This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⭕️«ما فقط زمانی میتوانیم نجات پیدا کنیم که خودمان را بشناسیم»
◀️ گاهی آنقدر به خودمان نقد وارد میکنیم و آنقدر بر #نداشته هایمان تاکید میکنیم که دیگر #داشته ها و ظرفیتهایمان را فراموش میکنیم. مطمئنا برای پیروزی در #مبارزه، در کنار شناخت دشمن، باید هویت، تاریخ و داشتههای خود را بشناسیم تا بر پایهی همینها طرح و نقشه بریزیم.
🔹#نادر_ابراهیمی (نویسنده و کارگردان)، با نگاه به داشتههای این مردم و شناخت هویت و تاریخ این مرز و بوم، مجموعه داستانی به نام «سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن» را، یکی دو سال قبل از انقلاب میسازد.
🔺مجید حسینی زاد (تهیه کننده تلویزیون)، درباره نگاه نادر میگوید، او معتقد است کوروش داشتیم، به او افتخار هم میکنیم؛ اما به ما چه ربطی دارد؟ ما الان این گوشه افتادیم که نفتمان را یکی میبرد، زندگیمان را یکی دیگر! ما فقط زمانی میتوانیم نجات پیدا کنیم که خودمان را بشناسیم.
🎬 @Mostazafin_TV
◀️ گاهی آنقدر به خودمان نقد وارد میکنیم و آنقدر بر #نداشته هایمان تاکید میکنیم که دیگر #داشته ها و ظرفیتهایمان را فراموش میکنیم. مطمئنا برای پیروزی در #مبارزه، در کنار شناخت دشمن، باید هویت، تاریخ و داشتههای خود را بشناسیم تا بر پایهی همینها طرح و نقشه بریزیم.
🔹#نادر_ابراهیمی (نویسنده و کارگردان)، با نگاه به داشتههای این مردم و شناخت هویت و تاریخ این مرز و بوم، مجموعه داستانی به نام «سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن» را، یکی دو سال قبل از انقلاب میسازد.
🔺مجید حسینی زاد (تهیه کننده تلویزیون)، درباره نگاه نادر میگوید، او معتقد است کوروش داشتیم، به او افتخار هم میکنیم؛ اما به ما چه ربطی دارد؟ ما الان این گوشه افتادیم که نفتمان را یکی میبرد، زندگیمان را یکی دیگر! ما فقط زمانی میتوانیم نجات پیدا کنیم که خودمان را بشناسیم.
🎬 @Mostazafin_TV
⭕️ ما برای یک زندگی گوسفندوار به این دنیا نیامدهایم!
🔸روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک میشناختید؟
🔹گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بود و به اصرار خانواده آمدهام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشانِ ایشان، به اصرار خانواده بیایند.
🔸حرفم را نشنید؛ چرا که میخواست حرفش را بزند. پس گفت: بله ... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی به هیچکس نزد. حرف تندی به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام میگذاشتند... حقیقتاً که چه خوب آمد و چه خوب رفت...
🔹گفتم: این به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن. با این صفاتِ خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان برشمردید، نمیآمد و نمیرفت خیلی آسودهتر بود؛ چرا که هفتاد سال، به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت میجنگند و زخم میزنند و زخم میخورند و درد میکشند و درد میآورند و میسوزانند و میسوزند و میرنجانند و رنج میکشند... و این بیچارهها که با دشمن، دشمنی میکنند و با دوست، دوستی، دائما گرسنهاند و تشنه؛ چرا که آب و نانشان را همین کسانی خوردهاند و میخورند که زندگی را "بی شرمانه مردن" تعریف میکنند.
🔸آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کل دزد خائن، به یک نخست وزیر آمریکایی منحرف، به یک شاه بدکار هرزه، به یک چاقوکش باج گیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری ست؟!
🔹آدمی که در طول هفتاد سال، یک ساواکی را از خود نرجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پس گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباختهی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریف آدمیت و انسانیت تطبیق میکند و به چه درد این دنیا میخورد؟!
🔸آقای محترم! ما نیامدهایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه، بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد.
🔹ما آمدهایم که با دشمنان #آزادی دشمنی کنیم و برنجانیمشان؛ و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم؛ و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.
🔸ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان و نگاه کردنمان و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود.
🔹ما نیامدهایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...
🔸گمان میکنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن میگفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند...
📚ابوالمشاغل، #نادر_ابراهیمی
🔺 به مناسبت ۱۴ فروردین، زادروز نادر ابراهیمی
🎬@Mostazafin_TV
🔸روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک میشناختید؟
🔹گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بود و به اصرار خانواده آمدهام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشانِ ایشان، به اصرار خانواده بیایند.
🔸حرفم را نشنید؛ چرا که میخواست حرفش را بزند. پس گفت: بله ... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی به هیچکس نزد. حرف تندی به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام میگذاشتند... حقیقتاً که چه خوب آمد و چه خوب رفت...
🔹گفتم: این به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن. با این صفاتِ خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان برشمردید، نمیآمد و نمیرفت خیلی آسودهتر بود؛ چرا که هفتاد سال، به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت میجنگند و زخم میزنند و زخم میخورند و درد میکشند و درد میآورند و میسوزانند و میسوزند و میرنجانند و رنج میکشند... و این بیچارهها که با دشمن، دشمنی میکنند و با دوست، دوستی، دائما گرسنهاند و تشنه؛ چرا که آب و نانشان را همین کسانی خوردهاند و میخورند که زندگی را "بی شرمانه مردن" تعریف میکنند.
🔸آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کل دزد خائن، به یک نخست وزیر آمریکایی منحرف، به یک شاه بدکار هرزه، به یک چاقوکش باج گیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری ست؟!
🔹آدمی که در طول هفتاد سال، یک ساواکی را از خود نرجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پس گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباختهی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریف آدمیت و انسانیت تطبیق میکند و به چه درد این دنیا میخورد؟!
🔸آقای محترم! ما نیامدهایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه، بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد.
🔹ما آمدهایم که با دشمنان #آزادی دشمنی کنیم و برنجانیمشان؛ و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم؛ و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.
🔸ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان و نگاه کردنمان و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود.
🔹ما نیامدهایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...
🔸گمان میکنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن میگفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند...
📚ابوالمشاغل، #نادر_ابراهیمی
🔺 به مناسبت ۱۴ فروردین، زادروز نادر ابراهیمی
🎬@Mostazafin_TV
Telegram
MTVLinks
🔹ما پرچمِ خونینِ حقطلبیِ مولایمان علی را به دوش میکشیم، بی آنکه او را دیده باشیم. ما سلمانِ پارسی و بلالِ حبشی را از اعماقِ قلبمان میستاییم، گرچه هرگز ایشان را ندیدهایم.
🔸شرطِ اعتقاد به رهبری، دیدنِ شخصِ رهبر نیست، بلکه دیدنِ نتایجِ اعمال اوست؛ شرطِ پیوستن به یک نهضت، ملاقات با سرانِ آن نهضت نیست، بل برداشتنِ محصولِ مبارزهی افرادِ آن نهضت است.
🔹آقای ما #حسین برای این حسین نشده است که ما او را دیدهایم، دستش را بوسیدهایم، در آغوشش گرفتهایم، خاک پایش را سرمهی چشمانمان کردهایم، یا او از نقشههایی که برای رهایی فرزندانش دارد، چیزهایی به ما گفته ... نه ... ما حسین را دوست داریم به خاطرِ آنکه با نامِ او، عِطرِ نجابت در فضا پراکنده میشود؛ عِطرِ ایمان، عطرِ مقاومت در برابرِ ظلم - از این سو تا آن سویِ جهان، از زمین تا ستارگان ....
🔸این که دستِ من - دست هایِ من - هرگز به قبای حسین نمی رسد [و] به خاطرِ او شمشیر میزنم و به هوای وصلِ او با کرور کرور اجنبی میجنگم، حسین را حسین نگه میدارد. حسین، حسین نشد برایِ آنکه آفتابِ حضورش، سرمازدگانِ بی پناه را گرم کند، داغ کند و بسوزاند؛ بل حسین شد به خاطرِ حضور ازلیاش در ذهنِ هرکس که میخواهد در راه #عدالت شمشیر بزند.
📚 برشی از کتاب خواندنی «بر جادههایِ آبیِ سرخ»، انتشارات روزبهان؛ چاپ ششم، جلد اول، کتاب سوم، صفحهی ۳۱۳ و ۳۱۴
✍🏻 #نادر_ابراهیمی
🎬 @Mostazafin_TV
🔸شرطِ اعتقاد به رهبری، دیدنِ شخصِ رهبر نیست، بلکه دیدنِ نتایجِ اعمال اوست؛ شرطِ پیوستن به یک نهضت، ملاقات با سرانِ آن نهضت نیست، بل برداشتنِ محصولِ مبارزهی افرادِ آن نهضت است.
🔹آقای ما #حسین برای این حسین نشده است که ما او را دیدهایم، دستش را بوسیدهایم، در آغوشش گرفتهایم، خاک پایش را سرمهی چشمانمان کردهایم، یا او از نقشههایی که برای رهایی فرزندانش دارد، چیزهایی به ما گفته ... نه ... ما حسین را دوست داریم به خاطرِ آنکه با نامِ او، عِطرِ نجابت در فضا پراکنده میشود؛ عِطرِ ایمان، عطرِ مقاومت در برابرِ ظلم - از این سو تا آن سویِ جهان، از زمین تا ستارگان ....
🔸این که دستِ من - دست هایِ من - هرگز به قبای حسین نمی رسد [و] به خاطرِ او شمشیر میزنم و به هوای وصلِ او با کرور کرور اجنبی میجنگم، حسین را حسین نگه میدارد. حسین، حسین نشد برایِ آنکه آفتابِ حضورش، سرمازدگانِ بی پناه را گرم کند، داغ کند و بسوزاند؛ بل حسین شد به خاطرِ حضور ازلیاش در ذهنِ هرکس که میخواهد در راه #عدالت شمشیر بزند.
📚 برشی از کتاب خواندنی «بر جادههایِ آبیِ سرخ»، انتشارات روزبهان؛ چاپ ششم، جلد اول، کتاب سوم، صفحهی ۳۱۳ و ۳۱۴
✍🏻 #نادر_ابراهیمی
🎬 @Mostazafin_TV
Telegram
MTVLinks
⭕️بیدغدغگی از بیغیرتی است!
🔹خلیل! بی دغدغگی از بیغیرتی است، و این گاو است که چون غیرت ندارد، دغدغه هم ندارد.
🔸مَرد، در شرایطِ بَد، خوب است که دغدغهی هزار چیز را داشته باشد، اما غلام و اَمربَرِ اجنبی نباشد؛ تو میگویی خوب نیست؟
🔹خلیل! این مطلب ساده را بفهم: تا صد سال دیگر هم اگر -بی دغدغه- زنده بمانی، هرچه میکنی به سود بیگانه میکنی و علیه خودی؛ و چنین موجودی نه فقط علیه مملکت خودش کار میکند، بلکه علیه دین و ایمان و خدای خودش هم کار میکند. خوب است؟ اگر فکر میکنی خوب است، زندگی خودت را به هم نریز ...
📚 #نادر_ابراهیمی، بر جادههای آبی سرخ، جلد دوم، کتاب چهارم، صفحه ۴۴
🎬 @Mostazafin_TV
🔹خلیل! بی دغدغگی از بیغیرتی است، و این گاو است که چون غیرت ندارد، دغدغه هم ندارد.
🔸مَرد، در شرایطِ بَد، خوب است که دغدغهی هزار چیز را داشته باشد، اما غلام و اَمربَرِ اجنبی نباشد؛ تو میگویی خوب نیست؟
🔹خلیل! این مطلب ساده را بفهم: تا صد سال دیگر هم اگر -بی دغدغه- زنده بمانی، هرچه میکنی به سود بیگانه میکنی و علیه خودی؛ و چنین موجودی نه فقط علیه مملکت خودش کار میکند، بلکه علیه دین و ایمان و خدای خودش هم کار میکند. خوب است؟ اگر فکر میکنی خوب است، زندگی خودت را به هم نریز ...
📚 #نادر_ابراهیمی، بر جادههای آبی سرخ، جلد دوم، کتاب چهارم، صفحه ۴۴
🎬 @Mostazafin_TV
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💢 تاریخ را از نو باید نوشت؛
نه آن گونه که تاریخ نویسانِ نوکرِ دربارها
و تاریخ نویسانِ مطیعِ اوامرِ اَجانب نوشتهاَند؛
بل آن گونه که حس شود قلم در دستِ مردمِ آگاه و دردشناسِ کوچه و بازار بوده است.
تاریخ را از نو باید نوشت؛
نه آن گونه که باز نوشته شود: این سلطان، آن حاکم، و این فرمانروا،
این قصر، آن مسجد، و آن سدّ و کاروانسرا و بازار را ساختند...
بلکه نوشته شود: این مردم، آن مردم، و آن مردمِ دیگر، با دستهای خود، با تَنِ خود، روحِ خود، عشق و ایمانِ خود، این مسجد، آن سد، و آن کاروانسرا و بازار را ساختند؛
و با خشم و نفرت و نفرین، زیرِ شکنجه و شلّاق، این قصر و ایوان را...
ما قصّه نویسان، شاید که تاریخ نویس نباشیم؛
امّا شک نیست که برای نوشتنِ حق «به هر قیمت» آمدهایم...
و عجب حلاوتی دارد مرگ،
اگر انسان در راهِ آرمانی معتبر بمیرد...
🔺 برشی از #بر_جادههای_آبی_سرخ
مرحوم #نادر_ابراهیمی
🎬 @Mostazafin_tv
نه آن گونه که تاریخ نویسانِ نوکرِ دربارها
و تاریخ نویسانِ مطیعِ اوامرِ اَجانب نوشتهاَند؛
بل آن گونه که حس شود قلم در دستِ مردمِ آگاه و دردشناسِ کوچه و بازار بوده است.
تاریخ را از نو باید نوشت؛
نه آن گونه که باز نوشته شود: این سلطان، آن حاکم، و این فرمانروا،
این قصر، آن مسجد، و آن سدّ و کاروانسرا و بازار را ساختند...
بلکه نوشته شود: این مردم، آن مردم، و آن مردمِ دیگر، با دستهای خود، با تَنِ خود، روحِ خود، عشق و ایمانِ خود، این مسجد، آن سد، و آن کاروانسرا و بازار را ساختند؛
و با خشم و نفرت و نفرین، زیرِ شکنجه و شلّاق، این قصر و ایوان را...
ما قصّه نویسان، شاید که تاریخ نویس نباشیم؛
امّا شک نیست که برای نوشتنِ حق «به هر قیمت» آمدهایم...
و عجب حلاوتی دارد مرگ،
اگر انسان در راهِ آرمانی معتبر بمیرد...
🔺 برشی از #بر_جادههای_آبی_سرخ
مرحوم #نادر_ابراهیمی
🎬 @Mostazafin_tv
📌ما مجبور به جنگیدنیم...
ما مجبورِ به جنگیدنیم
مجبورِ به قربانی دادنیم
مجبور به نجاتِ بچههایمان از مصیبتکدهی جهانِ کنونی هستیم.
ما مجبوریم راهی را که در هزار نقطه مسدود است باز کنیم
و این را جُز با جنگِ تنبهتن نمیتوان گشود.
#آتش_بدون_دود
#نادر_ابراهیمی
@Mostazafin_tv
ما مجبورِ به جنگیدنیم
مجبورِ به قربانی دادنیم
مجبور به نجاتِ بچههایمان از مصیبتکدهی جهانِ کنونی هستیم.
ما مجبوریم راهی را که در هزار نقطه مسدود است باز کنیم
و این را جُز با جنگِ تنبهتن نمیتوان گشود.
#آتش_بدون_دود
#نادر_ابراهیمی
@Mostazafin_tv
⭕️ زخم زنندهیِ کینه جو را اگر زنده بگذاریم، زخمِ کاری تری خواهد زد.
📚آتش بدون دود، #نادر_ابراهیمی
#کرمان
🎬 @Mostazafin_Tv
📚آتش بدون دود، #نادر_ابراهیمی
#کرمان
🎬 @Mostazafin_Tv
⭕️ زخم زنندهیِ کینهجو را اگر زنده بگذاریم، زخمِ کاریتری خواهد زد.
📚آتش بدون دود، #نادر_ابراهیمی
🎬 @Mostazafin_Tv
📚آتش بدون دود، #نادر_ابراهیمی
🎬 @Mostazafin_Tv
⭕️حیاتِ یک کودکِ معصومِ دو ساله، بیش از زندگیِ تمامِ سرمایهدارانِ بَدکارِ جهان میاَرزد
و میاَرزد که به خاطرِ آن کودک، جهان را از کُلِ بدکارانِ بچّهکُش پاک کنیم؛
و بچّه کُشها فقط آنها نیستند که گلوی بچّهها را فشار میدهند
و راهِ تنفّسِ آن ها را میبندند،
بَل آنهایی هستند که راهِ نان، آب، شیر، و آسایشِ بچّهها را میبندند ...
✍🏼 #نادر_ابراهیمی
📚 #آتش_بدون_دود
🎬 @MOSTAZAFIN_TV
و میاَرزد که به خاطرِ آن کودک، جهان را از کُلِ بدکارانِ بچّهکُش پاک کنیم؛
و بچّه کُشها فقط آنها نیستند که گلوی بچّهها را فشار میدهند
و راهِ تنفّسِ آن ها را میبندند،
بَل آنهایی هستند که راهِ نان، آب، شیر، و آسایشِ بچّهها را میبندند ...
✍🏼 #نادر_ابراهیمی
📚 #آتش_بدون_دود
🎬 @MOSTAZAFIN_TV
⭕️ شرف اما اگر برود...
🔹 خودتان را به آب و آتش بزنید. غصه ی لانه و باغ و بهار را نخورید.
لانه، باز ساخته خواهد شد.
درخت، باز کاشته خواهد شد.
شرف اما اگر برود، در تاریخها مینویسند.
و وقتی نوشتند، با مُرکبی مینویسند که خیلی سخت پاک میشود:
🔸 با مرکب تجربه، با مرکب معاهدهی گلستان و ترکمنچای... با مرکبی از خون سرداران و سربداران...
🔹 ای برادر! به بختکِ ظلمتی که امشب روی باغ تو افتاده فکر نکن.
🔸 به عصر ظلمتی که اگر یک لحظه غفلت کنی از راه خواهد رسید بیندیش!
🔻 به خانه فکر نکن! به تاریخ خانه فکر کن!
✍️ #نادر_ابراهیمی
📚 با سرودخوان جنگ در خطّه نام و ننگ
🎬 @Mostazafin_TV
🔹 خودتان را به آب و آتش بزنید. غصه ی لانه و باغ و بهار را نخورید.
لانه، باز ساخته خواهد شد.
درخت، باز کاشته خواهد شد.
شرف اما اگر برود، در تاریخها مینویسند.
و وقتی نوشتند، با مُرکبی مینویسند که خیلی سخت پاک میشود:
🔸 با مرکب تجربه، با مرکب معاهدهی گلستان و ترکمنچای... با مرکبی از خون سرداران و سربداران...
🔹 ای برادر! به بختکِ ظلمتی که امشب روی باغ تو افتاده فکر نکن.
🔸 به عصر ظلمتی که اگر یک لحظه غفلت کنی از راه خواهد رسید بیندیش!
🔻 به خانه فکر نکن! به تاریخ خانه فکر کن!
✍️ #نادر_ابراهیمی
📚 با سرودخوان جنگ در خطّه نام و ننگ
🎬 @Mostazafin_TV