✍️
ناعادلانه بودن قرارداد ازدواج بین زن و مرد درمیان ما بر هیچکس پوشیده نبوده و نیست، چنانکه امام محمد غزالی آن را از جنس «بردگی» میداند و در نصیحهالملوک مینویسد:
امروز بسیاری از ما کمابیش ازدواج را عقد قراردادی داوطلبانه بین دو انسان بالغ، عاقل و صاحب عواطف میدانیم. طبیعی است که حق فسخ آن هم باید بهطور مساوی برای طرفین محفوظ باشد. قوانین فعلی ازدواج در ایران خلاف عقل، اخلاق و عدالتی است که بشر امروز به آن باور دارد. مادام که قوانین فعلی تغییر نکنند، شرط شرافت و کرامت است که زنان و مردان تا آنجا که امکانپذیر باشد این قرارداد و شرایط آن را عادلانهتر، معقولتر و انسانیتر کنند.
به بهانه این توئیت
@neocritic
ناعادلانه بودن قرارداد ازدواج بین زن و مرد درمیان ما بر هیچکس پوشیده نبوده و نیست، چنانکه امام محمد غزالی آن را از جنس «بردگی» میداند و در نصیحهالملوک مینویسد:
و خداوندِ کتاب گوید واجب است برمردان حق زنان و سر پوشیدگان خود نگاه داشتن از روی ترحم و احسان و مدارا. و هرکه خواهد که برزن خویش رحیم و مهربان گردد، ده چیز را یاد باید کردن تا انصاف داده آید: یکی آن است که زن ترا طلاق نتواند دادن و تو توانی، و دیگر آنکه او از تو هیچ چیز نتواند ستدن و تو توانی که همه چیز ازو بستانی، سه دیگر آنکه او تا در حُكْمِ تو بُوَد شوی دیگر نتواند کردن و تو زن دیگر توانی کردن. چهارم آنکه او بی فرمان تو از خانه بیرون نتواند رفتن و تو توانی، پنجم آنکه او برهنه نتواند بودن و تو توانی. ششم آنکه او از تو ترسد و تو از و نترسی هفتم آنکه او از تو بتازه رویی و سخن خوش بسنده کند و تو ازو همه کارها نپسندی. هشتم آنکه او از همه خویشاوندان و مادر و پدر ببرد و تو از هیچ کس جدا نگردی و کنیزک خری و بروی بگزینی. نهم آنکه او پیوسته ترا خدمت کند و تو خدمت او نکنی. دهم آنکه او به بیماری تو خویشتن بکُشد و تو به مردگی او هیچ غم نخوری...
امروز بسیاری از ما کمابیش ازدواج را عقد قراردادی داوطلبانه بین دو انسان بالغ، عاقل و صاحب عواطف میدانیم. طبیعی است که حق فسخ آن هم باید بهطور مساوی برای طرفین محفوظ باشد. قوانین فعلی ازدواج در ایران خلاف عقل، اخلاق و عدالتی است که بشر امروز به آن باور دارد. مادام که قوانین فعلی تغییر نکنند، شرط شرافت و کرامت است که زنان و مردان تا آنجا که امکانپذیر باشد این قرارداد و شرایط آن را عادلانهتر، معقولتر و انسانیتر کنند.
به بهانه این توئیت
@neocritic
👍25👎2🔥2🤡1
Forwarded from روزنوشتههای سمیه توحیدلو
خانه اندیشمندان پناه ما بود
۱۶ مرداد
🖊سمیه توحیدلو
https://www.karzar.net/243623
🔹قبلتر درباره خانه اندیشمندان نوشته بودم. درباره اینکه جماعتی هستند که به خیالشان مشکل نداشتنِ برو و بیا -حتی با وجود در اختیار گرفتن صدا و سیما و انواع اندیشکده و باشگاه- نداشتن معدود جاهایی است که به سختی نگاههای کمی متفاوت با آنها از آن خود کردهاند. فکر نمیکنند که اگر خانه را هم از آنِ خود کنند نتیجهاش میشود همان که صدا و سیما و مابقی جاها شده است. بدون اثر و بدور از مخاطبان اصلی. خصوصا هرچه مخاطبین را جماعت دانشگاهی تشکیل دهند، این جماعت علیرغم برخورداری از همه سالنهای دانشگاهی، همه سالنهای فرهنگسراها و فضاهای شهری ، بازهم چشمشان به جاهای دیگریست. درواقع این نادوستان مخاطبان این صداها را میخواهند و اگر مخاطبان به این شیوه همراه نشدند خاموشی صدای رقیب را میخواهند. شاید که شنیده شوند.
🔹شهردار تهران علیرغم هرآنچه دیگران از خودی و منتقد گفتند به پلمپ خانه همه ما اقدام کرد. جالبتر اینکه دولت و وزارت علوم و شورای انجمنهای علمی و ... با همه عظمتشان گویا امکان تخصیص جایی برای فعالیت عمومی این نهادهای غیر انتفاعی ندارند. جالب است که در هیچ دولتی و خصوصا در دولتهای اصلاحطلب برخلاف توقع، کمترین میزان توجه به موضوع است چون به خیالشان باید نهاد روی پای خودش بایستد، احتمالا خودش پول جمع کند و در بازار آزاد برای فرهنگ رقابت کند! یا اینکه وابسته نباشد و هزار آیا و اما دیگری که در سالیان حضورم در نهادهای مدنی علوم انسانی تجربه شده و ممکن نشده است. از طرفی چرا نباید تهران خانه و یا نهادی عمومی برای اثرگذاران شهرش داشته باشد؟ شهردار تهران برای مداح و روضه خوان امکانهای عمومی میسازد، اما برای اهل فکر و اندیشهاش نه. چرا وزارت علوم به این موضوع نمیاندیشد؟ یا چرا دولت به غرورش بر نمیخورد که چندبار سفارش این خانه را به شهردار میکند و زیر بار نمیرود و بعد هم در دولت دور افتخار میزند و هیچکس هم گویا نیست که چیزی به ایشان بگوید.
🔹هرچه است خانه اندیشمندان خانه همه ما بود. محملی برای حضور بساری از انجمنها و نهادها و گروههای منسجمی که میخواستند برای یادگرفتن کنار هم باشند. این خانه امروز پلمپ شده است. جمعی کارزاری راه انداختهاند در بازگشایی این خانه و هر خانهای که از آنِ همه ما باشد. امیدوارم که وسط هیاهوها این مهم که برای دولت ظاهرا اهمیتی ندارد هم شنیده شود.
🔗کارزار را اینجا امضا بفرمایید.
#روزنوشتههای_سمیه_توحیدلو
@smtohidloo
۱۶ مرداد
🖊سمیه توحیدلو
🔹قبلتر درباره خانه اندیشمندان نوشته بودم. درباره اینکه جماعتی هستند که به خیالشان مشکل نداشتنِ برو و بیا -حتی با وجود در اختیار گرفتن صدا و سیما و انواع اندیشکده و باشگاه- نداشتن معدود جاهایی است که به سختی نگاههای کمی متفاوت با آنها از آن خود کردهاند. فکر نمیکنند که اگر خانه را هم از آنِ خود کنند نتیجهاش میشود همان که صدا و سیما و مابقی جاها شده است. بدون اثر و بدور از مخاطبان اصلی. خصوصا هرچه مخاطبین را جماعت دانشگاهی تشکیل دهند، این جماعت علیرغم برخورداری از همه سالنهای دانشگاهی، همه سالنهای فرهنگسراها و فضاهای شهری ، بازهم چشمشان به جاهای دیگریست. درواقع این نادوستان مخاطبان این صداها را میخواهند و اگر مخاطبان به این شیوه همراه نشدند خاموشی صدای رقیب را میخواهند. شاید که شنیده شوند.
🔹شهردار تهران علیرغم هرآنچه دیگران از خودی و منتقد گفتند به پلمپ خانه همه ما اقدام کرد. جالبتر اینکه دولت و وزارت علوم و شورای انجمنهای علمی و ... با همه عظمتشان گویا امکان تخصیص جایی برای فعالیت عمومی این نهادهای غیر انتفاعی ندارند. جالب است که در هیچ دولتی و خصوصا در دولتهای اصلاحطلب برخلاف توقع، کمترین میزان توجه به موضوع است چون به خیالشان باید نهاد روی پای خودش بایستد، احتمالا خودش پول جمع کند و در بازار آزاد برای فرهنگ رقابت کند! یا اینکه وابسته نباشد و هزار آیا و اما دیگری که در سالیان حضورم در نهادهای مدنی علوم انسانی تجربه شده و ممکن نشده است. از طرفی چرا نباید تهران خانه و یا نهادی عمومی برای اثرگذاران شهرش داشته باشد؟ شهردار تهران برای مداح و روضه خوان امکانهای عمومی میسازد، اما برای اهل فکر و اندیشهاش نه. چرا وزارت علوم به این موضوع نمیاندیشد؟ یا چرا دولت به غرورش بر نمیخورد که چندبار سفارش این خانه را به شهردار میکند و زیر بار نمیرود و بعد هم در دولت دور افتخار میزند و هیچکس هم گویا نیست که چیزی به ایشان بگوید.
🔹هرچه است خانه اندیشمندان خانه همه ما بود. محملی برای حضور بساری از انجمنها و نهادها و گروههای منسجمی که میخواستند برای یادگرفتن کنار هم باشند. این خانه امروز پلمپ شده است. جمعی کارزاری راه انداختهاند در بازگشایی این خانه و هر خانهای که از آنِ همه ما باشد. امیدوارم که وسط هیاهوها این مهم که برای دولت ظاهرا اهمیتی ندارد هم شنیده شود.
🔗کارزار را اینجا امضا بفرمایید.
#روزنوشتههای_سمیه_توحیدلو
@smtohidloo
www.karzar.net
امضا کنید: کارزار خانه اندیشمندان، خانه همه ماست
ما امضاکنندگان ضمن تاکید بر اهمیت خانه اندیشمندان علوم انسانی، خواستار احیای این مرکز از سوی رییس جمهور و حمایت از انجمنهای علمی هستیم.
👍14👎1
✍️
لباسهایمان
✅ بیشترین محتوای متفرقه در صفحه اینستاگرام من مربوط به «استایل کردن» به منظور «با لِوِل» بهنظر رسیدن است. از میان همه سبکهای پوشش «مدل قدیمی» را بیشتر میبینم که روی آن با صدای دوبلورهای کارتونهای پرنسسی صداگذاری شده است. فرستههای پربسامد بعدی متعلق به چادرهستند. مثلا زن یا مرد بلاگری به زنان رهگذر پیشنهاد میدهد چادر سرکنند و ناغافل «استایلشان» را در آینه ببینند.
✅ نسبت زنان با لباسهایشان بسیار پیچیدهتر از نسبت مردان با لباسشان است. برش لباسهای زنان، جاهایی که تنگ یا گشاد میشود، جاهایی که پیداست و جاهایی که پنهان است، جوری که باید به نظر برسد. پستانهایی که به کمک کاپ برجستهتر میشوند و شکمی که به کمک گن صاف میشود و قدی که به کمک پاشنه بلندتر میشود و کمری که باریکتر و باسنی که گردتر و... لباس پوشیدن زنها در درجه اول برای خودشان نیست. حتما باید در آینه نگاه کنند و از آینه بپرسند آیا به اندازه کافی «خوب» هستند؟
✅ حتی آن زنی که شکایت میکند «چرا هیچ ارگان و نهادی به فکر قیمت چادر نیست؟» اعتراف میکند(شاید هم تهدید میکند) که لباسِ او لباس او نیست، وگرنه چرا باید نهادها و ارگانها به طور خاص مسئولیتی درقبال لباس او داشته باشند؟
✅ انگار برایمان عادی و طبیعی است که نگاهمان به لباسمان از چشم دیگران باشد. آینه نشان میدهد چقدر به معیارهای زیباییِ براساسِ سلیقۀ دیگری نزدیک شدهایم. حتی وقتی به «قدیم» فکر میکنیم، ایدهای درباره قدیم خودمان نداریم، بلکه قدیم ما همان وینتیج آنهاست. به همان چیزی میگوییم قدیم که کاربر اروپایی اینستاگرام میگوید. لباسهای ما را نگاهها و خاطرات دیگران میدوزد. حتی نوستالژیاش هم از آن خودمان نیست.
✅ با این حال، نسبت ما با لباسهایمان پیچیدهتر از این حرفهاست. همه ما تجربیاتی از لباسهایی داریم که از آنها لذت بردهایم و دلمان نمیآید دور بیاندازیمشان.(مثلا من پیراهن پرخاطرهای داشتم که وقتی حسابی کهنه شد دکمههایش را یادگاری نگاه داشتم و به پیراهن جدیدم دوختم تا حس و خاطرات خوبش را گم نکنم.)
لباسها ما را با آدمها و خاطرات پیوند میدهند. باز، لباسها از بازیهای بچگی تا آخرین سالهای پیری وسیله رویاپردازیهای زنان هستند. دختر خردسالی که کفش پاشنهبلند مادرش را میپوشد، دخترهایی که «به سبک قدیمی/وینتیج» لباس میپوشند، مادر بزرگی که از کوله بنفش نوهاش استفاده میکند. امکان جادویی لباس اینطور جاها خودش را نشان میدهد: امکان حرکت در زمان و مکان و جغرافیا. امکان رویاپردازی. امکان خاطرهبازی، امکان فراتر رفتن و مجال دادن به تخیل و خوشی.
✅ بدِ ماجرا هماینجاست که همین لذت و تخیل براحتی به مثابه ابزار کنترل و کالاسازی بدن، ترویج مصرفگرایی، تولید انبوه زباله، استثمارکارگرانِ زن در کشورهای جهانسوم و...در هوا قاپیده میشود. اینجاست که زنان از زنان دعوت میکنند در مواجهه با هجوم تبلیغات پیرامون مد و لباس هوشیار باشیم. صاحبان ثروت و قدرت به خوبی از این کارکرد لباسها آگاهند.
آنها به خوبی میدانند چطور از خاطرات، حسرتها، رویاها، تخیلات و لذتهای ما پول بسازند.
✅ سنجیدن انتخابها و اندیشیدن به لباسهایمان، کاری که با ما میکنند و کاری که ما میتوانیم با آنها بکنیم، جزو مهارتهایی است که در کنار مهارت برای «استایل کردن» ضروری بهنظر میرسد. مهارت مقاومت با لباسهایمان: مقاومت دربرابر کنترل و سرکوب، مقاومت دربرابر نگاه ابزاری، مقاومت دربرابر مصرفگرایی و دامن زدن به استثمار و فربه شدن سرمایهداری که این روزها واضحتر چهره بینقابش را شاهدیم.
🧷نقل قول از این مقاله است:
Young, I. M. (2005). “Women recovering our clothes”. In On female body experience (pp. 63-74). Oxford University Press
@neocritic
لباسهایمان
✅ بیشترین محتوای متفرقه در صفحه اینستاگرام من مربوط به «استایل کردن» به منظور «با لِوِل» بهنظر رسیدن است. از میان همه سبکهای پوشش «مدل قدیمی» را بیشتر میبینم که روی آن با صدای دوبلورهای کارتونهای پرنسسی صداگذاری شده است. فرستههای پربسامد بعدی متعلق به چادرهستند. مثلا زن یا مرد بلاگری به زنان رهگذر پیشنهاد میدهد چادر سرکنند و ناغافل «استایلشان» را در آینه ببینند.
✅ نسبت زنان با لباسهایشان بسیار پیچیدهتر از نسبت مردان با لباسشان است. برش لباسهای زنان، جاهایی که تنگ یا گشاد میشود، جاهایی که پیداست و جاهایی که پنهان است، جوری که باید به نظر برسد. پستانهایی که به کمک کاپ برجستهتر میشوند و شکمی که به کمک گن صاف میشود و قدی که به کمک پاشنه بلندتر میشود و کمری که باریکتر و باسنی که گردتر و... لباس پوشیدن زنها در درجه اول برای خودشان نیست. حتما باید در آینه نگاه کنند و از آینه بپرسند آیا به اندازه کافی «خوب» هستند؟
✅ حتی آن زنی که شکایت میکند «چرا هیچ ارگان و نهادی به فکر قیمت چادر نیست؟» اعتراف میکند(شاید هم تهدید میکند) که لباسِ او لباس او نیست، وگرنه چرا باید نهادها و ارگانها به طور خاص مسئولیتی درقبال لباس او داشته باشند؟
✅ انگار برایمان عادی و طبیعی است که نگاهمان به لباسمان از چشم دیگران باشد. آینه نشان میدهد چقدر به معیارهای زیباییِ براساسِ سلیقۀ دیگری نزدیک شدهایم. حتی وقتی به «قدیم» فکر میکنیم، ایدهای درباره قدیم خودمان نداریم، بلکه قدیم ما همان وینتیج آنهاست. به همان چیزی میگوییم قدیم که کاربر اروپایی اینستاگرام میگوید. لباسهای ما را نگاهها و خاطرات دیگران میدوزد. حتی نوستالژیاش هم از آن خودمان نیست.
در پوشیدن لباسهایمان، به خودمان بر اساس زیباییشناسی غالب تصویرها شکل میدهیم. اینجا، آینه ابزاری برای بازنمایی به ما میدهد. در آینه، ما «واقعیتهای محض» را نمیبینیم، بلکه تصویری بالباس میبینیم که بازتابدهنده تصاویر معمول مجلهها و فیلمها از ما در لباسهایمان است. زندگی شهری معاصر فرصتهای بیشماری برای دیدن خودمان فراهم میکند—در لابیهای هتلها و تئاترها، در رستورانها و اتاقهای آرایش، در ایستگاههای قطار و ویترین مغازهها.✅ اضافه کنید صفحات شبکههای اجتماعی را...انگار ما هیچ عاملیتی بر لباسهایمان نداریم. چشمان دیگری مدام درحال ارزیابی و ازرشگذاری است. در حال توصیه و تحقیر سایز اندامها و یا حدود پوشیدگی و برهنگی آنها. چشمانِ خودِ من هم به این ناظران و ارزیابان سرزنشگر اضافه میشود. کشها، فنرها، سوزنها، سنجاقها، پاشنهها، گیرها، زنجیرها...همه برای خوب و «با لِوِل» به نظر رسیدن ضروریاند.
✅ با این حال، نسبت ما با لباسهایمان پیچیدهتر از این حرفهاست. همه ما تجربیاتی از لباسهایی داریم که از آنها لذت بردهایم و دلمان نمیآید دور بیاندازیمشان.(مثلا من پیراهن پرخاطرهای داشتم که وقتی حسابی کهنه شد دکمههایش را یادگاری نگاه داشتم و به پیراهن جدیدم دوختم تا حس و خاطرات خوبش را گم نکنم.)
لباسها ما را با آدمها و خاطرات پیوند میدهند. باز، لباسها از بازیهای بچگی تا آخرین سالهای پیری وسیله رویاپردازیهای زنان هستند. دختر خردسالی که کفش پاشنهبلند مادرش را میپوشد، دخترهایی که «به سبک قدیمی/وینتیج» لباس میپوشند، مادر بزرگی که از کوله بنفش نوهاش استفاده میکند. امکان جادویی لباس اینطور جاها خودش را نشان میدهد: امکان حرکت در زمان و مکان و جغرافیا. امکان رویاپردازی. امکان خاطرهبازی، امکان فراتر رفتن و مجال دادن به تخیل و خوشی.
✅ بدِ ماجرا هماینجاست که همین لذت و تخیل براحتی به مثابه ابزار کنترل و کالاسازی بدن، ترویج مصرفگرایی، تولید انبوه زباله، استثمارکارگرانِ زن در کشورهای جهانسوم و...در هوا قاپیده میشود. اینجاست که زنان از زنان دعوت میکنند در مواجهه با هجوم تبلیغات پیرامون مد و لباس هوشیار باشیم. صاحبان ثروت و قدرت به خوبی از این کارکرد لباسها آگاهند.
آنها به خوبی میدانند چطور از خاطرات، حسرتها، رویاها، تخیلات و لذتهای ما پول بسازند.
✅ سنجیدن انتخابها و اندیشیدن به لباسهایمان، کاری که با ما میکنند و کاری که ما میتوانیم با آنها بکنیم، جزو مهارتهایی است که در کنار مهارت برای «استایل کردن» ضروری بهنظر میرسد. مهارت مقاومت با لباسهایمان: مقاومت دربرابر کنترل و سرکوب، مقاومت دربرابر نگاه ابزاری، مقاومت دربرابر مصرفگرایی و دامن زدن به استثمار و فربه شدن سرمایهداری که این روزها واضحتر چهره بینقابش را شاهدیم.
🧷نقل قول از این مقاله است:
Young, I. M. (2005). “Women recovering our clothes”. In On female body experience (pp. 63-74). Oxford University Press
@neocritic
❤12👏5👍2
✍️
✅ وظیفه خودم میدانم وقتی اثری به فارسی ترجمه معتبر یا حتی مشهورِمقبولی دارد تا حد ممکن به ترجمه فارسی ارجاع بدهم و فهم مترجم متخصص را که زمان زیادی صرف ترجمه متن و شناخت فیلسوف از زبان مبدأ کرده، به فهم خودم ترجیح بدهم. درضمن ادای احترام است به زن یا مردی که با برعهده گرفتن «ماموریت ناممکن» دارد به فکر و فهم و زبان ما گستردگی، عمق و غنا میبخشد.
✅ آدمهایی که با کمترین چشمداشت مالی و بیاعتنا به کسانیکه ترجمه را تحقیر میکنند، یا ترجمه را در حد گوگل ترجمه و هوش مصنوعی میبینند، فکر و زبان ما را مجهز میکنند تا بهتر ببینیم و بهتر بشناسیم و به خیلی پدیدهها که نامی نداشتهاند نام نهیم و گاه کلمههای خاک گرفته را پیدا و لباس نو تنکنیم.
✅ از قرن دوم و نهضت ترجمه و از قلم و دوات، تا کتابهای چاپی که به زحمت به ایران میرسیده بدون دیکشنری و بدون اینترنت تا همین امروز به این آدمها مدیونیم که همچنان متنهای اصیل را به هوش مصنوعی واگذار نکردهاند.
✔️ تبدیل به اصلی اخلاقی شده برای من که دردسر کم ندارد و بسیار وقتگیر است.
✅ بزرگترین مشکل من در این سالها اضافه شدن تفسیر مترجم به ترجمه اثر است. خیلی وقتها معادلها تأکید و تشدید و تغلیظ میکنند چیزی را که بیتاکید در متن وجود داشته. گاهی هم مصلحت (تعصبهای مترجم /ناشر/ ممیز/ فرهنگ ایرانی) ایجاب کرده عباراتی تلطیف شوند.
متن جان بهدر نبرده و زخمی شده و ارجاع به ترجمه آن بیشتر یا کمتر از چیزی است که در اصل بوده.
✅ مشکل بزرگ بعدی تنوع و تکثر معادلهاست. معادلها به مرور زمان فارسیتر، دقیقتر و تخصصیتر شدهاند. معادل یک عبارت مشخص فلسفی که تاریخ و جغرافیای مشخصی دارد در متون مختلف متفاوت آمده و وای به زمانی که خودم هم نظر خاصی درمورد معادل بهتر کلمه داشته باشم. چطور باید ارجاع داد به چیزی که یک چیز است و با اسامی مختلف خوانده شده!
مضاف بر اینکه برخی متخصصها معتقدند گرچه عبارتی از یونان باستان تا امروز در متون فلسفی غربی یکسان بکار رفته، ما موظفیم بنا به تغییراتی که مفهوم پذیرفته، معادلهای متفاوتی برایش بگذاریم...
✅ و خیلی مشکلات خرده ریز دیگر که بارها من را به این نتیجه رسانده که مثل اغلب پژوهشگران ترجمههای استاندارد انگلیسی را مرجع قرار دهم و اینطور وقت خودم را نگیرم ...
✅ بلافاصله بیاد میآورم که اغلب این ترجمهها در زمانه عسرت انجام شده. کلی خاطره و افسانه وجود دارد درمورد اینکه چطور آدمهای فاضل و دلسوز این ملک و مملکت، زیر فشار انواع محدودیتهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، از عمر و جانشان مایه گذاشتند تا ما بتوانیم فکر فلسفی به زبان فارسی داشته باشیم و به فارسی به مفاهیم فلسفی بیاندیشیم.
✅ وقتی که خیلی کلافه یا عصبانی یا مأیوس میشوم یک لیوان قهوه با نبات میخورم و برمیگردم سر کار تا راه حلی پیدا کنم.
جواب میدهد. امتحان کنید!
@neocritic
✅ وظیفه خودم میدانم وقتی اثری به فارسی ترجمه معتبر یا حتی مشهورِمقبولی دارد تا حد ممکن به ترجمه فارسی ارجاع بدهم و فهم مترجم متخصص را که زمان زیادی صرف ترجمه متن و شناخت فیلسوف از زبان مبدأ کرده، به فهم خودم ترجیح بدهم. درضمن ادای احترام است به زن یا مردی که با برعهده گرفتن «ماموریت ناممکن» دارد به فکر و فهم و زبان ما گستردگی، عمق و غنا میبخشد.
✅ آدمهایی که با کمترین چشمداشت مالی و بیاعتنا به کسانیکه ترجمه را تحقیر میکنند، یا ترجمه را در حد گوگل ترجمه و هوش مصنوعی میبینند، فکر و زبان ما را مجهز میکنند تا بهتر ببینیم و بهتر بشناسیم و به خیلی پدیدهها که نامی نداشتهاند نام نهیم و گاه کلمههای خاک گرفته را پیدا و لباس نو تنکنیم.
✅ از قرن دوم و نهضت ترجمه و از قلم و دوات، تا کتابهای چاپی که به زحمت به ایران میرسیده بدون دیکشنری و بدون اینترنت تا همین امروز به این آدمها مدیونیم که همچنان متنهای اصیل را به هوش مصنوعی واگذار نکردهاند.
✔️ تبدیل به اصلی اخلاقی شده برای من که دردسر کم ندارد و بسیار وقتگیر است.
✅ بزرگترین مشکل من در این سالها اضافه شدن تفسیر مترجم به ترجمه اثر است. خیلی وقتها معادلها تأکید و تشدید و تغلیظ میکنند چیزی را که بیتاکید در متن وجود داشته. گاهی هم مصلحت (تعصبهای مترجم /ناشر/ ممیز/ فرهنگ ایرانی) ایجاب کرده عباراتی تلطیف شوند.
متن جان بهدر نبرده و زخمی شده و ارجاع به ترجمه آن بیشتر یا کمتر از چیزی است که در اصل بوده.
✅ مشکل بزرگ بعدی تنوع و تکثر معادلهاست. معادلها به مرور زمان فارسیتر، دقیقتر و تخصصیتر شدهاند. معادل یک عبارت مشخص فلسفی که تاریخ و جغرافیای مشخصی دارد در متون مختلف متفاوت آمده و وای به زمانی که خودم هم نظر خاصی درمورد معادل بهتر کلمه داشته باشم. چطور باید ارجاع داد به چیزی که یک چیز است و با اسامی مختلف خوانده شده!
مضاف بر اینکه برخی متخصصها معتقدند گرچه عبارتی از یونان باستان تا امروز در متون فلسفی غربی یکسان بکار رفته، ما موظفیم بنا به تغییراتی که مفهوم پذیرفته، معادلهای متفاوتی برایش بگذاریم...
✅ و خیلی مشکلات خرده ریز دیگر که بارها من را به این نتیجه رسانده که مثل اغلب پژوهشگران ترجمههای استاندارد انگلیسی را مرجع قرار دهم و اینطور وقت خودم را نگیرم ...
✅ بلافاصله بیاد میآورم که اغلب این ترجمهها در زمانه عسرت انجام شده. کلی خاطره و افسانه وجود دارد درمورد اینکه چطور آدمهای فاضل و دلسوز این ملک و مملکت، زیر فشار انواع محدودیتهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، از عمر و جانشان مایه گذاشتند تا ما بتوانیم فکر فلسفی به زبان فارسی داشته باشیم و به فارسی به مفاهیم فلسفی بیاندیشیم.
✅ وقتی که خیلی کلافه یا عصبانی یا مأیوس میشوم یک لیوان قهوه با نبات میخورم و برمیگردم سر کار تا راه حلی پیدا کنم.
جواب میدهد. امتحان کنید!
@neocritic
❤18👍9🕊3👎1