#گاهی_یک_تلنگر_کافیست
سلام
ساکن #افغانستان هستم...
✍️به یاد دارم از بچگی #دین دوست بودم، از طرفی محیط خانواده و عقاید آنها روی انسان خیلی تأثیر میگذاره.
در خانواده ما اکثریت دین باور بودند، مخصوصا پدرم که سخت باورمند #خدا و #ائمه بود.
وضع و بحران کشوری، مشکلات و عوامل گوناگون دیگر ، خیلی وقت ها مرا متنفر و خسته از زندگی میکرد. دوران مدرسه هم هر روز با #انفجار و حملات هراس افگنانه همراه بود و ترس حاصل از این حملات ما را شبیه به ماشین هایی کرده بود!
وقتی به سنین چهارده و پانزده رسیدم؛ از دین دوری میکردم، سوالهای عجیبی در ذهنم بود، اما من همیشه سرکوب شان میکردم. خیلی وقت هجوم این سوالات در دلم خدا ، #پیامبر و #معصومین را نفی میکرد و وجود این ها را #دروغ می پنداشتم!
تا اینکه شانزده سالم شد و بدترین حادثهی زندگی ام اتفاق افتاد!
#پدرم که تا حال به مثلش مهربان ندیده ام، با یک ماشین #تصادف کرد که سر نشینانش چهار جوان مست و لاینهوش بودند! با از دست دادن پدر و #مرگ نا بهنگامش، زندگی را #نفرین میکردم، و به همه چیز اطرافم بد بین شده بودم ، بد خلقی را به اوجش رسانده بودم. در اوج نوجوانی که نوازشگر میخواستم، زندگی ام خالی از نوازش های پدر شد. انگار دیوار ها رویم فرو ریخته بودند. تنها کسیکه دلم را به زندگی گرم میکرد مادر بود، فداکار ترین فرد دنیایم.
زنی که در بدترین شرایط ممکن به بهترین وجه شاکر و سپاسگزار خدا بود، حتی وقتی خبر داشتن تومور را دریافت کرد، از #شکر نمودن دست نکشید.
آره مادرم تومور داشت! دکتران کشورم از معالجه اش عاجز بودند، مشکلات اقتصادی که دامنگیر ما شده بود، مانع از تداوی و بردنش به خارج از کشور میشد!
در بدترین حالت ممکن بسر میبردم حس میکردم خداوند این همه مشکلات را فقط برای من و فامیلم آورده، از زندگی خسته و بیزار بودم!!
اکثر شب ها #گریه میکردم در دلم با خدا می جنگیدم و او را مقصر این همه میدانستم، حتی وقتی اسمی از #امام_زمان (ع) برده میشد، برایم بی معنی میبود و میگفتم: امام زمان فقط مال آدم های #ثروتمند و آدم های با قدرت است، که ما بدردش نمیخوریم!!
عقایدم داشت نابود میشد، سؤالهای که تا آن زمان سرکوب شان کرده بودم از یکسو، مشکلات، #مرگ_پدر و #بیماری_مادر از سوی دیگر ، همهی شان قمسی تأثیر گذاشته بودند که داشتم لاییک و بی باور به همهی باور ها میشدم.
از وضع خودم راضی نبودم، به طور ناخودآگاه احساس ضعف و ناتوانی مرا بسوی خدا میکشید، دعا میکردم تا این وضع خاتمه یابد و مادرم هم شفا یاب شود.
تا اینکه به اصرارِ یکی از هم کلاسی های مدرسه ام خواستم وارد یکی از حوزات علمیه شوم و علم دین بیاموزم. اما در منظرم آموختن علم دین و محجبه شدن خیلی سخت و عقب افتاده میآمد،برای همین حتی یکروز هم دوام نیاوردم و ادامه ندادم! تا اینکه مدرسه را به پایان رسانیدم. همزمان با سپری نمودن آزمون کنکور یکبار دیگر با تشویق فامیل و دوستم وارد حوزه شدم و بدنبال سؤال های که ذهنم را آزار میدادند گشتم. هنوز یکماه از ورودم به حوزه نگذشته بود که بطور باور نکردنی چادری شدم و به شدت محجبه. عقاید و باور هایم پرورش یافتند و پاسخ اکثریت سؤالهایم را دریافت کردم.
دانشگاه در یکی از استان های دور و نا امن قبول شدم ، اما بدلیل نا امنی ادامه ندادم و برایم اصلا مهم نبود، چون دلم میخواست علم دین را ادامه دهم.
مشکلات مان هم کمکم حل میشد خواهر و برادرام روی پای خود ایستادند.
مادرم را برای معالجه به یکی از کشور های همسایه بردیم و بعد از سپری نمودن دو عمل سخت و دشوار به گونهی معجزه انگیزی بهبود یافت که حتی دیگر اثری از تومور نبود!! باورم شد که خدا دستم را گرفته و به ناله هایم لبیک گفته و به نا امیدی هایم رنگ امید داده.
از ورودم به حوزه یک سال و نیم میگذشت همه چیز خوب پیش میرفت، تا اینکه گرایش عجیبی به #مهدویت پیدا نمودم. سخنرانی های استاد #رائفی_پور تأثیر عمیقی روی من گذاشت و در پی شناخت امام زمان شدم.
نزد #خدا و #امام_زمان (عج) دعا میکردم تا کمکم کنند دستم را بگیرند و راهی نشانم دهند. بعد از مدت کوتاهی با یکی از اساتید برجستهی مهدویت آشنا شدم که کم از معجزه نبود و همین طور شامل کلاس مهدویت و پژوهش.
با رهنمایی های ایشان توانستم راه رسیدن به مولا را خوب تر و روشن تر بیابم و ببینم.
اینک چند ماهی از آشنایی دوباره ام با امام زمان نمیگذرد، اما سایه اش را منحیث مولا و پدر بالای سرم حس میکنم و میدانم که دستانم را گرفت و نگذاشت دخترش یکبار دیگر غرق در بدی شود.
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
سلام
ساکن #افغانستان هستم...
✍️به یاد دارم از بچگی #دین دوست بودم، از طرفی محیط خانواده و عقاید آنها روی انسان خیلی تأثیر میگذاره.
در خانواده ما اکثریت دین باور بودند، مخصوصا پدرم که سخت باورمند #خدا و #ائمه بود.
وضع و بحران کشوری، مشکلات و عوامل گوناگون دیگر ، خیلی وقت ها مرا متنفر و خسته از زندگی میکرد. دوران مدرسه هم هر روز با #انفجار و حملات هراس افگنانه همراه بود و ترس حاصل از این حملات ما را شبیه به ماشین هایی کرده بود!
وقتی به سنین چهارده و پانزده رسیدم؛ از دین دوری میکردم، سوالهای عجیبی در ذهنم بود، اما من همیشه سرکوب شان میکردم. خیلی وقت هجوم این سوالات در دلم خدا ، #پیامبر و #معصومین را نفی میکرد و وجود این ها را #دروغ می پنداشتم!
تا اینکه شانزده سالم شد و بدترین حادثهی زندگی ام اتفاق افتاد!
#پدرم که تا حال به مثلش مهربان ندیده ام، با یک ماشین #تصادف کرد که سر نشینانش چهار جوان مست و لاینهوش بودند! با از دست دادن پدر و #مرگ نا بهنگامش، زندگی را #نفرین میکردم، و به همه چیز اطرافم بد بین شده بودم ، بد خلقی را به اوجش رسانده بودم. در اوج نوجوانی که نوازشگر میخواستم، زندگی ام خالی از نوازش های پدر شد. انگار دیوار ها رویم فرو ریخته بودند. تنها کسیکه دلم را به زندگی گرم میکرد مادر بود، فداکار ترین فرد دنیایم.
زنی که در بدترین شرایط ممکن به بهترین وجه شاکر و سپاسگزار خدا بود، حتی وقتی خبر داشتن تومور را دریافت کرد، از #شکر نمودن دست نکشید.
آره مادرم تومور داشت! دکتران کشورم از معالجه اش عاجز بودند، مشکلات اقتصادی که دامنگیر ما شده بود، مانع از تداوی و بردنش به خارج از کشور میشد!
در بدترین حالت ممکن بسر میبردم حس میکردم خداوند این همه مشکلات را فقط برای من و فامیلم آورده، از زندگی خسته و بیزار بودم!!
اکثر شب ها #گریه میکردم در دلم با خدا می جنگیدم و او را مقصر این همه میدانستم، حتی وقتی اسمی از #امام_زمان (ع) برده میشد، برایم بی معنی میبود و میگفتم: امام زمان فقط مال آدم های #ثروتمند و آدم های با قدرت است، که ما بدردش نمیخوریم!!
عقایدم داشت نابود میشد، سؤالهای که تا آن زمان سرکوب شان کرده بودم از یکسو، مشکلات، #مرگ_پدر و #بیماری_مادر از سوی دیگر ، همهی شان قمسی تأثیر گذاشته بودند که داشتم لاییک و بی باور به همهی باور ها میشدم.
از وضع خودم راضی نبودم، به طور ناخودآگاه احساس ضعف و ناتوانی مرا بسوی خدا میکشید، دعا میکردم تا این وضع خاتمه یابد و مادرم هم شفا یاب شود.
تا اینکه به اصرارِ یکی از هم کلاسی های مدرسه ام خواستم وارد یکی از حوزات علمیه شوم و علم دین بیاموزم. اما در منظرم آموختن علم دین و محجبه شدن خیلی سخت و عقب افتاده میآمد،برای همین حتی یکروز هم دوام نیاوردم و ادامه ندادم! تا اینکه مدرسه را به پایان رسانیدم. همزمان با سپری نمودن آزمون کنکور یکبار دیگر با تشویق فامیل و دوستم وارد حوزه شدم و بدنبال سؤال های که ذهنم را آزار میدادند گشتم. هنوز یکماه از ورودم به حوزه نگذشته بود که بطور باور نکردنی چادری شدم و به شدت محجبه. عقاید و باور هایم پرورش یافتند و پاسخ اکثریت سؤالهایم را دریافت کردم.
دانشگاه در یکی از استان های دور و نا امن قبول شدم ، اما بدلیل نا امنی ادامه ندادم و برایم اصلا مهم نبود، چون دلم میخواست علم دین را ادامه دهم.
مشکلات مان هم کمکم حل میشد خواهر و برادرام روی پای خود ایستادند.
مادرم را برای معالجه به یکی از کشور های همسایه بردیم و بعد از سپری نمودن دو عمل سخت و دشوار به گونهی معجزه انگیزی بهبود یافت که حتی دیگر اثری از تومور نبود!! باورم شد که خدا دستم را گرفته و به ناله هایم لبیک گفته و به نا امیدی هایم رنگ امید داده.
از ورودم به حوزه یک سال و نیم میگذشت همه چیز خوب پیش میرفت، تا اینکه گرایش عجیبی به #مهدویت پیدا نمودم. سخنرانی های استاد #رائفی_پور تأثیر عمیقی روی من گذاشت و در پی شناخت امام زمان شدم.
نزد #خدا و #امام_زمان (عج) دعا میکردم تا کمکم کنند دستم را بگیرند و راهی نشانم دهند. بعد از مدت کوتاهی با یکی از اساتید برجستهی مهدویت آشنا شدم که کم از معجزه نبود و همین طور شامل کلاس مهدویت و پژوهش.
با رهنمایی های ایشان توانستم راه رسیدن به مولا را خوب تر و روشن تر بیابم و ببینم.
اینک چند ماهی از آشنایی دوباره ام با امام زمان نمیگذرد، اما سایه اش را منحیث مولا و پدر بالای سرم حس میکنم و میدانم که دستانم را گرفت و نگذاشت دخترش یکبار دیگر غرق در بدی شود.
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
#سبک_زندگی
⭕️ گناه و محرومیّت از محبّت پروردگار (13)
🔅#محرومان_از_محبت_خداوند (7)
6️⃣کفران کنندگان نعمت:
گروه دیگری که در ردیف محرومین از نعمت محبّت پروردگار عالم هستند، کسانی اند که «کفران نعمت» می کنند.
خداوند متعال در قرآن کریم، پس از آن که #ربا خواری را به شدّت مذمّت و نکوهش، و ربا خواران را سرزنش نموده و آنان را شبیه کسی دانسته که بر اثر تماس با #شیطان، دیوانه شده و تعادل خویش را از دست داده اند، می فرماید: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَوا وَیُرْبِی الصَّدَقاتِ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفّارٍ أَثِیمٍ»؛«خداوند، ربا را نابود می کند و صدقات را افزایش می دهد و خداوند هیچ انسان ناسپاس گنهکار را دوست نمی دارد». 📚سوره بقره، آیه 276.
«ربا خوران» نه تنها با ترک #انفاق و #قرض_الحسنه و صرف نکردن مال در راه نیازمندی های عمومی، #شکر نعمتی که #خداوند به آن ها ارزانی داشته، به جای نمی آورند بلکه آن را وسیله ای برای هر گونه ظلم و ستم و گناه قرار می دهند، البتّه طبیعی است که خداوند چنین کسانی را دوست نمی دارد.
📚آثار گناه در زندگی و راه جبران / علی اکبر صمدی
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
⭕️ گناه و محرومیّت از محبّت پروردگار (13)
🔅#محرومان_از_محبت_خداوند (7)
6️⃣کفران کنندگان نعمت:
گروه دیگری که در ردیف محرومین از نعمت محبّت پروردگار عالم هستند، کسانی اند که «کفران نعمت» می کنند.
خداوند متعال در قرآن کریم، پس از آن که #ربا خواری را به شدّت مذمّت و نکوهش، و ربا خواران را سرزنش نموده و آنان را شبیه کسی دانسته که بر اثر تماس با #شیطان، دیوانه شده و تعادل خویش را از دست داده اند، می فرماید: «یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَوا وَیُرْبِی الصَّدَقاتِ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفّارٍ أَثِیمٍ»؛«خداوند، ربا را نابود می کند و صدقات را افزایش می دهد و خداوند هیچ انسان ناسپاس گنهکار را دوست نمی دارد». 📚سوره بقره، آیه 276.
«ربا خوران» نه تنها با ترک #انفاق و #قرض_الحسنه و صرف نکردن مال در راه نیازمندی های عمومی، #شکر نعمتی که #خداوند به آن ها ارزانی داشته، به جای نمی آورند بلکه آن را وسیله ای برای هر گونه ظلم و ستم و گناه قرار می دهند، البتّه طبیعی است که خداوند چنین کسانی را دوست نمی دارد.
📚آثار گناه در زندگی و راه جبران / علی اکبر صمدی
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah