#گاهی_یک_تلنگر_کافیست
✍️باسلام
ابتدا از شما بابت راه اندازی این کانال تشکر میکنم،خیلی دوست داشتم ماجرای متحول شدنم رو تعریف کنم تا شاید عبرتی باشد برای دیگران.
🔸من دریک خانواده نه خیلی مذهبی بزرگ شدم،تقریبابه هیچ چیز اعتقادنداشتم و متاسفانه درگیر #گناهان بسیار بسیار زیاد که از بیانش شرم دارم،واین قضایاادامه داشت تازمانی که من یک شکست درزندگیم خوردم و این نقطه شروع ارتباط من با #خدا بود،از استاد #رائفی_پور سخنرانی زیاد گوش دادم،واین شروع تحول من بود،سعی کردم #نماز بخونم،نمازمیخوندم ولی خیلی بهش اهمیت نمیدادم،کم کم نمازهامو اول وقت کردم،من آیه ان الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر رو با وجودم درک کردم،واقعا نمازهای اول وقتم منو از کارهای زشتم دورکرد،واین قضایا همزمان شد با ماه #محرم،یادمه تو اون سال محرم،زندگی نامه #شهید #تندگویان ازتلویزیون پخش شدویه جورایی زندگی من به این شهید گره خورد،دلم شکست،خیلی براش گریه کردم(منی که معروف بودم به سنگدلی واینکه اشکم درنمیاد،اگه مثلا ازتلویزیون روضه پخش میشدویکی گریه میکرد من خندم میگرفت،میگفتم این واسه چی داره گریه میکنه؟!!!)،این شهید منو انداخت تودامن امام حسین ع.کارم شده بود فقط و فقط گریه برا #امام_حسین ع.فقط روضه دانلود میکردمو گریه میکردم،شب باگریه میخوابیدم، صبح باگریه بیدارمیشدم، غذا میخوردم گریه میکردم،در همه حال گریه میکردم.
🔹خیلی حال عجیبی بود،حالم از خودمو گذشتم بهم میخورد.اونقدرتومراسما گریه میکردم که همه ازم التماس دعا میگرفتن. واین قضایاادامه داشت تااینکه من توایام فاطمیه رفتم #مشهد وهمونجابا #امام_رضا ع عهدبستم که #چادر سرکنم ووقتی برگشتم گفتم من دیگه نمیتونم اینطوری ازخونه برم بیرون(منی که هیچ ابایی نداشتم که #نامحرم منو با تیپای ناجور ببینه) و بیرون نرفتم تا چادرتهیه کردم.الان کاربه جایی رسیده که اگر تو خواب ببینم که یه ذره موهام بیرونه انقدرگریه میکنم که با هق هق از خواب میپرم.خیلی هم تواین راه مسخره شدم،بهم میگفتن که چادری شدی شوهرپیداکنی،یامیگفتن دوست پسرت گفته چادری شی؟یامیگفتن که الان دیگه کسی دختر چادری رو نمیگیره،ولی من از راهی که انتخاب کرده بودم برنگشتم،چون یقین داشتم به کاری که میکردم.
🔺یادمه استاد یکبار در سخنرانیهاشون گفتن که کی حاضره تیکه تیکه بشه ولی یک ثانیه ظهور جلو بیوفته؟من اگر تو اون جمع بودم دستموبالا میکردم،شاید یک ثانیه به ظاهر تاثیر چندانی در #ظهور نداشته باشه ولی عمروجون من فدای امام زمانم شده،و من حاضرم نه فقط خودم بلکه فرزند دلبندم هزاران هزاران بار تکه تکه شود در راه یار.
آقا جانم عزیزُ علیَّ ان ارَی الخلقَ ولا تُری و لا اسمعَ لکَ حسیسا و لا نجوی
برای من اینکه مردم را ببینم و تو را نبینم و از تو صدایی و نجوایی نشنوم سخت است...
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
✍️باسلام
ابتدا از شما بابت راه اندازی این کانال تشکر میکنم،خیلی دوست داشتم ماجرای متحول شدنم رو تعریف کنم تا شاید عبرتی باشد برای دیگران.
🔸من دریک خانواده نه خیلی مذهبی بزرگ شدم،تقریبابه هیچ چیز اعتقادنداشتم و متاسفانه درگیر #گناهان بسیار بسیار زیاد که از بیانش شرم دارم،واین قضایاادامه داشت تازمانی که من یک شکست درزندگیم خوردم و این نقطه شروع ارتباط من با #خدا بود،از استاد #رائفی_پور سخنرانی زیاد گوش دادم،واین شروع تحول من بود،سعی کردم #نماز بخونم،نمازمیخوندم ولی خیلی بهش اهمیت نمیدادم،کم کم نمازهامو اول وقت کردم،من آیه ان الصلاه تنهی عن الفحشاء والمنکر رو با وجودم درک کردم،واقعا نمازهای اول وقتم منو از کارهای زشتم دورکرد،واین قضایا همزمان شد با ماه #محرم،یادمه تو اون سال محرم،زندگی نامه #شهید #تندگویان ازتلویزیون پخش شدویه جورایی زندگی من به این شهید گره خورد،دلم شکست،خیلی براش گریه کردم(منی که معروف بودم به سنگدلی واینکه اشکم درنمیاد،اگه مثلا ازتلویزیون روضه پخش میشدویکی گریه میکرد من خندم میگرفت،میگفتم این واسه چی داره گریه میکنه؟!!!)،این شهید منو انداخت تودامن امام حسین ع.کارم شده بود فقط و فقط گریه برا #امام_حسین ع.فقط روضه دانلود میکردمو گریه میکردم،شب باگریه میخوابیدم، صبح باگریه بیدارمیشدم، غذا میخوردم گریه میکردم،در همه حال گریه میکردم.
🔹خیلی حال عجیبی بود،حالم از خودمو گذشتم بهم میخورد.اونقدرتومراسما گریه میکردم که همه ازم التماس دعا میگرفتن. واین قضایاادامه داشت تااینکه من توایام فاطمیه رفتم #مشهد وهمونجابا #امام_رضا ع عهدبستم که #چادر سرکنم ووقتی برگشتم گفتم من دیگه نمیتونم اینطوری ازخونه برم بیرون(منی که هیچ ابایی نداشتم که #نامحرم منو با تیپای ناجور ببینه) و بیرون نرفتم تا چادرتهیه کردم.الان کاربه جایی رسیده که اگر تو خواب ببینم که یه ذره موهام بیرونه انقدرگریه میکنم که با هق هق از خواب میپرم.خیلی هم تواین راه مسخره شدم،بهم میگفتن که چادری شدی شوهرپیداکنی،یامیگفتن دوست پسرت گفته چادری شی؟یامیگفتن که الان دیگه کسی دختر چادری رو نمیگیره،ولی من از راهی که انتخاب کرده بودم برنگشتم،چون یقین داشتم به کاری که میکردم.
🔺یادمه استاد یکبار در سخنرانیهاشون گفتن که کی حاضره تیکه تیکه بشه ولی یک ثانیه ظهور جلو بیوفته؟من اگر تو اون جمع بودم دستموبالا میکردم،شاید یک ثانیه به ظاهر تاثیر چندانی در #ظهور نداشته باشه ولی عمروجون من فدای امام زمانم شده،و من حاضرم نه فقط خودم بلکه فرزند دلبندم هزاران هزاران بار تکه تکه شود در راه یار.
آقا جانم عزیزُ علیَّ ان ارَی الخلقَ ولا تُری و لا اسمعَ لکَ حسیسا و لا نجوی
برای من اینکه مردم را ببینم و تو را نبینم و از تو صدایی و نجوایی نشنوم سخت است...
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
#داستان_های_اخلاقی
🌺اگر من بدتر نباشم بهتر نیستم !
🔸 وارد حرم #امام_رضا (ع) شدم جوانی را دیدم که زنجیر طلا به گردن کرده بود . متذکر حرمت آن شدم او در جواب گفت : می دانم و به زیارت خود مشغول شد. من ابتدا ناراحت شدم ، زیرا او سخنم را شنید و اقرار به #گناه کرد و با بی اعتنایی دوباره مشغول #زیارت شد . بعد به فکر فرو رفتم که الان اگر امام رضا (ع) از بعضی از خلاف کاری های من بپرسد ، نمی توانم انکار کنم و باید اقرار کنم !
🔹با خود گفتم پس من در مقابل امام رضا (ع) و آن جوان در مقابل من اگر بدتر نباشم بهتر نیستم . بعد از چند لحظه همان جوان کنار من نشست و گفت حاج آقا ! به چه دلیل طلا برای مرد #حرام است . من دلیل آوردم و او قبول کرد. پیش خود فکر کردم چون روح من در مقابل امام رضا (ع) #تسلیم شد #خداوند هم روح این جوان را در مقابل من تسلیم کرد .
📚 برگرفته از خاطرات حجت الاسلام #قرائتی – جلد 1
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
🌺اگر من بدتر نباشم بهتر نیستم !
🔸 وارد حرم #امام_رضا (ع) شدم جوانی را دیدم که زنجیر طلا به گردن کرده بود . متذکر حرمت آن شدم او در جواب گفت : می دانم و به زیارت خود مشغول شد. من ابتدا ناراحت شدم ، زیرا او سخنم را شنید و اقرار به #گناه کرد و با بی اعتنایی دوباره مشغول #زیارت شد . بعد به فکر فرو رفتم که الان اگر امام رضا (ع) از بعضی از خلاف کاری های من بپرسد ، نمی توانم انکار کنم و باید اقرار کنم !
🔹با خود گفتم پس من در مقابل امام رضا (ع) و آن جوان در مقابل من اگر بدتر نباشم بهتر نیستم . بعد از چند لحظه همان جوان کنار من نشست و گفت حاج آقا ! به چه دلیل طلا برای مرد #حرام است . من دلیل آوردم و او قبول کرد. پیش خود فکر کردم چون روح من در مقابل امام رضا (ع) #تسلیم شد #خداوند هم روح این جوان را در مقابل من تسلیم کرد .
📚 برگرفته از خاطرات حجت الاسلام #قرائتی – جلد 1
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
#حدیث
🔅#امام_رضا علیه السلام:
✍️ الصَّغائِرُ مِنَ الذُّنُوبِ طُـرُقٌ اِلَى الْكَبائِرِ ومَنْ لَمْ يَخَفِ اللّهَ فِى الْقَليلِ، لَمْ يَخَفْهُ فِى الْكَثيرِ؛
🔴 #گناهان كوچك، راهى به سوى گناهان كبيره است. هر كس كه در گناهان كوچك از خدا نترسد، در مورد گناهان بزرگ و بسيار هم از او نمى ترسد.
📚مسند الامام الرضا عليه السلام: ج ۱، ص ۲۹۰
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
🔅#امام_رضا علیه السلام:
✍️ الصَّغائِرُ مِنَ الذُّنُوبِ طُـرُقٌ اِلَى الْكَبائِرِ ومَنْ لَمْ يَخَفِ اللّهَ فِى الْقَليلِ، لَمْ يَخَفْهُ فِى الْكَثيرِ؛
🔴 #گناهان كوچك، راهى به سوى گناهان كبيره است. هر كس كه در گناهان كوچك از خدا نترسد، در مورد گناهان بزرگ و بسيار هم از او نمى ترسد.
📚مسند الامام الرضا عليه السلام: ج ۱، ص ۲۹۰
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
#حدیث
🔅 #امام_رضا عليه السلام :
✍️ الصَّغائرُ مِنَ الذنوبِ طُرُقٌ إلى الكبائرِ ، ومَن لَم يَخَفِ اللّه َ في القَليلِ لَم يَخَفْهُ في الكثيرِ .
🔴 #گناهان كوچك راههايى به سوى گناهان بزرگند وكسى كه از #خداوند دراندك ترس نداشته باشد، در زياد نيز از اونمى ترسد.
📚بحار الأنوار : 73/353/55 .
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
🔅 #امام_رضا عليه السلام :
✍️ الصَّغائرُ مِنَ الذنوبِ طُرُقٌ إلى الكبائرِ ، ومَن لَم يَخَفِ اللّه َ في القَليلِ لَم يَخَفْهُ في الكثيرِ .
🔴 #گناهان كوچك راههايى به سوى گناهان بزرگند وكسى كه از #خداوند دراندك ترس نداشته باشد، در زياد نيز از اونمى ترسد.
📚بحار الأنوار : 73/353/55 .
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
#سبک_زندگی
💢#امام_رضا عليه السلام :
✅هفت چيز است كه بدون هفت چيز ديگر مسخره آميز است:
👈كسى كه به زبان خود #استغفار كند اما در دلش [از #گناه ]پشيمان نباشد خودش را مسخره كرده است،
👈كسى كه از خدا #بهشت بخواهد امّا در برابر سختيها شكيبا نباشد خود را به سخره گرفته است،
👈كسى كه خواهان موفقيت باشد امّا نكوشد خودش را به باد تمسخر گرفته است،
👈كسى كه جوياى دورانديشى باشد امّا احتياط نورزد خودش را ريشخند كرده است،
👈كسى كه از #آتش #دوزخ به خدا پناه برد امّا خواهشهاى دنيايى را رها نكند خود را به باد تمسخر گرفته است
👈و كسى كه #خدا را ياد كند ولى براى ديدار او نشتابد خود را ريشخند كرده است.
📚بحار الأنوار : 78/356/11 .
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
💢#امام_رضا عليه السلام :
✅هفت چيز است كه بدون هفت چيز ديگر مسخره آميز است:
👈كسى كه به زبان خود #استغفار كند اما در دلش [از #گناه ]پشيمان نباشد خودش را مسخره كرده است،
👈كسى كه از خدا #بهشت بخواهد امّا در برابر سختيها شكيبا نباشد خود را به سخره گرفته است،
👈كسى كه خواهان موفقيت باشد امّا نكوشد خودش را به باد تمسخر گرفته است،
👈كسى كه جوياى دورانديشى باشد امّا احتياط نورزد خودش را ريشخند كرده است،
👈كسى كه از #آتش #دوزخ به خدا پناه برد امّا خواهشهاى دنيايى را رها نكند خود را به باد تمسخر گرفته است
👈و كسى كه #خدا را ياد كند ولى براى ديدار او نشتابد خود را ريشخند كرده است.
📚بحار الأنوار : 78/356/11 .
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
#داستان_های_اخلاقی
✍️رفع گرفتاری با توسل به #امام_رضا علیه السلام
🔸عبدالله به دیواره ی سخت صخره ی کوچک تکیه داد . دلش پر از غصه شد . دور و بر خود چشم چرخاند . دلش می خواست با ناله ی بلند، عقده هایش را بیرون بریزد . چه کسی بود که پای درد دلش بنشیند و غصه هایش را بروبد!
چشم به آسمان کشاند و به خدا شکایت کنان گفت: «فقط خودت به دادم برس; تنهایم، خدا!»
یاد طیس و دوستانش افتاد . در نظرش، طیس چه قدر پست شده بود! دیگر کم مانده بود که آن ماجرا را از همه جای شهر جار بزند . حالا خیلی ها به موضوع پی برده بودند . همان ماجرای پول مختصری که عبدالله به «طیس » بدهکار بود .
🔹آخرین بار، همین چند دقیقه ی پیش بود که طیس، سر راه او سبز شد و زبان پشت لب های درشت و سیاهش چرخاند که: «آهای عبدالله! دوباره که دست خالی هستی، نکند باز هم گرفتاری و شرمنده ... هان؟!»
عبدالله هم با رویی سرخ، اما دلی خشمگین گفت: «نه! باور کن هنوز در تلاش هستم تا هر طور شد، بیست و هشت دینارت را برایت جور کنم; کمی صبر داشته باش مسلمان!»
ناگهان دوستان «طیس » دور عبدالله جمع شدند و او را به باد خنده های مسخره آمیزشان گرفتند .
- آهای آهای عبدالله گدا! آهای آهای عبدالله بی پول! عبدالله گرسنه!
همان دم بود که عبدالله از دست آن ها گریخت . «طیس » هم پشت سرش عربده کشید که: «تا فردا مهلت داری پولم را پس بیاوری; وگرنه، هر چه دیدی از چشم خودت دیدی . می دهم نوچه هایم از پا به نخل های نخلستانم آویزانت کنند، آن وقت ... !»
حالا عبدالله آرام آرام می گرید .
🔸- خدایا! از کجا بیست و هشت دینار طلا جور کنم . برای من پول زیادی ست .
کاش محتاج نبودم و از او قرض نمی گرفتم! کاش می مردم و دست به دامان او نمی شدم!
فکری به خاطرش رسید .
- بروم دست به دامان او بشوم . نه ... بهتر نیست؟! او خیلی کریم است . خیلی هم با گذشت و راز دار!
🔹فوری به عریض، در نزدیکی مدینه رفت . چون اهل خانه ی امام رضا ( علیه السلام) گفته بودند که حضرت به آن جا رفته است .
به طرف کلبه ی امام راه افتاد . امام را از دور دید، تا آمد پا تند کند، دید امام فوری اسبش را به سمت او راند و خیلی زود به او رسید . هر دو گرم سلام و احوال پرسی شدند . عبدالله تا آمد حرفی بزند، امام رضا ( علیه السلام) پرسید: «چه خواسته ای داری عبدالله!»
- قربانت گردم مولای من! «طیس » از من طلبی دارد و چند روزی ست که در گرفتن آن پافشاری می کند . من نتوانسته ام پولش را تهیه کنم; اما او با حرف ها و اعمال خود مرا در کوچه و بازار، رسوای مردم کرده است!
صورت امام رنگ به رنگ شد . عبدالله فکر کرد شاید امام به «طیس » خواهد گفت که باز هم به عبدالله مهلت بده و دیگر او را آزار نده!
اما چنین نشد . امام رضا ( علیه السلام) با جمله ی کوتاه گفت: «همین جا باش تا برگردم!»
او بر روی زیلویی ساده در بیرون کلبه نشست . ماه رمضان بود . عبدالله هم مثل امام روزه دار بود . دقایقی گذشت، امام نیامد . عبدالله نگران شد . برخاست تا به مدینه برگردد و روزی دیگر به سراغ امام بیاید . چون وقت افطار شده بود .
تا آمد راه بیفتد، امام را در برابر خود دید .
امام رضا ( علیه السلام) با مهربانی او را به درون کلبه برد . عبدالله در کنار امام رضا ( علیه السلام) و خدمت کارش افطار کرد .
بعد از خوردن غذا، امام با خوش رویی به عبدالله گفت: «تشکی را که رویش نشسته ای بلند کن . هر چه زیر آن است،
برای توست!»
عبدالله تعجب کنان، لبه ی تشک را بالا زد . دستش به کیسه ای کوچک خورد . با خوشحالی آن را برداشت . داخل آن پر از سکه بود . آن را تکان داد و سپس از امام تشکر کرد و برای رفتن برخاست .
عبدالله خداحافظی کرد و با شعف و شوق راه افتاد . دوستان امام تا جایی که از دید یاران ابن مسیب دور بود او را همراهی کرند . سپس به نزد امام بازگشتند .
عبدالله، بی قرار و باعجله وارد خانه شد و ماجرا را برای همسرش باز گفت .
بعد بند از دور گلوی کیسه باز کرد و سکه های طلای آن را یکی یکی شمرد .
48 سکه ی طلا بود . شگفت زده شد . ناگهان نگاهش به نوشته ی روی یکی از سکه ها گره خورد: «28 دینار طلب آن مرد است و بقیه هم برای توست!»
عبدالله به گریه افتاد . همسرش که با بهت و ناباوری نگاهش می کرد، پرسید: «چرا گریه می کنی مرد، چه شده عبدالله؟!»
صدای عبدالله بریده بریده از ته حلقش بیرون آمد .
☀️- #معجزه است; معجزه ی امام رضا علیه السلام. سوگند به خدا من به امام نگفته بودم که طلب «طیس » چه قدر است . اما انگار او همه چیز را فهمید . خدایا، او چه قدر به دل دوستانش نزدیک است!
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
✍️رفع گرفتاری با توسل به #امام_رضا علیه السلام
🔸عبدالله به دیواره ی سخت صخره ی کوچک تکیه داد . دلش پر از غصه شد . دور و بر خود چشم چرخاند . دلش می خواست با ناله ی بلند، عقده هایش را بیرون بریزد . چه کسی بود که پای درد دلش بنشیند و غصه هایش را بروبد!
چشم به آسمان کشاند و به خدا شکایت کنان گفت: «فقط خودت به دادم برس; تنهایم، خدا!»
یاد طیس و دوستانش افتاد . در نظرش، طیس چه قدر پست شده بود! دیگر کم مانده بود که آن ماجرا را از همه جای شهر جار بزند . حالا خیلی ها به موضوع پی برده بودند . همان ماجرای پول مختصری که عبدالله به «طیس » بدهکار بود .
🔹آخرین بار، همین چند دقیقه ی پیش بود که طیس، سر راه او سبز شد و زبان پشت لب های درشت و سیاهش چرخاند که: «آهای عبدالله! دوباره که دست خالی هستی، نکند باز هم گرفتاری و شرمنده ... هان؟!»
عبدالله هم با رویی سرخ، اما دلی خشمگین گفت: «نه! باور کن هنوز در تلاش هستم تا هر طور شد، بیست و هشت دینارت را برایت جور کنم; کمی صبر داشته باش مسلمان!»
ناگهان دوستان «طیس » دور عبدالله جمع شدند و او را به باد خنده های مسخره آمیزشان گرفتند .
- آهای آهای عبدالله گدا! آهای آهای عبدالله بی پول! عبدالله گرسنه!
همان دم بود که عبدالله از دست آن ها گریخت . «طیس » هم پشت سرش عربده کشید که: «تا فردا مهلت داری پولم را پس بیاوری; وگرنه، هر چه دیدی از چشم خودت دیدی . می دهم نوچه هایم از پا به نخل های نخلستانم آویزانت کنند، آن وقت ... !»
حالا عبدالله آرام آرام می گرید .
🔸- خدایا! از کجا بیست و هشت دینار طلا جور کنم . برای من پول زیادی ست .
کاش محتاج نبودم و از او قرض نمی گرفتم! کاش می مردم و دست به دامان او نمی شدم!
فکری به خاطرش رسید .
- بروم دست به دامان او بشوم . نه ... بهتر نیست؟! او خیلی کریم است . خیلی هم با گذشت و راز دار!
🔹فوری به عریض، در نزدیکی مدینه رفت . چون اهل خانه ی امام رضا ( علیه السلام) گفته بودند که حضرت به آن جا رفته است .
به طرف کلبه ی امام راه افتاد . امام را از دور دید، تا آمد پا تند کند، دید امام فوری اسبش را به سمت او راند و خیلی زود به او رسید . هر دو گرم سلام و احوال پرسی شدند . عبدالله تا آمد حرفی بزند، امام رضا ( علیه السلام) پرسید: «چه خواسته ای داری عبدالله!»
- قربانت گردم مولای من! «طیس » از من طلبی دارد و چند روزی ست که در گرفتن آن پافشاری می کند . من نتوانسته ام پولش را تهیه کنم; اما او با حرف ها و اعمال خود مرا در کوچه و بازار، رسوای مردم کرده است!
صورت امام رنگ به رنگ شد . عبدالله فکر کرد شاید امام به «طیس » خواهد گفت که باز هم به عبدالله مهلت بده و دیگر او را آزار نده!
اما چنین نشد . امام رضا ( علیه السلام) با جمله ی کوتاه گفت: «همین جا باش تا برگردم!»
او بر روی زیلویی ساده در بیرون کلبه نشست . ماه رمضان بود . عبدالله هم مثل امام روزه دار بود . دقایقی گذشت، امام نیامد . عبدالله نگران شد . برخاست تا به مدینه برگردد و روزی دیگر به سراغ امام بیاید . چون وقت افطار شده بود .
تا آمد راه بیفتد، امام را در برابر خود دید .
امام رضا ( علیه السلام) با مهربانی او را به درون کلبه برد . عبدالله در کنار امام رضا ( علیه السلام) و خدمت کارش افطار کرد .
بعد از خوردن غذا، امام با خوش رویی به عبدالله گفت: «تشکی را که رویش نشسته ای بلند کن . هر چه زیر آن است،
برای توست!»
عبدالله تعجب کنان، لبه ی تشک را بالا زد . دستش به کیسه ای کوچک خورد . با خوشحالی آن را برداشت . داخل آن پر از سکه بود . آن را تکان داد و سپس از امام تشکر کرد و برای رفتن برخاست .
عبدالله خداحافظی کرد و با شعف و شوق راه افتاد . دوستان امام تا جایی که از دید یاران ابن مسیب دور بود او را همراهی کرند . سپس به نزد امام بازگشتند .
عبدالله، بی قرار و باعجله وارد خانه شد و ماجرا را برای همسرش باز گفت .
بعد بند از دور گلوی کیسه باز کرد و سکه های طلای آن را یکی یکی شمرد .
48 سکه ی طلا بود . شگفت زده شد . ناگهان نگاهش به نوشته ی روی یکی از سکه ها گره خورد: «28 دینار طلب آن مرد است و بقیه هم برای توست!»
عبدالله به گریه افتاد . همسرش که با بهت و ناباوری نگاهش می کرد، پرسید: «چرا گریه می کنی مرد، چه شده عبدالله؟!»
صدای عبدالله بریده بریده از ته حلقش بیرون آمد .
☀️- #معجزه است; معجزه ی امام رضا علیه السلام. سوگند به خدا من به امام نگفته بودم که طلب «طیس » چه قدر است . اما انگار او همه چیز را فهمید . خدایا، او چه قدر به دل دوستانش نزدیک است!
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
✅آیا از نعمت نماز تشکر می کنیم؟!
✍️ #امام_رضا (علیه السلام) می فرمایند:
حداقلِ تشکر #بنده از #خداوند برای توفیق خواندنِ #نماز واجبش این است که در #سجده بعد از نماز بگوید : شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّهِ
از حضرت سؤال شد که معنای این گفته چیست؟ فرمود: با این سجده میگوید این تشکر من است از #خدا به جهت اینکه موفقم کرد تا به خدمتش برسم و نماز واجب را به جای آورم.
📚وسائل الشيعه، ج۷، ص۶
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
✍️ #امام_رضا (علیه السلام) می فرمایند:
حداقلِ تشکر #بنده از #خداوند برای توفیق خواندنِ #نماز واجبش این است که در #سجده بعد از نماز بگوید : شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّهِ
از حضرت سؤال شد که معنای این گفته چیست؟ فرمود: با این سجده میگوید این تشکر من است از #خدا به جهت اینکه موفقم کرد تا به خدمتش برسم و نماز واجب را به جای آورم.
📚وسائل الشيعه، ج۷، ص۶
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
#حدیث
🔅#امام_رضا علیه السلام فرمود:
✍️و مَنْ تَلافيه آيَةً مِنَ القُرْآنِ، كانَ لَهُ مِثْلُ اَجْرِمَنْ خَتَمَ القُرْآنَ فى غَيْرِهِ مِنَ الشُّهُورِ
🔴كسى كه در ماه مبارك رمضان يك آيه #قرآن بخواند پاداش او همانند كسى است كه قرآن را در ماههاى ديگر ختم كرده است.
📚بحار،ج 93، ص 341
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
🔅#امام_رضا علیه السلام فرمود:
✍️و مَنْ تَلافيه آيَةً مِنَ القُرْآنِ، كانَ لَهُ مِثْلُ اَجْرِمَنْ خَتَمَ القُرْآنَ فى غَيْرِهِ مِنَ الشُّهُورِ
🔴كسى كه در ماه مبارك رمضان يك آيه #قرآن بخواند پاداش او همانند كسى است كه قرآن را در ماههاى ديگر ختم كرده است.
📚بحار،ج 93، ص 341
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
👈 #فهرست موضوعی #حجاب_و_عفاف
🔻#گاهی_یک_تلنگر_کافیست
🔸مادر بزرگم به رحمت خدا رفت...مادامی که داخل قبر گذاشتنشو دفنش کردن فقط به خودمو گناهام فکر میکردم،همون جا به امام رضا (ع) قول دادم...
🔹...تا اینکه به سفر #راهیان_نور غرب رفتم...
🔻#پرسش_پاسخ
بعضى از خانواده های مذهبى #حجاب را مانع صله رحم مى دانند چونكه حجاب را مزاحم راحتى شان مى دانند. آيا حجاب مانع صله رحم است؟
___________________
🔹رضایت خدا یا رضایت بنده خدا!؟
🔸عفت، زیبایی و حیای زن مانند طلایی می ماند
🔹تأثیر رفتارهای خانوادگی در حجاب
🔸فطری بودن مسأله حجاب و عفت در نهادِ انسان
🔹حیا و عفاف باعث جلوگیری از گناه
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
🔻#گاهی_یک_تلنگر_کافیست
🔸مادر بزرگم به رحمت خدا رفت...مادامی که داخل قبر گذاشتنشو دفنش کردن فقط به خودمو گناهام فکر میکردم،همون جا به امام رضا (ع) قول دادم...
🔹...تا اینکه به سفر #راهیان_نور غرب رفتم...
🔻#پرسش_پاسخ
بعضى از خانواده های مذهبى #حجاب را مانع صله رحم مى دانند چونكه حجاب را مزاحم راحتى شان مى دانند. آيا حجاب مانع صله رحم است؟
___________________
🔹رضایت خدا یا رضایت بنده خدا!؟
🔸عفت، زیبایی و حیای زن مانند طلایی می ماند
🔹تأثیر رفتارهای خانوادگی در حجاب
🔸فطری بودن مسأله حجاب و عفت در نهادِ انسان
🔹حیا و عفاف باعث جلوگیری از گناه
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
Telegram
منتظر که گناه نمیکند!
#گاهی_یک_تلنگر_کافیست
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸دوستای گلم از زندگیم براتون میگم شاید شما با شنیدن تجربه های من،گناه های منو نکنید...
🔹ازاوایل نوجوانی دختری اهل مد و شیک پوش بودم.تا حدود زیادی هم بی حجاب،۲۰سالگیم پدرمو از دست دادم و برام تلنکری شد برای تغییر…
بسم الله الرحمن الرحیم
🔸دوستای گلم از زندگیم براتون میگم شاید شما با شنیدن تجربه های من،گناه های منو نکنید...
🔹ازاوایل نوجوانی دختری اهل مد و شیک پوش بودم.تا حدود زیادی هم بی حجاب،۲۰سالگیم پدرمو از دست دادم و برام تلنکری شد برای تغییر…
#سبک_زندگی
#امام_رضا عليه السلام فرمود: بر شما باد به #نماز_شب، هيچ بندهاى نيست كه آخر شب بيدار شود و هشت ركعت نماز شب و دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر بخواند و در قنوت آن هفتاد بار استغفار كند مگر اينكه خداوند او را از عذاب قبر و آتش پناه داده و عمر او را طولانى كرده، به زندگى او گشايش خواهد داد. سپس امام عليه السلام فرمود: خانههائى كه در آنها نماز شب خوانده مىشود نورش براى اهل آسمان مىدرخشد همانطور كه نور ستارگان براى مردم زمين مىدرخشد.
📚 بحارالأنوار، جلد 84، صفحه 161
👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#امام_رضا عليه السلام فرمود: بر شما باد به #نماز_شب، هيچ بندهاى نيست كه آخر شب بيدار شود و هشت ركعت نماز شب و دو ركعت نماز شفع و يك ركعت نماز وتر بخواند و در قنوت آن هفتاد بار استغفار كند مگر اينكه خداوند او را از عذاب قبر و آتش پناه داده و عمر او را طولانى كرده، به زندگى او گشايش خواهد داد. سپس امام عليه السلام فرمود: خانههائى كه در آنها نماز شب خوانده مىشود نورش براى اهل آسمان مىدرخشد همانطور كه نور ستارگان براى مردم زمين مىدرخشد.
📚 بحارالأنوار، جلد 84، صفحه 161
👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام