Forwarded from آسیمگی
🔘 وانهادن آرمان
در جامعهای که قطبی شده و لبریز از سوءظن است، اگر از حقوق یک کارگر افغانستانی بگویی، متهم میشوی که درد بیکاری هموطنان خود را ندیدهای. اگر از کودکان غزه حرف بزنی، به بیتوجهی نسبت به فقر کودکان ایران محکوم میشوی. و اگر به دفاع از یک معترض ایرانی بپردازی، گفته میشود این صداها «با دشمن هماهنگ» است.
در همهی این واکنشها یک خطای عمیق مشترک وجود دارد: چون گروهی از یک آرمان یا حقیقت سوءاستفاده میکنند، آن آرمان بهکلی بیاعتبار دانسته میشود.
بله، آنجا که دروغ لباس حقیقت بپوشد تشخیص سخت میشود. اما پاسخ ما به این دشواری، نباید انکار حقیقت باشد.
وقتی مفاهیمی مثل آزادی، عدالت یا همدلی دستاویز قدرت یا تبلیغات میشوند، بعضی ترجیح میدهند خودِ این مفاهیم را کنار بگذارند. گویی برای رسوا کردن دروغگویان، باید به اصل آرمان هم پشت کرد.
اما این یک خطای پرهزینه است.
اگر دروغگویان با نقاب اخلاق میآیند، باید نقاب را برداشت، نه صورت اخلاق را درهم شکست. اگر همدلی دستمایهی تزویر شده، باید تزویر را افشا کرد نه همدلی را انکار.
بسیاری از آنچه در زبان قدرت تکرار میشود، صورتهای تحریفشدهی مفاهیم شریف انسانی است. اما این ما هستیم که نباید اجازه دهیم ریاکاری، چشم ما را بر حقانیت آن مفاهیم ببندد. باید حساب حقیقت را از مدعیاش جدا کرد.
رهایی، نه در ترک ارزشها، که در بازپسگیری آنهاست.
ما با افشاگری و رویکرد نقادانه باید کاری کنیم که اخلاق از انحصار بلندگوهای قدرت خارج شود. وگرنه، بهجای نقد قدرت، اخلاق را حذف خواهیم کرد. و این دقیقاً همان چیزیست که قدرت میخواهد.
اگر کسی از شعار زنزندگیآزادی برای مقاصد شخصی یا سیاسی بهرهبرداری میکند، باید همان فرد یا جریان را نقد کرد، نه اینکه کل این خواست تاریخی را زیر سؤال برد.
اگر گروهی به نام غزه و آرمان فلسطین، تبعیضهای اجتماعی ناعادلانه یا سیاستهای غلط خود را توجیه میکنند، باید همان رفتارها را افشا کرد، نه اینکه اصل فاجعه را انکار کرد یا همدلی را کنار گذاشت.
فراموش نکنیم:
همهی آرمانها ممکن است دستمایهی سوءاستفاده شوند، اما راهحل، کنار گذاشتنشان نیست.
ما باید آرمانها را بشناسیم، نقدشان کنیم، مراقبشان باشیم، و با نیروی عقل، آنها را از دام تحریف نجات دهیم، نه اینکه آرمان را بهطور کل وانهیم.
✍️ علی مسعودی (آسيمگی)
در جامعهای که قطبی شده و لبریز از سوءظن است، اگر از حقوق یک کارگر افغانستانی بگویی، متهم میشوی که درد بیکاری هموطنان خود را ندیدهای. اگر از کودکان غزه حرف بزنی، به بیتوجهی نسبت به فقر کودکان ایران محکوم میشوی. و اگر به دفاع از یک معترض ایرانی بپردازی، گفته میشود این صداها «با دشمن هماهنگ» است.
در همهی این واکنشها یک خطای عمیق مشترک وجود دارد: چون گروهی از یک آرمان یا حقیقت سوءاستفاده میکنند، آن آرمان بهکلی بیاعتبار دانسته میشود.
بله، آنجا که دروغ لباس حقیقت بپوشد تشخیص سخت میشود. اما پاسخ ما به این دشواری، نباید انکار حقیقت باشد.
وقتی مفاهیمی مثل آزادی، عدالت یا همدلی دستاویز قدرت یا تبلیغات میشوند، بعضی ترجیح میدهند خودِ این مفاهیم را کنار بگذارند. گویی برای رسوا کردن دروغگویان، باید به اصل آرمان هم پشت کرد.
اما این یک خطای پرهزینه است.
اگر دروغگویان با نقاب اخلاق میآیند، باید نقاب را برداشت، نه صورت اخلاق را درهم شکست. اگر همدلی دستمایهی تزویر شده، باید تزویر را افشا کرد نه همدلی را انکار.
بسیاری از آنچه در زبان قدرت تکرار میشود، صورتهای تحریفشدهی مفاهیم شریف انسانی است. اما این ما هستیم که نباید اجازه دهیم ریاکاری، چشم ما را بر حقانیت آن مفاهیم ببندد. باید حساب حقیقت را از مدعیاش جدا کرد.
رهایی، نه در ترک ارزشها، که در بازپسگیری آنهاست.
ما با افشاگری و رویکرد نقادانه باید کاری کنیم که اخلاق از انحصار بلندگوهای قدرت خارج شود. وگرنه، بهجای نقد قدرت، اخلاق را حذف خواهیم کرد. و این دقیقاً همان چیزیست که قدرت میخواهد.
اگر کسی از شعار زنزندگیآزادی برای مقاصد شخصی یا سیاسی بهرهبرداری میکند، باید همان فرد یا جریان را نقد کرد، نه اینکه کل این خواست تاریخی را زیر سؤال برد.
اگر گروهی به نام غزه و آرمان فلسطین، تبعیضهای اجتماعی ناعادلانه یا سیاستهای غلط خود را توجیه میکنند، باید همان رفتارها را افشا کرد، نه اینکه اصل فاجعه را انکار کرد یا همدلی را کنار گذاشت.
فراموش نکنیم:
همهی آرمانها ممکن است دستمایهی سوءاستفاده شوند، اما راهحل، کنار گذاشتنشان نیست.
ما باید آرمانها را بشناسیم، نقدشان کنیم، مراقبشان باشیم، و با نیروی عقل، آنها را از دام تحریف نجات دهیم، نه اینکه آرمان را بهطور کل وانهیم.
✍️ علی مسعودی (آسيمگی)
Telegram
آسیمگی
| یادبودهای عصر بحران |
دربارهی زیستن در اینجا و اکنون
نویسنده: علی مسعودی | ساکن ایران
نقد و نظر:
[email protected]
دربارهی زیستن در اینجا و اکنون
نویسنده: علی مسعودی | ساکن ایران
نقد و نظر:
[email protected]
👍20❤1👏1
📑
🧷یادداشت کامل نوشین احمدی را اینجا بخوانید:
@neocritic
وقتي در بيرون مرزها عدهاي ميگفتند «كشتههاي جنگ كمتر از كشتههاي سوانح رانندگي است»! مرا با اين پرسش درگير ميكرد كه مگر اثرات شوم جنگ فقط تعدادي كشته است؟ و در عين حال مرا به اين فكر فرو ميبرد كه به راستي چقدر من با هموطن ايرانيام كه در بيرون مرزها نشسته است «همسرنوشت»ام و «جغرافيايمان» چه معنايي در اين همسرنوشتي دارد؟ پيش خودم ميگفتم در اين لحظه آيا با همسايه و هممحلهايام بيشتر همسرنوشتام كه زير سايه اين «آسمان بيپناه» و در درون «خاكي مشترك» (كه قرار است با بيآبي، بيبرقي و «نظم فروپاشيدهشده»، تمدنزدايي شود) كنار هم زندگي ميكنيم يا با خواهرم يعني «همخون»ام كه پاسپورت ايراني دارد و از آن سوي دنيا دارد عكسهاي زيباي مسافرتاش را پست ميكند؟ از خودم ميپرسيدم آيا خاك و شهرونداني كه در همين «خاك» زندگي ميكنند، معنايي بيش از «خون» دارد؟...
شايد همه اين فرافكنيها به بيرون از «خود» يعني بيرون از اين چهارچوب دولت – ملت ناشي از آن باشد كه همه ما راهمان را به واسطه بيدولتي وشهروند واقعي و حقمدار قلمداد نشدن در اين محدوده جغرافيايي گم كردهايم. انگار چون حكومت ما نبردش را جهاني ميداند و نه مبتني بر منافع ملي (منافعِ شهرونداني كه درون خاكي مشترك زندگي ميكنند)، همه ما هم به تأسي از حكومت، آينده و سرنوشتمان را فراتر از مرزهاي ملي و شهرونداناش جستجو ميكنيم و خاك و مرز و شهروندانِ درون اين خاك، تعيين كنندگياش را برايمان از دست داده است. در واقع تبديل شدهايم به «شهرونداني سرگردان» و مانند حكومتمان «بدون مرز» و «بدون احساس مشترك براي خاكي مشترك» شدهايم، درحالي كه قرار بود ما حكومتمان را شبيه خودمان كنيم تا بتوانيم احساس نمايندگي كنيم و زندگي مسالمتآميزي را در كنار هم رقم بزنيم.
🧷یادداشت کامل نوشین احمدی را اینجا بخوانید:
@neocritic
نوشین احمدی خراسانی
ژوئیه 2025 – نوشین احمدی خراسانی
1 نوشتهٔ منتشرشده توسط نوشین احمدی خراسانی در July 2025
❤6👎4👍2
✍️
✅ اولین باری که در زندگی سخنرانی کردم در یکی از شهرستانهای مذهبی اصفهان و در جمع زنان بود. دانشجو بودم. انگار جوانترها وبلاگم را خوانده و از مسنترها خواسته بودند از من دعوت کنند برای سخنرانی! بعد از سخنرانی از چهرههای زنان میانسال و مسن میخواندم که اوقاتشان تلخ شده، ولی برای تشکر به من یک شانه عسل دادند.
معلوم بود چیزی را نگفتهام که انتظار داشتند؛ میخواستم هرچه زودتر فرار کنم که زن جوانی دنبالم آمد و اجازه خواست من را بغل کنند و ببوسد. تشکر و گریه کرد و کمی از تعصب کوری گفت که با آن دست و پنجه نرم میکرد...
✅ از آن موقع بارها در موقعیتهای پرتنشی قرار گرفتهام که برق شوق یا نفرت را در چشم مخاطبان دیدهام. تعریفهای گرمابخش و انتقادات تند و نظراتی که تن به اهانت میزند و شما که به اندازه همگنان مرد حق نداری پاسخ دندانشکن بدهی .
تعریفها تقریباً همیشه از طرف زنان جوانتر است، اهانتها از طرف مردان جوانتر و انتقادات کوبنده و گزنده عمدتاً از جانب مردان دانشگاهی.
✅ خیلی بیشترش را کنشگران و پژوهشگرانی میشنوند که چهره اجتماعی هستند و بهطور گستردهتر با زنان در ارتباطند. تجربه مشترکی است برای همه کسانیکه در قلمرو آگاهیبخشی جنسیتی کار میکنند: کنشگران، پژوهشگران، متخصصان، اساتید دانشگاه، فیلمسازان، نویسندگانِ کتابها و نشریات و تازگی بلاگرها.
از یکسو تایید و تشویق پراحساس و از طرف دیگر اهانت و تهدید و تذکر یا حتی زندان با احکام سنگین.
✅ آنها خواسته / ناخواسته تبدیل به امید و صدای گروههایی میشوند که تا همین سالهای اخیر بلند شدن صدایشان به سلیطگی، نوسان هورمونی یا مشکل روانی تعبیر میشد.
بلندشدن صدا نظمهای موجود را به چالش کشده و طبیعتا پرهزینه است. پرهزینه است و تنها پاداشی که دریافت میکند قدرشناسی گروههای ضعیفنگاهداشتهشده است.
دربرابر اما سرکوب، تحقیر، تعذیب، طرد و نقد گزنده (انشالله از سر دلسوزی) از جانب جریان اصلی که همه چیز، از قدرت و ثروت و رسانه تا معرفت و اخلاق و کلید درهای زندان را در دست دارد.
✅ همین باعث میشود زنها دورهم جمع شوند مثل برادههای آهن گرد آهنربا. برای شنیدن همدیگر، روایت همدیگر، محافظت از خودشان و یکدیگر. در سخنرانیها و کلاسها و لایوهای همدیگر شرکت میکنند. مقالات و کتابهای هم را میخوانند، به هم ارجاع میدهند، فیلمهای هم را میبینند و... در حباب بسته خودشان به حالت دفاعی میایستند. هر لحظه حس میکنند بقای صدایتازهیافتهشان در خطر است.
✅ اینجا آن اتفاق خطرناکی میافتد که مدتهاست میخواهم دربارهاش بنویسم و نمیدانم چطور.
محدودیت زیاد برای قدم برداشتن،
مقاومت شدید دنیای بیرون برای محافظت از نظم و سنتهایش،
شکنندگی روحیههایمان،
ما را بیشتر و بیشتر به هم نزدیک میکند.
همدیگر را تحسین و به هم روحیه میدهیم برای خنثی کردن حملات بیرحمانه و نقدهای بیتوجه به زمین سنگلاخی که پا برهنه و دست خالی در آن حرکت میکنیم.
✅ آن اتفاق خطرناک که در دل جمعهای حرفهای صددرصد زنانه، تشویق و تاییدهای صددرصد زنانه و همبستگی خواهرانه میافتد نحوی قطع ارتباط با دنیای بیرون از حلقه زنانه است.
از حق نگذریم. ایجاد ارتباط با دنیای مردمدار واقعاً کار شاقی است. بهسختی تو را در دیگربودگیات به رسمیت میشناسد.
باید تابع قوانین و معیارهای رایج در سنت باشی و بفرمایید: بلندگو.
یا تابع معیارها و قواعد سرمایه و بفرمایید: دوربین.
لابد بههمین دلیل در اغلب نوشتههای آرمانشهری زنان، از سرزمین زنان جنگجوی آمازون در یونان باستان، تا هروم در فردوسی و بردع در اسکندرنامه نظامی، تا رویای سلطانه و زنستان در دنیای جدید، در آرمانشهرهای زنان مردی حضور ندارد.
✅ با این حال، در دنیای واقعی این قطع ارتباط/ انزوا و زندگی در شرایط گلخانهای در درازمدت رشد را متوقف میکند و به حساسیت زیاد، خودگویی و خودستایی میانجامد. رشد آگاهی جنسیتی معیوب و یکسویه باقی میماند و روابط خصمانه جای روابط تعاملی و مشارکتی را میگیرد.
خیال میکنم باید بیشتر در این زمینه تأمل و گفتگو کنیم.
مشارکت بطلبیم.
پوستکلفت باشیم.
هاناآرنت، وضع بشر، ترجمه مسعود علیا
@neocritic
✅ اولین باری که در زندگی سخنرانی کردم در یکی از شهرستانهای مذهبی اصفهان و در جمع زنان بود. دانشجو بودم. انگار جوانترها وبلاگم را خوانده و از مسنترها خواسته بودند از من دعوت کنند برای سخنرانی! بعد از سخنرانی از چهرههای زنان میانسال و مسن میخواندم که اوقاتشان تلخ شده، ولی برای تشکر به من یک شانه عسل دادند.
معلوم بود چیزی را نگفتهام که انتظار داشتند؛ میخواستم هرچه زودتر فرار کنم که زن جوانی دنبالم آمد و اجازه خواست من را بغل کنند و ببوسد. تشکر و گریه کرد و کمی از تعصب کوری گفت که با آن دست و پنجه نرم میکرد...
✅ از آن موقع بارها در موقعیتهای پرتنشی قرار گرفتهام که برق شوق یا نفرت را در چشم مخاطبان دیدهام. تعریفهای گرمابخش و انتقادات تند و نظراتی که تن به اهانت میزند و شما که به اندازه همگنان مرد حق نداری پاسخ دندانشکن بدهی .
تعریفها تقریباً همیشه از طرف زنان جوانتر است، اهانتها از طرف مردان جوانتر و انتقادات کوبنده و گزنده عمدتاً از جانب مردان دانشگاهی.
✅ خیلی بیشترش را کنشگران و پژوهشگرانی میشنوند که چهره اجتماعی هستند و بهطور گستردهتر با زنان در ارتباطند. تجربه مشترکی است برای همه کسانیکه در قلمرو آگاهیبخشی جنسیتی کار میکنند: کنشگران، پژوهشگران، متخصصان، اساتید دانشگاه، فیلمسازان، نویسندگانِ کتابها و نشریات و تازگی بلاگرها.
از یکسو تایید و تشویق پراحساس و از طرف دیگر اهانت و تهدید و تذکر یا حتی زندان با احکام سنگین.
✅ آنها خواسته / ناخواسته تبدیل به امید و صدای گروههایی میشوند که تا همین سالهای اخیر بلند شدن صدایشان به سلیطگی، نوسان هورمونی یا مشکل روانی تعبیر میشد.
بلندشدن صدا نظمهای موجود را به چالش کشده و طبیعتا پرهزینه است. پرهزینه است و تنها پاداشی که دریافت میکند قدرشناسی گروههای ضعیفنگاهداشتهشده است.
دربرابر اما سرکوب، تحقیر، تعذیب، طرد و نقد گزنده (انشالله از سر دلسوزی) از جانب جریان اصلی که همه چیز، از قدرت و ثروت و رسانه تا معرفت و اخلاق و کلید درهای زندان را در دست دارد.
✅ همین باعث میشود زنها دورهم جمع شوند مثل برادههای آهن گرد آهنربا. برای شنیدن همدیگر، روایت همدیگر، محافظت از خودشان و یکدیگر. در سخنرانیها و کلاسها و لایوهای همدیگر شرکت میکنند. مقالات و کتابهای هم را میخوانند، به هم ارجاع میدهند، فیلمهای هم را میبینند و... در حباب بسته خودشان به حالت دفاعی میایستند. هر لحظه حس میکنند بقای صدایتازهیافتهشان در خطر است.
✅ اینجا آن اتفاق خطرناکی میافتد که مدتهاست میخواهم دربارهاش بنویسم و نمیدانم چطور.
محدودیت زیاد برای قدم برداشتن،
مقاومت شدید دنیای بیرون برای محافظت از نظم و سنتهایش،
شکنندگی روحیههایمان،
ما را بیشتر و بیشتر به هم نزدیک میکند.
همدیگر را تحسین و به هم روحیه میدهیم برای خنثی کردن حملات بیرحمانه و نقدهای بیتوجه به زمین سنگلاخی که پا برهنه و دست خالی در آن حرکت میکنیم.
✅ آن اتفاق خطرناک که در دل جمعهای حرفهای صددرصد زنانه، تشویق و تاییدهای صددرصد زنانه و همبستگی خواهرانه میافتد نحوی قطع ارتباط با دنیای بیرون از حلقه زنانه است.
از حق نگذریم. ایجاد ارتباط با دنیای مردمدار واقعاً کار شاقی است. بهسختی تو را در دیگربودگیات به رسمیت میشناسد.
باید تابع قوانین و معیارهای رایج در سنت باشی و بفرمایید: بلندگو.
یا تابع معیارها و قواعد سرمایه و بفرمایید: دوربین.
لابد بههمین دلیل در اغلب نوشتههای آرمانشهری زنان، از سرزمین زنان جنگجوی آمازون در یونان باستان، تا هروم در فردوسی و بردع در اسکندرنامه نظامی، تا رویای سلطانه و زنستان در دنیای جدید، در آرمانشهرهای زنان مردی حضور ندارد.
✅ با این حال، در دنیای واقعی این قطع ارتباط/ انزوا و زندگی در شرایط گلخانهای در درازمدت رشد را متوقف میکند و به حساسیت زیاد، خودگویی و خودستایی میانجامد. رشد آگاهی جنسیتی معیوب و یکسویه باقی میماند و روابط خصمانه جای روابط تعاملی و مشارکتی را میگیرد.
خیال میکنم باید بیشتر در این زمینه تأمل و گفتگو کنیم.
مشارکت بطلبیم.
پوستکلفت باشیم.
قدرت درمیان انسانها آن زمان که با هم عمل میکنند سربرمیآورد.
هاناآرنت، وضع بشر، ترجمه مسعود علیا
@neocritic
👍32❤16🕊2
Forwarded from آنتیگونه
هر روز اخباری تازه از این فاجعه اقلیمی میشنویم که در روزمرهی بحرانزای زندگیمان فراموش میشود. سالها سیاستگذاری نادرست در حوزه سدسازی، بهرهبرداری بیرویه از منابع آب برای کشاورزی، و نادیدهگرفتن هشدارهای اقلیمی دست به دست هم دادهاند تا مرگی فجیع را برای یک اکوسیستم دیرینه رقم بزنند.
🧷در سالهای اخیر، برخی هنرمندان مستقل (اغلب زن) در ایران، با ضبط و انتشار ویدیوهایی از رقص یا حرکت در فضاهای طبیعی آسیبدیده مانند دریاچه ارومیه، زایندهرود خشک، یا رودخانههای آلوده تلاش کردهاند تا از طریق بدن خود، صدای طبیعت بیزبان را بازنمایی کنند.
🧷این گونه رقصها و از جمله همین رقص بر بستر دریاچه ارومیه، شاید به تاسی از آیینهای قومی، نمودی از مذاکره با طبیعت برای همدلی، تشویق، یا حتی تهدید آن است. (رقص باران را حتما شنیدهاید که در واقع نوعی درخواست جمعی از آسمان برای نزول باران است) اما در جهان معادلات امروز، کنشی اعتراضی و آگاهانه برای عطف توجه به موضوع خشکی دریاچه است؛ فریادی هنرمندانه است که افکار عمومی و اهالی سیاست را به نجات دریاچه را فرا میخواند.
@antigoune
دریاچه ارومیه، یکی از بزرگترین دریاچههای شور جهان، به نمادی از بحران زیستمحیطی در ایران بدل شده.
هر روز اخباری تازه از این فاجعه اقلیمی میشنویم که در روزمرهی بحرانزای زندگیمان فراموش میشود. سالها سیاستگذاری نادرست در حوزه سدسازی، بهرهبرداری بیرویه از منابع آب برای کشاورزی، و نادیدهگرفتن هشدارهای اقلیمی دست به دست هم دادهاند تا مرگی فجیع را برای یک اکوسیستم دیرینه رقم بزنند.
🧷در سالهای اخیر، برخی هنرمندان مستقل (اغلب زن) در ایران، با ضبط و انتشار ویدیوهایی از رقص یا حرکت در فضاهای طبیعی آسیبدیده مانند دریاچه ارومیه، زایندهرود خشک، یا رودخانههای آلوده تلاش کردهاند تا از طریق بدن خود، صدای طبیعت بیزبان را بازنمایی کنند.
🧷این گونه رقصها و از جمله همین رقص بر بستر دریاچه ارومیه، شاید به تاسی از آیینهای قومی، نمودی از مذاکره با طبیعت برای همدلی، تشویق، یا حتی تهدید آن است. (رقص باران را حتما شنیدهاید که در واقع نوعی درخواست جمعی از آسمان برای نزول باران است) اما در جهان معادلات امروز، کنشی اعتراضی و آگاهانه برای عطف توجه به موضوع خشکی دریاچه است؛ فریادی هنرمندانه است که افکار عمومی و اهالی سیاست را به نجات دریاچه را فرا میخواند.
@antigoune
Telegram
attach 📎
❤9👍5👎1
📑مثل دختر پرتابکردن!
✅ مقاله کامل «پرتابکردن مانند یک دختر؛ پدیدارشناسی رفتار، توان حرکتی و فضامندی بدن زنانه» نوشته آیریس ماریون یانگ با ترجمه نگین صنیعی.
✅منبع: نقد اقتصاد سیاسی
🧷این مقاله سال ۱۹۸۰ منتشر شده و یکی از متون کلاسیک نظریهٔ فمینیستی و پدیدارشناسی بدن است. سوای موضوع و محتوای جذاب و اثرگذار، از جهتی بهعنوان یک نمونه اثر که با رویکرد پدیدارشناسانه موضوعی را بررسی کرده میتواند موردتوجه علاقهمندانی قرار بگیرد که در بخش «روششناسی» پایاننامه یا پژوهش خود از عبارت: روش پدیدارشناسانه استفاده میکنند.
@neocritic
زنان در حرکات هر روزۀ خود تمایلی به گشودن بدنهایشان ندارند، آنها ترجیح میدهند که دستها و پاهایشان هنگام نشستن، ایستادن و راهرفتن، نزدیک یا چسبیده به بدنشان باشند. زنان همچنین گرایشی به استفاده از نهایت تواناییهای بدنی خود برای دست یافتن، کشیدن، خم شدن، خم شدن به عقب و برداشتن گامهای بلند ندارند...
ما [زنان] اغلب بدن خود را بیش از آنکه به شکل یک میانجی برای اهدافمان تجربه کنیم آن را به شکل باری شکننده درک میکنیم...از همان شروع کار از این که بی دست و پا به نظر برسیم دچار عدم اعتماد بهنفس میشویم و درعنین حال هم نمیخواهیم چندان قوی به نظر برسیم. هردوی این نگرانیها به بی دست و پایی و سرخوردگی ما دامن میزنند.
وجود بدنمند زنانه صرفا در درونمانایی آغاز نمیشود، بلکه در درونمانایی باقی میماند یا بهتر است بگوییم در آن غرق میشود...
بدن زنانه نوعا از توانایی واقعی خود کمتر استفاده میکند چه از حیث ظرفیت و ابعاد و قدرت فیزیکی خود و چه از حیث مهارت واقعی و هماهنگی در دسترسیاش. هستیِ بدنمند زنان، قصدیتی بازدارنده است که همزمان با یک «من میتوانم» برای رسیدن به هدفی پیش بینی شده خیز برمیدارد و درعین حال از وقف کامل بدن برای رسیدن به آن هدف به واسطه یک «من نمیتوانم» تحمیلی از سوی خود ممانعت میکند.
وجود بدنمند زنانه در یک زمان و در ارجاع به یک عمل، برای خود، هم سوژه و هم ابژه است.
برای هستی زنانه از آن حیث که فضای «اینجا» از «آنجا» جداست، یک فضامندی دوگانه وجود دارد. جدایی میان فضایی که «آنجاست» و با امکانهای بدن من در پیوند نیست و فضای محصوری که «اینجاست» و با امکانهای بدنم در آن سکونت دارم...فضای آنجا برای هستی زنانه وجود دارد، اما به عنوان مکانی که به جای حرکت در آن صرفا مینگرد.
زنان درعوض اینکه خود را سوژه حرکت بدانند غالباً به حرکت، حتی حرکت خود به مثابۀ ابژۀ حرکتی واکنش نشان میدهند که از قصدی بیگانه صادر شده است. هستی فضامند زنانه به واسطه نظامی از هماهنگیها که ناشی از ظرفیتهای قصدی خود زن نیست، در درونمانایی و بازدارندگی خود قرار گرفته است.
زنان در جوامع جنسیتزده از لحاظ جسمی دارای معلولیتاند...
✅ مقاله کامل «پرتابکردن مانند یک دختر؛ پدیدارشناسی رفتار، توان حرکتی و فضامندی بدن زنانه» نوشته آیریس ماریون یانگ با ترجمه نگین صنیعی.
✅منبع: نقد اقتصاد سیاسی
🧷این مقاله سال ۱۹۸۰ منتشر شده و یکی از متون کلاسیک نظریهٔ فمینیستی و پدیدارشناسی بدن است. سوای موضوع و محتوای جذاب و اثرگذار، از جهتی بهعنوان یک نمونه اثر که با رویکرد پدیدارشناسانه موضوعی را بررسی کرده میتواند موردتوجه علاقهمندانی قرار بگیرد که در بخش «روششناسی» پایاننامه یا پژوهش خود از عبارت: روش پدیدارشناسانه استفاده میکنند.
@neocritic
نقد اقتصاد سیاسی
پرتابکردن مانند یک دختر / آیریس ماریون یانگ / ترجمهی نگین صنیعی - نقد اقتصاد سیاسی
پدیدارشناسی رفتار، توان حرکتی و فضامندی بدن زنانه: حالات رفتار تنانهی زنانه و توان حرکتی و فضامندی آن، به درجات مختلفی در جامعهی معاصر، نسبت به هستی زنان مشترکاند. گرچه منشأ آن نه در آناتومی، نه در فیزیولوژی و نه بیتردید در ذات رازآلود زنانه است. بلکه…
👍4🔥2❤1👎1
Critic l مریم نصر
📑مثل دختر پرتابکردن! زنان در حرکات هر روزۀ خود تمایلی به گشودن بدنهایشان ندارند، آنها ترجیح میدهند که دستها و پاهایشان هنگام نشستن، ایستادن و راهرفتن، نزدیک یا چسبیده به بدنشان باشند. زنان همچنین گرایشی به استفاده از نهایت تواناییهای بدنی خود برای…
iris-marion-young-throwing-like-a-girl (1).pdf
481.2 KB
✅«پرتابکردن مانند یک دختر؛ پدیدارشناسی رفتار، توان حرکتی و فضامندی بدن زنانه» نوشته آیریس ماریون یانگ با ترجمه نگین صنیعی در نقد اقتصاد سیاسی.
🧷Young, I. M. (1980). Throwing like a girl: A phenomenology of feminine body comportment, motility, and spatiality. Human Studies, 3(2), 137–156.
@neocritic
🧷Young, I. M. (1980). Throwing like a girl: A phenomenology of feminine body comportment, motility, and spatiality. Human Studies, 3(2), 137–156.
@neocritic
👍3🔥1
📽️ پیشنهاد تماشا
✅ یکی از ویژگیهای فیلمهای مستند زنان را نزدیک شدن آنها به دنیای سوژههایشان و پرهیز از نشستن بر صندلی دانای کل میدانند. آنها خارج از گود «درباره» موضوعات مستند نمیسازند، بلکه با آنها و همراه با آنها فیلم میسازند و در اغلب آثارشان حدی از شخصیسازی موضوع فیلم بهچشم میخورد. این زنان برای نخستینبار جایگاه ناظر و نظارهگر پدیدههای مختلف در این جهان را به خود اختصاص دادهاند جای اینکه مثل گذشته مورد نظاره باشند.
✅ با فرشته حبیبی در ماهنامه زنان امروز آشنا و دوست شدم: دبیر سرویس هنر. زنی پرانرژی، مهربان، باتجربه، باسواد، بخشنده، دغدغهمند، آگاه به رویکردهای زنانه در هنر و آشنا با آثار و افکار و احوال زنان هنرمند ایرانی.
✅ فرشته مدتی است تلاش میکند آثار زنان مستندساز ایرانی را نمایش داده، نقد و بررسی کند. هم آثار و دغدغههای آنها را به جامعه بشناساند و هم فضایی فراهم کند تا آنها نقد و نظرات مخاطبان آثارشان را بشنوند و انگیزه و انرژی بگیرند برای ادامۀ راه در مسیری که آسان نیست و کمتر امکان یافته تا مخاطب خود را بیابد.
@neocritic
🔻🔻🔻
اولین قدم عاملیت زنانه این است که بگویی باشد! آنها به من نگاه میکنند، اما من هم میتوانم نگاه کنم، و این تصمیم برای نگاه کردن است، نه صرفا دیدن خود و جهان از چشمهای دیگران.انیس واردا
✅ یکی از ویژگیهای فیلمهای مستند زنان را نزدیک شدن آنها به دنیای سوژههایشان و پرهیز از نشستن بر صندلی دانای کل میدانند. آنها خارج از گود «درباره» موضوعات مستند نمیسازند، بلکه با آنها و همراه با آنها فیلم میسازند و در اغلب آثارشان حدی از شخصیسازی موضوع فیلم بهچشم میخورد. این زنان برای نخستینبار جایگاه ناظر و نظارهگر پدیدههای مختلف در این جهان را به خود اختصاص دادهاند جای اینکه مثل گذشته مورد نظاره باشند.
✅ با فرشته حبیبی در ماهنامه زنان امروز آشنا و دوست شدم: دبیر سرویس هنر. زنی پرانرژی، مهربان، باتجربه، باسواد، بخشنده، دغدغهمند، آگاه به رویکردهای زنانه در هنر و آشنا با آثار و افکار و احوال زنان هنرمند ایرانی.
✅ فرشته مدتی است تلاش میکند آثار زنان مستندساز ایرانی را نمایش داده، نقد و بررسی کند. هم آثار و دغدغههای آنها را به جامعه بشناساند و هم فضایی فراهم کند تا آنها نقد و نظرات مخاطبان آثارشان را بشنوند و انگیزه و انرژی بگیرند برای ادامۀ راه در مسیری که آسان نیست و کمتر امکان یافته تا مخاطب خود را بیابد.
@neocritic
🔻🔻🔻
👍6❤1
Forwarded from آستانه؛ خانه علوم انسانی و هنر
مؤسسهٔ تردید با همکاری مؤسسهٔ آستانه برگزار میکند:
🎬 نمایش و تحلیل مستند «میدان جوانان (سابق)»
به کارگردانی مینا اکبری
این مستند، روایتی تصویری از بیست سال تغییر و تحول سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران است؛ بازتابیافته در لابهلای صفحات روزنامهها و جراید.
📍 با حضور و گفتوگو با:
• مینا اکبری (کارگردان)
• لیلی فرهادپور، روزنامهنگار و بازیگر
• سپیده ابطحی، مستندساز
• فرشته حبیبی، روزنامهنگار و منتقد
🗓 جمعه ۱۷ مرداد
🕔 ساعت ۱۷
📌 فقط بهصورت حضوری
💳 هزینه: ۲۵۰ هزار تومان
⚠️ ظرفیت محدود
📩 جهت ثبتنام، لطفاً اطلاعات زیر را از طریق تلگرام ارسال فرمایید:
• نام و نام خانوادگی
• شماره تماس
• تصویر فیش واریزی
تلگرام پشتیبانی: @astaneh_house_support
شماره کارت: 6219 8610 5490 0344
به نام اشراقی
🎬 نمایش و تحلیل مستند «میدان جوانان (سابق)»
به کارگردانی مینا اکبری
این مستند، روایتی تصویری از بیست سال تغییر و تحول سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران است؛ بازتابیافته در لابهلای صفحات روزنامهها و جراید.
📍 با حضور و گفتوگو با:
• مینا اکبری (کارگردان)
• لیلی فرهادپور، روزنامهنگار و بازیگر
• سپیده ابطحی، مستندساز
• فرشته حبیبی، روزنامهنگار و منتقد
🗓 جمعه ۱۷ مرداد
🕔 ساعت ۱۷
📌 فقط بهصورت حضوری
💳 هزینه: ۲۵۰ هزار تومان
⚠️ ظرفیت محدود
📩 جهت ثبتنام، لطفاً اطلاعات زیر را از طریق تلگرام ارسال فرمایید:
• نام و نام خانوادگی
• شماره تماس
• تصویر فیش واریزی
تلگرام پشتیبانی: @astaneh_house_support
شماره کارت: 6219 8610 5490 0344
به نام اشراقی
❤1