منتظر که گناه نمی‌کند!
9.21K subscribers
2.49K photos
502 videos
13 files
1.51K links
کانال تخصصی نجات از گناه

وقایع و تحولاتی که بعد از ترک گناه برای شما اتفاق افتاده، و همچنین تجربیات موفق ترک گناه خود را برای ما ارسال کنید
ارسال به👇
🗣 @nejatazgonahadmin
Download Telegram
#داستان_های_اخلاقی

✍️ امام صادق علیه ‏السلام فرمود: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به سرزمین خشک که در آن گیاهی نمی‏رویید نزول نمود. سپس به اصحاب خود فرمود: بروید هیزم جمع کنید و بیاورید.
عرض کردند: در این زمین چیزی نمی‏روید و هیزمی یافت نمی‌‏شود.
حضرت فرمود: بروید و هر کدام هر چه یافتید با خود بیاورید.
تجسس نمودند و در گوشه و کنار زمین بوته‌‏های کوچک خار یافتند، آنها را کندند و حضور حضرت آوردند و روی هم انباشتند که توده‏ای خار شد.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: گناهان این‏طور جمع می‏شود سپس تذکر داد که از گناهان کوچک بپرهیزید که هر چیز طالبی دارد و طلب‌‏کننده معاصی گناهان را ثبت می‏کند. 📚 الکافی، جلد ۲، صفحه ۲۸۸.

👈 گویی پیشوای اسلام خواست با دستور جمع‏‌آوری هیزم در آن بیابان بدون گیاه، اصحاب خود را متوجه کند که گناهان صغیره که آنها را حقیر می‌‏شمارید، همانند بوته‌‏های کوچک خار است که در این بیابان به نظر نمی‏‌آمدند و شما در طلبشان رفتید و آنها را گرد آوردید و در نتیجه به صورت توده بزرگ خار در آمده است. طالب گناهان که فرشتگان الهی هستند، گناهان صغیره شما را می‏نویسند و مجموعشان به صورت گناهی بزرگ در می‌‏آید. 📚شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، جلد ۲، صفحه ۲۱۰.

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

حکایت جوان و پیرمرد در ماه رمضان

✍️ در ماه رمضان چند جوان، پیرمردی را دیدند کـه دور از چشم مردم غذا می‌خورد.
بـه او گفتند: ای پیرمرد مگر روزه نیستی؟

🔸پیرمرد گفت: چرا روزه‌ام، فقط آب و غذا می‌خورم.
جوانان خندیدند و گفتند: واقعا؟

🔹پیرمرد گفت: بلی، دروغ نمی‌گویم، بـه کسی بد نگاه نمی‌کنم،کسی را مسخره نمی‌کنم

🔸با کسی با دشنام سخن نمی‌گویم، کسی را آزرده نمی‌کنم چشم بـه مال کسی ندارم و…

🔹ولی چون بیماری خاصی دارم متأسفانه نمی‌توانم معده را هم روزه دارش کنم.

🔸بعد پیرمرد بـه جوانان گفت: آیا شـما هم روزه هستید؟

یکی از جوانان در حالیکه سرش را از خجالت پایین انداخته بود بـه آرامی گفت: خیر ما
فقط غذا نمی‌خوریم!!!

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

غیبت در حال روزه

✍️ روایت شده دو زن در عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله) روزه‌دار بودند، در آخر روز حالشان از شدت گرسنگی و تشنگی وخیم شد و نزدیک بود که تلف شوند، پس فرستادند کسی را پیش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که تا از آن حضرت اذن افطار بگیرند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) ظرفی را فرستاد برای آن زنان، فرمود: به ایشان بگو که در داخل این ظرف قی کنید آنچه که خوردید، پس یکی از آن دو قی کرد نیمی از آن ظرف را از لخته‌های خون و گوشت خالص پر کرد و آن دیگری نیز با قی و استفراغ خویش بقیه ظرف را پر کرد، مردم از این ماجرا به شگفت در آمدند و تعجب کردند.

🔹 پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: این دو زن از آنچه که بر آنها حلال بود امساک نمودند و بر آنچه که بر آنان حرام بود روزه خویش را باطل کردند، به این صورت که نشستند در کنار هم دیگر، از مردم غیبت کردند و این است آنچه که پشت سر مردم گفتند که در این ظرف است، از گوشت‌های آنان.

📚 روزه از ديدگاه قرآن و عترت، صفحه ۷۰

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

🔅حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید🔅

✍️ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی می‌کرد ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ از ﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ.

🔸ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌نمایم،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده‌اند ﺑﺨﻮﺍبد!
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ.
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.

🔹ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه‌ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدن ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ.
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه خواب ﺭﻓﺖ.
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ نکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ می‌پرسند ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ می‌گوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر هیچ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ.
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ‌ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید.

🔸ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می‌شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ می‌گیرد ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
می‌شود ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪﺷﺎﻥ می‌آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ.

🔹ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می‌کنند ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ می‌گذارد ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ!
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ می‌گوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...

ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست

هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...

🔻حق الناس تنها موضوعیست که در قیامت با شفاعت هم حل نمی‌شود
🔺

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

هرچه کنی به خود کنی

زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد صاحب کارش ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند! اما نجار تصمیمش را گرفته بود…

🔸سرانجام صاحبکار در حالیکه با تأسف با این درخواست موافقت می‌کرد، از او خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانه‌ای را به عهده بگیرد... نجار نیز چون دلش چندان به این کار راضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و با بی‌دقتی به ساختن خانه مشغول شد و کار را تمام کرد. زمان تحویل کلید، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سال‌های همکاری! نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد، درواقع اگر او می‌دانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می‌برد و تمام دقت خود را می‌کرد.

🔹"این داستان زندگی ماست"

🔰گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هر روز می‌سازیم نداریم، پس در اثر یک اتفاق می‌فهمیم که مجبوریم در همین ساخته‌ها زندگی کنیم، اما فرصت‌ها از دست می‌روند و گاهی شاید، بازسازی آنچه ساخته‌ایم ممکن نباشد..

💢 شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده می‌شوند!

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 @nejatazgonah
👍1
#داستان_های_اخلاقی

✍️ﺍﻗﺘﺪﺍﺀ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﺫﺍﻥ ﮔﻮﻳﺎﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﮔﻮﻳﺎﻥ

👤 ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺁیت ﺍﻟﻠّﻪ آقا ﺷﻴﺦ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﻧﺼﺎﺭﻯ ﻫﻤﺪﺍﻧﻰ (ﺭﻩ) ﻣﻰ‌ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:

🔹ﺭﻭﺯﻯ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﺭِ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻡ. ﺩﻳﺪﻡ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻯ ﻋﺎﻣﻰ ﻭ ﻋﺎﺩّﻯ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺻﻒ ﺍﺯ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ، ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺻﻒ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ، ﺧﻮﺩ ﺍﺑﺪﺍً ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺻﻔﻮﻑ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺍﻃّﻠﺎﻋﻰ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻣﻦ ﻣﻰ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﺍﺭﻳﻢ: ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﻯ ﻭﺍﺟﺐ ﻳﻮﻣﻴّﻪ ﺧﻮﺩ، ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻫﺮ ﻧﻤﺎﺯﻯ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﺩﻭ ﻭﺻﻒ ﺍﺯ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﺪ یک ﺻﻒ ﺍﺯ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻰ‌ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﻯ ﺁﻥ ﻓﻴﻤﺎﺑﻴﻦ ﻣﺸﺮﻕ ﻭ ﻣﻐﺮﺏ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺳﺖ.

🔰ﺁﺭﻯ! ﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭ ﻣﻠﻜﻮﺗﻰ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﺫﺍﻥ ﮔﻮﻳﺎﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﮔﻮﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﻄّﻠﻊ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ.

📚 ﻣﻌﺎﺩﺷﻨﺎﺳﻰ جلد ۷، صفحه ۲۵۸

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
👍2
#داستان_های_اخلاقی

واجب یا مستحب

✍️عراقی‌ها تصمیم گرفتند ما را به زیارت حرم حضرت علی و امام حسین علیهم السلام ببرند، اما وقتی نوبت به اردوگاه ما رسید کسی حاضر نشد در زیر پرچم صدام به زیارت برود. ما می‌گفتیم اگر ما را به زیارت می‌برید، چرا در شب عاشورا، دو ماه پیش، با ما آن طور رفتار کردید؟

عراقی‌ها جواب می‌دادند که آن روز دستور داشتیم شما را بزنیم و امروز هم دستور رسیده که به هر طور ممکن شما را به زیارت ببریم، اما کسی به حرف بعثی‌ها گوش نداد و همه متحد القول شدیم که زیر پرچم صدام به زیارت نرویم، زیرا آنها می‌خواستند از این ماجرا علیه اسلام و انقلاب سوء استفاده کنند. دلیل دیگر این بود که گروهی را که قبل از ما به زیارت برده بودند به آنها اجازه نداده بودند نماز صبحشان را بخوانند. این مسئله برای ما خیلی سخت بود و با این که یک عمر انتظار زیارت قبر ابا عبدالله الحسین علیه السلام را داشتیم اما نتوانستیم برای یک امر مستحب (زیارت)، یک امر واجب (نماز) را کنار بگذاریم.

بعد از این اتفاق، نگهبانانِ بعثی ما را بیش از یک ماه مورد ضرب و شتم قرار دادند و بیش از دویست نفر از دوستانمان را عریان کردند و پس از کتک‌کاری و شکنجه، به ارودگاهی دیگر انتقال دادند و ما تا مدتی از آن ها بی خبر بودیم.

📚 نماز در اسارت، ص ۳۱ ـ ۳

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
👍1
#داستان_های_اخلاقی

🔴عاقبت وحشتناک فکر و حسرت گناه

✍️مردی در کنار درب خانه‌اش نشسته بود. بانوئی به حمام معروف «منجاب» مى‌رفت، ولى راه حمام را گم كرد و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مى‌كرد چشمش به مردی افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد: حمام منجاب كجاست؟ آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت: حمام منجاب همين جاست. آن بانو به خيال اينكه حمام همانجاست، به آن خانه وارد شد، آن مرد فورا درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى گناه كرد. زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است، حيله‌ای به ذهنش رسيد و گفت: من هم كمال اشتياق با تو بودن را دارم، ولى چون كثیف هستم و گرسنه، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوریم بعد در خدمتتان باشم.
مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و عطر و غذا تهيه كرد و برگشت، زن را در خانه ندید، بسیار ناراحت شد و آرزوی گناه با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مى‌خواند:... اين الطريق الى حمام منجاب؟ «چه شد آن زنى كه خسته شده بود و مى‌پرسيد راه حمام منجاب كجاست»؟

🔸مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به كلمه «لا اله الا الله محمد رسول الله» تلقين مى‌كردند او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور را در حسرت آن زن مى‌خواند و با اين حال از دنيا رفت و عاقبت به شر شد.

📚 نقل از كتاب عالم برزخ ص ۴۱ يا كشكول شيخ بهائى ۱/۲۳۲

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
👍2
#داستان_های_اخلاقی

✍️خواجه ثروتمندی که کلاهبردار بازار بغداد بود، از بغداد عزم حج کرد. بار شتری بست و سوار بر شتر عازم شد تا با آن به مکه رود. چون مراسم عید قربان شد، شتر خود را قربانی کرد و بعد از اتمام حج، شتری خرید تا بازگردد.

🕋از حج که بازگشت، بعد از یک ماه در بغداد باز در معامله دروغ گفت و توبۀ خود بشکست. عهد کرد تا سال دیگر به مکه رود و رنج سفر بیند تا خداوند گناهان او را ببخشد. باز شتری برداشت و سوار شد تا به مکه رود. خواجه را پسر زرنگی بود، پدر را در زمان وداع گفت: «ای پدر! باز قصد داری این شتر را در مکه قربانی کنی؟» پدر گفت: «بلی!»

🔻پسرش گفت: «این بار شتر را قربانی و آنجا رها نکن. این بار نفس خودت را همانجا قربانی کن تا برگشتی دوباره هوس گناه نکنی. تو اگر نفس خود را قربانی نکنی اگر صد سال با شتری به مکه روی و گله‌ای قربانی کنی، تأثیر در توبۀ تو نخواهد داشت.»

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
👍2
#داستان_های_اخلاقی

✍️ رعایت حال خانواده

🔹میرزا جواد آقا تهرانی در یکی از شب‌ها، دیر وقت به منزل می‌آیند، در منزل که می‌رسند، متوجه می‌شوند کلید منزل همراهشان نیست، به خاطر رعایت حال خانواده‌شان که در خواب هستند، از در زدن خودداری کرده و با توجه به این که هوا هم قدری سرد بوده است، در کوچه می‌مانند و تا اذان صبح همانجا قدم می‌زنند.

🔹هنگام اذان که اهل خانه می‌باید برای نماز صبح بیدار شوند، آقا در می‌زنند و وارد خانه می‌شوند، یکی از فرزندان ایشان که از این قضیه خبردار می‌شود، سؤال می‌کند چرا زنگ نزدید؟

🔹ایشان می‌گویند: شما خواب بودید، زنگ من موجب اذیت و آزار شما می‌شد!

🔹نقل دیگری را هم فرزند ایشان شنیده است که گویا همسر ایشان در رؤیا می‌بینند که مرحوم آقا پشت در منزل نشسته‌اند، لذا بیدار شده و هنگامی که در را باز می‌کنند می‌بینند که آقا آنجا منتظرند.

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
👍1
#داستان_های_اخلاقی

پسر جوانی هر روز غروب که از سر کار بر‌می‌گشت ساعتی راه می‌رفت تا مادر خود را صله ارحام و خدمت کند. روزی بر بالین مادر رسید و مادر را کسل و ناخوش احوال یافت‌. بر بالین مادر نشست و گفت: برخیز، تا تو را بر کول خود گیرم و نزد طبیب برم. مادر گفت: فرزندم، حال من چنان بد نیست که نیازمند طبیب باشم. پسر ساعتی بر بالین مادر نشست و هرچه اصرار کرد مادر قبول نکرد که با او برود. گفت: برخیز و نزد اهل و عیال خود برو، اگر حالم مساعد نشد تو را خبر خواهم داد که بیایی و مرا نزد طبیب ببری.
پسر گریه کرد و گفت: مادرم! در کودکی تو قبل از گرسنه شدن من، غذای مرا آماده می‌کردی؛ مگر منتظر می‌شدی که من گرسنه شوم و به تو بگویم گرسنه‌ام مرا غذا بده؟! و حتی اگر غذا نمی‌خوردم به زور مرا غذا می‌دادی. در کودکی لباس‌های مرا به زور از تن من بیرون می‌کردی و می‌شستی و مرا حمام می‌بردی، بدون این که من از تو بخواهم لباس مرا بشویی و حمام‌ام کنی. پس من چگونه تو را در حالت کسالت ببینم و منتظر باشم تو بر من بگویی مرا نزد طبیب ببر؟!

🔸 مادرم! گمان نکن حال من می‌خواهم شاهکاری کنم. اکنون در روز یک ساعت فقط در نزد تو حاضر می‌شوم و تو می‌گویی نیا، من راضی به زحمت تو بر تحمل این همه رنج راه نیستم. بدان در کودکی، تو هرگز به من سر نمی‌زدی بلکه همیشه کنارم بودی. پس چگونه سری نزنم به مادری که در کودکی‌ام به سر زدن من راضی نبود و همیشه مرا کنار خود و یا در برابر چشم خود نگه می‌داشت.

🔆 امام صادق علیه السلام:
«احسان بر والدین آن است که حق صحبت‌شان نیکو اداء کنی، و محترمانه سخن‌شان گویی و چنان در رفع حوائج‌شان درنگ نکنی که کرامت نفس خود بشکنند و نیازشان با تو بگویند. (مانند این جوان که وقتی مادرش بیمار شد منتظر نماند که مادرش کرامت خود را بشکند و از او تقاضای بردنش نزد طبیب را نماید).»

🔆 امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السَّلام می‌فرمایند:
« احسان آن است که قبل از درخواست صورت گیرد، و لاغیر فرار از ملامت و سرزنش کردنش است که انسان به کسی احسان و نیکی می‌کند.»

🔆 حضرت محمد صلوات الله علیه:
«ای علی! اگر برای صله ارحام، یک سال راه بروی تا برسی و برای احسان به والدین‌ات دو سال در راه باشی تا به والدین خود برسی، آن را حتما انجام بده!!!»

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 @nejatazgonah
👍48
#داستان_های_اخلاقی

✍️ یک ماجرای تکان دهنده/بهلول دیوانه بود یا یک فقیه؟!

🔹نامش وهب بن عمرو بود. مشهور به بهلول. خیلی‌ها نمی‌دونن این شخصِ به ظاهر مجنون از شاگردان امام صادق علیه السلام و از فقها و علمای برجسته و عارف بوده! میگن هارون‌الرشید یعنی پنجمین خلیفه عباسی می‌خواست برای بغداد قاضی القضات تعیین کنه، با اصحابش مشورت کرد همه گفتن هیچ‌کس مثل بهلول از پس کار بر نمیاد!

🔸هارون به بهلول گفت ای فقیه هوشمند، برای قضاوت کمک‌مون کن!
بهلول گفت من صلاحیت این کار رو ندارم.
هارون گفت همه مردم بغداد تو رو شایسته این کار می‌دونن.
بهلول گفت: عجبا! من بهتر خودم رو میشناسم یا مردم؟ من یا دارم راست میگم صلاحیت ندارم یا دروغ میگم. اگر راست میگم خب صلاحیت این کار رو ندارم اگر هم دروغ میگم که یه دروغگو صلاحیت قضاوت رو نداره
گفتند جناب بهلول، زوریه! باید بپذیری
بهلول گفت باشه. یک شب مهلت بدید یکم فکر کنم
اونا هم گفتن باشه
فرداش بهلول یه چوب بلند برداشت سوارش شد و رفت بازار و خودش رو به دیوانگی زد
مردم گفتن حضرت بهلول دیوانه شده
این خبر به هارون رسید، هارون گفت: "ما جَنّ و لکن فَرّ بدینه منّا"

💢 "او دیوانه نشده بلکه به این وسیله به خاطر دینش از ما فرار کرد."
بهلول مجبور شد تا آخر عمر خودش رو به دیوونگی بزنه، تا در گناه بنی عباس شریک نشه...

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
👍59
#داستان_های_اخلاقی

کبر و تکبر و ارتباط آن با لباس زیبا چیست؟

🔹پیامبر خطاب به ابوذر فرمود هر کس بمیرد با ذره‌ای تکبر بوی بهشت را نشنود مگر آن که قبل از مرگ توبه کند.

🔸پرسید: ای رسول خدا من زیبایی را خیلی دوست دارم چنان که می‌خواهم لباس و بند تازیانه/کمربند و کفشم زیبا باشد آیا اشکال دارد؟

🔹فرمود: در دل چگونه‌ای؟
گفت: دلم به حق عارف است و آرامش دارد.

🔸فرمود: این کبر نیست؛ ولی کبر آن است که حق را رها کنی و روی به غیر حق آوری، و چون مردم را ببینی گمان بری که مال و آبروی هیچ کس به اندازه مال و آبروی تو ارزنده نیست.

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 @nejatazgonah
👍46
#داستان_های_اخلاقی

شُکرِ نعمت‌های ناپیدا

🔹 شخصی تاحالا جنگل ندیده بود بار اول که به جنگل رفت و برگشت، از او پرسیدند: جنگل چگونه بود؟

🔸پاسخ داد: تعریفش را زیاد شنیده بودم اما متأسفانه درخت‌های زیاد اجازه ندادند آن را ببینم!!!

🔹ما برای آب و نان پول می‌پردازیم؛ اما برای هوا پول نمی‌دهیم. کدامش قیمتی‌تر است، هوا یا نان و آب؟ ما برای نان در صف نیز می‌ایستیم، برای آب ماهانه پول می‌پردازیم؛ اما برای هوا، سالانه یک ریال هم نمی‌پردازیم! وقتی که انسان نفَسش تنگ می‌شود، برایش کپسول اکسیژن می‌آورند تا هوا به او برسد. انسان اگر یک هفته نان بدست نیاورد، با چیزی دیگر کمبود آن را جبران می‌کند و اگر ۲۴ ساعت نیز آب گیرش نیاید، باز چاره‌ای می‌اندیشد؛ ولی انسان بدون هوا، یک دقیقه هم نمی‌تواند صبر کند.

🔸انسان وقتی که نان می‌خورد، می‌گوید: «الحمدلله»، وقتی آب می‌خورد، می‌گوید: «خداروشکر»؛ اما آیا شده وقتی که هوا تنفس می‌کنید، بگویید «الحمدلله»؟! اصلا وقتی هم می‌گوییم: «الحمدلله» باز تنفس می‌کنیم. پس برای یک تنفس خودمان هم نمی‌توانیم خدا را حمد کنیم.

🔹گاهی یک چیز از بس ظاهر است، مخفی است؛ از بس همه‌جا هست و فراوان است، نعمتِ بودنش، روشن نیست.
در حالی که همان از نعمت‌های اصلی است.

🔰 خدایا!
ما را شاکر نعمت‌هایی که اینقدر در چشممان است که دیده نمی‌شود قرار بده.

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 @nejatazgonah
👍55
#داستان_های_اخلاقی

گاهی تنها یک عمل، یک عمر نتیجه الهی دارد

👤 یکی از بزرگان می‌گوید:

🔹روزی در ایام جوانی از کوچه‌ای رد می‌شدم، جوانی را دیدم که با حالتی آشفته به من رسید و یقه مرا گرفت؛ و بر سینه‌ من کوبید و فحش داد و گریه کرد.

🔸فهمیدم دلش از جایی پر است. سکوت کردم تا مشت خوردم و فحش شنیدم.

🔹بعد فهمیدم، چند جوان به او توهین کرده و او را زده بودند. از دست آن‌ها فرار کرده و چون دلش پر بود، به من حمله کرد و ته دلش را بر من خالی کرد.

🔸به خاطر خدا صبر و سکوت کردم تا خالی شد و رفت.

🔹از آن روز به مقام صبر عظیمی دست یافتم که هرچه به من توفیق شد از اتفاق آن روز بود.

🔸این نوع اتفاقات، بهانه‌هایی الهی هستند که گاهی در مسیر انسان قرار می‌گیرند و مانند نردبان در مارپله، باعث صعود انسان می‌شوند!

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 @nejatazgonah
👍59
#داستان_های_اخلاقی

آزادانه راه شیطان را به زور بر خودمان ببندیم!

🔹 نقل می‌کنند روزی یکی از بازرگانان متدین نزد جمعی نشسته بود و گفتگو می‌کرد.

🔸یک نفر آمد و خبر داد که فلان تاجر از دنیا رفت.

🔹بازرگان تا این سخن را شنید به حاضران گفت: آقایان گواه باشید که این تاجر تازه فوت شده فلان مبلغ از من طلبکار است!

🔸یکی از حاضران گفت: چرا این سخن را در این وقت می‌گویی؟

🔹بازرگان گفت: من مبلغی را از این تاجر قرض گرفتم و هیچ‌گونه سندی به او ندادم و هیچ کس هم به غیر خودش اطلاع نداشت، ترسیدم شیطان وسوسه‌ام کند و در پرداخت دین خود تأخیر یا کوتاهی کنم.

🔸شما را گواه گرفتم تا برای وسوسه شیطان، راه را ببندم...

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 @nejatazgonah
👍731
#داستان_های_اخلاقی

غیبت یا زنا، کدام بدتر است؟

🔹یکی از روایات تکان دهنده، حدیث مفصلی از پیامبر صلی الله علیه و آله خطاب به ابوذر است که بخشی از اصول رفتاری را برای همه تبیین میکند. بخشی از این مکالمه اینچنین است:

🔸پیامبر: ای اباذر! از غیبت بپرهیز، که غیبت از زنا بدتر است.

🔹ابوذر: چرا ای رسول خدا؟ پدر و مادرم فدایت

🔸پیامبر: کسی که زنا می کند و توبه می‌نماید خداوند او را می‌بخشد؛ ولی غیبت بخشوده نشود تا کسی که غیبت او شده راضی گردد.

🔹ابوذر: ای رسول خدا غیبت چیست؟

🔸پیامبر: پشت سر برادر مسلمانت چیزی بگویی که بدش بیاید.

🔹ابوذر: اگر چه آن چیز در او باشد؟

🔸پیامبر: اگر آنچه را که در او است بگویی غیبت است و اگر آنچه در او نیست بگویی تهمت زده ای.
یا اباذر! هر که از غیبت برادر مسلمانی جلو گیرد و از او دفاع کند، بر خداوند عز و جل حق است که از آتش نگهش دارد.

🔹یا اباذر! هر که پیش او غیبت مسلمانی شود و بتواند او را یاری کند خدای عز و جل او را در دنیا و آخرت مدد نماید، و اگر بتواند و او را یاری نکند و از او دفاع ننماید خداوند در دنیا و آخرت او را خوار و بی یاور گزارد.

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 @nejatazgonah
👍68
#داستان_های_اخلاقی

دو چوپان و شیر/دو دعای متفاوت که باعث تعجب اصحاب پیامبر شد!

🔹پیامبر صلی الله علیه و آله شخصی را فرستاد و از دو چوپان شیر طلب کرد.

🔸چوپان اول گفت شیر برای شام است
چوپان دوم هم شیر داد و هم یک گوسفند هدیه فرستاد

🔹پیامبر برای هردو دعا کرد، اما دعایی متفاوت

🔸برای چوپان اول دعا کرد: خدایا مالش را زیاد کن
برای چوپان دوم دعا کرد: خدا او را به قدر کفاف روزی دهد

🔹برخی اصحاب تعجب کردند و گفتند: برای چوپان اول دعایی کردی که همه ما دوست داریم و برای چوپان دوم دعایی کردی که دوست نداریم!

🔸پیامبر فرمود: آنچه کم باشد و کفاف کند، بهتر است از زیادی که دل را مشغول کند.

💢 پ.ن: چه ثروت‌هایی که در تاریخ افراد را ظالم و منحرف کرد و چه بندگانی که با روزی کفاف زندگی سالمی داشتند...

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 @nejatazgonah
👍84👎2
#داستان_های_اخلاقی

حیوون نه، حیوون!

🔹مرد سوار خودرو شد و راه افتاد. توی جاده، راننده خودروی مقابل داد زد:
حیوون
مرد جواب داد: میمووون
و از پاسخ سریع خودش خوشحال بود

🔸چند ثانیه بعد، سر پیچ، یه حیوون مقابل خودش دید و باهاش تصادف کرد.
توی این دنیا که فرصت نداشت ولی اون دنیا متوجه شد که راننده مقابلش داشت بهش می‌گفت توی جاده یه حیوون هست.

💢 گاهی ما میخوایم سریع به طرف مقابل عکس العمل نشون بدیم، زود و ناقص قضاوت میکنیم و قضاوتمون برعکس واقعیت میشه
یکی از موارد صبر، صبر در قضاوت دیگرانه

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 @nejatazgonah
👍69