربت شمشیر می فرماید: ((قسم به خدای کعبه که رستگار شدم.))پدر عزیزم! حضرت ابراهیم(ع) اسماعیلش را خود به قربانگاه برد. امام حسین(ع) علی اصغرش را خود به قربانگاه برد، پس دیگر جای هیچ گونه نگرانی نیست. توکلت به خداوند متعال باشد و از زحماتی که شب و روز برایم کشیده اید، تشکر می کنم و شرمنده ام که دین پسری را نتوانستم ادا کنم .
🌸 #روحش_شاد
🌺 #غواص_شهید_رضا_بیگدلی از فرماندهان غواص #گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان بود که در #عملیات_کربلای_چهار به اسارت دشمن بعثی درآمد و مظلومانه با #دستان_بسته به شهادت رسید و جنازه مطهرش بعداز #28_سال در جمع #175_شهید_غواص_دست_بسته به وطن بازگشت .
🇮🇷 #نامش_جاوید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
🌷 #وصیتنامه گهربار #غواص_شهید_رضا_بیگدلی
✅ با حمد و سپاس خداوندی را که ما را در این مقطع زمانی هستی بخشید و منت گذاشت و با درود به انبیا برگزیده اش که رهایی بخش مستضعفان جهان از زیر یوغ ستمگران تاریخ[بودند] که ما را راهنمایی کردند تا بتوانیم در زیر سایه پرچم((لا اله الا الله)) و به رهبری حضرت ولیعصر (عج) و نایب برحقش، امام خمینی به خدمت خود در جامعه اسلامی و شهیدپرور ایران ادامه دهیم. و با سلام و درود به خدمت خانواده های محترم شهیدان و اسیران و جانبازان و مجروحین و مفقودین و رزمندگان سلحشور و مردم شهیدپرور زنجان.
🍁 بنا بر حسب وظیفه شرعی که داشتم و با میل خود که برای ما انجام وظیفه بود و ادای دین به اسلام و انقلاب، پای به جبهه حق علیه باطل نهادم تا اگر لیاقت یافته، قطره خونی هدیه اسلام و انقلاب اسلامی نمایم. بارها از این کاغذها نوشته ام و در آخر سر، خودم خوانده ام و تمام این حرف ها پوچ است. به نظرم یالیاقت شهادت ندارم و یا ذخیره روز مبادا هستم. از خداوند منان خواستارم که مرگ مارا در شهادت ماقرار دهد و از اهل بیتش جدا نسازد و در همه جا و همه وقت به فریادم رسد که طاقت عذابش را ندارم.
🍁 خدایا! من این راه را برای رضای تو انتخاب کردم تا بتوانم به معبود خود برسم و به هر راهی رفتم، دیدم که راه دور و طاقت وصالم کم. پس فقط کوتاه ترین راه را یافتم و ادامه دادم و در این راه همه چیز را زیر پا گذاشتم و به همه پشت کردم و تنها رو به درگاه تو آوردم. هر چند این بنده حقیر رایارای برابری با رزمندگان اسلام نیست، ولی همراه آن ها به جبهه رو کردم تا دین خود را هر چند ناچیز به انقلاب ادا کرده باشم. خدایا! این قدم ناچیز را از من قبول فرما.
🍁 اما برادران و خواهرانم! شما را به خون شهیدان قسم می دهم که تقوا را و ترس از خدا را پیشه خود قرار دهید و آن چنان پشت سر امام مان بایستید که دشمنان را یارای نگاه کردن به سوی شما را هم نباشد .
🍁 برادران و خواهران! آگاه باشید که شیطان گولتان نزند. این دنیا، دنیای فانی است. برای هیچ کس، نه برای یزیدیان ونه برای حسینیان باقی نمی ماند. همه چیز به جز، اعمالتان از بین خواهد رفت. پس بکوشید تا بتوانید در آخرت روسفید باشید. به فرامین خدا و رسولش و ولی امرش گوش فرا دهید تا بتوانید رستگار شوید. چطور حضرت علی(ع) موقع خوردن ضربت شمشیر می فرماید: ((قسم به خدای کعبه که رستگار شدم.))پدر عزیزم! حضرت ابراهیم(ع) اسماعیلش را خود به قربانگاه برد. امام حسین(ع) علی اصغرش را خود به قربانگاه برد، پس دیگر جای هیچ گونه نگرانی نیست. توکلت به خداوند متعال باشد و از زحماتی که شب و روز برایم کشیده اید، تشکر می کنم و شرمنده ام که دین پسری را نتوانستم ادا کنم .
🌸 #روحش_شاد
🌺 #غواص_شهید_رضا_بیگدلی از فرماندهان غواص #گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان بود که در #عملیات_کربلای_چهار به اسارت دشمن بعثی درآمد و مظلومانه با #دستان_بسته به شهادت رسید و جنازه مطهرش بعداز #28_سال در جمع #175_شهید_غواص_دست_بسته به وطن بازگشت .
🇮🇷 #نامش_جاوید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#گردان_حضرت_علی_اصغر_استان_زنجان
#گردان_حضرت_ولیعصر_استان_زنجان
#سرداران_رزمندگان_استان_زنجان
#غواصان_شهید
👥 به کانال #دل_باخته بپیوندید.
🆔 https://telegram.me/pcdrab
✅ وبلاگ #دل_باخته
🅱 Pcdr.parsiblog.com
📸 رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #گردان_حضرت_علی_اصغر_ع_استان_زنجان در #عملیات_بدر
🔹شیرمردان زنجانی ، نفرات ایستاده از سمت راست : #غواص_شهید_رضا_بیگدلی ، #بسیجی_شهید_مجتبی_شهبازی ، #پاسدار_جانباز_مسعود_مقیمی ، #غواص_شهید_ابراهیم_اصغری
نفرات نشسته از راست :
بسیجی دلاور کریمی ، #بسیجی_شهید_ترابعلی_تاران
🌸 یادشان گرامی و نامشان جاوید
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🔹شیرمردان زنجانی ، نفرات ایستاده از سمت راست : #غواص_شهید_رضا_بیگدلی ، #بسیجی_شهید_مجتبی_شهبازی ، #پاسدار_جانباز_مسعود_مقیمی ، #غواص_شهید_ابراهیم_اصغری
نفرات نشسته از راست :
بسیجی دلاور کریمی ، #بسیجی_شهید_ترابعلی_تاران
🌸 یادشان گرامی و نامشان جاوید
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 فرازی زیبا از #وصیت_نامه گهربار #غواص_شهید_رضا_بیگدلی :
🔹از خداوند منان خواستارم كه مرگ ما را در شهادت ما قرار دهد و از اهل بيتش جدا نسازد و در همه جا و همه وقت به فريادم رسد كه طاقت عذابش را ندارم.
خدايا ! من اين راه را برای رضای تو انتخاب كردم تا بتوانم به معبود خود برسم و به هر راهی رفتم ، ديدم كه راه دور و طاقت وصالم كم . پس فقط كوتاه ترين راه را يافتم و ادامه دادم و در اين راه همه چيز را زير پا گذاشتم و به همه پشت كردم و تنها رو به درگاه تو آوردم.
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🔹از خداوند منان خواستارم كه مرگ ما را در شهادت ما قرار دهد و از اهل بيتش جدا نسازد و در همه جا و همه وقت به فريادم رسد كه طاقت عذابش را ندارم.
خدايا ! من اين راه را برای رضای تو انتخاب كردم تا بتوانم به معبود خود برسم و به هر راهی رفتم ، ديدم كه راه دور و طاقت وصالم كم . پس فقط كوتاه ترين راه را يافتم و ادامه دادم و در اين راه همه چيز را زير پا گذاشتم و به همه پشت كردم و تنها رو به درگاه تو آوردم.
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8360418918/IMG_20181027_172537_384_Copy.jpg
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از #غواص_شهید_رضا_بیگدلی در عملیات عاشورایی #بدر
📌 #قسمت_اول
💠 روز سوم #عمليات_بدر كم كم داشت به پايان خود نزديك می شد و خورشيد ، پرتو طلائيش را از دامن زمين و آسمان بر می چيند .
بچه های ما كه در اين سوی دجله و در پشت خاكريزی موضع گرفته بودند در طی آن روز دومين پاتك سنگين دشمن را با مقاومت و نبردی نزدیک با تقدیم تعدادی شهيد و زخمی دفع كرده بودند . وقتی كه لختی از شب گذشت و تمام منطقه در كام تاريكی فرو رفت ، عراقی ها دوباره تجديد قوا كرده و دوباره بارانی از آتش به سر و روی مان باريدن گرفت .
اين سومين باری بود كه دشمن با ضد حمله خود دست به تلاشی مذبوحانه می زد ، عراق زبده ترين فرماندهان و پرآوازه ترين تيپها و نيروهايش را وارد منطقه عملياتی بدر كرده بود تا شايد بتواند رزمندگان اسلام را به عقب رانده و پيشروی آنها را سد كنند.
نيروهای عراقی تا پشت كانالی در آنسوی دجله ، پيش آمده و در آن سوی جاده موضع گرفته بودند ، بچه های ما هم در اين طرف جاده سنگر گرفته و مقاومت می كردند.
آن شب كه سومين پاتك دشمن آغاز شد، برادران واقعاً سنگ تمام گذاشته و پايداری جانانه ای از خود نشان دادند. من به همراه دو نفر ديگر فقط خشابها را پر می كرديم و بچه های ديگر آتش می كردند.
از بس شليك كردند كه لوله تعدادی از تفنگها سرخ شده و خميد! ولی انگار عراقيها اين بار خيلی لجوجتر از پيش بودند و خيال اينكه دست از سر ما بردارند را نداشتند.
آنها می خواستند به هر بهائی كه شده، ما را از مواضع تصرف شده بيرون كنند، لذا هر لحظه بر شدت آتش خود می افزودند و اين در حالی بود كه مهمات ما كم كم ته می كشيد تا جايی كه غير از چند عدد نارنجك ، چيز ديگری باقي نمانده بود. از طرف ديگر بچه ها واقعاً خسته بودند. ساعتهای متمادی بود كه پلك بر هم ننهاده بودند.
ـ فرمانده گردان ـ صدام کرد و گفت:
ـ برو ، نذار بچه ها خوابشون ببره، عراقي ها دارن ميان جلو.
من يكی يكی به سنگرها سرزده و خوابيده ها را از خواب بيدار می كردم. ولی وقتی به سنگر آخری رسيده و بر می گشتم ، می ديدم كه بعضيها دوباره گرفته و خوابيده اند. از جمله #شهيد_رضا_بيگدلی و #شهید_حسين_شاكری كه با هم در يك سنگر ، پتوی عراقی را روی خود كشيده و با خيال راحت خوابيده بودند.
رفتم سراغشان كه :
ـ ای بابا! بلند شين ببينم. شماها گرفتين خوابيدين؟ عراقی ها دارن ميان جلو و يكی يكی تو سنگرا نارنجك ميندازن، يا الله پاشين ببينم ...
ولی آن دو حسابی جا خوش كرده و واقعا خستگی از سر و رويشان می باريد. گفتند: بيخيالش ! ما كه خيلی خسته ايم بذاريد كمی چشم روی هم بذاريم ، بعدش در خدمتيم .
برگشتم پيش فرمانده ازم پرسيد:
ـ جواد! حسين و رضا كجان؟
ـ گفتم که خوابيدن و گفتن كه بعد از نيم ساعت بيدارشان كنم. خيلی خسته بودن.
بعد از نيم ساعت فرمانده دوباره احضارم کرد و گفت: جواد برو حسین و رضا را بيدار كن و بگو هر چه زودتر بيان اينجا كه كارشون دارم.
❇️ #ادامه_دارد
💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از #غواص_شهید_رضا_بیگدلی در عملیات عاشورایی #بدر
📌 #قسمت_اول
💠 روز سوم #عمليات_بدر كم كم داشت به پايان خود نزديك می شد و خورشيد ، پرتو طلائيش را از دامن زمين و آسمان بر می چيند .
بچه های ما كه در اين سوی دجله و در پشت خاكريزی موضع گرفته بودند در طی آن روز دومين پاتك سنگين دشمن را با مقاومت و نبردی نزدیک با تقدیم تعدادی شهيد و زخمی دفع كرده بودند . وقتی كه لختی از شب گذشت و تمام منطقه در كام تاريكی فرو رفت ، عراقی ها دوباره تجديد قوا كرده و دوباره بارانی از آتش به سر و روی مان باريدن گرفت .
اين سومين باری بود كه دشمن با ضد حمله خود دست به تلاشی مذبوحانه می زد ، عراق زبده ترين فرماندهان و پرآوازه ترين تيپها و نيروهايش را وارد منطقه عملياتی بدر كرده بود تا شايد بتواند رزمندگان اسلام را به عقب رانده و پيشروی آنها را سد كنند.
نيروهای عراقی تا پشت كانالی در آنسوی دجله ، پيش آمده و در آن سوی جاده موضع گرفته بودند ، بچه های ما هم در اين طرف جاده سنگر گرفته و مقاومت می كردند.
آن شب كه سومين پاتك دشمن آغاز شد، برادران واقعاً سنگ تمام گذاشته و پايداری جانانه ای از خود نشان دادند. من به همراه دو نفر ديگر فقط خشابها را پر می كرديم و بچه های ديگر آتش می كردند.
از بس شليك كردند كه لوله تعدادی از تفنگها سرخ شده و خميد! ولی انگار عراقيها اين بار خيلی لجوجتر از پيش بودند و خيال اينكه دست از سر ما بردارند را نداشتند.
آنها می خواستند به هر بهائی كه شده، ما را از مواضع تصرف شده بيرون كنند، لذا هر لحظه بر شدت آتش خود می افزودند و اين در حالی بود كه مهمات ما كم كم ته می كشيد تا جايی كه غير از چند عدد نارنجك ، چيز ديگری باقي نمانده بود. از طرف ديگر بچه ها واقعاً خسته بودند. ساعتهای متمادی بود كه پلك بر هم ننهاده بودند.
ـ فرمانده گردان ـ صدام کرد و گفت:
ـ برو ، نذار بچه ها خوابشون ببره، عراقي ها دارن ميان جلو.
من يكی يكی به سنگرها سرزده و خوابيده ها را از خواب بيدار می كردم. ولی وقتی به سنگر آخری رسيده و بر می گشتم ، می ديدم كه بعضيها دوباره گرفته و خوابيده اند. از جمله #شهيد_رضا_بيگدلی و #شهید_حسين_شاكری كه با هم در يك سنگر ، پتوی عراقی را روی خود كشيده و با خيال راحت خوابيده بودند.
رفتم سراغشان كه :
ـ ای بابا! بلند شين ببينم. شماها گرفتين خوابيدين؟ عراقی ها دارن ميان جلو و يكی يكی تو سنگرا نارنجك ميندازن، يا الله پاشين ببينم ...
ولی آن دو حسابی جا خوش كرده و واقعا خستگی از سر و رويشان می باريد. گفتند: بيخيالش ! ما كه خيلی خسته ايم بذاريد كمی چشم روی هم بذاريم ، بعدش در خدمتيم .
برگشتم پيش فرمانده ازم پرسيد:
ـ جواد! حسين و رضا كجان؟
ـ گفتم که خوابيدن و گفتن كه بعد از نيم ساعت بيدارشان كنم. خيلی خسته بودن.
بعد از نيم ساعت فرمانده دوباره احضارم کرد و گفت: جواد برو حسین و رضا را بيدار كن و بگو هر چه زودتر بيان اينجا كه كارشون دارم.
❇️ #ادامه_دارد
💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 فرازی زیبا از #وصیت_نامه گهربار #غواص_شهید_رضا_بیگدلی :
🔹از خداوند منان خواستارم كه مرگ ما را در شهادت ما قرار دهد و از اهل بيتش جدا نسازد و در همه جا و همه وقت به فريادم رسد كه طاقت عذابش را ندارم.
خدايا ! من اين راه را برای رضای تو انتخاب كردم تا بتوانم به معبود خود برسم و به هر راهی رفتم ، ديدم كه راه دور و طاقت وصالم كم . پس فقط كوتاه ترين راه را يافتم و ادامه دادم و در اين راه همه چيز را زير پا گذاشتم و به همه پشت كردم و تنها رو به درگاه تو آوردم.
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
🔹از خداوند منان خواستارم كه مرگ ما را در شهادت ما قرار دهد و از اهل بيتش جدا نسازد و در همه جا و همه وقت به فريادم رسد كه طاقت عذابش را ندارم.
خدايا ! من اين راه را برای رضای تو انتخاب كردم تا بتوانم به معبود خود برسم و به هر راهی رفتم ، ديدم كه راه دور و طاقت وصالم كم . پس فقط كوتاه ترين راه را يافتم و ادامه دادم و در اين راه همه چيز را زير پا گذاشتم و به همه پشت كردم و تنها رو به درگاه تو آوردم.
🌺 روحش شاد و نامش جاوید
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
https://s9.picofile.com/file/8360529892/IMG_20180831_192445_599_Copy.jpg
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از #غواص_شهید_رضا_بیگدلی در عملیات عاشورایی #بدر
📌 #قسمت_دوم
💠 سریع رفته و رضا و حسین را بيدار كرده و اومدیم خدمت فرمانده ، فرمانده گردان از ایشان خواست كه سریعاً با چند نفر از بچه ها بروند و هرطوری كه است مقداری مهمّات دست و پا كنند.
حسين و رضا هم بیدرنگ چندتا از بچه ها را برداشته و برای یافتن مهمات راهی اطراف خط پدافندی شدند و طولی هم نکشید که با دست پر برگشتند، حسين با يك جعبه نارنجك و رضا هم با يك جعبه فشنگ دو هزارتايي کلاش .
زمزمه (مهمات آمد) بلافاصله بين بچه ها پيچيده و جان تازه ای به پیکر خسته رزمندگان دمیده شد.
شاد و خندان به استقبال شأن رفته و با شوخی از رضا پرسيدم : اينها را از كجا گير آورديد !؟ نكنه برادرهای عراقی هديه كردند؟ ها!
رضا چيزی نگفت ، اما يكی از همراهانش گفت : من خوابيده بودم ، رضا اومد بيدارم كرد كه ياالله پاشو بريم برای بچه ها مهمات پيدا كنيم ! ولی از كجا خدا عالمه !
با همديگر راه افتاديم و همين طوری كه اطراف را وارسی و سنگرها رو می گشتيم ، به کنار كاميونی رسیدیم كه در كنار جاده خاکی چپ كرده بود. اطراف کامیون پر بود از جعبه های مهماتی که در گوشه و كنار پراکنده شده بودند .
خیلی خوشحال سراغ اولین جعبه رفته و با باز كردنش دیدیم که فشنگ دوشکا است ، چندتا دیگه از جعبه ها رو هم باز کردیم و با تأسف دیدیم که همه شأن گلوله دوشکا و ضد هوایی است ، حسابی حالمان گرفته شد و از شدت ناراحتی و مظلومیت رضا شروع کرد به گریه کردند و هق هق کنان گفت : بياید با ذكر يا زهرا (س) جعبه ها را باز کنیم تا شاید بی بی كمكمون كنه و شرمنده رفقا نشیم !
با دیدن اشک های مظلومانه رضا حال همه عوض شد و همگی زدیم زیر گريه و اشک ریزان و ذکر گویان مشغول باز کردن جعبه ها شدیم . باور كردنی نبود ، اما واقعيت داشت ، اولین جعبه رو که باز کردیم ، دیدیم که پر از فشنگهای كلاش هست ، بقدری خوشحال شديم که همگی شروع به خندیدن کرده و بدون درنگ ، جعبه را برداشته و با سرعت و شتابان سمت خاکریز آمديم .
آن شب بچه ها حسابی گل كاشتند. عراقيها هم وقتی ديدن حريف شأن نمی شوند ، يك به يك شروع به فرار کرده و با استفاده از پوشش نخلها از روی پلی كه كنار تلمبه خانه كنار دجله قرار داشت ، عبور کرده و به سمت نخلستان عقب نشينی نمودند. بچه ها هم تا آنجا که توانستند شکارشان کردند .
بيچاره يكی از عراقيها به هنگام فرار ، چنان وحشت نموده بود که از حول حليم توی ديگ افتاد. بدبخت به جای فرار به سمت پل رفته بود بالای يكی از نخلها! بچه ها هم می خواستند همان بالای درخت آبكشش كنند كه شهيد محمدباقر فتح اللهی داد زد که : دست از سرش بردارید و اونو نزنيد! بذاريدش برا من! اين يكی ديگه مال خودمه ! بلافاصله هم نشانه رفت و با يك تير عراقی بخت برگشته را به جهنم واصل کرد.
💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab
📝 #خاطره_ای زیبا و شنیدنی از #غواص_شهید_رضا_بیگدلی در عملیات عاشورایی #بدر
📌 #قسمت_دوم
💠 سریع رفته و رضا و حسین را بيدار كرده و اومدیم خدمت فرمانده ، فرمانده گردان از ایشان خواست كه سریعاً با چند نفر از بچه ها بروند و هرطوری كه است مقداری مهمّات دست و پا كنند.
حسين و رضا هم بیدرنگ چندتا از بچه ها را برداشته و برای یافتن مهمات راهی اطراف خط پدافندی شدند و طولی هم نکشید که با دست پر برگشتند، حسين با يك جعبه نارنجك و رضا هم با يك جعبه فشنگ دو هزارتايي کلاش .
زمزمه (مهمات آمد) بلافاصله بين بچه ها پيچيده و جان تازه ای به پیکر خسته رزمندگان دمیده شد.
شاد و خندان به استقبال شأن رفته و با شوخی از رضا پرسيدم : اينها را از كجا گير آورديد !؟ نكنه برادرهای عراقی هديه كردند؟ ها!
رضا چيزی نگفت ، اما يكی از همراهانش گفت : من خوابيده بودم ، رضا اومد بيدارم كرد كه ياالله پاشو بريم برای بچه ها مهمات پيدا كنيم ! ولی از كجا خدا عالمه !
با همديگر راه افتاديم و همين طوری كه اطراف را وارسی و سنگرها رو می گشتيم ، به کنار كاميونی رسیدیم كه در كنار جاده خاکی چپ كرده بود. اطراف کامیون پر بود از جعبه های مهماتی که در گوشه و كنار پراکنده شده بودند .
خیلی خوشحال سراغ اولین جعبه رفته و با باز كردنش دیدیم که فشنگ دوشکا است ، چندتا دیگه از جعبه ها رو هم باز کردیم و با تأسف دیدیم که همه شأن گلوله دوشکا و ضد هوایی است ، حسابی حالمان گرفته شد و از شدت ناراحتی و مظلومیت رضا شروع کرد به گریه کردند و هق هق کنان گفت : بياید با ذكر يا زهرا (س) جعبه ها را باز کنیم تا شاید بی بی كمكمون كنه و شرمنده رفقا نشیم !
با دیدن اشک های مظلومانه رضا حال همه عوض شد و همگی زدیم زیر گريه و اشک ریزان و ذکر گویان مشغول باز کردن جعبه ها شدیم . باور كردنی نبود ، اما واقعيت داشت ، اولین جعبه رو که باز کردیم ، دیدیم که پر از فشنگهای كلاش هست ، بقدری خوشحال شديم که همگی شروع به خندیدن کرده و بدون درنگ ، جعبه را برداشته و با سرعت و شتابان سمت خاکریز آمديم .
آن شب بچه ها حسابی گل كاشتند. عراقيها هم وقتی ديدن حريف شأن نمی شوند ، يك به يك شروع به فرار کرده و با استفاده از پوشش نخلها از روی پلی كه كنار تلمبه خانه كنار دجله قرار داشت ، عبور کرده و به سمت نخلستان عقب نشينی نمودند. بچه ها هم تا آنجا که توانستند شکارشان کردند .
بيچاره يكی از عراقيها به هنگام فرار ، چنان وحشت نموده بود که از حول حليم توی ديگ افتاد. بدبخت به جای فرار به سمت پل رفته بود بالای يكی از نخلها! بچه ها هم می خواستند همان بالای درخت آبكشش كنند كه شهيد محمدباقر فتح اللهی داد زد که : دست از سرش بردارید و اونو نزنيد! بذاريدش برا من! اين يكی ديگه مال خودمه ! بلافاصله هم نشانه رفت و با يك تير عراقی بخت برگشته را به جهنم واصل کرد.
💐 نامشان جاوید و یادشان گرامی
✅ کانال #دل_باخته
🇮🇷 @pcdrab