Critic l مریم نصر
2.42K subscribers
240 photos
44 videos
21 files
228 links
«بودن در زمانه خود … مخالفت با زمانه خود است، بودنِ نقاد در زمانه خود است، بیرون از قاب زمانه بودن است»
فرانسواز دستور

تماس: Maryam.nasr[at] gmail.com
Download Telegram
Forwarded from Inekas | انعکاس

🔵پنجمین مدرسهٔ تابستانی انعکاس (آنلاین) | شهریور ۱۴۰۴

💠«روش و نظریه در مطالعات اسلامی:
مسئله‌مند‌سازی عینیت»


👥 با مشارکت موسسۀ مطالعات عربی و اسلامی دانشگاه اکستر و دانشگاه حبیب

🔻 ۲۰ ساعت ارائۀ آموزشی «به زبان انگلیسی | ترجمۀ همزمان»
جمعه، شنبه، یک‌شنبه، ۷، ۸ و ۹ شهریور ۱۴۰۴ از ساعت ۱۴:۳۰ تا ۲۱ به وقت تهران
🔻 با ارائه ۱۲ استاد و پژوهشگر بین‌المللی در سه روز

🗂 محورهای اصلی برنامه:
◀️هویت رشته‌ای
◀️استعمارزدایی
◀️عینیت

🎓 اعطای گواهی
🌐 برگزاری جلسات مجازی در Zoom
👥 شبکه‌سازی و تعامل علمی


مهلت ثبت‌نام: تا ۶ شهریور ۱۴۰۴
🎁 تخفیف ۲۵درصدی ثبت‌نام زودهنگام تا ۲۷ مرداد ۱۴۰۴


🌐 کسب اطلاعات بیشتر:
https://inekas.org/en/2025ss/

🔗 برای ثبت‌نام به اینجا مراجعه کنید یا به @Inekas_admin پیام بدهید.

#رویداد_انعکاس
🔵@Inekas
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍95🙏3
سوگیری‌های شناختی: چرا گاهی عقل و منطق کافی نیست

🔖 چرا گاهی اوقات تصمیماتی می‌گیریم که با عقل و منطق جور درنمی‌آید؟ چرا قضاوت‌هایمان در مورد دیگران به سادگی تحت تأثیر قرار می‌گیرد؟ پاسخ در سیستم پردازش اطلاعات مغز ما نهفته است. مغز ما برای سرعت بخشیدن به تصمیم‌گیری و صرفه‌جویی در انرژی، از میان‌برهایی ذهنی استفاده می‌کند که در علوم اعصاب به آن‌ها سوگیری‌های شناختی گفته می‌شود. در این یادداشت، به معرفی ۴۰ مورد از این سوگیری‌ها می‌پردازیم که هر یک به شکلی، بر زندگی روزمره، تصمیمات و روابط ما تأثیر می‌گذارند.

📖مطالعه این یادداشت

@ehiatums
@Sohrabifar_Vahid
👍3
دیروز کریمه در واتساپ پیغام گذاشت که بالاخره خانواده‌اش دوباره به او اجازه داده‌اند که به حوزه بازگردد. از وقتی خبرهای دستگیری دختران در کابل اوج گرفته، خیلی از خانواده‌ها از ترس «زمانه‌ی خراب» و «نام‌بدگی» دخترانشان را از بیرون شدن منع کرده‌اند. فارغ از درست و غلط بودن این‌گونه اخبار، نتیجه‌ی تاثیرات روانی آن‌ها بر خانواده‌های افغانستانی، اعمال محدودیت مضاعف بر دختران است. در این مدت با کریمه در تماس بودم و او از جگرخونی و خانه‌نشینی‌اش برایم قصه می‌کرد. خدیجه و شکریه هم وضعیت مشابه او داشتند و از رفتن به کورس زبان و دارالقرآن منع شده بودند.

تقریبا پنج سال از ممنوعیت تحصیل برای دختران می‌گذرد و شاگردانم دائم با من تماس می‌گیرند تا از من بپرسند که چه کار کنند؟ آیا درس‌خواندن در حوزه و مدارس دینی برایشان فایده‌ای دارد؟ آیا مدارکی که از سوی برخی کورس‌ (آموزش‌گاه)های آنلاین صادر می‌شود، معتبر است؟ و در نهایت می‌پرسند: «استاد سرنوشت ما چی خواهد شد؟»

و ای کاش من از چیزی خبر داشتم! ای کاش کاری از دستم برمی‌آمد! کاملا می‌فهمم این که دختری از راه دور با من تماس گرفته و این گونه سوالات را می‌پرسد، نشان‌دهنده‌ی اوج نگرانی او برای زندگی و آینده‌اش است. در کشوری که زنان به حال خود رها شده‌اند و اصلا حضور و بودنشان به رسمیت شناخته نمی‌شود، این زنان چه کنند؟

پای استوری ریحانه در واتساپ که عکس کیک تولدش را گذاشته قلب سبزی می‌نشانم و برایش می‌نویسم: «سالگره‌ات مبارک جانم» در جوابم می‌نویسد: «استاد بیست و سه ساله شدم، الان باید پوهنتون را خلاص می‌کردم و به سر کار می‌شدم. ای سالگره‌هایم هیچ کدام مبارک نیست.» حق دارد. حسرت این سال‌های رفته، این جوانی سرکوب شده را چگونه باید تحمل کرد؟! خسارت ناشی از محرومیت جامعه از انرژی و شادابی و طراوت این دختران جوان را چگونه باید جبران نمود؟!

و کاش مردان ما اندکی خود را جای ما زنان می‌گذاشتند و کمی بیشتر غم ما را می‌خوردند. در این مدت خیلی کم دیدم مردان افغانی حتی تحصیل‌کردگانی که در خارج از افغانستان هستند با ما همدلی کنند. اگر هم حرفی از ما زنان است، فقط هیاهوی سیاسی و رسانه‌ای است.
به همین خاطر این روزها وقتی از مردی احوال افغانستان را می‌پرسم و او در جوابم می‌گوید: «قراری و بی‌غمی است.» دلم می‌گیرد. او مرد است. حتی اگر شرایط برای او بسیار سخت و دشوار باشد اما بالاخره بودنش رسمیت دارد. حداقل می‌تواند تلاش خود را بکند. اسیر و زندانی و خانه‌نشین و بی‌سرنوشت نیست. می‌تواند برای هدفی ولو لقمه نانی باشد بجنگد و این جنگیدن و تلاش کردن به زندگی او معنا بدهد ولو اندک؛ اما شرایط برای یک زن و دختر افغانستانی به گونه‌ای است که حتی از همان تلاش کردن و معنا دادن به زندگیش هم محروم شده است و دارد به زمین و زمان چنگ می‌اندازد تا از رکود و ملال غیرقابل تحملی که به سرتاپای زندگیش دویده خود را خلاص کند.

بحث فقط بر سر حق تحصیل و حق کار نیست، مساله، ندیدن و حذف زنان از جامعه و بستن همه‌ی راه‌ها به روی آنان است. زن بودن در افغانستان مساله‌ی پیچیده‌ای است و عوامل متعدد چه در بیرون و چه در داخل خانواده بر این پیچیدگی می‌افزاید و هویت و زیست زن افغانستانی را مخدوش و مشوش می‌کند.

این که چه باید کرد را نمی‌دانم. فقط می‌دانم هر چه این وضعیت تداوم داشته باشد و دختران از تحصیل و سواد و آگاهی محروم‌تر شوند، وضعیت‌شان بغرنج‌تر خواهد شد و نسل‌ها از پی هم، مادران و دختران رنج‌های یکدیگر را با شدت بیشتری از یکدیگر به ارث خواهند برد.

#دختران_افغانستان
😢21👍4👎3🤔1🕊1
✍️

چندسال پیش از پیِ فرستادن شکلک خنده پایین نقد به یک میم که در آن از عبارت «خایه‌داشتن زن‌ها»، برای اشاره به شجاعت‌شان استفاده کرده بود، ایمیلی با عنوان «اخطار» دریافت کردم با این مضمون که:

توییتهای شما را نگاه میکردم و به موارد بسیار جالبی رسیدم....عضو هیئت علمی... تصویری که در آن یادی از اسافل شده است را تحسین میکند. این تعامل توییتری شما را برای بقیه اساتید و روسای ...هم ارسال میکنم تا بدانند همکارشان ...

میم اینترنتی و نقد آن در واقع داشت به این نکته اشاره‌ می‌کرد که ذهن و زبان ما چنان جنس‌‌زده است که برای حرف‌زدن از شجاعت زن‌ها هم از عباراتی مذکر و جنسیت‌یافته استفاده می‌کنیم.

چرا بعد از چند سال یادش افتادم؟

امروز در مقاله‌ای خواندم ریشه لاتینی عبارت «testicles» به معنای بیضه‌ها با «testimony» به معنای گواهی و «Testament» به معنای عهد و «protest» به معنای اعتراض یکی است.

دلیل این هم‌ریشگی را به برخی آئین‌ها و رسوم قضایی در جهان باستان بازگردانده‌اند که با لمس بیضه برای تعهد به صداقت رخ می‌داده است. این پیوند نشان‌دهنده اهمیت بیضه‌ها در فرهنگ‌های باستانی به‌عنوان نمادی از زندگی، قدرت و اعتبار در شهادت یا قسم است. در عین حال، نشان‌دهنده پیوند عمیق بین بدن مردانه، قدرت و اعتبار حقوقی در آن فرهنگ‌ها است.

به این ترتیب، اعتبار بیشتر شهادت باعث می‌شود فرد نسبت محکم‌تری با حقیقت، معرفت، صداقت، عدالت و اخلاق داشته باشد. پیوند بین بیضه‌ها و شهادت نشان‌دهنده ساختارهای مردسالارانه‌ای است که در دنیای باستان اقتدار حقوقی و آیینی را به مردانگی گره می‌زده است. در این فرهنگ‌ها، زنان به دلیل نداشتن بیضه از مشارکت کامل در برخی آیین‌های شهادت یا قسم محروم بودند.

نمونه مشابه دیگر، واژه «virtue» به معنای فضیلت است که از واژه virtūs در لاتین به معنای «فضیلت» و «شایستگی» گرفته شده و از ریشه vir به معنای «مرد» است. ویر در اصل به مردانگی، قدرت و شجاعت جنگاوری مردانه اشاره داشته است و virtūs در فرهنگ رومی به ویژگی‌هایی مانند دلاوری در جنگ، صداقت و توانایی‌های اخلاقی و جسمانی یک مرد اطلاق می‌شده.

این‌ نمونه‌ها و موارد مشابه نشان‌دهنده الگویی در زبان لاتین است که اقتدار، اعتبار و ارزش را به آناتومی یا هویت مردانه گره می‌زند. مشابه همان «خایه داشتن» برای اشاره به شجاعت در زبان کوچه‌بازاری ما.


@neocritic
👍365🤔5🤡4👎2
Forwarded from آسیمگی
در بسیاری از گفت‌وگوهای روزمره وقتی از علت انجام تخلف‌های کوچک—از اسراف در مصرف انرژی تا دور زدن قانون در رانندگی و فرار مالیاتی—می‌پرسیم و به‌آن نقد می‌کنیم پاسخ آشنایی می‌شنویم:

«وقتی دولت خودش فاسد و ناکارآمد است، چرا من باید رعایت کنم؟»

این استدلال ساده در نگاه اول شبیه نوعی کنش عدالت‌خواهانه به نظر می‌رسد؛ گویی شهروند با نافرمانی کوچک خود می‌خواهد فساد بزرگ‌تر را افشا کند.

اما در عمل اتفاقی دیگر می‌افتد: چرخه‌ی فساد از بالا به پایین تکثیر می‌شود و از پایین به بالا دوباره مشروعیت می‌گیرد.

آنچه در پسِ این منطق شکل می‌گیرد، وضعیت خطرناک بی‌تفاوتی اخلاقی است. یعنی جامعه به نقطه‌ای می‌رسد که هیچ کنش‌گری خود را در برابر رفتارهایش پاسخ‌گو نمی‌بیند، چون همواره مقیاسی بزرگ‌تر برای مقایسه وجود دارد:

«وقتی آن بالا غارت می‌کنند، اسراف من چه اهمیتی دارد؟» در این نقطه نه قانون جدی گرفته می‌شود و نه معیارهای اخلاقی؛ همه‌چیز به «نفع فوری» تقلیل می‌یابد.

جامعه‌ای که در آن بی‌تفاوتی اخلاقی فراگیر شود، دیگر نه امکان اصلاح نهادی دارد و نه ظرفیت همبستگی اجتماعی؛ زیرا هر کس منتظر است دیگری شروع کند و هیچ‌کس نمی‌خواهد نخستین گام را بردارد.

از این زاویه می‌توان گفت بی‌تفاوتی اخلاقی یکی از زمینه‌هایی‌ست که فساد ساختاری به آن نیاز دارد تا پایدار بماند.

قدرت سیاسیِ ناکارآمد نه تنها از تخلفات خرد زیان نمی‌بیند، بلکه از آنها تغذیه می‌کند: جامعه‌ای که درگیر رشوه‌های کوچک، قانون‌گریزی‌های روزمره و بی‌اعتمادی متقابل است، توان سازمان‌یابی علیه فساد بزرگ‌تر را از دست می‌دهد.

به بیان دیگر، بی‌تفاوتی اخلاقی شهروندان به‌جای آنکه شکافی در ساختار قدرت بیندازد، به‌طور ناخواسته کارکرد حفاظتی برای آن پیدا می‌کند.

در چنین وضعیتی، حتی حفظ حداقلیِ *حساسیت اخلاقی* و پایبندی به شکل‌هایی از *قانون‌گرایی روزمره* معنایی تازه پیدا می‌کند:

این‌ها نه صرفاً فضیلت فردی، بلکه شکلی از مقاومت در برابر فساد ساختاری‌اند. وقتی شهروندی در برابر وسوسه‌ی رشوه «نه» می‌گوید، یا هنگام رانندگی به قانون پایبند می‌ماند، او تنها یک عمل بی‌اهمیت انجام نداده، بلکه زنجیر بی‌تفاوتی اخلاقی را شکسته است. این رفتارها هسته‌های کوچک اعتمادی را می‌سازند که بدون آن هیچ تغییر نهادیِ پایداری ممکن نخواهد بود.

پرسش محوری اینجاست: در شرایطی که «بالا» آلوده است، چه چیزی می‌تواند «پایین» را از سقوط به ورطه‌ی بی‌تفاوتی اخلاقی باز دارد؟

پاسخ به این پرسش، صرفاً با نصیحت‌های اخلاقی حاصل نمی‌شود؛ بلکه نیازمند بازاندیشی جدی در نسبت ما با مسئولیت فردی و جمعی است—اینکه چگونه می‌توان بدون بازتولید فساد، همزمان بر ساختار فاسد شورید و در زندگی روزمره به هنجارهایی حداقلی وفادار ماند.


علی مسعودی | آسیمگی
👍294👎1
Forwarded from نطقیات
🖍 نطقیات برگزار می‌کند:

دورهٔ آموزشی فلسفهٔ عمومی برای علاقه‌مندان به فلسفه

👤 استاد: دکتر سارا قزلباش (پژوهشگر فلسفه - مدرس فلسفه)

- دانش‌‌آموختهٔ دکتری فلسفه

🗓 دوشنبه‌ها از ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰

🟢 آشنایی با دوره:

آغاز فلسفه پس از قرن‌ها اتکاء بشر به اسطوره‌ها و باورهای تجربی و غیرتجربی‌اش، روی آوردن به اندیشه‌ورزی اصیلی بود که انسان را جدی‌تر در مواجهه با ناشناخته‌هایی چون جهان و مبدأ آن، ارتباط انسان با جهان، امکانات درونی انسان برای شناخت آگاهانه موجودات،‌ رویارویی بنیادی‌تر با اصول کلی واقعیت و ژرف‌اندیشی درون‌نگرانه انسان به خود قرار داده و رویکردش را به زندگی در سطحی بالاتر ارتقاء بخشید. فلسفه در طی قرن‌ها با فراز و نشیب‌های بسیار همراه بوده و امروزه با موضوعات بسیاری که انسان بر محور مسئله بنیادین سوژه ـ ابژه با آن مواجه است، لزوم شناخت مبانی و رویکردهای گوناگون فلسفی و عقلانی به مسائل یکی از دغدغه‌های برخی افراد اندیشمند شده است.

بر این اساس، در این دوره مختصر سعی می‌شود کلیات اساسی و مفهوم‌شناسی اولیه فلسفه به علاقه‌مندان و شیفته‌گان فلسفه ارائه شده و به پرسش‌ و پاسخ‌های فلسفی پرداخت تا در محفلی متفاوت به روشنگری بپردازیم.

🗂 محورهای بحث:

- آشنایی با فلاسفه یونان همچون فلاسفه ملطی، فیثاغوریان، پارمنیدس، هراکلیتوس، اتمیست‌ها، سقراط، افلاطون، ارسطو، رواقیان و ...

- آشنایی مختصر با فلسفه مسیحی قرون‌وسطی و تأثیرات فلسفه اسلامی بر آنها

- آشنایی مختصر با دوره رنسانس و آغاز فلسفه مدرن (تجربه‌گرایان، عقل‌گرایان، رابطه علم و فلسفه، رابطه دین و فلسفه ...)

- آشنایی مختصر با فلسفه معاصر

- آشنایی مختصر با فلسفه پست‌مدرن

- آشنایی مختصر با علوم شناختی

🔴 این دوره برای مخاطبان عمومی علاقه‌مند به فلسفه طراحی شده است و نیاز به پیش‌نیاز ندارد.

📞 برای ثبت‌نام و مشاوره در خصوص دوره لطفا با آیدی زیر تماس بگیرید:

t.iss.one/nutqiyyat_admin

❇️

🔮 t.iss.one/nutqiyyat

🔮 t.iss.one/nutqiyyat_classes

🔮 Instagram.com/Nutqiyyat

🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🙏3👍21
Forwarded from November 25th
بعد از جنبش مهسا، وقتی همه جا دعوا بود، یادم مانده دختر جوانی یک نظری نوشته بود و مردی برای این نظر فحش نوشته بود که تو که اگر مادرت فلان نبود بسار. دختر خیلی ساده جواب داده بود: ولی مادر من سالهاست در این دنیا نیست.
مرد یک پاراگراف عذرخواهی نوشته بود، پاراگرافی که علیرغم تلاشش، هیچ کمکی به پاکسازی فضا نکرده بود، چنان که هنوز یاد من مانده.

چند روز پیش یک نکته کوتاهی گوش کردم از یک معلم زبان‌شناس ایرانی، آمده بود ریشه یک لغت آلمانی را با مشابه فارسی مقایسه کرده و نتیجه گرفته بود که این دو چرا علیرغم تشابه تلفظی به هم مربوط نیستند. صدایش سوخته و خش دار بود و خیلی آرام حرف میزد.
تعداد زیادی کامنت برایش گذاشته بودند که با لودگی، این صدا و خستگی را نشانه رفته اند.
یکی نوشته: استاد، قلقلی میزنی یا حب می اندازی بالا؟ (که فکر کنم منظورش مصرف حشیش و تریاک است)
معلم هم بین باقی کامنت های تمسخر، به همین یکی سرراست جواب داده: هیچکدام. سرطان دارم بزرگوار.

و طبعا نویسنده کامنت با لحن جدی آمده طلب حلالیت و عافیت و... که برای من ناظر ماجرا، از پوچی گس این معاشرت ناشایست، کم نکرد و یادم ماند.

خودم را گذاشته ام جای هر دو گروه. اول جای آنی که پشت گوشی لم داده، به در دیوار مجازی میخندد.
فکر کردم این آدم شاید که خیلی خوشحال و بی‌قید است یا اصلا خوشحال نیست و در قید تراما هاست، یا معاشرت سالم بلد نیست یا از خودش بیزار است که انتقام شیراز را از اصفهان میگیرد. در هر حال، آزاد و بی مرز، آنقدر راحت است که به هر که دلش میخواهد میگوید مادرش بدکاره است، پدرش نامعلوم است، چقدر چاق، زشت، پر لک و پیس، کچل، بد لباس، بدسلیقه، خسته، خش دار، .... و در نهایت کم ارزش، بی قدر و دوست نداشتی است. و شاید از این تراکنش، مقداری حرص و خشم به شکل ترانسمیترهای عصبی از سیناپس‌های مغزش آزاد می‌شود و شاید برای لحظه ای حس خلسه و خشنودی می‌کند، حس سبکی. حس برتری و قدرت.

و بعد خودم را جای آدمهای گروه مقابل گذاشتم. فکر کردم انگار داری به سمت مقصدی راه میروی، از پشت سر کسی سرت فریاد بی‌ربطی به راه و مقصدت میزند که فقط به تو ناکافی بودن و جالب نبودن و زیبا نبودنت را یادآوری کند. بهت بگوید آهای غریبه رهگذر، زیر چشمت دو کیسه آب است، پوستت چقدر لک دارد، شکم گنده، بدلباس، بدسلیقه، کاش پول داشتی، کاش خرید کردن بلد بودی...
و بعد تو در مقام عکس العمل، فقط یک دلیل برای «اینجور» بودنت که ناجور بقیه است بگویی:
چون داروی قوی مصرف میکنم، منتظر پیوند کلیه ام، دیروز از کار اخراج شده ام، در یک خانه آسیب دیده بزرگ شده ام، آدمم را از دست داده ام، ...
چون سرطان دارم بزرگوار.

همین تک جمله.
و سکوت بعدش.
و لودگی معطل مانده در هوا
و نیشخند ماسیده ای که مثل بومرنگ به مکان اول و نزد گوینده بازگشته ولی نقطه فرود ندارد چون فضا چنان چسبناک و سنگین است و اندوه لو رفته در قالب یک جمله ساده دارد همه را یکجا می بلعد.

کمی مهربان بودن، اندک تلاشی برای تصور موقعیت های سخت دیگران، موقعیت‌هایی که کلمه برای توصیفشان الکن است، آرزویی است که قرن‌ها در هر زبانی برایش قصیده ها گفتند و ترانه ها سروده اند و داستانها نوشته اند و «همچنان دوره میکنیم شب و روز را...هنوز را»
60👍17🕊3🔥2
🎬 پیشنهاد تماشا

روبی اسپارک (۲۰۱۲)


اگر دنبال فیلم سبُک کمدی عاشقانه هستید که درعین حال نگاه فانتزی به عشق نداشته باشد به نظرم گزینه خوبی است.

سقراط جایی در رساله ضیافت، وقتی‌که همه سخنرانی‌های غرایی در ستایش عشق کردند، اشاره می‌کند: درست نیست پدیده عشق را بگذاریم وسط و هرچیز خوبی که می‌شناسیم به آن مربوط کنیم. به قول دیوتیما:

عشق به خودی خود خیر یا زیبا نیست، بلکه میل به خیر و زیبایی است.


فیلم‌های عاشقانه معمولا مانند هم‌نشینان سقراط عمل می‌کنند. روبی اسپارک اینطور نیست و روی یکی از مهم‌ترین نقطه ضعف‌های عشق انگشت می‌گذارد: کشمکش میان میل به تملک دیگری و به رسمیت شناختن اراده آزاد و هستی مستقل او.


@neocritic
27🕊2👍1
🗒️

چرا باید الگوی ساخت خانه درون گرا باشد؟ چرا باید خانه در ظاهر خود از نمایش اجتناب کند؟ چرا باید سقف‌ها صاف و نه شیروانی باشند؟ چرا اتاقها چند عمل کرده‌اند و نباید تخصصی شوند؟ چرا موال‌ها و حمام‌های فرنگی بد هستند؟ چرا باید روی زمین نشست و غذا خورد و خوابید؟ چرا باید با دست غذا خورد و نه کارد و چنگال؟ چرا اصلاً باید این غذاها را خورد؟ چرا یک مرد باید چند همسر داشته باشد؟ چرا ازدواج ها از پیش تعیین شده بوده و بر مبنای رضایت و عشق زوجین نیستند؟ چرا کودکان را باید نه مادرانشان بلکه خدمت کاران خانگی شیر داده و بزرگ کنند؟ چرا در مهمانی‌های ایرانی علی رغم تشریفات و زحمت زیادی که برای میزبان دارند خوش نمی‌گذرد؟ و بسیاری چراهای دیگر که بخشهای مختلف فضای خانگی سنتی را به چالش می‌کشند.
🔹🔹🔹

در مسیر مدرن شدن نیز ایرانی باز از یک استراتژی سنتی آزموده شده در این سرزمین استفاده می‌کند و آن بازتولید منطق اندرونی است. او در مسیر مدرن شدن خود مرزهای اندرونی بیرونی را برنداشت، بلکه درواقع با توسل به همان راهکار، اندرونی جدیدی ساخت که حال بتواند در آن تجربه خلوت با خودی‌ها بدون مزاحمت غیر را داشته باشد؛ اندرونی‌ای که این بار به جای تفکیک بر مبنای جنسیت بر مبنای «سنخیت» عقاید و سبک زندگی‌شان ورود و خروج افراد را فیلتر می‌کند. خانه‌های ییلاقی بیرون شهری، با آن معماری‌های برون گرا و نمایشی و غربی‌شان، با آن فضاهای تخصصی شده مبله و مدرن درونشان، با آن زوج‌های تک همسر عاشق مسلکشان که مخالف صیغه و تعدد زوجات و دیگر اشکال سنتی روابط جنسی خارج از چارچوب مدرن هستند و نیز با مهمانی‌های دگرجنس پذیر هنجارشکن درونشان همین اندرونی‌های جدید این طبقه هستند. حال پرسش اینجاست که آیا در چنان بستری اصلاً ایرانی اگر که فرصت‌هایی جهت عینیت بخشیدن به آن عقاید و تمرین زیست بر مبنای آنها را نداشت می‌توانست صرفاً با عقاید جدید مدرن شود؟ اگر که کنج دنجی برای بازاندیشی و بازتعریف مرزهای خودش روابطش و جهانش پیدا نمی‌کرد و اگر که این خانه های جدید با معماری‌های جدید و اشیاء جدیدشان نبودند؟ بدون ساعت و کارد و چنگال و
مبل و صندلی و لباس و آرایش و غذاهای فرنگی وسایل روشنایی غلبه کننده بر شب و بازی‌ها و این
محافل و مهمانی‌های جدید می‌شد مدرن شد؟





🔗از این مقاله🔻

«چگونگی ورود مدرنیته به فضای خانگی ایرانیان دورۀ ناصری تا پایان قاجار»

محمدرضا جوادی یگانه، آزاده آقالطیفی، منیژه (زهرا) غزنویان

مجله جامعه‌شناسی نهادهای اجتماعی. دوره ۱۲. شماره ۲۵. صص ۱۸۱-۲۱۲. شهریور ۱۴۰۴

@neocritic
3👍2
Forwarded from رویای ایرانی - جوادی یگانه (محمدرضا جوادی یگانه)
چگونگی ورود مدرنیته به فضای خانگی ایرانیان دورۀ ناصری تا پایان قاجار

محمدرضا جوادی یگانه، آزاده آقالطیفی، منیژه (زهرا) غزنویان
مجله جامعه‌شناسی نهادهای اجتماعی. دوره ۱۲. شماره ۲۵. صص ۱۸۱-۲۱۲. شهریور ۱۴۰۴ (اینجا). مقاله ضمیمه این فرسته است.

این مقاله که برگرفته از رساله دکتری خانم منیژه غزنویان در گروه جامعه‌شناسی دانشگاه تهران است، روایتی از دریچه خانه و فضاهای خصوصی از مواجهه ایرانیان با مدرنیته ارائه کرده،‌ برخلاف روایت‌های مرسوم که عمدتا مبتنی بر فضای عمومی و نهادهای آن بوده‌اند. این مقاله چنین روایتی را با تأکید بر نقش اشیا و کنش‌گران غیرانسانی ارائه می‌کند؛ روایتی که تمرکز خود را بر تجربۀ اعیان و اشراف پایتخت، در نیمه دوم دوره قاجار قرار داده است.

روش مطالعه: این پژوهش با استفاده از نظریۀ کنش‌گر- شبکۀ برونو لاتور و نیز روش مطالعات اسنادی و تحلیل تماتیک به بررسی این مسأله پرداخته است. قابلیت نرم‌افزار کیفی اطلس تی‌آی این امکان را به ما داده که حجم بسیاری از داده‌های استخراج‌شده از چهل سند دست اول مربوط به دورۀ مذکور را (شامل زندگی‌نامه، سفرنامه، روزنامه و رساله) خط به خط خوانده و با ارجاع به آن‌ها نشان دهیم که چطور کنش‌گر- شبکۀ جدید فضای خانگی، حول تجربیات طبقۀ نوظهور «ممتاز نو» شکل می‌گیرد.
یافته‌ها: این کنش‌گر- شبکه، جعبه‌سیاه فضای خانگی پیشامدرن ایرانیان را به چالش کشیده و از این طریق، پیوندهای بین اجزاء خود را قوی‌تر می‌کند. در گام نهایی نیز، با رفتن به حاشیۀ شهر و ساخت عمارت‌های جدید و پناه‌گرفتن در آن‌ها به‌عنوان اندرونی‌هایی جدید، از آزمون‌های استحکام رقبا که قشر سنتیِ محافظه‌کار جامعه بودند، در امان می‌ماند. کنش‌گر- شبکۀ جدید، به این وسیله می‌تواند تجربۀ خود را از یک زندگی خانگی نو و مدرن ساخته، تثبیت کرده و به دست آیندگانی که ما باشیم، برساند؛ زندگی‌ای که شامل معماری، اشیا، رفتارها و روابط جدیدی است. ن
تیجه‌گیری: مقاله درنهایت نشان می‌دهد که ما در کنار فضای عمومی، در فضاهای خصوصی خود و نهاد خانواده نیز به شکلی محرمانه‌تر و عمیق‌تر، تجربیاتی از مدرنیته را داشته‌ایم که بعدها در فضاها و نهادهای عمومی جامعه به‌طوری جدی‌تری ظاهر شده‌اند.
✍️

مدتی است حساسیت پیدا کرده‌ام به این پیشوند «باز+ یک چیزی». ترجمه‌اش، ارجاع به آن، استفاده از آن در نوشته‌های خودم و دیگران برایم آزاردهنده شده. «بازنگری»، «بازخوانی»، «بازاندیشی»، «بازکاوی»، «بازنمایی»، «بازپس گیری»...مثلاً نوشته‌ بود «باز پس گیری خیابان توسط زنان ایرانی». انگار زمانی بوده که «خیابان» بوده و زن‌ها هم بوده‌اند بعد گرفته شده و بعد زن‌ها آن را پس گرفته‌اند و دوباره ازشان گرفته‌اند و این‌ها دوباره «باز پس» گرفته‌اند آن را...
کی خیابان مال زن ایرانی بوده که پس گرفته و حالا بازپس گرفته باشدش؟ اصلا همین امروز خیابان چقدر مال زن تنهای ایرانی، زن باردار ایرانی، زن ایرانی با کالسکه و زن ایران با بچه نوپا است؟ این‌همه مزاحمت خیابانی و تاریکی و چاله و دست‌انداز و نبودن پیاده‌روی درست و امکاناتی برای حضور زن باردار و بچه‌دار در خیابان یعنی خیابان هنوز هضم نکرده حضور زن ایرانی را.
«باز-پس-گیری» کجا بود عزیزِ من؟

یا مثلاً «بازخوانی» فلان متن یا مفهوم که هیچ وقت «خوانشی» از آن صورت نگرفته بوده که حالا باز-خوانی. دست بالا ترجمه و تفسیر شده بود و بر آن حاشیه نوشته بوده‌اند. یا بازاندیشی و بازکاوی یا هر «باز» دیگری که عبارتش را از سنت غربی گرفته‌ایم که خالق مفاهیم و اندیشنده به آن‌ها و بازاندیشنده به آن‌ها همان خودش بوده با توجه به دغدغه‌ها و مسائل جاری خودش.

اینکه می‌نویسیم «بازاندیشی» یا «بازکاوی» یا «بازپس گیری» یا باز-هرچیزی به گمانم بیش از آنکه نشان دهنده «دوباره اندیشیدن» باشد نشان‌دهند همچنان نیاندیشیدن و ترجمه کردن است.
اول از همه خودم را می‌گویم.

نه‌که خیال کنم بی‌نیازیم از میراث ارزشمند اندیشه‌های متفکران دیگر. خوش‌اقبالیم که داریم‌شان. مسئله این است که با «باز- باز- » نوشتن بخشی از آن تاریخ پرفراز و فرود و پیچیده نمی‌شویم. «آهو نمی‌شوی به این جست‌وخیز...». احتمالا باید کمی آهسته‌تر و کم‌هیجان‌تر پیش‌رفت. عقبه خوانش‌ها و تأملات و تردیدها و تجربه‌ها و بازخوانی‌های آن‌ها را ما نداریم و هیچ راه میانبری هم برای عبور از این سنگلاخ پر از خرابی‌های ناشی از تصادف سنت‌هایمان با اندیشه‌های مدرن و پسامدرن وجود ندارد_ گرچه احتمالا خوش‌شانسیم که چرخ کمکی هست.

عرضم این است که شاید بهتر باشد قبل از «بازنگری» درست بنگریم، قبل از «بازشناسی» اصلاً بشناسیم، قبل از «بازاندیشی» بیشتر بیندیشیم؛ قبل از «بازخوانی» واقعاً بخوانیم. محصول کار احتمالا کمتر پیچیده و «تأثیرگذار» باشد، ولی واقعی‌تر/اصیل‌تر است.

@neocritic
👍289👎3🔥1
به‌تجربه شما در زندگی رسیدگی به کدام‌یک از این موارد برای زنان ایرانی اولویت و اهمیت بیشتری دارد؟ چه‌چیزی به عنوان یک زن ایرانی بیشتر موجب رنجش شما شده است و فکر می‌کنید با برطرف شدن آن نسل آینده دختران سالم‌تر و راضی‌تر زندگی خواهند کرد؟
Anonymous Poll
28%
ایجاد اشتغال و داشتن درآمد
46%
رفع تبعیض‌های حقوقی و قانونی
24%
داشتن حق انتخاب و آزادی‌های اجتماعی
26%
داشتن امنیت در خانواده و جامعه
35%
ایجاد آگاهی و حساسیت عمومی برای رفع جلوه‌های فرهنگی و اجتماعی زن‌ستیزی و تغییر فرهنگ نابرابر
6%
از زن بودن در ایران راضی‌ام و احساس تبعیض یا محدودیت خاصی ندارم
.
دیشب خواب دیدم اصفهان‌ام حوالی پل خواجو، باران ریز شدیدی می‌آمد، دویدم سمت رودخانه، خانم چه آبی! چه آبی! به قول مادر بزرگم آب کله‌[معلق] می‌زد، آب آبی، تمیز، از برف تازه‌آب‌شدۀ زاگرس، هم‌رنگ و هم زور آب زیر پل زمان خان ... چنان فریاد حیرت و ذوقی زدم که بیدار شدم.
گفتم دیدی خواب بود؟
یکی گفت خواب نبود. چشم‌هایت را ببند. بستم. دوباره رفتم همانجا. راست می‌گفت. خواب نبود. هنوز باران میامد. آب هنوز کله می‌زد.


📸 قدیمی است از سی‌وسه‌ پل

@neocritic
36😢10👎1
پزشکی‌سازی، استعمار بدن زنانه و سرمایه‌گذاری بر اضطراب تناسلی زنان: مورد مطالعه لابیاپلاستی

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده
سیمین کاظمی  

پزشک، دکترای جامعه‌شناسی، مرکز تحقیقات عوامل اجتماعی مؤثر بر سلامت دانشگاه علوم پزشکی شهیدبهشتی، تهران، ایران.

چکیده
جراحی‌های زیبایی از جمله لابیاپلاستی در ایران رو به افزایش است. از آن‌جا که اندام جنسی در معرض نظارت و قضاوت عمومی نیست، و کسب مقبولیت و شمول اجتماعی با این جراحی موضوعیت ندارد، افزایش تقاضای آن قابل تأمل است و نیاز به بررسی جداگانه دارد.

این مطالعه با هدف بررسی نقش جراحان در برساخت اندام جنسی زنانه ایده‌آل و به‌هنجارسازی و گسترش مداخلات پزشکی زیبایی با تأکید بر لابیاپلاستی انجام شد.

روش مطالعه کیفی با رویکرد تحلیل محتوا بود و داده‌ها  از ویدیوهای تبلیغاتی با موضوع لابیاپلاستی که در صفحات اینستاگرام 12 پزشک متخصص زنان و زایمان منتشر شده، جمع آوری شد. تعداد نمونه بر اساس شیوه اشباع نظری تعیین شد. در مرحلۀ تحلیل، داده‌ها کد‌گذاری، و کدهای مشابه کنار هم قرار‌داده شدند و از کدهای مشابه، زیرطبقات و طبقات استخراج شدند.

یافته‌های مطالعه نشان داد که پزشکان در ویدیوهای تبلیغاتی‌شان، در برساخت اندام جنسی زنانۀ آرمانی مشارکت و از اندام جنسی زنانه که منطبق با شکل ایده‌آل نباشد، بیماری‌نمایی می‌کنند. آن‌ها برای حل مشکل زنان جراحی لابیاپلاستی را ترویج می‌کنند و خود را به‌عنوان قهرمان و منجی به تصویر می‌کشند که با جراحی، طیف وسیعی از مشکلات جسمی، روانی و اجتماعی زنان‌ را حل می‌کنند. بررسی ویدیوهای تبلیغاتی جراحان نشان می‌دهد که با پزشکی‌شدنِ زیبایی اندام جنسی زنانه، نقش پزشک درمانگر به پزشک مشاطه و نقش بیمار به زیباجو تغییر یافته و الگوی جدیدی از رابطه پزشک-بیمار خلق شده است. در تبلیغات لابیاپلاستی، پزشکی به‌عنوان یک کسب‌و‌کار دیده می‌شود که در آن پزشکان با دور شدن از پروفشنالیسم، به تبلیغ کالای زیبایی مشغولند، منش کاسب‌کارانه جای‌گزین  آلتروییسم شده و از قواعد و اقتضائات بازار پیروی می‌کنند.

مطالعه حاکی از آن است که پزشکی‌سازی بدن زنانه، شرایط را برای استعمار بدن زنان فراهم کرده است؛ و با عروج پزشکی تجاری، جراحان با پاتولوژیک نشان‌دادن زشتی لابیامینور بر اضطراب تناسلی زنان، سرمایه‌گذاری می‌کنند.
👍16👏73
شاعره‌ای که شاعر شد

امید طبیب‌زاده، «شاعره‌ای که شاعر شد؛ نقدی بر کتاب فروغ فرخزاد؛ زندگی‌نامۀ‌ ادبی‌ همراه با نامه‌های‌ چاپ‌ نشده، نشر پرشین سیرکل، تورنتو، ۱۳۹۵/ ۲۰۱۶، ۵۵۰ ص»، در؛ ایرانشهر امروز؛ نشریۀ مطالعات ایرانی و نقد کتاب؛ سال ۲، شمارۀ ۱، فروردین-خرداد ۱۳۹۶.

یکی دو نامه از فروغ در کتاب اولین تپش‌های عاشقانۀ قلبم؛ نامه‌های فروغ به پرویز شاپور (کامیار شاپور و عمران صلاحی، انتشارات مروارید) منتشر شده است که فروغ در آنها مدام به شاپور اطمینان می‌دهد که هیچ گونه رابطه‌ای با فریدون کار نداشته است. اما فرزانه میلانی نامه‌ای را از فروغ به فریدون کار منتشر کرده است که نشان می‌دهد بدگمانی‌های شاپور چندان هم بی‌اساس نبوده است (رک. فروغ فرخزاد؛ زندگی‌نامۀ ادبی، ص ۴۷۳)! آیا انتشار این قبیل نامه‌ها از ارزش شعر فروغ می‌کاهد؟ آیا نقش او را در مبارزه برای آزادی زنان و آزادی‌های اجتماعی خدشه‌دار می‌سازد؟ آیا تأثیری در افزایش درک و التذاذ ما از کارهای فروغ دارد؟ به گواهی تاریخ و مخصوصاً تاریخ‌های ادبیات، ارزش‌های زیبایی‌شناختی هیچ ربطی به اخلاقیات ندارند، و ارزیابی عمل‌کرد اجتماعی افراد نهایتاً فارغ از زندگی شخصیِ آنها صورت می‌گیرد، و از همه مهم‌تر اینکه اطلاع از دقایقِ زندگیِ شاعری چون فروغ که زندگی و شعرش عملاً یکی بوده است، تأثیر بسیاری در اعتلای درک و التذاذ ما از آثار وی دارد... در این مقاله کوشیده‌ام تا علاوه بر نقد و معرفی کتاب خواندنی و مهم خانم دکتر فرزانه میلانی، از زوایای فوق نیز به شعر و زندگی فروغ بنگرم.
برای متن کامل نقد این کتاب رجوع شود به فرستهٔ زیر 👇:
@OmidTabibzadeh
5👍1👎1
Forwarded from آسیمگی
قهرمانان و قربانیان

من این‌طور می‌بینم:


استاد شجریان و امثال او شکلی از مقاومت فرهنگی برابر سونامی تعصب شدید و افراطِ ارتجاعی و طالبانیسم بودند.

آنها در برابر اون موج عظیم و خشن اگر رادیکال می‌شدند محکوم به حذف بودند، پس انتخاب کردند مثل حافظ و‌ سعدی و فردوسی روی خطوط مرزی حرکت کنند.

تصور کنید اگر قرار بود همه‌ی هنرمندان و بزرگان فرهنگ ما در تاریخ به شخصیتی سوپر-انقلابی تبدیل بشن و هیچ سازشی با نظم موجود زمانه نکنن حالا چه میراثی برای ما مونده بود؟

و البته که این آدم‌ها مثل همه‌ی ما فرزند زمانه‌شون بودند. مثل همه‌ی ما گاهی خطا می‌کردند و بعدا مسیرشون رو تغییر می‌دادند.

آدم‌هایی مثل لطفی، شجریان، علیزاده، مشکاتیان و... انقلابی عظیم رو دیدن، جنگ ایران و‌ عراق رو دیدن و از همه‌ی این تغییرات تأثیر می‌گرفتند و بهش واکنش نشون می‌دادند.

اونا فرشته نبودند و گاه در رقابت‌های کاری و تجاری و... از چارچو‌بهای اخلاقی خارج می‌شدند.
اما سئوال اینه که آیا این تخطی‌ها چنان بودند که نابخشودنی محسوب بشن؟

آیا منصفانه است که ما آدم‌ها را نه برای کارهایی که کرده‌اند، بلکه برای کنش‌های قهرمانانه‌ای که نکرده‌اند سرزنش کنیم؟

گاهی فکر می‌کنم یک مشکل بزرگ امروز ما با گذشتگان‌مون اینه که غیرمستقیم دائما با حالی مستأصل ازشون می‌پرسیم چرا ما رو نجات ندادند؟
در حالی که خب اگر چنین کاری به‌راحتی شدنی بود که خب چرا خودمون این کار رو نمی‌کنیم؟
و در حالی که گروهی از ما در زندگی امروز خودمون بسیار غیراخلاقی‌ عمل می‌کنیم و بعید هم هست که اگر شخصیت‌های مؤثرتری بودیم بهتر عمل می‌کردیم، مایلیم مسئولیت رو بر دوش شخصیت‌های شناخته‌تر بندازیم.

یک فرافکنی تراژیک که شاید مسکنی باشه برای رنج شدیدی که از اکنون‌‌مون می‌بریم.

خوی کین‌توزی (روسانتیمان) شدیدا در حال رشد در میان ماست و برای آن باید فکری کنیم.

علی مسعودی | آسیمگی
👍147👎4👏1🤡1
📝
استعاره پیکر سیاسی در فلسفه اسلامی

در این نوشتار ابتدا به نقش تعیین‌کننده استعاره‌ها در شکل دادن به تجربه و حتی شناخت انسان‌ها با استناد به نظریه «استعاره‌های مفهومی» جانسون و لیکاف پرداخته‌ام. سپس به نقش «بدن» در ساخت استعاره‌ها اشاره کردم و از استعاره «پیکر سیاسی» و مشارکت قابل توجه و مغفول ماندۀ حکمای مشایی مسلمان قرون میانه در پروراندن این استعاره و شبکه مفاهیم حول آن بحث کردم. استفاده از استعاره «پیکر سیاسی» و شبکه مفاهیم شکل‌گرفته پیرامون آن، که منزل یا خانوار/ مدینه یا شهر را به مثابۀ پیکرِ انسانِ سالمِ مذکر می‌داند، کامل‌ترین شکل و پرداخت خود را در آثار فارابی یافت، اما پس از فارابی در متون مربوط به حکمت عملی نزد فیلسوفان مشایی همچون ابن‌مسکویه، خواجه نصیرالدین طوسی، قطب‌الدین رازی و جلال‌الدین دوانی تکرار شد و ادامه یافت.
اندیشه‌ای که خانواده و جامعه را چونان «پیکر سیاسی» و نه «پیکرۀ سیاسی» می‌بیند دچار نحوی انجماد در دوران پیشامدرن است که نمی‌تواند درخدمت مفاهیم جدید پذیرفته شده دربارۀ نهادهای مدنی دنیای امروز باشد: مفاهیمی مانند برابری انسان‌ها، عدالت اجتماعی، خودآیینی، آزادی و حق تعیین سرنوشت. چنانکه می‌دانیم «همه نهادهای دوره میانه که با استناد به اشکال متفاوتی از دانش سیاسی (اعم از فقه سیاسی و فلسفه سیاسی ) تاسیس شده بودند نه برای اعطای فضا یا امکان نظارت بر قدرت، بلکه در راستای به‌هنجار کردن؛ رام سازی و اعمال انضباط متناسب با خواست قدرت بوده‌اند» (فیرحی،1389 ،22). طبیعتاً استعاره‌هایی که ما از این سنت به ارث برده‌ایم در راستای تحقق همین اهداف شکل گرفته‌اند و میانه‌ای با اندیشه‌های جدید دربارۀ هستی انسان و مناسبات عمومی و خصوصی او ندارند.
ذات تغییرناپذیر و مشخص و از پی آن تقدس ناموجهی که امثال این استعاره برای نهادهای اجتماعی چون خانواده و جامعه ایجاد کرده‌اند تا امروز برجاست و محدودیت‌های بسیاری بر نهادهایی تحمیل کرده که شباهت موجودیت و کارکرد آنها با یکدیگر و با منزل/ مدینه دنیای قدیم به اندازه تفاوت‌هایشان فراوان و عمیق است. الگویی که این استعاره به درک ما از هستی و جایگاه و نسبت‌مان با دیگران و به فهم ما تحمیل می‌کند مطلق‌نگر و ذات‌گراست و متاسفانه در خدمت توجیه نگاه استبدادی و هرمی در جامعه و خانواده، تقویت الگوهای سلسله‌مراتبی، قوانین تبعیض‌آمیز، خشونت خانگی و اجتماعی است که هرگونه آسیب‌شناسی و مطالبه بازنگری در این باورها را عبور از خطوط قرمز می‌بیند. از سوی دیگر نسبت به فهم ما از بدن نیز جفا می‌کند، چرا که معیار را بدن سالم مذکر می‌داند و غیر از آن را نقصان و کمبود. قدیمی‌ترین و بزرگترین قربانی چنین نگاهی بدن‌های زنان و بعد از آن بدن‌های دچار معلولیت است. باز اینکه، بیماری را امری «غیر طبیعی» جلوه می‌دهد و مساهمت می‌کند به تفکری که بیماری را با انگ و ننگ پیوند می‌زند.

در نهایت اینکه استعاره ها فقط لفظ نیستند و چگونگی استفاده از استعاره‌ها چه نزد متفکران و چه در کاربردهای روزانه مهم است. به همین دلیل شناخت استعاره‌ها نه فقط برای درک سازوکارهای شکل دادن به باورهای ما مهم است که همچنین ابزارهایی سودمند برای تغییرند. «استعاره می‌تواند یا هنجار نظری موجود را تقویت کند یا برای شکستن این هنجارها استفاده شود و به شیوه‌های جدید فهم منتهی گردد» (چاتریس-بلک، 1398، 23). به نظر می‌رسد نقد و تحلیل و بازاندیشی در استعاره «پیکر سیاسی» یکی از نامزدهای کارآمد برای کمک به ایجاد فهم جدید از مناسبات مرتبط با سیاست، جنسیت، قانونگذاری و حتی بهداشت و درمان در جامعه ایران باشد.



نصر اصفهانی, مریم . (1404). پیکر سیاسی در فلسفۀ اسلامی‏ استعارۀ منزل و مدینۀ فاضله چونان بدن انسان. فلسفه و کلام اسلامی, 58(1), 211-232. 

https://jitp.ut.ac.ir/article_103222.html


@neocritic
4👍3🕊1
metaphor of body politic.pdf
716 KB
🔗فایل مقاله

نصر اصفهانی, مریم . (1404). پیکر سیاسی در فلسفۀ اسلامی‏: استعارۀ منزل و مدینۀ فاضله چونان بدن انسان. فلسفه و کلام اسلامی, 58(1), 211-232.
https://jitp.ut.ac.ir/article_103222.html

@neocritic
👍91
.

آنقدر که من فهمیدم دوطرف گفت‌وگو را می‌توان «فمینیست مسلمان» نامید. شاید بهتر بود بحث منحصر به جغرافیای ایران می‌شد و یکی از طرفین متعلق به جریان فکری فمینیست‌های سکولار می‌بود که رغم محدودیت‌های بیشتر همیشه در ایران فعال بوده‌اند و کمتر مجال یافته‌اند درباره سهم و نقش خودشان ادعا کنند.

گاهی به نظرم می‌رسد هرچه پیش‌تر می‌رویم «فمینیسم اسلامی» بیشتر و بیشتر تبدیل می‌شود به موضوعی برای نوشتن مقاله و کتاب در دانشگاه‌های غربی که پیوند طبیعی خود را با جوامعی که درمورد آن‌ها حرف می‌زند از دست داده است. بی‌انصاف‌تر اگر بخواهم باشم، آن روی سکه رویکرد «شرق‌شناسانه» که با تاکید بر «تفاوت» حیات خودش در دانشگاه‌های غربی را تمدید می‌کند.

@neocritic

🔻https://t.iss.one/neocritic/700
👍81