Critic l مریم نصر
2.42K subscribers
240 photos
44 videos
21 files
228 links
«بودن در زمانه خود … مخالفت با زمانه خود است، بودنِ نقاد در زمانه خود است، بیرون از قاب زمانه بودن است»
فرانسواز دستور

تماس: Maryam.nasr[at] gmail.com
Download Telegram
.

اولین بار اسم نادره رضایی را از دوستان دانشمندم شنیدم. در «شورای علمی انتشارات علمی فرهنگی» جمع شده بودند تا روح تازه به کالبد این نشر قدیمی بدمند. بعدتر شنیدم دارد برای انتشارات موزه درست می‌کند. گاه‌گاه تصاویری از هدایای نویسندگان به موزه منتشر می‌کرد. در یکی از پست‌های اینستاگرامش خواندم دکتر رشیدیان عینک و تعدادی از مدادهایش را به موزه اهدا کرده است. از دوره دانشجویی حواسم بود که رشیدیان با مداد می‌نویسد. بارها خواسته بودم از او تقلید کنم شاید هوش، دقت و وسواس‌اش از طریق نوشتن با مداد به من هم منتقل شود. نشد. منتقل نشد. تصویر مدادها را که در صفحه مدیر نشر دیدم در توئیتر نوشتم «کاش یکی از آن مدادها مال من بود.» یک روز بعد تلفن‌ام زنگ خورد. صدای جدی و مهربانی خودش را معرفی کرد، گفت توئیت را دیده و از دکتر رشیدیان اجازه گرفته تا یکی از مدادها را برای من بفرستد. آدرس می‌خواست. کله‌قند توی دلم آب شد و اینطور بود که دوست شدیم. زن باسواد، خوش‌فکر، پرانرژی و با اراده‌ای که به هرجا وارد می‌شد می‌خواست «کار» کند نه اینکه صرفاً اداره کرده باشد.

در انتخابات سال گذشته فعال شد و بعد از انتخاب آقای پزشکیان، معاون هنری وزارت ارشاد. حسابی گرفتار شد. در شبکه‌های اجتماعی دنبال می‌کردم‌اش. پست و مقام تغییرش نداده بود. خودش بود. حتی لباس‌پوشیدنش هم عوض نشده بود. آن هم در روزگاری که آدم‌هایی می‌دیدم که با تغییر دولت صدوهشتاد درجه تغییر عقیده دادند یا با ورود به دولت نحوه سلام و علیک و مراوداتشان عوض شد.

آخرین بار وسط جنگ دوازده روزه به من زنگ زد. گفت فردا بیا جایی برای مصاحبه. آن روزها که در خیابان‌های تهران پرنده پر نمی‌زد، روزی که اوین را زدند، او و دوستانش مشغول ساختن برنامه‌ برای مستندکردن صداهایی بودند که قلب‌شان برای ایران می‌تپید_ ولی حرف‌هایی داشتند که با تک‌صدایی مطلوب فاصله داشت.

بعد از جنگ شروع کرد به تدارک اجراهای خیابانی برای برگرداندن انرژی به شهرها و خیابان‌ها. به‌ویژه برای تهران که غمباد گرفته است. خبر کنسرت خیابانی همایون که پخش شد به دوست مشترک‌مان گفتم «اعتماد به جوان‌ترهای بااراده یعنی همین. جسارت و شجاعت و همت وسط قهر مردم، سرخوردگی هنرمندان، ناامیدی دانشگاهیان، تنزه‌طلبی روشنفکران، مقام‌دوستی پیرمردها، تخریب تمامیت‌خواهان... این همان تفکر مراقبتی است که تا هر زمان بشود «کاری» کرد می‌آید و یک گوشه کار را می‌گیرد.»

چندساعت پیش خبر برکناری نادره رضایی منتشر شد.

شما ولی شک نکنید نادره و مثل نادره‌ها همیشه هستند پای ایران.


@neocritic
51👎13👍9🤡2
⭕️متن‌خوانی (۳)
آنلاین- ۱ جلسه


با مهسا اسداله‌نژاد

🔺نانسی فریزر، فیلسوف سیاسیِ مارکسیست و فمینیست، در متن «چه چیز در نظریه‌ی انتقادی، انتقادی است؟ (مورد هابرماس و جنسیت)» (۱۹۸۵) به نقد نظریه‌ی انتقادی هابرماس با عینک جنسیت می‌پردازد.

🔺به باور نانسی فریزر، یورگن هابرماس ضمن ایده‌آلیزه‌کردن معنای نقد و غیرماتریالیستی‌ و غیرسیاسی‌کردن آن، در نظریه‌ی کنش ارتباطی خود به مسئله‌ی تسلط مردان و فرودستی زنان بی‌توجه است.

🔺کانون توجه او جامعه‌ی تولیدی‌ست و کاری به عرصه‌ی بازتولید ندارد. تفکیکِ لیبرالی حوزه‌ی خصوصی و عمومی و نادیده‌گیری زنان در خلق ارزشْ منجر به ناکارآمدی فهم از حوزه‌ی عمومی و کنش ارتباطی ایده‌آلیزه‌ی آن می‌شود.

🔺در فرصت پیشِ ‌رو با بهره‌گیری از دیگر مفاهیم فریزر و هابرماس، به بحث درباره‌ی فرازهای این مقاله خواهیم پرداخت.

توضیحات بیشتر را از اینجا بخوانید.


سه‌شنبه ۲۵ شهریور ساعت ۱۸
اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام:
@genderlens

شرکت در این جلسه آزاد است اما نیاز به ثبت‌نام دارد.

@anthropologyofgender
5👍1
✍️
ده دوازده سال قبل سفر کوتاهی داشتم به کاتماندو (نپال). از همان فرودگاه فقر معلوم بود و سردرگمی و بی‌تعلقی. انبوه جوان‌های بیکار در میدان‌های شهر با ظاهر بلاتکلیف بین تقلید از فرهنگ غربی و تحسین فرهنگ هند. پر از معبد هندو و بودایی. اسم میدان‌های اصلی تاریخی شهرهای نپال دوربار (همان دربار از فارسی) است...می‌خواهم بگویم از هر فرهنگی ردی و خشی پیدا می‌کنید. باقی همین فقر و سردرگمی است و اورست و هیمالیا که گردشگری را منبع اول درآمد کرده است؛ و البته کوماری، جاذبه گردشگری انسانی، که اگر سیاست اقتضا می‌کرد و متعلق به دینی مثل اسلام بود، لابد کلی کتاب در نقد فمینیستی و بعد لزوم «به‌رسمیت‌شناسی‌‌اش» نوشته بودند.

باری، گویا شورش نسل زد همین مردم، جهان را متحیر کرده.

بازنشر یادداشتی قدیمی از سفر به نپال:


دنبال چای می‌گشتیم، کاملاً اتفاقی دیدیم که جمعیت زیادی گوشه‌ای از بازار تجمع کرده‌اند، از دور چیزی پیدا نبود. نزدیک که شدیم دختر شش هفت‌ساله‌ای را دیدم بر درگاه مغازه‌ای نشسته بود، با آرایش زیاد و لباسی فاخر و صورتی مجسمه‌وار، مردم به پاهایش نماز می‌بردند و پول می‌دادند به زن یا مردی که دو طرف دخترک نشسته بودند. عکس‌هایش را هم می‌فروختند به ده روپیه نپالی. مات مانده بودم. به هم نشانش می‌دادند:«کوماری، کوماری»

کوماری (Kumari)، ایزدبانوی زنده؛ یکی از جاذبه های توریستی کشور نپال است. چندین کوماری در نپال وجود دارد ولی یک رویال کوماری دارند که در معبدی تاریخی، واقع در مرکز شهر کاتماندو زندگی می‌کند. کوماری‌ها دختران نابالغی هستند از طبقات اجتماعی خاصی در نپال که مورد پرستش هندوها و برخی بودائیان قرار می‌گیرند. مردم معتقدند روح خدای‌بانوی دورگا در جسم این دخترکان نابالغ حلول کرده است. دختر واجد شرایط در چهار-پنج سالگی از بین داوطلبان انتخاب می شود، از خانواده اش جدا می‌شود و تا زمانیکه آثار بلوغ در او ظاهر نشده در معبد باقی خواهد ماند. دختری که ما در بازار دیدیم کوماری پاتان بود که بعد از کوماری کاتماندو در رتبه دوم قرار دارد، در بقیه ایالت‌های نپال هم یک یا چند کوماری وجود دارد.

ظاهراً کوماری شدن کار ساده ای نیست، کوماری باید زیباروی و از طبقه خاصی از مردم باشد، آنطور که راهنمای معبد می‌گفت کوماری باید در شبی که ماه کامل در آسمان می‌درخشد متولد شده باشد. باید از سلامت جسمی و ذهنی کامل برخوردار باشد و هیچ نقص ظاهری، حتی به اندازه افتادن یک دندان در او وجود نداشته باشد. بدن برهنه کوماری باید شبیه داخل صدف، پیکرش به استواری و ظرافت درخت انجیر معابد و...

برای من روشن است که مطابق عادت مالوف مردمان این طرف کره زمین، برای بردن دل مردم آن‌طرف پیاز داغ ماجرا را خیلی زیاد کرده‌اند و این خبرها هم نیست، اما به هر حال واقعیتی به نام کوماری‌ها وجود دارد. دختر بچه را از خانواده‌اش جدا می‌کنند و به معبد می‌برند. کوماری خانواده‌اش را ندرتا می‌بیند و تنها برای مراسم خاص از معبدش بیرون می‌آید. همیشه لباس قرمز می‌پوشد و آرایشی خاص و نمادین دارد. از این به بعد کوماری فقط خدایی می‌کند، کلی خدم و حشم دارد که مثل پروانه دور او می‌گردند، کوماری در سکوت کامل روی صندلی‌اش می‌نشیند و خادمان هدایا و نذورات را قبول و نیازهای کودک-خدا را برآورده می کنند. هر رفتار کوماری در باور مردم خبر و نشانه از غیب دارد و قابل تفسیر است.

آن‌زمان که کوماری بالغ می‌شود، دورگا از پیکر او بیرون می رود و نوبت کوماری دیگری است. کوماری را پیش خانواده‌اش پس می‌فرستند. خرافات می‌گوید کوماری تاریخ‌گذشته بدیمن است و هر مردی با او ازدواج کند بعد از مدت کوتاهی خواهد مرد. با این حال شواهد نشان می‌دهد که کوماری‌ها، گرچه دیرتر از سن معمول برای دختران در نپال، ولی اغلب ازدواج کرده اند و بچه دار هم شده‌اند.
نزدیک معبد رویال کوماری، از دخترکی که خیلی خوب به انگلیسی شیرین زبانی و گدایی می‌کرد پرسیدم، «دوست داری کوماری باشی؟» دو تا خورشید در چشمهایش گر گرفت و خاموش شد.


پ.ن: دوستم راهنمایی کرد که احسان عبدی‌پور مستندی ساخته درباره کوماری




@neocritic
13👍6🤔3
انقلاب نسل زد نپال
۲۲ شهریور
🖊سمیه توحیدلو
 
🏔 این چند روز اتفاقات نپال برایم جالب توجه بود. این تیپ اعتراضات مانند اعتراضاتی که به بهار عربی شناخته شد و یا پیش از آن با انقلاب‌های رنگی می‌شناختیم؛ بسیار جالب توجه است. اما از آن جالب‌تر زمانیست که عده‌ای از تحلیل‌گران بیش و پیش از توجه به ماهیت این حوادث و ویژگی‌های فرهنگی و اجتماعی جامعه یاد شده در تلاشند تا ربطی بین آن جامعه و ایران پیدا کنند. این تلاش برای ارتباط هم دو سویه است. چه اویی که انتظار حرکات مشابه را در جامعه‌ای مانند ایران دارد به نظر عجیب است؛ چه دستگاه‌هایی که فکر می‌کنند انواع تلاش‌های داخلی و اعتراضات مردمی، رنگی از این تیپ‌های جهانی را به خود می‌گیرند.
 
🔎درحال خواندن درباره نپال و فرهنگش در کنار اتفاقات یاد شده بودم که رفیقی که فرهنگ هند و تبت را خوب می‌شناسد گفت که نپال را دیده و از سنتی بودن زیاد این سرزمین و فاصله‌ فرهنگی‌اش و البته اثرپذیری‌اش از هند می‌گفت. از مردسالار و کاستی بودن فرهنگی آنجا گفت. یادم افتاد به فیلمی که پیش از این درباره مردم‌شناسی کومارها در این منطقه دیده بودم. از حال و هوایی که این جامعه کوهستانی با طبیعت بی‌نظیر دارد؛ از توریست‌های طبیعت‌گرد و هیجان‌جویی که به هدف فتح اورست به آنجا می‌آیند. از اینکه این منطقه به لحاظ سنتی شاید فاصله بسیار زیادی از جوامع پیشرو دارند. اساسا توریستی بودن این منطقه به همین خاطر است.
 
🔍بعد سری زدم به دلایل شکل‌گیری اعتراضات. جامعه‌ای که ۲۰ درصد جوانانش بیکارند و بسیار پیگیر زندگی مردمان در جاهای دیگر هستند. مقایسه دايمی بین خودشان و جوانهای دیگر در همان حوالی. همین باعث می‌شود که این جامعه به لحاظ فرهنگی پذیرا شروع می‌کند به مقایسه و هشتگ‌زنی. به گفتن از آقازاده‌هایی که با آنها بسیار متفاوتند. نتیجه‌اش می‌شود فیلتر و محدود کردن ۲۶ پلتفرم. اتفاقی که ظاهرا مشابه است و دم دست‌ترین راهکار حاکمان غیر دوراندیش. نتیجه اینکه اعتراضات به جای شبکه ها به خیابان کشیده می‌شود. مسئولین زیر سوال می‌روند. برخی خود خواسته کنار می‌روند و از اتفاق رییس جمهور زیر بار نخست‌وزیری همراه‌تر و عدالت‌جو تر می‌رود. اتفاقی که رضایتی را همراه داشته است.
 
🔎اما از همان روز رسانه‌های ما پر می‌شود از انقلاب نسل زد نپال و رسانه‌ها از مقایسه آن با ایران کم نمی‌گذارد. اما کمتر می‌بینی ریشه‌ها و ویژگی‌های فرهنگی و حتی نسلی مورد توجه قرار گیرد. گویی آرزومندان تغییر به راحتی با هر جنبش و حرکتی همذات‌پنداری می‌کند. اما واقع اینجاست که اگر قرار به هرگونه تطبیق و مقایسه است، باید پیش از آن درباره ویژگی‌های جوامع نشست و اندیشید. جنبش‌ها و اعتراضات اخیر همانگونه که امانوئل کاستلز هم بدان اشاره کرده شبکه‌ای شده است. این شبکه‌ها امکان‌های ایجاد ساختارهای رسمی و شناختن سر تحولات را نمی‌دهد. اما هرکدام از این جنبش‌ها که در سالیان اخیر تعدادشان کم نبوده با دیگری متفاوت است. نمی‌توان انها را به راحتی با هم مقایسه کرد و نتیجه‌های یکسانی از آنها گرفت. انقلاب نسل زد نپال را نمی‌توان در امتداد و مانند جنبش ۱۴۰۱ ایران دانست. نسل زد آنجا و اینجا از منظر فرهنگی، ارتباطات، تسهیلات، سواد و ... بسیار متفاوت هستند. غرض ارزش‌گذاری نیست. مهم این است که بدانیم این مطابقت دادن‌ها نیاز به پژوهیدن دقیق دارد. در لحظه امکان‌پذیر نیست

#روزنوشته‌های_سمیه_توحیدلو
@smtohidloo.
👍154
Forwarded from شَک (شَک)
کارگروه مطالعات جنسیت و سکسوالیتهٔ
انجمن انسان‌شناسی ایران با همکاری مؤسسهٔ شک برگزار می‌کند.

◽️کتاب مردسالاری و انباشت در گسترهٔ جهان، نوشتهٔ ماریا مییز با ترجمهٔ ستاره هاشمی و معصومه زمانی، و ویراستاری منیژه نجم‌عراقی در سال ۱۴۰۳ توسط انتشارات لاهیتا منتشر شده است.

این کتاب از مهم‌ترین متون نظری در پیوند فمینیسم و نقد سرمایه‌داری است، زیرا نشان می‌دهد که مردسالاری نه امری جدا از سرمایه‌داری، بلکه شرط امکان و همراه تاریخی آن بوده است. ترجمهٔ فارسی کتاب مردسالاری و انباشت در گسترهٔ جهان برای مخاطب ایرانی به دلیل گشودن افق نظری تازه برای فهم رابطهٔ سرمایه‌داری، استعمار و کنترل بر بدن زنان اهمیت زیادی دارد و می‌تواند ابزار تحلیلی قدرتمندی برای بازاندیشی در مفاهیم توسعه، پیشرفت و عدالت
جنسیتی فراهم آورد.

🖇️ توضیحات بیشتر را از اینجا بخوانید.

رزرو در تلگرام: @shak_space

@anthropologyofgender
10
Forwarded from آنتیگونه
🎬
مستند «اینجا صندلی‌ها خالیست» ساخته شیوا سنجری، زندگی و سرنوشت غم‌انگیز کبری امین سعیدی، معروف به "شهرزاد"، بازیگر و کارگردان پیش از انقلاب ایران را روایت می‌کند. فیلم با مرور زندگی هنری شهرزاد، بر بی‌پناهی و مشکلاتی که او در سال‌های پایانی زندگی‌اش با آن مواجه بود، تمرکز دارد و از خلال گفتگو و همنشینی با او، بخشی از تاریخ سینمای ایران را می‌کاود.

شهرزاد که اخیرا در ۲۷مردادماه درگذشت، یکی از نخستین فیلم‌سازان زن در سینمای ایران بود. او با بازی در فیلم‌هایی چون «قیصر» و «داش‌آکل» به شهرت رسید و در کنار بازیگری، به نویسندگی، شاعری و کارگردانی نیز پرداخت. در سال ۱۳۵۲ به دلیل نارضایتی از شرایط سینمای آن دوران، از بازیگری کناره گرفت. فیلم بلند "مریم و مانی"، و چند کتاب شعر از جمله "با تشنگی پیر می‌شویم" از او به یادگار مانده است.

روز سه‌شنبه ۲۵ شهریور ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ در موسسه علوم انسانی و هنر آستانه به تماشا و گفتگو درباره این فیلم با حضور سحر خوشنام، نویسنده و فیلمساز، فرشته حبیبی روزنامه‌نگار و منتقد و حضور آنلاین کارگردان خواهیم نشست.

برای اطلاع از نحوه ثبت نام و حضور به صفحه موسسه آستانه مراجعه فرمایید و یا در تلگرام به شماره زیر پیام دهید:
📳 09026809866
#اینجا_صندلی_ها_خالیست
#مستندهای_زنان
@antigoune
11
✍️

نام اختلال: زن


کاش کسی آخر هر هفته اخبار مشکلاتی که زنان در این مملکت درست می‌کنند مستند می‌کرد. مثلاً این هفته که گذشت در کنار نگرانی‌های شدید امنیتی بابت سومین سالگرد مهسا، خبر قتل دختری شش (یا هشت‌ساله)، به دست پدر معتادش را خواندیم که برای زدن ضربه کشنده، اما معاف از مجازات به همسرش انجام شده بود _که درخواست طلاق داشت. دیگر اینکه خواندیم نمایندگان مجلس مخالف دادن گواهینامه راندن موتورسیکلت به زنان هستند و دیگر اینکه شورای عالی انقلاب فرهنگی مخالف آواز خواندن زنان در جمعی است که مردان حضور دارند.

هر روز، هر هفته، هرسال انرژی زیادی از مردان و زنان نظم و قانون در این مملکت صرف رتق‌وفتق مسائل جدیدی می‌شود که زنان ایجاد می‌کنند.
زنانی که در «نظم موجود» اختلال ایجاد می‌کنند و طبعاً نظارت و ممنوعیت‌های تازه می‌طلبند.

کارول پیتمن، یکی از مشهورترین فیلسوفان سیاسی زنانه‌نگر که عمده شهرتش را مدیون کتاب قرارداد جنسی (1988) است در اغلب آثارش به این نکته اشاره کرده است که در قراردادهایی که برای ایجاد نظم‌های سیاسی موجود جهان بسته شده زنان حضور نداشته‌ و به عنوان موجودی تبعی در نظر گرفته شده‌اند که اراده و استقلال ندارد.

او کتاب دیگری دارد با نام اختلال زنان: دموکراسی، زنانه‎‌نگری و نظریه سیاسی (1989). در فصل اول توضیح می‌دهد که عنوان «اختلال زنان» را از یکی از نوشته‌های روسو گرفته که در آن می‌گوید افراط در شراب ملت‌ها را نابود نمی‌کند ؛ بلکه «اختلال زنان» است که سبب نابودی ملت‌هاست. این ایده مختص روسو نیست، سایر فیلسوفان هم چنین ادعاهایی کرده‌اند. اصلاً ارسطو در سیاست، نابودی اسپارت را به همین «اختلال زنان» نسبت داده و راه دور چرا؟ فارابی خودمان هم جایی که از مدینه جاهله (دربرابر مدینه فاضله) سخن می‌گوید به این ماجرای «اختلال زنان» اشاره می‌کند.

پیتمن هم قبول دارد که باور به ماهیت برهم‌زننده زنان ریشه بسیار قدیمی دارد، اما می‌گوید تبدیل شدن آن به «مشکلی حاد» مربوط به دنیای امروز است که طبیعی بودن سلسله مراتب براساس جنسیت و نژاد و طبقه اجتماعی در آن به چالش کشیده شده است.

او می‌گوید امتداد باور به «اختلال زنان» برخاسته از یک باور پیچیده است مبنی بر اینکه زنان فاقد حس عدالت هستند. باور به اینکه زنان در ژرف‌ترین لایه‌های وجودشان، در اخلاق‌شان، دچار اختلال‌اند، و همین می‌تواند به ویرانی دولت بینجامد.

براساس این باورها قرارداد اجتماعی متعلق به قلمرو عمومی و جامعه است. خانواده اما باید بر اساس «قرارداد طبیعی» اداره شود و زنان متعلق به آن قلمرو طبیعی هستند که روابط در آن میان نابرابران استوار است و ارزش اصلی حاکم بر آن نه «عدالت» که «عشق» است. ظاهرا ورود این موجوداتِ سکنی‌داده شده در قلمرو طبیعی به قلمرو اجتماعی چونان تهدیدی برای نظم موجود که همان نظم مطلوب (برای چه کسی؟) است عمل می‌کند.

پیتمن توضیح می‌دهد که مسئله اصلی نه «رفتار زنان» بلکه شیوه‌ای است که در آن، نظم سیاسی موجود آنان را به‌عنوان منبع همیشگی بحران بازنمایی می‌کند. از نگاه او، این روایت که زنان ذاتاً فاقد حس عدالت‌اند یا «اختلال» ایجاد می‌کنند، ابزاری برای توجیه حذف آنان از عرصه عمومی است. او می‌گوید همه قراردادهای اجتماعیِ ظاهراً آزاد و برابر (مثل حق مالکیت یا مشارکت سیاسی) بر پایه یک قرارداد پنهان استوارند که تعیین تکلیف مردان برای زنان را بدیهی می‌گیرد.



@neocritic
👍223👎1🤔1🤯1
رادیو تراژدی
همیشه معلم #پادکست @radiotragedy
Audio
همیشه معلم؛ ثمینه باغچه‌بان

قصه‌ی این شماره‌ی رادیوتراژدی قصه‌ی زنی است که از نوجوانی همراه پدرش، جبار باغچه‌بان، با تدریس به ناشنواها، آشنا شد. او از جوانی معلم بود؛ زنی که بعد از تحصیل در خارج از کشور، به ایران بازگشت و نقش مهمی در تدوین کتاب‌های درسی داشت. ثمینه‌باغچه‌بان علاوه بر آموزش به کودکان ناشنوا، تهیه‌ی نوار و کتاب برای آنها و همکاری در تدوین و نگارش کتاب‌های دوره‌ی دبستان، سال‌ها مشغول تربیت معلم بود. او بعد از مهاجرت ناگزیرش در دهه‌ی شصت، به‌خاطر عشقش به ایران، به کشور برگشت و کارش را با وجود سختی‌ها ادامه داد. قصه‌ی ثمینه‌خانم را در این شماره بشنوید.

حامی این شماره «آیتک، موسسه آموزش و توسعه منابع انسانی اتاق بازرگانی تهران» است.
وب‌سایت
https://itecc.tccim.ir/
اینستاگرام
https://www.instagram.com/iteccedu

نویسنده: زهرا علی‌اکبری | راوی: کریم نیکونظر | اصلاح صدا و میكس: رضا دولت‌زاده | ناشر: رادیو تراژدی

شنیدن در کست‌باکس یا اپل پادکست
8
Forwarded from زنان امروز
ثمینه باغچه‌بان آموزگار و پیشگام در آموزش ناشنوایان و نویسنده کتب درسی کودکان بود. او در سال ۱۳۰۴ در خانواده‌ای فرهنگی در ایران به دنیا آمد و از کودکی در محیط مدرسه و کودکستان پدرش پرورش یافت. سپس تحصیلاتش را تا دانشسرای عالی ادامه داد و بعد با بورسیه به آمریکا رفت تا در رشته آموزش ناشنوایان و گفتاردرمانی تحصیل کند.

او تمام زندگی حرفه‌ای خود را در کنار پدرش و در زمینه آموزش کودکان ناشنوا صرف کرد، روش آموزشی خاصی را به نام روش آزاد باغچه‌بان پیاده کرد و در تربیت معلم و تدوین کتاب‌های درسی برای کودکان و ناشنوایان نقشی محوری داشت. روش‌ تدریس او در افغانستان و تاجیکستان نیز اجرا شد.
او امروز درگذشت.
گفت‌وگو با او (منتشر شده در شمارهٔ ۱۵۲ مجلهٔ زنان) را در سایت «زنان امروز» بخوانید.

zananemrooz.com/article/آموزگاری-عشق-است/
10
✍️
خشم

مدت‌هاست بیشترین احساسی که تجربه می‌کنم خشم است. در بیداری و حتی در خواب. معمولا صبح‌ها فک‌ام درد می‌کند. خشم، خاصه اگر خشمی اجتماعی و عمومی باشد با راهکارهای «کنترل خشم» قابل درمان نیست و فکر آدم را خط خطی می‌کند، و مراودات آدم را خط خطی می‌کند و حرف زدن آدم را خط خطی می‌کند و نوشته‌های آدم را خط خطی می‌کند.
من تنها هم نیستم. چندروز پیش با دوستم قاف نشسته بودیم روی نیمکتی در بلوار کشاورز و سعی می‌کردیم به هم کمک کنیم خشم‌مان را همانجا بالا بیاوریم، شاید سبک شویم.
عجب جایی هم انتخاب کرده بودیم!

خشم احساس عجیب‌وغریبی است و از اول هم انگار نحوی بلاتکلیفی درمورد آن وجود داشته است. در تقسیم قوای نفس بین قوه ناطقۀ خوب و خواستنی و قوه شهویۀ مصیبت‌زا گیرافتاده است. در تمثیل ارابه‌ران افلاطون عقل رانندۀ ارابه‌ای است که دو اسب آن را می‌کشند. قوه شهویه (اروس) اسب سیاه و سرکش و قوه غضبیه (قوه خشم‌گیرنده) اسب رام و سفید، ولی بالاخره اسب است و افسار می‌خواهد. منظورم این است که خشم از قدیم طرفدار داشته، خاصه اگر معطوف به مسائل اجتماعی می‌شده است.

در عصر افلاطون و بعدتر حکمای کلاسیک پیوند نیروی خشم با جنگ و جنگاوری ستایش می‌شده است. مربوط بوده با دلیری مردان جنگی. در عصر ما هم خشم در مقوله‌های اجتماعی کمابیش ستایش می‌شود، چرا که نیروی محرک اعتراض به نابرابری‌هاست. به این معناست که خودم را باارزش می‌دانم، عاملیت دارم و خواسته‌هایی از این جهان دارم و نادیده گرفته شدن را تحمل نخواهم کرد.

مارتا نوسبام، فیلسوفان اخلاق می‌گویند چیزی که در خشم عمومی خطرناک است، «خشم تلافی‌جوست» که میلی سوزان به انتقام‌گیری دارد، به نحوی که انگار تحمیل رنج به دیگران می‌تواند مشکلات ما را حل کند. خشمی که جای توجه به عوامل ایجاد شرایط نامطلوب، متوجه آدم‌هاست.
او ولی به «خشم انتقالی» نگاه مثبتی دارد. خشمی که موتور تغییر است، می‌خروشد و شرایط را عوض می‌کند و البته بعد از تغییر باید کنترل شود.


نمی‌دانم کسی مانند نوسبام یا سایر طرفداران «خشم انتقالی» با چه انواعی از خشم عمومی دست‌وپنجه نرم کرده‌اند. این مدت که خشم را همچون باری با خودم حمل می‌کنم، به نظرم می‌رسد هیچ خیری در هیچ نوعی از خشم وجود ندارد. خشم دید آدم را تار، حرکتش را ناموزون و منطق‌اش را مخدوش می‌کند. خشم کلمات را تیز می‌کند.
باید مهارت‌هایی برای مهار «خشم اجتماعی» پیدا کنم.


برای مطالعه بیشتر آرای نوسبام درباره ترس و خشم:
مارتا نوسبام، ۱۳۹۸، سلطنت ترس، ترجمه حامد قدیری، ترجمان.

@neocritic
👍185
Forwarded from آنتیگونه
🔺این چیدمان سرخ‌رنگ وسیع با عنوان «جریره» یکی از آثار ارائه‌شده در نمایشگاه «زنان شاهنامه» ساخته‌ی مهسا کریمی‌زاده است. اثری که با مصالح غالب پارچه و ویسکوز و بافتی نرم و کشسانی، دریاچه‌ای خون‌آلود را تداعی می‌کند و از نگاه هنرمند، دعوتی است به درون رحم مادر و لمس امنیتی از دست‌رفته.
سرخی فضای زمینه، در تلفیق با صدای قطرات آب و امکان قدم گذاشتن، نشستن و آرام گرفتن در درون اثر، تجربه‌ای چندگانه می‌آفریند؛ گویی تماشاگر را هم به ساحت مرگ و هم به آغوش نخستین، بازمی‌گرداند.

🔺جریره (همسر سیاوش) یکی از تراژیک‌ترین زنان شاهنامه است. او پس از مرگ فرود (فرزندش) در جنگ میان توران و ایران، از فرط اندوه طاقت نمی‌آورد و با خنجری به قلب خود می‌زند و جان می‌سپارد. چهره‌ی او به‌عنوان مادری داغ‌دیده که پیش از اقدام به مرگ خودخواسته، حماسه‌ای در انتقام و اندوه می‌آفریند، در نقالی‌ها و روایات مردمی و سنت‌های روایی پس از شاهنامه، بشکلی عریان‌تر و شاید اغراق‌آمیز بازنمود شده‌است.

🔺اثر مهسا تراژدی خونین «جریره» را از دل روایت حماسی شاهنامه بیرون کشیده و آن را به پیکره‌ای ملموس و حضوری جسمانی بدل کرده است؛ خون(یا رحم مادر) به پارچه تبدیل می‌شود، مرگ به بستری نرم و کشسان، و اندوه به فضایی مشارکتی که مخاطب را در خود می‌بلعد. این چیدمان نه تنها یادآور داغ مادری است که فرزندش را از دست داده، بلکه استعاره‌ای است از تاریخ جمعی زنان و مادران در سرزمینی که همواره زخم جنگ و فقدان را بر تن کشیده‌اند.

پ.ن. درباره سایر آثار نمایشگاه «زنان شاهنامه»، و خوانش امروزی و دیگرگون آنها از زنان شاهنامه در پستی دیگر خواهم نوشت؛ زنانی که اغلب در میانه سطور جنگ و کین و انتقام پهلوانان، در جستجوی صلح و زندگی‌اند.
@antigoune
12
🍂

سلام اولین طلوع پاییز عزیز
لطفاً در صلح و پربارش باش برای ما

@neocritic
43🕊9🙏3👍1
✍️
فراتر از خشت و گل و سنگ و چوب

یکی از اولین چیزهایی که معلم‌های زبان به بچه‌ها یاد می‌دهند تفاوت بین home و house در انگلیسی است. اینکه اولی بیشتر ناظر به بعد معنوی و عاطفی خانه است و دومی اشاره به ابعاد مادی ساختمان و محل سکونت دارد. بلافاصله هم اضافه می‌کنند در فارسی ما به هردو می‌گوییم خانه و چنین تفکیکی نداریم.

خواجه نصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری می‌گوید:

و بباید دانست که مراد از منزل در این موضع نه خانه است که از خشت و گل و سنگ و چوب کنند بل که از تألیفی مخصوص است که میان شوهر و زن و والد و مولود و خادم و مخدوم و متمول و مال افتد. مسکن ایشان چه از چوب و سنگ بود و چه از خیمه و خرگاه و چه از سایه درخت و غار کوه.


منظورم این است که خیلی هم چنین تفکیکی داشته‌ایم، ولی امروز وقتی می‌گوییم «منزل» من یکی که اول از همه به یاد مردانی می‌افتم که برای سخن گفتن از همسر و فرزندانشان از عنوان «منزل» استفاده می‌کنند.

حالا حساب کنید بخواهید انتقادات فیلسوفان زنانه‌نگر را به خانه‌داری( housekeeping) به فارسی بیان کنید و بگویید مثلا برپایه ایده‌های نو خودشان درباره خانه و نظرات هایدگر درباره سکونت کردن، پیشنهاد داده‌اند از تدبیر منزل (homemaking) استفاده کنیم.

مفهومی که هایدگر، فیلسوف آلمانی، به شکلی عمیق‌تر با ایده «سکونت» (dwelling) به آن پرداخته است و این فیلسوفان با توسعه آن معتقدند «تدبیر منزل» نه فقط به کارهای روزمره خانه، بلکه به خلق فضایی برای زندگی و معنا اشاره دارد.

در ظاهر همه چیز درست به‌نظر می‌رسد. مضاف بر اینکه شما ملاحظه و تیزبینی فیلسوف ـ مهندسی از قرن هفتم ق/ سیزده م را هم زنده کرده‌اید.

ولی در واقع احتمالش زیاد است که استفاده از کلمه منزل حس کهنگی، حذف و اسارت به مخاطب بدهد جای عاطفه مثبت و حس تعلق.

شما وقتی واژه «منزل» را می‌شنوید به یاد چه چیزی می‌افتید؟ حوض آبی و حیاط و ایوان و صدای بچه‌ها؟ یا خشونت و حصر و بی‌نامی و بی‌چهرگی؟


@neocritic
13👍7
📝

این گفت‌وگوهای کوتاه در شرایط پراضطراب و لکنت‌آور جنگی تهیه شد. برای رسیدن به محل گفت‌وگو از خیابان‌های خلوت و تراکم محدودی که گاه گاه بابت ایست‌های بازرسی ایجاد شده بود عبور کردیم؛ خیره در غم‌انگیزترین چهرۀ تهرانِ ترک‌شده.

آهسته آهسته دارد منتشر می‌شود درحالی‌که با یادآوری آن روزها و گرفتاری داخلی و خارجی در کلاف‌ پرگره این روزها، و مه‌آلود بودن شرایط متزلزل پیش‌رو  واقعا نمی‌دانم مخاطبان احتمالی‌ این حرف‌ها چه کسانی هستند.

مثلا فرزندان‌مان در آینده؟

که ما جنگ را برای شما نخواسته بودیم و فضیلتی در آن نمی‌دیدیم. ما که برای حفظ همبستگی و هویت بیش از تاکید بر چهره «جلالی» یک تمدن کهن دنبال مراقبت، محافظت و تقویت ظرافت‌های «جمالی» آن بودیم.

@neocritic
🔻
9🕊2
Forwarded from به نام ایران
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ اصالت با زندگی است

مریم نصر اصفهانی، پژوهشگر حوزه زنان
معتقد است تا می شود باید ما دیپلماسی را به نتیجه برسانیم، تا مشخص کند که تغییراتی در راه است، تا نشان دهد ما صدای شما را شنیدیم، آنوقت اگر جامعه احساس کند تغییر جدی است امید هم بوجود می آید .

لینک تماشا در آپارات:
https://www.aparat.com/v/xdkxw4o

لینک تماشا در یوتیوب:
https://youtu.be/56R2E_lDt3E

ویدئوکست به نام ایران در روزهایی که ایران مورد تجاوز دشمن قرار گرفته بود، با ده‌ها نفر از چهره‌های شناخته شده در حوزه‌های مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی گفت‌وگوهایی را ترتیب داد تا محتوایی همبستگی‌ساز و مناسب آن روزها در اختیار مخاطبین کمپین قرار دهد. خوشبختانه وضعیت آتش‌بس این گفت‌وگوها را بیشتر از منظر تحلیل نگرش نخبگان در ایام جنگ ۱۲روزه، اهمیت بخشید.

لطفا به دوستانتان هم معرفی کنید.

#به‌_نام_ایران
14👎3🕊1