نشر نی
9.84K subscribers
5.68K photos
240 videos
483 files
3.19K links
www.nashreney.com :وب‌سایت

اینستاگرام: Instagram.com/nashreney

تهران، خیابان فاطمی، خیابان رهی معیری، نبش خیابان فکوری، شماره ۲۰
تلفن دفتر نشر: ۸۸۰۲۱۲۱۴
تلفن واحد فروش: ۸۸۰۰۴۶۵۸
ایمیل: [email protected]
Download Telegram
هنر بالاترین توانِ جعل است، هنر «جهان به‌منزله‌ی اشتباه» را می‌ستاید، هنر دروغ را مقدس می‌شمارد، هنر خواستِ فریفتن را به آرمانی برتر تبدیل می‌کند. آن‌چه در زندگی کنش‌گر است، نمی‌تواند تحقق یابد مگر در نسبت با یک آری‌گویی ژرف‌تر. کنش‌گریِ زندگی توانِ جعل، گول‌زدن، کتمان‌کردن، مجذوب‌کردن و اغواکردن است. اما این توانِ جعل برای تحقق‌یافتن باید برگزیده، تشدید یا تکرار شود، یعنی باید به توانی بالاتر برسد. توانِ جعل باید به خواستِ فریفتن ارتقا یابد، خواستی هنرمندانه، یگانه خواستی که قادر است با آرمانِ زهد رقابت کند و پیروزمندانه با این آرمان بستیزد. هنر دقیقاً دروغ‌هایی را ابداع می‌کند که جعل را به این توانِ آری‌گوی بالاتر می‌رساند، هنر خواستِ فریفتن را به چیزی بدل می‌کند که در توانِ جعل آری گفته می‌شود. برای هنرمند، نمود نه به‌معنای نفیِ امرِ واقعی در این جهان، بلکه به‌معنای این گزینش، این تصحیح، این تشدید، این آری‌گویی است. به این ترتیب، حقیقت شاید معنایی جدید پیدا کند. حقیقت نمود است. حقیقت به‌معنای تحققِ توان است، رسیدن به بالاترین توان.

از کتاب «نیچه و فلسفه»
نوشته‌ی ژیل دلوز
ترجمه‌ی عادل مشایخی
خصوصیات زیباشناختی معمولاً به ویژگی‌هایی عینی گفته می‌شود که هنگام ارزشیابی هر چیزی ادراکشان می‌کنیم. این خصوصیات متعلق است به چیزی که قصد داریم آن را ارزشیابی کنیم. ما آن‌ها را بی‌واسطه ادراک می‌کنیم، به نحوی که برای تشخیص آن‌ها لازم نیست به چیزی فراتر از آن‌چه ارزشیابی‌اش می‌کنیم علم داشته باشیم. به‌ویژه آن‌که تشخیص آن‌ها به داشتن اطلاعاتی درباره‌ی شرایطی که شیء مذکور در آن پدید آمده یا کارکردهای مقرر و ممکن آن وابسته نیست. معنای این خصوصیات پیامد تجربه‌ای است که در ناظر برمی‌انگیزند. فرانک سیبلی، فیلسوف بریتانیایی، صفاتی را فهرست کرده است که نمونه‌هایی از خصوصیات زیباشناختی به حساب می‌آیند: یکپارچه، متوازن، یکدست، بی‌جان، مؤقر، محزون، پویا، نیرومند، سرزنده، ظریف، متحرک، مبتذل، احساساتی، تراژیک، لطیف، دلپذیر، خوش‌ریخت، خوشگل، پرزرق‌وبرق، و زیبا. آشکارا بسیاری از خصوصیات زیباشناختی سویه‌ی ارزش‌گذارانه دارند که یا منفی است (بدقواره) یا مثبت (خوش‌ریخت).

از کتاب «فلسفه‌ی هنر»
استیون دیویس
ترجمه‌ی محمدرضا ابوالقاسمی

نشر نی
‌هابز در بهیموت به بررسی علل جنگ‌هایی می‌پردازد که مدت ده سال وی را از موطن خود گریزان کردند. در طی همین مدت بود که او اثر عظیم خود، لویاتان را نوشت. استدلال کتاب بهیموت، با نظریه‌ی وی در لویاتان منطبق و هماهنگ است. این هماهنگی نتیجه‌ی فلسفه‌ی سیاسی هابز است که وی گاه از آن به‌عنوان «علم عدالت طبیعی» یا «فلسفه‌ی مدنی» یاد می‌کرد. فلسفه‌ی مدنی هابز با بررسی طبع بشر آغاز می‌شود. ماهیت طبع بشر را وقتی بهتر درمی‌یابیم که تصور کنیم «آدمیان ناگهان همچون قارچ از زمین روئیده‌اند و بدون ارتباط با یکدیگر شکل گرفته‌اند.» هابز در لویاتان این وضعیت را وضع طبیعی می‌خواند که وضعیت جنگ همه بر ضد همه، برای کسب قدرت و امنیت و لوازم زندگی است. اما انسان‌ها برای تضمین بقای خود، می‌بایست راه گریزی از این وضع طبیعی بیابند و تنها راه گریز ایجاد قدرت حاکمه‌ی دولت و رضایت به تصرف آن به‌وسیله‌ی فرد یا گروهی از افراد به‌عنوان مرجع حاکمیت است...

بخشی از پیش‌گفتار کتاب «بهیموت» به قلم ام. ام. گلدسمیت
نوشته‌ی توماس هابز
ترجمه‌ی حسین بشیریه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

‌یکی از اولین سؤالاتی که ممکنه کسی بپرسه سؤال در مورد فرق بین عاشقِ کسی یا چیزی بودنه. آیا عشق، عشق به کسی‌ست یا عشق به چیزی؟ فرض کنید من عاشق کسی هستم. آیا من به خاطر منحصربه‌فرد بودنِ مطلق اون فرد عاشقش هستم؟ من عاشق توام چون تویی؟ یا من عاشق یک سری خصوصیات، زیبایی یا هوش توام؟ آیا آدم عاشق کسی می‌شه یا عاشق چیزی در اون شخص؟
اغلب عشق با نوعی جذابیت شروع می‌شه. جذب کسی می‌شیم چون اون دیگری فلان و بهمان جوره. برعکس وقتی می‌فهمیم دیگری لایق عشق ما نیست، عشق سرخورده می‌شه و می‌میره. به این ترتیب با مرگ عشق، به نظر می‌رسه که ما دیگری رو دوست داشتیم اما نه به خاطر کیستی اون شخص، بلکه به این خاطر که اون فرد فلان یا بهمان جوره. این یعنی تاریخ عشق، قلب عشق بین کیستی و چیستی تقسیم شده.

بخشی از صحبت‌های ژاک دریدا در پاسخ به سؤال در باب عشق
ترجمه‌ی معصومه موسوی

‌هیچ بازی تقدیر دوامی نمی‌آرد
اندوه و شادی هریک به نوبت می‌آیند و می‌روند
و نوبت شادی کوتاه‌تر.
آن‌که شادمانه بر فراز نشسته
به ساعتی در ژرف‌ترین ژرفاها فرومی‌افتد
و آن‌که دیهیم شاهی به سر دارد
و چون سری بجنباند
مادها و هندوها، همسایگان آفتاب،
شمشیر در نیام می‌کنند،
آنگاه که چوبدست شاهی به دست لرزان بگیرد
پیشاپیش فر و شکوه خود را فروریخته بیند
و از بخت لرزان و تقدیر بی‌نشان
به هراس افتد.

از کتاب «زنان تروا و توئستس»
سنکا
ترجمه‌ی عبدالله کوثری

‌در شامگاه ۲۵ اکتبر ۱۹۴۶، در اتاقی شلوغ و پرهیاهو در کیمبریج، لودویگ ویتگنشتاین و کارل پوپر برای اولین و آخرین بار با هم روبه‌رو شدند و تقریباً بلافاصله شایعه در اکناف جهان پیچید که این دو، مجهز به سیخ‌های آخته‌ی بخاری، به جان هم افتادند…
«آن ده دقیقه بنیاد جهان فلسفه‌ی غرب را حسابی تکان داد… نویسندگان داستان بسیار خوبی پیدا کرده‌اند و ماجرا را به طرزی دلپذیر باز می‌گویند.»
جاو بانویل، آیریش تایمز

«[نویسندگان] دیدار پوپر و ویتگنشتاین را بسان برخورد تایتانیک و کوه یخ گریزناپذیر می‌سازند».
مجله‌ی تایم

«ویتگنشتاین ـ پوپر» و ماجرای سیخ بخاری
ده دقیقه جدل میان دو فیلسوف بزرگ
دیوید ادموندز و جان آیدینو
ترجمه‌ی حسن کامشاد

‌چه شد که بیل گیتس ثروتمندترین مرد جهان شد؟ ثروتش ربطی به هزینه‌ی تولید محصولاتی که مایکروسافت می‌فروشد ندارد، راستش حتی می‌توان گفت مایکروسافت به کارگران فکری خود حقوق نسبتاً بالایی هم می‌پردازد؛ یعنی ثروت گیتس نه ناشی از آن است که در قیاس با رقبا نرم‌افزارهایی بهتر با قیمت کمتر تولید می‌کند، نه ناشی از این که گیتس کارگران فکری تحت استخدام خود را بی‌رحمانه‌تر استثمار می‌کند. اگر قضیه این بود مایکروسافت خیلی زودتر از این‌ها ورشکسته می‌شد: مردم همگی نرم‌افزارهایی نظیر لینوکس را انتخاب می‌کردند که هم رایگان‌اند و هم از نظر اهل فن نسبت به مایکروسافت کیفیت بهتری دارند. پس چرا هنوز که هنوز است میلیون‌ها نفر محصولات مایکروسافت را می‌خرند؟ به این دلیل که مایکروسافت خود را به‌عنوان معیاری شبه‌جهانی جا زده است که تقریباً کل این عرصه را به انحصار خود درآورده و بدل شده به صورت مجسم خرد عمومی.

از کتاب «ما و مانیفست کمونیست»
اسلاوی ژیژک
ترجمه‌ی امیررضا گلابی


خواب چیست و رؤیا کدام است؟ آیا چنین پرسشی می‌تواند ما را از خواب غفلت بیدار کرده به‌جای این‌که تصوری وهم‌آلود و خودشیفته از ما به‌دست دهد، ما را نابهنگام در دل امر واقع به‌خود رها سازد تا خوف و رجاء را به‌عینه بیازماییم. براساس چنین رویداد منحصربه‌فردی است که کتاب حاضر با اتکاء بر آخرین کشفیات علمی و دیرین‌ترین پرسش‌های فلسفی، بر آن می‌شود تا ما را عجالتاً از دنیای شتاب‌زده‌ی دیجیتال، که محور اصلی جوامع مصرفی کنونی است، برکنده به‌خود آورد.

‌«ذهن و زمان»
نوشته‌ی کرامت موللی

‌پاز می‌گوید: کلیسا نجاتمان می‌دهد از مرگ، اما با همین کار زندگی زمینی را هم تبدیل می‌کند به رنجی دراز و کیفری که آدمی دارد بابت گناه نخستین تحمل می‌کند. کلیسا مرگ را می‌کشد. ابدیتْ لحظه را کنار می‌زند. آخر، زندگی و مرگ از یکدیگر جدایی‌ناپذیرند، مرگ جزء زیستن است: زندگی ما مردن است. و ما داریم مردن را زندگی می‌کنیم. کلیسا، با ربودن مرگ از ما، در اصل زندگی را از ما می‌رباید.
پاز می‌گوید که شعر به بشر این امکان را می‌دهد که تعارض‌های زندگی و مرگ را به هماهنگی برساند. شاعر بر زندگی تأکید دارد و مرگ را جزء لاینفک آن می‌بیند: بنابراین، امید بخش لاینفک زندگی می‌شود و جایگاهش دیگر صرفاً بیرون از زندگی و در وجودی برتر نخواهد بود. به این تعبیر، به تبعیت از فریدریش هولدِرلین و رمانتیک‌های آلمان، پاز نیز معتقد است که «انسان به هیئت شاعر در زمین می‌زید».

از کتاب «اکتاویو پاز»
صدایی از آنِ خود
نیک کیستر
ترجمه‌ی لیلا مینایی