Critic l مریم نصر
2.36K subscribers
230 photos
43 videos
19 files
213 links
«بودن در زمانه خود … مخالفت با زمانه خود است، بودنِ نقاد در زمانه خود است، بیرون از قاب زمانه بودن است»
فرانسواز دستور

تماس: Maryam.nasr[at] gmail.com
Download Telegram
Forwarded from آسیمگی
در بسیاری از گفت‌وگوهای روزمره وقتی از علت انجام تخلف‌های کوچک—از اسراف در مصرف انرژی تا دور زدن قانون در رانندگی و فرار مالیاتی—می‌پرسیم و به‌آن نقد می‌کنیم پاسخ آشنایی می‌شنویم:

«وقتی دولت خودش فاسد و ناکارآمد است، چرا من باید رعایت کنم؟»

این استدلال ساده در نگاه اول شبیه نوعی کنش عدالت‌خواهانه به نظر می‌رسد؛ گویی شهروند با نافرمانی کوچک خود می‌خواهد فساد بزرگ‌تر را افشا کند.

اما در عمل اتفاقی دیگر می‌افتد: چرخه‌ی فساد از بالا به پایین تکثیر می‌شود و از پایین به بالا دوباره مشروعیت می‌گیرد.

آنچه در پسِ این منطق شکل می‌گیرد، وضعیت خطرناک بی‌تفاوتی اخلاقی است. یعنی جامعه به نقطه‌ای می‌رسد که هیچ کنش‌گری خود را در برابر رفتارهایش پاسخ‌گو نمی‌بیند، چون همواره مقیاسی بزرگ‌تر برای مقایسه وجود دارد:

«وقتی آن بالا غارت می‌کنند، اسراف من چه اهمیتی دارد؟» در این نقطه نه قانون جدی گرفته می‌شود و نه معیارهای اخلاقی؛ همه‌چیز به «نفع فوری» تقلیل می‌یابد.

جامعه‌ای که در آن بی‌تفاوتی اخلاقی فراگیر شود، دیگر نه امکان اصلاح نهادی دارد و نه ظرفیت همبستگی اجتماعی؛ زیرا هر کس منتظر است دیگری شروع کند و هیچ‌کس نمی‌خواهد نخستین گام را بردارد.

از این زاویه می‌توان گفت بی‌تفاوتی اخلاقی یکی از زمینه‌هایی‌ست که فساد ساختاری به آن نیاز دارد تا پایدار بماند.

قدرت سیاسیِ ناکارآمد نه تنها از تخلفات خرد زیان نمی‌بیند، بلکه از آنها تغذیه می‌کند: جامعه‌ای که درگیر رشوه‌های کوچک، قانون‌گریزی‌های روزمره و بی‌اعتمادی متقابل است، توان سازمان‌یابی علیه فساد بزرگ‌تر را از دست می‌دهد.

به بیان دیگر، بی‌تفاوتی اخلاقی شهروندان به‌جای آنکه شکافی در ساختار قدرت بیندازد، به‌طور ناخواسته کارکرد حفاظتی برای آن پیدا می‌کند.

در چنین وضعیتی، حتی حفظ حداقلیِ *حساسیت اخلاقی* و پایبندی به شکل‌هایی از *قانون‌گرایی روزمره* معنایی تازه پیدا می‌کند:

این‌ها نه صرفاً فضیلت فردی، بلکه شکلی از مقاومت در برابر فساد ساختاری‌اند. وقتی شهروندی در برابر وسوسه‌ی رشوه «نه» می‌گوید، یا هنگام رانندگی به قانون پایبند می‌ماند، او تنها یک عمل بی‌اهمیت انجام نداده، بلکه زنجیر بی‌تفاوتی اخلاقی را شکسته است. این رفتارها هسته‌های کوچک اعتمادی را می‌سازند که بدون آن هیچ تغییر نهادیِ پایداری ممکن نخواهد بود.

پرسش محوری اینجاست: در شرایطی که «بالا» آلوده است، چه چیزی می‌تواند «پایین» را از سقوط به ورطه‌ی بی‌تفاوتی اخلاقی باز دارد؟

پاسخ به این پرسش، صرفاً با نصیحت‌های اخلاقی حاصل نمی‌شود؛ بلکه نیازمند بازاندیشی جدی در نسبت ما با مسئولیت فردی و جمعی است—اینکه چگونه می‌توان بدون بازتولید فساد، همزمان بر ساختار فاسد شورید و در زندگی روزمره به هنجارهایی حداقلی وفادار ماند.


علی مسعودی | آسیمگی
👍284👎1
Forwarded from نطقیات
🖍 نطقیات برگزار می‌کند:

دورهٔ آموزشی فلسفهٔ عمومی برای علاقه‌مندان به فلسفه

👤 استاد: دکتر سارا قزلباش (پژوهشگر فلسفه - مدرس فلسفه)

- دانش‌‌آموختهٔ دکتری فلسفه

🗓 دوشنبه‌ها از ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰

🟢 آشنایی با دوره:

آغاز فلسفه پس از قرن‌ها اتکاء بشر به اسطوره‌ها و باورهای تجربی و غیرتجربی‌اش، روی آوردن به اندیشه‌ورزی اصیلی بود که انسان را جدی‌تر در مواجهه با ناشناخته‌هایی چون جهان و مبدأ آن، ارتباط انسان با جهان، امکانات درونی انسان برای شناخت آگاهانه موجودات،‌ رویارویی بنیادی‌تر با اصول کلی واقعیت و ژرف‌اندیشی درون‌نگرانه انسان به خود قرار داده و رویکردش را به زندگی در سطحی بالاتر ارتقاء بخشید. فلسفه در طی قرن‌ها با فراز و نشیب‌های بسیار همراه بوده و امروزه با موضوعات بسیاری که انسان بر محور مسئله بنیادین سوژه ـ ابژه با آن مواجه است، لزوم شناخت مبانی و رویکردهای گوناگون فلسفی و عقلانی به مسائل یکی از دغدغه‌های برخی افراد اندیشمند شده است.

بر این اساس، در این دوره مختصر سعی می‌شود کلیات اساسی و مفهوم‌شناسی اولیه فلسفه به علاقه‌مندان و شیفته‌گان فلسفه ارائه شده و به پرسش‌ و پاسخ‌های فلسفی پرداخت تا در محفلی متفاوت به روشنگری بپردازیم.

🗂 محورهای بحث:

- آشنایی با فلاسفه یونان همچون فلاسفه ملطی، فیثاغوریان، پارمنیدس، هراکلیتوس، اتمیست‌ها، سقراط، افلاطون، ارسطو، رواقیان و ...

- آشنایی مختصر با فلسفه مسیحی قرون‌وسطی و تأثیرات فلسفه اسلامی بر آنها

- آشنایی مختصر با دوره رنسانس و آغاز فلسفه مدرن (تجربه‌گرایان، عقل‌گرایان، رابطه علم و فلسفه، رابطه دین و فلسفه ...)

- آشنایی مختصر با فلسفه معاصر

- آشنایی مختصر با فلسفه پست‌مدرن

- آشنایی مختصر با علوم شناختی

🔴 این دوره برای مخاطبان عمومی علاقه‌مند به فلسفه طراحی شده است و نیاز به پیش‌نیاز ندارد.

📞 برای ثبت‌نام و مشاوره در خصوص دوره لطفا با آیدی زیر تماس بگیرید:

t.iss.one/nutqiyyat_admin

❇️

🔮 t.iss.one/nutqiyyat

🔮 t.iss.one/nutqiyyat_classes

🔮 Instagram.com/Nutqiyyat

🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍2🙏21
Forwarded from November 25th
بعد از جنبش مهسا، وقتی همه جا دعوا بود، یادم مانده دختر جوانی یک نظری نوشته بود و مردی برای این نظر فحش نوشته بود که تو که اگر مادرت فلان نبود بسار. دختر خیلی ساده جواب داده بود: ولی مادر من سالهاست در این دنیا نیست.
مرد یک پاراگراف عذرخواهی نوشته بود، پاراگرافی که علیرغم تلاشش، هیچ کمکی به پاکسازی فضا نکرده بود، چنان که هنوز یاد من مانده.

چند روز پیش یک نکته کوتاهی گوش کردم از یک معلم زبان‌شناس ایرانی، آمده بود ریشه یک لغت آلمانی را با مشابه فارسی مقایسه کرده و نتیجه گرفته بود که این دو چرا علیرغم تشابه تلفظی به هم مربوط نیستند. صدایش سوخته و خش دار بود و خیلی آرام حرف میزد.
تعداد زیادی کامنت برایش گذاشته بودند که با لودگی، این صدا و خستگی را نشانه رفته اند.
یکی نوشته: استاد، قلقلی میزنی یا حب می اندازی بالا؟ (که فکر کنم منظورش مصرف حشیش و تریاک است)
معلم هم بین باقی کامنت های تمسخر، به همین یکی سرراست جواب داده: هیچکدام. سرطان دارم بزرگوار.

و طبعا نویسنده کامنت با لحن جدی آمده طلب حلالیت و عافیت و... که برای من ناظر ماجرا، از پوچی گس این معاشرت ناشایست، کم نکرد و یادم ماند.

خودم را گذاشته ام جای هر دو گروه. اول جای آنی که پشت گوشی لم داده، به در دیوار مجازی میخندد.
فکر کردم این آدم شاید که خیلی خوشحال و بی‌قید است یا اصلا خوشحال نیست و در قید تراما هاست، یا معاشرت سالم بلد نیست یا از خودش بیزار است که انتقام شیراز را از اصفهان میگیرد. در هر حال، آزاد و بی مرز، آنقدر راحت است که به هر که دلش میخواهد میگوید مادرش بدکاره است، پدرش نامعلوم است، چقدر چاق، زشت، پر لک و پیس، کچل، بد لباس، بدسلیقه، خسته، خش دار، .... و در نهایت کم ارزش، بی قدر و دوست نداشتی است. و شاید از این تراکنش، مقداری حرص و خشم به شکل ترانسمیترهای عصبی از سیناپس‌های مغزش آزاد می‌شود و شاید برای لحظه ای حس خلسه و خشنودی می‌کند، حس سبکی. حس برتری و قدرت.

و بعد خودم را جای آدمهای گروه مقابل گذاشتم. فکر کردم انگار داری به سمت مقصدی راه میروی، از پشت سر کسی سرت فریاد بی‌ربطی به راه و مقصدت میزند که فقط به تو ناکافی بودن و جالب نبودن و زیبا نبودنت را یادآوری کند. بهت بگوید آهای غریبه رهگذر، زیر چشمت دو کیسه آب است، پوستت چقدر لک دارد، شکم گنده، بدلباس، بدسلیقه، کاش پول داشتی، کاش خرید کردن بلد بودی...
و بعد تو در مقام عکس العمل، فقط یک دلیل برای «اینجور» بودنت که ناجور بقیه است بگویی:
چون داروی قوی مصرف میکنم، منتظر پیوند کلیه ام، دیروز از کار اخراج شده ام، در یک خانه آسیب دیده بزرگ شده ام، آدمم را از دست داده ام، ...
چون سرطان دارم بزرگوار.

همین تک جمله.
و سکوت بعدش.
و لودگی معطل مانده در هوا
و نیشخند ماسیده ای که مثل بومرنگ به مکان اول و نزد گوینده بازگشته ولی نقطه فرود ندارد چون فضا چنان چسبناک و سنگین است و اندوه لو رفته در قالب یک جمله ساده دارد همه را یکجا می بلعد.

کمی مهربان بودن، اندک تلاشی برای تصور موقعیت های سخت دیگران، موقعیت‌هایی که کلمه برای توصیفشان الکن است، آرزویی است که قرن‌ها در هر زبانی برایش قصیده ها گفتند و ترانه ها سروده اند و داستانها نوشته اند و «همچنان دوره میکنیم شب و روز را...هنوز را»
56👍16🕊3🔥2
🎬 پیشنهاد تماشا

روبی اسپارک (۲۰۱۲)


اگر دنبال فیلم سبُک کمدی عاشقانه هستید که درعین حال نگاه فانتزی به عشق نداشته باشد به نظرم گزینه خوبی است.

سقراط جایی در رساله ضیافت، وقتی‌که همه سخنرانی‌های غرایی در ستایش عشق کردند، اشاره می‌کند: درست نیست پدیده عشق را بگذاریم وسط و هرچیز خوبی که می‌شناسیم به آن مربوط کنیم. به قول دیوتیما:

عشق به خودی خود خیر یا زیبا نیست، بلکه میل به خیر و زیبایی است.


فیلم‌های عاشقانه معمولا مانند هم‌نشینان سقراط عمل می‌کنند. روبی اسپارک اینطور نیست و روی یکی از مهم‌ترین نقطه ضعف‌های عشق انگشت می‌گذارد: کشمکش میان میل به تملک دیگری و به رسمیت شناختن اراده آزاد و هستی مستقل او.


@neocritic
24🕊2
🗒️

چرا باید الگوی ساخت خانه درون گرا باشد؟ چرا باید خانه در ظاهر خود از نمایش اجتناب کند؟ چرا باید سقف‌ها صاف و نه شیروانی باشند؟ چرا اتاقها چند عمل کرده‌اند و نباید تخصصی شوند؟ چرا موال‌ها و حمام‌های فرنگی بد هستند؟ چرا باید روی زمین نشست و غذا خورد و خوابید؟ چرا باید با دست غذا خورد و نه کارد و چنگال؟ چرا اصلاً باید این غذاها را خورد؟ چرا یک مرد باید چند همسر داشته باشد؟ چرا ازدواج ها از پیش تعیین شده بوده و بر مبنای رضایت و عشق زوجین نیستند؟ چرا کودکان را باید نه مادرانشان بلکه خدمت کاران خانگی شیر داده و بزرگ کنند؟ چرا در مهمانی‌های ایرانی علی رغم تشریفات و زحمت زیادی که برای میزبان دارند خوش نمی‌گذرد؟ و بسیاری چراهای دیگر که بخشهای مختلف فضای خانگی سنتی را به چالش می‌کشند.
🔹🔹🔹

در مسیر مدرن شدن نیز ایرانی باز از یک استراتژی سنتی آزموده شده در این سرزمین استفاده می‌کند و آن بازتولید منطق اندرونی است. او در مسیر مدرن شدن خود مرزهای اندرونی بیرونی را برنداشت، بلکه درواقع با توسل به همان راهکار، اندرونی جدیدی ساخت که حال بتواند در آن تجربه خلوت با خودی‌ها بدون مزاحمت غیر را داشته باشد؛ اندرونی‌ای که این بار به جای تفکیک بر مبنای جنسیت بر مبنای «سنخیت» عقاید و سبک زندگی‌شان ورود و خروج افراد را فیلتر می‌کند. خانه‌های ییلاقی بیرون شهری، با آن معماری‌های برون گرا و نمایشی و غربی‌شان، با آن فضاهای تخصصی شده مبله و مدرن درونشان، با آن زوج‌های تک همسر عاشق مسلکشان که مخالف صیغه و تعدد زوجات و دیگر اشکال سنتی روابط جنسی خارج از چارچوب مدرن هستند و نیز با مهمانی‌های دگرجنس پذیر هنجارشکن درونشان همین اندرونی‌های جدید این طبقه هستند. حال پرسش اینجاست که آیا در چنان بستری اصلاً ایرانی اگر که فرصت‌هایی جهت عینیت بخشیدن به آن عقاید و تمرین زیست بر مبنای آنها را نداشت می‌توانست صرفاً با عقاید جدید مدرن شود؟ اگر که کنج دنجی برای بازاندیشی و بازتعریف مرزهای خودش روابطش و جهانش پیدا نمی‌کرد و اگر که این خانه های جدید با معماری‌های جدید و اشیاء جدیدشان نبودند؟ بدون ساعت و کارد و چنگال و
مبل و صندلی و لباس و آرایش و غذاهای فرنگی وسایل روشنایی غلبه کننده بر شب و بازی‌ها و این
محافل و مهمانی‌های جدید می‌شد مدرن شد؟





🔗از این مقاله🔻

«چگونگی ورود مدرنیته به فضای خانگی ایرانیان دورۀ ناصری تا پایان قاجار»

محمدرضا جوادی یگانه، آزاده آقالطیفی، منیژه (زهرا) غزنویان

مجله جامعه‌شناسی نهادهای اجتماعی. دوره ۱۲. شماره ۲۵. صص ۱۸۱-۲۱۲. شهریور ۱۴۰۴

@neocritic
3👍1
Forwarded from رویای ایرانی - جوادی یگانه (محمدرضا جوادی یگانه)
چگونگی ورود مدرنیته به فضای خانگی ایرانیان دورۀ ناصری تا پایان قاجار

محمدرضا جوادی یگانه، آزاده آقالطیفی، منیژه (زهرا) غزنویان
مجله جامعه‌شناسی نهادهای اجتماعی. دوره ۱۲. شماره ۲۵. صص ۱۸۱-۲۱۲. شهریور ۱۴۰۴ (اینجا). مقاله ضمیمه این فرسته است.

این مقاله که برگرفته از رساله دکتری خانم منیژه غزنویان در گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران است، روایتی از دریچه خانه و فضاهای خصوصی از مواجهه ایرانیان با مدرنیته ارائه کرده،‌ برخلاف روایت‌های مرسوم که عمدتا مبتنی بر فضای عمومی و نهادهای آن بوده‌اند. این مقاله چنین روایتی را با تأکید بر نقش اشیا و کنش‌گران غیرانسانی ارائه می‌کند؛ روایتی که تمرکز خود را بر تجربۀ اعیان و اشراف پایتخت، در نیمه دوم دوره قاجار قرار داده است.

روش مطالعه: این پژوهش با استفاده از نظریۀ کنش‌گر- شبکۀ برونو لاتور و نیز روش مطالعات اسنادی و تحلیل تماتیک به بررسی این مسأله پرداخته است. قابلیت نرم‌افزار کیفی اطلس تی‌آی این امکان را به ما داده که حجم بسیاری از داده‌های استخراج‌شده از چهل سند دست اول مربوط به دورۀ مذکور را (شامل زندگی‌نامه، سفرنامه، روزنامه و رساله) خط به خط خوانده و با ارجاع به آن‌ها نشان دهیم که چطور کنش‌گر- شبکۀ جدید فضای خانگی، حول تجربیات طبقۀ نوظهور «ممتاز نو» شکل می‌گیرد.
یافته‌ها: این کنش‌گر- شبکه، جعبه‌سیاه فضای خانگی پیشامدرن ایرانیان را به چالش کشیده و از این طریق، پیوندهای بین اجزاء خود را قوی‌تر می‌کند. در گام نهایی نیز، با رفتن به حاشیۀ شهر و ساخت عمارت‌های جدید و پناه‌گرفتن در آن‌ها به‌عنوان اندرونی‌هایی جدید، از آزمون‌های استحکام رقبا که قشر سنتیِ محافظه‌کار جامعه بودند، در امان می‌ماند. کنش‌گر- شبکۀ جدید، به این وسیله می‌تواند تجربۀ خود را از یک زندگی خانگی نو و مدرن ساخته، تثبیت کرده و به دست آیندگانی که ما باشیم، برساند؛ زندگی‌ای که شامل معماری، اشیا، رفتارها و روابط جدیدی است. ن
تیجه‌گیری: مقاله درنهایت نشان می‌دهد که ما در کنار فضای عمومی، در فضاهای خصوصی خود و نهاد خانواده نیز به شکلی محرمانه‌تر و عمیق‌تر، تجربیاتی از مدرنیته را داشته‌ایم که بعدها در فضاها و نهادهای عمومی جامعه به‌طوری جدی‌تری ظاهر شده‌اند.
✍️

مدتی است حساسیت پیدا کرده‌ام به این پیشوند «باز+ یک چیزی». ترجمه‌اش، ارجاع به آن، استفاده از آن در نوشته‌های خودم و دیگران برایم آزاردهنده شده. «بازنگری»، «بازخوانی»، «بازاندیشی»، «بازکاوی»، «بازنمایی»، «بازپس گیری»...مثلاً نوشته‌ بود «باز پس گیری خیابان توسط زنان ایرانی». انگار زمانی بوده که «خیابان» بوده و زن‌ها هم بوده‌اند بعد گرفته شده و بعد زن‌ها آن را پس گرفته‌اند و دوباره ازشان گرفته‌اند و این‌ها دوباره «باز پس» گرفته‌اند آن را...
کی خیابان مال زن ایرانی بوده که پس گرفته و حالا بازپس گرفته باشدش؟ اصلا همین امروز خیابان چقدر مال زن تنهای ایرانی، زن باردار ایرانی، زن ایرانی با کالسکه و زن ایران با بچه نوپا است؟ این‌همه مزاحمت خیابانی و تاریکی و چاله و دست‌انداز و نبودن پیاده‌روی درست و امکاناتی برای حضور زن باردار و بچه‌دار در خیابان یعنی خیابان هنوز هضم نکرده حضور زن ایرانی را.
«باز-پس-گیری» کجا بود عزیزِ من؟

یا مثلاً «بازخوانی» فلان متن یا مفهوم که هیچ وقت «خوانشی» از آن صورت نگرفته بوده که حالا باز-خوانی. دست بالا ترجمه و تفسیر شده بود و بر آن حاشیه نوشته بوده‌اند. یا بازاندیشی و بازکاوی یا هر «باز» دیگری که عبارتش را از سنت غربی گرفته‌ایم که خالق مفاهیم و اندیشنده به آن‌ها و بازاندیشنده به آن‌ها همان خودش بوده با توجه به دغدغه‌ها و مسائل جاری خودش.

اینکه می‌نویسیم «بازاندیشی» یا «بازکاوی» یا «بازپس گیری» یا باز-هرچیزی به گمانم بیش از آنکه نشان دهنده «دوباره اندیشیدن» باشد نشان‌دهند همچنان نیاندیشیدن و ترجمه کردن است.
اول از همه خودم را می‌گویم.

نه‌که خیال کنم بی‌نیازیم از میراث ارزشمند اندیشه‌های متفکران دیگر. خوش‌اقبالیم که داریم‌شان. مسئله این است که با «باز- باز- » نوشتن بخشی از آن تاریخ پرفراز و فرود و پیچیده نمی‌شویم. «آهو نمی‌شوی به این جست‌وخیز...». احتمالا باید کمی آهسته‌تر و کم‌هیجان‌تر پیش‌رفت. عقبه خوانش‌ها و تأملات و تردیدها و تجربه‌ها و بازخوانی‌های آن‌ها را ما نداریم و هیچ راه میانبری هم برای عبور از این سنگلاخ پر از خرابی‌های ناشی از تصادف سنت‌هایمان با اندیشه‌های مدرن و پسامدرن وجود ندارد_ گرچه احتمالا خوش‌شانسیم که چرخ کمکی هست.

عرضم این است که شاید بهتر باشد قبل از «بازنگری» درست بنگریم، قبل از «بازشناسی» اصلاً بشناسیم، قبل از «بازاندیشی» بیشتر بیندیشیم؛ قبل از «بازخوانی» واقعاً بخوانیم. محصول کار احتمالا کمتر پیچیده و «تأثیرگذار» باشد، ولی واقعی‌تر/اصیل‌تر است.

@neocritic
👍155👎2