#داستان_های_اخلاقی
شهید مهدی #کبیرزاده
✍اعتصاب
🔸یک روز آمد و پرسید: «باباجان! #خمس اموالت رو دادی؟!»
🔹تعجب کردم؛ با خودم گفتم: «پسرِ دوازده _ سیزده ساله رو چه به این حرفها؟!» با اینکه پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم، حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم: «نه پسرم، ندادم؛ امسال رو ندادم».
🔸از فردای آن روز دیگر لب به غذا نزد و دو روز به بهانههای مختلف، اعتصاب غذا کرد. وقتی خوب پاپیچش شدم، فهمیدم به خاطر همان بحث خمس بوده!
📚کتاب دسته یک، ص141
_________
✅ کانال نجات از گناه
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg
شهید مهدی #کبیرزاده
✍اعتصاب
🔸یک روز آمد و پرسید: «باباجان! #خمس اموالت رو دادی؟!»
🔹تعجب کردم؛ با خودم گفتم: «پسرِ دوازده _ سیزده ساله رو چه به این حرفها؟!» با اینکه پایبندی خاصی به مسائل شرعی داشتم، حرفش را به شوخی گرفتم و گفتم: «نه پسرم، ندادم؛ امسال رو ندادم».
🔸از فردای آن روز دیگر لب به غذا نزد و دو روز به بهانههای مختلف، اعتصاب غذا کرد. وقتی خوب پاپیچش شدم، فهمیدم به خاطر همان بحث خمس بوده!
📚کتاب دسته یک، ص141
_________
✅ کانال نجات از گناه
https://telegram.me/joinchat/BgS9GT7uXr0EY-5TLCp9Tg