Forwarded from یادداشتها | فاطمه بهروزفخر
وقتهای زیادی تلاش میکنم تا مسیرم از خوشبینی و امیدواری محض را کج کنم و خودم را هر طور شده، به سمتِ واقعبینی ببرم. واقعبینی اگرچه آن خوشی و امیدِ همیشگی به «شدن» و «توانستن» را در خودش ندارد، اما همراه با آسودگی است و ادامه مسیر را کمرنج میکند.
«سالِ سختی خواهد بود». این را نه فقط من، که آدمحسابیهای زیادی هم گفتهاند با ابراز امیدواری به اینکه کاش اشتباه کنند و قصه، طور دیگری رقم بخورد. از قدیم گفتهاند سالی که نکوست از بهارش پیداست و سالِ نکویِ در پیشِ رو با آن قیمت دلار، حوادث و اتفاقات خاورمیانه، بلندشدن صدایِ قومیتگرایی بهشکل تازه و... نشان میدهد که باید کفشهای آهنیمان را بیرون بکشیم و زره فولادی به جان و تنمان بپوشانیم تا تاب بیاوریم.
ما از این بهار و سال و ربع قرن و سده و زمانه هم میگذریم؛ همانطور که پیشینیان ما گذر کردهاند. حداقل تاریخ ایران نشان میدهد که ما از چه گردنههای صعبالعبوری گذشتهایم و نفستازهکردنهایمان چه کوتاه و رنجهای فردی و اجتماعیمان چه پرشمار بوده است.
حالا که دارم این نوشته را مینویسم، بنا ندارم روضه بخوانم در بهاری که نسیم و بارانش دارد تمام رخوت و کرختی یکساله را از ما میگیرد و جای آن تردی و تازگی برای شروع کردن مینشاند.
روز اول سال، دوست عزیزی، نوشتهای فرستاد از مجتبی لشکربلوکی با عنوان ۴ پیشنهاد غمانگیز برای سال ۱۴۰۴:
- تاب آوری روانی خود و دیگران را افزایش دهید!
- تاب آوری مالی خود را تضمین کنید!
- دگردوستی اقتصادی را جدی بگیرید!
- توسعه مهارتی رو فراموش نکنید!
در همان مقدمه نوشته هم به این اشاره کردهاند نباید به بهانه امیدوار نگه داشتن خود و دیگران، حقایق را کتمان کرد. اما بدبینی نباید منجر به فلج شدن شود، بلکه باید منجر به کنش، ابتکار و خلاقیت شود.
شاید اصلِ حرف من هم در این نوشته، همین باشد؛ اگر بتوانم از گفتنِ آن بربیایم: در سالِ سخت، باید نسخه خودمان را برایِ دوامآوردن و تابآوری پیدا کنیم. شاید این نسخه مطلوب برای همه ما، پیدا کردنِ مهمترین چیزی باشد که توی هر شرایطی، لحظهای از فکر و ذهنِ ما جُم نخورد و با وجود بیاعتنایی ما، با سرسختی ماند و دوام آورد تا ما روزی به آن برگردیم.
این چیزِ مهم شاید که دغدغهای اجتماعی باشد از جنس تلاش برای رویارویی با مهاجرستیزی، یا کمکردن اضافهوزن با ورزش و رژیم، یا اصلا جمعکردن دوباره تمبر و پاکت نامه به سیاقِ دوران کودکی که عادت داشتیم به جمعکردن چیزهای مطلوب از پوست شکلات گرفته تا کارت فوتبالیستها.
این چیزِ مهم قرار نیست حتما نجاتدهنده دنیا و اجتماعی بزرگ باشد، اما قرار است خودِ ما را از ملال و رنج نجات بدهد.
لابهلای همه دلمشغولیها و آشفتگیهای ذهنی، این «چیزِ مهم»، این «آنِ ترغیبکننده به ادامهدادن» وقتهای زیادی درخشیده و خودش را نشانمان داده است. کافیست این روزها از هیاهو نجاتش بدهیم، سروشکلدارش کنیم و برایش کاری کنیم.
استادی داشتیم که همیشه میگفت اگر چیزی را دوست دارید یا اگر چیزی برایتان مهم است، باید برایش کاری کنید. چه میدانم، یک وبلاگ بسازید و دربارهاش بنویسید. ستون روزنامهای را از آنِ خودتان کنید یا چندنفر را مجاب کنید تا قانع شوند برای انجام کاری. یا چه میدانم اگر دوست ندارید اینجا بمانید، چمدانتان را ببندید و در سریعترین زمان ممکن خودتان را به مقصد دوستداشتنیتان برسانید. این کاری انجام دادن برای چیزی که مهم است یا دوستش دارید، میتواند از هر جنسی باشد؛ فقط باید انجامش بدهید.
لپتاپم را مرتب کردهام. پوشه پوشه. همه آن چیزهایی که باید برایشان کاری کنم، حالا توی پنج پوشه جلوی چشمم، خودشان را نشان میدهند. اسم پوشه اول را گذاشتهام «ش.م.ر». ادای دینی به مردان و زنان جنگ. بهعنوان اولین چیزی که باید به جایی برسانم. بعدی پوشه سندهای وقفی که آرزوهای دور و درازی دارم برایشان. مثل یک مادر که آرزوی دانشگاه یا دامادی و عروس شدن بچهاش را. اینطور چیزی است برایم این پروژه و کتاب. و پوشههای دیگر با عنوانهای خودشان که برایم زیادی مهماند و باید کاری برایشان کنم.
از قول چارلز بوکوفسکی -شاعر و نویسنده آمریکایی- میخواندم:
«آنچه را عاشقانه دوست میداری، بیاب و بگذار تو را بکُشد. بگذار خالیات کند، از هرچه هستی. بگذار بر شانههایت بچسبد، سنگینت کند، به سوی یک پوچی تدریجی. بگذار بُکُشدت و باقیماندهات را ببلعد. زیرا هر چیزی تو را خواهد کشت، دیر یا زود. اما چه بهتر که آنچه دوست میداری، بکشدت.»
همین!
.
«سالِ سختی خواهد بود». این را نه فقط من، که آدمحسابیهای زیادی هم گفتهاند با ابراز امیدواری به اینکه کاش اشتباه کنند و قصه، طور دیگری رقم بخورد. از قدیم گفتهاند سالی که نکوست از بهارش پیداست و سالِ نکویِ در پیشِ رو با آن قیمت دلار، حوادث و اتفاقات خاورمیانه، بلندشدن صدایِ قومیتگرایی بهشکل تازه و... نشان میدهد که باید کفشهای آهنیمان را بیرون بکشیم و زره فولادی به جان و تنمان بپوشانیم تا تاب بیاوریم.
ما از این بهار و سال و ربع قرن و سده و زمانه هم میگذریم؛ همانطور که پیشینیان ما گذر کردهاند. حداقل تاریخ ایران نشان میدهد که ما از چه گردنههای صعبالعبوری گذشتهایم و نفستازهکردنهایمان چه کوتاه و رنجهای فردی و اجتماعیمان چه پرشمار بوده است.
حالا که دارم این نوشته را مینویسم، بنا ندارم روضه بخوانم در بهاری که نسیم و بارانش دارد تمام رخوت و کرختی یکساله را از ما میگیرد و جای آن تردی و تازگی برای شروع کردن مینشاند.
روز اول سال، دوست عزیزی، نوشتهای فرستاد از مجتبی لشکربلوکی با عنوان ۴ پیشنهاد غمانگیز برای سال ۱۴۰۴:
- تاب آوری روانی خود و دیگران را افزایش دهید!
- تاب آوری مالی خود را تضمین کنید!
- دگردوستی اقتصادی را جدی بگیرید!
- توسعه مهارتی رو فراموش نکنید!
در همان مقدمه نوشته هم به این اشاره کردهاند نباید به بهانه امیدوار نگه داشتن خود و دیگران، حقایق را کتمان کرد. اما بدبینی نباید منجر به فلج شدن شود، بلکه باید منجر به کنش، ابتکار و خلاقیت شود.
شاید اصلِ حرف من هم در این نوشته، همین باشد؛ اگر بتوانم از گفتنِ آن بربیایم: در سالِ سخت، باید نسخه خودمان را برایِ دوامآوردن و تابآوری پیدا کنیم. شاید این نسخه مطلوب برای همه ما، پیدا کردنِ مهمترین چیزی باشد که توی هر شرایطی، لحظهای از فکر و ذهنِ ما جُم نخورد و با وجود بیاعتنایی ما، با سرسختی ماند و دوام آورد تا ما روزی به آن برگردیم.
این چیزِ مهم شاید که دغدغهای اجتماعی باشد از جنس تلاش برای رویارویی با مهاجرستیزی، یا کمکردن اضافهوزن با ورزش و رژیم، یا اصلا جمعکردن دوباره تمبر و پاکت نامه به سیاقِ دوران کودکی که عادت داشتیم به جمعکردن چیزهای مطلوب از پوست شکلات گرفته تا کارت فوتبالیستها.
این چیزِ مهم قرار نیست حتما نجاتدهنده دنیا و اجتماعی بزرگ باشد، اما قرار است خودِ ما را از ملال و رنج نجات بدهد.
لابهلای همه دلمشغولیها و آشفتگیهای ذهنی، این «چیزِ مهم»، این «آنِ ترغیبکننده به ادامهدادن» وقتهای زیادی درخشیده و خودش را نشانمان داده است. کافیست این روزها از هیاهو نجاتش بدهیم، سروشکلدارش کنیم و برایش کاری کنیم.
استادی داشتیم که همیشه میگفت اگر چیزی را دوست دارید یا اگر چیزی برایتان مهم است، باید برایش کاری کنید. چه میدانم، یک وبلاگ بسازید و دربارهاش بنویسید. ستون روزنامهای را از آنِ خودتان کنید یا چندنفر را مجاب کنید تا قانع شوند برای انجام کاری. یا چه میدانم اگر دوست ندارید اینجا بمانید، چمدانتان را ببندید و در سریعترین زمان ممکن خودتان را به مقصد دوستداشتنیتان برسانید. این کاری انجام دادن برای چیزی که مهم است یا دوستش دارید، میتواند از هر جنسی باشد؛ فقط باید انجامش بدهید.
لپتاپم را مرتب کردهام. پوشه پوشه. همه آن چیزهایی که باید برایشان کاری کنم، حالا توی پنج پوشه جلوی چشمم، خودشان را نشان میدهند. اسم پوشه اول را گذاشتهام «ش.م.ر». ادای دینی به مردان و زنان جنگ. بهعنوان اولین چیزی که باید به جایی برسانم. بعدی پوشه سندهای وقفی که آرزوهای دور و درازی دارم برایشان. مثل یک مادر که آرزوی دانشگاه یا دامادی و عروس شدن بچهاش را. اینطور چیزی است برایم این پروژه و کتاب. و پوشههای دیگر با عنوانهای خودشان که برایم زیادی مهماند و باید کاری برایشان کنم.
از قول چارلز بوکوفسکی -شاعر و نویسنده آمریکایی- میخواندم:
«آنچه را عاشقانه دوست میداری، بیاب و بگذار تو را بکُشد. بگذار خالیات کند، از هرچه هستی. بگذار بر شانههایت بچسبد، سنگینت کند، به سوی یک پوچی تدریجی. بگذار بُکُشدت و باقیماندهات را ببلعد. زیرا هر چیزی تو را خواهد کشت، دیر یا زود. اما چه بهتر که آنچه دوست میداری، بکشدت.»
همین!
.
👍21🔥2❤1👎1
📚«آنچه دیگر نیست، کجاست؟»
مروری بر کتاب خلافِ زمان؛ دربارۀ نوستالژی و دیگر وارونگیهای تاریخی نوشته دیهگو گاروچو با ترجمه الهام شوشتریزاده در نشر اطراف را در شماره تازه(۱۳) مجله رود(نشریه ویژه معرفی کتاب و ترویج کتابخوانی) بخوانید.
@neocritic
حسرتها چیستند و از کجا میآیند؟ نویسنده میگوید «حسرت» تجربه فقدان است و احاطه شده است با اوهامی که آن تجربه را بَزَک میکنند. توانایی انحصاری که برای درک گذشت زمان داریم؛ که همیشه «زمان ازدسترفته» است؛ به ما کمک میکند درکی از قفدان داشته باشیم. درک انسان از فقدان خیلی پیشتر از قرن هفدهم که مفهوم نوستالژی در آن زاده شد، در آثار فلسفی و ادبی وجود دارد. «ما در جستجوی خیر و زیبایی- گاهی در همان معنای آمیختهشان- هستیم، اما زمان حال هرگز برای ما کافی نیست. زمان حال هرگز به اندازه کافی خوب یا به اندازه کافی زیبا نیست». حسرت رو به سوی گذشته دارد و «نوستالژی» خیالپرداری ما دربارۀ گذشته است. نوستالژی آرمانشهری پسنگرانه است: «دوباره زیستن آنچه پیشتر زیسته شده، دوباره حس کردن آنچه پیشتر حس شده».
مروری بر کتاب خلافِ زمان؛ دربارۀ نوستالژی و دیگر وارونگیهای تاریخی نوشته دیهگو گاروچو با ترجمه الهام شوشتریزاده در نشر اطراف را در شماره تازه(۱۳) مجله رود(نشریه ویژه معرفی کتاب و ترویج کتابخوانی) بخوانید.
@neocritic
❤2👍1🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زنان زندانی بدنهایشان هستند
🎬
گفت و گوی فرانسوا ژیرو (۱۹۱۶ـ۲۰۰۳) فیلمنامهنویس، نویسنده و وزیر فرهنگ فرانسه با ژان فویه وزیر دادگستری.
مترجم: بنفشه فریسآبادی
✔️پ.ن: متاسفانه اولین منبع انتشار ویدئو با زیرنویس فارسی را نیافتم.
@neocritic
🎬
گفت و گوی فرانسوا ژیرو (۱۹۱۶ـ۲۰۰۳) فیلمنامهنویس، نویسنده و وزیر فرهنگ فرانسه با ژان فویه وزیر دادگستری.
مترجم: بنفشه فریسآبادی
✔️پ.ن: متاسفانه اولین منبع انتشار ویدئو با زیرنویس فارسی را نیافتم.
@neocritic
👍13💔8😢1
Forwarded from یادداشتها | فاطمه بهروزفخر
زنها تصمیمشان را گرفتهاند...
در عکسهای خانوادگی، تنها نوهای که با حجاب و پوشش سر توی عکسها میخندد، منم. بقیه نوهها انتخابهای دیگری دارند که حالا انگار از طرف بقیه پذیرفته شده است. در مهمانی دیگری، من یک پیراهن بلند به تن دارم و روسری رنگی. در میان بقیه زنها که ترجیح دادهاند با پوشش چادر رنگی در مهمان حاضر باشند، ترجیحِ من راحتی و آزادی عمل بیشتر بوده. در هر دو موقعیت، پوشش مشابه و تقریبا یکسانی دارم. در اولی، من دختر محجبه خانوادهام و در دیگری، پوشش من کمی متفاوتتر بهنظر میرسد.
پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، تعداد دوستان و آشنایان نزدیک و دورم که تغییر پوشش دادهاند، بیشتر از انگشتهای دوتا دستاند؛ تغییر پوششی که در نگاه اول کمی رادیکال به نظر میرسد و با پوشش گذشته فرد، زمین تا آسمان فرق میکند. گاهی این تغییر، آهسته آهسته و قدم به قدم بوده اما در برخی از دوستانم، به یکباره و در حکم تصمیمی قطعی در قالب کنار گذاشتن کامل پوششی مثل چادر یا مانتو و انتخاب موی باز و پوششی آزادتر در همه جمعها خودش را نشان داده است. در این میان هم بودند آنهایی که پوشششان چادر نبود، اما در همان پوشیدگی حداکثری با مانتو هم تجدید نظر کردند و این روزها حجاب آزادانهتری دارند.
حالا اینها را بهعنوان مقدمه گفتم تا برسم به اینکه، چند روزی است که دارم به این موضوع فکر میکنم: اگر دانشجوی ادبیات نبودم و دانشجو یا پژوهشگر یکی از حوزههای جامعهشناختی، مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان و... به حساب میآمدم، دوربین کنجکاویام را میبردم سمت آنهایی (که احتمالا تعدادشان کم نیست و خود من هم جزو آنها محسوب میشوم) که عملا از زنی که قبلتر حجاب داشت، بدل نشدند به زنی که حالا حجاب ندارد. آنها همان زنی هستند که حجاب، انتخابِ اول و آخرشان است؛ اما پوشش گذشته خود را برای همیشه کنار گذاشتهاند. حالا دیگر چادرهایشان را با تمام ارج و احترامی که دارد گذاشتهاند توی بقچه یا محض احتیاط فقط برای روزهای خاص نگه داشتهاند. از تغییر صفر و صدی و رادیکالِ این زنان حرف نمیزنم؛ دارم از یک تغییر پوشش حرف میزنم که در ظاهر شاید، فقط کنار گذاشتن یک لباس یا پوشش باشد؛ اما در خودش معناهای ضمنی بیشتر و عمیقتری دارد.
این تغییر که در خودش (احتمالا برای برخی همراه با نوعی احساس فقدان و ازدستدادن چیزی محبوب است)، از سرِ بیزاری یا نفرتورزی نسبت به خودِ پوشش نبوده و نیست؛ بلکه به اقتضایِ آن چه پیش آمد، به گمانم تلاشیست برای نشان دادن نوعی رواداری، اعلام برائت، همدلی با بقیه زنان و دور شدن از هر نوع تشبه به ابزارهای اعمالکننده تبعیض.
جز این، همهچیز فقط به کنار گذاشتن و حذف پوشش گذشته محدود نمیشود؛ در برخی از افراد، شاهدِ نوعی تغییر در سبکِ پوشش هم هستیم. اگر بخواهم کمی مصداقیتر بگویم: مثلا قوارههای بزرگ روسری با گیرههای -بعضا شیک و رنگی- که مدل لبنانی بسته میشد، جایِ خودش را به روسریهایی با قواره کوچکتر داد که زیر چانه گره زده میشوند. بخشی از ملزومات حجاب (مثل ساق دست) کنار رفت، عبا جایِ خودش را به وِست و کتهای بلند داد و... . اما با وجودِ همه این تغییرات که در نوع خودش چشمگیر و قابل تامل هستند، باز هم این گروه، همچنان در دسته زنان محجبه قرار میگیرند؛ حتی اگر دیگر چادر یا پوشش گذشته خودشان را نداشته باشند.
این تغییر پوشش در کنارِ همه تبعات روانی (حداقل برای خودِ من اینطور بود که مدام باید با تردیدهای اخلاقی درونیام دستوپنجه نرم میکردم) که برای این افراد دارد و همچنان که بهعنوان یک امر تعبدی و دینی (که در ارتباط معنوی و فردی او با معبود معنا پیدا میکند) برای او اعتبار و ارزش زیادی دارد، احتمالا نوعی کنشگری اجتماعی و سیاسی بدون صادرکردن بیانیه باشد؛ همانطور که پوشش اختیاری هر زن دیگری هم در این روزها کارکردی بیش از یک انتخاب فردی دارد و به امری سیاسی بدل شده است.
همین...
(این نوشته را براساس تجربه خودم و شبکه تعاملیام نوشتم. طبیعی است که قابل تعمیم نباشد و بشود برای آن استثناء پیدا کرد. با اینحال فکر میکنم چنین تجربههایی که متعلق به دورهای خاص و تعداد متکثری از افراد یک جامعه است، اهمیت این را دارد که موضوع پژوهشهای روانشناختی، سیاسی، دینی، جامعهشناسانه و... قرار بگیرد.)
.
در عکسهای خانوادگی، تنها نوهای که با حجاب و پوشش سر توی عکسها میخندد، منم. بقیه نوهها انتخابهای دیگری دارند که حالا انگار از طرف بقیه پذیرفته شده است. در مهمانی دیگری، من یک پیراهن بلند به تن دارم و روسری رنگی. در میان بقیه زنها که ترجیح دادهاند با پوشش چادر رنگی در مهمان حاضر باشند، ترجیحِ من راحتی و آزادی عمل بیشتر بوده. در هر دو موقعیت، پوشش مشابه و تقریبا یکسانی دارم. در اولی، من دختر محجبه خانوادهام و در دیگری، پوشش من کمی متفاوتتر بهنظر میرسد.
پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، تعداد دوستان و آشنایان نزدیک و دورم که تغییر پوشش دادهاند، بیشتر از انگشتهای دوتا دستاند؛ تغییر پوششی که در نگاه اول کمی رادیکال به نظر میرسد و با پوشش گذشته فرد، زمین تا آسمان فرق میکند. گاهی این تغییر، آهسته آهسته و قدم به قدم بوده اما در برخی از دوستانم، به یکباره و در حکم تصمیمی قطعی در قالب کنار گذاشتن کامل پوششی مثل چادر یا مانتو و انتخاب موی باز و پوششی آزادتر در همه جمعها خودش را نشان داده است. در این میان هم بودند آنهایی که پوشششان چادر نبود، اما در همان پوشیدگی حداکثری با مانتو هم تجدید نظر کردند و این روزها حجاب آزادانهتری دارند.
حالا اینها را بهعنوان مقدمه گفتم تا برسم به اینکه، چند روزی است که دارم به این موضوع فکر میکنم: اگر دانشجوی ادبیات نبودم و دانشجو یا پژوهشگر یکی از حوزههای جامعهشناختی، مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان و... به حساب میآمدم، دوربین کنجکاویام را میبردم سمت آنهایی (که احتمالا تعدادشان کم نیست و خود من هم جزو آنها محسوب میشوم) که عملا از زنی که قبلتر حجاب داشت، بدل نشدند به زنی که حالا حجاب ندارد. آنها همان زنی هستند که حجاب، انتخابِ اول و آخرشان است؛ اما پوشش گذشته خود را برای همیشه کنار گذاشتهاند. حالا دیگر چادرهایشان را با تمام ارج و احترامی که دارد گذاشتهاند توی بقچه یا محض احتیاط فقط برای روزهای خاص نگه داشتهاند. از تغییر صفر و صدی و رادیکالِ این زنان حرف نمیزنم؛ دارم از یک تغییر پوشش حرف میزنم که در ظاهر شاید، فقط کنار گذاشتن یک لباس یا پوشش باشد؛ اما در خودش معناهای ضمنی بیشتر و عمیقتری دارد.
این تغییر که در خودش (احتمالا برای برخی همراه با نوعی احساس فقدان و ازدستدادن چیزی محبوب است)، از سرِ بیزاری یا نفرتورزی نسبت به خودِ پوشش نبوده و نیست؛ بلکه به اقتضایِ آن چه پیش آمد، به گمانم تلاشیست برای نشان دادن نوعی رواداری، اعلام برائت، همدلی با بقیه زنان و دور شدن از هر نوع تشبه به ابزارهای اعمالکننده تبعیض.
جز این، همهچیز فقط به کنار گذاشتن و حذف پوشش گذشته محدود نمیشود؛ در برخی از افراد، شاهدِ نوعی تغییر در سبکِ پوشش هم هستیم. اگر بخواهم کمی مصداقیتر بگویم: مثلا قوارههای بزرگ روسری با گیرههای -بعضا شیک و رنگی- که مدل لبنانی بسته میشد، جایِ خودش را به روسریهایی با قواره کوچکتر داد که زیر چانه گره زده میشوند. بخشی از ملزومات حجاب (مثل ساق دست) کنار رفت، عبا جایِ خودش را به وِست و کتهای بلند داد و... . اما با وجودِ همه این تغییرات که در نوع خودش چشمگیر و قابل تامل هستند، باز هم این گروه، همچنان در دسته زنان محجبه قرار میگیرند؛ حتی اگر دیگر چادر یا پوشش گذشته خودشان را نداشته باشند.
این تغییر پوشش در کنارِ همه تبعات روانی (حداقل برای خودِ من اینطور بود که مدام باید با تردیدهای اخلاقی درونیام دستوپنجه نرم میکردم) که برای این افراد دارد و همچنان که بهعنوان یک امر تعبدی و دینی (که در ارتباط معنوی و فردی او با معبود معنا پیدا میکند) برای او اعتبار و ارزش زیادی دارد، احتمالا نوعی کنشگری اجتماعی و سیاسی بدون صادرکردن بیانیه باشد؛ همانطور که پوشش اختیاری هر زن دیگری هم در این روزها کارکردی بیش از یک انتخاب فردی دارد و به امری سیاسی بدل شده است.
همین...
(این نوشته را براساس تجربه خودم و شبکه تعاملیام نوشتم. طبیعی است که قابل تعمیم نباشد و بشود برای آن استثناء پیدا کرد. با اینحال فکر میکنم چنین تجربههایی که متعلق به دورهای خاص و تعداد متکثری از افراد یک جامعه است، اهمیت این را دارد که موضوع پژوهشهای روانشناختی، سیاسی، دینی، جامعهشناسانه و... قرار بگیرد.)
.
👍38👎6💩2🙏1👌1
.
🎬پیشنهاد تماشا
سریال کوتاه بلوغ/ نوجوانی
Adolescence (2025)
✅ معمولاً تماشای سریالهای تلخ را پیشنهاد نمیکنم. شاید اینهم آنقدرها تلخ نبود اگر مرا بهیاد اتفاقی نمیانداخت که برای اسماء غضنفری افتاد. دختر جوانی که بعد از بگومگوی مجازی با همکلاسی پسرش توسط همکلاسی و گروهی مرد جوان ربوده شد. به او تجاوز شد. فیلمهای تجاوزش منتشر شد. متجاوزان دستگیر شدند. جلوی دوربینِ پلیس از این زن گریان و بینَفَس عذرخواستند. در آخرین روزهای اسفند ۱۴۰۳ در شبکههای مجازی خبرخودکشی اسماء را خواندیم، درحالیکه اطلاعی از سرنوشت متجاوزان نداریم. همانطور که دقیقاً نمیدانیم دلیل آن بگومگوی مجازی چه بود و نمیدانیم چه کمکهایی رسید به زنی و خانوادهای که در شهری کوچک، چنان خشونتی را تجربه کرده بودند.
✅ بزرگسالی سریالی چهار قسمتی است درباره «خشم مردانه/مردانگی» و جدی گرفتن نشانههای خشم و خشونت در نوجوانان. درباره تاثیرات دنیای مجازی و بیبازگشت بودن برخی اتفاقات و باارزش بودن جانها...همه جانها.
✔️اسماء جزو نامهای پرطرفداری است که والدین ایرانی برای دخترانشان انتخاب میکنند.
@neocritic
🎬پیشنهاد تماشا
سریال کوتاه بلوغ/ نوجوانی
Adolescence (2025)
✅ معمولاً تماشای سریالهای تلخ را پیشنهاد نمیکنم. شاید اینهم آنقدرها تلخ نبود اگر مرا بهیاد اتفاقی نمیانداخت که برای اسماء غضنفری افتاد. دختر جوانی که بعد از بگومگوی مجازی با همکلاسی پسرش توسط همکلاسی و گروهی مرد جوان ربوده شد. به او تجاوز شد. فیلمهای تجاوزش منتشر شد. متجاوزان دستگیر شدند. جلوی دوربینِ پلیس از این زن گریان و بینَفَس عذرخواستند. در آخرین روزهای اسفند ۱۴۰۳ در شبکههای مجازی خبرخودکشی اسماء را خواندیم، درحالیکه اطلاعی از سرنوشت متجاوزان نداریم. همانطور که دقیقاً نمیدانیم دلیل آن بگومگوی مجازی چه بود و نمیدانیم چه کمکهایی رسید به زنی و خانوادهای که در شهری کوچک، چنان خشونتی را تجربه کرده بودند.
✅ بزرگسالی سریالی چهار قسمتی است درباره «خشم مردانه/مردانگی» و جدی گرفتن نشانههای خشم و خشونت در نوجوانان. درباره تاثیرات دنیای مجازی و بیبازگشت بودن برخی اتفاقات و باارزش بودن جانها...همه جانها.
✔️اسماء جزو نامهای پرطرفداری است که والدین ایرانی برای دخترانشان انتخاب میکنند.
@neocritic
❤14😢7👍5💩1
Tasnife Rendane Mast
Mohammadreza Shajarian
⚡️تصنیف «رندان مست»
آواز: محمدرضا #شجریان 🎤
آهنگساز: مجید #درخشانی
دستگاه همایون
آلبوم #رندان_مست
انتشار سال ۱۳۸۸
🍁 «خانهی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home
آواز: محمدرضا #شجریان 🎤
آهنگساز: مجید #درخشانی
دستگاه همایون
آلبوم #رندان_مست
انتشار سال ۱۳۸۸
🍁 «خانهی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home
❤11👍3🕊2
📖
📚پنج تا از بهترین کتابهایی که سال گذشته خواندم:
https://culture.bookcity.org/papers/19635/%d8%a8%d9%84%d9%87%d8%8c-%d9%85%d9%85%da%a9%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/
@neocritic
بله! ممکن است...
📚پنج تا از بهترین کتابهایی که سال گذشته خواندم:
https://culture.bookcity.org/papers/19635/%d8%a8%d9%84%d9%87%d8%8c-%d9%85%d9%85%da%a9%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/
@neocritic
👍14❤6
Forwarded from نطقیات
به استاد فلسفهی جوانی موقع دویدن صبحگاهی تجاوز میشود و «تقریباً» به قتل میرسد. تقریباً، چون او زنده میماند و بعد از بهبودیِ فیزیکی، شجاعانه روایت خودش را با ما به اشتراک میگذارد: تجربه مهیب حادثه، روانزخمهایی که پس از آن برایش جا مانده و راههایی که برای کنار آمدن با آن امتحان کرده است. درعین حال از نقش دیگران میگوید: انگهای اجتماعی، آزارها و هم دلگرمیهایی که در مسیر بهبودی از سر گذرانده. «دیگران میتوانند ما را نابود کنند، اما به همان اندازه در آفرینش و استمرار فهم ما از خودمان موثرند». این کتاب فقط حکایت رنج و یا حتی نشان دادن راههای ادامهی زندگی بعد از «فاجعه» نیست، بلکه در عین حال روایتی زنده است که در آن خواننده با مساهمتهای نظری فلسفه فمینیستی در حوزههای اخلاق و معرفت برای درک بهتر تجربیات سرکوب شده در زندگی هرروزه آشنا میشود.
«نوستالژی از سر بیاعتمادی به زمان پیشِ رو، امید به آینده را پس میزند و نوعی امید گذشتهنگر را جایگزینش میکند که در آن نیروی روایتپردازانه، داستانپردازانه و حتی خیالپردازانه گذشته را چنان بازسازی میکند که حال و آینده در مقابلش نابسنده به نظر برسد»
کتابهای پسافاجعه و خلاف زمان آنقدر جذاب و روان هستند که میتوان در یکیدوبار نشستن پای کتاب خواند و بهانههایی برای بازآزمایی زندگی داشت. کتابهایی مناسب برای هدیه نوروزی پروادارانه به عزیزی که شاید فاجعهای را از سر میگذراند، و یا با فقدانی و حسرتی درگیر است.
«نقد ویلیامز به نظریات اخلاقی این نیست که این نظریات بیفایدهاند، بلکه ناخرسندی او از این است که این نظریات میخواهند تنها داعیهداران تأمل اخلاقی باشند، گویی هرگونه تأمل اخلاقی تنها باید در نوعی نظریه نمایان شود. ولی به نظر ویلیامز نظریهپردازی نکردن به معنای کنارگذاشتن تأمل نیست، بلکه نظریهپردازی مستلزم نادیده گرفتن عوامل عدیدهای است که در داوری اخلاقی نقش دارند و تلاش برای منحصر کردن آنها در یک یا چند ملاک معدود…»
t.iss.one/neocritic
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤4👍3
Forwarded from نطقیات
ترجمهٔ فارسی ابتذال شر در ایران هم با استقبال خوانندگان مواجه شد و باعث افزایش توجه به آرنت و اندیشههایش درمیان روشنفکران و دانشجویان بود. گرچه بر اهل اندیشه روشن است که درمواجهه با اندیشههایی که از بذرهایی متفاوت در زمینهای دیگر روییدهاند باید بسیار محتاط بود، اما تک تک فصلهای مسئولیت و داوری برای علاقمندان ایرانیِ مباحث مرتبط با اندیشه سیاسی و اخلاق جذاب و تأملبرانگیزند.
نوشتارهای این کتاب «تقلای آرنتاند برای درک معنا و مفهوم ناتوانی آیشمان از اندیشیدن. آیشمان در مقام یک انسان خاص، یک انسان معمولی عادی، یک «دلقک»، و دقیقاً از همین رو شخصی به کلی دور از ارتکاب شر، نمونه شاخصی بود برآمده از پسزمینهی تاریخی گستردهای که آرنت در خاستگاههای توتالیتاریسم و وضع بشر بررسی کرده بود. فقط آرنت از این واقعیت حیرت کرده بود که ابتذال آیشمان، تهی بودن کامل او از هرگونه خودانگیختگی، او را نه «هیولا» کرده بود نه «شیطان»، بلکه صرفاً بدل کرده به عامل بدترین شر…»
(از مقدمهٔ جروم کُن، گردآورندهٔ نوشتارها)
ماحصل تلاش خلاقانهٔ ارکون برای کندوکاو در سنت تفکر اسلامی اثر خواندنی و امیدبخشی شکل داده است که به پژوهشگرِ امروزِ میراث تفکر اسلامی این نوید را میدهد که «بله، ممکن است!»
t.iss.one/neocritic
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤6👍1
📚
کار عمیق
✅ کاملاً تصادفی به کتاب کار عمیق برخوردم و چون حس مثبتی به مطالعه کتابهای «خودیاری» ندارم، خواندنش را آنقدر به تعویق انداختم تا تعطیلات نوروزی و خانهتکانی سال نو.
در جریان خانهتکانی گوش کردن نسخه صوتی را شروع کردم و انگار بالاخره کسی را پیدا کرده باشم در این جهان که مرا درک کند: آقای کال نیوپورت.
به لطف او خانهتکانی را رها کردم تا برخی نکتههای کتاب را یادداشت کنم.
✅ از وقتی کتاب تمام شده، در دیدار با خانواده و دوستان، تا همین امروز سوزنام روی کار عمیق گیر کرده و جاوبیجا به ادعاها و آموزههای کتاب اشاره کردهام. آنقدر که امروز دوستم گفت: «خب چرا درموردش نمینویسی؟» (و منظورش این بود که کچلمان کردی...)
✅ کار عمیق به درد کسانی میخورد که نیاز به تمرکز و خلاقیت دارند در کارشان. به درد دانشکاران(knowledge workers) میخورد، یعنی کسانیکه با دانششان امرار معاش میکنند. و به یمن پیشرفت تکنولوژی دیگر محدود به جمع اندکی از بینوا ابنای بشر نیست که نیازشان به عزلت و تمرکز درک نشود. (که بدا بهحالشان اگر زن هم بوده باشند.)
امروز برای سبک زندگی دانشکاران کتاب مینویسند و ازقضا کتاب در سراسر دنیا پرفروش هم میشود.
✅ کار عمیق درباره ضرورت و تکنیکهای عزلتگزینی در دنیای پر از همهمه و نورانی شده با چراغهای چشمک زن است. برای «آدمهایی که شغلشان ایجاب میکند فکر کنند.» درعین حال، اطلاعات خوبی درباره قابلیتهای ذهن، هدایت توجه متمرکز و ورزیده کردن ماهیچههای مغز در اختیار شما میگذارد.
📖 کار عمیق، کال نیوپورت، ترجمه ناهید ملکی، نشر نوین
✔️اگر اهل کتاب صوتی هستید؛ کیفیت ترجمه و نسخهصوتی بهنظرم متوسطِ قابل تحمل است.
@neocritic
https://fidibo.com/book/95837-کتاب-صوتی-کار-عمیق
کار عمیق
✅ کاملاً تصادفی به کتاب کار عمیق برخوردم و چون حس مثبتی به مطالعه کتابهای «خودیاری» ندارم، خواندنش را آنقدر به تعویق انداختم تا تعطیلات نوروزی و خانهتکانی سال نو.
در جریان خانهتکانی گوش کردن نسخه صوتی را شروع کردم و انگار بالاخره کسی را پیدا کرده باشم در این جهان که مرا درک کند: آقای کال نیوپورت.
به لطف او خانهتکانی را رها کردم تا برخی نکتههای کتاب را یادداشت کنم.
✅ از وقتی کتاب تمام شده، در دیدار با خانواده و دوستان، تا همین امروز سوزنام روی کار عمیق گیر کرده و جاوبیجا به ادعاها و آموزههای کتاب اشاره کردهام. آنقدر که امروز دوستم گفت: «خب چرا درموردش نمینویسی؟» (و منظورش این بود که کچلمان کردی...)
✅ کار عمیق به درد کسانی میخورد که نیاز به تمرکز و خلاقیت دارند در کارشان. به درد دانشکاران(knowledge workers) میخورد، یعنی کسانیکه با دانششان امرار معاش میکنند. و به یمن پیشرفت تکنولوژی دیگر محدود به جمع اندکی از بینوا ابنای بشر نیست که نیازشان به عزلت و تمرکز درک نشود. (که بدا بهحالشان اگر زن هم بوده باشند.)
امروز برای سبک زندگی دانشکاران کتاب مینویسند و ازقضا کتاب در سراسر دنیا پرفروش هم میشود.
✅ کار عمیق درباره ضرورت و تکنیکهای عزلتگزینی در دنیای پر از همهمه و نورانی شده با چراغهای چشمک زن است. برای «آدمهایی که شغلشان ایجاب میکند فکر کنند.» درعین حال، اطلاعات خوبی درباره قابلیتهای ذهن، هدایت توجه متمرکز و ورزیده کردن ماهیچههای مغز در اختیار شما میگذارد.
📖 کار عمیق، کال نیوپورت، ترجمه ناهید ملکی، نشر نوین
✔️اگر اهل کتاب صوتی هستید؛ کیفیت ترجمه و نسخهصوتی بهنظرم متوسطِ قابل تحمل است.
@neocritic
https://fidibo.com/book/95837-کتاب-صوتی-کار-عمیق
Fidibo
قیمت و خرید کتاب کار عمیق نشر نوین - نسخه صوتی
خرید کتاب کار عمیق (نسخه صوتی) اثر کارل نیوپورت نشر نوین با ترجمه ناهید ملکی، همراه با بررسی و مشخصات کتاب صوتی کار عمیق در فیدیبو.
👍19❤10
Forwarded from Inekas | انعکاس
🔵 نخستین مدرسهٔ بهاری انعکاس (حضوری و آنلاین) | اردیبهشت ۱۴۰۴
🔵 «عینیت و بیطرفی در مطالعات اسلامی»
👥 با مشارکت گروه فلسفه علم دانشگاه شریف
➕ ۲۰ ساعت ارائۀ آموزشی به همراه کارگاه
➕ چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه ، ۳، ۴ و ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ | از ساعت ۸ تا ۱۸ به وقت تهران در دانشگاه صنعتی شریف
➕ با ارائه ۱۱ استاد و پژوهشگر برجسته داخلی و بینالمللی
📄 محورهای اصلی برنامه:
◀️ عینیت و هنجارمندی
◀️ عینیت و قدرت
◀️ عینیت و تاریخ
🎓 تخفیف ویژۀ دانشجویی
📄 اعطای گواهی
🌐 برگزاری جلسات مجازی در Zoom
👥 شبکهسازی و تعامل علمی
📍 امکان نگهداری از کودکان
🗓 مهلت ثبتنام: تا ۳۱ فروردین ۱۴۰۴
👥 توضیح درباره چرایی تفکیک مدارس بهاری و تابستانی انعکاس و رویکرد هر رویداد
🌐 برای کسب اطلاعات بیشتر به کتابچه راهنما و برای ثبتنام به وبسایت مدرسه مراجعه کنید یا به @Inekas_admin پیام بدهید.
#رویداد_انعکاس
🔵 @Inekas
🌐 برای کسب اطلاعات بیشتر به کتابچه راهنما و برای ثبتنام به وبسایت مدرسه مراجعه کنید یا به @Inekas_admin پیام بدهید.
#رویداد_انعکاس
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍7❤3
.
✍️سواد زیست محیطی/بومشناختی
✅ سواد زیستمحیطی یعنی آموزش ببینیم که زمین را مجموعهای از اجزای به هم پیوسته بفهیم و خودمان را جزئی از آن. آموزش ببینیم گرمایی که کالبد زمین را زنده نگه میدارد و آن را مکانی زیستپذیر برای همه موجودات میکند مدیون ارتباطی است که این اجزا با یکدیگر و با ما برقرار میکنند.
✅ سواد زیستمحیطی یعنی توجه همراه با تامل به مکان و جایی که در آن زندگی میکنیم. آن هم در زمانهای که با پیشرفت تکنولوژی، خاصه در شهرهای بزرگ، ما بیشتر از هر زمان دیگری بیجا و مکان شدهایم. بیشتر از همیشه هیچ چیز سرجایش نیست. نه منشاء آبی که میخوریم میشناسیم (سالها قبل در سوپر مارکتی در تهران آبمعدنیای دیدم که نوشته بود از کوههای آلپ آمده است!) و نه از زمینِ گندم و برنجی که از آن تغذیه میکنیم خبر داریم. ما اغلب خبر نمیشویم که این حجم از زباله که تولید میکنیم و در سطلها آهنی سرکوچه میاندازیم کجا میرود.
✅ سواد زیستمحیطی مثل سواد خواندن و نوشتن یا سواد رسانهای، صرفاً ضرورت زیستن در روزگار ما نیست که بقای بشر در آینده در گروه آن است.
✅ اصطلاح «سواد زیستمحیطی» برای اولین بار توسط دیوید اور در کتابی با همین عنوان معرفی شد. به عقیده او سواد زیستمحیطی منحصر به داشتن دانشی درباره طبیعت نیست، که نیازمند آموزش مهارتها و ارزشها و نگرشهایی است که به انسانها بیاموزد چگونه مواجههای اخلاقی و مسئولانه با طبیعت داشته باشند.
✅ سواد زیستمحیطی از تک تک انسانها میخواد که در حفاظت از محیط زیست مشارکت فعال داشته باشند، چه از طریق کسب آگاهی درباره روشهای صحیح و ناصحیح تاثیر بر محیط زیست، چه از راه آموزش دیگران، چه از طریق سیاستگذاری، یا حتی تغییرات کوچک در زندگی روزمره.
✅ به عقیده اور سواد زیست محیطی باید جزئی از آموزشهای رسمی مدارس باشد و حتی با سایر آموزشها در مدارس ادغام شود: چنانکه علوم و ادبیات و هنر و اقتصاد را هم با نگرشی زیستمحیط-مدار بیاموزیم. دانش درباره طبیعت به طور کلی و اقلیم خاصی که کودکان در آن زندگی میکنند باید از طریق آموزش رسمی، رسانهها و تجربه مستقیم از طبیعت به شکل آگاهی عمومی درآید.
✅ اور میگوید برای فهم طبیعت، باید اکوسیستمها را بهصورت یک نظام پویا و بههمپیوسته ببینیم. این شامل شناخت چرخههای طبیعی (مثل چرخه آب یا نیتروژن)، روابط میان موجودات زنده (مثل شکار و شکارچی)، و تأثیرات انسانی بر این سیستمها است.
✅ سواد زیستمحیطی به افراد کمک میکند تا بفهمند که هیچ عملی در طبیعت بدون پیامد نیست. برای مثال، آلودگی یک رودخانه نهتنها آب را آلوده میکند، بلکه کل زنجیره غذایی و جوامع انسانی وابسته به آن را تحت تأثیر قرار میدهد. اور معتقد است که آموزش باید با محیط محلی هر فرد ارتباط داشته باشد. بهجای یادگیری مفاهیم انتزاعی، افراد باید با اکوسیستمهای اطراف خود (مثل جنگلها، رودخانهها، یا حتی پارکهای شهری) آشنا شوند. اور پیشنهاد میکند که کودکان و بزرگسالان از طریق تجربه مستقیم (مثل باغبانی، مشاهده حیاتوحش، یا پاکسازی محیطزیست) یاد بگیرند که چگونه به طبیعت احترام بگذارند.
✅ باز، تأکید میکند که سواد زیستمحیطی باید بُعد «اخلاقی» داشته باشد. یعنی پرورش احترام به همه موجودات زنده و پذیرش مسئولیت برای نسلهای آینده. همچنین، از مفهوم «عدالت میاننسلی» سخن میگوید، یعنی ما باید جهانی را به فرزندانمان تحویل دهیم که بهاندازه زمانی که خودمان به دنیا آمدیم، سالم و قابلزیست باشد.
✅ به عقیده او سواد زیستمحیطی در جستجوی «حکمت» است نه جمعآوری دانش و اطلاعات؛ و منظور او از «حکمت» استفادۀ مسئولانه از دانش برای خیر عمومی و توسعه پایدار است.
✔️برای اطلاعات بیشتر بنگرید به:
David W. Orr, 1992, Ecological Literacy: Education and the Transition to a Postmodern World.
@neocritic
✍️سواد زیست محیطی/بومشناختی
✅ سواد زیستمحیطی یعنی آموزش ببینیم که زمین را مجموعهای از اجزای به هم پیوسته بفهیم و خودمان را جزئی از آن. آموزش ببینیم گرمایی که کالبد زمین را زنده نگه میدارد و آن را مکانی زیستپذیر برای همه موجودات میکند مدیون ارتباطی است که این اجزا با یکدیگر و با ما برقرار میکنند.
✅ سواد زیستمحیطی یعنی توجه همراه با تامل به مکان و جایی که در آن زندگی میکنیم. آن هم در زمانهای که با پیشرفت تکنولوژی، خاصه در شهرهای بزرگ، ما بیشتر از هر زمان دیگری بیجا و مکان شدهایم. بیشتر از همیشه هیچ چیز سرجایش نیست. نه منشاء آبی که میخوریم میشناسیم (سالها قبل در سوپر مارکتی در تهران آبمعدنیای دیدم که نوشته بود از کوههای آلپ آمده است!) و نه از زمینِ گندم و برنجی که از آن تغذیه میکنیم خبر داریم. ما اغلب خبر نمیشویم که این حجم از زباله که تولید میکنیم و در سطلها آهنی سرکوچه میاندازیم کجا میرود.
✅ سواد زیستمحیطی مثل سواد خواندن و نوشتن یا سواد رسانهای، صرفاً ضرورت زیستن در روزگار ما نیست که بقای بشر در آینده در گروه آن است.
✅ اصطلاح «سواد زیستمحیطی» برای اولین بار توسط دیوید اور در کتابی با همین عنوان معرفی شد. به عقیده او سواد زیستمحیطی منحصر به داشتن دانشی درباره طبیعت نیست، که نیازمند آموزش مهارتها و ارزشها و نگرشهایی است که به انسانها بیاموزد چگونه مواجههای اخلاقی و مسئولانه با طبیعت داشته باشند.
✅ سواد زیستمحیطی از تک تک انسانها میخواد که در حفاظت از محیط زیست مشارکت فعال داشته باشند، چه از طریق کسب آگاهی درباره روشهای صحیح و ناصحیح تاثیر بر محیط زیست، چه از راه آموزش دیگران، چه از طریق سیاستگذاری، یا حتی تغییرات کوچک در زندگی روزمره.
✅ به عقیده اور سواد زیست محیطی باید جزئی از آموزشهای رسمی مدارس باشد و حتی با سایر آموزشها در مدارس ادغام شود: چنانکه علوم و ادبیات و هنر و اقتصاد را هم با نگرشی زیستمحیط-مدار بیاموزیم. دانش درباره طبیعت به طور کلی و اقلیم خاصی که کودکان در آن زندگی میکنند باید از طریق آموزش رسمی، رسانهها و تجربه مستقیم از طبیعت به شکل آگاهی عمومی درآید.
✅ اور میگوید برای فهم طبیعت، باید اکوسیستمها را بهصورت یک نظام پویا و بههمپیوسته ببینیم. این شامل شناخت چرخههای طبیعی (مثل چرخه آب یا نیتروژن)، روابط میان موجودات زنده (مثل شکار و شکارچی)، و تأثیرات انسانی بر این سیستمها است.
✅ سواد زیستمحیطی به افراد کمک میکند تا بفهمند که هیچ عملی در طبیعت بدون پیامد نیست. برای مثال، آلودگی یک رودخانه نهتنها آب را آلوده میکند، بلکه کل زنجیره غذایی و جوامع انسانی وابسته به آن را تحت تأثیر قرار میدهد. اور معتقد است که آموزش باید با محیط محلی هر فرد ارتباط داشته باشد. بهجای یادگیری مفاهیم انتزاعی، افراد باید با اکوسیستمهای اطراف خود (مثل جنگلها، رودخانهها، یا حتی پارکهای شهری) آشنا شوند. اور پیشنهاد میکند که کودکان و بزرگسالان از طریق تجربه مستقیم (مثل باغبانی، مشاهده حیاتوحش، یا پاکسازی محیطزیست) یاد بگیرند که چگونه به طبیعت احترام بگذارند.
✅ باز، تأکید میکند که سواد زیستمحیطی باید بُعد «اخلاقی» داشته باشد. یعنی پرورش احترام به همه موجودات زنده و پذیرش مسئولیت برای نسلهای آینده. همچنین، از مفهوم «عدالت میاننسلی» سخن میگوید، یعنی ما باید جهانی را به فرزندانمان تحویل دهیم که بهاندازه زمانی که خودمان به دنیا آمدیم، سالم و قابلزیست باشد.
✅ به عقیده او سواد زیستمحیطی در جستجوی «حکمت» است نه جمعآوری دانش و اطلاعات؛ و منظور او از «حکمت» استفادۀ مسئولانه از دانش برای خیر عمومی و توسعه پایدار است.
✔️برای اطلاعات بیشتر بنگرید به:
David W. Orr, 1992, Ecological Literacy: Education and the Transition to a Postmodern World.
@neocritic
👍8❤2🕊2
Forwarded from روزنوشتههای سمیه توحیدلو
درباره کتاب سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی
اثر مسعود کوهستانینژاد
کتاب دلنشین و لذتبخشیست. ادامه و یا بخش دیگری از مکتوبات تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه است. پژوهشگر در١٠٠ صفحه اول درباره اصالت متن و پاسخهایی به ایرج افشار و سعدوندیان درباره اصل کتاب خاطرات نوشته است. قلمی پر طنین و زیبا دارد.
٢روزی غرق خواندنشانم
#از_کتاب
https://ketabrah.ir/go/b18498/10e9e2
اثر مسعود کوهستانینژاد
کتاب دلنشین و لذتبخشیست. ادامه و یا بخش دیگری از مکتوبات تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه است. پژوهشگر در١٠٠ صفحه اول درباره اصالت متن و پاسخهایی به ایرج افشار و سعدوندیان درباره اصل کتاب خاطرات نوشته است. قلمی پر طنین و زیبا دارد.
٢روزی غرق خواندنشانم
#از_کتاب
https://ketabrah.ir/go/b18498/10e9e2
کتابراه
معرفی و دانلود کتاب سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی | مسعود کوهستانی نژاد | کتابراه
دومین کتاب زهرا تاجالسلطنه همراه با ملاحظاتی پیرامون «سرگذشت شاهزاده خانم ایرانی» و تاجالسلطنه سرگذشت شاهزادهای قاجار که با قلم فاخر خود و به زیبایی هر چه تمامتر، ضمن شرح خاطراتش، بسیاری از مسائل اجتماعی و فرهنگی...
👍9❤2👎1
روزی همه میمیرند، اما پیش از مردن زندگی میکنند.
✅ تعداد قابل توجهی از شخصیتهای داستانی که آدمیزاد ساخته در پی جاودانگی و نامیرا شدن هستند، رمان همه میمیرند نوشته سیمون دوبوار درباره بعد از تحقق این آرزو است.
درباره فوسکا نامی با عمر هفتصدساله.
✅ زن زیبا و هنرپیشۀ خودشیفتهای به اسم رژین در قرن بیستم با فوسکا آشنا و به داستان زندگی او وارد میشود. شنیدن پارههایی از فراز و فرود هفت قرن زندگی انسان بر زمین، از چشم فوسکا، رژین را تکان میدهد و تمنای او برای زل زدن به آینه و پرسیدن «کی از همه زیباتره؟» برای همیشه دگرگون میشود.
✔️ همه میمیرند، سیمون دوبوار، ترجمه مهدی سحابی، نشر نو.
✔️ اگر به فلسفههای اگزیستانسیالیستی علاقمند باشید از داستان لذت بیشتری خواهید برد.
@neocritic
✅ تعداد قابل توجهی از شخصیتهای داستانی که آدمیزاد ساخته در پی جاودانگی و نامیرا شدن هستند، رمان همه میمیرند نوشته سیمون دوبوار درباره بعد از تحقق این آرزو است.
درباره فوسکا نامی با عمر هفتصدساله.
✅ زن زیبا و هنرپیشۀ خودشیفتهای به اسم رژین در قرن بیستم با فوسکا آشنا و به داستان زندگی او وارد میشود. شنیدن پارههایی از فراز و فرود هفت قرن زندگی انسان بر زمین، از چشم فوسکا، رژین را تکان میدهد و تمنای او برای زل زدن به آینه و پرسیدن «کی از همه زیباتره؟» برای همیشه دگرگون میشود.
رود گل آلود و جلگه هموار را نگاه میکردم. گاهی به نظرم میرسید که زمین تنها مال من است و هیچ کدام از میهمانان گذرایش نمیتوانند بر سر آن با من مناقشه کنند، اما گاهی هم با مشاهده اینکه با چه شور و عشقی به تماشای آن میپرداختند حس میکردم که زمین تنها برای من فاقد صدا و چهره است. هم به آن میخکوب و هم از آن رانده شده بودم...
✔️ همه میمیرند، سیمون دوبوار، ترجمه مهدی سحابی، نشر نو.
✔️ اگر به فلسفههای اگزیستانسیالیستی علاقمند باشید از داستان لذت بیشتری خواهید برد.
@neocritic
👍7❤4
Forwarded from انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف برگزار میکند:
➖ مدرسۀ فلسفۀ «نیمنگاه»
🔹 با حضور اساتید بهنام و برجستۀ دانشگاه
🗓 زمان: ۲۷ و ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
📍 مکان: دانشگاه صنعتی شریف، آمفیتئاتر مرکزی
➖ برای ثبتنام در رویداد به این لینک مراجعه کنید.
➖ عنوان هر ارائه و سخنرانها به شرح موجود در تصویر است.
🔸 برای کسب اطلاعات بیشتر با این شناسه در ارتباط باشید.
🆔 @AndishehSUT
🆔 @AnjomanSUT
➖ مدرسۀ فلسفۀ «نیمنگاه»
🔹 با حضور اساتید بهنام و برجستۀ دانشگاه
🗓 زمان: ۲۷ و ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
📍 مکان: دانشگاه صنعتی شریف، آمفیتئاتر مرکزی
➖ برای ثبتنام در رویداد به این لینک مراجعه کنید.
➖ عنوان هر ارائه و سخنرانها به شرح موجود در تصویر است.
🔸 برای کسب اطلاعات بیشتر با این شناسه در ارتباط باشید.
🆔 @AndishehSUT
🆔 @AnjomanSUT
❤4👍3
Hobab
Hossein Alizadeh
.
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار ِ پریشانیست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامۀ حیرانیست، خود را به که بسپاریم؟
✍️ حسین منزوی
🎶 حسین علیزاده
@neocritic
از زمزمه دلتنگیم، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی، نه تاب سخن داریم
آوار ِ پریشانیست، رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامۀ حیرانیست، خود را به که بسپاریم؟
✍️ حسین منزوی
🎶 حسین علیزاده
@neocritic
❤6👍4
Inekas | انعکاس
🔵 نخستین مدرسهٔ بهاری انعکاس (حضوری و آنلاین) | اردیبهشت ۱۴۰۴ 🔵 «عینیت و بیطرفی در مطالعات اسلامی» 👥 با مشارکت گروه فلسفه علم دانشگاه شریف ➕ ۲۰ ساعت ارائۀ آموزشی به همراه کارگاه ➕ چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه ، ۳، ۴ و ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ | از ساعت ۸ تا ۱۸ به…
#پست_موقت
عزیزان من چندتا تخفیف ۳۰ درصدی برای ثبت نام در مدرسه بهاری انعکاس دارم.
اگر علاقمند هستید بهم پیام بدید تا خدمتتون ارسال کنم:
[email protected]
عزیزان من چندتا تخفیف ۳۰ درصدی برای ثبت نام در مدرسه بهاری انعکاس دارم.
اگر علاقمند هستید بهم پیام بدید تا خدمتتون ارسال کنم:
[email protected]
👍2❤🔥1
.✍️
ایران و آینده آن متعلق به ما بود و ما متعلق به او و آیندهاش
✅ دیروز چشمم روشن شد با دیدن شماری دانشجوی جوان، بسیار جوان، جستجوگر، مودب، باسلیقه و باهوش...شور و نوری که در حضور و چشمانشان بود را سالها بود در هیچ جمع دانشجویی ندیده بودم.
✅ در میان برگزارکنندگان تنها یکی دختر بود. گفت که فضای کارهای فوق برنامه در دانشگاه کاملا پسرانه است. نه اینکه نگذارند، خود دخترها علاقه ندارند. نوزدهساله بود. گفت زمانی بوده که زنان دانشگاه مجله داشتهاند که توقیف میشده ولی بازگشایی میکردند و ادامه میدادند. میگفت دهه هشتاد زنان بیشترین مشارکت را در این قبیل فعالیتها داشتهاند و...
✅ یاد انتخابات سال گذشته افتادم و گفتگویی با چند دانشجوی همینقدر باهوش و شجاع. از آنها پرسیدم شما هیچ همکلاس و همدرس دختر علاقمند به بحث انتخابات نداشتید؟ چرا نیامدند؟ گفتند حاضر نشدند بیایند و ما را هم مسخره کردند و خائن دانستند!
باز هم شنیده بودم که جمع بزرگی از زنان بعد از وقابع ۱۴۰۱ روی خود را برگرداندهاند و حاضر به هیچ مشارکت سیاسی نیستند.
✅ من این شرایط غمانگیز را جاهای دیگر هم میبینم و خیلی میفهمم آن را. خودم دهه هشتاد دانشجو شدم. احساس تعلق به ایران و آینده ایران در اوج بود. مملکت مال ما بود و ما مال این مملکت. دختر و پسر و مذهبی و غیرمذهبی نداشت...
✅ همین امروز که به گذشته نگاه میکنم تعداد کمی از آن دختران پرانرژی را پیدا میکنم. اغلب پیوستهاند به جمعیت بزرگ زنان نخبۀ گمشده. اغلب به نحو بسیار ظالمانه و تبعیضآمیز و با امتیازات بالا جذب بازار کار نشدند. خیلیهاشان را بابت همان فعالیت دانشجویی، چنان پروندهدار کردند که هرگز نتوانند به کار در این کشور امیدوار باشند. برخی هم درگیر ازدواج و فرزند و زندگی خانوادگی شدند. برخی مهاجرت کردند. برخی از بهترینها تا همین امروز مشغول به شغلهای موقتی هستند...
آن حس تعلق خاطر جایش را داده به انبوهی احساسات متناقض مثل یاس، خشم یا حتی خیانتدیدگی ...
✅ اندوه من فقط از تبعیضهای پیدا و پنهان علیه زنان نیست. این هم هست که انگار اغلب جوانترها شرایط موجود را تضمینشده میدانند. حق تحصیل، حق رای، حق اشتغال...خستگی و بیانگیزگی و نشستن در حاشیه دقیقا همانچیزیست که از اول جامعه مردسالار میخواسته و بیش از یک قرن است زنان ایران برای بدست آوردنش جنگیدهاند...مرور تاریخ تحولخواهی زنان، بهویژه در کشورهای اسلامی، بهویژه در محدوده خاورمیانه و حواشی آن، نشان میدهد این شرایط چقدر شکننده است و چه راحت میتواند به نحوی تغییر کند که نوادگانمان حسرت ما را بخورند.
@neocritic
ایران و آینده آن متعلق به ما بود و ما متعلق به او و آیندهاش
✅ دیروز چشمم روشن شد با دیدن شماری دانشجوی جوان، بسیار جوان، جستجوگر، مودب، باسلیقه و باهوش...شور و نوری که در حضور و چشمانشان بود را سالها بود در هیچ جمع دانشجویی ندیده بودم.
✅ در میان برگزارکنندگان تنها یکی دختر بود. گفت که فضای کارهای فوق برنامه در دانشگاه کاملا پسرانه است. نه اینکه نگذارند، خود دخترها علاقه ندارند. نوزدهساله بود. گفت زمانی بوده که زنان دانشگاه مجله داشتهاند که توقیف میشده ولی بازگشایی میکردند و ادامه میدادند. میگفت دهه هشتاد زنان بیشترین مشارکت را در این قبیل فعالیتها داشتهاند و...
✅ یاد انتخابات سال گذشته افتادم و گفتگویی با چند دانشجوی همینقدر باهوش و شجاع. از آنها پرسیدم شما هیچ همکلاس و همدرس دختر علاقمند به بحث انتخابات نداشتید؟ چرا نیامدند؟ گفتند حاضر نشدند بیایند و ما را هم مسخره کردند و خائن دانستند!
باز هم شنیده بودم که جمع بزرگی از زنان بعد از وقابع ۱۴۰۱ روی خود را برگرداندهاند و حاضر به هیچ مشارکت سیاسی نیستند.
✅ من این شرایط غمانگیز را جاهای دیگر هم میبینم و خیلی میفهمم آن را. خودم دهه هشتاد دانشجو شدم. احساس تعلق به ایران و آینده ایران در اوج بود. مملکت مال ما بود و ما مال این مملکت. دختر و پسر و مذهبی و غیرمذهبی نداشت...
✅ همین امروز که به گذشته نگاه میکنم تعداد کمی از آن دختران پرانرژی را پیدا میکنم. اغلب پیوستهاند به جمعیت بزرگ زنان نخبۀ گمشده. اغلب به نحو بسیار ظالمانه و تبعیضآمیز و با امتیازات بالا جذب بازار کار نشدند. خیلیهاشان را بابت همان فعالیت دانشجویی، چنان پروندهدار کردند که هرگز نتوانند به کار در این کشور امیدوار باشند. برخی هم درگیر ازدواج و فرزند و زندگی خانوادگی شدند. برخی مهاجرت کردند. برخی از بهترینها تا همین امروز مشغول به شغلهای موقتی هستند...
آن حس تعلق خاطر جایش را داده به انبوهی احساسات متناقض مثل یاس، خشم یا حتی خیانتدیدگی ...
✅ اندوه من فقط از تبعیضهای پیدا و پنهان علیه زنان نیست. این هم هست که انگار اغلب جوانترها شرایط موجود را تضمینشده میدانند. حق تحصیل، حق رای، حق اشتغال...خستگی و بیانگیزگی و نشستن در حاشیه دقیقا همانچیزیست که از اول جامعه مردسالار میخواسته و بیش از یک قرن است زنان ایران برای بدست آوردنش جنگیدهاند...مرور تاریخ تحولخواهی زنان، بهویژه در کشورهای اسلامی، بهویژه در محدوده خاورمیانه و حواشی آن، نشان میدهد این شرایط چقدر شکننده است و چه راحت میتواند به نحوی تغییر کند که نوادگانمان حسرت ما را بخورند.
@neocritic
👍33❤4
Forwarded from روانشناسی اجتماعی ایرانیان (Fateme Alamdar)
در خانه پیر میشوند...
فاطمه علمدار
۱/خانه کلنگی بود.پیرزن مثل مرغ پر کنده نشسته بود روی پله ها و مویه کنان چیزهایی به ما میگفت.زبانش را نمیفهمیدم.کسی گفت دارد میگوید شوهرش مرده و خانه را پسرش گذاشته برای اجاره و گفته که او در زیرزمین بماند...زیرزمین خانه سهم الارث او بود.پایان یک عمر مادر خانه دار بودن...
۲/طبق آماری که سه صندوق تامین اجتماعی و کشوری و روستاییان در سال ۱۴۰۲ منتشر کردند، تنها ۱۴درصد زنان ایرانی بالای ۵۵سال، حقوق بازنشستگی دارند و این یعنی فقط خانه دار نبودند بلکه روزهایی که توان کار کردن در بیرون از خانه را داشتند، شغلی در بازار کار دست و پا کرده بودند که در دوران سالمندی آب باریکه ای از آن خودشان داشته باشند و بتوانند بگویند: "...با پول خودم زندگی میکنم!"
زنان خانه دار این آب باریکه را ندارند چون در قانون ایران، مراقبت از اعضای خانواده و رسیدگی به خوراک و پوشاک شوهر و فرزندان و قابل زندگی کردن مسکن "کار" محسوب نمیشود و سیستم حمایت از سالمندان نیز وابسته به بازار کار تعریف شده و تنها سالمندانی که تحت پوشش بیمه باشند میتوانند حقوق بازنشستگی دریافت کنند و بعد از فوتشان حقوقشان به بازماندگانشان داده میشود.هرچند که سازمان تامین اجتماعی سال ۱۳۸۷طرح بیمه زنان و دختران خانه دار را در ردیف بیمه صاحبان حرف و مشاغل آزاد،ایجاد کرد ولی طبیعتا پرداخت شخصی حق بیمه از جانب زنی که درآمد مستقل ندارد با اشکالات متعدد مواجه میشود و رقم زنانی که از این طرح استقبال کرده اند حدود نیم میلیون نفر بیشتر نیست.
علاوه براین،زنان خانه داری که شغل شوهر یا پدرشان طوری نبود که حقوق بازنشستگی داشته باشد،بعد از فوت او،هیچ منبع درآمدی ندارند.چشم که بچرخانیم پیدا کردن پیرزنهایی که خرج روزمره شان را از فرزندانشان باید بگیرند یا کمیته امداد و خیریه ها و ...سخت نیست.
۳/در نگاه شرعی که قانون ما براساس آن نوشته شده، مرد رییس خانواده است و سرپرست زن و هزینه زندگی زن را باید بدهد و با این نگاه دلیلی برای اشتغال زن خارج از خانه وجود ندارد.طبق ماده ۱۱۰۸ قانون مدنی، زن در ازای "ادای وظایف زوجیت" مستحق نفقه میشود(یعنی اگر اطاعت و تمکین نکند مرد لازم نیست خرجش را بدهد!) و طبق تعریف ماده ۱۱۰۷، نفقه یعنی هزینه برطرف کردن نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زندگی زن.در این نگاه، از مردان(چه در نقش پسر باشند و چه پدر و شوهر) انتظار میرود که وقتی مادر و دختر و همسرشان توان مالی و شغل ندارند و نمیتوانند وسایل معیشت خودشان را فراهم کنند، به آنها نفقه بدهند (هرچند که نظارتی بر دادن این نفقه وجود ندارد و مردان به سادگی میتوانند در نبود ابزار قانونی جدی، از پرداخت نفقه وابستگانشان شانه خالی کنند).
همین نگاهی که مرد را نان آور خانه میبیند،کار بیرون از خانه را برای زن به زیاده خواهی تفننی تعبیر میکند و نه تنها رغبتی به فراهم کردن بسترهای لازم برای تسهیل ورود زنان به بازار کار ندارد بلکه ابزارهای فرهنگی مختلف،از کتابهای درسی گرفته تا منابر وعظ و فیلمها و تابلوهای شهری...را برای تبلیغ خانه داری و نکوهش اشتغال بیرون از خانه،به کار میگیرد.طبق گزارش آمارگیری نیروی کار فصلی،در زمستان ۱۴۰۳، تنها ۱۱درصد زنان ایران،شاغل بودند و طبق گزارش مجمع جهانی اقتصاد از شکاف جنسیتی در ۱۴۶کشور دنیا،در سال ۲۰۲۴،ایران از حیث مشارکت اقتصادی زنان در جایگاه ۱۴۴ قرار داشت.
۴/زنان ایرانی برای ورود به بازار کار باید قفلهای متعددی را بشکنند.از موانع فرهنگی گرفته تا دشواری مدیریت همزمان کار درون خانه و بیرون تا توجیه اقتصادی نداشتن برون سپاری مراقبت از فرزندان و تامین غذای خانواده و .... ولی همه این دلایلی که مانع از ورود زنان در سن فعالیت به بازار کار میشود،در دوران سالمندی آنان،بی معنا میشوند.زنانی که در خانه پیر شده اند،چشمشان یا باید به حقوق بازنشستگی شوهر باشد،یا دستان فرزندان،یا کمیته امداد و خیریه ها...
۵/در ایران سیستم حمایت از سالمندان،مستقل از بازار کار تعریف نشده است و خانه داری، شغل نیست...
فاطمه علمدار
۱/خانه کلنگی بود.پیرزن مثل مرغ پر کنده نشسته بود روی پله ها و مویه کنان چیزهایی به ما میگفت.زبانش را نمیفهمیدم.کسی گفت دارد میگوید شوهرش مرده و خانه را پسرش گذاشته برای اجاره و گفته که او در زیرزمین بماند...زیرزمین خانه سهم الارث او بود.پایان یک عمر مادر خانه دار بودن...
۲/طبق آماری که سه صندوق تامین اجتماعی و کشوری و روستاییان در سال ۱۴۰۲ منتشر کردند، تنها ۱۴درصد زنان ایرانی بالای ۵۵سال، حقوق بازنشستگی دارند و این یعنی فقط خانه دار نبودند بلکه روزهایی که توان کار کردن در بیرون از خانه را داشتند، شغلی در بازار کار دست و پا کرده بودند که در دوران سالمندی آب باریکه ای از آن خودشان داشته باشند و بتوانند بگویند: "...با پول خودم زندگی میکنم!"
زنان خانه دار این آب باریکه را ندارند چون در قانون ایران، مراقبت از اعضای خانواده و رسیدگی به خوراک و پوشاک شوهر و فرزندان و قابل زندگی کردن مسکن "کار" محسوب نمیشود و سیستم حمایت از سالمندان نیز وابسته به بازار کار تعریف شده و تنها سالمندانی که تحت پوشش بیمه باشند میتوانند حقوق بازنشستگی دریافت کنند و بعد از فوتشان حقوقشان به بازماندگانشان داده میشود.هرچند که سازمان تامین اجتماعی سال ۱۳۸۷طرح بیمه زنان و دختران خانه دار را در ردیف بیمه صاحبان حرف و مشاغل آزاد،ایجاد کرد ولی طبیعتا پرداخت شخصی حق بیمه از جانب زنی که درآمد مستقل ندارد با اشکالات متعدد مواجه میشود و رقم زنانی که از این طرح استقبال کرده اند حدود نیم میلیون نفر بیشتر نیست.
علاوه براین،زنان خانه داری که شغل شوهر یا پدرشان طوری نبود که حقوق بازنشستگی داشته باشد،بعد از فوت او،هیچ منبع درآمدی ندارند.چشم که بچرخانیم پیدا کردن پیرزنهایی که خرج روزمره شان را از فرزندانشان باید بگیرند یا کمیته امداد و خیریه ها و ...سخت نیست.
۳/در نگاه شرعی که قانون ما براساس آن نوشته شده، مرد رییس خانواده است و سرپرست زن و هزینه زندگی زن را باید بدهد و با این نگاه دلیلی برای اشتغال زن خارج از خانه وجود ندارد.طبق ماده ۱۱۰۸ قانون مدنی، زن در ازای "ادای وظایف زوجیت" مستحق نفقه میشود(یعنی اگر اطاعت و تمکین نکند مرد لازم نیست خرجش را بدهد!) و طبق تعریف ماده ۱۱۰۷، نفقه یعنی هزینه برطرف کردن نیازهای متعارف و متناسب با وضعیت زندگی زن.در این نگاه، از مردان(چه در نقش پسر باشند و چه پدر و شوهر) انتظار میرود که وقتی مادر و دختر و همسرشان توان مالی و شغل ندارند و نمیتوانند وسایل معیشت خودشان را فراهم کنند، به آنها نفقه بدهند (هرچند که نظارتی بر دادن این نفقه وجود ندارد و مردان به سادگی میتوانند در نبود ابزار قانونی جدی، از پرداخت نفقه وابستگانشان شانه خالی کنند).
همین نگاهی که مرد را نان آور خانه میبیند،کار بیرون از خانه را برای زن به زیاده خواهی تفننی تعبیر میکند و نه تنها رغبتی به فراهم کردن بسترهای لازم برای تسهیل ورود زنان به بازار کار ندارد بلکه ابزارهای فرهنگی مختلف،از کتابهای درسی گرفته تا منابر وعظ و فیلمها و تابلوهای شهری...را برای تبلیغ خانه داری و نکوهش اشتغال بیرون از خانه،به کار میگیرد.طبق گزارش آمارگیری نیروی کار فصلی،در زمستان ۱۴۰۳، تنها ۱۱درصد زنان ایران،شاغل بودند و طبق گزارش مجمع جهانی اقتصاد از شکاف جنسیتی در ۱۴۶کشور دنیا،در سال ۲۰۲۴،ایران از حیث مشارکت اقتصادی زنان در جایگاه ۱۴۴ قرار داشت.
۴/زنان ایرانی برای ورود به بازار کار باید قفلهای متعددی را بشکنند.از موانع فرهنگی گرفته تا دشواری مدیریت همزمان کار درون خانه و بیرون تا توجیه اقتصادی نداشتن برون سپاری مراقبت از فرزندان و تامین غذای خانواده و .... ولی همه این دلایلی که مانع از ورود زنان در سن فعالیت به بازار کار میشود،در دوران سالمندی آنان،بی معنا میشوند.زنانی که در خانه پیر شده اند،چشمشان یا باید به حقوق بازنشستگی شوهر باشد،یا دستان فرزندان،یا کمیته امداد و خیریه ها...
۵/در ایران سیستم حمایت از سالمندان،مستقل از بازار کار تعریف نشده است و خانه داری، شغل نیست...
👍13❤1🕊1