کانال وحید احسانی
1.06K subscribers
83 photos
18 videos
26 files
551 links
فعّال فرهنگی-اجتماعی، دکتری توسعه کشاورزی، تولید و فروش روغن حیوانی کرمانشاهی و عسل طبیعی، ارسال برای تمام شهرها

@vahidehsani_vh

ارسال پیام به‌صورت ناشناس:

https://t.iss.one/HidenChat_Bot?start=128610692
Download Telegram
دربارۀ کابینۀ پیشنهادی دکتر پزشکیان

کابینۀ پیشنهادی دکتر پزشکیان خیلی مورد نقد قرار گرفت.

بسیاری از این گلایه‌مندند که چرا برخی از چهره‌های جناح مقابل و مسئولان دولت سیزدهم در کابینه حضور دارند یا چرا کابینه به‌شکلی است که برخی از چهره‌های جناح مقابل آن را مثبت ارزیابی می‌کنند.

به نظرم، این مسئله اتّفاقاً امتیاز کابینۀ پیشنهادی ایشان است. برای من و احتمالا سایر کسانی که خواهان کاستن از شکاف‌ها و قطبیت‌ها و حرکت در مسیر وحدت و وفاق ملّی هستند، این کار ضروری بود.

حتّی در یادداشت‌هایی که پیش از مشخص‌شدن نتیجۀ انتخابات نوشتم، بیان کردم که نیاز است دکتر پزشکیان (درصورت پیروزی) از چهره‌های معتدل و کارآمد جناح مقابل در دولتش (چه در سطح ملّی و چه استانی) استفاده کند و اگر چنین نکند «دراین‌رابطه به اولین و جدی‌ترین منتقدش تبدیل خواهم شد» [۱].

به‌عنوان کسی که اوّلاً، به دکتر پزشکیان رأی دادم، ثانیاً، همچنان حامی‌اش هستم و ثالثاً، در همین زمان کوتاه چندین نقد صریح خطاب به او و نزدیکانش نوشتم [۲]، کابینه ایشان را مثبت و امیدبخش ارزیابی می‌کنم (البته بر اساس شناخت محدودی که از وزرا دارم؛ شاید برخی چیزهایی می‌دانند که من نمی‌دانم).

مسلّماً، از جهاتی بهتر بود که در میان وزرای پیشنهادی از برادران اهل تسنن هم وجود می‌داشت امّا مهم این است که در مجموع، از فرایند «خالص‌سازی» فاصله بگیریم و طیف‌های گسترده‌تری از جامعۀ رنگین‌کمانی ایران (شامل اهل تسنن) در سطوح مختلف ملّی و استانی مشارکت داده شوند.

با توجه به اینکه استان محل زندگی‌ام (کرمانشاه) یکی از مراکز حضور پررنگ برادران و خواهران اهل تسنن است، اگر در آینده چنین اتّفاقی رخ ندهد قطعاً نقد و گلایه‌ام را منتشر خواهم کرد.

تا جایی که می‌فهمم، اتّکای بیش‌ازحد به نتایج شورای راهبری و کارگروه‌های مربوط، کشور را از دولتی متناسب با هدف ارزشمند «وفاق ملّی» دور می‌کرد؛ در شرایط کنونی، اینکه چهره‌هایی از جناح‌های مختلف در دولت حضور داشته باشند حتّی از صِرفِ شایسته‌سالاری نیز اهمّیت بیشتری دارد.

برخی از کسانی که در شرایط کنونی اصولاً مسیرهای اصلاح و وفاق‌سازی را ممکن یا مفید نمی‌دانند و صراحتاً با رأی‌دادن مخالفت می‌کردند، چنان به نقد کابینه پرداخته‌اند که گویی اگر افرادی غیرازاینها معرّفی می‌شدند این امکان وجود داشت که کابینۀ پیشنهادی را مثبت ارزیابی کنند!

عجیب‌تر آنکه برخی از آنان این کابینه را به‌عنوان اثبات نظرات خودشان و روسیاهی کسانی که به امید اصلاح در انتخابات شرکت کردند ارزیابی کرده‌اند!

این در حالیست که نظر این منتقدان نسبت به کابینه پیش از معرّفی آن مشخص بوده است! (مگر اینکه دیدگاه‌های مبنایی‌شان نسبت به امکان اصلاح تغییر کند).

همچنان به دکتر پزشکیان نقدهایی دارم، مهم‌ترینش این است که چرا با ما (مردم) سخن نمی‌گوید. تا پیش از برگزاری انتخابات، بارها ما را از عمق جان و با عنوان‌های «مردم ایران!»، «ملّت شریف ایران!» و امثال آن مورد خطاب قرار می‌داد امّا بعد از پیروزی در انتخابات گویی دیگر نیازی نمی‌بیند که با ما سخن بگوید و این هم دردناک است و هم امیدکاه (اگر نگوییم ناامید کننده).

پانویس‌ها

[۱] ببینید: تشکیل کمیتۀ گفتگو با اصول‌گرایان

[۲] ببینید:
اوّلین نقد دکتر پزشکیان (برای ایران)!
حتما من نمی‌فهمم!
از «قرارگاه‌بازی» تا «کارگروه‌بازی»!
دربارۀ نقدهایم نسبت به کارگروه‌ها
علی‌الوفاق السّلام اگر ... !

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍13👎2👌1
.

👈 پایان مسعود

✍️ محسن رنانی


پزشکیان تازه آغاز شده است. پایان او اکنون نیست،‌ پایان او دو سال دیگر است که امیدوارم «پایان مسعود»ی باشد.

آنان‌که امروز او را ارزیابی می‌کنند و بر اساس ترکیب کابینه به او نمره مردودی می‌دهند مثل این است که با دیدن یک «تک عکس» از یک نفر درباره شخصیت او قضاوت کنند. برای قضاوت درباره یک شخص باید فیلم زندگی او را دید. اکنون هم با دیدن یک عکس (فهرست وزرا) از دوران ریاست‌جمهوری پزشکیان نمی‌توان او را ارزیابی کرد.

تقریباً پنجاه درصد از وزرای معرفی شده توسط رئیس‌جمهور، از میان نفرات اول تا سوم فهرست‌های ارایه شده توسط کمیته‌ها یا شورای راهبری بوده است و این البته عملکرد قابل‌قبولی است. ضمن این‌که از آغاز هم فرض بر این بود که «شورای راهبری» نقش مشورتی دارد و نظراتش الزام‌آور نیست. در واقع پزشکیان پنجاه درصد از وزرایش را از بین فهرست نخبگانی کشور و پنجاه درصد را هم در گفت‌وگوهای با حاکمیت و گروههای قدرت برگزیده است. او با این کار تلاش داشته است «کابینه وفاق ملی» تشکیل دهد (گرچه قبلا هم نوشته‌ام (این‌جا) که ماموریت پزشکیان اگر «وفاق ملی» است، کابینه‌اش باید «کابینه اتفاق ملی» باشد. این که این کابینه، چنان هست یا نه را باید صبر کرد و دید. رئیس‌جمهور هم گفته است که صبر کنید و کابینه را با اسم‌های آن ارزیابی نکنید بلکه با رسم‌های آن ارزیابی کنید).

یادداشت قبلی من (مسعود و چوبه‌دار) سه بخش داشت که متاسفانه برخی کانال‌ها و صفحات فضای مجازی، فقط بخش اول آن را بازپخش کردند و موجب سوء برداشت شدند. در بخش اول آن یادداشت، من حرف بخش‌هایی از رای‌دهندگان و تحریمی‌ها را بازگو کرده بودم که می‌گویند پزشکیان خُلف وعده و بی‌صداقتی کرد؛ او آبروی رای‌دهندگانش را برد و آنان را ناامید کرد.

اما در بخش دوم از زبان خودم گفته بودم که چنین نیست؛ پزشکیان ما را فریب نداد، بلکه ما پزشکیان را فریب دادیم. مایی که تشنه یک قهرمان بودیم تا بیاید و با قدرتمندان دربیفتد و داد دل ما را از آنان بستاند. ما پزشکیان را آوردیم تا بین دو تیغه بُرنده نسلی رنجیده و حکومتی ناسنجیده قرار دهیم. سرانجام، توقعات آرمانی نسلی ناصبور و تعصبات ایدئولوژیک یک حکمرانی مغرور، اگر مهار و عقلانی نشود، پزشکیان را به پای چوبه‌دار خواهد برد. و بعد هم از رئیس‌جمهوردرخواست کردم که پایدار بماند و در این مسیر ناهموار به‌آرامی به پیش برود، امید که گشایشی ایجاد شود.

در بخش سوم نیز چند درخواست و پیشنهاد به رئیس‌جمهور داده بودم تا نسل جوانی را که به او رای‌ داده بودند آرام و امیدوار نگهدارد و از اندیشه نخبگانی که در انتخابات او را همراهی کردند همچنان بهره ببرد.

بنابراین یادداشت «مسعود و چوبه‌دار» محکوم کردن یا بیزاری از دکتر پزشکیان به خاطر اعتراض به فهرست کابینه نبود، بلکه واگویه نقدهای زودهنگام امروز و هجمه‌ها و تخریب‌های فردا بود. (متاسفانه برخی‌ سودجویان و مغرضان در فضای مجازی با تقطیع نوشته‌ها و گفته‌‌های دیگران دست به فرصت‌طلبی می‌زنند که نیازمند هوشیاری بیشتر از سوی کاربران است).

اکنون می‌گویم: برای دیدن فیلم عملکرد دکتر پزشکیان، باید دو سال صبر کنیم. چرا دو سال؟ چون یک سال برای ارزیابی عملکرد یک دولت کم است و چهار سال، برای صبر مردم ایران، زیاد است. درواقع اگر نیک بنگریم تحولات ایران دو ساله شده است. از انقلاب مشروطیت تا خیزش دانشجویی ۱۳۷۸، فاصله تحولات بزرگ سیاسی و اجتماعی در ایران دو تا سه دهه بوده است (۱۲۸۵، ۱۳۰۴، ۱۳۳۲، ۱۳۵۷ و ۱۳۷۸). سپس یک دهه‌ای شده است (۷۸ تا ۸۸ و سپس دی ۹۶)؛ و از آن پس دو ساله شده است (۹۶ تا ۹۸ و سپس ۱۴۰۱ و ۱۴۰۳). این یعنی دامنه صبر اجتماعی جامعه ایران به دو سال کاهش یافته است. بنابراین هم پزشکیان و هم نظام سیاسی حداکثر دو سال فرصت دارند تا عملکرد خود و رویکرد تازه خود را به جامعه بنمایانند.

درواقع انتخابات اخیر هم، نوعی خیزش اجتماعی دو مرحله‌ای برای «نه به وضع موجود» بود که پس از دوره‌ای از حذف و خالص‌سازی، دوباره یک دولت اصلاح‌جو را برسرکار آورد. اگر تحول ویژه‌ای رخ ندهد و بخشی از انتظارات آن ۷۸ درصد جامعه (۵۱ درصد تحریم‌کنندگان و ۲۷ رای‌دهندگان به پزشکیان) برآورده نشود، انرژی‌ مثبت این تحول‌خواهی حداکثر تا دو سال دیگر تخلیه خواهد شد و با انرژی منفی تحریم و براندازی جایگزین خواهد شد. بنابراین دو سال دیگر یا پزشکیان امروز تمام خوهد شد با «پایانی نامسعود»؛ یا پزشکیانی تازه متولد خواهد شد .......

ادامه متن را در یکی از پیوند‌های زیر بخوانید:

در تارنمای محسن رنانی:

https://renani.net/texts/notes/masoud-end/

در نمای فوری تلگرام:

https://telegra.ph/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-08-16

.
👍5👎3🤔1
دربارۀ دکتر میدری (وزیر پیشنهادی تعاون، کار و رفاه اجتماعی)

آشنایی‌ام با دکتر میدری به مقدمۀ ارزشمندش بر کتاب «چرا ملّت‌ها شکست می‌خورند» بر می‌گردد.

از آن به بعد، هر چه بیشتر آثارش را دنبال و استفاده کردم، ارادتم افزوده شد و مدّتهاست او را یکی از عمیق‌ترین اندیشمندان معاصر ایران می‌دانم.

دکتر میدری از معدود اندیشمندانی است که درعین‌حال، کنشگر و اقدام‌‌کننده نیز بوده است.

به‌ویژه، در ایران خیلی سخت است که شخص اندیشمند و متخصصی وارد ساختار اداری شود و مسئولیت بپذیرد امّا همچنان وجهۀ علمی و اندیشه‌ورزانه‌اش غالب باشد، اتّفاقی که در مورد دکتر میدری افتاده است.

او همچنین از معدود متخصصانی است که با عملکرد مطلوب و پاکدستی خود، گام‌به‌گام از سلسله‌مراتب مسئولیت‌ها بالا رفته و تجربه کسب کرده است. اکنون نیز در حالی برای وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی پیشنهاد شده که در دولت دوازدهم معاون این وزارتخانه بوده است.

به‌نظرم، سایر کسانی نیز که با دکتر میدری آشنا هستند، او را خیلی بیشتر از «نمایندۀ مجلس سابق»، «معاون وزیر سابق» یا امثال آن، به‌عنوان «اندیشمند» می‌شناسند.

قرارگرفتن دکتر میدری در جایگاه وزارت، یکی از اتّفاقاتی است که رأی‌دهندگانی مانند مرا نسبت به صحّت تصمیم خود دلگرم و نسبت به آینده امیدوار می‌کند.

او بهترین و عمیق‌ترین درک را نسبت به لزوم و اهمّیت کاهش شکاف‌ها و قطبیت‌ها و «وفاق ملّی» دارد؛ موضوعی که سال‌هاست دربارۀ آن سخن گفته است.

پیشنهاد می‌کنم سخنرانی درخشان و آموزندۀ ایشان را در مجلس به‌منظور جلب رأی اعتماد نمایندگان گوش دهید (30 دقیقه)

فایل تصویری سخنرانی دکتر میدری

به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍8
وفاق ملّی؛ راهِ نرفته!

می‌گویند «همۀ راه‌ها را رفته‌ایم؛ جواب نداده‌اند» و نتیجه می‌گیرند که «جز تغییر نظام سیاسی هیچ چاره‌ای باقی نمانده است».

راه‌های رفته

راه‌هایی (یا شاید «بیراهه‌هایی») که رفته‌ایم، همگی در فضای مطلق‌نگری (صفر و یکی دیدن امور) و آرمان‌گرایی و نوعی ستیزِ حذفی بوده‌اند.

تلاش‌ها و جهت‌گیری‌هایی که اگرچه در ظاهر متّضاد بوده‌اند امّا در یک نگاه تاریخی، گویی به‌شکلی هم‌افزا چرخه‌های نحس بازتولید خشونت و استبداد را گردانده‌اند.

ما برای «حل منازعه با دیگری» و فراهم آوردن امکان زیست جمعی با او، جز حذف دیگری راهی را نیازموده‌ایم.

متأسفانه، در فرهنگ ما واژه‌ها و مفاهیم «سازش» و «سازشگر» بار معنایی بسیار منفی‌ای (چیزی معادل خفّت و خیانت، خائن و خیانت‌کار) داشته‌اند. این در حالی است که نه‌تنها «سیاست» و «سیاست‌ورزی»، بلکه «گفتگو» (گفتگوی ناظر بر تصمیم‌سازی جمعی) و «دموکراسی» نیز مبتنی با «سازش با دیگری» هستند.

مبنای نظری راه‌های رفته

در نگرش ما، همواره یک‌سوی اختلاف باید سپاه یزید (پلید محض، سیاه مطلق، نجس، آنچه باید حذف شود) و سوی‌دیگر سپاه حسین (ع) (حق خالص، سفیدی مطلق) محسوب شوند و این محدود به متدیّنان‌مان نیز نیست. در حالی که در عالم واقع، همۀ اشخاص و گروه‌ها خاکستری هستند و عملکردشان تحت تأثیر موضع و موقعیت‌ متفاوت‌شان.

راهِ نرفته

در تاریخ آکنده از «تضاد دولت و ملّت» [۱] ایران، «وفاق ملّی» راهی است که تقریباً هیچ‌گاه در آن گام برنداشته‌ایم؛ اگر سیاست‌مداران و روشنفکرانی هم چنین دیدی داشته‌اند (که حتما چنین بوده است)، بستر سیاسی فراهم نبوده و جامعه نیز آمادگی و همراهی لازم را نداشته است.

به‌نظر می‌آید که این بار، در بستر تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی ایران آمادگی برای گام‌برداشتن در مسیر گفتگو، سازش و وفاق تاحدی حاصل شده باشد.

به‌هرحال، این راهی است که تاکنون نرفته‌ایم و لااقل با توجه به هزینه و عدم‌اطمینان‌های سایر راه‌ها، منطقی است که با تمام توان به حرکت در آن کمک کنیم و آن را بی‌آزماییم.

وفاق واقعی

می‌گویند این «وفاق میلی است، و نه ملّی!» و وقتی می‌پرسی «وفاق ملّی مورد نظر شما چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟» می‌بینی آنها تحت عنوان «وفاق» هم به چیزی کمتر از «حذف دیگری» راضی نیستند؛ رضایت طرف مقابل را نشانۀ خطا بودن مسیر می‌دانند و میزان رضایت‌شان به‌اندازه‌ایست که تخریب و حقارت طرف مقابل را ببینند!

وفاق مطلوب آنها، وفاقی آرمان‌گرایانه است؛ وفاق واقعی ما (جامعۀ ایران) دقیقاً همین چیزی است که از دل تضاد منافع گروه‌های ذینفع و از کوتاه‌آمدن‌های آنها (با هر نیّتی که بوده باشد) حاصل شده است.

دستاورد وفاق ملی

به نظرم، به اندازه‌ای که در جهت وفاق گام برداریم، امکان‌هایی برای بهبود وضعیت فراهم می‌آید.

امّا در بدبینانه‌ترین حالت، حتّی اگر از هیچ‌یک از این امکان‌ها استفاده نشود، همچنین، در همین دوره‌ای که در آغاز آزمودن وفاق هستیم، دستاورد آن کشیده‌شدن ترمز خالص‌سازی فزاینده بوده است.

کسانی که یادگرفته و عادت‌ کرده‌بودند که با افزودن موضع‌گیری‌های تند، به‌سرعت از سلسله‌مراتب رانت و قدرت بالا بروند، باید به فکر کسب مهارت‌های جدیدی باشند!

از یک زاویه، وفاق ملّی معامله و همکاری‌ایست میان حکومت و بخشی از بدنۀ جامعه برای کنترل «تندروی و خالص‌سازی فزاینده». تلخی و هزینۀ این اتّفاق بیش‌ازهمه، برای کسانی است که از شکاف‌ها، قطبیت‌ها، تقابل‌ها و ستیزها تغذیه می‌کنند یا هویت می‌گیرند.

کشته ندادیم که سازش کنیم؟!

می‌گویند «همۀ این حرف‌ها تا قبل‌از آن که خونی ریخته شود، درست بود».

در یادداشت دیگری [۲] توضیح داده‌ام که بر مبنای این باور، برای رسیدن به زمان «قبل از ریخته‌شدن خون» که در آن امکان گفتگو، مدارا، سازش، مصالحه و وفاق با دیگری فراهم باشد، باید آن قدر در تاریخ به عقب برگردیم که بتوانیم دست قابیل را بگیریم که از ریخته‌شدن خون هابیل جلوگیری کرده باشیم!

همچنین، به این نیز بیندیشیم که در آینده، در کدام‌یک از مسیرهای پیش‌ِ رو احتمالاً خون‌های بیشتری به زمین ریخته خواهد شد، راهِ «کشته ندادیم که سازش کنیم» یا راه «وفاق»؟!

به بیان دیگر، کدام‌یک از مسیرهای پیشِ رو ظرفیت پایان‌دادن به چرخۀ خشونت و خون‌ریزی را دارند و کدام‌ها در بهترین حالت، به تعویض جای زندانی و زندان‌بان منتهی می‌شوند؟!

البته، امیدوارم با گام‌برداشتن در مسیر وفاق و بازسازی سرمایۀ اجتماعی، امکان‌های خوبی نیز برای حمایت شایسته از آسیب‌دیدگان دوران پیشاوفاق (اخراج‌شدگان، زندانیان سیاسی، محصورین و ...) فراهم آید.

به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد

پانویس‌ها

[۱] اشاره به نظریه و کتابی با همین عنوان از دکتر همایون کاتوزیان
[۲] فراخوان اصلاح؛ از رؤیا تا واقعیت

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍7👎2
.
یک تَن شُکوهِ رزمِ تورا شایگان نگفت
شایستۀ تو آنچه که بایست، آن نگفت!

هرکس که رفت بر سر منبر به نام تو،
جز ناله‌های العطشت، داستان نگفت!

تا اشکِ خلق را به در آرَد ز چشم خشک،
جز مشکِ آن سوارِ ابَر قهرمان، نگفت!

مشکل سر تو بود و دهان تو بود و هیچ
یک تن ز اصلِ قصه از این ذاکران نگفت!

ور گفت از سر تو، زِ نی یاد کرد و بس
ور گفت از دهان تو، جز خیزران نگفت

فهمید ماجرا نه همین گریه کردن است
این راز سر به مهر به پیر و جوان نگفت

دانست اگر تو را بشناسند و بشنوند
طوفان به پا کنند همین مردمان، نگفت!

یک نکته بیش نیست پیام قیام تو
من عاجزم ز گفتن و آن روضه‌خوان نگفت!

سراینده: حسین جنّتی

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍8
❗️خطاب به رئیس جدید دانشگاه (قبل از مشخص‌شدنش!) ۱

الان که یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه هستی، هم «من» خیلی راحت می‌توانم حرف‌هایم را بزنم، هم «شما» فرصتش را داری که بخوانی، امّا فردا که رئیس شدی، نه «بنده» به این راحتی‌ها می‌توانم خدمت «جنابعالی» شرفیاب شوم، نه «حضرتعالی» فرصت دارید که عرائض «حقیر» را بشونید و نه سنگینی فضا و «ادبیات رسمی و محترم» مربوط اجازه می‌دهد که چنین نکات و پیشنهادهایی مطرح شوند!

قسمت اوّل: مقاومت دربرابر نقش «همه‌چیزدان»!

الان که عضو هیئت علمی گروه علمی خاصّی هستی و در حیطۀ محدودی متخصص محسوب می‌شوی، صرفاً در موضوعات مرتبط با همان حیطۀ محدود مورد مشورت قرار می‌گیری و در نشست‌های تخصصی همان حیطه سخنرانی می‌کنی؛ بدیهی است که «رئیس‌شدن»، شما را در سایر حیطه‌ها متخصص نمی‌کند!

متأسفانه، هر کس رئیس می‌شود، در هر همایش و نشستی که شرکت کند، قبل از سایرین به پشت تریبون می‌رود و دربارۀ موضوع جلسه (که معمولا به حیطۀ تخصصی‌اش ارتباطی ندارد) دُر می‌افشاند؛ با تشریح مسئله آغاز و به بیان راهکارها ختم می‌‌کند، بعد هم چون خیلی سرش شلوغ است و فرصت ندارد سخنرانی متخصصان آن حیطه را (ولو اینکه چهره‌های ملّی و از شهرهای دیگر دعوت شده باشند) بشنود، جلسه را ترک و به پشت میز ریاستش می‌رود [۱]

تا جایی که می‌فهمم، این رفتار وهن علم و تخصص است و تا زمانی که مسئولان دانشگاه (به‌ویژه رئیس) از آن دست نکشند، از مسئولان بیرون از دانشگاه نمی‌توان انتظاری جز این داشت.

متوجه هستم که همۀ مشکل به شخص رئیس مربوط نمی‌شود؛ فرهنگ، روابط و ساختارهای ما به‌گونه‌ای هستند که رئیس را به سمت این رفتار سوق می‌دهند؛ لطفاً مقاومت کن و به رعایت حیطۀ علم و تخصص پایبند باش.

ممکن است شما که مثلاً استاد فیزیک محض هستی، بدون اینکه کسی بداند، مطالعات و دانش بسیار زیادی نیز در حیطۀ محیط زیست داشته باشی، امّا حتّی در این‌صورت، اگر متخصصان، کنشگران و سمن‌های زیست محیطی را دعوت کردی، برای آنها در مورد محیط زیست (اهمّیت، چیستی وضعیت، چه باید کرد و ...) سخنرانی نکن.

حضور رئیس دانشگاه در برنامه‌ها فواید زیادی دارد، رسمیت و اعتبار آن را افزایش می‌دهد امّا از «رئیس» فقط این انتظار می‌‌رود که نهایتاً در حدّ «5 دقیقه» به مدعوین و حضار خیر مقدم و به برگزارکنندگان خداقوّت بگوید (به‌هیچ‌وجه وارد مباحث تخصصی نشست نشود).

در این رابطه، پیش‌ازاین یادداشت مجزای دیگری هم منتشر کرده بودم، اگر مایل بودید، مطالعه بفرمایید [۲].

پانویس‌ها

[۱] حتما همۀ دانشگاهیان کشور نمونه‌های متعدّدی از این رفتار را در دولت‌های مختلف مشاهده کرده‌اند. به‌عنوان دو نمونه از رئیس‌های دانشگاه در دولت‌های دوازدهم و سیزدهم، به چشم خودم دیده‌ام که نشستی بسیار تخصصی با دعوت از متخصصان ملّی موضوع (چیزی شبیه همایش) در دانشگاه برگزار شد امّا رئیس دانشگاه که رشتۀ تحصیلی و تخصصش هیچ ارتباطی با موضوع نشست نداشت و اگر رئیس نبود احتمالا حتّی به‌عنوان شنونده هم به چنین نشستی دعوت نمی‌شد (چه برسد به‌عنوان سخنران)، آمد، قبل از سایرین پشت تریبون رفت، حدود یک ساعت از وقت برنامه را گرفت، به زعم خودش همگان (شامل سخنرانان مدعو که متخصصان آن حیطه در سطح ملّی بودند و از سایر شهرها دعوت شده‌ بودند) را از سیر تا پیاز موضوع مطّلع کرد و بدون اینکه بنشیند و به پرسش‌های احتمالی شاگردانش (شامل سخنرانان مدعو) پاسخ دهد، رفت!

[۲] ببینید: «همه‌چیز» را «رئیس» داند! (عصر ایران)

👈 چنانچه با محتوای یادداشت موافقید، لطفا بازنشر دهید؛ باشد که دیده و مؤثّر واقع شود.

ادامه دارد ... (به امید خدا)

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍7👌1
❗️خطاب به رئیس جدید دانشگاه قبل از مشخص‌شدنش! (قسمت دوّم)

الان که یکی از اعضای هیئت علمی دانشگاه هستی، هم «من» خیلی راحت می‌توانم حرف‌هایم را بزنم، هم «شما» فرصتش را داری که بخوانی، امّا فردا که رئیس شدی، نه «بنده» به این راحتی‌ها می‌توانم خدمت «جنابعالی» شرفیاب شوم، نه «حضرتعالی» فرصت دارید که عرائض «حقیر» را بشونید و نه سنگینی فضا و «ادبیات رسمی و محترم» مربوط اجازه می‌دهد که چنین نکات و پیشنهادهایی مطرح شوند!

۲. پایبندی به استلزامات حرکت در مسیر «وفاق ملّی»

به‌اندازه‌ای که بتوانیم شکاف‌ها و قطبیت‌ها را کم و وفاق ایجاد کنیم، امکان‌هایی برای بهبود فراهم می‌شود. لطفا به جهت‌گیری دولت مبنی بر حرکت در مسیر وفاق ملّی و نیز به استلزاماتش پایبند باش.

تاکنون، هر دولتی که بر سر کار آمده، پست‌ها و مسئولیت‌ها (چه‌بسا تا سطح آبدارچی) را از وابستگان به جناح مقابل پاکسازی کرده و در این میان، به نظرم دولت پیشین سرآمد بود.

احتمالاً در دولت پیشین نسبت به تو، دوستان و هم‌فکرانت کم‌لطفی‌های زیادی صورت گرفته است، امّا بزرگوار باش و مقابله‌به‌مثل نکن.

با توجه به ظلم و احجافی که در دورۀ قبل در حقّم شده است، در موقعیتی هستم که انتظار می‌رود برای مقابله‌به‌مثل و انتقام‌گیری از مسئولان قبلی و نزدیکان و وابستگان آنها بیشترین تمایل و انتظار را داشته باشم.

در دولت دوازدهم، پروندۀ تبدیل وضعیت من (و دو نفر دیگر) کامل شده بود امّا با تغییر دولت، رئیس جدید دانشگاه (در دولت سیزدهم) جلوی آن را گرفت و برای این کار دو دلیل آورد: یکی این که این روال جذب نیرو را قبول ندارد و دوّم، اصولاً تعداد کارمندان دانشگاه خیلی زیاد است.

دو دوست بسیار توانمندم که سال‌ها در دانشگاه فعّالیت مثمرثمر و موفقیت‌آمیز داشتند، دانشگاه را ترک کردند و در واقع دانشگاه از وجود آنها محروم شد.

در دورۀ همین رئیس دانشگاهِ مخالف جذب نیرو و به‌ویژه مخالف روال مورد نظر، تاکنون که در حال نگارش این متن هستم، لااقل ۸ نفر از طریق همان روالی که قبولش نداشت(!) تبدیل‌وضعیت شده‌اند؛ نیروهایی که برخی از آنها سابقۀ همکاری با دانشگاه هم نداشته‌اند!

جالب‌تر آنکه اواخر دولت دوازدهم، رئیس مورد نظر و نزدیکانش نسبت به همکاری ما با دانشگاه و پیگیری تبدیل‌وضعیت‌مان سروصدای زیادی به راه انداختند؛ خود رئیس متنی انتقادی (نسبت به رئیس دانشگاه در دولت دوازدهم) منتشر کرد که در آن، عبارت ناظر به خطابودن تبدیل وضعیت ما را پس از هر یکی دو پاراگراف، مانند یک ترجیع‌بند بارها تکرار کرده بود!

«تبعیض» بدترین و غیرقابل‌توجیه‌ترین رفتاری است که نه‌تنها اعتماد را از بین می‌برد بلکه می‌تواند به بدبینی، بددلی و چه‌بسا کینه و نفرت منجر شود [۱]

فضای غیرشفاف حاکم بر وضعیت جذب نیرو و تبدیل‌وضعیت نیروهای پاره‌وقت، بدبینی و بددلی را تشدید و انگیزه کار را به‌شدت کاهش می‌دهد؛ هر نیرویی که جذب یا تبدیل‌وضعیت می‌شود، در مظان اتّهام پارتی‌بازی قرار می‌گیرد، شایعاتی پراکنده می‌شود و ...

هیچ‌گاه برای اینکه تبدیل‌وضعیت خودم را جلو بیندازم تلاش نکرده‌ام، همواره پیشنهادم این بوده که «برای تبدیل‌وضعیت، نیروهای پاره‌وقت را بر اساس شاخص‌هایی منطقی (سابقه، رضایت مدیران، مدرک تحصیلی و ...) اولویت‌بندی کنید و هرگاه امکانی فراهم شد، بر اساس همان اولویت‌بندی اقدام شود». تمام مخاطبان و مسئولان در مقام حرف این پیشنهاد را کاملاً تأیید کرده‌اند امّا ... چون به خلوت می‌روند آن کار دیگر می‌کنند!

همۀ این‌ها را گفتم که بگویم با وجود ظلم آشکار و توجیه‌ناپذیری که در حقّم شده است، معتقدم نباید مقابله‌به‌مثل کنیم بلکه بالعکس، برای ایران و در راستای پایبندی به استلزامات وفاق، باید اصرار داشته باشیم که از چهره‌های معتدل و توانمند جناح مقابل در پست‌ها و مسئولیت‌ها استفاده کنیم، مسئله‌ای که دکتر پزشکیان نیز به‌درستی در تشکیل کابینه رعایت کرد.

دیدگاهم را دربارۀ «استلزامات حرکت در مسیر وفاق ملّی» در یادداشت مجزّایی توضیح داده‌ام، اگر مایل بودید مطالعه بفرمایید.

در ادامۀ یادداشت می‌خوانید:

۳. پایبندی به استلزامات حرکت در مسیر «اتّفاق ملّی»
۴. پیگیری اصلاحات عمیق، بلندمدّت و پایدار


متن کامل یادداشت را از طریق لینک زیر مطالعه بفرمایید:
خطاب به رئیس جدید دانشگاه قبل از مشخص‌شدنش! (قسمت دوّم)

قسمت اوّل: مقاومت دربرابر نقش «همه‌چیزدان»!

ادامه دارد ... (به امید خدا)

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍3👌3
Forwarded from انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه (وحید احسانی)
گفتگوی شماره‌ی ۷۸

دیگری کیست و گفتگو چیست (تاملی در اختلاف‌نظر مصطفی ملکیان و محمدمهدی مجاهدی درباره شرط لازم گفتگو)


🔹 ملکیان لازمه گفت‌وگو را یک منطقه بی‌طرف می‌داند که طرفین گفت‌وگو در آن شریکند؛ زیربنای این منطقه مشترک «مبناهای مشترک» است. سه مبنایِ مشترک برای گفت‌وگو عبارتند از: عقل، اخلاق و قانون. یعنی طرفین یا استدلال عقلی را بپذیرند، یا بر سر اصول اخلاقی توافق داشته باشند یا این‌که موادّ قانونی را قبول کنند.

🔹مجاهدی در نقد دیدگاه ملکیان، تنها شرط لازم برای گفت‌‍وگو را «هم‌مسئلگی» (وجود مسئله یا مسائل مشترک) عنوان می‌کند.

📃 پیشنهاد می‌شود پیش از حضور در نشست دیدگاه‌های ملیکان (اینجا) و مجاهدی (اینجا و اینجا) را مطالعه بفرمایید.

🎙ارائه‌دهنده: دکتر وحید احسانی (پژوهشگر مباحث توسعه)

📆 دوشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۱۹
🕠 ساعت ۱۷ - ۱۹

🏫 کرمانشاه، چهارراه نوبهار، نبش کوچه ۱۰۷، کتاب‌فروشی «کوچه‌کتاب»

⬅️ حضور برای عموم علاقه‌مندان آزاد و رایگان است.

💠 کانال تلگرامی انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه (اَفَک)
@PhilosophyforKermanshah

💠 صفحه‌ی اینستاگرامی انجمن فکر و فلسفه کرمانشاه (اَفَک)
@Philosophy_for_Kermanshah
👍2
پیشنهاد سخنرانی

به‌عنوان شخصی که علاقه‌مند و پیگیر مباحث توسعه و فهم مسائل ایران هستم، این مصاحبۀ دکتر میدری (75 دقیقه) را حاوی نکات بسیار جالب، عمیق و آموزنده‌ای یافتم.

به نظرم، ارزش چندبار شنیدن را دارد.

فایل تصویری

فایل صوتی

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍2
در ستایش رنگی دیدن جهان
✍️ محمد فاضلی

می‌خواهم چیزی بنویسم که بسیاری را می‌آزارد و خوشایند بسیاری نیست، و این بسیاری، از همه جناح‌ها و تفکرات سیاسی هستند، در داخل و خارج، از راست و چپ، ارزشی و سکولار؛ اما خب باید نوشت.

سال‌هاست دنبال آدم‌ها و نگاه‌هایی می‌گردم که قادر باشند موضوعات مهم و متفاوتی را تحلیل کنند بدون آن‌که در یکدیگر مخلوط کنند، و گاه بی‌دلیل به هم ربط دهند. بگذارید خیلی ساده و با مثال روشن به‌روز بگویم چنین نگاهی، روی زمین واقعیت به چه معناست.

می‌شود منتقد نظام جمهوری اسلامی (ج.ا) بود، و اقداماتش در نقض حقوق زنان، تخریب محیط‌زیست، توسعه نامتوازن منطقه‌ای، اعمال تبعیض در گزینش نیروی انسانی، نقض استقلال دانشگاه، و داشتن زندانی سیاسی را نقد کرد؛ و هم‌زمان با ایده جمهوری اسلامی درباره «سلطه‌گر بودن و خوی استعماری داشتن نظام بین‌المللی غرب‌محور» موافق بود؛ و در همان حال با برخی شیوه‌های جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با این نظام سلطه‌گر استعماری مخالف بود و آن‌ها را نقد کرد.

می‌شود اشغال‌گر بودن اسرائیل در فلسطین، لبنان و سوریه را تأیید کرد، منتقد آن بود، و نقد آن‌را به مواضع ج.ا هم ربط نداد (این اشغال‌گری قبل از پیدایش ج.ا رخ داده است)، حق ملت‌های اشغال‌شده در تلاش برای احقاق حقوق‌شان را به رسمیت شناخت، و هم‌زمان راهبردهای ج.ا در این زمینه را نقد کرد؛ و با بخش‌هایی از راهبردها که تأمین‌کننده منافع ملی ایران است، همراهی کرد.

می‌شود از درک کلیشه‌ای از شخصیتی نظیر سیدحسن نصراله بیرون آمد و او را به‌مثابه یک لبنانی که پس از تهاجم سال ۱۹۸۲ اسرائیل به لبنان و اشغال بخشی از کشورش توسط اسرائیل، به حزب‌الله پیوسته و با مبارزه به ۱۸ سال اشغال جنوب لبنان توسط اسرائیل پایان داده، احترام قائل شد؛ و هم‌زمان منتقد برخی سیاست‌های راهبردی ج.ا یا حزب‌الله لبنان در عرصه خاورمیانه بود.

می‌شود از جنگ متنفر بود، سیاست‌های منجر به توسعه‌نیافتگی و فقر را نقد کرد، خواهان عقلانیت بیشتر بود، تجاوز را به رسمیت نشناخت و حقوق ملت‌ها برای دفاع از خودشان در برابر تجاوز را هم پذیرفت.

می‌شود منتقد برخی یا حتی همه سیاست‌های ج.ا در مواجهه با اسرائیل بود، اما مسأله اسرائیل و خاورمیانه را که حداقل دو برابر کل سال‌های تأسیس ج.ا عمر دارد، صرفاً در رابطه ایران و اسرائیل خلاصه نکرد. مسأله فلسطین و اعراب-اسرائیل، قبل از تأسیس ج.ا هم وجود داشته و انقلاب ایران ابعادی به آن افزوده است. اما مسأله فراتر از نسبت ج.ا با اسرائیل است.

می‌شود منتقد جدی ماجرای ۷ اکتبر و حمله حماس به اسرائیل بود و درباره این‌که دست‌آورد چنین عملی چیست، هزار نقد و چون و چرا داشت. من از روز اول چنین موضعی داشتم و هنوز هم نمی‌فهمم حاصل آن برای فلسطینیان، لبنان و ایران جز خسارت و زیان چه بوده است. اما هم‌زمان می‌شود منتقد شیوه مواجهه اسرائیل و جهان غرب با پاسخ اسرائیل به ۷ اکتبر بود و خشونت و وحشی‌گری را تطهیر نکرد.

می‌شود منتقد سیاست داخلی و سیاست خارجی ج.ا بود، و آن‌را مسبب بسیاری از مسائل و مشکلات کشور دانست که سبب گرفتاری و فقر مردم شده است؛ و می‌شود هم‌زمان تأیید کرد که در دنیایی زندگی می‌کنیم که بدون قدرت نظامی و امنیتی، قدرتمندان کشورهای ضعیف را له می‌کنند؛ و باز می‌توان هم‌زمان منتقد ج.ا بود که چرا به اندازه کافی از سایر ابزارهای تأمین منافع ملی – از دیپلماسی گرفته تا جایابی در زنجیره‌های ارزش جهانی – استفاده نکرده است.

چرا برخی فکر می‌کنند دنیای پیچیده اطراف ما، سیاه یا سفید، صفر یا یک، بدون وضعیت‌های بینابینی و ترکیبی از درستی و نادرستی است؟ دنیای ما ترکیبی است، تحلیل فازی بیشتر به درد آن می‌خورد تا تحلیل‌های سفید سیاه؛ نگاه رنگی را باید ستایش کرد.

یاد روح‌الله رمضانی محقق بزرگ تاریخ سیاست خارجی ایران می‌افتم که معتقد بود اگر در جنگ جهانی اول، نفرت شدید مشروطه‌خواهان از روسیه و انگلیس نبود، و هر کسی که صحبت از همکاری با این دو قدرت برای تأمین منافع ایران می‌کرد، برچسب خیانت و وطن‌فروشی نمی‌خورد، ایران با اشغال ویران نمی‌شد و تخریب ناشی از جنگ بسیار کمتر بود. همین وضعیت در جنگ جهانی دوم هم به شیوه دیگری تکرار شد. کاش ایرانیان، جهان آن روزگار را هم جهان رنگی می‌دیدند.

اگر جهان را سفید و سیاه ببینیم و درگیر دیدگاه‌های دوقطبی شویم، واقعیت جهان را نخواهیم دید و خسران بیشتری را تجربه خواهیم کرد. جهان‌بینی سفید و سیاه، ما را می‌فرساید.

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍9👎1
چند نکته در پی شلیک موشک به اسرائیل

1. بهتر بود کار به اینجا نمی‌رسید؛ امّا حالا که رسید، ایران باید می‌زد. به فرماندهان و نظامیان ایران خداقوت می‌گویم و از پروردگار مهربان خواستارم که در تصمیم‌سازی و اجرا به آنها توفیق دهد (شامل وارد آوردن خسارت سنگین و بازدارنده به مواضع نظامی اسرائیل و عدم آسیب به غیرنظامیان آنجا).

2. مسلّماً حالت بهینه این است که انسان‌های دارای دیدگاه‌ها و منافع مختلف یا حتّی متضاد، به جای جنگ و خشونت، با یکدیگر گفتگو داشته باشند و به توافق و سازش برسند. جالب آنکه همۀ گروه‌هایی که در اطراف قدس زندگی می‌کنند آنجا را مقدس می‌دانند! اگر آنجا برای برخی مقدّس و برای برخی دیگر نحس بود، سازش و توافق خیلی سخت (و البته نه محال) می‌بود، امّا واقعاً نمی‌شد و نمی‌شود که به جای جنگ و خونریزی، مرزهایی مشخص شود و همگی با وجود دیدگاه‌ها و آئین‌های مختلف در کنار یکدیگر زندگی کنند و در بیت‌المقدس به عبادت بپردازند؟! حتّی اگر بر اساس منافع حساب کنیم، آیا رفاه، امنیت و آسایش طرفین در حالت صلح و سازش بیشتر تأمین می‌شود یا در شرایط جنگ و خونریزی که سرمایه‌های کلانی نیز صرف انفجار و بازسازی می‌گردد؟!

3. دیشب وقتی موشک‌ها شلیک شد (و خودم هم برخی از آنها را در آسمان مشاهده کردم) روی سجاده دست به دعا برداشتم، از خدا طلب خیر کردم؛ اینکه این موشک‌ها جلوی جنایات اسرائیل را بگیرد، اینکه به مردم عادی اسرائیل و به‌ویژه کودکان آسیبی نرسد. برای من، کودکان اسرائیلی با کودکان فلسطینی و ایرانی هیچ تفاوتی ندارند، همچنین همۀ مردمان عادی و صلح‌طلب آنها. در همان حال، ناگهان احساس کردم که همان لحظه، احتمالا در اسرائیل نیز برخی انسان‌های موحد در حال عبادت هستند و از خدا طلب خیر می‌کنند، آنها هم از آسیب‌دیدن انسان‌ها (به‌ویژه کودکان و شامل کودکان فلسطینی و لبنانی) به‌شدّت ناراحت و نگرانند، آنها هم خواهان برقراری صلح، آرامش و گفتگو هستند، آنها هم نسبت به تصمیم‌سازی سیاست‌مداران تندروی طرفین که کار را به اینجا رساندند معترضند.

4. اینکه بشریت و جامعۀ جهانی با این همه پیشرفت در علم و تکنولوژی و حتّی با وجود ساختارهایی مانند سازمان ملل، هنوز نتوانسته (یا شاید هم نخواسته!) در چنین مواقعی مداخله بشردوستانه داشته باشد و خیلی سریع طرفین درگیری را به جای جنگ به سمت سازش و توافقی منطقی سوق دهد تأمّل‌برانگیز و مایۀ تأسف است. ایکاش این قدر در علم و تکنولوژی پیشرفت نمی‌کردیم، روی ماه نمی‌نشستیم، به مریخ سفینه نمی‌فرستادیم و ... امّا درعوض، شرایطی ایجاد می‌کردیم که دیگر هیچ‌گاه شاهد جنگ و خونریزی (به ویژه فجایعی مانند نسل‌کشی مردم غزه توسّط اسرائیل) نبودیم.

5. به نظرم، هریک از ما به‌عنوان یک انسان کنشگر باید جهت کنش، نقد و مطالبه‌گری اندک خود را به‌درستی و فارغ از دسته‌بندی‌ها و قطبیت‌های رایج تنظیم کنیم. به‌عنوان مثال، می‌توانیم منتقد دخالت سپاه در امور غیرنظامی (سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ...) باشیم امّا از اقدامات برون‌مرزی آن در حفظ امنیت ایران، حمایت از مردم مظلوم فلسطین و جلوگیری از نسل‌کشی اسرائیل دفاع کنیم (لااقل برخی از آن اقدامات). اگر منتقد جدّی نظام هستیم امّا در موضع‌گیری‌ها و اقدامات آن هیچ نقطۀ روشن و قابل دفاعی نمی‌بینیم و وجود هرگونه منافع مشترک میان مردم و نظام را منکر می‌شویم یا به همین ترتیب، اگر طرفدار نظام هستیم امّا در سیاست‌ها و تصمیم‌های کلان آن هیچ نقطۀ تاریک و قابل نقد و نهی‌ای نمی‌بینیم، درهردوصورت، احتمالاً غرض هنرمان را پوشانده و صد حجاب از دل به سوی دیده‌مان شده است.

6. همان‌طور که استاد فقید دکتر داود فیرحی توضیح می‌دهد، یکی از روش‌ها (یا شاید بتوان گفت رویکردها) ی اصلی پیامبر (ص) در پیش‌برد و گسترش دین، «قرارداد» بود؛ رَحمةٌ لِلعالَمین همواره به‌دنبال این بود که با طرف مقابلش به توافق برسد. جایگاه، اهمّیت و ارجحیت «قرارداد» (در مقایسه با سایر روش‌های مواجهه با «دیگری») در نظر پیامبر (ص) به‌اندازه‌ای بود که در برخی مواقع به قراردادهایی با دشمنان کافر تن می‌داد که آشکارا به نفع آنها سوگیری داشت. همین قراردادهای صلح‌طلبانه و پایبندی به آنها یکی از دلایل جلب اعتماد مردم و گسترش اسلام در «دل»‌های آنها (نه با زور و اجبار) بود. صلح‌نامۀ حدیبیه نمونۀ بارزی از این نوع قراردادهاست. اگر تندروهای کنونی آن موقع حضور داشتند، حتماً پیامبر (ص) را به تحقیر و خارکردن مسلمانان محکوم و عهدنامه را نقض می‌کردند (سهل است؛ خودمطلق‌انگاران ما نفس مذاکره با دشمن را به‌مثابه تحقیر و شکست تلقّی می‌کنند!).

ادامه در فرسته (پست) بعدی 👇
👍3
👆 ادامه از فرسته (پست) قبلی 👇

7. به نظرم، اگر بخواهیم عملکرد خودمان را با بر اساس سیرۀ پیامبر (ص) ارزیابی کنیم، از لحاظ تقویت قدرت نظامی و جنگ شجاعانه در مواقع لازم، درمجموع نمرۀ قابل قبولی داریم امّا از لحاظ گفتگو، مذاکره، سازش، توافق و بستن قرارداد، چه در داخل و چه در خارج، نمره‌مان خیلی پایین است. تأیید صلاحیت دکتر پزشکیان برای نامزدی ریاست جمهوری و همراهی قابل قبول حکومت با او و دولت وفاقش تا بدینجا، از لحاظ توافق‌سازی داخلی کمی روسفیدمان کرده (یا بهتر است بگوییم کمی از روسیاهی‌مان کم کرده!) و برای آینده چشم‌انداز مثبتی ایجاد کرده است، امید است در مذاکره، سازش و بستن قراردادهای بین‌‌المللی نیز بیشتر به سیره و سنّت رسول الله (ص) نزدیک شویم.

8. تا جایی که می‌فهمم، یکی از بزرگترین برگ‌های برنده‌ای که می‌تواند ما را برای رسیدن به توافق‌های بهتر در موضع مناسب‌تری قرار دهد، اتّحاد مسلمین و جوامع اسلامی است. شاید یکی از عرصه‌های تبدیل تهدید به فرصت در شرایط کنونی، استفاده از جنگ‌افروزی اسرائیل برای کاستن از شکاف‌های بین جوامع اسلامی و تقویت اتّحاد و همدلی بین آنها باشد. اگر مسلمین جهان متّحد شوند، توان اثرگذاری بسیار بالایی دارند و می‌توانند جهان را به سمت قراردادهای صلح‌آور و تعالی‌بخش سوق دهند. البته حرکت در این مسیر استلزاماتی دارد شامل اینکه رهبران جوامع اسلامی، خود و سایر رهبران را به‌عنوان «رهبر یک جامعۀ اسلامی» ببینند، معرفی کنند و به رسمیت بشناسند، نه بیشتر و نه کمتر.

از پروردگار مهربان برای بشریت صلح و تعالی خواستارم
بارالها! ما را راضی به رضای خود قرار بده

به امید فردایی بهتر
به امید ایرانی آباد
به امید جهانی صلح‌آمیز، گفتگومدار و حقیقت‌طلب

همچنین ببینید:
در ستایش رنگی‌دیدن جهان (دکتر محمّد فاضلی)
تسلیت! (متنی که به‌مناسبت شهادت سردار سلیمانی منتشر کردم)

کانال وحید احسانی
@vahidehsani_vh
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍8
❗️ما گُم شده‌ایم!
حسین جنتی

من شاعرم، معمولا فورا این را می‌گویم که کسی به اشتباه نیفتد، نه جامعه‌شناسم، نه فیلسوفم، نه سیاستمدارم، نه هیچ چیز دیگر، شاعرم! و البته شاعر با همه این مفاهیم کار دارد، اگر در این موارد نخواند و نداند و نبیند، چیزی که تولید می‌کند اساسا چیزی نیست…

حالا در این ساعت و این روز حرفم این است: ما گُم شده‌ایم… من این را به روشنی می‌بینم، نمی‌دانیم چه چیزی درست است و چه چیزی خطا، نمی‌فهمیم باید سکوت کنیم یا حرف بزنیم… در دنیای امروز، طرفین چنان در هم پیچیده است که نمی‌دانیم کدام سو ایستاده‌ایم،

همه چیز برای ما یا سیاه است یا سفید، هیچ چیزی در میانه وجود ندارد، از همدیگر می‌ترسیم که بگوییم چیزی را نمی‌پسندیم، اگر میانه‌رو باشیم ترس از متهم شدن به “وسط‌بازی” ما را از گفتنِ نظرمان منصرف می‌کند،

با هزاران تابلو و راهنما مواجهیم که نوشته‌های روی آن‌ها زنگ زده است، ناخوانا و گنگ است، چون چیزی از نشانه‌ها دستگیرمان نمی‌شود ناچار نگاه می‌کنیم ببینیم جماعت کجا می‌روند ما هم راه می‌افتیم دنبالشان، عده‌ای چشم و گوش بسته می‌گویند به راست برویم، عده‌ای به چپ می‌روند و اینطوری دوپاره شده‌ایم،

مرگ را بد می‌دانیم ولی برای خودمان! اگر کسی از ما کشته شود خشمگین می‌شویم و به مرگ نفرین می‌فرستیم ولی اگر از طرف مقابلمان کسی طعمه‌ی مرگ شود می‌رقصیم و جشن می‌گیریم…

سمتی که ما ایستاده‌ایم سمتِ درست است، همه چیز سپید است، همه کاری جایز است زیرا که ما زخم خورده‌ایم، داغ دیده‌ایم و حاضریم برای پیروزی به هر خُبثی تن بدهیم و تاییدش کنیم. ما هرچیزی را بپذیریم بی کم و کاست از آن دفاع می‌کنیم، انگار کسی به ما گفته است که مشروعیتِ هرچیزی در “قبول” و عدم مشروعیتِ هرچزی به “ردِ” ما بسته است و با این فرمول در حال تولیدِ نوعی اخلاق هستیم. اخلاقِ انسانِ معاصر…

در این زندگی نوینِ اخلاقی ما تا جایی پیش رفته‌ایم که هر کدام از ما تئوریسینِ اخلاقِ نوین هستیم و ویژگی این اخلاقِ نوظهور این است که هیچ مرزی ندارد، یعنی هیچ خطایی در این اخلاق نیست! طرفدارانِ هر دو سوی این اخلاقِ نوین خود را جبهه‌ی حق می‌دانند با این تفاوت که عده‌ای از آنان دیندارند و عده‌ای از دین گریزان! اما هر دو یقین دارند که طرفِ روبرو ناحق است و می‌شود با هر وسیله‌ای آن را در هم کوبید و شنیع‌ترین رفتارها با این شکلِ جدیدِ اخلاق توجیه می‌شود.

دینداران می‌گویند آنکه از ما نیست خویش را به هدر داده است و جایگاهش دوزخ است، گروهِ مقابل می‌گویند آنکه با ما نیست جهان را در سراشیبِ نابودی قرار داده و مستحقِ انواعِ مرگ است…

هر دو بر کشتگانِ هم هلهله می‌کنند و بر کشتگانِ خویش می‌گریند… و اگر تو از هیچکدام نباشی هر دو به تنهایی تو را با دیگری می‌داند و لعن می‌کند و اگر بپذیرند که با هیچکدام سرِ همراهی نداری هر دو بیطرف و بیشرف و وسط‌بازت می‌نامند…

اینت دریغ! اینت درد! خاک بر سرِ من اگر زبان به نصیحتِ کسی گشوده باشم… من خودم شاگردِ شعرِ فارسی‌ام و به سیاقِ استاد سعدی می‌گویم :

من از کجا و نصیحت‌کنانِ بیهده‌گوی؟!

این یادداشت را هم برای خودم می‌نویسم، برای پسرانم، تا وقتی همه‌چیز زیر و زبر شد شاید در این مجازستان یا در برگه‌ای باقی بماند و آن‌ها بدانند که ما به این چیزها فکر کردیم، که “یقین” نداشتیم، یقین نداشتن بد نیست، یقینِ کور داشتن بد است!

کسی که یقینِ کور دارد هرچه مولایش بگوید در نظرش خیر مطلق است، تکلیف من روشن است، من هم مثل همه مولایی دارم، می‌گویم مثل همه و ممکن است کسی در دل بگوید نه! من ندارم! این مولابازی مال شماست که به چیزی اعتقاد دارید! اما حقیقت این است که هرکس مولایی دارد.

من دوستانی دارم که مولایشان عددِ حسابِ بانکی آنهاست… هرچه بازار و بورس بگوید بی درنگ انجام می‌دهند، به خاطر آن عدد حاضرند هرکاری بکنند و اخلاقِ نوظهورشان هم در آرامش دادن به آنها سخت در حال به روز شدن است!

من دوستانی دارم که مولایشان یک شخصیت سیاسی است، هرچه می‌کند خیر می‌دانند، شما آنها را می‌شناسید وقتی فلان در قدرت است همه کارش غلط است، مولای خودشان که بر قدرت می‌شنیند همه چیزش عالی است! از “ولایتمداران” گله دارید؟ بدتان می‌آید؟ خسته‌اید؟ آن‌ها را خنگ و نادان می‌دانید؟

هرکس یک “ولی” دارد هرچند نداند، این ولی میتواند جاندار باشد یا بی‌جان! یک‌نفر باشد یا یک گروه، اما “ولی” ولی است! همه ولایتمدارند منتها اولیایشان یکی نیست، این روز‌ها بسیاری زیرِ بیرقِ اولیایی رفته‌اند که با هرچه تا امروز می‌گفتند زمین تا آسمان متفاوت است…

این جمله‌ی آخر را برای پسرانم می‌نویسم: ...

ادامه یادداشت

کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍10
🎥 تحقیق درباره ۷ اکتبر
مستندی درباره حمله حماس به اسرائیل

یک‌سال گذشت.

مشاهدۀ فیلم مستند زیر را پیشنهاد می‌کنم. طول آن یکساعت و حاوی برخی صحنه‌های دلخراش است، البته نه دلخراش‌تر از صحنه‌هایی که بیشتر ما معمولاً در فضای مجازی می‌بینیم.

خودم معمولاً حتّی تصاویر و فیلم‌های حاوی صحنه‌های نسبتاً دلخراش را هم نگاه نمی‌کنم، امّا به نظرم، دیدن این فیلم لازم است تا بتوانیم زیر انبوه اخبار راست، دروغ و راست‌ودروغی که دربارۀ اتّفاقات ۷ اکتبر تاکنون منتشر می‌شوند، دید واقع‌بینانه‌ای داشته باشیم.

————————————————————————

«تحقیق درباره ۷ اکتبر» نام مستندی تکان‌دهنده از واحد تحقیقات شبکه الجزیره است. این فیلم نه تنها به‌‌خاطر پرداختن به ابعاد گوناگون یکی از حساس‌ترین موضوعات روز دنیا، بلکه به‌خاطر شکل روایتش نیز، اثری ممتاز و در خور توجه است.

هجوم حماس به اسرائیل در هفتم اکتبر، سیاست خاورمیانه را دگرگون کرد. با این حال، آنچه در هیاهوی رسانه‌ها روایت شد، همچنان برای بسیاری محل ابهام است.

واحد تحقیقات الجزیره تحلیلی به سبک تحقیقات جنایی و گزارش‌های پزشکی قانونی از رویدادهای آن روز انجام داده و برای نخستین بار روایتی کامل از آنچه در روز هفتم اکتبر اتفاق افتاده ارائه داده است. در این تحقیق، هفت ساعت از قطعات مختلف واقعه در دوربین‌های مداربسته، گوشی‌های شخصی و دوربین‌های سَری جنگجویان کشته‌شدۀ حماس مورد بررسی قرار گرفته و برای ارائه روایتی جامع از آنچه رخ داده استفاده شده و به همین خاطر بیننده را در موقعیتی بی‌سابقه برای مشاهده و تحلیل وقایع قرار داده است.

مشاهدۀ فیلم با زیرنویس فارسی با حجم کم در کانال دقیقه‌ای برای تأمّل

مشاهدۀ فیلم با زیرنویس فارسی در سایت مجله دقیقه

مشاهدۀ فیلم اصلی (بدون زیرنویس فارسی) در سایت واحد تحقیقات شبکۀ الجزیره

کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍5
❤️ چقدر جای تو خالی است!
✍️ جواد کاشفی

وفات محمد رضا شجریان پنجره‌ای را در عرصه سیاسی ایران بست. سیاسی بود نه به خاطر چند گفتگو یا آواز و تصانیف محدود که وجه سیاسی داشت. با شخصیت، زندگی و هنرش یک مصداق ناشناخته برای زیست فضیلت‌مندانه سیاسی بود.

سیاست قلمرو تنازع منافع و نیروهاست. هر کجا مناسبات میان آدم‌ها تنازع‌آمیز است، سیاست چهره نشان داده است. تنازعات قومی، نژادی، طبقاتی با صدها و هزاران شکل و لباس وجود دارند و وجود پیدا می‌کنند. در چنین شرایطی بازیگران سیاسی اغلب از سنخ پارتیزان هستند. پارتیزان کسی است که در لباس یاری‌رسان به یکی از دو سوی جبهه عمل می‌کند. این اصل را پذیرفته که جز با حذف و طرد تام دیگری مساله حل و فصل نخواهد شد.

پارتیزان قبل از آنکه شمشیر نبرد به دست گیرد، زبان برانگیزاننده‌ای دارد. برای تشدید شکاف‌های سیاسی، همه مفاهیم را به مثابه ابزار به کار می‌گیرد. به یکی صفت حق می‌دهد به سوی دیگر صفت باطل. تا خدایی نکرده به چشم نقاد به جبهه خودی نظر نکنی یا صفت مثبتی در جبهه مقابل نبینی. یکی در سرشت تماماً ظالم است و دیگری مظهر تام و تمام مظلوم. یکی سر تا پا مظهر تجلی اراده خداوند است و دیگری شیطان مجسم شده. با این دستاویزها، خشم یک سو را علیه سوی دیگر بیشینه می‌کند. از حریف جانور خطرناک و وحشی می‌سازد. این خیال را برمی‌انگیزد که جز با نابودی او نمی‌توان زندگی کرد. پارتیزان در ایجاد امید حداکثری هم موفق است. در مخیله عموم، سودای شیرین زندگی در این عالم بدون وجود دیگری را در دسترس جلوه می‌دهد.

نابرابری و تبعیض واقعی است. تنازع بر سر حل آن‌ها هم طبیعی است. باید برای تقلیل بار آنها کاری کرد. پارتیزان‌ها این تصور را ایجاد کرده‌اند که جز با نبرد و طرد تام دیگری مساله حل نمی‌شود.

در کنار هیاهوی ناتمام پارتیزان‌ها کسانی هم بوده‌اند که پنجره‌ای دیگر گشوده‌اند. از منظر آنها تنازع یک چهره اجتناب ناپذیر زندگی هست. اما زندگی چهره‌های دیگری هم دارد. هزاران هزار رشته شناخته شده و ناشناخته میان آنها پیوند برقرار کرده است. میل به بقاء، همزیستی، زمین، هوا، آلام عمیق انسانی، نام خدا، تجربه‌های تلخ و شیرین تاریخی، لذت از تنوع الگوهای زندگی و صدها و هزاران حلقه و بند دیگر.

پارتیزان‌ها همه این بندهای تعلق طبیعی را می‌گسلند تا جبهه نبرد را تیزتر و تیزتر کنند. آنکه بازیگر فضیلت‌مند است، به طرفین منازعه یادآور می‌شود که از تعمیق سطح منازعه بپرهیزند. سویه تعلقات عام خود را فراموش نکنند. قرار نیست تکلیف نهایی بشریت در میدان جنگ تعیین شود. قرار است منازعات به نحوی کجدار و مریز حل و فصل شود و آنچه تکلیف نهایی بشریت است تشدید و تعمیق همان قلمرو تعلقات عمیق انسانی است.

در میدان زد و خورد پارتیزان‌ها طی نیم قرن اخیر، شجریان با شخصیت و هنرش این پنجره متفاوت را گشوده بود. از مرزهای تفاوت‌گذار عبور کرده بود. در غیاب ایدئولوژی‌ها تنها کلام زنده برای جان خسته مردم بود. تجربه هنرش، فرد را از این و آن رها می‌کرد و طعم شیرین فضیلت و معنویت سیاسی را به کام مردم می‌چشانید. مردم در کرشمه‌های آواز او احساس چشم‌اندازی دگر برای برای زندگی سیاسی می‌یافتند.

کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍3
💥از لحظات نابِ و افتخارآمیز تاریخ ایران
✍️
علی مرادی مراغه ای

در جنبش ستارخان بر علیه محمدعلی شاه مستبد، صحنه ای وجود دارد که به نظر من بی نظیر است و از صحنه های نادر و نابی است که باید مثل آیینه همواره در جلوی دیدگان نسلهای ایرانی گذاشته شود تا بدانند کی بوده اند! مخصوصا در مقابل آن گروه بی ریشه و کنده شده از اصل و ریشه ایرانی که چشم به بیگانگان دوخته اند مثلا چشم به حمله آقای نتانیاهو دوخته اند تا بیاید و آنها را نجات دهد تا آنها را بقدرت برساند! انگار چشم دوختن به یک قدرت بیگانه در این خانواده از پدر تا پدربزرگ ارثی بوده است...!
باید این صحنه را که در زیر می آورم بارها و بارها خواند تا بقول نیما، مردم را روشن شان دارد و در لحظات رنج، بی پناهی و یاس، جراتشان بخشد و به اجاق سرد و افسرده شان، گرما و امید بخشد، تا هرگز برای بهروزی خود و فرزندانشان چشم به بیگانگان ندوزند و در انتظارِ هیچ «گودو
» نباشند! تا خودشان را باور کنند، در اینصورت اگر شکست هم خوردند شکستهایشان نیز مهم نیست چون در برخی مواقع، حتی شکستها نیز می تواند غرورانگیز باشد و مصداق این سخنِ تلخ ساموئل بکت:
"دائم سعی کردی، دائم شکست خوردی، مهم نیست، بازهم سعی کن، باز هم شکست بخور، این بار آبرومندانه تر"

♦️اما بپردازم به آن صحنه نادر و یا شکستِ آبرومندانه تر و غرورانگیزتر:
پس از به توپ بسته شدن مجلس مشروطه و آغاز استبداد صغیر، جنبش آذربایجان به رهبری ستارخان آغاز میگردد و به مدت ۱۱ ماه تبریز از همه طرف چون نگینی توسط عمال استبداد در محاصره اقتصادی گرفتار می گردد و گرسنگی در شهر بیداد کرده و در اواخر، با آمدن بهار ۱۲۸۸ش مردم به صحرا رو آورده و با خوردن سبزه ها سدجوع می‌کردند، اما این مردم همچنان، تسلیمِ استبداد نشده و به مبارزه بی امان خود ادامه می دادند. در همین زمان در ۳۱ فروردین ۱۲۸۸ در شهر تبریز خبری می پیچد که :
بخاطر محاصره اقتصادی تبریز و به خطر افتادن جان اتباع روسی در کنسولگری تبریز، حکومت روسیه قشونی وارد تبریز خواهد کرد تا راه آذوقه را باز کند!
این خبر بهت انگیز بود و غیرقابل انتظار. مجاهدین و انجمن ایالتی تبریز جمع شده و در آن لحظات خطیر این تصمیم بزرگ و سرنوشت ساز را می‌گیرند که:
نخست باید کشور را از استیلای بیگانه مصون داریم، سپس سخن از مشروطه برانیم. وقتی که لشکر بیگانه قدم به خاک مملکتی گذاشت دیگر بیرون کردن وی بسیار مشکل است در کشوری که بیگانه حکمروایی کند چه جای مشروطه و استبداد است؟...

♦️چنین است که آنان، ۱۱ ماه با چنگ و دندان برای آزادی و مشروطه جنگیده اند و بارها تا چند قدمی مرگ رفته و هرگز تسلیم نشده اند اما اکنون که صدای چکمه بیگانگان را در خاک کشورشان می شنوند تلگراف زیر را به محمدعلی شاه مستبد می فرستند، تلگراف را تقی زاده نوشته و چون سیمهای تلگراف تبریز به تهران توسط عین الدوله قطع شده بود در نتیجه، مجاهدین تبریز مجبور می شوند آنرا از طریق سیم «کمپانی هند و اروپا» بفرستند بخاطر همین، این تلگراف به خط لاتین نوشته شده.
تلگراف آنان به محمدعلی شاه مستبد چنین است: 
«شاه بجای پدر و توده بجای فرزند است. اگر رنجشی میان پدر و فرزندان رخ دهد نباید همسایگان پای به میان گذارند. ما هر چه می خواستیم از آن در می گذریم و شهر را به اعلیحضرت می سپاریم، هر رفتاری با ما می خواهند بکنند، اما اعلیحضرت بیدرنگ دستور دهند راه خواربار باز شود و جایی برای بهانه ورود سپاهیان روس به خاک ایران باز نماند...»

♦️ما می دانیم که این نامه در استبداد اثر نکرد، چون قشون روسی به تبریز سرازیر شدند و بدنبال آن تجاوزها و اعدامهای دسته دسته برجسته ترین فرزندان مشروطه خواه تبریز، رشت و مشهد...
اما آن تلگراف سه سطری در آن لحظات حساس در تاریخ به یادگار ماند و به نظرم، اهمیت آن سه سطر از کل قیام یازده ماهه تبریز در مقابل استبداد، بیشتر بوده، چون به آن مبارزه، اصالت می بخشد و با صد زبان می گوید که سرنوشت هر ملتی در سرزمین خودشان و بدست خودشان باید رقم بخورد...

کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍12👎2
فریاد منوریل!

روزنامه نقدحال، ۲۱ مهر ۱۴۰۳

👈 متن زیر خلاصه یادداشت است، متن کامل یادداشت را از اینجا مطالعه بفرمایید.

ستون‌های زمخت قطار شهری کرمانشاه (که مردم هنوز آنها را با نام منوریل می‌شناسند) به‌مثابه رسولانی هستند که از جانب خدا برایمان پیام مهمّی آورده‌اند؛ چرا به پیام این رسولان الهی توجّه نمی‌کنیم؟!

چرا با تمام توان گوشمان را گرفته‌ایم و محکم فشار می‌دهیم که فریاد بلند این ستون‌ها را نشنویم؟!

اشکالات کار ما اگر صغیره هم باشند، با این اصراری که بر ادامه‌دادنشان داریم حُکم کبیره پیدا کرده‌اند!

چرا با هیچ پرسش جدّی مواجه نمی‌شویم؟! چرا اصرار داریم مسائل کوچک و بزرگمان را در چارچوب همان سازوکارها و رویه‌های بسته، غیرشفاف و بی‌انعطافی حل کنیم که آن مسائل در واقع بازتاب همین سازوکارها و رویه‌ها هستند؟!

شما را به خدا! پیام منوریل چیست و هشدارش ناظر به چه سطحی است؟! آیا حرفش این است که بانیان وضع موجود باید کنار بروند و اشخاصی از جناح سیاسی متفاوت مسئول پیشبرد رویه‌ها و سازوکارهای موجود شوند؟! آیا هشدارش صرفاً در سطح برخی خطاهای فنّی و محاسباتی است؟! آیا انذارش نسبت به مسائلی است که با همین سازوکارها و رویه‌های تصمیم‌سازی در استان می‌توانیم آنها را درک و حل کنیم؟!

آیا جز این است که به ما می‌گویند «مشکل اصلی شما همین است که نمی‌خواهید بپذیرید که مشکل جدّی و اساسی دارید، در مقابل شکل‌گیری پرسش در درون‌تان جبهه می‌گیرید، نمی‌خواهید بپذیرید که چیزهایی هست که نمی‌دانید، سئوالاتی که جواب حاضر و آماده‌اش نزد هیچ‌کدام‌تان نیست، چیزهایی که برای فهمش راهی ندارید جز اینکه باب گفتگو را باز و برای تضارب آراء بستری ایجاد کنید و صبوری به خرج دهید تا برق حقیقت بجهد».

مسئولان محترم استان!

لطفاً در میان انبوه جلسات، یک لحظه آرام بگیرید و خوب گوش کنید، آیا صدای ستون‌ها را نمی‌شنوید که فریاد می‌کشند: «وقتی می‌بینید که میوۀ نهایی این همه شورا، سازمان، اداره، نظارت، بازرسی، آموزش، مقاله، پیوست، آئین‌نامه، جلسه، قرارگاه، کارگروه، طرّاح، پیمانکار، مجری، مشاور، ناظر و غیره می‌شود این(!)، بدانید که مجموعۀ نظام مدیریت و تصمیم‌سازی‌تان با اشکالات اساسی مواجه هست؛ حتّی اگر همۀ دست‌اندرکاران خیرخواه و متخصص باشند و هر جزء نیز کار خودش را به درستی انجام دهد، سیستم تصمیم‌سازی -که از ارتباط هماهنگ و نظام‌مند اجزاء تشکیل شده است- درست کار نمی‌کند. اگر بدون شناخت و اصلاح نواقص سیستم تصمیم‌سازی، با همین سیستم و با همین سازوکارها و رویه‌ها بخواهید معضل را برطرف کنید، با هر گامی که بر می‌دارید بیش‌ازپیش در باتلاق فرو می‌روید»!

شاید مشکل اصلی همین باشد که با هم گفتگو نمی‌کنیم، این که تصمیمات پشت درهای بسته گرفته می‌شوند و مردم (شامل نخبگان و متخصصان) فقط نظاره‌گر هستند، در چنین فضایی مردم حق دارند که نسبت به بهترین تصمیمات شما نیز ظنین و بدبین باشند. شاید اگر باب گفتگو را بازکنید تا همدلی و سرمایۀ اجتماعی تقویت شود و فشار و نگرانی از اینکه «مردم چه قضاوتی خواهند کرد و چه واکنشی نشان خواهند داد» از دوش‌تان برداشته شود، راه‌حل‌های زیادی خودشان را به شما نشان دهند؛ قطعاً در فضای اعتماد و همدلی، جامعه با هر تصمیمی که مسئولان و متخصصان در موردش به اجماع برسند همراهی خواهند کرد.

هنوز امیدوارم که بالاخره روزی این اتّفاق بیفتد و ستون‌های بتنی سرمایه‌سوز و عذاب‌آور قطارشهری به عاملی برای ذوب‌شدن یخ میان مسئولان (ساختار تصمیم‌سازی) و مردم استان تبدیل شوند. اگر این اتّفاق بیفتد، ستون‌‌هایی که نماد بی‌خردی، شکاف و بی‌اعتمادی هستند، به عامل و نماد خردورزی، همدلی و هم‌افزایی بدل خواهند شد و در این‌صورت، هر میزان بودجه هم که برایشان صرف شده باشد، ارزشش را داشته است.

مسئولان گرامی استان!

می‌دانم! یا چنان در تکاپو هستید که از طریق سازوکارها و رویه‌های موجود و جلسات متعدد معضلات ما را حل کنید که اصلاً فرصت خواندن چنین یادداشت‌هایی و فکرکردن دربارۀ آنها را هم ندارید یا پاسخ‌تان این است که «نگران نباش! با خیال راحت به امور خودت برس، مطمئن باش که همه چیز تحت کنترل است و بهترین تصمیمات ممکن اتّخاذ می‌شوند»!

امّا ببخشید، به نظرتان ستون‌های منوریل هر لحظه خطاب به ما مردم چه می‌گویند؟! آیا می‌گویند «اگر بر امور شخصی خودتان متمرکز شوید و به مسئولان اعتماد کنید، همه چیز درست می‌شود» یا بالعکس، می‌گویند «مگر اینکه خودتان برای امور جمعی قدمی بردارید؛ اگر بخواهید به امید مسئولان بمانید، هر لحظه بیشتر در باتلاق فرو می‌روید»؟!

کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍6👌1
خب شما که زحمت کشیدید، یه کم بیشتر وقت می‌گذاشتید چند تا تبصره به این قانون اضافه می‌کردید که کل مسائل فرهنگی را حل کند!

درک رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس از فرهنگ و مسائل فرهنگی کشور!

کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍3
اندر حکایت نیمۀ پر لیوان!
روزنامۀ نقدحال، یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳

چند روز پیش، پایم به لبۀ در برخورد کرد و انگشتم شکست و کج شد. درد داشتم امّا حال عمومی‌ام کاملاً خوب بود و خودم بدون نیاز به کمک به‌راحتی راه می‌رفتم. به بیمارستان شهداء رفتم، به ترتیب: تریاژ، پذیرش، اتاق پزشک، رادیولوژی (عکس از پا)، دوباره اتاق پزشک، اتاق پزشکی دیگر که فکر می‌کردم باید اورتوپد باشد و نهایتاً ارجاع به اتاقی که مختص گچ‌گرفتن و امثال آن بود. پایم را آتل بستند. متصدّی مربوط گفت «دو سه روز دیگر به پزشک متخصص مراجعه کن». همچنین یادآوری کرد «به متخصص بگو که ما در بیمارستان روی آن هیچ کاری انجام نداده‌ایم». آدرس و شماره تماس چند پزشک متخصص هم روی دیوار نصب بود.

مثل تجربه‌های قبلی (که عمدتاً همراه بیمار بودم) بیمارستان شهداء خلوت و تمیز بود، کارها روی روال خوبی انجام شد، برخوردها قابل قبول بود و هیچ هزینه‌ای هم نگرفتند.

از بیمارستان که بیرون آمدم، با خودم فکر می‌کردم «درست است که مسائل و مشکلات زیاد است، امّا ما هم فقط نیمۀ خالی لیوان را می‌بینیم؛ درست است که مشکلات مالی داریم امّا همین که در صورت بروز حادثه، در اورژانس بیمارستان‌ها خدمات پزشکی مناسب و رایگان (لااقل به بیمه‌شدگان تأمین اجتماعی) دریافت می‌کنیم، اتّفاقی خوب، ارزشمند و قابل تقدیر است. حتماً برای تحقق و استمرار این خدمات مطلوب، منظم و رایگان زحمات زیادی صورت گرفته‌ است و می‌گیرد. وقتی چنین خدماتی دریافت می‌کنیم باید حق‌بیمه و مالیات‌ را هم بارضایت کامل و بی‌کم‌وکاست پرداخت کنیم». فکر کردم در کنار این همه یادداشت انتقادی، در اوّلین فرصت باید با تکیه بر این تجربۀ شخصی‌ خودم، دربارۀ نیمۀ پر لیوان هم چیزی بنویسم.

ترجیح دادم مستقیم از بیمارستان به مطب پزشک متخصص بروم. نوبت نداشت امّا منشی گفت اگر صبر کنم مرا هم می‌فرستد داخل. پس از مدّتی نوبتم شد. دکتر عکس را دید و گفت «هم بد جوری شکسته و هم از جا در رفته است». پرسید «کی این جوری شده؟»، گفتم «تازه است؛ حدود یک ساعت و نیم پیش» و ماجرای بیمارستان را برایش تعریف کردم. پرسید «کدام بیمارستان؟» و با تعجّب گفت «چرا هیچ کاری نکرده‌اند؟! چرا همان‌جا کارهایش را انجام ندادند؟!»

مرا به اتاق کناری ارجاع داد. آنجا نیمۀ پر لیوان را -که بامبالغ حق‌بیمه و مالیات بر پایم بسته بودند و از شدّت تازگی هنوز کاملاً خشک نشده بود- باز کردند و در سطل آشغال انداختند. نسخه‌ای به شخص همراه من دادند. حدود ده دقیقه‌ بعد همراهم با لوازم مربوط به آتل گچی برگشت. دکتر آمد و انگشتم را جا انداخت. درد زیادی داشت امّا غیرقابل تحمّل نبود. برای دوّمین بار در طول حدود ۲ ساعت، دوباره پایم را آتل گرفتند. نسخه‌ای هم برای دارو دادند که همراهم از داروخانه تهیه کرد.

وقتی برگشتیم از همراهم پرسیدم «راستی هزینۀ دوا دکتر چقدر شد؟». در حالی که هنوز در حال و هوای نیمۀ پر لیوان بودم پاسخ شنیدم: «مجموعاً ۱ میلیون و ۹۱۶ هزار تومان»! با شنیدن این پاسخ، نیمۀ پر لیوان مانند یک سراب، از پیش چشمم محو شد؛ گویی در میانۀ رؤیایی شیرین، ناگهان با تکانی شدید از خواب پریده باشم!

کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👍10
اکنون که دوره تعیین مدیران و مسئولان در دولت جدید است، جا دارد این حدیث یادآوری شود.

پیامبر (ص): آنکه ریاستی را به عهده گیرد در حالی که بهتر از او وجود دارد، به خدا و پیامبر و مسلمانان خیانت کرده است! (الغدیر، ج. ۸، ص ۲۹۱)

کانال وحید احسانی
https://telegram.me/notesofvahidehsani
👌3👍2