Critic l مریم نصر
2.35K subscribers
227 photos
43 videos
19 files
206 links
«بودن در زمانه خود … مخالفت با زمانه خود است، بودنِ نقاد در زمانه خود است، بیرون از قاب زمانه بودن است»
فرانسواز دستور

تماس: Maryam.nasr[at] gmail.com
Download Telegram
✍️
لباس‌های‌مان

بیشترین محتوای متفرقه در صفحه اینستاگرام من مربوط به «استایل کردن» به منظور «با لِوِل» به‌نظر رسیدن است. از میان همه سبک‌های پوشش «مدل قدیمی» را بیشتر می‌بینم که روی آن با صدای دوبلورهای کارتون‌های پرنسسی صداگذاری شده است. فرسته‌های پربسامد بعدی متعلق به چادرهستند. مثلا زن یا مرد بلاگری به زنان رهگذر پیشنهاد می‌دهد چادر سرکنند و ناغافل «استایل‌شان» را در آینه ببینند.

نسبت زنان با لباس‌هایشان بسیار پیچیده‌تر از نسبت مردان با لباس‌شان است. برش لباسهای زنان، جاهایی که تنگ یا گشاد می‌شود، جاهایی که پیداست و جاهایی که پنهان است، جوری که باید به نظر برسد. پستان‌هایی که به کمک کاپ برجسته‌تر می‌شوند و شکمی که به کمک گن صاف می‌شود و قدی که به کمک پاشنه بلندتر می‌شود و کمری که باریک‌تر و باسنی که گردتر و... لباس پوشیدن زن‌ها در درجه اول برای خودشان نیست. حتما باید در آینه نگاه کنند و از آینه بپرسند آیا به اندازه کافی «خوب» هستند؟

حتی آن زنی که شکایت می‌کند «چرا هیچ ارگان و نهادی به فکر قیمت چادر نیست؟» اعتراف می‌کند(شاید هم تهدید می‌کند) که لباسِ او لباس او نیست، وگرنه چرا باید نهادها و ارگان‌ها به طور خاص مسئولیتی درقبال لباس او داشته باشند؟

انگار برایمان عادی و طبیعی است که نگاه‌مان به لباسمان از چشم دیگران باشد. آینه نشان می‌دهد چقدر به معیارهای زیباییِ براساسِ سلیقۀ دیگری نزدیک شده‌ایم. حتی وقتی به «قدیم» فکر می‌کنیم، ایده‌ای درباره قدیم خودمان نداریم، بلکه قدیم ما همان وینتیج آنهاست. به همان چیزی می‌گوییم قدیم که کاربر اروپایی اینستاگرام می‌گوید. لباسهای ما را نگاه‌ها و خاطرات دیگران می‌دوزد. حتی نوستالژی‌اش هم از آن خودمان نیست.

در پوشیدن لباس‌های‌مان، به خودمان بر اساس زیبایی‌شناسی غالب تصویرها شکل می‌دهیم. اینجا، آینه ابزاری برای بازنمایی به ما می‌دهد. در آینه، ما «واقعیت‌های محض» را نمی‌بینیم، بلکه تصویری بالباس می‌بینیم که بازتاب‌دهنده تصاویر معمول مجله‌ها و فیلم‌ها از ما در لباس‌های‌مان است. زندگی شهری معاصر فرصت‌های بی‌شماری برای دیدن خودمان فراهم می‌کند—در لابی‌های هتل‌ها و تئاترها، در رستوران‌ها و اتاق‌های آرایش، در ایستگاه‌های قطار و ویترین مغازه‌ها.
اضافه کنید صفحات شبکه‌های اجتماعی را...انگار ما هیچ عاملیتی بر لباسهای‌مان نداریم. چشمان دیگری مدام درحال ارزیابی و ازرشگذاری است. در حال توصیه و تحقیر سایز اندام‌ها و یا حدود پوشیدگی و برهنگی آنها. چشمانِ خودِ من هم به این ناظران و ارزیابان سرزنشگر اضافه می‌شود. کش‌ها، فنرها، سوزن‌ها، سنجاق‌ها، پاشنه‌ها، گیرها، زنجیرها...همه برای خوب و «با لِوِل» به نظر رسیدن ضروری‌اند.

با این حال، نسبت ما با لباسهای‌مان پیچیده‌تر از این حرفهاست. همه ما تجربیاتی از لباسهایی داریم که از آنها لذت برده‌ایم و دلمان نمی‌آید دور بیاندازیمشان.(مثلا من پیراهن پرخاطره‌ای داشتم که وقتی حسابی کهنه شد دکمه‌هایش را یادگاری نگاه داشتم و به پیراهن جدیدم دوختم تا حس و خاطرات خوبش را گم نکنم.)
لباس‌ها ما را با آدم‌ها و خاطرات پیوند می‌دهند. باز، لباس‌ها از بازی‌های بچگی تا آخرین سال‌های پیری وسیله رویاپردازی‌های زنان هستند. دختر خردسالی که کفش پاشنه‌بلند مادرش را می‌پوشد، دخترهایی که «به سبک قدیمی/وینتیج» لباس می‌پوشند، مادر بزرگی که از کوله بنفش نوه‌اش استفاده می‌کند. امکان جادویی لباس اینطور جاها خودش را نشان می‌دهد: امکان حرکت در زمان و مکان و جغرافیا. امکان رویاپردازی. امکان خاطره‌بازی، امکان فراتر رفتن و مجال دادن به تخیل و خوشی.

بدِ ماجرا هم‌اینجاست که همین لذت و تخیل براحتی به مثابه ابزار کنترل و کالاسازی بدن، ترویج مصرف‌گرایی، تولید انبوه زباله، استثمارکارگرانِ زن در کشورهای جهان‌سوم و...در هوا قاپیده می‌شود. اینجاست که زنان از زنان دعوت می‌کنند در مواجهه با هجوم تبلیغات پیرامون مد و لباس هوشیار باشیم. صاحبان ثروت و قدرت به خوبی از این کارکرد لباسها آگاهند.
آنها به خوبی می‌دانند چطور از خاطرات، حسرت‌ها، رویاها، تخیلات و لذتهای ما پول بسازند.

سنجیدن انتخاب‌ها و اندیشیدن به لباس‌های‌مان، کاری که با ما می‌کنند و کاری که ما می‌توانیم با آنها بکنیم، جزو مهارتهایی است که در کنار مهارت برای «استایل کردن» ضروری به‌نظر می‌رسد. مهارت مقاومت با لباس‌هایمان: مقاومت دربرابر کنترل و سرکوب، مقاومت دربرابر نگاه ابزاری، مقاومت دربرابر مصرف‌گرایی و دامن زدن به استثمار و فربه شدن سرمایه‌داری که این روزها واضح‌تر چهره بی‌نقابش را شاهدیم.



🧷نقل قول از این مقاله است:

Young, I. M. (2005). “Women recovering our clothes”. In On female body experience (pp. 63-74). Oxford University Press


@neocritic
12👏5👍2👎1
✍️

وظیفه خودم می‌دانم وقتی اثری به فارسی ترجمه معتبر یا حتی مشهور‍ِمقبولی دارد تا حد ممکن به ترجمه فارسی ارجاع بدهم و فهم مترجم متخصص را که زمان زیادی صرف ترجمه متن و شناخت فیلسوف از زبان مبدأ کرده، به فهم خودم ترجیح بدهم. درضمن ادای احترام است به زن یا مردی که با برعهده گرفتن «ماموریت ناممکن» دارد به فکر و فهم و زبان ما گستردگی، عمق و غنا می‌بخشد.

آدم‌هایی که با کمترین چشم‌داشت مالی و بی‌اعتنا به کسانیکه ترجمه را تحقیر می‌کنند، یا ترجمه را در حد گوگل ترجمه و هوش مصنوعی می‌بینند، فکر و زبان ما را مجهز می‌کنند تا بهتر ببینیم و بهتر بشناسیم و به خیلی پدیده‌ها که نامی نداشته‌اند نام نهیم و گاه کلمه‌های خاک گرفته را پیدا و لباس نو تن‌کنیم.

از قرن دوم و نهضت ترجمه و از قلم و دوات، تا کتابهای چاپی که به زحمت به ایران می‌رسیده بدون دیکشنری و بدون اینترنت تا همین امروز به این آدم‌ها مدیونیم که هم‌چنان متن‌های اصیل را به هوش مصنوعی واگذار نکرده‌اند.

✔️ تبدیل به اصلی اخلاقی شده برای من که دردسر کم ندارد و بسیار وقت‌گیر است.

بزرگترین مشکل من در این سال‌ها اضافه شدن تفسیر مترجم به ترجمه اثر است. خیلی وقت‌ها معادل‌ها تأکید و تشدید و تغلیظ می‌کنند چیزی را که بی‌تاکید در متن وجود داشته. گاهی هم مصلحت (تعصب‌های مترجم /ناشر/ ممیز/ فرهنگ ایرانی) ایجاب کرده عباراتی تلطیف شوند.
متن جان به‌در نبرده و زخمی شده و ارجاع به ترجمه آن بیشتر یا کمتر از چیزی است که در اصل بوده.

مشکل بزرگ بعدی تنوع و تکثر معادل‌هاست. معادل‌ها به مرور زمان فارسی‌تر، دقیق‌تر و تخصصی‌تر شده‌اند. معادل یک عبارت مشخص فلسفی که تاریخ و جغرافیای مشخصی دارد در متون مختلف متفاوت آمده و وای به زمانی که خودم هم نظر خاصی درمورد معادل بهتر کلمه داشته باشم. چطور باید ارجاع داد به چیزی که یک چیز است و با اسامی مختلف خوانده شده!
مضاف بر اینکه برخی متخصص‌ها معتقدند گرچه عبارتی از یونان باستان تا امروز در متون فلسفی غربی یکسان بکار رفته، ما موظفیم بنا به تغییراتی که مفهوم پذیرفته، معادل‌های متفاوتی برایش بگذاریم...

و خیلی مشکلات خرده ریز دیگر که بارها من را به این نتیجه رسانده که مثل اغلب پژوهشگران ترجمه‌های استاندارد انگلیسی را مرجع قرار دهم و اینطور وقت خودم را نگیرم ...

بلافاصله بیاد می‌آورم که اغلب این ترجمه‌ها در زمانه عسرت انجام شده. کلی خاطره و افسانه وجود دارد درمورد اینکه چطور آدم‌های فاضل و دلسوز این ملک و مملکت، زیر فشار انواع محدودیت‌های اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، از عمر و جانشان مایه گذاشتند تا ما بتوانیم فکر فلسفی به زبان فارسی داشته باشیم و به فارسی به مفاهیم فلسفی بیاندیشیم.

وقتی که خیلی کلافه یا عصبانی یا مأیوس می‌شوم یک لیوان قهوه با نبات می‌خورم و برمی‌گردم سر کار تا راه حلی پیدا کنم.
جواب می‌دهد. امتحان کنید!

@neocritic
20👍10🕊4👎2
✍️
ساندرا هاردینگ(۱۹۳۵-۲۰۲۵)، یکی از برجسته‌ترین فیلسوفان زنانه‌نگر، از دنیا رفته است. چند ساعت پیش خواندم که در اسفندماه فوت کرده و من هیچ خبردار نشده بودم. او از نظریه‌پردازان اصلی نظریه دیدگاه فمینیستی (feminist standpoint theory) و سازنده ایده عینیت نیرومند (strong objectivity) بود.

دانشجوی کارشناسی ارشد بودم که عبارت «فلسفه فمینیستی» به گوشم خورد. درباره فمینیسمِ نظری چیزی نمی‌دانستم. در کتاب تاریخ دو قرن فمینیسم، نوشته حمیرا مشیرزاده، اشاراتی خوانده بودم، ولی بسیار محدود و گنگ بود. عقل مذکر نوشته ژنویو لوید هم ترجمه شده بود، ولی به عقل آن زمانم کتاب جدی‌ای نبود. کتاب درآمدی جامع بر نظریات فمینیستی رزماری تانگ را هنوز ترجمه نکرده بود منیژه نجم عراقی.

یکی از دوستانم خبرم داد که موسسه‌ای در قم برخی مدخل‌های مربوط به «فلسفه فمینیستی» در دانشنامه فلسفی راتلج را ترجمه و همراه با نقد منتشر کرده است. کتاب را پیدا کردم و خواندم و از آنجا که هنوز پسامدرنیسم را نمی‌شناختم با ایده‌هایی مغشوش و البته به خیال خودم با چپ پر، (هم نظریه‌ها را خوانده بودم هم نقدشان به قلم علمای قم را)، پیش دکتر رشیدیان رفتم تا راهنمای رساله من باشد.
از من خواست مقالاتی از خود فیلسوفان فمینیست را که در کتاب متون برگزیده از مدرنیسم تا پست مدرنیسم ترجمه شده بود بخوانم و ببینم چکاره‌ام. خواندم و همان اول عاشق ساندرا هاردینگ شدم. فصل مهمی از کتاب ارزشمندش علم چه کسی؟ معرفت چه کسی؟ در آن ترجمه شده بود. به جرات می‌توانم بگویم بعد از آن تجربۀ «اوه! می‌دانم که چقدر نمی‌دانم» بود که دانشجوی فلسفه شدم. دکتر رشیدیان آدم سختگیری است. جوانتر که بودم نوشته‌ام چقدر برای من، که تمام دوره تحصیل را با سرخوشی خواندن تاریخ فلسفه کاپلستون (آن مجلداتی که ترجمه شده بود و در کتابخانه پدرم بود و چاپ تمام نبود) و تعدادی متن دست چندم دیگر سرکرده بودم، سخت بود رساندن خودم به کف مطالبات او و اندیشه‌های دوران پسا‌مدرن.

با زحمت و هزینه زیاد کتاب‌های دست دوم هاردینگ را از مسیر پیچیده‌ای تهیه کردم و زبان انگلیسی‌ام هم که هیچ فراتر از دبیرستان نرفته بود باید تقویت می‌شد! و اینترنت هم اینقدر پروپیمان و در دسترس نبود...کور و لنگی بودم که پاکشان و عصا زنان در مسیری که استاد نشان می‌داد پیش می‌رفت و تازه داشت می‌فهمید چه خبر است و چه سخت است و خدا می‌داند که چندبار جازدم.
آن هم در شرایطی که دوستانم هشدار می‌دادند کار کردن در این حوزه یعنی که به فلسفه خیانت کرده‌ای و شده‌ای روزنامه‌نگار: «فلسفه افلاطون و ارسطو و اسپینوزا و کانت و هگل و هایدگر، بله هایدگر را رها کرده‌ای رفتی سراغ این هیچ‌کس‌ها؟».

آثار هاردینگ اجازه نمی‌داد مایوس شوم. آثار و آرا او فلسفه بود، آن هم از سقراطی‌ترین نوعش:

✔️ آیا علم و معرفت ما جنسیت‌یافته‌اند؟ چطور؟ آیا عنیت ممکن است؟

✔️ آیا معرفت موقعیت‌مند است؟

✔️ آیا معرفت(های) زنان و همه گروه‌های دیگری که در حاشیۀ معرفت مردان سفیدپوست غربی ثروتمند بوده‌اند، چیز اضافه‌ای با خود ندارد؟ آیا متمایز، یا بالاتر از آن ممتاز نیست؟

✔️ عبور از عینیت ضعیف و رسیدن به عینیت نیرومند چگونه ممکن است؟

🌱 خانم هاردینگ عزیز، صرف‌نظر از نتیجه کار، پوستی که با کتاب‌های شما از من بیست‌وسه‌ساله کنده شد، خیلی یادم داد. واقعاً ممنونم. در آرامش باشید.





اگر علاقمند هستید درباره او بیشتر بخوانید علاوه بر فصلی از کتابش در متن‌های برگزیده از مدرنیسم تا پست مدرنیسم. یادداشت مستخرج از رساله من را هم در ادامه ببینید.
🔻

@neocritic
27👍3🙏3
معرفت چه کسی؟.pdf
4.9 MB
🧷«شناخت چه کسی؟ مروری بر معرفت‌شناسی‌های زنانه‌نگر» در ماهنامه زنان امروز، شماره ۱۲.

@neocritic
🙏124
Forwarded from تداعیات
من مادر هستم!؟
درباره‌ی جایگاه حقوقی مادر در قانون


✍🏻 روح الله طالبی توتی

١. مادری، از جمله هویت‌هایی است که از نظر تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و البته قانونی با هویت زنانه پیوند وثیقی دارد. برای سال‌ها مادری وجهی از زیست طبیعی زنان به‌شمار می‌رفت و پس از دگرگونی‌های معاصر، با امکان پیشگیری و کنترل بارداری، به‌مرور به یک انتخاب بدل شده است. در ایران و البته بسیاری از کشورهای جهان، مادری هم‌چنان وجه مقدس و ارزشمند خود را حفظ کرده و تلاش‌‌ها بر ترغیب و ترویج انتخاب زنان برای مادر بودن است. اما کم‌تر زنی در بحبوحه‌ی مادر شدن، به وضعیت حقوقی و قانونی این جایگاه می‌اندیشد.

٢. بنا بر قانون، مرد رئیس خانواده است. این عین متن ماده‌ی قانون مدنی است که «ریاست خانواده از خصائص شوهر است.» سوگمندانه قانون این‌جا توضیح نمی‌دهد که این ریاست به چه معناست و این رئیس از باب ریاستش دقيقاً چه اختیارات و البته وظایفی دارد. حقوق‌دانان البته تلاش می‌کنند از خلال مواد قانونی دیگر حدود و ثغور آن را تعیین کنند. با این‌حال آن‌چه اهمیت دارد، تعیین یک نظم ریاستی در خانواده و اختصاص جایگاه ریاست به شوهر است، فارغ از این‌که توانایی‌ها و صلاحیت او برای ریاست احراز شود. طبیعتاً زن و البته مادر خانواده نیز تحت این ریاست خواهد بود.

٣. این‌جا مجال گفتن از وضعیت قانونی زن و مرد به عنوان یک زوج، در این رابطه‌ی رئیس و مرئوسی نیست. اما از زمانی که زن مادر می‌شود و مرد پدر، می‌توان چالش‌ها را نمایان کرد. بنابر قانون، ولایت بر فرزند نیز قهراً متعلق به پدر است و مادر حقی از ولایت - به هیچ شکل و شئونی - ندارد. ولایت بر فرزند طبق قانون، یعنی تمشیت امور و سرپرستی اموال و تصمیم‌گیری در مسائل کودک و البته مورد خاص نظر در ازدواج فرزند دختر. تنها قید قانونی اعمال ولایت، رعایت مصلحت کودک است؛ مفهومی عرفی و تفسیرپذیر که ملاک روشنی حتی نزد قضات و در رویه‌ی دادگاه‌ها ندارد.

۴. از آن‌جا که مادر، حتی قیم کودک هم نیست، نمی‌تواند برای او شناسنامه بگیرد، نمی‌تواند او را از محل سکونتش خارج کند، نمی‌تواند در مورد درمان بیماری خاص او تصمیم بگیرد، نمی‌تواند در مورد مدرسه‌ی او و مدیریت پس‌اندازش و بعدتر ازدواجش نظری داشته باشد و اساساً جز امور روزمره - آن هم اگر پدر اجازه دهد - قانوناً وظیفه و اختیار دیگری در مورد فرزند ندارد؛ چون مرد رئیس خانواده است و ولی فرزند، و مادر از ریاست خانواده و ولایت قهری سهمی ندارد و نمی‌تواند هم داشته باشد.

۵. این چالش در صورت جدایی والدین پیچیده‌تر خواهد شد. بنا بر قانون، حضانت کودک تا هفت سالگی با مادر و پس از آن تا خروج از حضانت با پدر است. (بنا بر رویه‌ی دادگاه‌ها حدوداً ده سالگی برای دختران و ١۵ سالگی برای پسران.) یعنی مادر در حضانت اولویت دارد اما به این شرط که پس از جدایی ازدواج نکند. ازدواج مجدد مادر یکی از عوامل قانونی سقوط حق حضانت اوست. حضانت تقریباً هیچ‌یک از اختیارات اساسی ولی را به مادر منتقل نمی‌کند. هم‌چنان تصمیم‌گیری در مورد کودک و حتی تامین مالی او با پدر خواهد بود و مادر تنها وظیفه‌ی نگهداری از کودک را برعهده دارد.

۶. این وضعیت قانونی، موقعیت بغرنجی را برای غالب زنان ایجاد می‌کند. اگر زن شاغل باشد، نگهداری کودک و تامین هزینه‌ها به یک چالش جدی در مسیر شغلی و البته فرسودگی جسمی و روانی‌اش منجر خواهد شد. اگر هم زن استقلال مالی نداشته باشد، باید به طرح درخواست نفقه در دادگاه اقدام کند. فرایند قانونی تعیین میزان نفقه‌ی کودک و الزام پدر به پرداخت آن، فرایندی متزلزل و بعضاً طولانی است. زن باید مدام با همسر سابق کلنجار برود، اجازه‌ی ازدواج مجدد هم ندارد و اگر حمایت خانواده‌اش را هم نداشته باشد، عملاً به یک بن‌بست خواهد رسید.

٧. این عدم تناسب قانونی، گاهی زنان را در موقعیت دشواری قرار می‌دهد و اساساً به فلسفه‌ی حق حضانت خدشه وارد می‌کند. هرچند اصلاحات قانونی اخیر گام‌های مهمی در این زمینه برداشته است. تا همین چند سال پیش، حضانت کودک پسر پس از دوسالگی از مادر سلب می‌شد، مادر امکان افتتاح حساب بانکی به نام کودک را نداشت و حتی نمی‌توانست او را در مدرسه ثبت‌نام کند. این موارد با تلاش‌های بسیار، اصلاح شد اما هم‌چنان تفکیک ولایت و حضانت به‌قوت پابرجاست.

٨. قانون حتی امکان توافق بر سر این موارد را مسدود دانسته است.
این وضعیت قانونی، حقیقتاً باید مورد پرسش قرار بگیرد. چگونه می‌توان این همه بر اهمیت مادری و ترویج آن تأکید کرد، اما الزامات قانونی آن را به رسمیت نشناخت؟ اگر بناست زنان به انتخاب مادری تشویق شوند، این وظیفه‌ی اخلاقی، اجتماعی و منطقی قانون‌گذار نیست که در ارتقای جایگاه قانونی مادری بکوشد؟ گمان می‌کنم پاسخ این پرسش، یک «آری» بی‌قید و شرط باشد.

@tadaeeat
🙏63👍1👏1
Audio
سلسله نشست‌های انجمن جامعه‌شناسی ایران
با همکاری
دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران
در موضوع

«بازخوانی اجتماعی جنگ ۱۲ روزه»

نشست دوم: خانواده، مادری و جنگ

با حضور:

۱- مرضیه عالی (فلسفه تعلیم و تربیت)
۲- فاطمه ستوده (مطالعات ارتباطات و رسانه)
۳- فاطمه صالحی (جامعه‌شناس)
۴- علی نوری (جامعه‌شناس)

دبیر نشست: سمیه توحیدلو

🎙صوت این نشست به تفکیک سخنرانان تقدیم می‌شود

@iran_sociology

#انجمن_جامعه_شناسی
4
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ژاک دریدا از فیلسوف‌مادر می‌گوید!دریدا استدلال می‌کند که چهره‌ی سنتی فیلسوف ذاتا مردانه و پدرانه («فالوگوسنتر») است و این امر «مادر» بودن را برای یک فیلسوف غیرممکن می‌کند. او معتقد است که فلسفه‌ی غرب همیشه به یک ساختار مردسالارانه گره خورده است. فیلسوفی که می‌تواند مادر باشد، لزوما پساساختارگرا خواهد بود، کسی (مانند خودش یا وارثان زن آینده) که این چارچوب مردانه را از بین برده است. او «فلسفه» (سنت نهادینه‌شده و مردسالار) را از «تفکر» (la pensée) متمایز می‌کند. یک «مادر متفکر» نمایانگر این امکان آزاد و غیرفالوگوسنتر است، چهره‌ای که او به دنبال مفهوم‌سازی و «زایش» آن از طریق کار ساختارشکنانه‌ی خود است


مجله هنری آرت ژورنال
@ARTTJOURNAL
17👍2🔥2