Critic l مریم نصر
2.36K subscribers
231 photos
43 videos
21 files
217 links
«بودن در زمانه خود … مخالفت با زمانه خود است، بودنِ نقاد در زمانه خود است، بیرون از قاب زمانه بودن است»
فرانسواز دستور

تماس: Maryam.nasr[at] gmail.com
Download Telegram
🗒️

چرا باید الگوی ساخت خانه درون گرا باشد؟ چرا باید خانه در ظاهر خود از نمایش اجتناب کند؟ چرا باید سقف‌ها صاف و نه شیروانی باشند؟ چرا اتاقها چند عمل کرده‌اند و نباید تخصصی شوند؟ چرا موال‌ها و حمام‌های فرنگی بد هستند؟ چرا باید روی زمین نشست و غذا خورد و خوابید؟ چرا باید با دست غذا خورد و نه کارد و چنگال؟ چرا اصلاً باید این غذاها را خورد؟ چرا یک مرد باید چند همسر داشته باشد؟ چرا ازدواج ها از پیش تعیین شده بوده و بر مبنای رضایت و عشق زوجین نیستند؟ چرا کودکان را باید نه مادرانشان بلکه خدمت کاران خانگی شیر داده و بزرگ کنند؟ چرا در مهمانی‌های ایرانی علی رغم تشریفات و زحمت زیادی که برای میزبان دارند خوش نمی‌گذرد؟ و بسیاری چراهای دیگر که بخشهای مختلف فضای خانگی سنتی را به چالش می‌کشند.
🔹🔹🔹

در مسیر مدرن شدن نیز ایرانی باز از یک استراتژی سنتی آزموده شده در این سرزمین استفاده می‌کند و آن بازتولید منطق اندرونی است. او در مسیر مدرن شدن خود مرزهای اندرونی بیرونی را برنداشت، بلکه درواقع با توسل به همان راهکار، اندرونی جدیدی ساخت که حال بتواند در آن تجربه خلوت با خودی‌ها بدون مزاحمت غیر را داشته باشد؛ اندرونی‌ای که این بار به جای تفکیک بر مبنای جنسیت بر مبنای «سنخیت» عقاید و سبک زندگی‌شان ورود و خروج افراد را فیلتر می‌کند. خانه‌های ییلاقی بیرون شهری، با آن معماری‌های برون گرا و نمایشی و غربی‌شان، با آن فضاهای تخصصی شده مبله و مدرن درونشان، با آن زوج‌های تک همسر عاشق مسلکشان که مخالف صیغه و تعدد زوجات و دیگر اشکال سنتی روابط جنسی خارج از چارچوب مدرن هستند و نیز با مهمانی‌های دگرجنس پذیر هنجارشکن درونشان همین اندرونی‌های جدید این طبقه هستند. حال پرسش اینجاست که آیا در چنان بستری اصلاً ایرانی اگر که فرصت‌هایی جهت عینیت بخشیدن به آن عقاید و تمرین زیست بر مبنای آنها را نداشت می‌توانست صرفاً با عقاید جدید مدرن شود؟ اگر که کنج دنجی برای بازاندیشی و بازتعریف مرزهای خودش روابطش و جهانش پیدا نمی‌کرد و اگر که این خانه های جدید با معماری‌های جدید و اشیاء جدیدشان نبودند؟ بدون ساعت و کارد و چنگال و
مبل و صندلی و لباس و آرایش و غذاهای فرنگی وسایل روشنایی غلبه کننده بر شب و بازی‌ها و این
محافل و مهمانی‌های جدید می‌شد مدرن شد؟





🔗از این مقاله🔻

«چگونگی ورود مدرنیته به فضای خانگی ایرانیان دورۀ ناصری تا پایان قاجار»

محمدرضا جوادی یگانه، آزاده آقالطیفی، منیژه (زهرا) غزنویان

مجله جامعه‌شناسی نهادهای اجتماعی. دوره ۱۲. شماره ۲۵. صص ۱۸۱-۲۱۲. شهریور ۱۴۰۴

@neocritic
3👍1
Forwarded from رویای ایرانی - جوادی یگانه (محمدرضا جوادی یگانه)
چگونگی ورود مدرنیته به فضای خانگی ایرانیان دورۀ ناصری تا پایان قاجار

محمدرضا جوادی یگانه، آزاده آقالطیفی، منیژه (زهرا) غزنویان
مجله جامعه‌شناسی نهادهای اجتماعی. دوره ۱۲. شماره ۲۵. صص ۱۸۱-۲۱۲. شهریور ۱۴۰۴ (اینجا). مقاله ضمیمه این فرسته است.

این مقاله که برگرفته از رساله دکتری خانم منیژه غزنویان در گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران است، روایتی از دریچه خانه و فضاهای خصوصی از مواجهه ایرانیان با مدرنیته ارائه کرده،‌ برخلاف روایت‌های مرسوم که عمدتا مبتنی بر فضای عمومی و نهادهای آن بوده‌اند. این مقاله چنین روایتی را با تأکید بر نقش اشیا و کنش‌گران غیرانسانی ارائه می‌کند؛ روایتی که تمرکز خود را بر تجربۀ اعیان و اشراف پایتخت، در نیمه دوم دوره قاجار قرار داده است.

روش مطالعه: این پژوهش با استفاده از نظریۀ کنش‌گر- شبکۀ برونو لاتور و نیز روش مطالعات اسنادی و تحلیل تماتیک به بررسی این مسأله پرداخته است. قابلیت نرم‌افزار کیفی اطلس تی‌آی این امکان را به ما داده که حجم بسیاری از داده‌های استخراج‌شده از چهل سند دست اول مربوط به دورۀ مذکور را (شامل زندگی‌نامه، سفرنامه، روزنامه و رساله) خط به خط خوانده و با ارجاع به آن‌ها نشان دهیم که چطور کنش‌گر- شبکۀ جدید فضای خانگی، حول تجربیات طبقۀ نوظهور «ممتاز نو» شکل می‌گیرد.
یافته‌ها: این کنش‌گر- شبکه، جعبه‌سیاه فضای خانگی پیشامدرن ایرانیان را به چالش کشیده و از این طریق، پیوندهای بین اجزاء خود را قوی‌تر می‌کند. در گام نهایی نیز، با رفتن به حاشیۀ شهر و ساخت عمارت‌های جدید و پناه‌گرفتن در آن‌ها به‌عنوان اندرونی‌هایی جدید، از آزمون‌های استحکام رقبا که قشر سنتیِ محافظه‌کار جامعه بودند، در امان می‌ماند. کنش‌گر- شبکۀ جدید، به این وسیله می‌تواند تجربۀ خود را از یک زندگی خانگی نو و مدرن ساخته، تثبیت کرده و به دست آیندگانی که ما باشیم، برساند؛ زندگی‌ای که شامل معماری، اشیا، رفتارها و روابط جدیدی است. ن
تیجه‌گیری: مقاله درنهایت نشان می‌دهد که ما در کنار فضای عمومی، در فضاهای خصوصی خود و نهاد خانواده نیز به شکلی محرمانه‌تر و عمیق‌تر، تجربیاتی از مدرنیته را داشته‌ایم که بعدها در فضاها و نهادهای عمومی جامعه به‌طوری جدی‌تری ظاهر شده‌اند.
✍️

مدتی است حساسیت پیدا کرده‌ام به این پیشوند «باز+ یک چیزی». ترجمه‌اش، ارجاع به آن، استفاده از آن در نوشته‌های خودم و دیگران برایم آزاردهنده شده. «بازنگری»، «بازخوانی»، «بازاندیشی»، «بازکاوی»، «بازنمایی»، «بازپس گیری»...مثلاً نوشته‌ بود «باز پس گیری خیابان توسط زنان ایرانی». انگار زمانی بوده که «خیابان» بوده و زن‌ها هم بوده‌اند بعد گرفته شده و بعد زن‌ها آن را پس گرفته‌اند و دوباره ازشان گرفته‌اند و این‌ها دوباره «باز پس» گرفته‌اند آن را...
کی خیابان مال زن ایرانی بوده که پس گرفته و حالا بازپس گرفته باشدش؟ اصلا همین امروز خیابان چقدر مال زن تنهای ایرانی، زن باردار ایرانی، زن ایرانی با کالسکه و زن ایران با بچه نوپا است؟ این‌همه مزاحمت خیابانی و تاریکی و چاله و دست‌انداز و نبودن پیاده‌روی درست و امکاناتی برای حضور زن باردار و بچه‌دار در خیابان یعنی خیابان هنوز هضم نکرده حضور زن ایرانی را.
«باز-پس-گیری» کجا بود عزیزِ من؟

یا مثلاً «بازخوانی» فلان متن یا مفهوم که هیچ وقت «خوانشی» از آن صورت نگرفته بوده که حالا باز-خوانی. دست بالا ترجمه و تفسیر شده بود و بر آن حاشیه نوشته بوده‌اند. یا بازاندیشی و بازکاوی یا هر «باز» دیگری که عبارتش را از سنت غربی گرفته‌ایم که خالق مفاهیم و اندیشنده به آن‌ها و بازاندیشنده به آن‌ها همان خودش بوده با توجه به دغدغه‌ها و مسائل جاری خودش.

اینکه می‌نویسیم «بازاندیشی» یا «بازکاوی» یا «بازپس گیری» یا باز-هرچیزی به گمانم بیش از آنکه نشان دهنده «دوباره اندیشیدن» باشد نشان‌دهند همچنان نیاندیشیدن و ترجمه کردن است.
اول از همه خودم را می‌گویم.

نه‌که خیال کنم بی‌نیازیم از میراث ارزشمند اندیشه‌های متفکران دیگر. خوش‌اقبالیم که داریم‌شان. مسئله این است که با «باز- باز- » نوشتن بخشی از آن تاریخ پرفراز و فرود و پیچیده نمی‌شویم. «آهو نمی‌شوی به این جست‌وخیز...». احتمالا باید کمی آهسته‌تر و کم‌هیجان‌تر پیش‌رفت. عقبه خوانش‌ها و تأملات و تردیدها و تجربه‌ها و بازخوانی‌های آن‌ها را ما نداریم و هیچ راه میانبری هم برای عبور از این سنگلاخ پر از خرابی‌های ناشی از تصادف سنت‌هایمان با اندیشه‌های مدرن و پسامدرن وجود ندارد_ گرچه احتمالا خوش‌شانسیم که چرخ کمکی هست.

عرضم این است که شاید بهتر باشد قبل از «بازنگری» درست بنگریم، قبل از «بازشناسی» اصلاً بشناسیم، قبل از «بازاندیشی» بیشتر بیندیشیم؛ قبل از «بازخوانی» واقعاً بخوانیم. محصول کار احتمالا کمتر پیچیده و «تأثیرگذار» باشد، ولی واقعی‌تر/اصیل‌تر است.

@neocritic
👍269👎3🔥1
به‌تجربه شما در زندگی رسیدگی به کدام‌یک از این موارد برای زنان ایرانی اولویت و اهمیت بیشتری دارد؟ چه‌چیزی به عنوان یک زن ایرانی بیشتر موجب رنجش شما شده است و فکر می‌کنید با برطرف شدن آن نسل آینده دختران سالم‌تر و راضی‌تر زندگی خواهند کرد؟
Anonymous Poll
28%
ایجاد اشتغال و داشتن درآمد
47%
رفع تبعیض‌های حقوقی و قانونی
23%
داشتن حق انتخاب و آزادی‌های اجتماعی
27%
داشتن امنیت در خانواده و جامعه
34%
ایجاد آگاهی و حساسیت عمومی برای رفع جلوه‌های فرهنگی و اجتماعی زن‌ستیزی و تغییر فرهنگ نابرابر
5%
از زن بودن در ایران راضی‌ام و احساس تبعیض یا محدودیت خاصی ندارم
.
دیشب خواب دیدم اصفهان‌ام حوالی پل خواجو، باران ریز شدیدی می‌آمد، دویدم سمت رودخانه، خانم چه آبی! چه آبی! به قول مادر بزرگم آب کله‌[معلق] می‌زد، آب آبی، تمیز، از برف تازه‌آب‌شدۀ زاگرس، هم‌رنگ و هم زور آب زیر پل زمان خان ... چنان فریاد حیرت و ذوقی زدم که بیدار شدم.
گفتم دیدی خواب بود؟
یکی گفت خواب نبود. چشم‌هایت را ببند. بستم. دوباره رفتم همانجا. راست می‌گفت. خواب نبود. هنوز باران میامد. آب هنوز کله می‌زد.


📸 قدیمی است از سی‌وسه‌ پل

@neocritic
32😢10
پزشکی‌سازی، استعمار بدن زنانه و سرمایه‌گذاری بر اضطراب تناسلی زنان: مورد مطالعه لابیاپلاستی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده
سیمین کاظمی  

پزشک، دکترای جامعه‌شناسی، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی، تهران، ایران.

چکیده
جراحی‌های زیبایی از جمله لابیاپلاستی در ایران رو به افزایش است. از آن‌جا که اندام جنسی در معرض نظارت و قضاوت عمومی نیست، و کسب مقبولیت و شمول اجتماعی با این جراحی موضوعیت ندارد، افزایش تقاضای آن قابل تأمل است و نیاز به بررسی جداگانه دارد.

این مطالعه با هدف بررسی نقش جراحان در برساخت اندام جنسی زنانه ایده‌آل و به‌هنجارسازی و گسترش مداخلات پزشکی زیبایی با تأکید بر لابیاپلاستی انجام شد.

روش مطالعه کیفی با رویکرد تحلیل محتوا بود و داده‌ها  از ویدیوهای تبلیغاتی با موضوع لابیاپلاستی که در صفحات اینستاگرام 12 پزشک متخصص زنان و زایمان منتشر شده، جمع آوری شد. تعداد نمونه بر اساس شیوه اشباع نظری تعیین شد. در مرحلۀ تحلیل، داده‌ها کد‌گذاری، و کدهای مشابه کنار هم قرار‌داده شدند و از کدهای مشابه، زیرطبقات و طبقات استخراج شدند.

یافته‌های مطالعه نشان داد که پزشکان در ویدیوهای تبلیغاتی‌شان، در برساخت اندام جنسی زنانۀ آرمانی مشارکت و از اندام جنسی زنانه که منطبق با شکل ایده‌آل نباشد، بیماری‌نمایی می‌کنند. آن‌ها برای حل مشکل زنان جراحی لابیاپلاستی را ترویج می‌کنند و خود را به‌عنوان قهرمان و منجی به تصویر می‌کشند که با جراحی، طیف وسیعی از مشکلات جسمی، روانی و اجتماعی زنان‌ را حل می‌کنند. بررسی ویدیوهای تبلیغاتی جراحان نشان می‌دهد که با پزشکی‌شدنِ زیبایی اندام جنسی زنانه، نقش پزشک درمانگر به پزشک مشاطه و نقش بیمار به زیباجو تغییر یافته و الگوی جدیدی از رابطه پزشک-بیمار خلق شده است. در تبلیغات لابیاپلاستی، پزشکی به‌عنوان یک کسب‌و‌کار دیده می‌شود که در آن پزشکان با دور شدن از پروفشنالیسم، به تبلیغ کالای زیبایی مشغولند، منش کاسب‌کارانه جای‌گزین  آلتروییسم شده و از قواعد و اقتضائات بازار پیروی می‌کنند.

مطالعه حاکی از آن است که پزشکی‌سازی بدن زنانه، شرایط را برای استعمار بدن زنان فراهم کرده است؛ و با عروج پزشکی تجاری، جراحان با پاتولوژیک نشان‌دادن زشتی لابیامینور بر اضطراب تناسلی زنان، سرمایه‌گذاری می‌کنند.
👍14👏73
شاعره‌ای که شاعر شد

امید طبیب‌زاده، «شاعره‌ای که شاعر شد؛ نقدی بر کتاب فروغ فرخزاد؛ زندگی‌نامۀ‌ ادبی‌ همراه با نامه‌های‌ چاپ‌ نشده، نشر پرشین سیرکل، تورنتو، ۱۳۹۵/ ۲۰۱۶، ۵۵۰ ص»، در؛ ایرانشهر امروز؛ نشریۀ مطالعات ایرانی و نقد کتاب؛ سال ۲، شمارۀ ۱، فروردین-خرداد ۱۳۹۶.

یکی دو نامه از فروغ در کتاب اولین تپش‌های عاشقانۀ قلبم؛ نامه‌های فروغ به پرویز شاپور (کامیار شاپور و عمران صلاحی، انتشارات مروارید) منتشر شده است که فروغ در آنها مدام به شاپور اطمینان می‌دهد که هیچ گونه رابطه‌ای با فریدون کار نداشته است. اما فرزانه میلانی نامه‌ای را از فروغ به فریدون کار منتشر کرده است که نشان می‌دهد بدگمانی‌های شاپور چندان هم بی‌اساس نبوده است (رک. فروغ فرخزاد؛ زندگی‌نامۀ ادبی، ص ۴۷۳)! آیا انتشار این قبیل نامه‌ها از ارزش شعر فروغ می‌کاهد؟ آیا نقش او را در مبارزه برای آزادی زنان و آزادی‌های اجتماعی خدشه‌دار می‌سازد؟ آیا تأثیری در افزایش درک و التذاذ ما از کارهای فروغ دارد؟ به گواهی تاریخ و مخصوصاً تاریخ‌های ادبیات، ارزش‌های زیبایی‌شناختی هیچ ربطی به اخلاقیات ندارند، و ارزیابی عمل‌کرد اجتماعی افراد نهایتاً فارغ از زندگی شخصیِ آنها صورت می‌گیرد، و از همه مهم‌تر اینکه اطلاع از دقایقِ زندگیِ شاعری چون فروغ که زندگی و شعرش عملاً یکی بوده است، تأثیر بسیاری در اعتلای درک و التذاذ ما از آثار وی دارد... در این مقاله کوشیده‌ام تا علاوه بر نقد و معرفی کتاب خواندنی و مهم خانم دکتر فرزانه میلانی، از زوایای فوق نیز به شعر و زندگی فروغ بنگرم.
برای متن کامل نقد این کتاب رجوع شود به فرستهٔ زیر 👇:
@OmidTabibzadeh
5👍1
Forwarded from آسیمگی
قهرمانان و قربانیان

من این‌طور می‌بینم:


استاد شجریان و امثال او شکلی از مقاومت فرهنگی برابر سونامی تعصب شدید و افراطِ ارتجاعی و طالبانیسم بودند.

آنها در برابر اون موج عظیم و خشن اگر رادیکال می‌شدند محکوم به حذف بودند، پس انتخاب کردند مثل حافظ و‌ سعدی و فردوسی روی خطوط مرزی حرکت کنند.

تصور کنید اگر قرار بود همه‌ی هنرمندان و بزرگان فرهنگ ما در تاریخ به شخصیتی سوپر-انقلابی تبدیل بشن و هیچ سازشی با نظم موجود زمانه نکنن حالا چه میراثی برای ما مونده بود؟

و البته که این آدم‌ها مثل همه‌ی ما فرزند زمانه‌شون بودند. مثل همه‌ی ما گاهی خطا می‌کردند و بعدا مسیرشون رو تغییر می‌دادند.

آدم‌هایی مثل لطفی، شجریان، علیزاده، مشکاتیان و... انقلابی عظیم رو دیدن، جنگ ایران و‌ عراق رو دیدن و از همه‌ی این تغییرات تأثیر می‌گرفتند و بهش واکنش نشون می‌دادند.

اونا فرشته نبودند و گاه در رقابت‌های کاری و تجاری و... از چارچو‌بهای اخلاقی خارج می‌شدند.
اما سئوال اینه که آیا این تخطی‌ها چنان بودند که نابخشودنی محسوب بشن؟

آیا منصفانه است که ما آدم‌ها را نه برای کارهایی که کرده‌اند، بلکه برای کنش‌های قهرمانانه‌ای که نکرده‌اند سرزنش کنیم؟

گاهی فکر می‌کنم یک مشکل بزرگ امروز ما با گذشتگان‌مون اینه که غیرمستقیم دائما با حالی مستأصل ازشون می‌پرسیم چرا ما رو نجات ندادند؟
در حالی که خب اگر چنین کاری به‌راحتی شدنی بود که خب چرا خودمون این کار رو نمی‌کنیم؟
و در حالی که گروهی از ما در زندگی امروز خودمون بسیار غیراخلاقی‌ عمل می‌کنیم و بعید هم هست که اگر شخصیت‌های مؤثرتری بودیم بهتر عمل می‌کردیم، مایلیم مسئولیت رو بر دوش شخصیت‌های شناخته‌تر بندازیم.

یک فرافکنی تراژیک که شاید مسکنی باشه برای رنج شدیدی که از اکنون‌‌مون می‌بریم.

خوی کین‌توزی (روسانتیمان) شدیدا در حال رشد در میان ماست و برای آن باید فکری کنیم.

علی مسعودی | آسیمگی
👍127👎1🤡1
📝
استعاره پیکر سیاسی در فلسفه اسلامی

در این نوشتار ابتدا به نقش تعیین‌کننده استعاره‌ها در شکل دادن به تجربه و حتی شناخت انسان‌ها با استناد به نظریه «استعاره‌های مفهومی» جانسون و لیکاف پرداخته‌ام. سپس به نقش «بدن» در ساخت استعاره‌ها اشاره کردم و از استعاره «پیکر سیاسی» و مشارکت قابل توجه و مغفول ماندۀ حکمای مشایی مسلمان قرون میانه در پروراندن این استعاره و شبکه مفاهیم حول آن بحث کردم. استفاده از استعاره «پیکر سیاسی» و شبکه مفاهیم شکل‌گرفته پیرامون آن، که منزل یا خانوار/ مدینه یا شهر را به مثابۀ پیکرِ انسانِ سالمِ مذکر می‌داند، کامل‌ترین شکل و پرداخت خود را در آثار فارابی یافت، اما پس از فارابی در متون مربوط به حکمت عملی نزد فیلسوفان مشایی همچون ابن‌مسکویه، خواجه نصیرالدین طوسی، قطب‌الدین رازی و جلال‌الدین دوانی تکرار شد و ادامه یافت.
اندیشه‌ای که خانواده و جامعه را چونان «پیکر سیاسی» و نه «پیکرۀ سیاسی» می‌بیند دچار نحوی انجماد در دوران پیشامدرن است که نمی‌تواند درخدمت مفاهیم جدید پذیرفته شده دربارۀ نهادهای مدنی دنیای امروز باشد: مفاهیمی مانند برابری انسان‌ها، عدالت اجتماعی، خودآیینی، آزادی و حق تعیین سرنوشت. چنانکه می‌دانیم «همه نهادهای دوره میانه که با استناد به اشکال متفاوتی از دانش سیاسی (اعم از فقه سیاسی و فلسفه سیاسی ) تاسیس شده بودند نه برای اعطای فضا یا امکان نظارت بر قدرت، بلکه در راستای به‌هنجار کردن؛ رام سازی و اعمال انضباط متناسب با خواست قدرت بوده‌اند» (فیرحی،1389 ،22). طبیعتاً استعاره‌هایی که ما از این سنت به ارث برده‌ایم در راستای تحقق همین اهداف شکل گرفته‌اند و میانه‌ای با اندیشه‌های جدید دربارۀ هستی انسان و مناسبات عمومی و خصوصی او ندارند.
ذات تغییرناپذیر و مشخص و از پی آن تقدس ناموجهی که امثال این استعاره برای نهادهای اجتماعی چون خانواده و جامعه ایجاد کرده‌اند تا امروز برجاست و محدودیت‌های بسیاری بر نهادهایی تحمیل کرده که شباهت موجودیت و کارکرد آنها با یکدیگر و با منزل/ مدینه دنیای قدیم به اندازه تفاوت‌هایشان فراوان و عمیق است. الگویی که این استعاره به درک ما از هستی و جایگاه و نسبت‌مان با دیگران و به فهم ما تحمیل می‌کند مطلق‌نگر و ذات‌گراست و متاسفانه در خدمت توجیه نگاه استبدادی و هرمی در جامعه و خانواده، تقویت الگوهای سلسله‌مراتبی، قوانین تبعیض‌آمیز، خشونت خانگی و اجتماعی است که هرگونه آسیب‌شناسی و مطالبه بازنگری در این باورها را عبور از خطوط قرمز می‌بیند. از سوی دیگر نسبت به فهم ما از بدن نیز جفا می‌کند، چرا که معیار را بدن سالم مذکر می‌داند و غیر از آن را نقصان و کمبود. قدیمی‌ترین و بزرگترین قربانی چنین نگاهی بدن‌های زنان و بعد از آن بدن‌های دچار معلولیت است. باز اینکه، بیماری را امری «غیر طبیعی» جلوه می‌دهد و مساهمت می‌کند به تفکری که بیماری را با انگ و ننگ پیوند می‌زند.

در نهایت اینکه استعاره ها فقط لفظ نیستند و چگونگی استفاده از استعاره‌ها چه نزد متفکران و چه در کاربردهای روزانه مهم است. به همین دلیل شناخت استعاره‌ها نه فقط برای درک سازوکارهای شکل دادن به باورهای ما مهم است که همچنین ابزارهایی سودمند برای تغییرند. «استعاره می‌تواند یا هنجار نظری موجود را تقویت کند یا برای شکستن این هنجارها استفاده شود و به شیوه‌های جدید فهم منتهی گردد» (چاتریس-بلک، 1398، 23). به نظر می‌رسد نقد و تحلیل و بازاندیشی در استعاره «پیکر سیاسی» یکی از نامزدهای کارآمد برای کمک به ایجاد فهم جدید از مناسبات مرتبط با سیاست، جنسیت، قانونگذاری و حتی بهداشت و درمان در جامعه ایران باشد.



نصر اصفهانی, مریم . (1404). پیکر سیاسی در فلسفۀ اسلامی‏ استعارۀ منزل و مدینۀ فاضله چونان بدن انسان. فلسفه و کلام اسلامی, 58(1), 211-232. 

https://jitp.ut.ac.ir/article_103222.html


@neocritic
4👍3🕊1
metaphor of body politic.pdf
716 KB
🔗فایل مقاله

نصر اصفهانی, مریم . (1404). پیکر سیاسی در فلسفۀ اسلامی‏: استعارۀ منزل و مدینۀ فاضله چونان بدن انسان. فلسفه و کلام اسلامی, 58(1), 211-232.
https://jitp.ut.ac.ir/article_103222.html

@neocritic
👍61