منتظر که گناه نمی‌کند!
9.96K subscribers
2.45K photos
456 videos
13 files
1.51K links
کانال تخصصی نجات از گناه

وقایع و تحولاتی که بعد از ترک گناه برای شما اتفاق افتاده، و همچنین تجربیات موفق ترک گناه خود را برای ما ارسال کنید
ارسال به👇
🗣 @nejatazgonahadmin
Download Telegram
#داستان_های_اخلاقی

✍️روزی جوانی نزد حضرت موسی (ع) آمد و گفت: ای موسی (ع) خدا را از عبادت من چه سودی می‌رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟

🔆حضرت موسی (ع) گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می‌کردم. روزی بز ضعیفی بالای صخره‌ای رفت که خطرناک بود و ممکن بود در پایین آمدن از آن صخره اتفاقی بر او بیفتد. با هزار مصیبت و سختی به صخره خود را رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه‌ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می‌رود.
می‌دانی موسی از سکه‌ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی‌نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر، خطر گرگی است که تو نمی‌بینی و نمی‌شناسی و او هرلحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست.

☀️ای جوان بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی‌رسد، بلکه با عبادت می‌خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم.

💠وهر كس كه از ياد خداى رحمان روى گرداند، شيطانى بر او مى‌گماريم كه همواره همراهش باشد. 📚سوره زخرف آیه ۳۶

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

✍️راز جهش، مبدأ تحوّل و نقطه عطف در زندگی شیخ رجبعلی خیاط، ماجرایی بسیار تکان دهنده، عبرت انگیز و آموزنده است که ریشه در عفاف دارد. فرزند آیة اللَّه میلانی، این واقعه را از زبان شیخ، چنین نقل می‌کند:

💢 در ایام جوانی، دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته ی من شد و سرانجام در خانه ای خلوت، مرا به دام انداخت. با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند. بیا یک بار تو خدا را امتحان کن و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرفِ نظر کن.» سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم. تو هم مرا برای خودت تربیت کن.»

🔆 او دلیرانه، همچون یوسف (ع) در برابر گناه مقاومت می کند و از آلوده شدنِ دامن به گناه اجتناب می‌ورزد و به سرعت از دام خطر می‌گریزد. این کفّ نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او می گردد.


📚 كيمياى محبّت، صفحه 81- 83 و 208- 209.

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

✍️ امام صادق علیه ‏السلام فرمود: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به سرزمین خشک که در آن گیاهی نمی‏رویید نزول نمود. سپس به اصحاب خود فرمود: بروید هیزم جمع کنید و بیاورید.
عرض کردند: در این زمین چیزی نمی‏روید و هیزمی یافت نمی‌‏شود.
حضرت فرمود: بروید و هر کدام هر چه یافتید با خود بیاورید.
تجسس نمودند و در گوشه و کنار زمین بوته‌‏های کوچک خار یافتند، آنها را کندند و حضور حضرت آوردند و روی هم انباشتند که توده‏ای خار شد.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: گناهان این‏طور جمع می‏شود سپس تذکر داد که از گناهان کوچک بپرهیزید که هر چیز طالبی دارد و طلب‌‏کننده معاصی گناهان را ثبت می‏کند. 📚 الکافی، جلد ۲، صفحه ۲۸۸.

👈 گویی پیشوای اسلام خواست با دستور جمع‏‌آوری هیزم در آن بیابان بدون گیاه، اصحاب خود را متوجه کند که گناهان صغیره که آنها را حقیر می‌‏شمارید، همانند بوته‌‏های کوچک خار است که در این بیابان به نظر نمی‏‌آمدند و شما در طلبشان رفتید و آنها را گرد آوردید و در نتیجه به صورت توده بزرگ خار در آمده است. طالب گناهان که فرشتگان الهی هستند، گناهان صغیره شما را می‏نویسند و مجموعشان به صورت گناهی بزرگ در می‌‏آید. 📚شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، جلد ۲، صفحه ۲۱۰.

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

حکایت جوان و پیرمرد در ماه رمضان

✍️ در ماه رمضان چند جوان، پیرمردی را دیدند کـه دور از چشم مردم غذا می‌خورد.
بـه او گفتند: ای پیرمرد مگر روزه نیستی؟

🔸پیرمرد گفت: چرا روزه‌ام، فقط آب و غذا می‌خورم.
جوانان خندیدند و گفتند: واقعا؟

🔹پیرمرد گفت: بلی، دروغ نمی‌گویم، بـه کسی بد نگاه نمی‌کنم،کسی را مسخره نمی‌کنم

🔸با کسی با دشنام سخن نمی‌گویم، کسی را آزرده نمی‌کنم چشم بـه مال کسی ندارم و…

🔹ولی چون بیماری خاصی دارم متأسفانه نمی‌توانم معده را هم روزه دارش کنم.

🔸بعد پیرمرد بـه جوانان گفت: آیا شـما هم روزه هستید؟

یکی از جوانان در حالیکه سرش را از خجالت پایین انداخته بود بـه آرامی گفت: خیر ما
فقط غذا نمی‌خوریم!!!

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

غیبت در حال روزه

✍️ روایت شده دو زن در عهد پیامبر (صلی الله علیه و آله) روزه‌دار بودند، در آخر روز حالشان از شدت گرسنگی و تشنگی وخیم شد و نزدیک بود که تلف شوند، پس فرستادند کسی را پیش رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که تا از آن حضرت اذن افطار بگیرند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) ظرفی را فرستاد برای آن زنان، فرمود: به ایشان بگو که در داخل این ظرف قی کنید آنچه که خوردید، پس یکی از آن دو قی کرد نیمی از آن ظرف را از لخته‌های خون و گوشت خالص پر کرد و آن دیگری نیز با قی و استفراغ خویش بقیه ظرف را پر کرد، مردم از این ماجرا به شگفت در آمدند و تعجب کردند.

🔹 پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: این دو زن از آنچه که بر آنها حلال بود امساک نمودند و بر آنچه که بر آنان حرام بود روزه خویش را باطل کردند، به این صورت که نشستند در کنار هم دیگر، از مردم غیبت کردند و این است آنچه که پشت سر مردم گفتند که در این ظرف است، از گوشت‌های آنان.

📚 روزه از ديدگاه قرآن و عترت، صفحه ۷۰

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

🔅حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید🔅

✍️ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی می‌کرد ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ از ﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ.

🔸ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌نمایم،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده‌اند ﺑﺨﻮﺍبد!
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ.
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.

🔹ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه‌ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدن ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ.
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه خواب ﺭﻓﺖ.
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ نکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ می‌پرسند ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ می‌گوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر هیچ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ.
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و....
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ‌ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید.

🔸ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می‌شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ می‌گیرد ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
می‌شود ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪﺷﺎﻥ می‌آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ.

🔹ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می‌کنند ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ می‌گذارد ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ!
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ می‌گوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ...

ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست

هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست...

🔻حق الناس تنها موضوعیست که در قیامت با شفاعت هم حل نمی‌شود
🔺

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

هرچه کنی به خود کنی

زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد صاحب کارش ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند! اما نجار تصمیمش را گرفته بود…

🔸سرانجام صاحبکار در حالیکه با تأسف با این درخواست موافقت می‌کرد، از او خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانه‌ای را به عهده بگیرد... نجار نیز چون دلش چندان به این کار راضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و با بی‌دقتی به ساختن خانه مشغول شد و کار را تمام کرد. زمان تحویل کلید، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سال‌های همکاری! نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد، درواقع اگر او می‌دانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار می‌برد و تمام دقت خود را می‌کرد.

🔹"این داستان زندگی ماست"

🔰گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هر روز می‌سازیم نداریم، پس در اثر یک اتفاق می‌فهمیم که مجبوریم در همین ساخته‌ها زندگی کنیم، اما فرصت‌ها از دست می‌روند و گاهی شاید، بازسازی آنچه ساخته‌ایم ممکن نباشد..

💢 شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده می‌شوند!

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 @nejatazgonah
#داستان_های_اخلاقی

✍️ﺍﻗﺘﺪﺍﺀ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﺫﺍﻥ ﮔﻮﻳﺎﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﮔﻮﻳﺎﻥ

👤 ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ﺁیت ﺍﻟﻠّﻪ آقا ﺷﻴﺦ ﺟﻮﺍﺩ ﺍﻧﺼﺎﺭﻯ ﻫﻤﺪﺍﻧﻰ (ﺭﻩ) ﻣﻰ‌ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:

🔹ﺭﻭﺯﻯ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﺭِ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪﻡ. ﺩﻳﺪﻡ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻯ ﻋﺎﻣﻰ ﻭ ﻋﺎﺩّﻯ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺻﻒ ﺍﺯ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ، ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﺍﻭ ﺻﻒ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ، ﺧﻮﺩ ﺍﺑﺪﺍً ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺻﻔﻮﻑ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺍﻃّﻠﺎﻋﻰ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﻣﻦ ﻣﻰ‌ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺮﻣﺮﺩ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺩ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛ ﭼﻮﻥ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﺩﺍﺭﻳﻢ: ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﻯ ﻭﺍﺟﺐ ﻳﻮﻣﻴّﻪ ﺧﻮﺩ، ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻫﺮ ﻧﻤﺎﺯﻯ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﺪ ﺩﻭ ﻭﺻﻒ ﺍﺯ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﻳﺪ یک ﺻﻒ ﺍﺯ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍ ﻣﻰ‌ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﻯ ﺁﻥ ﻓﻴﻤﺎﺑﻴﻦ ﻣﺸﺮﻕ ﻭ ﻣﻐﺮﺏ ﻋﺎﻟﻢ ﺍﺳﺖ.

🔰ﺁﺭﻯ! ﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﺁﺛﺎﺭ ﻣﻠﻜﻮﺗﻰ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﺫﺍﻥ ﮔﻮﻳﺎﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﮔﻮﻳﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﻣﻄّﻠﻊ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ.

📚 ﻣﻌﺎﺩﺷﻨﺎﺳﻰ جلد ۷، صفحه ۲۵۸

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

واجب یا مستحب

✍️عراقی‌ها تصمیم گرفتند ما را به زیارت حرم حضرت علی و امام حسین علیهم السلام ببرند، اما وقتی نوبت به اردوگاه ما رسید کسی حاضر نشد در زیر پرچم صدام به زیارت برود. ما می‌گفتیم اگر ما را به زیارت می‌برید، چرا در شب عاشورا، دو ماه پیش، با ما آن طور رفتار کردید؟

عراقی‌ها جواب می‌دادند که آن روز دستور داشتیم شما را بزنیم و امروز هم دستور رسیده که به هر طور ممکن شما را به زیارت ببریم، اما کسی به حرف بعثی‌ها گوش نداد و همه متحد القول شدیم که زیر پرچم صدام به زیارت نرویم، زیرا آنها می‌خواستند از این ماجرا علیه اسلام و انقلاب سوء استفاده کنند. دلیل دیگر این بود که گروهی را که قبل از ما به زیارت برده بودند به آنها اجازه نداده بودند نماز صبحشان را بخوانند. این مسئله برای ما خیلی سخت بود و با این که یک عمر انتظار زیارت قبر ابا عبدالله الحسین علیه السلام را داشتیم اما نتوانستیم برای یک امر مستحب (زیارت)، یک امر واجب (نماز) را کنار بگذاریم.

بعد از این اتفاق، نگهبانانِ بعثی ما را بیش از یک ماه مورد ضرب و شتم قرار دادند و بیش از دویست نفر از دوستانمان را عریان کردند و پس از کتک‌کاری و شکنجه، به ارودگاهی دیگر انتقال دادند و ما تا مدتی از آن ها بی خبر بودیم.

📚 نماز در اسارت، ص ۳۱ ـ ۳

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام
#داستان_های_اخلاقی

🔴عاقبت وحشتناک فکر و حسرت گناه

✍️مردی در کنار درب خانه‌اش نشسته بود. بانوئی به حمام معروف «منجاب» مى‌رفت، ولى راه حمام را گم كرد و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مى‌كرد چشمش به مردی افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد: حمام منجاب كجاست؟ آن مرد به خانه خود اشاره كرد و گفت: حمام منجاب همين جاست. آن بانو به خيال اينكه حمام همانجاست، به آن خانه وارد شد، آن مرد فورا درب خانه را بست و به سراغ او آمد و تقاضاى گناه كرد. زن دريافت كه گرفتار مرد هوسباز شده است، حيله‌ای به ذهنش رسيد و گفت: من هم كمال اشتياق با تو بودن را دارم، ولى چون كثیف هستم و گرسنه، مقدارى عطر و غذا تهيه كن تا با هم بخوریم بعد در خدمتتان باشم.
مرد قبول كرد و به خارج خانه رفت و عطر و غذا تهيه كرد و برگشت، زن را در خانه ندید، بسیار ناراحت شد و آرزوی گناه با آن زن در دلش ماند و همواره اين جمله را مى‌خواند:... اين الطريق الى حمام منجاب؟ «چه شد آن زنى كه خسته شده بود و مى‌پرسيد راه حمام منجاب كجاست»؟

🔸مدتى از اين ماجرا گذشت تا اينكه در بستر مرگ افتاد، آشنايان به بالين او آمدند و او را به كلمه «لا اله الا الله محمد رسول الله» تلقين مى‌كردند او به جاى اين ذكر، همان جمله مذكور را در حسرت آن زن مى‌خواند و با اين حال از دنيا رفت و عاقبت به شر شد.

📚 نقل از كتاب عالم برزخ ص ۴۱ يا كشكول شيخ بهائى ۱/۲۳۲

👌کانال تخصصی نجات از گناه مؤسسه مصاف
🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام