نشر نی
10K subscribers
5.86K photos
242 videos
476 files
3.33K links
www.nashreney.com :وب‌سایت

اینستاگرام: Instagram.com/nashreney

تهران، خیابان فاطمی، خیابان رهی معیری، نبش خیابان فکوری، شماره ۲۰
تلفن دفتر نشر: ۸۸۰۲۱۲۱۴
تلفن واحد فروش: ۸۸۰۰۴۶۵۸
ایمیل: [email protected]
Download Telegram

‌مرگ بخش جدایی‌ناپذیری از زندگی‌ست، و در نظر داشتن دائمی مرگ بیش از آنکه زندگی را فقرزده کند، به آن غنا می‌بخشد. اگرچه نفْس مرگ آدمی را نابود می‌کند، اندیشه‌ی مرگ نجاتش می‌دهد.
ولی این عبارت دقیقاً به چه معناست؟ اندیشیدن به مرگ چگونه انسان را نجات می‌دهد؟ و او را از چه نجات می‌دهد؟
نگاهی گذرا به مفهوم محوری فلسفه‌ی اگزیستانسیال موضوع را روشن می‌کند. مارتین هایدگر در سال ۱۹۲۶ در این پرسش غور کرد که اندیشیدن به مرگ چگونه انسان را نجات می‌دهد و به این بصیرت مهم دست یافت که آگاهی از مرگِ خود، همچون مهمیزی‌ست که توجه ما را از یک وجه هستی به وجه بالاتر جلب می‌کند. هایدگر معتقد بود در دنیا دو وجه اساسی برای هستی وجود دارد: ۱. مرتبه‌ی فراموشی هستی و ۲. مرتبه‌ی اندیشیدن به هستی.
وقتی فرد در مرتبه‌ی فراموشی هستی است، در دنیای اشیا می‌زید و خود را در سرگرمی‌های روزمره‌ی زندگی غرقه می‌کند.
در مرتبه‌ی دیگر، یعنی مرتبه‌ی اندیشیدن به هستی، شگفتی فرد ‌تنها در شیوه‌ی وجود چیزها خلاصه نمی‌شود، بلکه وجود چیزها کافی‌ست تا او را به تحسین و تعجب وادارد.

از کتابِ «روان‌درمانی اگزیستانسیال»
اروین یالوم
ترجمه‌ی سپیده حبیب

چاپ ششم منتشر شد
«‌خاصیت آینگی»
نقد حال، گزاره آرا، و گزیده آثار فارسی عین‌القضات همدانی
نجیب مایل هروی

عرفانِ ایرانی در عالم اندیشه‌ی ایرانی و اسلامی جایگاهی خاص دارد تا حدی که گویی با آن جهان‌بینی نوینی از متن این فرهنگ برآمده. عارفان ایرانی مفاهیم و تعالیم اسلام را معنایی تازه بخشیدند تا جایی که بسیاری از دنیاداران بر آنان شوریدند و خود در آتش عشق الهی سوختند. و در این میان سرآمدانی بودند، یکی‌شان شهید عین‌القضات همدانی که او را به جرم نوآوری و نوجویی در اندیشه‌ی رایج، از سر جهل و ترس و احساس خطر، از جایگاهش راندند. باز آرام نگرفتند. پس به دیار خویش همدان بازگرداندندش و بر دار آویختندش. اما هنوز آرام نگرفتند پس «پوست بدنش را کندند و در بوریای آلوده به نفتش پیچیده، سوزاندند و خاکسترش را به باد دادند.» اما از او خلاصی نیافتند. زیرا عین‌القضات در آثارش زنده ماند و خاصیت آینگی تصویری است که از او پابرجا مانده و می‌ماند و هرکس به فراخور حال تصویر خویش را در آن می‌بیند.

بخشی از کتاب

‌باور این مسئله که باید کودک را مسئول جزئیات زندگی خود بدانیم برای ما یک انقلاب فکری است. هنوز به یاد دارم که مادربزرگم چه تحسین‌آمیز در مورد همسایه‌مان می‌گفت «او بهترین مادر دنیاست. چه کارهایی که برای فرزند خود نکرده است!» من با این باور بزرگ شده‌ام که مادر خوب همه کار برای فرزند خود می‌کند. البته من پا از محدودهٔ خود فراتر نهاده‌ام. نه‌تنها برای آن‌ها همه کار می‌کنم، بلکه به جای آن‌ها فکر هم می‌کنم. نتیجه؟ هر روز بر سر هر مسئلهٔ جزئی جدال‌های اعتقادی پیش خواهد آمد و با احساس بدی به پایان خواهد رسید.
هنگامی که سرانجام آموختم مسئولیتی را که حق مسلم فرزندان من است به آن‌ها بسپارم، اوضاع همه بهتر شد. آن‌چه به من کمک کرد این بود: هرگاه احساس کردم که برای دخالت در مسئله‌ای تحت تأثیر قرار گرفته‌ام، از خود می‌پرسم «آیا من این‌جا حقی دارم؟... باید خود را مسئول بدانم؟... آیا بهتر نیست فرزندانم را مسئول خودشان بدانم؟»

از کتابِ «چگونه با فرزند خود گفتگو کنیم؟»
نوشتهٔ ادل فایبر, الیان مازلیش
ترجمهٔ لاله دهقانی
Audio
فایل صوتی جلسهٔ نقد و بررسی مجموعه داستان «نورگون»
نوشتهٔ بهار حجتی

با حضور:
الهام فلاح
مرتضی برزگر
و نویسنده

‌چاپ چهاردهم منتشر شد
«سرگذشت فلسفه»
داستان جذاب ۲۵۰۰ سال فلسفهٔ مغرب زمین
براین مگی
ترجمهٔ حسن کامشاد

فلاسفه اصول بنیادین شناخت و وجود را مورد پرس‌وجو قرار داده‌اند؛ سؤالاتی مانند «هستی چیست؟» و «آیا وجود خدا را می‌توان ثابت کرد؟» ازجمله موضوع‌هایی است که در این کتاب درباره‌شان بحث شده است. براین مَگی به سراغ همهٔ فیلسوفان نامدار، از افلاطون تا پوپر، می‌رود و ازجمله به قدیس اوگوستینوس، لاک، نیچه و… می‌پردازد. او به این ترتیب با بیانی روشن ما را وارد جهان اندیشه‌ها می‌کند.
سرگذشت فلسفه، اثری است مصور و سرشار از نکات هوشمندانه دربارهٔ بحث‌های جذاب فلسفی؛ کتاب راهنمایی است که خواندنش برای همهٔ دوستداران فلسفه ضرورت دارد.
این نوشتهٔ سلیس و جامعِ پروفسور براین مَگی، فیلسوف، نویسنده و مصاحبه‌گر نامی، هم به کار پژوهندگان فلسفه می‌آید هم به کار آنان که تازه پا به عرصهٔ فلسفه نهاده‌اند.
این کتاب مباحث اصلی فلسفه را شرح می‌دهد، پرسش‌های مهم فلسفی را به‌دقت بررسی می‌کند، و به تحلیل آثار عمدهٔ فیلسوفان بزرگ می‌پردازد.
در اصل و پيش از هر چيز، نازيسم رشد نامحدود قدرت دولت است. حقيقت اين است كه اين مدعا كه اكنون براى ما عادى شده است، پارادوكسى مطرح مى‌كند و همچنين نشانگر نوعى ضربهٔ نظرى يا تحليلى است. براى اينكه وقتى نحوه عملكرد آلمان در دورهٔ ناسيونال سوسياليسم را مى‌بينيم، كمترين چيزى كه مى‌توان گفت اين است كه دستكم در نگاه اول، نازيسم نخستين اقدام نظاممند براى آغاز انهدام دولت بود. نازيسم به چند دليل مساوى است با انهدام دولت. نخست، اين از خود ساختار حقوقى آلمان ناسيونال سوسياليست پيداست. چون همان‏طور كه مى‌دانيد، در آلمان ناسيونال سوسياليست، دولت شخصيت حقوقى خود را از دست داد؛ تا جايى كه از نظر قانون فقط مى‌توانست به‌منزلهٔ ابزار چيزى ديگرى كه مبناى راستين حق بود، تعريف شود. و مقصود از اين مبناى راستين، مردم بود.
در نازیسم دولت از درون صلاحيت خود را از دست مى‌دهد، چراكه اصل عمليات درونى تمام دستگاه‌ها، سلسله‌مراتبى از نوع اجرايى، با بازى اقتدار و مسئوليت خاص دولت‌هاى اروپايى قرن نوزده به بعد نبود. اصل يا رهبرى كانون جذب وفادارى و اطاعت بود.

از کتاب «تولد زیست سیاست»
درس‌گفتارهای کلژ دو فرانس
میشل فوکو
ترجمهٔ رضا نجف‌زاده

‌در دست انتشار
«تاریخ فلسفه سیاسی (جلد چهارم)»
از روسو تا مارکس
جورج کلوسکو
ترجمهٔ مسعود آذرفام

تاریخ فلسفهٔ سیاسی، علاوه بر اینکه به ما کمک می‌کند اصل و ریشهٔ خودمان را فهم کنیم، بصیرتی اساسی برای فهم دلایل این‌که چرا دیدگاه‌های فعلی‌مان را داریم به ما می‌دهد. با مقایسهٔ اندیشه‌های خودمان با اندیشه‌های گذشتگان، می‌توانیم مفروضات حیاتی دربارهٔ سؤالات فلسفی گسترده‌تر دربارهٔ ماهیت واقعیت، هستی، احتمال دست‌یافتن به نوعی از شناخت، شناخت‌پذیری حقیقت اخلاقی، طبیعت انسان، و احتمال بهبود و کمال بخشیدن به انسان را دریابیم. فلسفهٔ سیاسی یک رشتهٔ اشتقاقی است. اندیشه‌های سیاسی هر متفکّری سخت تحت‌تأثیر پاسخ‌هایی است که به این سؤالات غائی می‌دهد. بنابراین، اگر متفکری دیدگاه خاصی درباره‌ی طبیعت انسان یا حقیقت اخلاقی دارد، این دیدگاه، عمیقاً بر آن صورت سازمان سیاسی که مرجّح می‌دارد تأثیر می‌گذارد. با وارسی طیفی از فلسفه‌های سیاسی که دیدگاه‌های مختلفی را دربارهٔ جهان سیاسی عرضه می‌کنند و در ضمن پاسخ‌های مختلفی که به این سؤال‌های غائی می‌دهند، به فهم ارتباط‌های میان اجزاء یک فلسفهٔ سیاسی معین نائل می‌شویم...

‌باطلِ اباطیل، کوهِلِت می‌گوید؛
باطلِ اباطیل، همه چیز باطل است.
آدمی را از تمامی مشقتی
که زیر آفتاب می‌برد، چه منفعت است؟
نسلی می‌رود و نسلی می‌آید، لیک زمین تا ابد می‌پاید.
آفتاب طلوع می‌کند و آفتاب غروب می‌کند،
و به سوی مکان خود می‌شتابد و آنجا طلوع می‌کند.
باد رهسپار جنوب می‌شود و به سمت شمال می‌گردد،
می‌گردد و می‌گردد و می‌رود،
و باد در مسیر خود بازمی‌گردد.
همهٔ رودها به سوی دریا روان می‌گردند،
و دریا پُر نمی‌شود.
رودها به سوی مکانی که روان می‌گردند،
بدان سوی به روان گشتن ادامه می‌دهند.
تمامی سخنان فرسوده است،
و دیگر کس سخن نتواند گفت؛
دیده از آنچه می‌بیند سیر نشده،
و گوش از آنچه می‌نیوشد سرشار نگشته است.

از عهدِ عتیق؛ کتاب‌های حکمت (جلد سوم)، کتاب جامعه
ترجمهٔ پیروز سیار

‌در دست انتشار
«مردی که جای خرش را گرفت»
مجموعه‌داستان
محمد زفزاف
ترجمهٔ سیدمحمدحسین میرفخرائی

‌‌کتاب حاضر مجموعه‌ای است از پانزده داستان به قلم محمد زفزاف، داستان‌نویس سرشناس مراکشی (۲۰۰۱-۱۹۴۵)، که از مجموعه آثار او انتخاب و ترجمه شده‌اند. بیشتر این داستان‌ها در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ سدهٔ بیستم در مطبوعات جهان عرب انتشار یافته‌اند و عموماً با رویکردی واقع‌گرا، روایتگر شرایط فرهنگی، اجتماعی و اوضاع معیشتی مردمان مراکش در آن دورانند. با این حال، شاید بیراه نباشد اگر بگوییم این نوشته‌ها کم‌وبیش امروزِ مراکش را نیز پیش چشم می‌آورند و اثر گذر زمان بر آن‌ها چندان مشهود نیست.

‌تنها راهِ فراموش کردن نگون‌بختی این است که خود را در هنر حبس کنی و بقیۀ چیزها را هیچ بشماری؛ اگر بنیان غرور آدمی محکم باشد جای همه‌چیز را می‌گیرد. از وقتی پذیرفته‌ام که قرار است حالم همیشه بد باشد، واقعاً خیلی بهترم. باورت نمی‌شود من هم کمبودهای زیادی دارم؟ نمی‌شد من هم به‌اندازۀ ثروتمندترین مردها دست‌ودل‌باز باشم، به‌قدر عشاق پر مهر و محبت و به‌قدر بی‌بند‌و‌بارها شهوت‌پرست؟ اما نه حسرت ثروت را می‌خورم، نه عشق را و نه تن را و همه از این‌که من را تا این حد عاقل می‌بینند در عجب‌اند. من به زندگی تجربی بدرودی بی‌بازگشت گفته‌ام. از حالا تا زمانی دراز فقط در اتاقم پنج یا شش ساعت آرامش می‌خواهم، همراه آتش شعله‌وری در زمستان و دو شمع که به شب‌هایم نور بپاشند. دوست عزیز و مهربانم، غمگینم می‌کنی. وقتی از مرگ صحبت می‌کنی متأثر می‌شوم! فکر کن چه بلایی سرم خواهد آمد. روحی سرگردان خواهم بود و به‌مثلِ پرنده‌ای در باران سیل‌آسا روی زمین، کوچک‌ترین دسترسی‌ای به صخره‌ای یا کنجی از زمین نخواهم داشت تا بیارامم.

بخشی از نامهٔ فلوبر به لوپوئاتون
از کتابِ «نامه‌های فلوبر»
با ویرایش و بازبینی رنه دشارم
ترجمهٔ ساناز ساعی دیباور

‌در دست انتشار
«زندگی زناشویی ماهی‌های قرمز»
مجموعه‌داستان
گوادالوپه نتل
ترجمه‌ی سارا عصاره


اوبلوموف، آخرین ماهی قرمزمان، دیروز بعدازظهر مُرد. چند روزی بود به دلم افتاده بود که این اتفاق می‌افتد، از همان روزی که دیدم تقلاکنان توی تُنگ گِردش حرکت می‌کند. دیگر مثل قبل ورجه‌ورجه نمی‌کرد، حتی برای گرفتن غذا یا دنبال کردن پرتوهای خورشید که محیط زندگی‌اش را دلچسب‌تر می‌کردند. انگار از ملال و افسردگی رنج می‌برد. چیز خیلی زیادی از این حیوان نفهمیدم. چند بار صورتم را به شیشه‌ی تُنگش چسباندم و توی چشم‌هایش نگاه کردم. دلم می‌سوخت از این که تنها در تُنگ شیشه‌ای می‌دیدمش. خیلی مطمئن نیستم خوشبخت بود یا نه.

از صفحه‌ی ۱۳ کتاب
فهرست_کتاب‌های_نشر_نی؛_زمستان_۱۴۰۳.pdf
994.3 KB

‌فهرست کتاب‌های نشر نی. زمستان ۱۴۰۳
نشر نی pinned a file

‌در دست انتشار
«مهمان‌سرای رهروی خانه‌به‌دوش»
سفرهایی در زمان و مکان؛ با مقدمه‌ای از آلبرتو مانگل
سس نوتبوم
ترجمه‌ی اسد ناصحی

طبیعت نه چیزی از ما می‌داند نه به صرافت ما می‌افتد. آدم باید از این استعارات سخت انبوهی که در خفا واقعیت غیربشری را خواهان ارتباط نشان می‌دهند، چشم بپوشد. تنها منبع معنا خود ماییم، دست‌کم در این ساحل پرت‌افتاده‌ی جهان. این نقش‌هایی که پایمان را توی یک کفش کرده‌ایم که روی هر سنگ و هر سنگ‌ریزه پیدا کنیم توی دست‌های خود ماست… ما در کار نوشتن اثری هستیم چنان وسیع، چنان چندزبانه، چنان شقه‌شقه از ضربات جهد و کوشش در راه هم‌پهنه‌سازی آن با طبیعت، که وقتی به عبارات پراکنده‌ی آن برمی‌خوریم عاجزیم از فهمیدن این که کارِ خود ماست.

از صفحه‌ی ۹۴ کتاب

«‌و چگونه این علامگان به این ایده می‌رسند که انسان به یک اراده‌ورزیِ متعارف، به یک اراده‌ورزیِ فضیلت‌مندانه، محتاج است؟ از کجا می‌دانند که انسان به اراده‌ورزی‌اي محتاج است که به‌طورِ نامشروطْ عقلانی ـ سودمند است؟ انسان صرفاً و منحصراً به اراده‌ورزیِ مستقل محتاج است، حال این استقلال هر بهایي هم که داشته باشد و به هر کجا هم که منتهی شود. بسیار خوب، این اراده‌ورزی، شیطان می‌داند...»

فیودور داستایفسکی


از کتابِ نظریهٔ رهایی
کریستوف منکه
ترجمهٔ سیدمسعود حسینی

منتشر شد
«باغ افسانه‌ها»
گلچینی از زیباترین افسانه‌های مردمی چک
بوژنا نیمتسووا و کارل یارومیر اربن
ترجمهٔ پیروز سیار

همانند تمامی اقوام جهان، مردمان چِک نیز افسانه‌های خاص خود را پرورده‌اند که مضامین کلی آنها وجوه مشترکی با افسانه‌های سایر ملل ارائه می‌کنند. همچنان که برادران گریم افسانه‌های آلمانی را در مناطق آلمانی‌زبان رواج دادند، تصحیح و نگارش افسانه‌های این کتاب را که قرنها سینه به سینه نقل می‌شدند، مدیون شور و شوق نویسندگان چِک بوژِنا نیمتسووا و کارِل یارومیر اِرْبِن هستیم. نقشی که این روایتها در شکل‌گیری هویت ملی چِک ایفا کردند نباید ناچیز شمرده شود؛ بدین‌سان، عملاً حتی یک فرد بزرگسال چِک وجود ندارد که در کودکی خود افسانهٔ «شاهزاده خانمی که ستارهٔ طلایی روی پیشانی داشت» یا «پرندهٔ آتشین و روباه آتشین» را نشنیده باشد.
این گلچین افسانه‌ها به خوانندگان امکان کشف بخشی از فرهنگ چِک را خواهد داد، در عین حال که شنوندگان جوان را مسحور جذابیت این دو واژه خواهد ساخت که در سراسر جهان برق شوق در دیدگان کودکان می‌آورند: «روزی روزگاری…».

‌رودكى در روزگارى مى‌زيست كه يكى از بهترين دوره‌هاى تاريخ ايران و شايد بتوان گفت درخشان‌ترين عصر تمدن ايران پس از پيدايش اسلام بود. ظاهراً در دوران سى ساله سلطنت نصر بود كه رودكى به دربار سامانى راه يافت و به نخستين شاعر بزرگ زبان فارسى بدل شد.
رودكى را بايد پدرِ شعر فارسى به‌شمار آورد. او البته نخستين كسى نيست كه به فارسى شعر گفته است. پيش از او و همزمان با او هم بوده‌اند شاعران فارسى زبانى كه شايد ميان مردم عصر خود شهرت و محبوبيتى داشته‌اند اما از آنها شعرهاى زيادى بر جاى نمانده، و آن مقدار هم كه هست از حيث زيبايى و استوارى و رعايت اسلوب شعر فارسى در مقامى فروتر از شعر رودكى قرار مى‌گيرد. ليكن اين شعرها، در قياس با اشعار برجاى مانده از رودكى، از حيث وزن و آهنگ و لفظ و معنا غالباً خام و ناهموارند. بخش اعظم اشعار و منظومه‌هاى رودكى را دست حوادث از ميان برده است و ما امروزه فقط مقدار كمى از آنها را كه اندكى بيش از هزار بيت است در اختيار داريم. اما در همين مقدار ناچيز هم آن‌قدر شعر عالى و سنجيده هست كه سرايندهٔ آن‌ها را بايد بى‌ترديد شاعرى توانا و بی‌‏بديل محسوب كرد.

از کتابِ رودکی، پدر شعر فارسی
محمد دهقانی

‌در دست انتشار
«بیماری خانواده میم»
از مجموعهٔ جهان نمایش؛ (۶۸)
فائوستو پاراویدینو
ترجمهٔ سارا عصاره

○ گاهی از خیال‌بافی دربارهٔ این‌که آخر و عاقبت همه‌شون به کجا کشیده سرگرم می‌شم و کیف می‌کنم، اما برای خودم نگهش می‌دارم. یه همکارم، یه پزشک روس، نوشت: «زن‌ها شکست را نمی‌بخشند.» من فکر می‌کنم منظورش از زن‌ها همهٔ زن‌ها نبودن، بلکه منظورش بیمارهاش بودن.
(از صفحهٔ ۱۳۷ کتاب)

جهان نمایش مجموعه‌ای است از متن‌هایی که برای صحنه‌ی نمایش یا درباره‌ی آن نوشته شده‌اند. انواع نمایش‌نامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایش‌نامه‌هایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متن‌های نظری در حوزه‌ی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای می‌گیرند.

‌متفکران اگزیستانسیالیست ادعا می‌کنند که ما شاید در لحظات یأس به‌خوبی کشف کنیم که دیگر نمی‌توانیم اضطراب زیربنایی خود را درباره‌ی بی‌معنایی، ابتذال و خلأ وقف کردن زندگانی خود به انجام دادن صرف آنچه آدمی در فرهنگ خودش انجام می‌دهد پنهان کنیم.
هایدگر اعتقاد داشت که هیچ راهی برای سبک کردن خودمان از این اضطراب وجود ندارد. زیرا چیزی به‌ مثابه‌ی ایدئال نهایی، قطعی و حقیقی در این باره وجود ندارد که چگونه باید زندگانی خود را سپری کنیم. اما او نیز تصور می‌کرد که ما با تسلیم فهم خود و انتخاب‌های خود به آنچه «همگنان» می‌گویند یا آنچه «همگنان» انجام می‌دهند، از آنچه ضروری‌ترین امر درباره‌ی خودمان به عنوان موجوداتی انسانی است، صرف‌نظر می‌کنیم: توانایی‌ برای پذیرفتن مسئولیت درباره‌ی انتخاب شیوه‌ی خویش برای بودن، یعنی توانایی برای اصیل بودن.

از کتابِ «چگونه هایدگر بخوانیم»
مارک راتال
ترجمهٔ مهدی نصر
ویراستار مجموعه: سایمون کریچلی

‌تحلیل مارکس از جامعۀ تولیدگرِ کالا، که جامعه‌ای فراگیر و جهان‌شمول است، این نکته را عیان ساخت که مصرف، برخلاف آن‌چه که نظریه‌هاى نوکلاسیک تصور مى‌کردند، صرفاً تابعى از روابط اقتصادىِ زیربناییِ تعیین‌کننده نیست. تفاوت‌هاى کمّى در توانِ مصرف که ریشه در توزیع درآمدها (که خود متناظر با جایگاه‌هاى طبقاتى مختلف است) دارد لزوماً بر متمایز و متفاوت‌بودن خودِ مصرف دلالت ندارد. به بیان دیگر، ما آدمیان به‌رغم سطوح مختلف درآمد و جایگاه‌هاى اجتماعىِ متفاوتمان عموماً خواهان و مشتاق چیزهاى همسانى هستیم. این همان ایدۀ «تقلید اجتماعى» است که ایدۀ جدیدى هم نیست؛ معنایش این است که افرادِ متعلق به جایگاه‌هاى اجتماعی ـ اقتصادىِ پایین تمایل دارند در خوردن و پوشیدن، از مُدآوران و مروجانِ مُد تقلید کنند، یعنى از آن‌هایى که به دلیل داشتن ثروت و فراغتِ کافی می‌توانند زندگى‌شان را به دست مُد و تفنن بسپارند.

از کتابِ «مصرف و زندگی روزمره»
مارک پاترسون
ترجمهٔ جمال محمدی و نرگس ایمانی مرنی

‌منتشر شد
«یک جور اشتباه»
ادبیات مصر: مجموعه داستان
یوسف ادریس
ترجمهٔ سیدمحمدحسین میرفخرائی


حرفم عجیب است؟ همهٔ خارجی‌ها می‌آیند که این چیزهای قدیمی را ببینند؟ خیال می‌کنی مصر باستان ترغیبم کرده بیایم مصر؟ نخیر. می‌دانی چیست؟ من آمده‌ام مصر امروزی را ببینم، مصری که در خیابان است، نه آن که پشت ویترین گذاشته‌اند. (از صفحهٔ ۵۳ کتاب)

کتاب حاضر مجموعه‌ای است از ده داستان به قلم یوسف ادریس (۱۹۹۱-۱۹۲۷)، پزشک و نویسندهٔ نامور مصری. ادریس بی‌گمان داستان‌سرای کوچه و بازار است. او که برآمده از خانواده‌ای معمولی است، ترجیح می‌دهد به جای سروکار داشتن با عالی‌جاهان و زورمندان، با مردمان عادی سروکله بزند. البته این به‌هیچ‌وجه به معنای عامیانه‌گرایی یا تنزه‌جویی و گریز از سیاست نیست، ابداً. او ید طولایی در سیاسی‌اندیشی و سیاست‌ورزی دارد و هیچ ابا ندارد از این که قصه‌ای سراسر سیاسی بنویسد، اما در چنین داستانی نیز می‌کوشد از دورافتادگان خبر بدهد و آنان را از حاشیه به متن بیاورد، نه این‌که به مرکزنشینان اجازه بدهد روایت را مالِ خود کنند.