#گاهی_یک_تلنگر_کافیست
وقتی ۱۵ سالم شد رفتم رشته برق خوندم ولی تو کلاس سرم فقط گرم شیطنت بود … بعدها عادت داشتم بعد مدرسه برم دنبال دوست دخترم و کلا مسیر زندگیم کج شد…چون دیگه غرق یه سری چیزا شده بودم… وقتی ۲۰ سالم شد همش لب دریا یا جزیره بودم وکلی هم دختر دورم بود... و برام همه چی عادی شده بود….یعنی دیگه غرق گناه شده بودم و خیلی برام عادی شده بود خیلی کارا !
چرا #توبه کردم؟؟
تا اینکه یه بلا سرم اومد و نتیجه تموم کارهامو دیدم..احتمال کشته شدنم بود و جانم در خطر بود.شب و روزم شده بود کما…به پوچی رسیده بودم . پیشینه مذهبی نداشتم اما چون #محرم بود میرفتم #هیئت و کلی گریه میکردم…
اصلا نمیدونستم #امام_حسین (ع) کیه ..من واسه خودم میرفتم و گریه میکردم
از #خدا خواستم کمکم کنه ….ولی یه حسی بهم میگفت : تو برای خدا چکار کردی که حالا از خدا چیزی میخوای؟
منطقی بود….
بخاطر همین تصمیم گرفتم رضایت خدارو جلب کنم…تصمیم گرفتم پوست بندازم و خودمو از صفر تغییر بدم…
این تصمیم رو تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۹ گرفتم و از اون تاریخ به بعد بود که از دیدن ماه و خورشید و ستاره گریم میگرفت و میگفتم : اینارو کی درست کرده ؟........از خواب بیدار شده بودم و تازه میدیدم یه سری از چیزارو…
تازه فهمیده بودم وای رضا ؟ تو چکار کردی…
دفتر یاد داشت خریدم و خاطرات هر روز خودمو مینوشتم…ته دلم یه نور بود که میگفت : رضا یه روز تموم میشه…ادامه بده..
کلی در خودم خلا به وجود آوردم ..دوستامو گذاشتم کنار و با دوست دخترهام کات کردم و سیم کارت هامو شکوندم.. نماز اول وقتمو شروع کردم و تلاشمو میکردم که...... ترک کنم.
هدف ریزی میکردم و به خودم پاداش میدادم.چون استرسی و تو شک عصبی بودم برای خدا نامه مینوشتم و میذاشتم رودخونه…میگفتم خدایا تو کمکم کن به خدا یه روزی تمومشو جبران میکنم.حاجت هامو از خدا میخواستم و درد و دل هامو با امام زمان میکردم.
زندگی نامه آدمای موفق رو میخوندم و الگو میگرفتم و خدا هم کمکم میکرد و آدم هایی وارد زندگیم میشدن که انگاری رسالت زندگیشون این بود که بهم کمک کنن…
تلاشمو میکردم که حق الناس هامو جبران کنم.. تموم فیلم های پورن رو پاک کردم و هر چی عکس داشتم دلیت کردم…خیلی شکست میخوردم اما مثل یک آدم آهنی پا میشدم و ادامه میدادم…
من بالای ۱۰۰۰ بار شکست خوردم…بالای ۵۰۰ بار گریه کردم…۱۰۰ بار کم آوردم و ۱۰ بار با صدای بلند داد میزدم
کم کم همه متوجه یه تغییر بزرگ در من شدن و اون نفوذ کلامم بود..حرفام خیلی پخته شده بود و حرف که میزدم همه میگفتن : تو چرا اینجوری حرف میزنی؟ خیلی عجیب شده رفتارت…تونستم لذت های دائمی رو پیدا کنم و دور تموم لذت های آنی رو خط کشیدم.
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah
وقتی ۱۵ سالم شد رفتم رشته برق خوندم ولی تو کلاس سرم فقط گرم شیطنت بود … بعدها عادت داشتم بعد مدرسه برم دنبال دوست دخترم و کلا مسیر زندگیم کج شد…چون دیگه غرق یه سری چیزا شده بودم… وقتی ۲۰ سالم شد همش لب دریا یا جزیره بودم وکلی هم دختر دورم بود... و برام همه چی عادی شده بود….یعنی دیگه غرق گناه شده بودم و خیلی برام عادی شده بود خیلی کارا !
چرا #توبه کردم؟؟
تا اینکه یه بلا سرم اومد و نتیجه تموم کارهامو دیدم..احتمال کشته شدنم بود و جانم در خطر بود.شب و روزم شده بود کما…به پوچی رسیده بودم . پیشینه مذهبی نداشتم اما چون #محرم بود میرفتم #هیئت و کلی گریه میکردم…
اصلا نمیدونستم #امام_حسین (ع) کیه ..من واسه خودم میرفتم و گریه میکردم
از #خدا خواستم کمکم کنه ….ولی یه حسی بهم میگفت : تو برای خدا چکار کردی که حالا از خدا چیزی میخوای؟
منطقی بود….
بخاطر همین تصمیم گرفتم رضایت خدارو جلب کنم…تصمیم گرفتم پوست بندازم و خودمو از صفر تغییر بدم…
این تصمیم رو تاریخ ۱۳۹۳/۵/۱۹ گرفتم و از اون تاریخ به بعد بود که از دیدن ماه و خورشید و ستاره گریم میگرفت و میگفتم : اینارو کی درست کرده ؟........از خواب بیدار شده بودم و تازه میدیدم یه سری از چیزارو…
تازه فهمیده بودم وای رضا ؟ تو چکار کردی…
دفتر یاد داشت خریدم و خاطرات هر روز خودمو مینوشتم…ته دلم یه نور بود که میگفت : رضا یه روز تموم میشه…ادامه بده..
کلی در خودم خلا به وجود آوردم ..دوستامو گذاشتم کنار و با دوست دخترهام کات کردم و سیم کارت هامو شکوندم.. نماز اول وقتمو شروع کردم و تلاشمو میکردم که...... ترک کنم.
هدف ریزی میکردم و به خودم پاداش میدادم.چون استرسی و تو شک عصبی بودم برای خدا نامه مینوشتم و میذاشتم رودخونه…میگفتم خدایا تو کمکم کن به خدا یه روزی تمومشو جبران میکنم.حاجت هامو از خدا میخواستم و درد و دل هامو با امام زمان میکردم.
زندگی نامه آدمای موفق رو میخوندم و الگو میگرفتم و خدا هم کمکم میکرد و آدم هایی وارد زندگیم میشدن که انگاری رسالت زندگیشون این بود که بهم کمک کنن…
تلاشمو میکردم که حق الناس هامو جبران کنم.. تموم فیلم های پورن رو پاک کردم و هر چی عکس داشتم دلیت کردم…خیلی شکست میخوردم اما مثل یک آدم آهنی پا میشدم و ادامه میدادم…
من بالای ۱۰۰۰ بار شکست خوردم…بالای ۵۰۰ بار گریه کردم…۱۰۰ بار کم آوردم و ۱۰ بار با صدای بلند داد میزدم
کم کم همه متوجه یه تغییر بزرگ در من شدن و اون نفوذ کلامم بود..حرفام خیلی پخته شده بود و حرف که میزدم همه میگفتن : تو چرا اینجوری حرف میزنی؟ خیلی عجیب شده رفتارت…تونستم لذت های دائمی رو پیدا کنم و دور تموم لذت های آنی رو خط کشیدم.
✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah