Critic l مریم نصر
2.29K subscribers
224 photos
42 videos
18 files
202 links
«بودن در زمانه خود … مخالفت با زمانه خود است، بودنِ نقاد در زمانه خود است، بیرون از قاب زمانه بودن است»
فرانسواز دستور

تماس: Maryam.nasr[at] gmail.com
Download Telegram
Forwarded from جیغ و جار حروف (Maryam)
از متن مقاله‌ای که می‌خوانم:

«به‌جز مقاومت چریکی، مقاومت نامرئی و خاموش غیرنظامیان هم هست؛ آن‌هایی که وقت جنگ در سرزمین‌شان، آنجا را ترک نمی‌کنند. در زبان روسی، معنای تحت‌الفظی واژه‌ی «غیرنظامیان» در مقابل «نظامیان» این است: «کسانی که در صلح زندگی می‌کنند»؛ آن‌ها دقیقاً زمانی در صلح زندگی می‌کنند که جنگ وجود دارد، با وجود جنگ در صلح زندگی می‌کنند. آن‌ها نمی‌توانند و نمی‌خواهند بروند؛ خانه‌شان اینجاست، گربه‌شان، سگ‌شان و باغچه‌ای که اگر بروند و پناهنده شوند، کسی به آن آب نخواهد داد. غیرنظامیان اینجا می‌مانند چون اینجا ریشه‌ کرده‌اند.»

@horuf
23
Alaj
Mohsen Chavoshi
🌱

این را دوست داشتم، ولی چون استفاده از کلمه‌ای در شعر آن را به لحاظ اخلاقی ناروا می‌دانم هم‌خوان نکرده بودم.

حالا ولی به‌سلامتی پیرمرد دستفروش خیابانی در تهران که کنار بساط خودکار و چسب زخم‌اش این آهنگ را از گوشی‌اش پخش می‌کرد.

در امنیت باشی.



🎧 علاج با صدای محسن چاوشی



با تکه‌های پیکرمان
با گیسوان دخترمان‌
می‌خواستید چه کار کنید؟
ما زنده‌ایم مثل امید
این چندروز را بروید
برکُشتن افتخار کنید
شیپورجنگ را زده و
یکباره صلح می‌طلبید
ابلیس زادگان پلید‌، ای بدترین اهل زمین
با ما رسیدگان به یقین
پس مایلید قمار کنید
مردم علاج در وطن است
دنیا فقط لب و دهن است
این جنگ جنگ تن به تن است
آزادگان کل جهان
فکری برای تربیت اقوام برده‌دار کنید
این ظلم‌های بی‌حدشان
افکارتیره و بدشان
آژیر‌های ممتدشان
سوراخ‌های گنبدشان
...
@neocritic
👍9🕊43👎2🤯2
✍️
دوشب بی‌خوابی و مقداری گریه حالم را خراب کرده بود ( اوین؟ آدم‌های زندانی؟ سربازهای وظیفه؟ خانواده‌های ملاقاتی؟ کی بشود یک دل سیر سوگواری کنیم؟) چندشب است درست نخوابیده‌ایم؟
قرص خوردم برای خواب. تنظیم کردم که داستان صوتی در پایان فصل متوقف شود...کمی از یک بامداد گذشته بود که همسرم بیدارم کرد تا در محدوده بی‌پنجره‌ای که در خانه مشخص کرده‌ایم پناه بگیریم. گیج قرص و خواب...
خاطرات محوی دارم از روزهای جنگ ۸ ساله و بمباران. پدرم جبهه بود و مادرم من و برادرهایم را می‌برد زیر راه‌پله. چهارتایی کز می‌کردیم تا اژیر قرمز تمام شود.
صداها اوج می‌گرفت و قطع می‌شد و دوباره اوج می‌‌گرفت. لباس بیرون پوشیدیم و صدای انفجار خانه را لرزاند ...

جایی نزدیک به ما را زدند و دود سیاه به سرعت منتشر شد تا داخل خانه، آنقدر که ماسک‌هایمان را از کوله اضطرار پیدا کردم و آب زدیم تا بتوانیم راحت‌تر نفس بکشیم. چراغی روشن نشد، جنبنده‌ای در کوچه و خیابان نبود...خبرها را چک کردیم و بر قطعی اینترنت لعنت فرستادیم. از عزیزان خبر گرفتیم. آسمان که آرام شد، حوالی ۴ بامداد، برگشتم به خواب و درجا رفتم.

صبح با سردرد و صدای کم‌جان یک گنجشک بیدار شدم. فقط یکی. خبری از حل‌اختلافات خانوادگی پر هیاهوی گنجشک‌ها یا کلاغ‌ها نبود. کسی نوشته بود پرندگان نزدیک به محوطه‌های انفجار سکته می‌کنند از ترس. گنجشک‌ها و کلاغ‌های ما ولی برگشتند.

از دیشب زمزمه‌های آتش‌بس بلند شده، کاش به ثمر بنشیند. گرچه دیگر هیچ عهدوپیمانی به ما آرامش نخواهد داد. انسان حیوانی است که هم‌نوع خودش را می‌کشد. آدم‌هایی هستند که با خونسردی کشتار هم‌نوع و حتی هم‌وطنشان را توجیه می‌کنند. از عصر آهن تا امروز هنوز اسلحه‌ها هستند که مذاکره می‌کنند.

لابد ماجرای افسانه یونانی «جعبه پاندورا» را شنیده‌اید. زنی به اسم پاندورا، از سر کنجکاوی، درِ جعبه‌ متعلق به شوهرش را که گفته‌ باز نکن باز می‌کند و همه بلایا و شرور در عالم پراکنده می‌شوند_تنها امید باقی می‌ماند.

اولین نکته ماجرا که ما هم با آن آشناییم اینکه در جهان مردانه مردانه، زن منشاء انتشار همه شرور و بلاها است.
نیمه روشن ماجرا اینکه در جهانی پر از شر و شوربختی خدایان «امید» را برای انسان باقی گذاشته‌اند.

اما تفسیر دیگری هم هست. اینکه «امید» خودش هم جزو شرور است_ از جنس خودفریبی مثلاً.

یا تفسیری دیگر اینکه «امید» در جعبه ممنوعه باقی‌مانده و اصلا به جهان ما آورده نشده است.

ظاهراً به اختیار خودمان است که کدام «امید» را از جعبه برداریم.

@neocritic
43🕊12👍11👎3
Forwarded from به نام ایران
اجراى ‏ارکستر سمفونیک تهران با ۷۰ نوازنده در ميدان آزادى در راستاى تجليل از همبستگى ملى
‏به رهبرى استاد نصیر حیدریان

‏۴ شنبه ۴ تیرماه-ساعت ۱۸-برج آزادی

در اين كنسرت رايگان و مردمى چهار قطعه به ترتيب اجرا خواهد شد:

‏فردای وطن با تنظيم استاد روحانى
‏پاوانه از گابریل فوره
پولکا ‏یوهان اشتراوس
‏ای ایران ای مرز پر گهر از استاد خالقی

‏‌#شهر_زندگی_موسیقی⁩

#به_نام_ایران: همبستگی ملی، دفاع میهنی
@benameiran404
👍1710👎6🙏1
🌱
دیشب خوب خوابیدیم. با ترس و احتیاط می‌خواهم جرات کنم تیتراژ پایانی را بنویسم!

تشکر می‌کنم از عباس عراقچی و همه آدم‌ها و اندیشه‌های پشت او. سنجیدگی تک تک کلمات سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها و بیانیه‌هایش. ممنونم که از لحظه اول با حفظ اقتدار سمت صلح و پرهیز از افزایش تنش بود. (با همه اهانت‌های تندروهای هتاک که صدایشان پس‌زمینه هر قدم دلسوزانه و همبستگی‌آفرین در این مملکت است.)

از نیروهای نظامی و انتظامی ممنونم که رغم شوک اولیه، نه فقط بابت از دست دادن فرماندهان که برملاشدن میزان نفوذ، زود بر اوضاع مسلط شدند، هم با دشمن خارجی جنگیدند و هم با نفوذ داخلی. هم امنیت خیابان‌ها را تامین کردند و هم صفوف طولانی بنزین را سامان دادند و هم جاده‌ها و استان‌ها و شهرهای مهمانپذیر را تدبیر کردند.

از همه پزشکان و پرستاران و نیروهای امدادی رسمی و مردمی تشکر می‌کنم که با مهارت، دلسوزی و بدون هیاهو به کمک هموطنان آسیب‌دیده شتافتید. عزیزان آتش‌نشان، کادر درمان، هلال‌احمر. از یک یک شما هم‌وطنان که هشدارها و نکات ایمنی را ترجمه و تنظیم و مصور و دست‌به‌دست کردید و برای سالمندان بلند بلند خواندید.

متشکرم از خبرنگاران شجاع روزنامه هم‌میهن که دنبال می‌کردم‌شان و از خانم زهرا بهروز آذر و نیروها و اندیشه‌ای که حمایتشان کرد: که با تاکید بر اسم و هویت قربانیان غیرنظامی اجازه ندادند آنها تبدیل به اعدادی ذیل مفهوم «تلفات ناخواسته» شوند: یعنی اکثریت قربانیان!
به همت آن‌ها ما نام و تصویر و قصه‌ای از شماری از آنها و رنج خانواده‌هایشان داریم که فراموش نخواهد شد.

ممنونم از رسانه‌های نیمه‌رسمی و غیر رسمی که اگر نبودند هم را پیدا نمی‌کردیم و خیال می‌کردیم در ناخشنودی از شرایط موجود و نگرانی برای ایران تنهاییم.

از تک‌تک نارنجی‌پوشان شهرداری تهران ممنونم که تحت هیچ شرایطی صدای خش خش جاروهایشان قطع نشد. صدایی که در سحرگاه‌های بی‌خوابی، به ما بشارت می‌دادند که شهر شروع شده است.

از آقارضا و علی‌آقا سوپرمارکت محله ما که بدون یک روز تعطیلی با بودنشان نگذاشتند محله، تبدیل به محله ارواح شود ممنونم.
ممنونم از دو نانوایی تافتون خراسانی حوالی ما که هر روز باز بودند.

مادر و پدرهای کودکان و نوجوانان، خسته نباشید بابت همه نقش‌هایی که بازی کردید تا نسل آینده بدون وحشت و آسیب‌روانی رشد کند. مادر و پدرهای فرزندان بزرگسال خسته نباشید از پذیرایی و مراقبت از مهمانان تهرانی‌تان. فرزندان والدین سالمند خسته نباشید از مراقبت مضاعف از والدین.
(خانواده نهاد عزیز و عجیب‌وغریبی است)

از خودمان ممنونم که رغم همه فشارهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این سال‌ها نشان دادیم برجا هستیم. گرچه انحصارطلبیِ خسارتبار گروه‌هایی، بخش بزرگی از منابع و مواهب و موقعیت‌های و تصمیم‌گیری‌های حیاتی این مملکت را محدود کرده به افرادی خاص، چنانکه انگار کشور متعلق به آنهاست. «هر کس ناراحته جمع کنه بره». ما بدون امتیاز و انحصار و رانت عاشق کشورمان هستیم.

این در تیتراژ پایانی فیلم‌ها نیست ولی باید بگویم:

🔴 سوهان روح بودید در صداوسیمای ملی. ما نگران بودیم و شما نوحه پخش کردید. همه جا تهدید برای تخلیه شهر بود و ما صدای پدافند می‌شنیدیم، شما خسارات اسرائیل را نشان می‌دادید. ما به انتظار شنیدن نکات اموزشی و اطلاع درباره مدیریت بحران بودیم و کارشناسان شما برای دشمنی رجز می‌خواندند که نه زبانشان را بلد بود و نه آنها را می‌شنید. ما دلهره صداهای بیرون را داشتیم و شما یکسره فیلم جنگی نشان می‌دادید تا همان صداها از تلویزیون هم بلند باشد. شما رسانه‌ای برای همه مردم ایران نبودید که با همان خودبینی همیشگی در خدمت تبلیغات جنگ بودید (که می‌توانست بخشی از کار شما باشد)

🔴 خوب عمل نکردید در بی‌بی‌سی فارسی. به‌ویژه در روزهای نخست، برخی از شما جوری درباره ایران حرف زدید گویی از بخت بد زبان شما هم فارسی شده. ما آن دیگری بیرون از زمان و مکان شما بودیم که کارشناسان خارج‌نشین‌ و اغلب نامعتدل و گاه نامتعادل‌تان درباره آن‌ها بیانیه و به آن‌ها دستور می‌دادند.

🔴 قطع اینترنت بین‌الملل روح و روان مردم درمانده میان رسانه‌های جهت‌دار را خراشید، ارتباط با عزیزان‌ نگرانی که بسیاری بفرموده و اجبار «جمع کرده و رفته بودند» قطع کرد. کسانیکه رغم شایستگی و تخصص «جایی» نیافتند در مملکتی که با اسم رمز «نفوذ» وطن‌دوست‌ترین فرزندانش را تاراند تا جا باز شود برای افراد بی‌صلاحیتی که هرکاری می‌کنند برای شما و طبعاً آن کسی که پول و امکان بیشتری از شما بدهد.
درعین حال، این قطعی امکان کارکردن عادی برای تاب‌آوری شرایط را از بسیاری گرفت و روزها را پریشان‌تر و کشدارتر کرد.

🌱آخر تیتراژ بر زمینه سیاه با خط درشت سفید:

تو را ای کهن پیر جاوید برنا
تو را ای گران‌مایه ایران زمین، دوست دارم


(م.امید)

@neocritic
81👍12👎10😢2👏1🕊1
🔻 حملات اخیر اسرائیل به ایران، واکنش‌های متفاوتی در بین مردم در برداشته و بر خلاف آنچه برخی از رسانه‌های رسمی تلاش کرده‌اند نشان دهند، جامعه ایران واکنشی یکدست نداشته است. فارغ از حامیان و موافقان حکومت، باقیِ مردم به دو دسته اصلی تقسیم شده‌اند که نه‌تنها با همدیگر اختلاف نظر دارند، بلکه در شبکه‌های اجتماعی به شدت علیه یکدیگر در حال موضع‌گیری و بعضا ناسزاگویی‌اند.
دسته اول از این حمله خوشحال شدند. به باور آن‌ها، فرماندهان نظامی کشته‌شده، نماد سرکوب، فقر و بی‌عدالتی در ایران‌اند. به همین دلیل، به زعم این دسته، کشته‌شدن آن‌ها نوعی «انتقام تاریخی» یا عدالت تلقی می‌شود. بعضی حتی در پیام‌هایشان از اسرائیل بابت این حمله تشکر کردند و گفتند راه نجات ایران، از بمباران دقیق مراکز قدرت می‌گذرد. برای این گروه، دشمنِ دشمن، می‌تواند موقتا دوست تلقی شود!

🔹مطالعه متن کامل از طریق لینک زیر:

https://www.instagram.com/p/DLAQvtkNS_K/?igsh=M3djY2U2YTFiamY3

https://t.iss.one/tanhaatarazyekbarg
10👍1
🔻ادامه متن جستار «از جنگ تا جدل»:

اما دسته دوم، که آن‌ها نیز منتقد جمهوری اسلامی هستند، با هرگونه حمله خارجی، به‌ویژه از سوی اسرائیل، به‌شدت مخالف‌اند. از نظر این افراد، حمله نظامی به خاک ایران یک تجاوز است، حتی اگر هدف آن فرماندهان حکومتی باشند. آن‌ها تأکید می‌کنند که اسرائیل خود دولت جنایتکاری است که دستش به خون غیرنظامیان فلسطینی آلوده است. پس نه اخلاقاً و نه میهن‌دوستانه نمی‌توان از حملاتش حمایت کرد. این گروه هشدار می ‌دهند که جنگ، همیشه قربانیان بی‌گناه دارد و ممکن است کشور را به نابودی بکشاند.
در فضای مجازی، این دو گروه به‌شدت به یکدیگر می‌تازند. یکی دیگری را حامی رژیم می‌نامد و دیگری اولی را خائن به وطن. فضای گفت‌وگو تقریباً از بین رفته و جای خود را به فریاد، برچسب، تمسخر و نفرت داده است.
اما چرا چنین شکافی پدید آمده؟ البته پاسخ به این سوال آسان نیست و نیاز به تحلیل‌های مختلف و دقیق از منظرهای گوناگون دارد. سال‌ها فساد و بحران اقتصادی در ایران، خشم عمیقی در مردم انباشته کرده است. برخی حس می‌کنند راهی برای تغییر باقی نمانده و از هر فرصتی برای ضربه زدن به حکومت استقبال می‌کنند، حتی اگر از سوی دشمن خارجی باشد. در سوی دیگر، کسانی هستند که با وجود همین خشم، هنوز وطن‌دوستی، ترس از جنگ و تجربه تاریخی اشغال و ویرانی را در ذهن دارند. این دو دیدگاه، هرچند از درد مشترکی می‌آیند، اما روش و نگاه متفاوتی دارند.
از سوی دیگر، شبکه‌های اجتماعی با تقویت صداهای افراطی، اختلاف را بیشتر کرده‌اند. الگوریتم‌ها، صداهای تندتر را برجسته می‌کنند و کاربران را در فضایی نگاه می‌دارند که فقط همفکران یکدیگر را تأیید می‌کنند و صدای مخالف شنیده نمی‌شود. رسانه‌ها هم، چه داخلی و چه خارجی، با جهت‌گیری‌های خاص، بیشتر به دوقطبی‌سازی دامن زدند تا تسهیل گفت ‌وگو.
در این زمینه، برای درک بهتر این بحران، می‌توان به دیدگاه فیلسوف آلمانی، یورگن هابرماس مراجعه کرد. او بر این باور است که جامعۀ سالم زمانی شکل می‌گیرد که افراد بتوانند با هم وارد گفت‌وگوی آزاد و عقلانی شوند. یعنی هر فرد بتواند نظرش را آزادانه بگوید، استدلال بیاورد، نظر دیگران را بشنود و بدون زور یا تحقیر، تصمیم‌گیری جمعی شکل بگیرد. از نگاه هابرماس، هرچه جامعه بیشتر به جای گفتگو، به فریاد و برچسب‌زدن متوسل شود، بیشتر دچار فروپاشی اجتماعی خواهد شد.
در شرایط امروز ایران، آنچه بیش از همیشه نیاز داریم، فرهنگ گفت‌وگو و همدلی است. در ادامه ده پیشنهاد به این منظور ارائه می‌کنم، شاید که به‌کارگیری آن‌ها اندکی از عمیق این شکاف بکاهد:
1. تفکیک موضع از شخصیت:
یاد بگیریم که نظر یا عقیده‌ی افراد را از شخصیت آن‌ها جدا کنیم. کسی که مخالف یا موافق حمله خارجی است، لزوماً خائن، بی‌سواد یا مزدور نیست. تفکر نقادانه به ما می‌آموزد که هیچ عقیده‌ای به‌خودی‌خود دلیل کافی برای بی‌ارزش کردن یک انسان نیست. این اصل را در هر گفت‌وگو، چه در فضای مجازی و چه در خانواده، جدی بگیریم.
2. پرسش به‌جای پیش‌داوری:
قبل از واکنش سریع یا قضاوت دیگران، سؤال بپرسیم: «چرا چنین نظری داری؟»، «چه تجربه‌ای باعث شده این‌گونه فکر کنی؟». در حالی که قضاوت زودهنگام در مقابل گفتگو دیوار می‌کشد، پرسشگری راه را برای گفت‌وگو باز می‌کند. در حقیقت، ما با پرسش، به جای قطع ارتباط، پلی برای درک متقابل می‌سازیم.
3. تشخیص منبع اطلاعات و مبارزه با شایعات
اخبار جنگ، به‌ویژه در لحظات بحرانی، معمولاً با هیجان، ترس یا امید همراه‌اند. نخستین واکنش ما معمولاً احساسی‌ست. اما تفکر مراقبتی از ما می‌خواهد مکث کنیم. پیش از باور کردن یا بازنشر یک خبر، چه در مورد تعداد کشته‌ها، منبع حمله یا واکنش دولت‌ها، از خود بپرسیم:
این خبر را چه کسی نوشته؟ با چه هدفی؟
آیا منبع آن مشخص و قابل‌اعتماد است؟
آیا اطلاعات دیگری برای تأیید یا رد آن وجود دارد؟

🔹مطالعه متن کامل از طریق لینک زیر:

https://www.instagram.com/p/DLAQvtkNS_K/?igsh=M3djY2U2YTFiamY3

https://t.iss.one/tanhaatarazyekbarg
5👍3👎2
🔻بخش سوم جستار «از جنگ تا جدل»:

در این ارتباط، چه از یک کانال تلگرامی مخالف خبر می‌گیریم، چه از یک خبرگزاری رسمی داخلی، یا یک توییت ناشناس، از خود بپرسیم: «آیا این منبع معتبر است؟ آیا خبر بررسی شده؟» تفکر نقادانه مستلزم شک کردن به نخستین چیزی است که می‌شنویم، به‌ویژه اگر احساسات ما را تحریک می‌کند. همچنین، مکث چندثانیه‌ای میان خواندن خبر و واکنش‌ نشان دادن، نخستین قدم یک تفکر مسئولانه است.
4. تمرین شنیدن فعال گوش دادن فعال فقط سکوت کردن نیست؛ یعنی با ذهن باز و بدون برنامه‌ریزی برای پاسخ‌دادن، واقعاً بشنویم طرف مقابل چه می‌گوید. ممکن است با شنیدن واقعی، بفهمیم که درد و امیدمان یکی‌ست، فقط راه‌هایمان فرق دارد. این مهارت باید در خانه، مدرسه و رسانه‌ها آموزش داده شود.
5.  ایجاد فضای گفت‌وگوی امن در خانواده خانواده اولین فضای شکل‌گیری تفکر است. حتی اگر پدر با جنگ مخالف است و فرزند از حمله به فرماندهان خوشحال، باید بتوانند بدون ترس و تحقیر با هم صحبت کنند. والدین باید شنیدن را تمرین کنند و فرزندان هم یاد بگیرند که مخالفت یعنی پرسشگری، نه دشمنی.
6. کاهش استفاده از زبان قطبی و برچسب‌زننده: بیایید کمتر از واژه‌هایی مثل «خائن»، «مُزدور»، «فریب‌خورده»، «احمق»، یا «بی‌غیرت» استفاده کنیم. این کلمات فقط خشم ایجاد می‌کنند و گفت‌وگو را می‌کشند. می‌توان گفت: «من با تو مخالفم چون...» نه اینکه: «تو دشمنی چون این‌طور فکر می‌کنی».
۷. درگیر شدن فعالانه با تجربه‌های انسانی طرف مقابل: اگر کسی در خانواده‌اش فرد آسیب‌دیده‌ای در اعتراضات گذشته داشته یا در جنگ عراق زخمی شده، شاید دیدگاهش درباره جنگ یا حکومت با ما فرق کند. بیایید رنج‌های همدیگر را بشنویم. تفکر نقادانه فقط با استدلال نیست، با همدلی هم هست.
8. شناخت هدف رسانه: از بازتاب واقعیت تا شکل‌دهی نگرش: هیچ رسانه‌ای بی‌طرف کامل نیست. رسانه‌ها، چه رسمی، چه بین‌المللی، چه مستقل، همگی در چارچوبی ارزش‌مدار یا ایدئولوژیک عمل می‌کنند. به همین دلیل، لازم است هنگام مواجه با یک خبر یا تحلیل، از خود بپرسیم:
این رسانه معمولاً چه ارزش‌هایی را ترویج می‌کند؟
چه اخباری را برجسته می‌کند و چه چیزهایی را سانسور یا نادیده می‌گیرد؟
آیا مخاطب را به فکر و تأمل دعوت می‌کند یا تنها به احساسات او بازی می‌دهد؟
با شناخت دقیق‌تر عملکرد رسانه‌ها، می‌توانیم به‌جای تکرار آنچه می‌شنویم، تحلیل‌گر آنچه می‌خوانیم و می‌شنویم باشیم.
 
9. ساختار استدلال را یاد بگیریم، نه فقط نتیجه‌گیری را یکی از مهم‌ترین مهارت‌های تفکر نقادانه، توانایی تشخیص ساختار استدلال‌هاست. وقتی کسی می‌گوید: «حمله اسرائیل لازم بود چون...» یا «جنگ فقط ویرانی می‌آورد چون...»، باید بتوانیم بررسی کنیم:
آیا دلیل او با نتیجه‌اش متناسب است؟
آیا گزاره‌های اولیه او درست و مستندند؟
آیا از احساسات یا کلیشه‌ها برای پوشاندن ضعف استدلال استفاده شده؟
ü    دانستن این‌که چرا کسی به نتیجه‌ای رسیده، مهم‌تر از آن است که فقط بدانیم به چه نتیجه‌ای رسیده. این مهارت، کمک می‌کند تا نه با نفرت، بلکه با درک ساختار فکری طرف مقابل وارد گفت‌وگو شویم.
10. راه برون‌رفت از این دوگانگی خطرناک آن است که فرهنگ گفت‌وگوی نقادانه را جایگزین فریادهای احساسی کنیم. باید یاد بگیریم که فردی می‌تواند همزمان هم مخالف و منتقد حکومت باشد و هم مخالف جنگ، این دو موضع منافاتی با هم ندارند و قابل بحث عقلانی‌اند. همانطور که پیش‌تر نیز اشاره کردم، هابرماس به ما می‌آموزد که تنها از خلال گفت‌وگوی هم‌سطح و فارغ از پیش‌داوری است که جامعه‌ای چندصدا می‌تواند به تفاهم و تصمیمات مشترک برسد. در نهایت، ایران وطنِ همه‌ی ماست. اگر اختلاف‌نظر داریم، طبیعی است؛ اما نباید بگذاریم این اختلاف، ما را از اصل مشترکمان، یعنی عدالت، آزادی و تمامیت ارضی دور کند. راه نجات از این دوگانگی، گفت‌وگوست؛ گفتگویی که از دل خشم و اندوه، صداقت و خرد را بیرون بکشد. همان‌طور که هابرماس می‌گوید، جامعه‌ای که اهل گفت‌وگوست، همیشه امکان اصلاح و بازسازی دارد.

🔹مطالعه متن کامل از طریق لینک زیر:

https://www.instagram.com/p/DLAQvtkNS_K/?igsh=M3djY2U2YTFiamY3

https://t.iss.one/tanhaatarazyekbarg
11👍3👎2
《ماه‌سایه 》عزیز ما
تندیس بهترین فیلم و نشان شجاعت را از جشنواره‌ی جهانی زنان ایده در رم دریافت کرد.


و این فیگور یک زن از اهالی خاورمیانه‌ست. زمانی که پس اژ چهار سال تلاش بی‌وقفه‌ی خودش و همکاران‌اش بناست که نفسی تازه کنند.‌ در میانه‌ی راه خبر جنگ را می‌شنود. بیانیه‌ی ضدجنگ‌اش را می‌خواند.‌ اشک‌های خودش و همراهان‌اش بی‌وقفه روی صحنه جاری‌ست .
بغص‌اش می‌ترکد برای میهن‌اش ،‌ برای عزیزانش، برای تک تک عزیزان‌‌اش. برای هر جان که جهانی‌ست و بعد استوار در هنگامه‌ی اندوه رو به دوربین لب‌خند می‌زند.
او همیشه در دل ارزو داشته تا جهان بهتری بسازد. بدون جنگ، بدون خشونت. بدون سلطه و بی‌عدالتی. و فکر می‌کند که جنگ‌ها اوج سلطه و خشونت و بی‌عدالتی‌اند. و همین است که زنان از جنگ‌ها بیزارند. و همین است که جنگ‌ها چهره‌ی زنانه‌ای ندارند .
#ماه_سایه

#فهیمه_اکبر


https://t.iss.one/azadehbizargiti
15👏3
هم‌زیستی با اژدها

امروز اولین روز کار حضوری بعد از آغاز جنگ بود و با قرائت فاتحه‌ای بر آستانه در شروع شد. تصویر بزرگی از همکار جوان‌ما داشت نگاهم می‌کرد. مجید جواهری که در حمله شبانه به ساختمانی در همسایگی‌شان جان خود را از دست داده بود. گفتند همسر باردارش آسیب دیده ولی او و هم طفل در راه‌اش تحت مراقبتند و خوب خواهند شد.

امروز دوست و همکار دیگرم خاطره‌ای از کودکی خودش و برادران شهیدش گفت. گفت والدینم ما را که خردسال بودیم از آبادان دور کردند تا در کنار برادران رزمنده‌ام بمانند. مادرم از پدر پرسید: «چقدر لباس براشون بگذارم؟» پدر گفت «اندازه دو سه روز». همکارم برای دوسه‌روز آبادان را ترک کرد و تا بعد از دنیا آمدن نخستین فرزندش نتوانست باز گردد.

چقدر قصه داریم که بشنویم. اول قصه این همکار، کنار آخر قصه آن همکار و قصه فرزندی که هنوز به دنیا نیامده تلخ شده... مرحله‌ای غیرقابل بازگشت در تاریخ ایران، یک چشم نگران به گذشته و چشم نگران دیگر به آینده.

جنگ‌ها، ولو تحمیلی و در قالب دفاع، پر از «پیامدهای ناخواسته» هستند. حق با شماست، هر تصمیمی ناگزیر پیامدهای ناخواسته‌ای دارد و ما چه در سطح خرد و چه در سطح کلان ناگزیریم از تصمیم‌گیری و مواجه شدن با پیامدهای خواسته و ناخواسته تصمیمات‌مان.

فیلسوفی به‌نام خانم دارل کوئن(۱۹۵۵ـ ) کتابی دارد با عنوان هم‌زیستی با اژدها؛ زندگی اخلاقی در دنیایی پر از پیامدهای ناخواسته که به فارسی هم ترجمه شده است. همان اول کتاب نقل می‌کند

جاده دوزخ را با حسن‌نیت فرش کرده‌اند


و اشاره‌اش به پیامدهای ناخواسته‌ای است که از پی عمل بر اساس والاترین آرمان‌های انسانی پیش‌می‌آید. پیامدهایی که آدم‌های کمترفکور سریع آن را به ناچاری یا قضای الهی نسبت می‌دهند تا از اندیشیدن به آن طفره بروند.

باز هم حق با شماست. رهایی از پیامدهای ناخواسته ممکن نیست. آن‌ها «همچون اژدهایی زنده همواره در زندگی روزمره و درحال تغییر ما وجود دارند»، ولی کوئن در کتابش با این پدیده درگیر شده است. او با آوردن نمونه‌های متنوع نشان می‌دهد چگونه بسیاری نیت‌های پاک فرجام‌های شومی به‌همراه می‌آورند.

واقعیت مناسبات انسانی چه در سطح خرد و چه در سطح کلان بسیار پیچیده‌تر از آن است که بتوان تمام ابعاد آن را شناخت و از پیامدهای ناخواسته اجتناب کرد. گویی پیامدهای ناخواسته ریشه در سرشت هستی انسانی ما دارند. اما آیا این واقعیت از انسان رفع مسئولیت اخلاقی می‌کند؟ کوئن می‌گوید: به هیچ عنوان!

خیلی وقت‌ها، بسیاری پیامدهای ناخواسته معلول رویکردهای ارزشی مطلق‌گرای ماست. کوئن هم حامی نسبی بودن ارزش‌های اخلاقی نیست، بلکه بر فهم نسبی ما و شرایط نسبی و متغییر ما آدمیزادگان تاکید می‌کند. نگاه مطلق‌نگر، لاجرم نسبت به «پیامدهای ناخواسته» کور است و هرگز مسئولیتی در قبال آن‌ها را نمی‌پذیرد.

کوئن می‌گوید گرچه نمی‌توانیم نسبت به همۀ همۀ پیامدهای ناخواسته آگاه باشیم، اما اخلاقا وظیفه داریم و مسئولیم تا با تمام توان درباره آن‌ها آگاهی کسب کنیم.
باید بسیار آهسته و با طمانینه قدم برداریم و صدای یک یک افرادی که از قِبَل تصمیمات «درست» ما آسیب دیده‌اند یا خواهند دید بشنویم، نه اینکه آن را خفه کنیم.
شنیدن قدرت تشخیص ما را بالا می‌برد و البته از ضرب و سرعت تصمیم‌گیری هم کم می‌کند.

نگرشی که پیچیدگی شرایط انسانی را نادیده می‌گیرد، مداوماً در خودش بازنگری نمی‌کند، از گذشته نمی‌آموزد، مرحله به مرحله و گام به گام پیش نمی‌آید، با سایر افرادِ درگیر تعامل ندارد، یکبار برای همیشه تصمیم می‌گیرد و از تکثر و اصلاح می‌گریزد، از خردمندی دور و دورتر می‌شود و به موازات آن پیامدهای ناخواسته را افزایش می‌دهد.

چنین نگرشی اخلاقا مسئول نادانی خودخواسته خودش و پیامدهای آن است.


🧷برای اطلاعات بیشتر

هم‌زیستی با اژدها، دارل کوئن، ترجمه بهار رهادوست، نشر هنوز.

@neocritic
👍177👎1
✍️
بسیاری از «آن‌ها» از «ما» هستند

سکوت و شاید بیشتر ترس دردناکی پدیده شیوه اخراج افغانستانی‌های مقیم ایران را نظاره می‌کند. قلب کشور هنوز خیلی تندتر از این حرف‌ها می‌زند که بتواند در آرامش به اصول اخلاقی و کرامت انسان‌بماهو انسان فکر کند. زود باید گناهکارانی پیدا کرد و گردن زد تا جامعه خیانت‌دیده آرام شود. چه بهتر که مقصران از «ما» نباشند و از آن بهتر اینکه به هیچ دولتی آنچنان وابسته نباشند که پاره کردن پاسپورتشان هزینه ایجاد کند. ( «اصلا لابد که پاسپورت‌هاشان جعلی بوده»)

قبلا هم از «حق برای حق‌داشتن» نوشته بودم. اینکه چطور هانا آرنت توجه ما را به این نکته جلب کرد که «حق برخورداری از حق» تنها زمانی به شما تعلق می‌گیرد که تابعیت یک دولت به‌رسمیت‌شناخته‌شده در نظم جهانی را داشته باشید. هرچه دولت شما قدرتمندتر باشد حق شما برای داشتن حق مسلم‌تر است!

یهودیانی که از آلمان نازی طرد و متواری شدند، و مردمان فلسطین که «مظلوم» پسوند نامشان شد و مهاجران افغانستانی که بسیاری از آن‌ها و والدینشان در ایران زاده و پرورده شدند با چالش «حق برخورداری از حق» مواجهند چون دولت ملت محکم و مقتدری ندارند/ نداشتند که از آنان دفاع کند_ اگر دولت خودش یهودی‌ستیز یا هزاره‌ستیز نبود و عامل اصلی آوارگی و بی‌حقی آن‌ها.

(در مقابل لابد مورد عجیب نرگس کلباسی را به‌یاد دارید که چطور تابعیت ایرانی‌اش باعث نجاتش از زندان در هندوستان شد.)

چندروزی است می‌خواهم در این زمینه بنویسم. اینکه چقدر کار نظری درحال انجام است در مورد انسان‌هایی که وابسته نبودن آن‌ها به یک دولت باعث شده حقوق آن‌ها براحتی پایمال شود و کسی هم دردش نیاید؛ گویی اصلا در این جهان وجود ندارند. ولی نوشتن درباره کارهای نظری «درحال انجام» درباره به‌رسمیت‌شناخته شدن این «معضل» چه رنجی کم می‌کند از این چندهزار انسان‌ درحال رد مرز به سرزمینی که برخی هیچ نشانی از آن ندارند؟
خجالت می‌کشم بنویسم دیدن شرایط امثال آن‌ها چگونه به بازاندیشی درمورد مفهوم «عدالت» منجر شده است.

از طرف دیگر، با برملاکردن سازوکارهای دیگری‌ساز در زمانه بحران چطور می‌توان قلب ناآرام مردمانی را آرام کرد که از خیانت داخلی زخم خورده‌اند و به هر ریسمانی چنگ می‌زنند تا احساس ترس و خیانت‌دیدگی‌شان را برطرف کنند؟

افغانستانی‌های پناهنده به ایران، از کودکی من، همیشه نقش آن دیگری مقصر وضع موجود ما را بازی کرده‌اند. اگر بیکاری، کمبود، دزدی، هیزی، تجاوزی یا قتلی رخ می‌داد انگشت اتهام اول از همه به سمت آن‌ها بود. حالا که در شرایط نفوذ و خیانت جنگی هستیم و موج مهاجرت غیرقانونی کنار بی‌تدبیری از هر نظر اوضاع را وخیم کرده است.

حس می‌کنم الان حرف زدن از اخلاق و اصالت دادن به ارتباط میان انسان‌ها، خاصه همسایگان، هیچ کار نمی‌کند ولو بزودی عواقبش را بچشیم. حالا که بیشتر ما دنبال قطع کردن ارتباط هستیم تا مرز روشنی میان خودمان و «مقصران وضع موجود» بکشیم و در حباب هم‌فکران‌مان احساس امنیت و عزت و پیروز بودن کنیم. ذهن و فرهنگ قطبیده ما باید سریع شر/شروری دست و پا کند تا با اطمینان از خیر بودن خودش آرام بگیرد.
به دیگری بی‌صدایی نیازمندیم تا درست بودن خودمان را دربرابر آن فرد/قوم/جنس دیگر تعریف کنیم و کدام دیوار کوتاه‌تر از افغانستانی‌های گریخته از جنگ و جهل و تعصب سرزمین‌شان که حق کمی برای برخورداری از حق دارند؟

@neocritic
👍29👎13🕊75👏1🤔1
Forwarded from آسیمگی
بحران تصمیم‌گیری در زمانه‌ی فرسودگی

در بسیاری از زمینه‌ها، آنچه در ایران به‌نام تصمیم‌گیری انجام می‌شود نه حاصل یک فرآیند عقلانی‌ـ‌نهادی بلکه بیشتر واکنشی دیرهنگام به امری پیش‌تر انکارشده است. تصمیم، اغلب نه برآمده از تحلیل، بلکه حاصل ضرورت یا فشار است.

به‌نظر می‌رسد که در طی زمان، بخش‌هایی از ساختار اداری و سیاست‌گذاری، توان خود را برای درک موقعیت و کنش مؤثر، تا حد زیادی از دست داده‌اند. این وضع لزوما نه از فقر دانش و بی‌ایدگی برمی‌خیزد، نه از بدخواهی، بلکه بیشتر از نوعی فرسایش سازمان‌یافته در ظرفیت فهم و اقدام ناشی می‌شود. تصمیم‌گیری، در بسیاری از موارد، به جای آن‌که پیامد دیدن و سنجیدن باشد به واکنش گسسته‌ای بدل شده است که از دل فقدان نهادهای پایدار تحلیل و بازخورد برون می‌آید.

از ویژگی‌های شایع این وضعیت، تاخیر در شناسایی مسائل و اکراه از مواجهه مستقیم با آن‌هاست. نه بدان‌سبب که نشانه‌ها نامرئی‌اند، بلکه چون میان دانستن و خواستن، گسستی مزمن شکل گرفته. در بسیاری از دستگاه‌ها، نوعی گریز از مسئولیت تصمیم وجود دارد که با محافظه‌کاری سازمانی، ترس از تغییر، یا بی‌اعتمادی به پیامدهای احتمالی درهم تنیده شده است.

در بطن این سازوکار، نوعی کوری شناختیِ سیستماتیک نیز شکل گرفته: ناتوانی در دیدن آنچه پیش‌روی ماست نه چون واقعیت پنهان است، بلکه به‌علت ناسازگاری آن با الگوهای ذهنی تثبیت‌شده یا ملاحظات غیرتحلیلی. این کوری، اغلب به‌جای دیدن مسأله، آن را به حاشیه می‌راند یا در قالب‌هایی از پیش‌ساخته بازتعریف می‌کند.

در چنین نظمی فرآیند سیاست‌گذاری بیشتر به مدیریت بقا شبیه می‌شود تا تلاش برای بهبود. هدف، غالبا حفظ وضع موجود با کم‌ترین اصطکاک است، نه بازآرایی یا بازاندیشی در آن. در نتیجه، مسائلی که نیاز به مواجهه و اصلاح تدریجی دارند گاه تا لحظه‌ی بحران نادیده گرفته می‌شوند.

این در حالی‌ست که بخش بزرگی از مسائل امروز، از بحران‌های زیست‌محیطی تا چالش‌های اقتصادی و مهاجرت و البته جنگ، از جنس مشکلاتی‌اند که با تکرار الگوهای گذشته قابل حل نیستند. این مسائل نیازمند ابتکار، خلاقیت و جسارت در طراحی راه‌حل‌های تازه‌اند. اما آنچه در وضعیت فعلی مشاهده می‌شود، اغلب برعکس است: فرسودگی نهادی و ترس از ریسک، فضا را برای فکر تازه و اقدام متفاوت تنگ کرده است. ابتکار در چنین زمینه‌ای نه تنها پاداش نمی‌گیرد که گاه با بی‌اعتمادی یا مقاومت و حتی حذف و تنبیه روبه‌رو می‌شود.

در نهایت، اگر قرار باشد تصمیم‌گیری در ایران حقیقتا راهگشا باشد، گام نخست آن است که رویکرد نهادی تغییر کند و از مدیریت موقت بحران به تحلیل مستمر شرایط، از حذف صداهای متفاوت به ساختارهای متکثر ادراک و از تصمیم‌گیری‌های متمرکز و واکنشی به فرآیندهایی عقلانی، شفاف، و علمی‌شده روی آورده شود.

بدون این دگرگونی در فهم، ما در چرخه‌ی تکرار گذشته اسیر خواهیم ماند.

علی مسعودی | آسیمگی
👍7👎1
Forwarded from آنتیگونه
الهه محمدی در روزنامه هم‌میهن گفتگویی با ۷ فعال زن از فلسطین، عراق، سوریه، لبنان و افغانستان درباره تجربه زندگی در جنگ انجام داده که بسیار خواندنی است👇

به زنان بگویید اجازه ندهید کسی داستانتان را به جایتان بنویسد


🔸اولین تصویری که در ذهن ۱۱ ساله «آیه» نقش بست، اتاقی تاریک بدون برق بود و زنانی که بالای بقایای بدن عمویش فریاد می‌زدند؛ تکه‌ای سوخته به اندازه‌ یک کف دست، بعد از یک حمله‌ هوایی آمریکایی. او از همان لحظه، ذهنش را با تصویر زنِ شکسته و سوگوار در بغداد وفق داد. درست مثل «فیدا» از فلسطین، «مایا» و «دیانا» از لبنان، «اولا» از سوریه و «مزدا» و«زویا» از افغانستان؛ فعالان حقوق زنان، روزنامه‌نگارانی که در گفت‌وگو با «هم‌میهن» از روزگار زنان در جنگ می‌گویند، زنانی که نیروهای خارجی می‌خواستند آزادشان کنند، اما آن‌چه نصیب‌شان شد، آوار، اشغال و شکاف‌های عمیق اجتماعی بود.

🔸حالا یکی از خشونت‌بارترین رهبران نظامی جهان، بنیامین نتانیاهو، با استناد به‌نام مهسا امینی و شعار «زن، زندگی، آزادی»، تلاش می‌کند حمله‌ خود به ایران را با رنگ و بوی عدالت‌خواهی توجیه و «حقوق زنان» را به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به جنگ و اشغال تبدیل کند؛ همان رهبری که در دو سال گذشته هزاران زن را در غزه به کام مرگ کشاند. الگویی آشنا از سوءاستفاده‌ای‌ امپریالیستی که بارها در خاورمیانه تکرار شده.
ادامه مطلب را در لینک زیر بخوانید:
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-41721
25👍12👎2
‎⁨بدنی_که_میجنگد؛_تاملی_انسانشناختی_بر_مادری_و_سیاستِ_بقا⁩.pdf
478.8 KB
📕بدنی که می‌جنگد؛ تأملی انسان‌شناختی بر مادری و سیاست بقا

✍️نویسنده: شیوا علینقیان
ناشر: کارگروه مطالعات جنسیت و سکسوالیته

در روزهایی که گذشت، به شکلی عمیق، بی پناهی و عدم قطعیت را زندگی کردیم. شب‌ها چراغ “خانه” که دیگر پناه نبود را خاموش می‌کردیم تا در برابر خشونتی که مرز میان خانه و میدان جنگ را شکسته بود نامرئی شویم. خانه‌هایمان را رها کردیم تا کمتر شاهد ویرانی و مرگ باشیم. حالتی از تعلیقِ مداوم، جابجایی اجباری، و گسست از امنیت اولیه‌ای که شاید پیش‌تر هم خیالی بیش نبود. ما گروگان آینده‌های ناممکن شده‌ایم؛ تن‌های‌مان محل ته‌نشینی استعمار، جنگ، و سرکوب‌های بین‌نسلی‌ است.

پسرم یک شب در میانه‌ی تاریکی در حالیکه ترسیده بود پرسید: «امسال هم برام تولد می‌گیری؟» و من، در حالی که صداهای مهیب انفجار از دور دست گوشمان را می‌لرزاند، گفتم: «حتما، مثل همیشه!». پرسشِ او از "تولد"، پرسشی درباره‌ی معنا بود: می‌خواست بداند چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ آیا جهان همچنان برایش مکانی امن است؟ مسلم بود که او به بازتعریف امید، آینده و زندگی زیر سایه‌ی جنگ نیاز داشت و من به بازتعریف رابطه‌مان.

@anthropologyofgender
12👍1
سیاست چارچوب-فریزر.pdf
533.9 KB
بازنمایی و چارچوب‌بندی در نگاه نانسی فریزر

🔸این‌روزها درباره همبستگی و یا ضرورت‌های صدادار شدن افراد حرف زده می‌شود. درباره ضرورت‌های بازنمایی و تعریف‌های جدیدی از چارچوب‌بندی ملی و فراملی. کتاب «سنجه‌های عدالت در دنیای جهانی شده» فریزر در زمانی نوشته شده ۲۰۰۹ که به قول خودش دولت - ملت کینزی تا حدودی زیر سوال رفته، جهانی‌سازی قدرت و شدت گرفته و سودای سرمایه‌داری و نئولیبرالیسم جوانان را فراگرفته است. شرایطی که به سیاست‌های هویت وقعی نمی‌نهند و باید نظریه‌پردازان و کنشگران نسبت به این سیاست‌های راست آگاه باشند.
به نظرم این روزها خواندن فریزر و خصوصا سه گانه بازتوزیع، به رسمیت‌شناسی (بازشناسی) و بازنمایی (متشکل از سیاست‌های چارچوب‌دهی) بسیار خوب است.

🔸ترجمه این فصل از کتابش (مصاحبه کیت‌نش و ویکی‌بل با فریزر) را که مرتبط‌تر با شرایط امروز دیدم اینجا می‌گذارم. کتاب را تقریبا ترجمه کرده‌ام و به زودی در همین کانال تقدیم علاقمندان به موضوعات مرتبط با مفهوم عدالت خواهم کرد.
#از_کتاب
#ترجمه‌های_سردستی
#روزنوشته‌های_سمیه_توحیدلو
 
@smtohidloo
10👍4
👍285😢1