This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎶
رزم تو قشنگ است، قشنگ است به فریاد زنانه
(متاسفانه اطلاعاتی از مشخصات زنانی که در این ویدئو میخوانند پیدا نکردم)
#روز_جهانی_زنان
@neocritic
رزم تو قشنگ است، قشنگ است به فریاد زنانه
(متاسفانه اطلاعاتی از مشخصات زنانی که در این ویدئو میخوانند پیدا نکردم)
#روز_جهانی_زنان
@neocritic
💔18👍2👏1
Forwarded from ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی
☝️
👇👇
به مناسبت #روز_جهانى_زن
در حوزه مطالعات زنان در جهان عرب کتابی معرفی کنم از نویسنده سعودی دکتر«صغیر العنزي»با عنوان[النكاح والحرب في التراث العربي] یا «ازدواج و جنگ در میراث و فرهنگ عربی»
کتاب به تعبیری که نویسنده بر روی جلد آن آورده:((خوانشی است در الگوهای سلطه))که در فرهنگ عربی بر زنان از دیرباز تا کنون اعمال میشود.
دکتر العنزی مطالعات زبانشناسانهاش را در کتاب بر چارچوب رویکردهایی قرار میدهد که رفتارهای «زبانی» را در فرهنگ عرب، نخستین عامل در ساختارهای سرکوب و هژمونی و سیستمهایی مفهومی سلطه معرفی میکنند.
بر همین اساس ازدواج را به مثابهی یک جنگ و رویارویی زبانشناختی در فرهنگ عرب مورد بررسی قرار میدهد که بیش از آنکه پیمان و قرارداد مشترکی بین دو جنسیت باشد به عرصهی تضاد و محل تنازع جنسیتی بدل میشود که به دنبال دیکته کردن سلطهی مردانگی است، حتا اگر مرد مورد نظر عاشق همسر خود هم باشد باز نهادهای مردسالار، جهان و عوامل تعیین کنندهی واقعیتهای مردمحور را بر حوزهی شخصی وی و محبوب او تحمیل میکنند، چرا که به تعبیر نویسنده این الگوریتم سلطه، هژمونی خود را در منطقه وسیعی از ناخودآگاه حتا ضمیر زنانه تثبیت کرده و تبانی جمعی پنهانی را با فرضیات مشترک بر روابط جنسیتی چیره میسازند.
بخش محوری کتاب به این موضوع میپردازد که در این فرهنگهای عتیق و قبایلی به سختی میتوان از طریق قانون و نهادها و نظامها و خوانشهای فرهنگی بر این ساختارهای سلطهگر مردانه فائق امد؛ برای همین نویسنده مینویسد:
«فنفهم ما معنى أن ينتصر الجمهور على القانون»
یعنی:
ما به خوبی این گفته را که اغلب "توده و جمهور مردم بر قانون غلبه میکنند" درک میکنیم که حامل چه معنایی است!؟
برای همین از جنگ نخست جهانی تا امروز، علیرغم گسترش نهادهای مدنی و قانونی، موضوع جنسیت هنوز وسیلهای برای جنگ و تحقیر حریف و جنسیت مخالف باقی مانده و بیشترین بخش از پروندههای قضایی را به خود اختصاص داده است.
نویسنده در بخشهایی از کتاب به شرح ادبی بخشی از اشعار و ادبیات عاشقانه میپردازد تا نشان دهد در همین بخشِ فوران عاطفی نیز، الگوهای سلطه مردانه،هیچگاه از صحنههای این فرهنگ غایب نبودهاند، مثلاً این بیت نزار قبانی که معروف به شاعر «عشق و زن» نیز هست میگوید:
«فصّلتُ من جلد النساء عباءةً
وبنيتُ أهراماً من الحلماتِ»»
در مصراع اول میبینیم که نزار از اصطلاح سلاخی و پوستکندن استفاده میکند که یک کنش خشونتبار نسبت به لاشهی حیوان و دشمن و عملی شکنجهآمیز و حیوانی است استفاده میکند تا بگوید: من چادر را از پوست زنان سلاخی کردم و برکندم.
این معنا گرچه برای آزادی زن از پوشش اجباری سنت به کار گرفته شده، اما بازگوکنندهی این واقعیت هم هست که انسلاخ زنان و پوستاندازیشان از چادر نه در فرآیندی آگاهانه و از روی انتخاب بلکه به تعبیر نزار با سلاخی او و امثال اوست که این پوستهی دوم جنسیتی از تن ایشان منتزع و فروکنده شده است که قطعا مطلبی خلاف واقعیت است.
سپس در مصراع دوم میگوید:
«وبنيتُ أهراماً من الحلماتِ»
یعنی از پیروزی جنسی خود بر زنان، با تعبیر یک عمل متمدنانه و معجزهآسا چون بنای اهرام یاد میکند که باز فاعلیت و کنش ارادی زنان در آن در غیاب محض به سر میبرد.
نویسنده دکتر العنزی گرچه میداند نزار قبانی چنین دیدگاهی نداشته اما با این متدولوژی و هرمنوتیکی که بر دالهای متنِ وی تحمیل میکند میخواهد نشان دهد که نیروهای ناخوداگاهِ الگوهای سلطه چونان سربازانی گمنام به همین راحتی زیر پرزهای زبانی و اتمیسم واژگانی حتا متفکران تخمریزی میکنند تا فاعلیت جنسیت زنانه را با دالهای لفظی تمدن مذکر به محاق ببرند یا امری ناچیز جلوه دهند.
به هرحال کتاب مزبور یک گنجینه واقعی و فرهنگی پیشرفتهای در خوانش الگوهای هژمونی زبانی ارائه میدهد که گرچه عمدهی مثالها از حوزهی فرهنگ عربی است اما برای دیگر فرهنگها نیز کاربرد دارد.
👇👇
به مناسبت #روز_جهانى_زن
در حوزه مطالعات زنان در جهان عرب کتابی معرفی کنم از نویسنده سعودی دکتر«صغیر العنزي»با عنوان[النكاح والحرب في التراث العربي] یا «ازدواج و جنگ در میراث و فرهنگ عربی»
کتاب به تعبیری که نویسنده بر روی جلد آن آورده:((خوانشی است در الگوهای سلطه))که در فرهنگ عربی بر زنان از دیرباز تا کنون اعمال میشود.
دکتر العنزی مطالعات زبانشناسانهاش را در کتاب بر چارچوب رویکردهایی قرار میدهد که رفتارهای «زبانی» را در فرهنگ عرب، نخستین عامل در ساختارهای سرکوب و هژمونی و سیستمهایی مفهومی سلطه معرفی میکنند.
بر همین اساس ازدواج را به مثابهی یک جنگ و رویارویی زبانشناختی در فرهنگ عرب مورد بررسی قرار میدهد که بیش از آنکه پیمان و قرارداد مشترکی بین دو جنسیت باشد به عرصهی تضاد و محل تنازع جنسیتی بدل میشود که به دنبال دیکته کردن سلطهی مردانگی است، حتا اگر مرد مورد نظر عاشق همسر خود هم باشد باز نهادهای مردسالار، جهان و عوامل تعیین کنندهی واقعیتهای مردمحور را بر حوزهی شخصی وی و محبوب او تحمیل میکنند، چرا که به تعبیر نویسنده این الگوریتم سلطه، هژمونی خود را در منطقه وسیعی از ناخودآگاه حتا ضمیر زنانه تثبیت کرده و تبانی جمعی پنهانی را با فرضیات مشترک بر روابط جنسیتی چیره میسازند.
بخش محوری کتاب به این موضوع میپردازد که در این فرهنگهای عتیق و قبایلی به سختی میتوان از طریق قانون و نهادها و نظامها و خوانشهای فرهنگی بر این ساختارهای سلطهگر مردانه فائق امد؛ برای همین نویسنده مینویسد:
«فنفهم ما معنى أن ينتصر الجمهور على القانون»
یعنی:
ما به خوبی این گفته را که اغلب "توده و جمهور مردم بر قانون غلبه میکنند" درک میکنیم که حامل چه معنایی است!؟
برای همین از جنگ نخست جهانی تا امروز، علیرغم گسترش نهادهای مدنی و قانونی، موضوع جنسیت هنوز وسیلهای برای جنگ و تحقیر حریف و جنسیت مخالف باقی مانده و بیشترین بخش از پروندههای قضایی را به خود اختصاص داده است.
نویسنده در بخشهایی از کتاب به شرح ادبی بخشی از اشعار و ادبیات عاشقانه میپردازد تا نشان دهد در همین بخشِ فوران عاطفی نیز، الگوهای سلطه مردانه،هیچگاه از صحنههای این فرهنگ غایب نبودهاند، مثلاً این بیت نزار قبانی که معروف به شاعر «عشق و زن» نیز هست میگوید:
«فصّلتُ من جلد النساء عباءةً
وبنيتُ أهراماً من الحلماتِ»»
در مصراع اول میبینیم که نزار از اصطلاح سلاخی و پوستکندن استفاده میکند که یک کنش خشونتبار نسبت به لاشهی حیوان و دشمن و عملی شکنجهآمیز و حیوانی است استفاده میکند تا بگوید: من چادر را از پوست زنان سلاخی کردم و برکندم.
این معنا گرچه برای آزادی زن از پوشش اجباری سنت به کار گرفته شده، اما بازگوکنندهی این واقعیت هم هست که انسلاخ زنان و پوستاندازیشان از چادر نه در فرآیندی آگاهانه و از روی انتخاب بلکه به تعبیر نزار با سلاخی او و امثال اوست که این پوستهی دوم جنسیتی از تن ایشان منتزع و فروکنده شده است که قطعا مطلبی خلاف واقعیت است.
سپس در مصراع دوم میگوید:
«وبنيتُ أهراماً من الحلماتِ»
یعنی از پیروزی جنسی خود بر زنان، با تعبیر یک عمل متمدنانه و معجزهآسا چون بنای اهرام یاد میکند که باز فاعلیت و کنش ارادی زنان در آن در غیاب محض به سر میبرد.
نویسنده دکتر العنزی گرچه میداند نزار قبانی چنین دیدگاهی نداشته اما با این متدولوژی و هرمنوتیکی که بر دالهای متنِ وی تحمیل میکند میخواهد نشان دهد که نیروهای ناخوداگاهِ الگوهای سلطه چونان سربازانی گمنام به همین راحتی زیر پرزهای زبانی و اتمیسم واژگانی حتا متفکران تخمریزی میکنند تا فاعلیت جنسیت زنانه را با دالهای لفظی تمدن مذکر به محاق ببرند یا امری ناچیز جلوه دهند.
به هرحال کتاب مزبور یک گنجینه واقعی و فرهنگی پیشرفتهای در خوانش الگوهای هژمونی زبانی ارائه میدهد که گرچه عمدهی مثالها از حوزهی فرهنگ عربی است اما برای دیگر فرهنگها نیز کاربرد دارد.
👍11❤4
Forwarded from زنان امروز
همبستگی، ضرورتی در تعلیق .pdf .pdf
1.5 MB
📁 ویژهنامهٔ هشت مارس
همبستگی، ضرورتی در تعلیق
پرسشهایی برای گفتوگوی جمعی
همبستگی، ضرورتی در تعلیق
پرسشهایی برای گفتوگوی جمعی
❤1🙏1👌1
Forwarded from زنان امروز
در بهمن ماه ۱۴۰۳ میزگردی به گردانندگی فاطمه علمدار و با حضور مهدی سلیمانیه، حسام سلامت و ایمان واقفی در مجله زنان برگزار شد که در آن هر یک از افراد موقعیتهایی را از تجربه زیستهشان بیرون کشیدند و سعی کردند به فهم عمیقتری از تجربیات جنسیتی در دنیای پساژینا نزدیک شوند.
🎧نسخهٔ شنیداری این میزگرد را میتوانید در پادکست هشت (پادکست مجله زنان امروز) در کست باکس و تمامی پادگیرها بشنوید.
https://castbox.fm/vd/785811016
🔗 لینک حمایت از پادکست:
store.zananemrooz.com/محصول/کمک-مالی/
🎧نسخهٔ شنیداری این میزگرد را میتوانید در پادکست هشت (پادکست مجله زنان امروز) در کست باکس و تمامی پادگیرها بشنوید.
https://castbox.fm/vd/785811016
🔗 لینک حمایت از پادکست:
store.zananemrooz.com/محصول/کمک-مالی/
👍4❤3
Forwarded from Fallosafah | فلسفه محمد سعید حنایی کاشانی (M. Saeed H. Kashani)
🔷 و خدا «زن» را «برای» مرد آفرید!: چرا زن «آدم» نیست؟
🔶 در انسان/مرد شهوتی بیهوده برای «خدا شدن» هست و این را حتی در آیات کتابهای آسمانی نیز میتوان دید و فهمید، اگر نخواهیم به سراغ اسطورههای اقوام ابتدایی برویم. بیشک، کتابهای آسمانی در ساختن تصویر «هستی لغیره» یا «برای دیگری بودن» از «زن» و «جنس دوم» از او سهم بسیار داشتهاند. حتی زبان را هم در این کار به یاری گرفتهاند: در زبان انگلیسی نسبت ”man“ (مرد/انسان) و ”wo+man“ (زن= همسر مرد) و در عربی نسبت «مرء» و «امْرأة» مشهور است. در قرآن (بقره، ۳۱) گفته میشود که خدا برای اثبات برتری «آدم» به دیگر آفریدههایش و حتی فرشتگان «اسماء» را به «آدم» میآموزد، و نه به همراه «همسرش» (در قرآن از «حوا» (نام عبری همسر «آدم» به معنای «زندگی») یادی نمیشود. از او به نام «همسرت» یا «جفتت» (زوجک) یاد میشود!)، و از او معنای آنها را میپرسد، و بنابراین فرشتگان هم تنها «آدم» را سجده میکنند و نه «همسرش» را! و فرزندان آنان نیز همه «بنیآدم» نامیده میشوند. بنابراین، اگر به تعبیر مصطلح در زبان پارسی بخواهیم بگوییم: زن «آدم» نیست!
با این همه، تاریخ نشان داده است که «مرد» بیشتر «برای» زن بوده است تا «زن» برای «مرد»! مردان همه در «آغوش» زنی بزرگ شدهاند و همواره برای «آرامش» آغوش زنی را جستهاند. مردها برای به دست آوردن «زنان» چه «جنگها» که به پا نکردهاند، چه «شعرها» که نه سرودهاند، چه «داستانها» که نگفتهاند، چه «کتابها» که ننوشتهاند، چه «سفرهای پرمخاطره» که نرفتهاند، چه «کشفها» که نکردهاند، چه «پولها» که نیندوختهاند، چه «پولها» که به باد ندادهاند، چه رنجها که نبردهاند، چه «اشکها» که نریختهاند. چه جانها که ندادهاند، و چه جانها که نگرفتهاند!
هیچ مردی بدون «زن»، دست کم در مقام «افق» یا «هدف»، بهراستی «مرد» نمیشد و «وجود» خود را نمییافت. بیهوده نیست که در تصوف و عرفان و دین گاهی تمایز میان «خدا» و «زن» از میان میرود: خدا در مقام معشوق یا محبوب دست کمی از زن ندارد. زاهد و راهب در ترک «زن» برای رسیدن به «خدا»ست که با زن میستیزند! برای بسیاری خدا همان زن است، چه در آخرت و چه در دنیا، زنی که باید به لقا یا وصالش رسید!
شنبه، ۱۸ اسفند، ۱۴۰۳
@fallosafahmshk
🔶 در انسان/مرد شهوتی بیهوده برای «خدا شدن» هست و این را حتی در آیات کتابهای آسمانی نیز میتوان دید و فهمید، اگر نخواهیم به سراغ اسطورههای اقوام ابتدایی برویم. بیشک، کتابهای آسمانی در ساختن تصویر «هستی لغیره» یا «برای دیگری بودن» از «زن» و «جنس دوم» از او سهم بسیار داشتهاند. حتی زبان را هم در این کار به یاری گرفتهاند: در زبان انگلیسی نسبت ”man“ (مرد/انسان) و ”wo+man“ (زن= همسر مرد) و در عربی نسبت «مرء» و «امْرأة» مشهور است. در قرآن (بقره، ۳۱) گفته میشود که خدا برای اثبات برتری «آدم» به دیگر آفریدههایش و حتی فرشتگان «اسماء» را به «آدم» میآموزد، و نه به همراه «همسرش» (در قرآن از «حوا» (نام عبری همسر «آدم» به معنای «زندگی») یادی نمیشود. از او به نام «همسرت» یا «جفتت» (زوجک) یاد میشود!)، و از او معنای آنها را میپرسد، و بنابراین فرشتگان هم تنها «آدم» را سجده میکنند و نه «همسرش» را! و فرزندان آنان نیز همه «بنیآدم» نامیده میشوند. بنابراین، اگر به تعبیر مصطلح در زبان پارسی بخواهیم بگوییم: زن «آدم» نیست!
با این همه، تاریخ نشان داده است که «مرد» بیشتر «برای» زن بوده است تا «زن» برای «مرد»! مردان همه در «آغوش» زنی بزرگ شدهاند و همواره برای «آرامش» آغوش زنی را جستهاند. مردها برای به دست آوردن «زنان» چه «جنگها» که به پا نکردهاند، چه «شعرها» که نه سرودهاند، چه «داستانها» که نگفتهاند، چه «کتابها» که ننوشتهاند، چه «سفرهای پرمخاطره» که نرفتهاند، چه «کشفها» که نکردهاند، چه «پولها» که نیندوختهاند، چه «پولها» که به باد ندادهاند، چه رنجها که نبردهاند، چه «اشکها» که نریختهاند. چه جانها که ندادهاند، و چه جانها که نگرفتهاند!
هیچ مردی بدون «زن»، دست کم در مقام «افق» یا «هدف»، بهراستی «مرد» نمیشد و «وجود» خود را نمییافت. بیهوده نیست که در تصوف و عرفان و دین گاهی تمایز میان «خدا» و «زن» از میان میرود: خدا در مقام معشوق یا محبوب دست کمی از زن ندارد. زاهد و راهب در ترک «زن» برای رسیدن به «خدا»ست که با زن میستیزند! برای بسیاری خدا همان زن است، چه در آخرت و چه در دنیا، زنی که باید به لقا یا وصالش رسید!
شنبه، ۱۸ اسفند، ۱۴۰۳
@fallosafahmshk
👎7❤5🤔4👍3🥰1
Forwarded from راهیانه
دانشجو عدد نیست
(آن ِ معلمی-۳)
میدانستم که سخت سفر میرود. اما رفته بود و برگشته بود. تنها. حالا چرا آنجا؟ نمیدانستم. بعدتر، بین حرفها، از دوست ِ دانشجوی بیمار شنیدم که رفته بوده به عیادت. در سکوت. بیآنکه کسی بفهمد. دانشجوی لیسانسی که تنها یک ترم با او کلاس داشته، بیماری سختی گرفته بود. شاید سرطان. فهمیده بود. و با آنکه سختسفر بود، با آنکه زیر خروار خروار «انتظارات مهم» و دعوت و مشغله حبس شدهبود، کنده بود و رفته بود تا ببینتش. که دیدنش شاید حال دانشجویش را بهتر کند. چقدر از آدمها، چنین مایهای برای دیگری، برای دانشجویشان میگذارند؟
میگفت: «اگر تونستی، برو خانم دکتر را ببین. حالش زیاد خوب نیست.» گفتم: «چرا؟ چی شده مگه؟» گفت: سر همین ماجرای دانشجویی که خودکشی کرده. ظاهراً دانشجوی جدید یکی از کلاسهایش بوده. از وقتی خبرش آمده، به هم ریخته. متنی نوشته بود. برای خودش. از آن متنهای مهلک. از آنها که ردّ اشک و خون دارند. که چرا نفهمیدم؟ که چرا از نگاهش، از بودنش، نفهمیدم که ...
با داستان دانشجوهایش هر ترم درگیر میشود. سالهاست. نه فقط درس خواندنشان. با نداشتنهایشان. با غم ِ داخل چشمهایشان. با بیحوصلهشدنهای ناگهانیشان. با غم مهاجر افغانستانی بودنشان. با بیجا و مکان و مشکلات خانه پیدا کردنشان. انگار که هر ترم، دهها «دوست» یا «خویشاوند» جدید پیدا کرده باشد.
تنها استاد دانشکده است که دانشجوها را از همان اول، به نام کوچکشان صدا میکرده. کلی هم ماجرا داشته: «نکنید خانم دکتر! دانشجوها پر رو میشوند»، «خانم دکتر! بالاخره شأن و شؤونات مهم است. یک حداقلی از فاصله برای احترام». اما نکرده. سالهاست. این اسم کوچک صدا کردن، نماد چیزی است: اینکه برایم مهمی. هستی. میبینمت. غریبه نیستی. برایم مثل غالب استادها، فقط یک فامیلی و شماره دانشجویی نیستی. یک نمره نیستی. یک عدد.
برای معلم، دانشجو، جان دارد. کل دارد. یک آدمیزاد زنده است. نه فقط یک جفت گوش یا دو چشم. برای او، دانشجو، آشناست. انسان است. مهم نیست درسخوان باشد یا نباشد. موافق باشد یا مخالف. فعال باشد یا گوشهگیر. قدیمی باشد یا جدید.
برای او، کلاس، بهانه است: دانشجو، انسان است. و انسان، مهم.
پیشتر درباره همین موضوع:
آن معلمی (۱): طور ِ نگاه معلم
آن معلمی (۲): امتحان غیر عادی
#سارا_شریعتی|#آن_معلمی|#آموزش|#روشنا|#دانشگاه
@raahiane|راهیانه|ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه
(آن ِ معلمی-۳)
میدانستم که سخت سفر میرود. اما رفته بود و برگشته بود. تنها. حالا چرا آنجا؟ نمیدانستم. بعدتر، بین حرفها، از دوست ِ دانشجوی بیمار شنیدم که رفته بوده به عیادت. در سکوت. بیآنکه کسی بفهمد. دانشجوی لیسانسی که تنها یک ترم با او کلاس داشته، بیماری سختی گرفته بود. شاید سرطان. فهمیده بود. و با آنکه سختسفر بود، با آنکه زیر خروار خروار «انتظارات مهم» و دعوت و مشغله حبس شدهبود، کنده بود و رفته بود تا ببینتش. که دیدنش شاید حال دانشجویش را بهتر کند. چقدر از آدمها، چنین مایهای برای دیگری، برای دانشجویشان میگذارند؟
میگفت: «اگر تونستی، برو خانم دکتر را ببین. حالش زیاد خوب نیست.» گفتم: «چرا؟ چی شده مگه؟» گفت: سر همین ماجرای دانشجویی که خودکشی کرده. ظاهراً دانشجوی جدید یکی از کلاسهایش بوده. از وقتی خبرش آمده، به هم ریخته. متنی نوشته بود. برای خودش. از آن متنهای مهلک. از آنها که ردّ اشک و خون دارند. که چرا نفهمیدم؟ که چرا از نگاهش، از بودنش، نفهمیدم که ...
با داستان دانشجوهایش هر ترم درگیر میشود. سالهاست. نه فقط درس خواندنشان. با نداشتنهایشان. با غم ِ داخل چشمهایشان. با بیحوصلهشدنهای ناگهانیشان. با غم مهاجر افغانستانی بودنشان. با بیجا و مکان و مشکلات خانه پیدا کردنشان. انگار که هر ترم، دهها «دوست» یا «خویشاوند» جدید پیدا کرده باشد.
تنها استاد دانشکده است که دانشجوها را از همان اول، به نام کوچکشان صدا میکرده. کلی هم ماجرا داشته: «نکنید خانم دکتر! دانشجوها پر رو میشوند»، «خانم دکتر! بالاخره شأن و شؤونات مهم است. یک حداقلی از فاصله برای احترام». اما نکرده. سالهاست. این اسم کوچک صدا کردن، نماد چیزی است: اینکه برایم مهمی. هستی. میبینمت. غریبه نیستی. برایم مثل غالب استادها، فقط یک فامیلی و شماره دانشجویی نیستی. یک نمره نیستی. یک عدد.
برای معلم، دانشجو، جان دارد. کل دارد. یک آدمیزاد زنده است. نه فقط یک جفت گوش یا دو چشم. برای او، دانشجو، آشناست. انسان است. مهم نیست درسخوان باشد یا نباشد. موافق باشد یا مخالف. فعال باشد یا گوشهگیر. قدیمی باشد یا جدید.
برای او، کلاس، بهانه است: دانشجو، انسان است. و انسان، مهم.
پیشتر درباره همین موضوع:
آن معلمی (۱): طور ِ نگاه معلم
آن معلمی (۲): امتحان غیر عادی
#سارا_شریعتی|#آن_معلمی|#آموزش|#روشنا|#دانشگاه
@raahiane|راهیانه|ایدهنوشتهای مهدی سلیمانیه
❤21🔥2👍1🕊1
Bazgashte
Delkash
.
🎵 لابد شما هم مثل من تجربه کردهاید این را که انگار مغز ما بعد از مدتی فهرست پخش موسیقی اختصاصی برای خودش میسازد، که به مناسبتهای مختلف در مغز پخش میشود، و گاهی از شنیدن زمزمهاش زیر لبهایمان غافلگیر میشویم.
مثلا من تقریبا هر روز که از محل کارم خارج میشوم و پا به خیابان میگذارم میشنوم:
🎶
ما سرخوشانِ مستِ دل از دست دادهایم...
یکی دیگر از محبوبهای فهرست مغز من این ترانه با صدای دلکش است. شعر بسیار ساده و دلنشینی دارد. با شور و هیجان آغاز میشود و با اندوه عمیقی پایان مییابد. وقتی خوبم قسمت اول پخش میشود و وقتی ناخوبم قسمت دوم!
@neocritic
🎵 لابد شما هم مثل من تجربه کردهاید این را که انگار مغز ما بعد از مدتی فهرست پخش موسیقی اختصاصی برای خودش میسازد، که به مناسبتهای مختلف در مغز پخش میشود، و گاهی از شنیدن زمزمهاش زیر لبهایمان غافلگیر میشویم.
مثلا من تقریبا هر روز که از محل کارم خارج میشوم و پا به خیابان میگذارم میشنوم:
🎶
ما سرخوشانِ مستِ دل از دست دادهایم...
یکی دیگر از محبوبهای فهرست مغز من این ترانه با صدای دلکش است. شعر بسیار ساده و دلنشینی دارد. با شور و هیجان آغاز میشود و با اندوه عمیقی پایان مییابد. وقتی خوبم قسمت اول پخش میشود و وقتی ناخوبم قسمت دوم!
@neocritic
❤11👍3
Forwarded from نشر کرگدن
تاریخ زنان فیلسوف معاصر
مری الن وایت
سرپرست ترجمه: مریم نصراصفهانی
۴۵۶ صفحه/ ۴۶۰۰۰۰ تومان
بازدید و خرید از سایت نشر:
www.kargadanpub.com
🔸 زنان فیلسوف در آغاز قرن بیستم همچنان با محدودیتهای بسیاری برای دسترسی به آموزش رسمی در فلسفه مواجه بودند، اما در این قرن توانستند به دانشکدههای فلسفه وارد شوند و به درجۀ استادی برسند. گرچه نمیتوان شواهد دال بر تبعیض جنسی را نادیده یا دستکم گرفت، دستکم حالا دیگر زنی فیلسوف بودن امری غیرعادی نیست.
🔸 کتاب حاضر، که جلد چهارم از مجموعۀ تاریخ زنان فیلسوف است، باوری شایع را به چالش میکشد؛ اینکه فلسفه قلمرو جولان ذهن بزرگترین مردان است. نویسندگان کتاب نشان میدهند که زنان فیلسوف معاصر، مانند همتایان مردشان، در شکل دادن به «مسائل کلان» فلسفه دخیل بودهاند؛ نوشتههایی برای اعقاب خود به جا گذاشتهاند؛ مریدان، شاگردان و پیروانی داشتهاند؛ و در آکادمیها و انجمنهای تخصصی به پرورش و پیشرفت دیگر فیلسوفان کمک کردهاند.
🔸 زندگی، آثار و نظام فکری سیزده فیلسوف زن معاصر در فصلهای مختلف این کتاب بررسی شده است: ویکتوریا لیدی ولبی، ای. ای. کنستانس جونز، شارلوت پرکینز گیلمن، لو سالومه، مری ویتن کالکینز، ال. سوزان اِستبینگ، ادیت اشتاین، گردا والتر، آین رند، کورنلیا یوحانا دفوخل، هانا آرنت، سیمون دو بووار، سیمون وِی.
#نشر_کرگدن
#تجدید_چاپ
#تاریخ_زنان_فیلسوف_معاصر
#مری_الن_وایت
#مریم_نصراصفهانی
#زنان_در_فلسفه
#فلسفه_غرب
#کتاب_فلسفه
مری الن وایت
سرپرست ترجمه: مریم نصراصفهانی
۴۵۶ صفحه/ ۴۶۰۰۰۰ تومان
بازدید و خرید از سایت نشر:
www.kargadanpub.com
🔸 زنان فیلسوف در آغاز قرن بیستم همچنان با محدودیتهای بسیاری برای دسترسی به آموزش رسمی در فلسفه مواجه بودند، اما در این قرن توانستند به دانشکدههای فلسفه وارد شوند و به درجۀ استادی برسند. گرچه نمیتوان شواهد دال بر تبعیض جنسی را نادیده یا دستکم گرفت، دستکم حالا دیگر زنی فیلسوف بودن امری غیرعادی نیست.
🔸 کتاب حاضر، که جلد چهارم از مجموعۀ تاریخ زنان فیلسوف است، باوری شایع را به چالش میکشد؛ اینکه فلسفه قلمرو جولان ذهن بزرگترین مردان است. نویسندگان کتاب نشان میدهند که زنان فیلسوف معاصر، مانند همتایان مردشان، در شکل دادن به «مسائل کلان» فلسفه دخیل بودهاند؛ نوشتههایی برای اعقاب خود به جا گذاشتهاند؛ مریدان، شاگردان و پیروانی داشتهاند؛ و در آکادمیها و انجمنهای تخصصی به پرورش و پیشرفت دیگر فیلسوفان کمک کردهاند.
🔸 زندگی، آثار و نظام فکری سیزده فیلسوف زن معاصر در فصلهای مختلف این کتاب بررسی شده است: ویکتوریا لیدی ولبی، ای. ای. کنستانس جونز، شارلوت پرکینز گیلمن، لو سالومه، مری ویتن کالکینز، ال. سوزان اِستبینگ، ادیت اشتاین، گردا والتر، آین رند، کورنلیا یوحانا دفوخل، هانا آرنت، سیمون دو بووار، سیمون وِی.
#نشر_کرگدن
#تجدید_چاپ
#تاریخ_زنان_فیلسوف_معاصر
#مری_الن_وایت
#مریم_نصراصفهانی
#زنان_در_فلسفه
#فلسفه_غرب
#کتاب_فلسفه
👍5👌3👏1
Forwarded from نشر کرگدن
👍3🙏1
آب و اندیشه
✅ فیلسوفان معمولاً میپرسند که روی چه موضوعی مشغول کار هستم. سال قبل پاسخم این بود: «حیوانات». واکنش همه این بود که سرخ میشدند. اما وقتی که پاسخ میدادم «زنان» افراد به نوعی ابراز همدردی میکردند که گویی از یک بیماری اسم بردهام، و بعد محترمانه میپرسیدند چطور میتوانم با چنین موضوعی کنار بیایم؟ پاسخم تقریباً این بود که من از مسائل آشفته و درهم خوشم میآید، چنین مسائلی به نظرم جالباند، بهویژه وقتی که پیامدهای عملی دارند.
✅... روشن بود که آنها انتظار داشتند همه این سردرگمیها مختص مسائل فمینیستها باشد، که در حقیقت تا اندازه زیادی نیز همینطور بود. اما تا کسی عمیقاً وارد این مسئله نشده باشد متوجه نخواهد شد که کار خود فیلسوفان بزرگ درباره مسائل مربوط به زنان چقدر ضعیف است. موضوع فقط این نیست که بعضی از حرفهایشان درباره زنان نادرست یا حتی رذیلانه است. آنچه شگفتآور است ابلهانه بودن این حرفهاست.
✅ به محض اینکه موضوع زنان مطرح میشود معیارهای معمول اندیشه فرو میریزند. روشنگری به سوی تاریکی میرود و آباء کلیسا عشق را فراموش کرده، بیتأمل نفرت میپراکنند. اشاره به این موضوع برایم هیچ خوشایند نیست، چون من عاشق سنت فلسفی عظیم اروپا هستم. اما این مسئله کاملاً بدیهی است، چیزی است که اگر انسانشناسانی از سیاره دوردست و بیگانه با جنسیت به زمین نگاه کنند، آن را مسئله حیرتانگیز و بسیار مهم تلقی خواهند کرد.
✅ از میان تمام فلاسفه بزرگ اروپا فقط افلاطون و جان استوارت میل کوشش کردند که به این موضوع نیز مانند همه موضوعات دیگر _با پرسشگری فارغ از احساسات و با به کارگیری قوه نقد معمول خود_ توجه کنند.
✅...اما مسئله سرزنش در میان نیست. پرسش جالب در اینجا این است: «اگر ما اکنون این خطا را تصحیح کنیم، چه اتفاقی میافتد؟ ارزش سایر اندیشههای آنها یا تأثیرشان بر زندگی چقدر تغییر خواهد کرد؟»...
📖برگرفته از
مری میجلی، آرمانشهر، دلفین، رایانه؛ مسائلی درباب زیرساخت فلسفی، ترجمه میثم محمدامینی، نشر نو، ۱۳۹۴.
پ.ن: انتخاب قطعهای از این کتاب برایم سخت بود. به دلیل نوع نگاه و نوع نگارش جذاب مری میجلی (۱۹۱۹ـ ۲۰۱۸) به فلسفه و پیوند آن با زندگی روزمره...نظام فلسفی که مثل لولهکشی شهر است: دشوار، ظریف، و صدالبته ضروری.
(انتخاب این قطعه بابت تجربه روزهای سختی بود که سال گذشته با خواندن آرای حکمای مسلمان درباره زنان، در نوشتههای اخلاقیشان، از سرگذراندم.)
پ.ن ۲: از دوست بزرگوارم جناب طالقونی که با ارسال این مقاله، بازخواندن میجلی را به من یادآوری کرد و اسباب تسلی شد ممنونم:
https://aeon.co/essays/for-mary-midgley-philosophy-must-be-entangled-in-daily-life
#لقمه_کتاب، #زنان_فیلسوف
@neocritic
✅ فیلسوفان معمولاً میپرسند که روی چه موضوعی مشغول کار هستم. سال قبل پاسخم این بود: «حیوانات». واکنش همه این بود که سرخ میشدند. اما وقتی که پاسخ میدادم «زنان» افراد به نوعی ابراز همدردی میکردند که گویی از یک بیماری اسم بردهام، و بعد محترمانه میپرسیدند چطور میتوانم با چنین موضوعی کنار بیایم؟ پاسخم تقریباً این بود که من از مسائل آشفته و درهم خوشم میآید، چنین مسائلی به نظرم جالباند، بهویژه وقتی که پیامدهای عملی دارند.
✅... روشن بود که آنها انتظار داشتند همه این سردرگمیها مختص مسائل فمینیستها باشد، که در حقیقت تا اندازه زیادی نیز همینطور بود. اما تا کسی عمیقاً وارد این مسئله نشده باشد متوجه نخواهد شد که کار خود فیلسوفان بزرگ درباره مسائل مربوط به زنان چقدر ضعیف است. موضوع فقط این نیست که بعضی از حرفهایشان درباره زنان نادرست یا حتی رذیلانه است. آنچه شگفتآور است ابلهانه بودن این حرفهاست.
✅ به محض اینکه موضوع زنان مطرح میشود معیارهای معمول اندیشه فرو میریزند. روشنگری به سوی تاریکی میرود و آباء کلیسا عشق را فراموش کرده، بیتأمل نفرت میپراکنند. اشاره به این موضوع برایم هیچ خوشایند نیست، چون من عاشق سنت فلسفی عظیم اروپا هستم. اما این مسئله کاملاً بدیهی است، چیزی است که اگر انسانشناسانی از سیاره دوردست و بیگانه با جنسیت به زمین نگاه کنند، آن را مسئله حیرتانگیز و بسیار مهم تلقی خواهند کرد.
✅ از میان تمام فلاسفه بزرگ اروپا فقط افلاطون و جان استوارت میل کوشش کردند که به این موضوع نیز مانند همه موضوعات دیگر _با پرسشگری فارغ از احساسات و با به کارگیری قوه نقد معمول خود_ توجه کنند.
✅...اما مسئله سرزنش در میان نیست. پرسش جالب در اینجا این است: «اگر ما اکنون این خطا را تصحیح کنیم، چه اتفاقی میافتد؟ ارزش سایر اندیشههای آنها یا تأثیرشان بر زندگی چقدر تغییر خواهد کرد؟»...
📖برگرفته از
مری میجلی، آرمانشهر، دلفین، رایانه؛ مسائلی درباب زیرساخت فلسفی، ترجمه میثم محمدامینی، نشر نو، ۱۳۹۴.
پ.ن: انتخاب قطعهای از این کتاب برایم سخت بود. به دلیل نوع نگاه و نوع نگارش جذاب مری میجلی (۱۹۱۹ـ ۲۰۱۸) به فلسفه و پیوند آن با زندگی روزمره...نظام فلسفی که مثل لولهکشی شهر است: دشوار، ظریف، و صدالبته ضروری.
(انتخاب این قطعه بابت تجربه روزهای سختی بود که سال گذشته با خواندن آرای حکمای مسلمان درباره زنان، در نوشتههای اخلاقیشان، از سرگذراندم.)
پ.ن ۲: از دوست بزرگوارم جناب طالقونی که با ارسال این مقاله، بازخواندن میجلی را به من یادآوری کرد و اسباب تسلی شد ممنونم:
https://aeon.co/essays/for-mary-midgley-philosophy-must-be-entangled-in-daily-life
#لقمه_کتاب، #زنان_فیلسوف
@neocritic
Aeon
So many unmarried men
For Mary Midgley, the Western philosophical tradition is shaped by the fact that its greatest practitioners were bachelors
👍10👌2🔥1
.📚
مری میجلی، آرمانشهر، دلفین، رایانه؛ مسائلی درباب زیرساخت فلسفی، ترجمه میثم محمدامینی، نشر نو، ۱۳۹۴.
#معرفی_کتاب، #زنان_فیلسوف، #لقمه_کتاب
@neocritic
مری میجلی، آرمانشهر، دلفین، رایانه؛ مسائلی درباب زیرساخت فلسفی، ترجمه میثم محمدامینی، نشر نو، ۱۳۹۴.
#معرفی_کتاب، #زنان_فیلسوف، #لقمه_کتاب
@neocritic
👍4❤1
دونفر و نصفی آدم برهنه بیعفت
✅چندروز پیش فیلمی از صحبت یکی از نمایندگان مجلس با معترضین اجرا نشدن قانون عفاف و حجاب جلوی مجلس منتشر شد. در آن فیلم یکی از زنان معترض میگوید «مشخص کنید (اجرا نشدن قانون عفاف و حجاب) به صلاح کی نیست؟ نمایندگان خائن ملت از آشوب دونفر و نصفی آدم برهنه بیعفت میترسند؟...»
✅ از طرف دیگر یکی از اساتید دانشگاه در ایکس نوشت که اکثریت مردم ایران موافق حجاب هستند، ولی اکثریت با اجبار آن و برخورد قهری مخالفند. منتقدانِ آن توییت هم اکثریت دانستن باورمندان به حجاب را غلط، خلاف واقع و غیرقابل اعتماد دانستند چون با آنچه در جامعه «میبینند» مغایرت دارد.
(نباید فراموش کنیم اکثر زنان ایرانی خانهدارند و به اندازه مردان مرئی نیستند)
✅ ظاهراً هیچیک از طرفین دوقطبی حاضر نیست غیرقابل انکار بودن زیادی مخالفان خود و اکثریت قاطع نبودن همفکرانش را به رسمیت بشناسد. ما در «دنیاهای» بدون دروپنجره حبس شدهایم.
✔️تصویر متعلق به مقاله آقای عباس عبدی در ویژهنامه نوروزی تجارت فرداست.
✔️به شکل معناداری نامحبوب بودن پوشش مقنعه را نیز نشان میدهد-که مشخصا محصول اجبار حجاب است.
@neocritic
✅چندروز پیش فیلمی از صحبت یکی از نمایندگان مجلس با معترضین اجرا نشدن قانون عفاف و حجاب جلوی مجلس منتشر شد. در آن فیلم یکی از زنان معترض میگوید «مشخص کنید (اجرا نشدن قانون عفاف و حجاب) به صلاح کی نیست؟ نمایندگان خائن ملت از آشوب دونفر و نصفی آدم برهنه بیعفت میترسند؟...»
✅ از طرف دیگر یکی از اساتید دانشگاه در ایکس نوشت که اکثریت مردم ایران موافق حجاب هستند، ولی اکثریت با اجبار آن و برخورد قهری مخالفند. منتقدانِ آن توییت هم اکثریت دانستن باورمندان به حجاب را غلط، خلاف واقع و غیرقابل اعتماد دانستند چون با آنچه در جامعه «میبینند» مغایرت دارد.
(نباید فراموش کنیم اکثر زنان ایرانی خانهدارند و به اندازه مردان مرئی نیستند)
✅ ظاهراً هیچیک از طرفین دوقطبی حاضر نیست غیرقابل انکار بودن زیادی مخالفان خود و اکثریت قاطع نبودن همفکرانش را به رسمیت بشناسد. ما در «دنیاهای» بدون دروپنجره حبس شدهایم.
✔️تصویر متعلق به مقاله آقای عباس عبدی در ویژهنامه نوروزی تجارت فرداست.
✔️به شکل معناداری نامحبوب بودن پوشش مقنعه را نیز نشان میدهد-که مشخصا محصول اجبار حجاب است.
@neocritic
👍9🤔4👎1🤮1
Forwarded from انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف برگزار میکند:
➖ مدرسۀ فلسفۀ «نیمنگاه»
🔸 ۹ ارائۀ ۲ساعته با موضوعات گوناگون برای آشنایی با فلسفه.
🔹 با حضور اساتید بنام و برجستۀ دانشگاه
🗓 زمان: ۲۷ و ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
📍 مکان: دانشگاه صنعتی شریف، آمفیتئاتر مرکزی
➖ برای ثبتنام در رویداد به این لینک مراجعه کنید.
🔹 کد تخفیف ثبتنام زودهنگام تا آخر اسفندماه:
➖ عنوان هر ارائه و سخنرانها بهتدریج معرفی خواهند شد.
🔸 برای کسب اطلاعات بیشتر با این شناسه در ارتباط باشید.
🆔 @AnjomanSUT
🆔 @AndishehSUT
همۀ ما جسته و گریخته و یا جدیتر چیزهایی از فلسفه و موضوعات فلسفی خواندهایم و یا به هر شکلی فلسفه را میشناسیم. با این حال، رسیدن به یک دید جامع و کامل به ما کمک میکند تا هم شناختمان را بهتر کنیم و هم بعداً بدانیم که میتوانیم سراغ چه چیزهایی برویم. آشنایی با فلسفه در حل بسیاری از مسائل روزمره هم خواه و ناخواه دستمان را خواهد گرفت و به ما کمک میکند.
اگر به فلسفه علاقهمندید و میخواهید بیشتر از موضوعات و مسائل فلسفی بدانید، ما در نیمنگاه منتظرتان هستیم!
➖ مدرسۀ فلسفۀ «نیمنگاه»
🔸 ۹ ارائۀ ۲ساعته با موضوعات گوناگون برای آشنایی با فلسفه.
🔹 با حضور اساتید بنام و برجستۀ دانشگاه
🗓 زمان: ۲۷ و ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
📍 مکان: دانشگاه صنعتی شریف، آمفیتئاتر مرکزی
➖ برای ثبتنام در رویداد به این لینک مراجعه کنید.
🔹 کد تخفیف ثبتنام زودهنگام تا آخر اسفندماه:
Nimnegahearly
➖ عنوان هر ارائه و سخنرانها بهتدریج معرفی خواهند شد.
🔸 برای کسب اطلاعات بیشتر با این شناسه در ارتباط باشید.
🆔 @AnjomanSUT
🆔 @AndishehSUT
❤4
Forwarded from واحد اندیشه و مطالعات انجمن اسلامی شریف
🔵 مدرسۀ فلسفۀ «نیمنگاه»
🔹 دکتر مریم نصر اصفهانی، با موضوع «فلسفه فمینیستی»
▪️ استادیار گروه پژوهشی مطالعات زنان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
▫️زمان: ۲۷ و ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
▫️مکان: دانشگاه صنعتی شریف، آمفیتئاتر مرکزی
➖ برای ثبتنام در رویداد به این لینک مراجعه کنید.
🔹 کد تخفیف ثبتنام زودهنگام تا آخر اسفندماه:
🔸 جهت آشنایی با سایر سخنرانان و ارائهها، ما را دنبال کنید. همچنین جهت کسب اطلاعات بیشتر با این شناسه در ارتباط باشید.
🆔 @AndishehSUT
🆔 @Women_SUT
🆔 @AnjomanSUT
🔹 دکتر مریم نصر اصفهانی، با موضوع «فلسفه فمینیستی»
▪️ استادیار گروه پژوهشی مطالعات زنان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
▫️زمان: ۲۷ و ۲۸ فروردین ۱۴۰۴
▫️مکان: دانشگاه صنعتی شریف، آمفیتئاتر مرکزی
➖ برای ثبتنام در رویداد به این لینک مراجعه کنید.
🔹 کد تخفیف ثبتنام زودهنگام تا آخر اسفندماه:
Nimnegahearly
🔸 جهت آشنایی با سایر سخنرانان و ارائهها، ما را دنبال کنید. همچنین جهت کسب اطلاعات بیشتر با این شناسه در ارتباط باشید.
🆔 @AndishehSUT
🆔 @Women_SUT
🆔 @AnjomanSUT
👍5❤4👏1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
🌱 سال نو مبارک🌱
اثر
فرزانه امیدوارنیا
🔗 https://www.instagram.com/reel/DHV_0xlu49Z/?igsh=aTcwdjdhM2hnZHNy
@neocritic
🌱 سال نو مبارک🌱
اثر
فرزانه امیدوارنیا
🔗 https://www.instagram.com/reel/DHV_0xlu49Z/?igsh=aTcwdjdhM2hnZHNy
@neocritic
❤24👎1🥰1
Forwarded from زنان امروز
در شمارهٔ ۵۲ «زنان امروز» میخوانید:
▪️جامعه
من، تو نخواهم شد
نگاهی به الگوهای استعماری در عشق رمانتیک
🖋️ مائده صدیقی
مشکل عشق
تأملی دربارهٔ نسبت عشق و مرد سالاری
🖋️ رها نبوتی
نامه به معشوقی که هرگز
زاده نشد
🖋️ فردوس شیخالاسلام
تهران به روایت زنان
چگونه در شهر تهران پرسههای فمینیستی بزنیم؟
🖋️ محمد کریم آسایش، سوگل دانائی
▪️تاريخ
فلانورهای ایرانی، عشق و لالهزار
🖋️ مریم رضایی
از تأدیب نسوان تا معایب رجال:
نگاهی به توصیههای اخلاق زناشویی در اواخر عصر قاجار
🖋️ مریم دژمخوی
بازخوانی مجادلهٔ روشنفکران
عروس فرنگی یا زوجهٔ ایرانی؟
🖋️ ساناز حمزهعلی
دو مرگ، دو خاکسپاری، دو زن
🖋️ شیرین کریمی
▪️هنر
عشق میاننسلی و زنان میانسال
مروری بر روابط میاننسلی در سینما
🖋️ مصی گنجهای
طرحی نو در سینمای عاشقانهٔ ایران
ایدئالیسم رمانتیک در «کیک محبوب من»
🖋️ مهرداد بابادی
▪️ادبیات
روایتی دیگر از رابطهٔ فروغ و ابراهیم گلستان
همهٔ زخمهای او از عشق بود
گفتوگو با ناصر صفاریان
🖋️ مهشاد شهبازی
من معشوقه نیستم
گذاری بر رمان کام آخر
🖋️ سمیه آقاجانی
عشق، اندیشه و قدرت
در روابط روشنفکرانه
🖋️ مهشاد شهبازی
▪️جامعه
من، تو نخواهم شد
نگاهی به الگوهای استعماری در عشق رمانتیک
🖋️ مائده صدیقی
مشکل عشق
تأملی دربارهٔ نسبت عشق و مرد سالاری
🖋️ رها نبوتی
نامه به معشوقی که هرگز
زاده نشد
🖋️ فردوس شیخالاسلام
تهران به روایت زنان
چگونه در شهر تهران پرسههای فمینیستی بزنیم؟
🖋️ محمد کریم آسایش، سوگل دانائی
▪️تاريخ
فلانورهای ایرانی، عشق و لالهزار
🖋️ مریم رضایی
از تأدیب نسوان تا معایب رجال:
نگاهی به توصیههای اخلاق زناشویی در اواخر عصر قاجار
🖋️ مریم دژمخوی
بازخوانی مجادلهٔ روشنفکران
عروس فرنگی یا زوجهٔ ایرانی؟
🖋️ ساناز حمزهعلی
دو مرگ، دو خاکسپاری، دو زن
🖋️ شیرین کریمی
▪️هنر
عشق میاننسلی و زنان میانسال
مروری بر روابط میاننسلی در سینما
🖋️ مصی گنجهای
طرحی نو در سینمای عاشقانهٔ ایران
ایدئالیسم رمانتیک در «کیک محبوب من»
🖋️ مهرداد بابادی
▪️ادبیات
روایتی دیگر از رابطهٔ فروغ و ابراهیم گلستان
همهٔ زخمهای او از عشق بود
گفتوگو با ناصر صفاریان
🖋️ مهشاد شهبازی
من معشوقه نیستم
گذاری بر رمان کام آخر
🖋️ سمیه آقاجانی
عشق، اندیشه و قدرت
در روابط روشنفکرانه
🖋️ مهشاد شهبازی
❤5👍5
Forwarded from یادداشتها | فاطمه بهروزفخر
وقتهای زیادی تلاش میکنم تا مسیرم از خوشبینی و امیدواری محض را کج کنم و خودم را هر طور شده، به سمتِ واقعبینی ببرم. واقعبینی اگرچه آن خوشی و امیدِ همیشگی به «شدن» و «توانستن» را در خودش ندارد، اما همراه با آسودگی است و ادامه مسیر را کمرنج میکند.
«سالِ سختی خواهد بود». این را نه فقط من، که آدمحسابیهای زیادی هم گفتهاند با ابراز امیدواری به اینکه کاش اشتباه کنند و قصه، طور دیگری رقم بخورد. از قدیم گفتهاند سالی که نکوست از بهارش پیداست و سالِ نکویِ در پیشِ رو با آن قیمت دلار، حوادث و اتفاقات خاورمیانه، بلندشدن صدایِ قومیتگرایی بهشکل تازه و... نشان میدهد که باید کفشهای آهنیمان را بیرون بکشیم و زره فولادی به جان و تنمان بپوشانیم تا تاب بیاوریم.
ما از این بهار و سال و ربع قرن و سده و زمانه هم میگذریم؛ همانطور که پیشینیان ما گذر کردهاند. حداقل تاریخ ایران نشان میدهد که ما از چه گردنههای صعبالعبوری گذشتهایم و نفستازهکردنهایمان چه کوتاه و رنجهای فردی و اجتماعیمان چه پرشمار بوده است.
حالا که دارم این نوشته را مینویسم، بنا ندارم روضه بخوانم در بهاری که نسیم و بارانش دارد تمام رخوت و کرختی یکساله را از ما میگیرد و جای آن تردی و تازگی برای شروع کردن مینشاند.
روز اول سال، دوست عزیزی، نوشتهای فرستاد از مجتبی لشکربلوکی با عنوان ۴ پیشنهاد غمانگیز برای سال ۱۴۰۴:
- تاب آوری روانی خود و دیگران را افزایش دهید!
- تاب آوری مالی خود را تضمین کنید!
- دگردوستی اقتصادی را جدی بگیرید!
- توسعه مهارتی رو فراموش نکنید!
در همان مقدمه نوشته هم به این اشاره کردهاند نباید به بهانه امیدوار نگه داشتن خود و دیگران، حقایق را کتمان کرد. اما بدبینی نباید منجر به فلج شدن شود، بلکه باید منجر به کنش، ابتکار و خلاقیت شود.
شاید اصلِ حرف من هم در این نوشته، همین باشد؛ اگر بتوانم از گفتنِ آن بربیایم: در سالِ سخت، باید نسخه خودمان را برایِ دوامآوردن و تابآوری پیدا کنیم. شاید این نسخه مطلوب برای همه ما، پیدا کردنِ مهمترین چیزی باشد که توی هر شرایطی، لحظهای از فکر و ذهنِ ما جُم نخورد و با وجود بیاعتنایی ما، با سرسختی ماند و دوام آورد تا ما روزی به آن برگردیم.
این چیزِ مهم شاید که دغدغهای اجتماعی باشد از جنس تلاش برای رویارویی با مهاجرستیزی، یا کمکردن اضافهوزن با ورزش و رژیم، یا اصلا جمعکردن دوباره تمبر و پاکت نامه به سیاقِ دوران کودکی که عادت داشتیم به جمعکردن چیزهای مطلوب از پوست شکلات گرفته تا کارت فوتبالیستها.
این چیزِ مهم قرار نیست حتما نجاتدهنده دنیا و اجتماعی بزرگ باشد، اما قرار است خودِ ما را از ملال و رنج نجات بدهد.
لابهلای همه دلمشغولیها و آشفتگیهای ذهنی، این «چیزِ مهم»، این «آنِ ترغیبکننده به ادامهدادن» وقتهای زیادی درخشیده و خودش را نشانمان داده است. کافیست این روزها از هیاهو نجاتش بدهیم، سروشکلدارش کنیم و برایش کاری کنیم.
استادی داشتیم که همیشه میگفت اگر چیزی را دوست دارید یا اگر چیزی برایتان مهم است، باید برایش کاری کنید. چه میدانم، یک وبلاگ بسازید و دربارهاش بنویسید. ستون روزنامهای را از آنِ خودتان کنید یا چندنفر را مجاب کنید تا قانع شوند برای انجام کاری. یا چه میدانم اگر دوست ندارید اینجا بمانید، چمدانتان را ببندید و در سریعترین زمان ممکن خودتان را به مقصد دوستداشتنیتان برسانید. این کاری انجام دادن برای چیزی که مهم است یا دوستش دارید، میتواند از هر جنسی باشد؛ فقط باید انجامش بدهید.
لپتاپم را مرتب کردهام. پوشه پوشه. همه آن چیزهایی که باید برایشان کاری کنم، حالا توی پنج پوشه جلوی چشمم، خودشان را نشان میدهند. اسم پوشه اول را گذاشتهام «ش.م.ر». ادای دینی به مردان و زنان جنگ. بهعنوان اولین چیزی که باید به جایی برسانم. بعدی پوشه سندهای وقفی که آرزوهای دور و درازی دارم برایشان. مثل یک مادر که آرزوی دانشگاه یا دامادی و عروس شدن بچهاش را. اینطور چیزی است برایم این پروژه و کتاب. و پوشههای دیگر با عنوانهای خودشان که برایم زیادی مهماند و باید کاری برایشان کنم.
از قول چارلز بوکوفسکی -شاعر و نویسنده آمریکایی- میخواندم:
«آنچه را عاشقانه دوست میداری، بیاب و بگذار تو را بکُشد. بگذار خالیات کند، از هرچه هستی. بگذار بر شانههایت بچسبد، سنگینت کند، به سوی یک پوچی تدریجی. بگذار بُکُشدت و باقیماندهات را ببلعد. زیرا هر چیزی تو را خواهد کشت، دیر یا زود. اما چه بهتر که آنچه دوست میداری، بکشدت.»
همین!
.
«سالِ سختی خواهد بود». این را نه فقط من، که آدمحسابیهای زیادی هم گفتهاند با ابراز امیدواری به اینکه کاش اشتباه کنند و قصه، طور دیگری رقم بخورد. از قدیم گفتهاند سالی که نکوست از بهارش پیداست و سالِ نکویِ در پیشِ رو با آن قیمت دلار، حوادث و اتفاقات خاورمیانه، بلندشدن صدایِ قومیتگرایی بهشکل تازه و... نشان میدهد که باید کفشهای آهنیمان را بیرون بکشیم و زره فولادی به جان و تنمان بپوشانیم تا تاب بیاوریم.
ما از این بهار و سال و ربع قرن و سده و زمانه هم میگذریم؛ همانطور که پیشینیان ما گذر کردهاند. حداقل تاریخ ایران نشان میدهد که ما از چه گردنههای صعبالعبوری گذشتهایم و نفستازهکردنهایمان چه کوتاه و رنجهای فردی و اجتماعیمان چه پرشمار بوده است.
حالا که دارم این نوشته را مینویسم، بنا ندارم روضه بخوانم در بهاری که نسیم و بارانش دارد تمام رخوت و کرختی یکساله را از ما میگیرد و جای آن تردی و تازگی برای شروع کردن مینشاند.
روز اول سال، دوست عزیزی، نوشتهای فرستاد از مجتبی لشکربلوکی با عنوان ۴ پیشنهاد غمانگیز برای سال ۱۴۰۴:
- تاب آوری روانی خود و دیگران را افزایش دهید!
- تاب آوری مالی خود را تضمین کنید!
- دگردوستی اقتصادی را جدی بگیرید!
- توسعه مهارتی رو فراموش نکنید!
در همان مقدمه نوشته هم به این اشاره کردهاند نباید به بهانه امیدوار نگه داشتن خود و دیگران، حقایق را کتمان کرد. اما بدبینی نباید منجر به فلج شدن شود، بلکه باید منجر به کنش، ابتکار و خلاقیت شود.
شاید اصلِ حرف من هم در این نوشته، همین باشد؛ اگر بتوانم از گفتنِ آن بربیایم: در سالِ سخت، باید نسخه خودمان را برایِ دوامآوردن و تابآوری پیدا کنیم. شاید این نسخه مطلوب برای همه ما، پیدا کردنِ مهمترین چیزی باشد که توی هر شرایطی، لحظهای از فکر و ذهنِ ما جُم نخورد و با وجود بیاعتنایی ما، با سرسختی ماند و دوام آورد تا ما روزی به آن برگردیم.
این چیزِ مهم شاید که دغدغهای اجتماعی باشد از جنس تلاش برای رویارویی با مهاجرستیزی، یا کمکردن اضافهوزن با ورزش و رژیم، یا اصلا جمعکردن دوباره تمبر و پاکت نامه به سیاقِ دوران کودکی که عادت داشتیم به جمعکردن چیزهای مطلوب از پوست شکلات گرفته تا کارت فوتبالیستها.
این چیزِ مهم قرار نیست حتما نجاتدهنده دنیا و اجتماعی بزرگ باشد، اما قرار است خودِ ما را از ملال و رنج نجات بدهد.
لابهلای همه دلمشغولیها و آشفتگیهای ذهنی، این «چیزِ مهم»، این «آنِ ترغیبکننده به ادامهدادن» وقتهای زیادی درخشیده و خودش را نشانمان داده است. کافیست این روزها از هیاهو نجاتش بدهیم، سروشکلدارش کنیم و برایش کاری کنیم.
استادی داشتیم که همیشه میگفت اگر چیزی را دوست دارید یا اگر چیزی برایتان مهم است، باید برایش کاری کنید. چه میدانم، یک وبلاگ بسازید و دربارهاش بنویسید. ستون روزنامهای را از آنِ خودتان کنید یا چندنفر را مجاب کنید تا قانع شوند برای انجام کاری. یا چه میدانم اگر دوست ندارید اینجا بمانید، چمدانتان را ببندید و در سریعترین زمان ممکن خودتان را به مقصد دوستداشتنیتان برسانید. این کاری انجام دادن برای چیزی که مهم است یا دوستش دارید، میتواند از هر جنسی باشد؛ فقط باید انجامش بدهید.
لپتاپم را مرتب کردهام. پوشه پوشه. همه آن چیزهایی که باید برایشان کاری کنم، حالا توی پنج پوشه جلوی چشمم، خودشان را نشان میدهند. اسم پوشه اول را گذاشتهام «ش.م.ر». ادای دینی به مردان و زنان جنگ. بهعنوان اولین چیزی که باید به جایی برسانم. بعدی پوشه سندهای وقفی که آرزوهای دور و درازی دارم برایشان. مثل یک مادر که آرزوی دانشگاه یا دامادی و عروس شدن بچهاش را. اینطور چیزی است برایم این پروژه و کتاب. و پوشههای دیگر با عنوانهای خودشان که برایم زیادی مهماند و باید کاری برایشان کنم.
از قول چارلز بوکوفسکی -شاعر و نویسنده آمریکایی- میخواندم:
«آنچه را عاشقانه دوست میداری، بیاب و بگذار تو را بکُشد. بگذار خالیات کند، از هرچه هستی. بگذار بر شانههایت بچسبد، سنگینت کند، به سوی یک پوچی تدریجی. بگذار بُکُشدت و باقیماندهات را ببلعد. زیرا هر چیزی تو را خواهد کشت، دیر یا زود. اما چه بهتر که آنچه دوست میداری، بکشدت.»
همین!
.
👍21🔥2❤1👎1
📚«آنچه دیگر نیست، کجاست؟»
مروری بر کتاب خلافِ زمان؛ دربارۀ نوستالژی و دیگر وارونگیهای تاریخی نوشته دیهگو گاروچو با ترجمه الهام شوشتریزاده در نشر اطراف را در شماره تازه(۱۳) مجله رود(نشریه ویژه معرفی کتاب و ترویج کتابخوانی) بخوانید.
@neocritic
حسرتها چیستند و از کجا میآیند؟ نویسنده میگوید «حسرت» تجربه فقدان است و احاطه شده است با اوهامی که آن تجربه را بَزَک میکنند. توانایی انحصاری که برای درک گذشت زمان داریم؛ که همیشه «زمان ازدسترفته» است؛ به ما کمک میکند درکی از قفدان داشته باشیم. درک انسان از فقدان خیلی پیشتر از قرن هفدهم که مفهوم نوستالژی در آن زاده شد، در آثار فلسفی و ادبی وجود دارد. «ما در جستجوی خیر و زیبایی- گاهی در همان معنای آمیختهشان- هستیم، اما زمان حال هرگز برای ما کافی نیست. زمان حال هرگز به اندازه کافی خوب یا به اندازه کافی زیبا نیست». حسرت رو به سوی گذشته دارد و «نوستالژی» خیالپرداری ما دربارۀ گذشته است. نوستالژی آرمانشهری پسنگرانه است: «دوباره زیستن آنچه پیشتر زیسته شده، دوباره حس کردن آنچه پیشتر حس شده».
مروری بر کتاب خلافِ زمان؛ دربارۀ نوستالژی و دیگر وارونگیهای تاریخی نوشته دیهگو گاروچو با ترجمه الهام شوشتریزاده در نشر اطراف را در شماره تازه(۱۳) مجله رود(نشریه ویژه معرفی کتاب و ترویج کتابخوانی) بخوانید.
@neocritic
❤2👍1🔥1