Critic l مریم نصر
2.29K subscribers
224 photos
42 videos
18 files
204 links
«بودن در زمانه خود … مخالفت با زمانه خود است، بودنِ نقاد در زمانه خود است، بیرون از قاب زمانه بودن است»
فرانسواز دستور

تماس: Maryam.nasr[at] gmail.com
Download Telegram
Critic l مریم نصر
🧷از اینجاست @neocritic
the lonely shepherd
Georɡe Zamfir
🎶


🎧به قطعه چوپان تنها گوش کنیم شاید به پشت پلک‌هایش راه یافتیم.

@neocritic
16
✍️

اولین باری که در زندگی سخنرانی کردم در یکی از شهرستان‌های مذهبی اصفهان و در جمع زنان بود. دانشجو بودم. انگار جوان‌ترها وبلاگم را خوانده و از مسن‌ترها خواسته بودند از من دعوت کنند برای سخنرانی! بعد از سخنرانی از چهره‌های زنان میان‌سال و مسن می‌خواندم که اوقاتشان تلخ شده، ولی برای تشکر به من یک شانه عسل دادند.
معلوم بود چیزی را نگفته‌ام که انتظار داشتند؛ می‌خواستم هرچه زودتر فرار کنم که زن جوانی دنبالم آمد و اجازه خواست من را بغل کنند و ببوسد. تشکر و گریه کرد و کمی از تعصب کوری گفت که با آن دست و پنجه نرم می‌کرد...

از آن موقع بارها در موقعیت‌های پرتنشی قرار گرفته‌ام که برق شوق یا نفرت را در چشم مخاطبان دیده‌ام. تعریف‌های گرمابخش و انتقادات تند و نظراتی که تن‌ به اهانت می‌زند و شما که به اندازه همگنان مرد حق نداری پاسخ دندان‌شکن بدهی .
تعریف‌ها تقریباً همیشه از طرف زنان جوان‌تر است، اهانت‌ها از طرف مردان جوان‌تر و انتقادات کوبنده و گزنده عمدتاً از جانب مردان دانشگاهی.

خیلی بیشترش را کنشگران و پژوهشگرانی می‌شنوند که چهره‌ اجتماعی هستند و به‌طور گسترده‌تر با زنان در ارتباطند. تجربه مشترکی است برای همه کسانیکه در قلمرو آگاهی‌بخشی جنسیتی کار می‌کنند: کنشگران، پژوهشگران، متخصصان، اساتید دانشگاه، فیلم‌سازان، نویسندگانِ کتاب‌ها و نشریات و تازگی بلاگرها.
از یکسو تایید و تشویق پراحساس و از طرف دیگر اهانت و تهدید و تذکر یا حتی زندان با احکام سنگین.

آنها خواسته / ناخواسته تبدیل به امید و صدای گروه‌هایی می‌شوند که تا همین سال‌های اخیر بلند شدن صدایشان به سلیطگی، نوسان هورمونی یا مشکل روانی تعبیر می‌شد.
بلندشدن صدا نظم‌های موجود را به چالش کشده و طبیعتا پرهزینه است. پرهزینه است و تنها پاداشی که دریافت می‌کند قدرشناسی گروه‌های ضعیف‌نگاه‌داشته‌شده است.

دربرابر اما سرکوب، تحقیر، تعذیب، طرد و نقد گزنده (ان‌شالله از سر دلسوزی) از جانب جریان اصلی که همه چیز، از قدرت و ثروت و رسانه تا معرفت و اخلاق و کلید درهای زندان را در دست دارد.

همین باعث می‌شود زن‌ها دورهم جمع شوند مثل براده‌های آهن گرد آهن‌ربا. برای شنیدن همدیگر، روایت همدیگر، محافظت از خودشان و یکدیگر. در سخنرانی‌ها و کلاس‌ها و لایوهای همدیگر شرکت می‌کنند. مقالات و کتاب‌های هم را می‌خوانند، به هم ارجاع می‌دهند، فیلم‌های هم را می‌بینند و... در حباب بسته خودشان به حالت دفاعی می‌ایستند. هر لحظه حس می‌کنند بقای صدای‌تازه‌یافته‌شان در خطر است.

اینجا آن اتفاق خطرناکی می‌افتد که مدت‌هاست می‌خواهم درباره‌اش بنویسم و نمی‌دانم چطور.

محدودیت زیاد برای قدم برداشتن،
مقاومت شدید دنیای بیرون برای محافظت از نظم و سنت‌هایش،
شکنندگی روحیه‌هایمان،
ما را بیشتر و بیشتر به هم نزدیک می‌کند.

همدیگر را تحسین و به هم روحیه می‌دهیم برای خنثی کردن حملات بی‌رحمانه و نقدهای بی‌توجه به زمین سنگلاخی که پا برهنه و دست خالی در آن حرکت می‌کنیم.

آن اتفاق خطرناک که در دل جمع‌های حرفه‌ای صددرصد زنانه، تشویق و تاییدهای صددرصد زنانه و همبستگی خواهرانه می‌افتد نحوی قطع ارتباط با دنیای بیرون از حلقه زنانه است.

از حق نگذریم. ایجاد ارتباط با دنیای مردمدار واقعاً کار شاقی است. به‌سختی تو را در دیگربودگی‌ات به رسمیت می‌شناسد.

باید تابع قوانین و معیارهای رایج در سنت باشی و بفرمایید: بلندگو.

یا تابع معیارها و قواعد سرمایه و بفرمایید: دوربین.

لابد به‌همین دلیل در اغلب نوشته‌های آرمانشهری زنان، از سرزمین زنان جنگجوی آمازون در یونان باستان، تا هروم در فردوسی و بردع در اسکندرنامه نظامی، تا رویای سلطانه و زنستان در دنیای جدید، در آرمان‌شهرهای زنان مردی حضور ندارد.

با این حال، در دنیای واقعی این قطع ارتباط/ انزوا و زندگی در شرایط گلخانه‌ای در درازمدت رشد را متوقف می‌کند و به حساسیت زیاد، خودگویی و خودستایی می‌انجامد. رشد آگاهی جنسیتی معیوب و یکسویه باقی می‌ماند و روابط خصمانه جای روابط تعاملی و مشارکتی را می‌گیرد.

خیال می‌کنم باید بیشتر در این زمینه تأمل و گفتگو کنیم.
مشارکت بطلبیم.
پوست‌کلفت باشیم.


قدرت درمیان انسان‌ها آن زمان که با هم عمل می‌کنند سربرمی‌آورد.


هاناآرنت، وضع بشر، ترجمه مسعود علیا


@neocritic
👍3218🕊2
Forwarded from آنتیگونه
دریاچه ارومیه، یکی از بزرگ‌ترین دریاچه‌های شور جهان، به نمادی از بحران زیست‌محیطی در ایران بدل شده.

هر روز اخباری تازه از این فاجعه اقلیمی می‌شنویم که در روزمره‌ی بحران‌زای زندگیمان فراموش می‌شود. سال‌ها سیاست‌گذاری نادرست در حوزه سدسازی، بهره‌برداری بی‌رویه از منابع آب برای کشاورزی، و نادیده‌گرفتن هشدارهای اقلیمی دست به دست هم داده‌اند تا مرگی فجیع را برای یک اکوسیستم دیرینه رقم بزنند.

🧷در سال‌های اخیر، برخی هنرمندان مستقل (اغلب زن) در ایران، با ضبط و انتشار ویدیوهایی از رقص یا حرکت در فضاهای طبیعی آسیب‌دیده مانند دریاچه ارومیه، زاینده‌رود خشک، یا رودخانه‌های آلوده تلاش کرده‌اند تا از طریق بدن خود، صدای طبیعت بی‌زبان را بازنمایی کنند.

🧷این گونه رقص‌ها و از جمله همین رقص بر بستر دریاچه ارومیه، شاید به تاسی از آیین‌های قومی، نمودی از مذاکره با طبیعت برای همدلی، تشویق، یا حتی تهدید آن است. (رقص باران را حتما شنیده‌اید که در واقع نوعی درخواست جمعی از آسمان برای نزول باران است) اما در جهان معادلات امروز، کنشی اعتراضی و آگاهانه برای عطف توجه به موضوع خشکی دریاچه است؛ فریادی هنرمندانه است که افکار عمومی و اهالی سیاست را به نجات دریاچه را فرا می‌خواند.
@antigoune
12👍5👎1
📑مثل دختر پرتاب‌کردن!


زنان در حرکات هر روزۀ خود تمایلی به گشودن بدن‌هایشان ندارند، آنها ترجیح می‌دهند که دست‌ها و پاهایشان هنگام نشستن، ایستادن و راه‌رفتن، نزدیک یا چسبیده به بدنشان باشند. زنان همچنین گرایشی به استفاده از نهایت توانایی‌های بدنی خود برای دست یافتن، کشیدن، خم شدن، خم شدن به عقب و برداشتن گامهای بلند ندارند...


ما [زنان] اغلب بدن خود را بیش از آنکه به شکل یک میانجی برای اهداف‌مان تجربه کنیم آن را به شکل باری شکننده درک می‌کنیم...از همان شروع کار از این که بی دست و پا به نظر برسیم دچار عدم اعتماد به‌نفس می‌شویم و درعنین حال هم نمی‌خواهیم چندان قوی به نظر برسیم. هردوی این نگرانی‌ها به بی دست و پایی و سرخوردگی ما دامن می‌زنند.
 
وجود بدنمند زنانه صرفا در درون‌مانایی آغاز نمی‌شود، بلکه در درون‌مانایی باقی می‌ماند یا بهتر است بگوییم در آن غرق می‌شود...
بدن زنانه نوعا از توانایی واقعی خود کمتر استفاده می‌کند چه از حیث ظرفیت و ابعاد و قدرت فیزیکی خود و چه از حیث مهارت واقعی و هماهنگی در دسترسی‌اش. هستیِ بدنمند زنان، قصدیتی بازدارنده است که همزمان با یک «من می‌توانم» برای رسیدن به هدفی پیش بینی شده خیز برمی‌دارد و درعین حال از وقف کامل بدن برای رسیدن به آن هدف به واسطه یک «من نمی‌توانم» تحمیلی از سوی خود ممانعت می‌کند.
 


وجود بدنمند زنانه در یک زمان و در ارجاع به یک عمل، برای خود، هم سوژه و هم ابژه است.

 

برای هستی زنانه از آن حیث که فضای «این‌جا» از «آن‌جا» جداست، یک فضامندی دوگانه وجود دارد. جدایی میان فضایی که «آن‌جاست» و با امکان‌های بدن من در پیوند نیست و فضای محصوری که «این‌جاست» و با امکان‌های بدنم در آن سکونت دارم...فضای آنجا برای هستی زنانه وجود دارد، اما به عنوان مکانی که به جای حرکت در آن صرفا می‌نگرد.
 
زنان درعوض اینکه خود را سوژه حرکت بدانند غالباً به حرکت، حتی حرکت خود به مثابۀ ابژۀ حرکتی واکنش نشان می‌دهند که از قصدی بیگانه صادر شده است. هستی فضامند زنانه به واسطه نظامی از هماهنگی‌ها که ناشی از ظرفیت‌های قصدی خود زن نیست، در درون‌مانایی و بازدارندگی خود قرار گرفته است.


زنان در جوامع جنسیت‌زده از لحاظ جسمی دارای معلولیت‌اند...



 
 مقاله کامل «پرتاب‌کردن مانند یک دختر؛ پدیدارشناسی رفتار، توان حرکتی و فضامندی بدن زنانه» نوشته آیریس ماریون یانگ با ترجمه نگین صنیعی.

منبع: نقد اقتصاد سیاسی

🧷این مقاله سال ۱۹۸۰ منتشر شده و یکی از متون کلاسیک نظریهٔ فمینیستی و پدیدارشناسی بدن است. سوای موضوع و محتوای جذاب و اثرگذار، از جهتی به‌عنوان یک نمونه اثر که با رویکرد پدیدارشناسانه موضوعی را بررسی کرده می‌تواند موردتوجه علاقه‌مندانی قرار بگیرد که در بخش «روش‌شناسی» پایان‌نامه یا پژوهش خود از عبارت: روش پدیدارشناسانه استفاده می‌کنند.


@neocritic
👍43🔥2👎1
Critic l مریم نصر
📑مثل دختر پرتاب‌کردن! زنان در حرکات هر روزۀ خود تمایلی به گشودن بدن‌هایشان ندارند، آنها ترجیح می‌دهند که دست‌ها و پاهایشان هنگام نشستن، ایستادن و راه‌رفتن، نزدیک یا چسبیده به بدنشان باشند. زنان همچنین گرایشی به استفاده از نهایت توانایی‌های بدنی خود برای…
iris-marion-young-throwing-like-a-girl (1).pdf
481.2 KB
«پرتاب‌کردن مانند یک دختر؛ پدیدارشناسی رفتار، توان حرکتی و فضامندی بدن زنانه» نوشته آیریس ماریون یانگ با ترجمه نگین صنیعی در نقد اقتصاد سیاسی.

🧷Young, I. M. (1980). Throwing like a girl: A phenomenology of feminine body comportment, motility, and spatiality. Human Studies, 3(2), 137–156.



@neocritic
👍3🔥2
📽️ پیشنهاد تماشا


اولین قدم عاملیت زنانه این است که بگویی باشد! آنها به من نگاه می‌کنند، اما من هم می‌توانم نگاه کنم، و این تصمیم برای نگاه کردن است، نه صرفا دیدن خود و جهان از چشم‌های دیگران.
انیس واردا

یکی از ویژگی‌های فیلم‌های مستند زنان را نزدیک شدن آن‌ها به دنیای سوژه‌هایشان و پرهیز از نشستن بر صندلی دانای کل می‌دانند. آن‌ها خارج از گود «درباره» موضوعات مستند نمی‌سازند، بلکه با آن‌ها و همراه با آن‌ها فیلم می‌سازند و در اغلب آثارشان حدی از شخصی‌سازی موضوع فیلم به‌چشم می‌خورد. این زنان برای نخستین‌بار جایگاه ناظر و نظاره‌گر پدیده‌های مختلف در این جهان را به خود اختصاص داده‌اند جای اینکه مثل گذشته مورد نظاره باشند.

با فرشته حبیبی در ماهنامه زنان امروز آشنا و دوست شدم: دبیر سرویس هنر. زنی پرانرژی، مهربان، باتجربه، باسواد، بخشنده، دغدغه‌مند، آگاه به رویکردهای زنانه در هنر و آشنا با آثار و افکار و احوال زنان هنرمند ایرانی.

فرشته مدتی است تلاش می‌کند آثار زنان مستندساز ایرانی را نمایش داده، نقد و بررسی کند. هم آثار و دغدغه‌های آن‌ها را به جامعه بشناساند و هم فضایی فراهم کند تا آنها نقد و نظرات مخاطبان آثارشان را بشنوند و انگیزه و انرژی بگیرند برای ادامۀ راه در مسیری که آسان نیست و کمتر امکان یافته تا مخاطب خود را بیابد.


@neocritic

🔻🔻🔻
👍62
مؤسسهٔ تردید با همکاری مؤسسهٔ آستانه برگزار می‌کند:

🎬 نمایش و تحلیل مستند «میدان جوانان (سابق)»
به کارگردانی مینا اکبری

این مستند، روایتی تصویری از بیست سال تغییر و تحول سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران است؛ بازتاب‌یافته در لابه‌لای صفحات روزنامه‌ها و جراید.

📍 با حضور و گفت‌وگو با:
• مینا اکبری (کارگردان)
• لی‌لی فرهادپور، روزنامه‌نگار و بازیگر
• سپیده ابطحی، مستندساز
• فرشته حبیبی، روزنامه‌نگار و منتقد

🗓 جمعه ۱۷ مرداد
🕔 ساعت ۱۷
📌 فقط به‌صورت حضوری
💳 هزینه: ۲۵۰ هزار تومان
⚠️ ظرفیت محدود

📩 جهت ثبت‌نام، لطفاً اطلاعات زیر را از طریق تلگرام ارسال فرمایید:
• نام و نام خانوادگی
• شماره تماس
• تصویر فیش واریزی

تلگرام پشتیبانی: @astaneh_house_support
شماره کارت: 6219 8610 5490 0344
به نام اشراقی
2👍1
✍️

ناعادلانه بودن قرارداد ازدواج بین زن و مرد درمیان ما بر هیچ‌کس پوشیده نبوده و نیست، چنانکه امام محمد غزالی آن را از جنس «بردگی» می‌داند و در نصیحه‌الملوک می‌نویسد:


و خداوندِ کتاب گوید واجب است برمردان حق زنان و سر پوشیدگان خود نگاه داشتن از روی ترحم و احسان و مدارا. و هرکه خواهد که برزن خویش رحیم و مهربان گردد، ده چیز را یاد باید کردن تا انصاف داده آید: یکی آن است که زن ترا طلاق نتواند دادن و تو توانی، و دیگر آنکه او از تو هیچ چیز نتواند ستدن و تو توانی که همه چیز ازو بستانی، سه دیگر آنکه او تا در حُكْمِ تو بُوَد شوی دیگر نتواند کردن و تو زن دیگر توانی کردن. چهارم آنکه او بی فرمان تو از خانه بیرون نتواند رفتن و تو توانی، پنجم آنکه او برهنه نتواند بودن و تو توانی. ششم آنکه او از تو ترسد و تو از و نترسی هفتم آنکه او از تو بتازه رویی و سخن خوش بسنده کند و تو ازو همه کارها نپسندی. هشتم آنکه او از همه خویشاوندان و مادر و پدر ببرد و تو از هیچ کس جدا نگردی و کنیزک خری و بروی بگزینی. نهم آنکه او پیوسته ترا خدمت کند و تو خدمت او نکنی. دهم آنکه او به بیماری تو خویشتن بکُشد و تو به مردگی او هیچ غم نخوری...


امروز بسیاری از ما کمابیش ازدواج را عقد قراردادی داوطلبانه بین دو انسان بالغ، عاقل و صاحب عواطف می‌دانیم. طبیعی است که حق فسخ‌ آن هم باید به‌طور مساوی برای طرفین محفوظ باشد. قوانین فعلی ازدواج در ایران خلاف عقل، اخلاق و عدالتی است که بشر امروز به آن باور دارد. مادام که قوانین فعلی تغییر نکنند، شرط شرافت و کرامت است که زنان و مردان تا آنجا که امکان‌پذیر باشد این قرارداد و شرایط آن را عادلانه‌تر، معقول‌تر و انسانی‌تر کنند.

به بهانه این توئیت

@neocritic
👍24👎2🔥2🤡1
خانه اندیشمندان پناه ما بود
۱۶ مرداد
🖊سمیه توحیدلو
 
https://www.karzar.net/243623

🔹قبل‌تر درباره خانه اندیشمندان نوشته بودم. درباره اینکه جماعتی هستند که به خیالشان مشکل نداشتنِ برو و بیا -حتی با وجود در اختیار گرفتن صدا و سیما و انواع اندیشکده و باشگاه-  نداشتن معدود جاهایی است که به سختی نگاه‌های کمی متفاوت با آنها از آن خود کرده‌اند. فکر نمی‌کنند که اگر خانه را هم از آنِ خود کنند نتیجه‌اش می‌شود همان که صدا و سیما و مابقی جاها شده است. بدون اثر و بدور از مخاطبان اصلی. خصوصا هرچه مخاطبین را جماعت دانشگاهی تشکیل دهند، این جماعت علیرغم برخورداری از همه سالن‌های دانشگاهی، همه سالن‌های فرهنگسراها و فضاهای شهری ، بازهم چشمشان به جاهای دیگریست. درواقع این نادوستان مخاطبان این صداها را می‌خواهند و اگر مخاطبان به این شیوه همراه نشدند خاموشی صدای رقیب را می‌خواهند. شاید که شنیده شوند.
 
🔹شهردار تهران علیرغم هرآنچه دیگران از خودی و منتقد گفتند به پلمپ خانه همه ما اقدام کرد. جالب‌تر اینکه دولت و وزارت علوم و شورای انجمن‌های علمی و ... با همه عظمتشان گویا امکان تخصیص جایی برای فعالیت عمومی این نهادهای غیر انتفاعی ندارند. جالب است که در هیچ دولتی و خصوصا در دولت‌های اصلاح‌طلب برخلاف توقع، کمترین میزان توجه به موضوع است چون به خیالشان باید نهاد روی پای خودش بایستد، احتمالا خودش پول جمع کند و در بازار آزاد برای فرهنگ رقابت کند! یا اینکه وابسته نباشد و هزار آیا و اما دیگری که در سالیان حضورم در نهادهای مدنی علوم انسانی تجربه شده و ممکن نشده است. از طرفی چرا نباید تهران خانه و یا نهادی عمومی برای اثرگذاران شهرش داشته باشد؟ شهردار تهران برای مداح و روضه خوان امکان‌های عمومی می‌سازد، اما برای اهل فکر و اندیشه‌اش نه. چرا وزارت علوم به این موضوع نمی‌اندیشد؟ یا چرا دولت به غرورش بر نمی‌خورد که چندبار سفارش این خانه را به شهردار می‌کند و زیر بار نمی‌رود و بعد هم در دولت دور افتخار می‌زند و هیچکس هم گویا نیست که چیزی به ایشان بگوید.

🔹هرچه است خانه اندیشمندان خانه همه ما بود. محملی برای حضور بساری از انجمن‌ها و نهادها و گروه‌های منسجمی که می‌خواستند برای یادگرفتن کنار هم باشند. این خانه امروز پلمپ شده است. جمعی کارزاری راه انداخته‌اند در بازگشایی این خانه و هر خانه‌ای که از آنِ همه ما باشد. امیدوارم که وسط هیاهوها این مهم که برای دولت ظاهرا اهمیتی ندارد هم شنیده شود.

🔗کارزار را اینجا امضا بفرمایید.

#روزنوشته‌های_سمیه_توحیدلو
 
@smtohidloo
👍14👎1
✍️
لباس‌های‌مان

بیشترین محتوای متفرقه در صفحه اینستاگرام من مربوط به «استایل کردن» به منظور «با لِوِل» به‌نظر رسیدن است. از میان همه سبک‌های پوشش «مدل قدیمی» را بیشتر می‌بینم که روی آن با صدای دوبلورهای کارتون‌های پرنسسی صداگذاری شده است. فرسته‌های پربسامد بعدی متعلق به چادرهستند. مثلا زن یا مرد بلاگری به زنان رهگذر پیشنهاد می‌دهد چادر سرکنند و ناغافل «استایل‌شان» را در آینه ببینند.

نسبت زنان با لباس‌هایشان بسیار پیچیده‌تر از نسبت مردان با لباس‌شان است. برش لباسهای زنان، جاهایی که تنگ یا گشاد می‌شود، جاهایی که پیداست و جاهایی که پنهان است، جوری که باید به نظر برسد. پستان‌هایی که به کمک کاپ برجسته‌تر می‌شوند و شکمی که به کمک گن صاف می‌شود و قدی که به کمک پاشنه بلندتر می‌شود و کمری که باریک‌تر و باسنی که گردتر و... لباس پوشیدن زن‌ها در درجه اول برای خودشان نیست. حتما باید در آینه نگاه کنند و از آینه بپرسند آیا به اندازه کافی «خوب» هستند؟

حتی آن زنی که شکایت می‌کند «چرا هیچ ارگان و نهادی به فکر قیمت چادر نیست؟» اعتراف می‌کند(شاید هم تهدید می‌کند) که لباسِ او لباس او نیست، وگرنه چرا باید نهادها و ارگان‌ها به طور خاص مسئولیتی درقبال لباس او داشته باشند؟

انگار برایمان عادی و طبیعی است که نگاه‌مان به لباسمان از چشم دیگران باشد. آینه نشان می‌دهد چقدر به معیارهای زیباییِ براساسِ سلیقۀ دیگری نزدیک شده‌ایم. حتی وقتی به «قدیم» فکر می‌کنیم، ایده‌ای درباره قدیم خودمان نداریم، بلکه قدیم ما همان وینتیج آنهاست. به همان چیزی می‌گوییم قدیم که کاربر اروپایی اینستاگرام می‌گوید. لباسهای ما را نگاه‌ها و خاطرات دیگران می‌دوزد. حتی نوستالژی‌اش هم از آن خودمان نیست.

در پوشیدن لباس‌های‌مان، به خودمان بر اساس زیبایی‌شناسی غالب تصویرها شکل می‌دهیم. اینجا، آینه ابزاری برای بازنمایی به ما می‌دهد. در آینه، ما «واقعیت‌های محض» را نمی‌بینیم، بلکه تصویری بالباس می‌بینیم که بازتاب‌دهنده تصاویر معمول مجله‌ها و فیلم‌ها از ما در لباس‌های‌مان است. زندگی شهری معاصر فرصت‌های بی‌شماری برای دیدن خودمان فراهم می‌کند—در لابی‌های هتل‌ها و تئاترها، در رستوران‌ها و اتاق‌های آرایش، در ایستگاه‌های قطار و ویترین مغازه‌ها.
اضافه کنید صفحات شبکه‌های اجتماعی را...انگار ما هیچ عاملیتی بر لباسهای‌مان نداریم. چشمان دیگری مدام درحال ارزیابی و ازرشگذاری است. در حال توصیه و تحقیر سایز اندام‌ها و یا حدود پوشیدگی و برهنگی آنها. چشمانِ خودِ من هم به این ناظران و ارزیابان سرزنشگر اضافه می‌شود. کش‌ها، فنرها، سوزن‌ها، سنجاق‌ها، پاشنه‌ها، گیرها، زنجیرها...همه برای خوب و «با لِوِل» به نظر رسیدن ضروری‌اند.

با این حال، نسبت ما با لباسهای‌مان پیچیده‌تر از این حرفهاست. همه ما تجربیاتی از لباسهایی داریم که از آنها لذت برده‌ایم و دلمان نمی‌آید دور بیاندازیمشان.(مثلا من پیراهن پرخاطره‌ای داشتم که وقتی حسابی کهنه شد دکمه‌هایش را یادگاری نگاه داشتم و به پیراهن جدیدم دوختم تا حس و خاطرات خوبش را گم نکنم.)
لباس‌ها ما را با آدم‌ها و خاطرات پیوند می‌دهند. باز، لباس‌ها از بازی‌های بچگی تا آخرین سال‌های پیری وسیله رویاپردازی‌های زنان هستند. دختر خردسالی که کفش پاشنه‌بلند مادرش را می‌پوشد، دخترهایی که «به سبک قدیمی/وینتیج» لباس می‌پوشند، مادر بزرگی که از کوله بنفش نوه‌اش استفاده می‌کند. امکان جادویی لباس اینطور جاها خودش را نشان می‌دهد: امکان حرکت در زمان و مکان و جغرافیا. امکان رویاپردازی. امکان خاطره‌بازی، امکان فراتر رفتن و مجال دادن به تخیل و خوشی.

بدِ ماجرا هم‌اینجاست که همین لذت و تخیل براحتی به مثابه ابزار کنترل و کالاسازی بدن، ترویج مصرف‌گرایی، تولید انبوه زباله، استثمارکارگرانِ زن در کشورهای جهان‌سوم و...در هوا قاپیده می‌شود. اینجاست که زنان از زنان دعوت می‌کنند در مواجهه با هجوم تبلیغات پیرامون مد و لباس هوشیار باشیم. صاحبان ثروت و قدرت به خوبی از این کارکرد لباسها آگاهند.
آنها به خوبی می‌دانند چطور از خاطرات، حسرت‌ها، رویاها، تخیلات و لذتهای ما پول بسازند.

سنجیدن انتخاب‌ها و اندیشیدن به لباس‌های‌مان، کاری که با ما می‌کنند و کاری که ما می‌توانیم با آنها بکنیم، جزو مهارتهایی است که در کنار مهارت برای «استایل کردن» ضروری به‌نظر می‌رسد. مهارت مقاومت با لباس‌هایمان: مقاومت دربرابر کنترل و سرکوب، مقاومت دربرابر نگاه ابزاری، مقاومت دربرابر مصرف‌گرایی و دامن زدن به استثمار و فربه شدن سرمایه‌داری که این روزها واضح‌تر چهره بی‌نقابش را شاهدیم.



🧷نقل قول از این مقاله است:

Young, I. M. (2005). “Women recovering our clothes”. In On female body experience (pp. 63-74). Oxford University Press


@neocritic
11👏5👍1