تاریخ پهلوی
8.4K subscribers
4.78K photos
1.89K videos
195 files
692 links
تاریخ پهلوی( به روایت اسناد)
عکس ،خاطرات،مستند،اسناد

تبادل نداریم،تبلیغ و ارسال مطلب👇
@pahlaviirani

.

کانال ما در پیام رسان ایتا
Https://eitaa.com/pahlaviiran

.


Notifications and Sounds

Shared Media

#LeaveChannel

.

.

.

.

.

.

.

.

.
Download Telegram
از زندان در «ماه عسل» تا شکنجه قهرمان پرتاب نیزه تا حد مرگ !

🔴احمد_احمد از مبارزین مشهور پیش از انقلاب در خاطرات خود از روزهای سخت زندان آن هم چند روز پس از ازدواج چنین می گوید « دو سه روزی بیشتر از آغاز زندگی جدیدم نمی گذشت ...نام #کمیته_مشترک برایم نامی آشنا بود ، ولی برای اولین مرتبه بود که مرا به آنجا می بردند ، وقتی به آنجا رسیدیم مرا به اتاقی برده و با مشت و لگد به جانم افتادند...

🔴جلادان کمیته شب اول به شدت و به سختی مرا کتک زدند ، هر چه سؤال کردند جواب سر بالا دادم ، این بازجویی و شکنجه با هدایت مستقیم #منوچهری معروف به دکتر صورت می گرفت ، او فردی بی رحم ، قوی ، چاق و بدهیکل بود که جای بریدگی و جراحت روی گونه راست و پایین خط ریشش به طول ۴ سانتیمتر وجود داشت ، یک جلاد به تمام معنا بود ، شکنجه گران با ناشیگری از دستگاه #شکنجه ای معروف به #آپولو استفاده می کردند .

🔴روز سوم ، در سلول باز شد و در پی آن جوان رشید ، هیکلی و خوش قد و بالایی را به داخل سلول هل دادند ، قیافه او خیلی مضطرب بود ، گویا برای اولین بار بود که قدم به چنین مکانی گذاشته بود ، بعد از دقایقی او شروع به صحبت کرد و گفت که قهرمان پرتاب نیزه است و می گفت علت دستگیریش را نمی داند ، از بد حادثه بازجوی او کسی به نام دانش بود ، که فردی حقیر ، زبون و عقده ای بود و زندانی هایش را خیلی اذیت می کرد .

🔴صبح روز بعد قهرمان ورزش را برای بازجویی بردند ، دانش برای شکنجه او از آپولو استفاده کرد و او را به طرز وحشیانه ای شکنجه داد ، بعدازظهر که من در کف سلول دراز کشیده و استراحت می کردم ، ناگهان از پادری دو پای بزرگ و خون آلود دیدم ، از جا برخاستم ، در باز شد و قهرمان را به داخل هل دادند ، او نتوانست روی پایش بایستد و با سر و سینه محکم به زمین خورد .

🔴از پاهای او چرک و خون جاری بود ، به طرف او رفتم و سرش را روی زانویم گذاشته و به طرف خودم برگرداندم ، دیدم در حال احتضار و جان دادن است و هنگام نفس کشیدن خر خر می کند ، فهمیدم که خون جلو تنفس او را گرفته است ، با دسته قاشق رویی دهانش را باز کرده و چرک و خون را از دهانش بیرون کشیدم ، به یکباره راه تنفس او باز شد و چند نفس عمیق کشید و بعد از هوش رفت .
او را با آن فردی که از قبل آنجا بود جابجا کردیم ، سپس دست و پا و صورتش را از خون و جراحت پاک و تمیز کردم و بعد رویش را پتو کشیدم ، برای دقایقی پاهایش را ماساژ دادم ، در همین حین احساس کردم که او کمی جان گرفت .
https://telegram.me/pahlaviiran
...................
@oldnewspaper