Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روز باشکوه
مراسم رونمایی از مجموعه کتابهای «رواق زبرجد» که ادای دین به افرادی است که در توسعه کرمان نقش داشتند، با استقبال بینظیر همشهریان عزیزم مواجه شد. بیش از 1200 نفر در این مراسم حضور پیدا کردند که فراتر از پیشبینی ما بود و همینجا از همه عزیزانی که نتوانستیم به شایستگی از آنها پذیرایی کنیم یا اسباب راحتیشان را فراهم کنیم، عذرخواهی میکنم.
همانطور که در جریان هستید، جمعی از هنرمندان، اقتصاددانان آزادیخواه و روزنامهنگاران مهمان ویژه این نشست بودند که برخی محبت کردند و دقایقی برایمان سخن گفتند.
من به کرمانی بودن خودم مفتخرم و هرچه بیشتر بتوانم شهر و دیارم را معرفی کنم بیشتر احساس رضایت میکنم و این هفته برای من فرصت مغتنمی بود که شهر دوست داشتنیام را به جمعی از فرهیختگان کشور معرفی کنم.
برای من روز عزیزی بود و در کنار مهمانان گرامی، لحظات بسیار خوبی را سپری کردم.
رفته رفته درباره این برنامه مینویسم و عکسها و تصویرهایش را به اشتراک میگذارم.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
مراسم رونمایی از مجموعه کتابهای «رواق زبرجد» که ادای دین به افرادی است که در توسعه کرمان نقش داشتند، با استقبال بینظیر همشهریان عزیزم مواجه شد. بیش از 1200 نفر در این مراسم حضور پیدا کردند که فراتر از پیشبینی ما بود و همینجا از همه عزیزانی که نتوانستیم به شایستگی از آنها پذیرایی کنیم یا اسباب راحتیشان را فراهم کنیم، عذرخواهی میکنم.
همانطور که در جریان هستید، جمعی از هنرمندان، اقتصاددانان آزادیخواه و روزنامهنگاران مهمان ویژه این نشست بودند که برخی محبت کردند و دقایقی برایمان سخن گفتند.
من به کرمانی بودن خودم مفتخرم و هرچه بیشتر بتوانم شهر و دیارم را معرفی کنم بیشتر احساس رضایت میکنم و این هفته برای من فرصت مغتنمی بود که شهر دوست داشتنیام را به جمعی از فرهیختگان کشور معرفی کنم.
برای من روز عزیزی بود و در کنار مهمانان گرامی، لحظات بسیار خوبی را سپری کردم.
رفته رفته درباره این برنامه مینویسم و عکسها و تصویرهایش را به اشتراک میگذارم.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
خاک و خون
زیر خروارها خاک و سنگ مدفون شدهای. دهانت پر از خاک و سنگریزه است، خون از شقیقهات میچکد و نمیتوانی نفس بکشی. پایت زیر تخته سنگی گیر کرده، داری از حال میروی و نفسهایت به شماره افتاده.
به عزیزانت فکر میکنی. به بچههایت، به همسرت، به مادر و پدر و خواهر و برادرت. دلت میخواهد قبل مرگ یک بار دیگر صورت پسرت را ببوسی. آرزو داری به همسرت بگویی که چقدر دوستش داری. دلت میخواهد این دم آخری، دخترت کنارت بود و نوازشت میکرد و پیش خودت میگویی کاش یکبار دیگر فرصت بغل کردن پدر و بوسیدن دست مادر را داشتی.
گوشهایت هنوز میشنوند و میدانی عدهای پشت سنگهای بزرگ دارند تلاش میکنند تا نجات پیدا کنی اما آیا جان و توانت به آن لحظه میرسد؟
یادت میآید یکی دو سال پیش به سیاستمداران گفتی که معدن سست است. گفتی که جان ما در خطر است و از تجهیزات فرسوده نالیدی. آن روز همه حرفهای تو را شنیدند اما رفتند پی کار خود و تو ماندی و دوستانت که دستهایشان پینه بسته بود و گلوهای گرفته از گرد و خاک معدن.
آن طرف معدن غوغاست.
آدمهای دوزاری با کتوشلوارهای سورمهای راهراه، میروند و میآیند. الکی داد میزنند و وقتی گرمشان شد میروند توی ماشین که باد کولر به پیشانیشان بخورد. الکی ژست میگیرند. همه میدانند که این دویدنها ادایی است. این آدمهای بیمصرف با فکرهای زغالیشان این وضعیت را به وجود آوردهاند.
همانها که از معدن سهمخواهیاش را بلدند. متهم این وضعیت همانهایی هستند که تحریم را تکریم کردند. همانها که نگذاشتند سرمایه و تجهیزات مدرن وارد کشور شود. همانها که نانشان در محصور بودن ایران است.
حالا زیر خروارها خاک سیاه ماندهای و داری به آخرین لحظههای زندگیات فکر میکنی. تو اینجایی، زیر خروارها خاک سیاه و بقیه دارند مقابل دوربینها وانمود میکنند که برای نجات تو آمدهاند.
اعصابت خرد میشود. این آدمهای ادایی وقتی تو داشتی در تنگنای معدن تیشه به کوه میزدی کجا بودند؟ اینها از تیشه و معدن چه میدانند؟ از تنگی نفس در عمق معدن، از قاطی شدن عرق و خاک در تونلهای خفه. از رسیدن خون به گرد زغال روی پیشانی.
اینها کیستند؟ از کجا آمدهاند؟
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
زیر خروارها خاک و سنگ مدفون شدهای. دهانت پر از خاک و سنگریزه است، خون از شقیقهات میچکد و نمیتوانی نفس بکشی. پایت زیر تخته سنگی گیر کرده، داری از حال میروی و نفسهایت به شماره افتاده.
به عزیزانت فکر میکنی. به بچههایت، به همسرت، به مادر و پدر و خواهر و برادرت. دلت میخواهد قبل مرگ یک بار دیگر صورت پسرت را ببوسی. آرزو داری به همسرت بگویی که چقدر دوستش داری. دلت میخواهد این دم آخری، دخترت کنارت بود و نوازشت میکرد و پیش خودت میگویی کاش یکبار دیگر فرصت بغل کردن پدر و بوسیدن دست مادر را داشتی.
گوشهایت هنوز میشنوند و میدانی عدهای پشت سنگهای بزرگ دارند تلاش میکنند تا نجات پیدا کنی اما آیا جان و توانت به آن لحظه میرسد؟
یادت میآید یکی دو سال پیش به سیاستمداران گفتی که معدن سست است. گفتی که جان ما در خطر است و از تجهیزات فرسوده نالیدی. آن روز همه حرفهای تو را شنیدند اما رفتند پی کار خود و تو ماندی و دوستانت که دستهایشان پینه بسته بود و گلوهای گرفته از گرد و خاک معدن.
آن طرف معدن غوغاست.
آدمهای دوزاری با کتوشلوارهای سورمهای راهراه، میروند و میآیند. الکی داد میزنند و وقتی گرمشان شد میروند توی ماشین که باد کولر به پیشانیشان بخورد. الکی ژست میگیرند. همه میدانند که این دویدنها ادایی است. این آدمهای بیمصرف با فکرهای زغالیشان این وضعیت را به وجود آوردهاند.
همانها که از معدن سهمخواهیاش را بلدند. متهم این وضعیت همانهایی هستند که تحریم را تکریم کردند. همانها که نگذاشتند سرمایه و تجهیزات مدرن وارد کشور شود. همانها که نانشان در محصور بودن ایران است.
حالا زیر خروارها خاک سیاه ماندهای و داری به آخرین لحظههای زندگیات فکر میکنی. تو اینجایی، زیر خروارها خاک سیاه و بقیه دارند مقابل دوربینها وانمود میکنند که برای نجات تو آمدهاند.
اعصابت خرد میشود. این آدمهای ادایی وقتی تو داشتی در تنگنای معدن تیشه به کوه میزدی کجا بودند؟ اینها از تیشه و معدن چه میدانند؟ از تنگی نفس در عمق معدن، از قاطی شدن عرق و خاک در تونلهای خفه. از رسیدن خون به گرد زغال روی پیشانی.
اینها کیستند؟ از کجا آمدهاند؟
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سروش صحت را به خاطر نقشآفرینیهایش در سینما و تلویزیون میشناسیم اما به خاطر برنامه کتابباز دوستش داریم. در دورهای که کتابباز از تلویزیون پخش میشد، سعی میکردم هر طوری هست، برنامه را ببینم. هم اجرای سروش را دوست داشتم و هم از صدای خشدارش خوشم میآمد. از همه مهمتر، محتوای برنامه، مورد پسند من بود.
به واسطه یکی از دوستان گرامی، گاهی از حال و احوال آقای صحت اطلاع پیدا میکردم تا اینکه تصمیم گرفتیم از کتابهای رواق زبرجد رونمایی کنیم.
این ویدئو مربوط به صحبتهای اولیه سروش صحت در برنامه رواق زبرجد است که توضیح میدهد چگونه گرفتار کرمان و کرمانیها شده است.
خیلی افسوس میخورم که تلویزیون ملی مدتهاست نه فیلم درستی ساخته، نه سریال قشنگی تولید کرده و نه برنامه شایستهای ساخته است. در نتیجه، مجریان توانمندی همچون سروش صحت از قاب تلویزیون دور ماندهاند و ما بهانهای برای دیدن تلویزیون نداریم.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
به واسطه یکی از دوستان گرامی، گاهی از حال و احوال آقای صحت اطلاع پیدا میکردم تا اینکه تصمیم گرفتیم از کتابهای رواق زبرجد رونمایی کنیم.
این ویدئو مربوط به صحبتهای اولیه سروش صحت در برنامه رواق زبرجد است که توضیح میدهد چگونه گرفتار کرمان و کرمانیها شده است.
خیلی افسوس میخورم که تلویزیون ملی مدتهاست نه فیلم درستی ساخته، نه سریال قشنگی تولید کرده و نه برنامه شایستهای ساخته است. در نتیجه، مجریان توانمندی همچون سروش صحت از قاب تلویزیون دور ماندهاند و ما بهانهای برای دیدن تلویزیون نداریم.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چه کسانی ساختن را بلدند؟
سالها پیش کرمان شهری فقیر بود و جامعهای رنجور و بیمار داشت. قدیمیهای این خطه برای جوانترها از خاطرات تلخ فقر و نداری مردمان این خطه زیاد گفتهاند.
در آن روزگاران، افراد زیادی گرفتار بیماریهای تراخم، زردزخم، آبله و سل و دهها درد و بلای ناشناخته دیگر بودند. کرمان آن روزها در بن بست تاریخ قرار داشت و به دلیل موقعیت جغرافیاییاش در میانۀ کویرِ تفتیدۀ لوت، به تبعیدگاه فراموش شدهای تبدیل شده بود. هیچ راه ارتباطیِ امنی، کرمان را به دنیای پیرامونش مرتبط نمی کرد.
اما امروز کرمان یکی از قطبهای برجسته کشاورزی، صنعتی و گردشگری ایران است.
چه شد که کرمانِ امروز، با این همه تفاوت، به استانی آباد و امن تبدیل شده است؟
این را مدیون مردان و زنانی هستیم که بیوقفه تلاش کردند و کرمان را ساختند.
در گفتوگو با سروش صحت عزیز توضیح دادهام که کناب رواق زبرجد که مجموعهای از خاطرات مردان و زنان کرمانی است که پیشرفت کرمان مدیون تلاش آنهاست، چگونه نوشته شده است.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
سالها پیش کرمان شهری فقیر بود و جامعهای رنجور و بیمار داشت. قدیمیهای این خطه برای جوانترها از خاطرات تلخ فقر و نداری مردمان این خطه زیاد گفتهاند.
در آن روزگاران، افراد زیادی گرفتار بیماریهای تراخم، زردزخم، آبله و سل و دهها درد و بلای ناشناخته دیگر بودند. کرمان آن روزها در بن بست تاریخ قرار داشت و به دلیل موقعیت جغرافیاییاش در میانۀ کویرِ تفتیدۀ لوت، به تبعیدگاه فراموش شدهای تبدیل شده بود. هیچ راه ارتباطیِ امنی، کرمان را به دنیای پیرامونش مرتبط نمی کرد.
اما امروز کرمان یکی از قطبهای برجسته کشاورزی، صنعتی و گردشگری ایران است.
چه شد که کرمانِ امروز، با این همه تفاوت، به استانی آباد و امن تبدیل شده است؟
این را مدیون مردان و زنانی هستیم که بیوقفه تلاش کردند و کرمان را ساختند.
در گفتوگو با سروش صحت عزیز توضیح دادهام که کناب رواق زبرجد که مجموعهای از خاطرات مردان و زنان کرمانی است که پیشرفت کرمان مدیون تلاش آنهاست، چگونه نوشته شده است.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
Forwarded from ✍️ محسن جلالپور
درسهای اخلاق در شرایط بحران
🔹 این روزها که سایه جنگ بر سر خاورمیانه خیمه افکنده و متغیرهای اقتصادی همچون آهوان گریزپا، مشغول جستوخیز هستند و مدام بالا و پایین میروند، عقلانیترین کار، بردن داراییها به پناهگاه امن و خرید دلار و سکه است اما آیا چنین کاری اخلاقی هم هست؟
شخصا در سالهای گذشته بارها در معرض چنین پرسشهایی قرار گرفتهام اما معمولا از پاسخ دادن طفره رفتهام اما اگر پاسخ درست دادهام، حتما این نکته را اضافه کردهام که بهتر است در چنین مواقعی نفع شخصی را کنار بگذاریم تا وضعیت از این که هست، آشفتهتر نشود.
اگر تحولات بازارها را دنبال کنید، با نظر برخی اقتصاددانان و مشاوران مالی مواجه میشوید که به مردم توصیه میکنند تا میتوانند سکه و دلار بخرند تا از نوسان قیمتها در امان بمانند. اگرچه خرید کالا بیش از نیاز، میتواند هر فرد یا خانوار را در شرایط افزایش قیمت، از نوسانها مصون بدارد، اما وقتی به صورت رفتار گروهی در میآید، باعث افزایش التهاب در بازار داراییها میشود که این اتفاق زیان کل جامعه را به دنبال دارد.
🔹 در چنین شرایطی یاد اعلام حریق در سالن سینما میافتم. فرض کنید در سالن سینمایی نشستهاید و دارید فیلم تماشا میکنید، در گوشهای از سالن آتشی میبینید که به سرعت در حال سرایت به دیگر نقاط سالن است. چه میکنید؟ داد میزنید و همه را هوشیار میکنید یا میدوید و مدیر سالن را مطلع میکنید؟ طبیعی است با داد زدن شما، افراد به سوی درهای خروجی هجوم میآورند و خیلی از تماشاچیان زیر دست و پا له میشوند و بقیه هم میسوزند و خاکستر میشوند. اگر حریق را اطلاع ندهید، اتفاق بدتری میافتد و ممکن است هیچکس جان سالم در نبرد.
البته توصیه به مردم برای خرید و انباشت ارز و طلا در مواقع بحرانی با اعلام حریق در سالن سینما تفاوت اساسی دارد که مهمتریناش تفاوت مسأله مرگ و زندگی با کسب منفعت است. در سالن سینما چون مسأله مرگ و زندگی است، شما وظیفه دارید داد بزنید تا همه از وقوع خطر مطلع شوند اما در مقوله بازارها، بهتر است داد نزنید که آهای مردم، بشتابید که بازارها ملتهب شدهاند و اگر اقدام به خرید نکنید، زیان میکنید.
🔹 چند سال پیش یکی از مشاوران مالی که روایتگری محبوب و سرشناس بود، با تشریح پدیده «پول داغ» به مردم توصیه کرد همه داراییهای نقدی خود را تبدیل به کالا کنند. این توصیه در فضای مجازی میلیونها بار دیده شد و به شدت مورد توجه جامعه قرار گرفت اما بزرگانی همچون موسی غنینژاد و مسعود نیلی چنین توصیههایی را مغایر با چارچوب اخلاقی اقتصاددانان اعلام کردند چون به عقیده آنها باعث تشدید تنش در جامعه میشود.
به خاطر دارم که این موضوع بحثهای زیادی میان اقتصاددانان ایجاد کرد و برخی معتقد بودند باید واقعیتهای اقتصاد را به صراحت به جامعه گفت اما برخی معتقد بودند اعلام عمومی برخی واقعیتهای اقتصادی به زیان جامعه تمام میشود و اقتصاد کشور را در معرض شوکهای سنگین قرار میدهد.
🔹 البته بیان عمومی واقعیتها هم خوب است و هم عواقب نگرانکننده دارد؛ مفید است چون به سیاستمداران کمک میکند تا تصمیم درست بگیرند. مفید است چون آگاهی عمومی را افزایش میدهد و به تصمیمگیری بهتر آحاد اقتصادی کمک میکند. اما وقتی اقتصاد گرفتار چالشهای زیاد است و متغیرهای اقتصادی در نوسان مداوم هستند، توصیه به خرید طلا و سکه و دیگر داراییها، بدون آنکه کمکی به حل مسأله کند، میتواند سبب وخیمتر شدن اوضاع شود.
به طور مثال، گفتن یک روایت واقعی یا غیر واقعی درباره یک بانک میتواند به هجوم یکباره مردم به شعبههای آن بانک منجر شود و پدیده «هراس بانکی» را وجود آورد. این قاعده در پزشکی هم وجود دارد و معمولا پزشکان وقتی احتمال میدهند که بیان وضعیت بیماری شخص، ممکن است باعث بدتر شدن حال او شود از بیان واقعیت به او خودداری میکنند که چنین رفتاری بیش از همه به نفع خود فرد بیمار خواهد بود.
به هر حال این حق همه مردم است که به فکر حداکثر کردن منافع خود باشند اما از آنجا که شرایط سختی پیش رو داریم، اخلاق حکم میکند که از رفتارهایی که به سود خودمان و به زیان جامعه تمام میشود پرهیز کنیم.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
🔹 این روزها که سایه جنگ بر سر خاورمیانه خیمه افکنده و متغیرهای اقتصادی همچون آهوان گریزپا، مشغول جستوخیز هستند و مدام بالا و پایین میروند، عقلانیترین کار، بردن داراییها به پناهگاه امن و خرید دلار و سکه است اما آیا چنین کاری اخلاقی هم هست؟
شخصا در سالهای گذشته بارها در معرض چنین پرسشهایی قرار گرفتهام اما معمولا از پاسخ دادن طفره رفتهام اما اگر پاسخ درست دادهام، حتما این نکته را اضافه کردهام که بهتر است در چنین مواقعی نفع شخصی را کنار بگذاریم تا وضعیت از این که هست، آشفتهتر نشود.
اگر تحولات بازارها را دنبال کنید، با نظر برخی اقتصاددانان و مشاوران مالی مواجه میشوید که به مردم توصیه میکنند تا میتوانند سکه و دلار بخرند تا از نوسان قیمتها در امان بمانند. اگرچه خرید کالا بیش از نیاز، میتواند هر فرد یا خانوار را در شرایط افزایش قیمت، از نوسانها مصون بدارد، اما وقتی به صورت رفتار گروهی در میآید، باعث افزایش التهاب در بازار داراییها میشود که این اتفاق زیان کل جامعه را به دنبال دارد.
🔹 در چنین شرایطی یاد اعلام حریق در سالن سینما میافتم. فرض کنید در سالن سینمایی نشستهاید و دارید فیلم تماشا میکنید، در گوشهای از سالن آتشی میبینید که به سرعت در حال سرایت به دیگر نقاط سالن است. چه میکنید؟ داد میزنید و همه را هوشیار میکنید یا میدوید و مدیر سالن را مطلع میکنید؟ طبیعی است با داد زدن شما، افراد به سوی درهای خروجی هجوم میآورند و خیلی از تماشاچیان زیر دست و پا له میشوند و بقیه هم میسوزند و خاکستر میشوند. اگر حریق را اطلاع ندهید، اتفاق بدتری میافتد و ممکن است هیچکس جان سالم در نبرد.
البته توصیه به مردم برای خرید و انباشت ارز و طلا در مواقع بحرانی با اعلام حریق در سالن سینما تفاوت اساسی دارد که مهمتریناش تفاوت مسأله مرگ و زندگی با کسب منفعت است. در سالن سینما چون مسأله مرگ و زندگی است، شما وظیفه دارید داد بزنید تا همه از وقوع خطر مطلع شوند اما در مقوله بازارها، بهتر است داد نزنید که آهای مردم، بشتابید که بازارها ملتهب شدهاند و اگر اقدام به خرید نکنید، زیان میکنید.
🔹 چند سال پیش یکی از مشاوران مالی که روایتگری محبوب و سرشناس بود، با تشریح پدیده «پول داغ» به مردم توصیه کرد همه داراییهای نقدی خود را تبدیل به کالا کنند. این توصیه در فضای مجازی میلیونها بار دیده شد و به شدت مورد توجه جامعه قرار گرفت اما بزرگانی همچون موسی غنینژاد و مسعود نیلی چنین توصیههایی را مغایر با چارچوب اخلاقی اقتصاددانان اعلام کردند چون به عقیده آنها باعث تشدید تنش در جامعه میشود.
به خاطر دارم که این موضوع بحثهای زیادی میان اقتصاددانان ایجاد کرد و برخی معتقد بودند باید واقعیتهای اقتصاد را به صراحت به جامعه گفت اما برخی معتقد بودند اعلام عمومی برخی واقعیتهای اقتصادی به زیان جامعه تمام میشود و اقتصاد کشور را در معرض شوکهای سنگین قرار میدهد.
🔹 البته بیان عمومی واقعیتها هم خوب است و هم عواقب نگرانکننده دارد؛ مفید است چون به سیاستمداران کمک میکند تا تصمیم درست بگیرند. مفید است چون آگاهی عمومی را افزایش میدهد و به تصمیمگیری بهتر آحاد اقتصادی کمک میکند. اما وقتی اقتصاد گرفتار چالشهای زیاد است و متغیرهای اقتصادی در نوسان مداوم هستند، توصیه به خرید طلا و سکه و دیگر داراییها، بدون آنکه کمکی به حل مسأله کند، میتواند سبب وخیمتر شدن اوضاع شود.
به طور مثال، گفتن یک روایت واقعی یا غیر واقعی درباره یک بانک میتواند به هجوم یکباره مردم به شعبههای آن بانک منجر شود و پدیده «هراس بانکی» را وجود آورد. این قاعده در پزشکی هم وجود دارد و معمولا پزشکان وقتی احتمال میدهند که بیان وضعیت بیماری شخص، ممکن است باعث بدتر شدن حال او شود از بیان واقعیت به او خودداری میکنند که چنین رفتاری بیش از همه به نفع خود فرد بیمار خواهد بود.
به هر حال این حق همه مردم است که به فکر حداکثر کردن منافع خود باشند اما از آنجا که شرایط سختی پیش رو داریم، اخلاق حکم میکند که از رفتارهایی که به سود خودمان و به زیان جامعه تمام میشود پرهیز کنیم.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گفتوگوی سروش صحت و مسعود نیلی
دکتر مسعود نیلی یکی از گنجهای زمانه ماست. کمتر کسی به اندازه ایشان به فرازها و فرودهای اقتصاد ایران تسلط دارد.
در ذهنیت یک فرد بازاری مثل من، اخلاق در «تعهد» و «انصاف» و «مردمدوستی» خلاصه میشود که دکتر نیلی علاوه بر تسلط به علم و دانش، همه این سجایا را با هم دارد.
نیلی بسیار نگران اقتصاد ایران است و همه عمر خود را در این راه صرف کرده است.
همسر ایشان تعریف میکردند که دکتر نیلی شبها از ترس نقدینگی، کابوس تورم میبیند.
یکی از مشاهدههای من درباره دکتر نیلی، عشق وسیعی است که به خانواده و به خصوص همسرشان دارند.
این افتخار را داشتم که در کرمان میزبان ایشان و همسر گرامیشان باشم. چنان که در گفتوگوی دکتر نیلی با سروش صحت، مشاهده میکنید، عشق و محبت میان این دو مایه مباهات همه ماست.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
دکتر مسعود نیلی یکی از گنجهای زمانه ماست. کمتر کسی به اندازه ایشان به فرازها و فرودهای اقتصاد ایران تسلط دارد.
در ذهنیت یک فرد بازاری مثل من، اخلاق در «تعهد» و «انصاف» و «مردمدوستی» خلاصه میشود که دکتر نیلی علاوه بر تسلط به علم و دانش، همه این سجایا را با هم دارد.
نیلی بسیار نگران اقتصاد ایران است و همه عمر خود را در این راه صرف کرده است.
همسر ایشان تعریف میکردند که دکتر نیلی شبها از ترس نقدینگی، کابوس تورم میبیند.
یکی از مشاهدههای من درباره دکتر نیلی، عشق وسیعی است که به خانواده و به خصوص همسرشان دارند.
این افتخار را داشتم که در کرمان میزبان ایشان و همسر گرامیشان باشم. چنان که در گفتوگوی دکتر نیلی با سروش صحت، مشاهده میکنید، عشق و محبت میان این دو مایه مباهات همه ماست.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
صادرات در پنج پرده
مناسبتهای تقویمی در حوزه اقتصاد خیلی کسالتبار شدهاند. روز صنعت، روز تولید، روز استاندارد و حالا روز صادرات. دستگاه پیچیده و ناکارآمد اداری ایران، یک روز سال را به نام روز ملی صادرات ثبت کرده و در این روز قصد تکریم صادر کنندگان را دارد. طرفه آنکه در سال یک روز به فکر صادرات میافتند و در مقابل، 364 روز برای محدود کردن آن تلاش میکنند. میپرسید چگونه؟ به این پنج مورد توجه کنید.
اول: گیج و سرگردان
تازه رئیس اتاق کرمان شده بودم که برای تقویت صادرات، کمیتهای تشکیل دادند و از رئیس اتاق هم دعوت کردند که در جلسه شرکت کند. هر ماه جلسه را به ریاست استاندار تشکیل میدادند و درباره موانع صادرات صحبت میکردند. بعد از چند جلسه سکوت، یک بار پیشنهاد کردم که از همه اعضای حاضر در جلسه، بخواهند روند ارسال یک محموله صادراتی را بنویسند. کاغذ و قلم برداشتند و دانستههای خود را درباره صادرات نوشتند. از 25 نفری که در جلسه حضور داشتند، فقط دو یا سه نفر توانستند مختصری درباره فرآیند صادرات بنویسند که این افراد نیز جزو مدیران گمرک یا اداره استاندارد یا سازمان بازرگانی استان بودند که البته هرکدام از زاویه کار خود، صادرات را تشریح کردند. به استاندار گفتم، اغلب اعضای این جلسه نمیتوانند فرآیند صادرات را روی کاغذ توضیح دهند، چطور میتوانند مشکلات صادرکنندگان را حل کنند؟
دوم: سرگردانی مطلق
سالها پیش اتحادیه اروپا ورود پسته ایران را به دلیل آلودگی به سم افلاتوکسین ممنوع کرد. مدتها لابی و رایزنی صورت گرفت تا راضی شدند که دوباره صادرات را آغاز کنیم اما به این شرط که محمولههای صادراتی، گواهی بهداشت را داشته باشند. به این ترتیب، مسیر باز شد و توانستیم صادرات را از سر گیریم. بعد از دوندگیهای زیاد اولین بار محمولهای را برای صادرات به بندرعباس فرستادیم و قصد داشتیم در کانتینرها بارگیری کنیم که گفتند باید گواهی بهداشت ارائه کنید. برای دریافت گواهی بهداشت مراجعه کردیم که گفتند نیاز به شماره کانتینر داریم. دوباره برای گرفتن شماره کانتینر مراجعه کردیم که گفتند تا گواهی بهداشت نباشد، بارگیری نمیکنیم و تا بارگیری انجام نشود، شماره کانتینری در کار نیست. شاید باورتان نشود اما چهار تا پنج ماه دوندگی کردیم تا موفق شدیم همین مشکل ساده را رفع و رجوع کنیم.
سوم: حرف عجیب آقای رئیس
در یکی از جلسات رسمی، رئیسکل گمرک حرف عجیبی زد. گفت: در گمرک قوانینی داریم که به استناد آنها میتوانیم صادرت یا واردات کالایی را ممنوع کنیم و اگر تمایل داشته باشیم، به استناد همان قوانین میتوانیم بدون کوچکترین هزینه یا معطلی، صادرات یا واردات آن را بلامانع بدانیم.
چهارم: صادر کننده نمونه
سالها قبل فرد گمنامی به عنوان صادر کننده نمونه پسته، از رئیسجمهور وقت جایزه دریافت کرد. کسی او را نمیشناخت و ما متوجه شدیم تاجر نیست و پیلهور است و عدهای فقط از کارت بازرگانی او استفاده کردهاند. شنیدم چندماه بعد او را به خاطر فساد بازداشت کردند.
پنجم: بدفهمی همیشگی
در یکی از نشستها، مدیری اثرگذار بر فرآیند تجارت از من پرسید چطور است که پسته در سوپر مارکتهای اروپا، کیلویی۲۰ دلار است اما شما کیلویی 8 دلار را هم نمیپذیرید؟ آن روزها هم با محدودیتهای ارزی مواجه بودیم و میزان ارزش کالای صادراتی در گمرک با وقعیت فاصله داشت. برای آن مدیر محترم توضیح دادم؛ پستهای که ما صادر میکنیم پسته خام است که به صورت فلهای صادر میشود اما پستهای که شما از سوپر مارکت میخرید، بستهبندی شده و طبیعی است که قیمت بیشتری داشته باشد. هرچه توضیح دادم، قانع نشد. و بعید میدانم هنوز هم متوجه شده باشد.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
مناسبتهای تقویمی در حوزه اقتصاد خیلی کسالتبار شدهاند. روز صنعت، روز تولید، روز استاندارد و حالا روز صادرات. دستگاه پیچیده و ناکارآمد اداری ایران، یک روز سال را به نام روز ملی صادرات ثبت کرده و در این روز قصد تکریم صادر کنندگان را دارد. طرفه آنکه در سال یک روز به فکر صادرات میافتند و در مقابل، 364 روز برای محدود کردن آن تلاش میکنند. میپرسید چگونه؟ به این پنج مورد توجه کنید.
اول: گیج و سرگردان
تازه رئیس اتاق کرمان شده بودم که برای تقویت صادرات، کمیتهای تشکیل دادند و از رئیس اتاق هم دعوت کردند که در جلسه شرکت کند. هر ماه جلسه را به ریاست استاندار تشکیل میدادند و درباره موانع صادرات صحبت میکردند. بعد از چند جلسه سکوت، یک بار پیشنهاد کردم که از همه اعضای حاضر در جلسه، بخواهند روند ارسال یک محموله صادراتی را بنویسند. کاغذ و قلم برداشتند و دانستههای خود را درباره صادرات نوشتند. از 25 نفری که در جلسه حضور داشتند، فقط دو یا سه نفر توانستند مختصری درباره فرآیند صادرات بنویسند که این افراد نیز جزو مدیران گمرک یا اداره استاندارد یا سازمان بازرگانی استان بودند که البته هرکدام از زاویه کار خود، صادرات را تشریح کردند. به استاندار گفتم، اغلب اعضای این جلسه نمیتوانند فرآیند صادرات را روی کاغذ توضیح دهند، چطور میتوانند مشکلات صادرکنندگان را حل کنند؟
دوم: سرگردانی مطلق
سالها پیش اتحادیه اروپا ورود پسته ایران را به دلیل آلودگی به سم افلاتوکسین ممنوع کرد. مدتها لابی و رایزنی صورت گرفت تا راضی شدند که دوباره صادرات را آغاز کنیم اما به این شرط که محمولههای صادراتی، گواهی بهداشت را داشته باشند. به این ترتیب، مسیر باز شد و توانستیم صادرات را از سر گیریم. بعد از دوندگیهای زیاد اولین بار محمولهای را برای صادرات به بندرعباس فرستادیم و قصد داشتیم در کانتینرها بارگیری کنیم که گفتند باید گواهی بهداشت ارائه کنید. برای دریافت گواهی بهداشت مراجعه کردیم که گفتند نیاز به شماره کانتینر داریم. دوباره برای گرفتن شماره کانتینر مراجعه کردیم که گفتند تا گواهی بهداشت نباشد، بارگیری نمیکنیم و تا بارگیری انجام نشود، شماره کانتینری در کار نیست. شاید باورتان نشود اما چهار تا پنج ماه دوندگی کردیم تا موفق شدیم همین مشکل ساده را رفع و رجوع کنیم.
سوم: حرف عجیب آقای رئیس
در یکی از جلسات رسمی، رئیسکل گمرک حرف عجیبی زد. گفت: در گمرک قوانینی داریم که به استناد آنها میتوانیم صادرت یا واردات کالایی را ممنوع کنیم و اگر تمایل داشته باشیم، به استناد همان قوانین میتوانیم بدون کوچکترین هزینه یا معطلی، صادرات یا واردات آن را بلامانع بدانیم.
چهارم: صادر کننده نمونه
سالها قبل فرد گمنامی به عنوان صادر کننده نمونه پسته، از رئیسجمهور وقت جایزه دریافت کرد. کسی او را نمیشناخت و ما متوجه شدیم تاجر نیست و پیلهور است و عدهای فقط از کارت بازرگانی او استفاده کردهاند. شنیدم چندماه بعد او را به خاطر فساد بازداشت کردند.
پنجم: بدفهمی همیشگی
در یکی از نشستها، مدیری اثرگذار بر فرآیند تجارت از من پرسید چطور است که پسته در سوپر مارکتهای اروپا، کیلویی۲۰ دلار است اما شما کیلویی 8 دلار را هم نمیپذیرید؟ آن روزها هم با محدودیتهای ارزی مواجه بودیم و میزان ارزش کالای صادراتی در گمرک با وقعیت فاصله داشت. برای آن مدیر محترم توضیح دادم؛ پستهای که ما صادر میکنیم پسته خام است که به صورت فلهای صادر میشود اما پستهای که شما از سوپر مارکت میخرید، بستهبندی شده و طبیعی است که قیمت بیشتری داشته باشد. هرچه توضیح دادم، قانع نشد. و بعید میدانم هنوز هم متوجه شده باشد.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جادوی آموزش
در سخنرانی آقای احمد مرادعلیزاده، صحبت از اقتصاددانی به نام «جیمز هکمن» به میان آمد. از دوست اقتصاددانی که در جلسه حضور داشت، درباره این اقتصاددان سؤال کردم؛ گفتند آقای هکمن نوبلیست رشته اقتصاد و یکی از مهمترین اقتصاددانان جهان است که به خاطر تحقیقات مهمی که در زمینه اثر آموزشهای دوران کودکی بر موفقیتهای دوران بزرگسالی و توسعه کشورها انجام داده، شهرت زیادی دارد. به طور خاص، تحقیقات هکمن تأثیر زیادی بر سیاستهای آموزشی در سراسر جهان داشته است.
خیلی برایم جالب بود که آقای مرادعلیزاده با این اقتصاددانان سرشناس آشنایی دارد و البته عجیب هم نیست چرا که خود ایشان هم از سالها قبل چنین باورهایی دارد و من به کرات درباره اثر آموزش بر توسعه از ایشان شنیدهام.
ایشان یکی از افرادی است که علاقه بسیار به توسعه دارد و معتقد است یکی از دلایل اصلی توسعه نیافتگی ما در نظام آموزشی اشتباهی است که داریم.
اما چه کنیم که این مسیر را متوقف کنیم؟ به صحبتهای آقای مرادعلیزاده توجه کنید، به پاسخ میرسید.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
در سخنرانی آقای احمد مرادعلیزاده، صحبت از اقتصاددانی به نام «جیمز هکمن» به میان آمد. از دوست اقتصاددانی که در جلسه حضور داشت، درباره این اقتصاددان سؤال کردم؛ گفتند آقای هکمن نوبلیست رشته اقتصاد و یکی از مهمترین اقتصاددانان جهان است که به خاطر تحقیقات مهمی که در زمینه اثر آموزشهای دوران کودکی بر موفقیتهای دوران بزرگسالی و توسعه کشورها انجام داده، شهرت زیادی دارد. به طور خاص، تحقیقات هکمن تأثیر زیادی بر سیاستهای آموزشی در سراسر جهان داشته است.
خیلی برایم جالب بود که آقای مرادعلیزاده با این اقتصاددانان سرشناس آشنایی دارد و البته عجیب هم نیست چرا که خود ایشان هم از سالها قبل چنین باورهایی دارد و من به کرات درباره اثر آموزش بر توسعه از ایشان شنیدهام.
ایشان یکی از افرادی است که علاقه بسیار به توسعه دارد و معتقد است یکی از دلایل اصلی توسعه نیافتگی ما در نظام آموزشی اشتباهی است که داریم.
اما چه کنیم که این مسیر را متوقف کنیم؟ به صحبتهای آقای مرادعلیزاده توجه کنید، به پاسخ میرسید.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
پسته زبان بسته
صنعت پسته این روزها حال و روز خوبی ندارد و میتوانم بگویم روزهای بسیار سختی بر تولیدکنندگان و تاجران پسته میگذرد. میپرسید چرا؟
این موارد را بخوانید:
پرده اول: پوکی محصول
باورش سخت است اما حجم محصول پوک امسال پسته از همه سالها بیشتر است. آمار دقیق وجود ندارد اما شواهد نشان میدهد ۳۰ درصد محصول امسال پوک است؛۲۰ درصد محصول هم درجه ۲ به شمار میرود و بقیه محصول امسال درجه یک است. به همین دلیل برآوردها نشان میدهد که محصول برداشت شده امسال، از نظر وزنی بین ۲۰ تا ۳۰ درصد كمتر از پیشبینیهاست.
پرده دوم: افزایش قیمت
بیش از ۸۰ درصد محصول پسته صادر میشود. به این ترتیب قیمت داخلی پسته از قیمت صادراتی این محصول مشخص میشود . قیمت صادراتی نیز حاصل ضرب قیمت جهانی پسته در قیمت ارز است. امسال از نظر وزنی، هم محصول آمریكا کاهش داشته و هم محصول ایران. آمریکاییها که حاکم اصلی بازار شدهاند، قیمت را ۱۰ درصد افزایش دادهاند.
پرده سوم: افزایش قیمت ارز
طی دوماه اخیر که فصل برداشت پسته بوده، قیمت ارز به طور متوسط بیش از ۱۵ درصد افزایش پیدا كرده است.
پرده چهارم: تهدید بزرگ
طی چند ماه گذشته كمیسیون مواد غذایی اتحادیه اروپا با هشدارهای متعدد از بالا بودن آمار محمولههای برگشتی پسته ایران شكایت داشته و طی چند روز اخیر تهدید كرده كه در جلسه آتی این كمیسیون، ورود پسته ایران را ممنوع خواهد کرد.
پرده پنجم: مشکل مزمن:
هنوز مشكل پیمانسپاری و میزان بالای ارزش گمركی این محصول كه مدتهاست صادر كنندگان واقعی را زمین گیر كرده به قوت خود باقیاست.
پرده ششم: از دست رفتن بازارها:
همانطور که اشاره شد، برداشت محصول ایران و آمریكا كمتر از میزان پیشبینیها بوده و در نتیجه قیمت جهانی پسته افزایش یافته است. احتمالا این افزایش قیمت، باعث کاهش تقاضا شده و ازطرفي مشكلان صادركنندگان ايراني باغث شده خریداران برای خريد پسته ايراني اشتیاقی نشان ندادهاند. معمولا بخش عمدهای از محصول پسته پیش از كریسمس و سال جدید چینیها فروش میرود اما امسال به دلایلی که اشاره شد، در بازارها خبری نیست و تجار پسته نگران از دست دادن بازارها هستند.
پرده هفتم: دولتهای بیخیال
بازارها در حال از دست رفتن است اما این موضوع ظاهرا برای دولتها اهمیتی ندارد. پسته همیشه در ردیف مهمترین کالاهای صادراتی بوده اما این روزها حتی وزارتخانههای متصدی هم به مشکلات بیشماری که سد راه تولید و تجارت این محصول شده اهمیت نمیدهند و هر كدام این مشكلات را از زاویه دید خود و به صورت كاملا سلیقهای تفسیر و راهحلهای تخیلی و غیرقابل اجرا ارائه میدهند.
پرده هشتم: اقدام عاجل
اتحادیه اروپا شوخی ندارد. بحث تحریم پسته ایران قرار است در نشست ۱۸ و ۱۹ ماه نوامبر به رأی گذاشته شود.بر اساس تجربیات قبلی، بهترین راهكار برای جلوگیری از تحریم پسته ایران این است كه وزارتخانههای ذیربط، بلافاصله با ارسال نامه به اتحادیه اروپا اطمینان دهند که پیگیر موارد مطرح شده هستند و از این اتحادیه بخواهند که تصمیمگیری درباره پسته ایران به تعویق افتد.
همچنین پيشنهاد میشود هیأتی مرکب از نمایندگان وزارتخانههای مربوطه و نمایندگان بخشخصوصی برای مذاكره با نمایندگان اتحادیه اروپا تعیین و اعزام شود.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
صنعت پسته این روزها حال و روز خوبی ندارد و میتوانم بگویم روزهای بسیار سختی بر تولیدکنندگان و تاجران پسته میگذرد. میپرسید چرا؟
این موارد را بخوانید:
پرده اول: پوکی محصول
باورش سخت است اما حجم محصول پوک امسال پسته از همه سالها بیشتر است. آمار دقیق وجود ندارد اما شواهد نشان میدهد ۳۰ درصد محصول امسال پوک است؛۲۰ درصد محصول هم درجه ۲ به شمار میرود و بقیه محصول امسال درجه یک است. به همین دلیل برآوردها نشان میدهد که محصول برداشت شده امسال، از نظر وزنی بین ۲۰ تا ۳۰ درصد كمتر از پیشبینیهاست.
پرده دوم: افزایش قیمت
بیش از ۸۰ درصد محصول پسته صادر میشود. به این ترتیب قیمت داخلی پسته از قیمت صادراتی این محصول مشخص میشود . قیمت صادراتی نیز حاصل ضرب قیمت جهانی پسته در قیمت ارز است. امسال از نظر وزنی، هم محصول آمریكا کاهش داشته و هم محصول ایران. آمریکاییها که حاکم اصلی بازار شدهاند، قیمت را ۱۰ درصد افزایش دادهاند.
پرده سوم: افزایش قیمت ارز
طی دوماه اخیر که فصل برداشت پسته بوده، قیمت ارز به طور متوسط بیش از ۱۵ درصد افزایش پیدا كرده است.
پرده چهارم: تهدید بزرگ
طی چند ماه گذشته كمیسیون مواد غذایی اتحادیه اروپا با هشدارهای متعدد از بالا بودن آمار محمولههای برگشتی پسته ایران شكایت داشته و طی چند روز اخیر تهدید كرده كه در جلسه آتی این كمیسیون، ورود پسته ایران را ممنوع خواهد کرد.
پرده پنجم: مشکل مزمن:
هنوز مشكل پیمانسپاری و میزان بالای ارزش گمركی این محصول كه مدتهاست صادر كنندگان واقعی را زمین گیر كرده به قوت خود باقیاست.
پرده ششم: از دست رفتن بازارها:
همانطور که اشاره شد، برداشت محصول ایران و آمریكا كمتر از میزان پیشبینیها بوده و در نتیجه قیمت جهانی پسته افزایش یافته است. احتمالا این افزایش قیمت، باعث کاهش تقاضا شده و ازطرفي مشكلان صادركنندگان ايراني باغث شده خریداران برای خريد پسته ايراني اشتیاقی نشان ندادهاند. معمولا بخش عمدهای از محصول پسته پیش از كریسمس و سال جدید چینیها فروش میرود اما امسال به دلایلی که اشاره شد، در بازارها خبری نیست و تجار پسته نگران از دست دادن بازارها هستند.
پرده هفتم: دولتهای بیخیال
بازارها در حال از دست رفتن است اما این موضوع ظاهرا برای دولتها اهمیتی ندارد. پسته همیشه در ردیف مهمترین کالاهای صادراتی بوده اما این روزها حتی وزارتخانههای متصدی هم به مشکلات بیشماری که سد راه تولید و تجارت این محصول شده اهمیت نمیدهند و هر كدام این مشكلات را از زاویه دید خود و به صورت كاملا سلیقهای تفسیر و راهحلهای تخیلی و غیرقابل اجرا ارائه میدهند.
پرده هشتم: اقدام عاجل
اتحادیه اروپا شوخی ندارد. بحث تحریم پسته ایران قرار است در نشست ۱۸ و ۱۹ ماه نوامبر به رأی گذاشته شود.بر اساس تجربیات قبلی، بهترین راهكار برای جلوگیری از تحریم پسته ایران این است كه وزارتخانههای ذیربط، بلافاصله با ارسال نامه به اتحادیه اروپا اطمینان دهند که پیگیر موارد مطرح شده هستند و از این اتحادیه بخواهند که تصمیمگیری درباره پسته ایران به تعویق افتد.
همچنین پيشنهاد میشود هیأتی مرکب از نمایندگان وزارتخانههای مربوطه و نمایندگان بخشخصوصی برای مذاكره با نمایندگان اتحادیه اروپا تعیین و اعزام شود.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
تله هزینههای غرق شده
🔹 هنوز هواپیما حرکت نکرده بود که نزدیک شد و با لبخند پرسید: شما آقای جلالپور نیستید؟
سرم را بلند کردم و متوجه مردی با صورتی استخوانی و لاغر شدم که آرام روی صندلی کناری نشسته بود. با لبخند سری تکان دادم که یعنی خودم هستم و بعد مشغول مطالعه شدم.
صندلیاش کنار من بود و چند دقیقهای مشغول کارهای خودش و زمانیکه کاپشناش را تا کرد و در قفسه بالای سرش گذاشت، چندباری به من نگاه کرد.
به نظرم آمد میخواهد سوالی مطرح کند ولی با خودش کلنجار میرود. هواپیما به ابتدای باند رسید و موبایلها خاموش شد، همچنان مشغول مطالعه بودم که مرد پرسید میتوانم سؤالی مطرح کنم؟ گفتم خواهش میکنم؛ در خدمت هستم.
🔹 سؤالی که مطرح کرد و پاسخی که دادم و همان آشنایی چند دقیقهای باعث شد این دوستی تداوم پیدا کند. تمام طول پرواز در گفتوگو کردیم و بعد هم قرار گذاشتیم و قرارهای بعدی و از آن روز تا امروز، بیش از 10 سال است که مدام در ارتباط هستیم. سوال آن روز مرد، سوال این روزهای من و خیلی از دوستان است.
10 سال پیش که این مرد در هواپیما قصه کسبوکارش را گفت، متوجه شدم مهمترین چالش پیشروی او، اصرار بر ادامه راهیست که برای یک دهه وقت و انرژی و پول زیادی از او گرفته ولی موفقیتی به دنبال نداشته است و حالا چون احساس میکند در این مسیر هزینه زیادی داشته، باید ادامه دهد تا جبران مافات شود.
خیلی با او صحبت کردم و در نهایت او را متقاعد کردم که به اشتباه خود ادامه ندهد و به اصطلاح از تله «هزینه غرق شده» خارج شود. افرادی که در این تله گرفتار میشوند، عموماً تمایل دارند به تصمیمهای غلط و سرمایهگذاریهای اشتباه خود پافشاری کنند و حتی وقتی مشخص میشود تصمیمی که گرفتهاند یا پروژهای که روی آن کار میکنند از اساس اشتباه است، باز هم ادامه میدهند. برای همسفر هواپیماییام توضیح دادم که در امر تجارت، پیدا کردن سوراخ خروج، مهمتر از پیدا کردن در ورود است.
🔹 در دنیای کسبوکار، مثالهای زیادی وجود دارد که نشان میدهد گرفتار شدن در تله هزینههای غرق شده چه زیانهای هنگفتی به دنبال دارد.
معروفترین مثال، «خطای کنکورد» است که به تصمیم اشتباه دولتهای بریتانیا و فرانسه برای ساخت یک هواپیمای غولپیکر به نام «کنکورد» اشاره دارد. حتی پس از آنکه مشخص شد دیگر توجیهی اقتصادی برای این پروژه وجود ندارد، دو کشور به سرمایهگذاری برای توسعه هواپیمای کنکورد ادامه دادند. سیاستمداران درگیر این پروژه، نمیخواستند با شرم متوقف کردن کار و اعتراف به اینکه پولی که خرج شده به یک وسیله نقلیه کارآمد منجر نمیشود، کنار بیایند. به این خطا، خطای کنکورد (Concorde Fallacy) میگویند.
پس «خطای کنکورد» به رفتار لجوجانهای در انسانها اشاره میکند که همان پافشاری بر تکرار یک اشتباه در سیاست، تجارت و حتی تصمیمهای روزمره است. این در حالی است که گاهی اصرار بر اجرای تصمیمهای اشتباه هزینه بیشتری نسبت به رها کردن آن تصمیم دارد.
🔹تله هزینههای غرقشده در کشورداری و سیاستگذاری هم خطرناک است و ممکن است کشوری را به خاک سیاه بنشاند. اصرار سیاستمداران بر تصمیمهای اشتباه با این استدلال که کشور کلی هزینه مالی و جانی داده، مثال روشنی از این رفتار اشتباه است که میتواند چند نسل را متضرر کند.
به طور مثال کشور کوبا بیش از 50 سال است که انرژی و توان خود را صرف مبارزه با آمریکا کرده و مردم این کشور به قدری فقیر شدهاند که حاضر میشوند جان خود را به خطر اندازند و در خلیج خوکها شیرجه بزنند و ساعتها شنا کنند تا شاید راهی به آمریکا پیدا کنند.
🔹خطای کنکورد به ما گوشزد میکند که بر تصمیمهای اشتباه خود پافشاری نکنیم و به این بهانه که برای این پروژه زحمت زیادی کشیدهایم یا هزینه زیادی صرف کردهایم، به اشتباه خود ادامه ندهیم.
از نظر من فهم زمان خروج به هنگام، در هر کار و مسئولیت، برای افراد به خصوص برای تاجران و کارآفرینان حیاتی است. این استدلال که چون بخش زیادی از عمر و سرمایهام را در این مسیر هزینه کردهام، پس محکوم به موفقیت هستم، استدلال خوبی نیست و ممکن است هزینه افراد را بسیار بالا ببرد.
سیاستمدار هستید یا تاجر، وکیل هستید یا کارآفرین، مراقب باشید که در تله هزینههای غرق شده گرفتار نشوید و جماعتی را هم گرفتار نکنید. به موقع تصمیم بگیرید و از تصمیم بد یا تجارت اشتباه به موقع خارج شوید در غیر این صورت باید هزینههای سنگینتری بپردازید.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
🔹 هنوز هواپیما حرکت نکرده بود که نزدیک شد و با لبخند پرسید: شما آقای جلالپور نیستید؟
سرم را بلند کردم و متوجه مردی با صورتی استخوانی و لاغر شدم که آرام روی صندلی کناری نشسته بود. با لبخند سری تکان دادم که یعنی خودم هستم و بعد مشغول مطالعه شدم.
صندلیاش کنار من بود و چند دقیقهای مشغول کارهای خودش و زمانیکه کاپشناش را تا کرد و در قفسه بالای سرش گذاشت، چندباری به من نگاه کرد.
به نظرم آمد میخواهد سوالی مطرح کند ولی با خودش کلنجار میرود. هواپیما به ابتدای باند رسید و موبایلها خاموش شد، همچنان مشغول مطالعه بودم که مرد پرسید میتوانم سؤالی مطرح کنم؟ گفتم خواهش میکنم؛ در خدمت هستم.
🔹 سؤالی که مطرح کرد و پاسخی که دادم و همان آشنایی چند دقیقهای باعث شد این دوستی تداوم پیدا کند. تمام طول پرواز در گفتوگو کردیم و بعد هم قرار گذاشتیم و قرارهای بعدی و از آن روز تا امروز، بیش از 10 سال است که مدام در ارتباط هستیم. سوال آن روز مرد، سوال این روزهای من و خیلی از دوستان است.
10 سال پیش که این مرد در هواپیما قصه کسبوکارش را گفت، متوجه شدم مهمترین چالش پیشروی او، اصرار بر ادامه راهیست که برای یک دهه وقت و انرژی و پول زیادی از او گرفته ولی موفقیتی به دنبال نداشته است و حالا چون احساس میکند در این مسیر هزینه زیادی داشته، باید ادامه دهد تا جبران مافات شود.
خیلی با او صحبت کردم و در نهایت او را متقاعد کردم که به اشتباه خود ادامه ندهد و به اصطلاح از تله «هزینه غرق شده» خارج شود. افرادی که در این تله گرفتار میشوند، عموماً تمایل دارند به تصمیمهای غلط و سرمایهگذاریهای اشتباه خود پافشاری کنند و حتی وقتی مشخص میشود تصمیمی که گرفتهاند یا پروژهای که روی آن کار میکنند از اساس اشتباه است، باز هم ادامه میدهند. برای همسفر هواپیماییام توضیح دادم که در امر تجارت، پیدا کردن سوراخ خروج، مهمتر از پیدا کردن در ورود است.
🔹 در دنیای کسبوکار، مثالهای زیادی وجود دارد که نشان میدهد گرفتار شدن در تله هزینههای غرق شده چه زیانهای هنگفتی به دنبال دارد.
معروفترین مثال، «خطای کنکورد» است که به تصمیم اشتباه دولتهای بریتانیا و فرانسه برای ساخت یک هواپیمای غولپیکر به نام «کنکورد» اشاره دارد. حتی پس از آنکه مشخص شد دیگر توجیهی اقتصادی برای این پروژه وجود ندارد، دو کشور به سرمایهگذاری برای توسعه هواپیمای کنکورد ادامه دادند. سیاستمداران درگیر این پروژه، نمیخواستند با شرم متوقف کردن کار و اعتراف به اینکه پولی که خرج شده به یک وسیله نقلیه کارآمد منجر نمیشود، کنار بیایند. به این خطا، خطای کنکورد (Concorde Fallacy) میگویند.
پس «خطای کنکورد» به رفتار لجوجانهای در انسانها اشاره میکند که همان پافشاری بر تکرار یک اشتباه در سیاست، تجارت و حتی تصمیمهای روزمره است. این در حالی است که گاهی اصرار بر اجرای تصمیمهای اشتباه هزینه بیشتری نسبت به رها کردن آن تصمیم دارد.
🔹تله هزینههای غرقشده در کشورداری و سیاستگذاری هم خطرناک است و ممکن است کشوری را به خاک سیاه بنشاند. اصرار سیاستمداران بر تصمیمهای اشتباه با این استدلال که کشور کلی هزینه مالی و جانی داده، مثال روشنی از این رفتار اشتباه است که میتواند چند نسل را متضرر کند.
به طور مثال کشور کوبا بیش از 50 سال است که انرژی و توان خود را صرف مبارزه با آمریکا کرده و مردم این کشور به قدری فقیر شدهاند که حاضر میشوند جان خود را به خطر اندازند و در خلیج خوکها شیرجه بزنند و ساعتها شنا کنند تا شاید راهی به آمریکا پیدا کنند.
🔹خطای کنکورد به ما گوشزد میکند که بر تصمیمهای اشتباه خود پافشاری نکنیم و به این بهانه که برای این پروژه زحمت زیادی کشیدهایم یا هزینه زیادی صرف کردهایم، به اشتباه خود ادامه ندهیم.
از نظر من فهم زمان خروج به هنگام، در هر کار و مسئولیت، برای افراد به خصوص برای تاجران و کارآفرینان حیاتی است. این استدلال که چون بخش زیادی از عمر و سرمایهام را در این مسیر هزینه کردهام، پس محکوم به موفقیت هستم، استدلال خوبی نیست و ممکن است هزینه افراد را بسیار بالا ببرد.
سیاستمدار هستید یا تاجر، وکیل هستید یا کارآفرین، مراقب باشید که در تله هزینههای غرق شده گرفتار نشوید و جماعتی را هم گرفتار نکنید. به موقع تصمیم بگیرید و از تصمیم بد یا تجارت اشتباه به موقع خارج شوید در غیر این صورت باید هزینههای سنگینتری بپردازید.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
Forwarded from روزنامه دنیای اقتصاد
چگونه به تله کنکورد نیفتیم!
✅صدف صمیمی در یادداشتی به موضوع جالبی پرداخت است: گرفتار شدن استارتآپها در تله کنکور!
چکیده یادداشت:
🔹محسن جلالپور اخیراً در کانال تلگرامیاش از تله «هزینه غرقشده» نوشت و ویژگی افرادی را گفت که تمایل دارند بر تصمیمهای غلط و سرمایهگذاریهای اشتباه خود پافشاری کنند و حتی وقتی مشخص میشود تصمیمی که گرفتهاند یا پروژهای که روی آن کار میکنند از اساس اشتباه است، باز هم ادامه میدهند.
🔹آقای جلالپور نوشت: «در دنیای کسبوکار، مثالهای زیادی وجود دارد که نشان میدهد گرفتار شدن در تله هزینههای غرقشده چه زیانهای هنگفتی به دنبال دارد.
🔹معروفترین مثال، «خطای کنکورد» است که به تصمیم اشتباه دولتهای بریتانیا و فرانسه برای ساخت یک هواپیمای غولپیکر به نام «کنکورد» اشاره دارد.
🔹حتی پس از آنکه مشخص شد دیگر توجیهی اقتصادی برای این پروژه وجود ندارد، دو کشور به سرمایهگذاری برای توسعه هواپیمای کنکورد ادامه دادند. سیاستمداران درگیر این پروژه، نمیخواستند با شرم متوقف کردن کار و اعتراف به اینکه پولی که خرج شده به یک وسیله نقلیه کارآمد منجر نمیشود، کنار بیایند. به این خطا، خطای کنکورد (Concorde Fallacy) میگویند.
🔹«خطای کنکورد» چنانکه رئیس پیشین اتاق ایران به آن اشاره دارد، به رفتار لجوجانهای در انسانها اشاره میکند که همان پافشاری بر تکرار یک اشتباه در سیاست، تجارت و حتی تصمیمهای روزمره است.
🔹این در حالی است که گاهی اصرار بر اجرای تصمیمهای اشتباه هزینه بیشتری نسبت به رها کردن آن تصمیم دارد.
🔹استارتآپها و شرکتهای نوآور از جمله کسبوکارهایی هستند که میتوانند در دام خطای کنکورد گرفتار شوند.
🔹گاهی محصول یا خدمات ارائهشده در یک استارتآپ میتواند بسیار ناقص یا زیانده باشد، و صاحبان استارتآپها سعی میکنند به جای اینکه همه چیز را از نو شروع کنند، شرایط را با محصول یا خدمات معیوب خود سازگار کنند.
🔹دولتها حتی بیشتر از بنگاهها و آدمها در معرض ارتکاب خطای هزینه غرقشده هستند چون سیاستمداران همیشه برای اصرار بر خطا بهانه دارند.
🔹به این ترتیب به راحتی میتوانیم دریابیم که چرا مقادیر سرسامآوری پول، زمان و انرژی در برنامههای بیهوده دولتها به هدر میرود.
🔹از آنجا که دولت از پول مالیاتدهندگان برای پروژهها استفاده میکند پافشاری سیاستمداران بر خطای هزینه غرقشده بر زندگی تکتک ما تاثیر منفی میگذارد.
🔹همه ما در زندگی شخصی و اداری خود بارها بر خطای هزینههای غرقشده تاکید کردهایم. بهطور مثال پس از آنکه مسیری را اشتباه رفتهایم، با خود میگوییم «حالا که تا اینجا آمدهایم، بهتر است دیگر برنگردیم».
🔹در عرصه بنگاهی هم میتوانیم از شرکت نوکیا یاد کنیم که تغییرات سریع تکنولوژیک را نادیده گرفت و نابود شد. چون حاضر نشد هزینه هنگفتی را که صرف تکنولوژی قدیمی کرده بود، کنار بگذارد.
🔹نکته این است؛ رها کردن پروژهای که قرار است زیان بیشتری تحمیل کند، کاملاً درست و عقلانی است، چنانکه در پند و اندرزهای عامیانه هم تاکید شده است که «جلوی ضرر را هر وقت بگیرید منفعت است».
🔹از آنجا که وضعیت اقتصادی-اجتماعی حاصل از سوءمدیریت و تحریم در ایران شرایط خاصی را ایجاد کرده، علاوه بر اقتصاد سنتی، شرکتهای نوآور هم تحت فشار هستند.
🔹فشارهای اقتصادی و اجتماعی مانند تورم، رکود، وضعیت ارز، وضعیت مالیاتی، وضع قوانین دستوپاگیر، تعارض منافع میان نهادهای مختلف، کاسبان تحریم و کاسبان دور ماندن ایران از تکنولوژی باعث شدند که دایره تله کنکورد برای صاحبان کسبوکارهای ایرانی بزرگتر از حد معمول باشد.
🔹در محیط اقتصادی ناپایدار ایران، استارتآپها تحت فشارهستند تا بهسرعت به سوددهی برسند و این فشار میتواند باعث شود که آنها به جای تمرکز بر رشد پایدار، به دنبال راههای سریع برای کسب درآمد باشند.
🔹در جامعهای که موفقیت مادی بسیار ارزشگذاری میشود، شکست در کسبوکار میتواند باعث ایجاد فشار روانی زیادی شود و بنیانگذاران را به ادامه دادن پروژههایی که دیگر آیندهای ندارند، تشویق کند.
🔹یکی دیگر از بزرگترین دلایل برای ادامه دادن در شرایط شکست، محدودیتهای سرمایهگذاری در ایران است. دشواری جذب سرمایه در ایران باعث میشود کسبوکارها نخواهند از موقعیت خود خارج شوند.
🔹سرنوشت استارتآپها و شرکتهای نوآور پس از شکست، میتواند بسته به عوامل مختلفی، از جمله صنعت، اندازه شرکت، میزان سرمایهگذاری و دلایل شکست، بسیار متنوع باشد.
🔹اگر شکست شرکتهای نوآور و استارتآپها به دلیل مشکلات فنی یا مدیریتی باشد، احتمال موفقیت در آینده کمتر است؛ اما اگر شکست به دلیل تغییر شرایط بازار یا رقابت شدید باشد، ممکن است فرصتهای جدیدی برای رشد ایجاد شود.
منبع: تجارت فردا، شماره ۵۶۹
✅ کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den_ir
✅صدف صمیمی در یادداشتی به موضوع جالبی پرداخت است: گرفتار شدن استارتآپها در تله کنکور!
چکیده یادداشت:
🔹محسن جلالپور اخیراً در کانال تلگرامیاش از تله «هزینه غرقشده» نوشت و ویژگی افرادی را گفت که تمایل دارند بر تصمیمهای غلط و سرمایهگذاریهای اشتباه خود پافشاری کنند و حتی وقتی مشخص میشود تصمیمی که گرفتهاند یا پروژهای که روی آن کار میکنند از اساس اشتباه است، باز هم ادامه میدهند.
🔹آقای جلالپور نوشت: «در دنیای کسبوکار، مثالهای زیادی وجود دارد که نشان میدهد گرفتار شدن در تله هزینههای غرقشده چه زیانهای هنگفتی به دنبال دارد.
🔹معروفترین مثال، «خطای کنکورد» است که به تصمیم اشتباه دولتهای بریتانیا و فرانسه برای ساخت یک هواپیمای غولپیکر به نام «کنکورد» اشاره دارد.
🔹حتی پس از آنکه مشخص شد دیگر توجیهی اقتصادی برای این پروژه وجود ندارد، دو کشور به سرمایهگذاری برای توسعه هواپیمای کنکورد ادامه دادند. سیاستمداران درگیر این پروژه، نمیخواستند با شرم متوقف کردن کار و اعتراف به اینکه پولی که خرج شده به یک وسیله نقلیه کارآمد منجر نمیشود، کنار بیایند. به این خطا، خطای کنکورد (Concorde Fallacy) میگویند.
🔹«خطای کنکورد» چنانکه رئیس پیشین اتاق ایران به آن اشاره دارد، به رفتار لجوجانهای در انسانها اشاره میکند که همان پافشاری بر تکرار یک اشتباه در سیاست، تجارت و حتی تصمیمهای روزمره است.
🔹این در حالی است که گاهی اصرار بر اجرای تصمیمهای اشتباه هزینه بیشتری نسبت به رها کردن آن تصمیم دارد.
🔹استارتآپها و شرکتهای نوآور از جمله کسبوکارهایی هستند که میتوانند در دام خطای کنکورد گرفتار شوند.
🔹گاهی محصول یا خدمات ارائهشده در یک استارتآپ میتواند بسیار ناقص یا زیانده باشد، و صاحبان استارتآپها سعی میکنند به جای اینکه همه چیز را از نو شروع کنند، شرایط را با محصول یا خدمات معیوب خود سازگار کنند.
🔹دولتها حتی بیشتر از بنگاهها و آدمها در معرض ارتکاب خطای هزینه غرقشده هستند چون سیاستمداران همیشه برای اصرار بر خطا بهانه دارند.
🔹به این ترتیب به راحتی میتوانیم دریابیم که چرا مقادیر سرسامآوری پول، زمان و انرژی در برنامههای بیهوده دولتها به هدر میرود.
🔹از آنجا که دولت از پول مالیاتدهندگان برای پروژهها استفاده میکند پافشاری سیاستمداران بر خطای هزینه غرقشده بر زندگی تکتک ما تاثیر منفی میگذارد.
🔹همه ما در زندگی شخصی و اداری خود بارها بر خطای هزینههای غرقشده تاکید کردهایم. بهطور مثال پس از آنکه مسیری را اشتباه رفتهایم، با خود میگوییم «حالا که تا اینجا آمدهایم، بهتر است دیگر برنگردیم».
🔹در عرصه بنگاهی هم میتوانیم از شرکت نوکیا یاد کنیم که تغییرات سریع تکنولوژیک را نادیده گرفت و نابود شد. چون حاضر نشد هزینه هنگفتی را که صرف تکنولوژی قدیمی کرده بود، کنار بگذارد.
🔹نکته این است؛ رها کردن پروژهای که قرار است زیان بیشتری تحمیل کند، کاملاً درست و عقلانی است، چنانکه در پند و اندرزهای عامیانه هم تاکید شده است که «جلوی ضرر را هر وقت بگیرید منفعت است».
🔹از آنجا که وضعیت اقتصادی-اجتماعی حاصل از سوءمدیریت و تحریم در ایران شرایط خاصی را ایجاد کرده، علاوه بر اقتصاد سنتی، شرکتهای نوآور هم تحت فشار هستند.
🔹فشارهای اقتصادی و اجتماعی مانند تورم، رکود، وضعیت ارز، وضعیت مالیاتی، وضع قوانین دستوپاگیر، تعارض منافع میان نهادهای مختلف، کاسبان تحریم و کاسبان دور ماندن ایران از تکنولوژی باعث شدند که دایره تله کنکورد برای صاحبان کسبوکارهای ایرانی بزرگتر از حد معمول باشد.
🔹در محیط اقتصادی ناپایدار ایران، استارتآپها تحت فشارهستند تا بهسرعت به سوددهی برسند و این فشار میتواند باعث شود که آنها به جای تمرکز بر رشد پایدار، به دنبال راههای سریع برای کسب درآمد باشند.
🔹در جامعهای که موفقیت مادی بسیار ارزشگذاری میشود، شکست در کسبوکار میتواند باعث ایجاد فشار روانی زیادی شود و بنیانگذاران را به ادامه دادن پروژههایی که دیگر آیندهای ندارند، تشویق کند.
🔹یکی دیگر از بزرگترین دلایل برای ادامه دادن در شرایط شکست، محدودیتهای سرمایهگذاری در ایران است. دشواری جذب سرمایه در ایران باعث میشود کسبوکارها نخواهند از موقعیت خود خارج شوند.
🔹سرنوشت استارتآپها و شرکتهای نوآور پس از شکست، میتواند بسته به عوامل مختلفی، از جمله صنعت، اندازه شرکت، میزان سرمایهگذاری و دلایل شکست، بسیار متنوع باشد.
🔹اگر شکست شرکتهای نوآور و استارتآپها به دلیل مشکلات فنی یا مدیریتی باشد، احتمال موفقیت در آینده کمتر است؛ اما اگر شکست به دلیل تغییر شرایط بازار یا رقابت شدید باشد، ممکن است فرصتهای جدیدی برای رشد ایجاد شود.
منبع: تجارت فردا، شماره ۵۶۹
@den_ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from هفتهنامه تجارتفردا
اقتصاد ایران چگونه مستعد «صنعتزدایی» شد؟
هفته آینده قرار است همایشی تحت عنوان «چالشهای صنعتی شدن ایران؛ از حکمرانی اقتصادی تا تحولات جهانی» در تهران برگزار شود.
مسعود نیلی و شماری از اقتصاددانان و محققان جوان که با «پژوهشکده مطالعات اقتصادی و صنعتی شریف» همکاری میکنند، قرار است در این همایش، نتایج و یافتههای مجموعهای مطالعاتی را ارائه کنند که به سفارش «بنیاد توسعهصنعتی و کارآفرینی مهندس محسن خلیلیعراقی» تهیه و تدوین شده است.
مهندس خلیلی عراقی، بنیانگذار شرکت «بوتان» و یکی از قابلاحترامترین مدیران بخش خصوصی است که بخشی از داراییهای خود را وقف مطالعه و پژوهش اقتصادی کرده است.
همایش را گروه رسانهای دنیایاقتصاد با همکاری دانشگاه شریف و بنیاد خلیلی برگزار میکند و مسعود نیلی، امینه محمودزاده و علیرضا ساعدی سخنرانان اصلی همایش هستند.
در فصل پایانی همایش نیز قرار است میزگردی برگزار شود که علاوه بر دکتر مسعود نیلی، آقایان احمد دوستحسینی، محسن جلالپور، فرهاد نیلی، محسن افشین و رحمن قهرمانپور نیز حضور دارند.
برای ثبتنام در این همایش میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
@tejaratefarda
هفته آینده قرار است همایشی تحت عنوان «چالشهای صنعتی شدن ایران؛ از حکمرانی اقتصادی تا تحولات جهانی» در تهران برگزار شود.
مسعود نیلی و شماری از اقتصاددانان و محققان جوان که با «پژوهشکده مطالعات اقتصادی و صنعتی شریف» همکاری میکنند، قرار است در این همایش، نتایج و یافتههای مجموعهای مطالعاتی را ارائه کنند که به سفارش «بنیاد توسعهصنعتی و کارآفرینی مهندس محسن خلیلیعراقی» تهیه و تدوین شده است.
مهندس خلیلی عراقی، بنیانگذار شرکت «بوتان» و یکی از قابلاحترامترین مدیران بخش خصوصی است که بخشی از داراییهای خود را وقف مطالعه و پژوهش اقتصادی کرده است.
همایش را گروه رسانهای دنیایاقتصاد با همکاری دانشگاه شریف و بنیاد خلیلی برگزار میکند و مسعود نیلی، امینه محمودزاده و علیرضا ساعدی سخنرانان اصلی همایش هستند.
در فصل پایانی همایش نیز قرار است میزگردی برگزار شود که علاوه بر دکتر مسعود نیلی، آقایان احمد دوستحسینی، محسن جلالپور، فرهاد نیلی، محسن افشین و رحمن قهرمانپور نیز حضور دارند.
برای ثبتنام در این همایش میتوانید به اینجا مراجعه کنید.
@tejaratefarda
Forwarded from روزنامه دنیای اقتصاد
ساختار رانتی با جامعه چه میکند
بیچاره نسل جوان
✅ محسن جلالپور که هم کارآفرین است و هم تاجر و سالها مدیریت بنگاههای خصوصی را بر عهده داشته، به این پرسش پاسخ میدهد که چرا نسل زد با محیط کسبوکار به مشکل خورده و چرا کارگران این نسل با مدیران قدیمی سر ناسازگاری دارند. چکیده گفتوگوی صدف صمیمی با جلالپور را بخوانید:
🔹«همه چیز تحت تاثیر آنها دگرگون شده است»؛ این تعبیری است که پرده از رابطه نسل زد با اجتماع سنتی برمیدارد.
🔹هرچند دو سال از اوجگیری بحثهای اقتصادی درباره نسل زد گذشته؛ اما هنوز از تمام چالشهای جامعه با این نسل گفته نشده است.
🔹جوانان نسل زد در محیطهای کاری کمتر اهل تعامل هستند و الگوهای رایج را برنمیتابند. قوانین کار هم کهنه و قدیمی است و به مذاق کارگران این نسل خوش نمیآید.
🔹برخی معتقدند راهحل، در تسهیل دورکاری نسل جوان است و عدهای دیگر این ایده را غیربهرهور و ناممکن میدانند.
🔹اینکه نسل زد حوصله کار کردن در فضای کارگاهی را ندارد یک طرف قضیه است و روی دیگر این است که آینده نیروی کار جوان در بنگاههای قدیمی چه میشود؟
🔹ابتدا جوانان نسل زد را به دو گروه کارگران و متخصصان تقسیم کنیم و بعد درباره مطلوبیتهای آنها در محیط کار سخن بگوییم.
🔹به گمانم نیروی متخصص نسل زی آمادگی کار کردن در فضای سنتی را ندارد. البته نمیشود حکم کلی داد و آماری هم در کار نیست اما برخی شواهد نشان میدهد که بهطور کلی نسل زد به سه دلیل آمادگی لازم را برای کار در بخشهای قدیمی اقتصاد ایران ندارد.
🔹دلیل اول به رقابت ناسالمی برمیگردد که در اقتصاد کشور وجود دارد. درآمدهای هنگفتی که عمدتاً آقازادهها و آقازاده آقازادهها در طول سالهای اخیر برای خود دستوپا کردند باعث میشود فضای سالمی برای رقابت وجود نداشته باشد.
🔹تقریباً همه مزیتهای اقتصاد ایران در اختیار گروههای خاص و بهطور مشخص در اختیار آقازادگان است.
🔹جریان ناسالمی که در اقتصاد ایران شکل گرفته، باعث شده که بیانگیزگی جدی میان جوانان به وجود بیاید.
🔹این بیانگیزگی هم شامل تحصیلکردههای جوان میشود که عمدتاً به خاطر مسائل سیاسی و اجتماعی، راه مهاجرت را در پیش گرفتهاند و هم باعث سرخوردگی نیروی کار جوان میشود.
🔹نیروی جوان کشور نابرابری را با همه وجود خود احساس میکند و در عین حال با خودش میگوید که اگر همه عمرش را هم کار کند، نمیتواند به اندازه یک ماه منتفعان بد کار کردن اقتصاد ایران درآمد داشته باشد.
🔹فرض کنید جوانی که با اتوبوس در حال رفتن به محل کار خود است، پشت چراغ قرمز، جوانی را پشت فرمان ماشین لوکس میبیند و اولین چیزی که به ذهنش میرسد این است که وارد یک بازی ناعادلانه شده است.
🔹با خودش میگوید من اگر ۳۰ سال کار کنم، نمیتوانم از مسیر درست، به چنین درآمدی برسم و در نتیجه یا دست از کار میکشد یا کسب درآمد از مسیر نادرست را برمیگزیند.
🔹این یک واقعیت است که وقتی ما جوان بودیم، منابع برای شروع کار جدید کم بود اما فضای سالمتری وجود داشت و در نتیجه یک جوان میتوانست با چند سال کار کردن در مسیر پیشرفت قرار گیرد اما در حال حاضر فضای کار کردن به قدری ناسالم شده که جوانان امید خود را از دست میدهند.
🔹علتش هم فقط رانتها، درآمدهای بیبنیان و پولهای حاصل از بدهبستانهای رانتی است.
🔹ضمن اینکه ما مسیری را آغاز کردیم و امروز مجبور هستیم در امتداد آن حرکت کنیم؛ ولی آنها بعد از مدتی دیگر نیازی به پیشرفت نمیبینند.
🔹به نظر من یکی از بزرگترین ناترازیها در سطح افراد و خانوارها، ناترازی درآمد و هزینه است؛ یعنی امروز درآمد کارمند دولت و کارگر صنعتی به هیچ عنوان با هزینههایشان مطابقت ندارد.
🔹اولین مسئله این است که در هر خانواده ایرانی یک نفر بیکار وجود دارد. دوم اینکه از هر خانواده ایرانی یک نفر مهاجرت کرده است. سوم اینکه در هر خانواده ایرانی یک جوان ورشکسته و زمینخورده کاری وجود دارد. چهارم اینکه در هر خانواده ایرانی یک بیمار وجود دارد که متاسفانه بیماریاش صعبالاعلاج یا لاعلاج است یا مشکلات جدی دارد. پنجم هم اینکه در هر خانواده ایرانی یک پسر یا دختر مطلقه وجود دارد.
🔹در چنین خانوادههایی، دورکاری واقعاً سخت است. باز محیط کار واقعی، مقداری روحیه به انسان میدهد؛ فرد آدمها را میبیند، فضا را میبیند، صحبتی میکند، دردودلی میکند و روحیهاش بهتر میشود. بنابراین اطمینان دارم که فضای کار واقعی، با همه مشکلاتی که دارد، برای نسل زد مناسبتر از دورکاری است.
منبع: تجارت فردا، شماره ۵۷۱
✅ کانال رسمی روزنامه دنیای اقتصاد👇
@den
بیچاره نسل جوان
✅ محسن جلالپور که هم کارآفرین است و هم تاجر و سالها مدیریت بنگاههای خصوصی را بر عهده داشته، به این پرسش پاسخ میدهد که چرا نسل زد با محیط کسبوکار به مشکل خورده و چرا کارگران این نسل با مدیران قدیمی سر ناسازگاری دارند. چکیده گفتوگوی صدف صمیمی با جلالپور را بخوانید:
🔹«همه چیز تحت تاثیر آنها دگرگون شده است»؛ این تعبیری است که پرده از رابطه نسل زد با اجتماع سنتی برمیدارد.
🔹هرچند دو سال از اوجگیری بحثهای اقتصادی درباره نسل زد گذشته؛ اما هنوز از تمام چالشهای جامعه با این نسل گفته نشده است.
🔹جوانان نسل زد در محیطهای کاری کمتر اهل تعامل هستند و الگوهای رایج را برنمیتابند. قوانین کار هم کهنه و قدیمی است و به مذاق کارگران این نسل خوش نمیآید.
🔹برخی معتقدند راهحل، در تسهیل دورکاری نسل جوان است و عدهای دیگر این ایده را غیربهرهور و ناممکن میدانند.
🔹اینکه نسل زد حوصله کار کردن در فضای کارگاهی را ندارد یک طرف قضیه است و روی دیگر این است که آینده نیروی کار جوان در بنگاههای قدیمی چه میشود؟
🔹ابتدا جوانان نسل زد را به دو گروه کارگران و متخصصان تقسیم کنیم و بعد درباره مطلوبیتهای آنها در محیط کار سخن بگوییم.
🔹به گمانم نیروی متخصص نسل زی آمادگی کار کردن در فضای سنتی را ندارد. البته نمیشود حکم کلی داد و آماری هم در کار نیست اما برخی شواهد نشان میدهد که بهطور کلی نسل زد به سه دلیل آمادگی لازم را برای کار در بخشهای قدیمی اقتصاد ایران ندارد.
🔹دلیل اول به رقابت ناسالمی برمیگردد که در اقتصاد کشور وجود دارد. درآمدهای هنگفتی که عمدتاً آقازادهها و آقازاده آقازادهها در طول سالهای اخیر برای خود دستوپا کردند باعث میشود فضای سالمی برای رقابت وجود نداشته باشد.
🔹تقریباً همه مزیتهای اقتصاد ایران در اختیار گروههای خاص و بهطور مشخص در اختیار آقازادگان است.
🔹جریان ناسالمی که در اقتصاد ایران شکل گرفته، باعث شده که بیانگیزگی جدی میان جوانان به وجود بیاید.
🔹این بیانگیزگی هم شامل تحصیلکردههای جوان میشود که عمدتاً به خاطر مسائل سیاسی و اجتماعی، راه مهاجرت را در پیش گرفتهاند و هم باعث سرخوردگی نیروی کار جوان میشود.
🔹نیروی جوان کشور نابرابری را با همه وجود خود احساس میکند و در عین حال با خودش میگوید که اگر همه عمرش را هم کار کند، نمیتواند به اندازه یک ماه منتفعان بد کار کردن اقتصاد ایران درآمد داشته باشد.
🔹فرض کنید جوانی که با اتوبوس در حال رفتن به محل کار خود است، پشت چراغ قرمز، جوانی را پشت فرمان ماشین لوکس میبیند و اولین چیزی که به ذهنش میرسد این است که وارد یک بازی ناعادلانه شده است.
🔹با خودش میگوید من اگر ۳۰ سال کار کنم، نمیتوانم از مسیر درست، به چنین درآمدی برسم و در نتیجه یا دست از کار میکشد یا کسب درآمد از مسیر نادرست را برمیگزیند.
🔹این یک واقعیت است که وقتی ما جوان بودیم، منابع برای شروع کار جدید کم بود اما فضای سالمتری وجود داشت و در نتیجه یک جوان میتوانست با چند سال کار کردن در مسیر پیشرفت قرار گیرد اما در حال حاضر فضای کار کردن به قدری ناسالم شده که جوانان امید خود را از دست میدهند.
🔹علتش هم فقط رانتها، درآمدهای بیبنیان و پولهای حاصل از بدهبستانهای رانتی است.
🔹ضمن اینکه ما مسیری را آغاز کردیم و امروز مجبور هستیم در امتداد آن حرکت کنیم؛ ولی آنها بعد از مدتی دیگر نیازی به پیشرفت نمیبینند.
🔹به نظر من یکی از بزرگترین ناترازیها در سطح افراد و خانوارها، ناترازی درآمد و هزینه است؛ یعنی امروز درآمد کارمند دولت و کارگر صنعتی به هیچ عنوان با هزینههایشان مطابقت ندارد.
🔹اولین مسئله این است که در هر خانواده ایرانی یک نفر بیکار وجود دارد. دوم اینکه از هر خانواده ایرانی یک نفر مهاجرت کرده است. سوم اینکه در هر خانواده ایرانی یک جوان ورشکسته و زمینخورده کاری وجود دارد. چهارم اینکه در هر خانواده ایرانی یک بیمار وجود دارد که متاسفانه بیماریاش صعبالاعلاج یا لاعلاج است یا مشکلات جدی دارد. پنجم هم اینکه در هر خانواده ایرانی یک پسر یا دختر مطلقه وجود دارد.
🔹در چنین خانوادههایی، دورکاری واقعاً سخت است. باز محیط کار واقعی، مقداری روحیه به انسان میدهد؛ فرد آدمها را میبیند، فضا را میبیند، صحبتی میکند، دردودلی میکند و روحیهاش بهتر میشود. بنابراین اطمینان دارم که فضای کار واقعی، با همه مشکلاتی که دارد، برای نسل زد مناسبتر از دورکاری است.
منبع: تجارت فردا، شماره ۵۷۱
@den
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from روزنامه دنیای اقتصاد
مراحل و عواقب صنعتزدایی
👤 محسن جلالپور
✍️ صنعت ایران طی ۶۰سال گذشته ۵دوره کاملا متفاوت را پشت سر گذاشته است.
✍️ دوره اول مربوط به آغاز فرآیند صنعتی شدن ایران است که سالهای ابتدایی دهه ۱۳۴۰ تا میانههای دهه ۱۳۵۰ را شامل میشود. فرآیندی که بیش از همه مدیون مرحوم علینقی عالیخانی بود و به پایهگذاری توسعه صنعتی ایران منجر شد.
✍️ دوره دوم که از سال ۱۳۵۶ تا ۱۳۶۷ ادامه پیدا کرد، آغاز فرآیند صنعتزدایی در اقتصاد ایران بود.
✍️ درآمد نفتی ایران از ۲.۵میلیارد دلار در سال ۱۳۵۱ به بیش از ۲۰میلیارد دلار در سال ۱۳۵۳ افزایش یافت. این جریان سریع درآمدها به «بیماری هلندی» منجر شد. هزینههای سنگین دولت و تورم سالانه ۱۵درصدی، وابستگی به واردات را تشدید و رشد صنایع غیرنفتی را متوقف کرد.
✍️ سومین دوره که از ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۶ بوده، شامل دوران جنگ و پس از جنگ است. در این دوره وابستگی به صادرات نفت و چالشهای حکمرانی مانع تحقق مدرنیزاسیون پایدار صنعتی شد.
✍️ در سالهای ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۰، هر آنچه کاشته بودیم به خاطر سیاست خارجی تهاجمی و تحریمها از بین رفت.
✍️ دوره پنجم که از اوایل دهه 1390 شروع شد، کماکان ادامه دارد و روند صعودی سهم صنعت از تولید ناخالص داخلی پس از چهاردهه از سال ۱۳۹۰ متوقف شد و به نوسان افتاد.
✍️ این دهه به صورت طبیعی باید دهه سرمایهگذاری و اشتغال با پیشرانی استارتآپها و بنگاههای نوظهور میبود، اما با تشدید تحریمها و محدودیت اینترنت، این فرصت از نسل جوان گرفته شد.
✍️ بخش بزرگی از متولدان نسل زد اکنون وارد بازار کار شدهاند یا بهزودی وارد میشوند. این نسل علاقهای به ورود به بازار سنتی کار ندارد؛ علاقه این نسل ورود به بازار کار مبتنی بر تکنولوژی و شبکههای اجتماعی است.
✍️ اقتصاد ایران جز در موارد محدود، نتوانسته است از موجهای جهانی صنعت و توسعه بهره ببرد و اگر این بار هم مانع مشارکت اقتصاد ایران در انقلاب صنعتی چهارم شود، باید منتظر عواقب سیاسی و اجتماعی سنگین شود.
#دنیای_اقتصاد #سرمقاله #صنعت_زدایی
@den_ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
گام اول صنعتزدایی چه زمانی برداشته شد؟
اقتصاد ایران در سالهای ابتدایی دهه ۱۳۴۰ تا میانههای دهه ۱۳۵۰ گامهای بزرگی برای صنعتی شدن برداشت. فرآیندی که بیش از همه مدیون مرحوم علینقی عالیخانی بود و به پایهگذاری توسعه صنعتی ایران منجر شد. در این دوره بهرغم فراز و فرودهایی که وجود داشت و نقدهایی که بر آن دوره وارد است، سیاست توسعه به متنوعسازی و تقویت اقتصاد کمک کرد و فاصلهای هرچند محدود را با اقتصاد تکمحصولی نفتی به وجود آورد.
اما دهه 1350 بنا به دلایل زیاد، آغاز فرآیند صنعتزدایی در اقتصاد ایران بود. یعنی در یک فاصله زمانی کوتاه، دستاوردهای صنعتی دهه 40 متزلزل شد.
آن روزها اقتصاددانان نسبت به «بیماری هلندی» شناختی نداشتند و اواسط دهه ۱۳۵۰ بود که ویروس این بیماری شناخته شد، اما این ویروس چگونه به اقتصاد ایران نفوذ کرد؟
اوایل دهه ۱۳۵۰ برای اقتصاد ایران دورهای متفاوت بود که با جهش قابلتوجه درآمدهای نفتی همراه شد. درآمد نفتی ایران از ۲.۵میلیارد دلار در سال ۱۳۵۱ به بیش از ۲۰میلیارد دلار در سال ۱۳۵۳ افزایش یافت. بنا به تحقیق دکتر نیلی و همکاران، این جریان سریع درآمدها به عدمتوازن ساختاری، معروف به «بیماری هلندی» منجر شد. هزینههای سنگین دولت و تورم سالانه ۱۵درصدی، وابستگی به واردات را تشدید و رشد صنایع غیرنفتی را متوقف کرد.
این دلایل را اقتصاددانان بهدرستی برمیشمرند، اما روایت مدیران بخشخصوصی از نحوه ابتلای اقتصاد ایران به بیماری هلندی و فرآیندی که موجب «صنعتزدایی» شد نیز موید این گزاره است.
مرحوم مهدی آگاه در میانههای دهه ۱۳۵۰ به عنوان مدیر بخش صادرات شرکت ارج استخدام شد. او ماموریت یافت با سفر به کشورهای منطقه، برای صادرات محصولات شرکت ارج برنامهریزی کند. آقای آگاه به این سفر رفت و زمان زیادی را صرف بازارگشایی کرد و با موفقیت به کشور بازگشت. آن روزها محصولات صنعتی ایران در کشورهای منطقه بهخصوص در خلیجفارس، خواهان زیادی داشت. مدتی گذشت که مرحوم آگاه متوجه شد مدیران ارشد شرکت ارج مثل گذشته استراتژی توسعه صادرات را دنبال نمیکنند. وقتی بیشتر پرسوجو کرد، متوجه شد کشتیبان را سیاستی دگر آمده است؛ به این معنی که شرکت ارج قصد دارد واحد صادرات خود را تعطیل کند و مدیران و کارکنان آن بخش را در واحد واردات کالاهای خانگی از شرکت آدمیرال آمریکا به کار گمارد.
آقای آگاه متوجه میشود مهندس خلیل ارجمند از محافل دربار شنیده است که شاه قصد دارد با افزایش قیمت نفت، میزان استخراج را نیز افزایش دهد و با تجدیدنظر در برنامه بودجه، سرمایهگذاری زیادی در مسائل زیربنایی و تولیدی انجام دهد، به طوری که در ۱۰سال آینده اقتصاد ایران از کشور فرانسه پیشی گیرد. (متن کامل یادداشت مرحوم مهدی آگاه را اینجا بخوانید)
این روایت برای روزگار کنونی همچنان آموزنده است و به نظر میرسد «صنعتزدایی» در اقتصاد ایران از همین دوره آغاز شد.
متن کامل سرمقاله دنیایاقتصاد را اینجا مطالعه کنید.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
اقتصاد ایران در سالهای ابتدایی دهه ۱۳۴۰ تا میانههای دهه ۱۳۵۰ گامهای بزرگی برای صنعتی شدن برداشت. فرآیندی که بیش از همه مدیون مرحوم علینقی عالیخانی بود و به پایهگذاری توسعه صنعتی ایران منجر شد. در این دوره بهرغم فراز و فرودهایی که وجود داشت و نقدهایی که بر آن دوره وارد است، سیاست توسعه به متنوعسازی و تقویت اقتصاد کمک کرد و فاصلهای هرچند محدود را با اقتصاد تکمحصولی نفتی به وجود آورد.
اما دهه 1350 بنا به دلایل زیاد، آغاز فرآیند صنعتزدایی در اقتصاد ایران بود. یعنی در یک فاصله زمانی کوتاه، دستاوردهای صنعتی دهه 40 متزلزل شد.
آن روزها اقتصاددانان نسبت به «بیماری هلندی» شناختی نداشتند و اواسط دهه ۱۳۵۰ بود که ویروس این بیماری شناخته شد، اما این ویروس چگونه به اقتصاد ایران نفوذ کرد؟
اوایل دهه ۱۳۵۰ برای اقتصاد ایران دورهای متفاوت بود که با جهش قابلتوجه درآمدهای نفتی همراه شد. درآمد نفتی ایران از ۲.۵میلیارد دلار در سال ۱۳۵۱ به بیش از ۲۰میلیارد دلار در سال ۱۳۵۳ افزایش یافت. بنا به تحقیق دکتر نیلی و همکاران، این جریان سریع درآمدها به عدمتوازن ساختاری، معروف به «بیماری هلندی» منجر شد. هزینههای سنگین دولت و تورم سالانه ۱۵درصدی، وابستگی به واردات را تشدید و رشد صنایع غیرنفتی را متوقف کرد.
این دلایل را اقتصاددانان بهدرستی برمیشمرند، اما روایت مدیران بخشخصوصی از نحوه ابتلای اقتصاد ایران به بیماری هلندی و فرآیندی که موجب «صنعتزدایی» شد نیز موید این گزاره است.
مرحوم مهدی آگاه در میانههای دهه ۱۳۵۰ به عنوان مدیر بخش صادرات شرکت ارج استخدام شد. او ماموریت یافت با سفر به کشورهای منطقه، برای صادرات محصولات شرکت ارج برنامهریزی کند. آقای آگاه به این سفر رفت و زمان زیادی را صرف بازارگشایی کرد و با موفقیت به کشور بازگشت. آن روزها محصولات صنعتی ایران در کشورهای منطقه بهخصوص در خلیجفارس، خواهان زیادی داشت. مدتی گذشت که مرحوم آگاه متوجه شد مدیران ارشد شرکت ارج مثل گذشته استراتژی توسعه صادرات را دنبال نمیکنند. وقتی بیشتر پرسوجو کرد، متوجه شد کشتیبان را سیاستی دگر آمده است؛ به این معنی که شرکت ارج قصد دارد واحد صادرات خود را تعطیل کند و مدیران و کارکنان آن بخش را در واحد واردات کالاهای خانگی از شرکت آدمیرال آمریکا به کار گمارد.
آقای آگاه متوجه میشود مهندس خلیل ارجمند از محافل دربار شنیده است که شاه قصد دارد با افزایش قیمت نفت، میزان استخراج را نیز افزایش دهد و با تجدیدنظر در برنامه بودجه، سرمایهگذاری زیادی در مسائل زیربنایی و تولیدی انجام دهد، به طوری که در ۱۰سال آینده اقتصاد ایران از کشور فرانسه پیشی گیرد. (متن کامل یادداشت مرحوم مهدی آگاه را اینجا بخوانید)
این روایت برای روزگار کنونی همچنان آموزنده است و به نظر میرسد «صنعتزدایی» در اقتصاد ایران از همین دوره آغاز شد.
متن کامل سرمقاله دنیایاقتصاد را اینجا مطالعه کنید.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
بدرود حاجآقا
همین دیروز بود که با یکی از دوستان ذکر خیر حاجآقا میرمحمدصادقی کردیم. ساعتی بعد هم خبر درگذشت ایشان را شنیدم و خیلی ناراحت شدم.
مرحوم میرمحمد صادقی کارآفرینی نیکوکار و از جمله نمادهای صلحطلبی و خیرخواهی در بخش خصوصی بودند که نهتنها در عرصههای اقتصادی که در زندگی اجتماعی و حیات سیاسی نیز، الگویی قابل احترام برای جوانان به حساب میآمدند.
برای نخستینبار در میانههای دهه 60 با ایشان آشنا شدم اما در اواخر دولت آقای موسوی که همایشی در اتاق کرمان برگزار شد، آقای میرمحمدصادقی هم به عنوان عضو هیاترئیسه اتاق ایران به شهر ما سفر کردند. در آن زمان، آقای خاموشی رئیس اتاق بودند و به خاطر دارم که به تندی علیه دولت صحبت کردند. ظاهراً دولت قصد داشت بخشی از اختیارات اتاق را حذف و به وزارت بازرگانی واگذار کند. در مقابل موضعگیری تند آقای خاموشی، شاهد مواضع نرم و معتدل آقای میرمحمدصادقی بودم و این نخستین دیدار نزدیک من با ایشان بود. به خاطر دارم مرحوم حاجاحمد کامیابی که اولین رئیس اتاق کرمان پس از انقلاب بودند، ارادت خاصی به حاجعلاء داشتند و گاهی که به خدمت ایشان میرسیدم، درباره ایشان زیاد سخن میگفتند. پس از ایشان حاجاکبر نظریان به عنوان رئیس اتاق کرمان انتخاب و مشغول کار شدند و این دوره مصادف شد با تشدید رفت و آمد من در اتاق. مرحوم نظریان عنایت خاصی به بنده داشتند و با اینکه سن بالایی برای حضور در مجموعه هیاترئیسه نداشتم، به اصرار ایشان در سال 1377 وارد عرصه انتخابات هیات نمایندگان اتاق شدم. حضورم در هیات نمایندگان باعث رفت و آمدها و شناخت بیشتر و آشنایی گستردهتر با اعضای اتاق، از جمله حاجعلاء شد. حاج اکبر نظریان نیز ارادت ویژهای به ایشان داشتند، به نوعی که همیشه در کلام ایشان ذکر خیر آقای میرمحمدصادقی بود.
به هر حال از سال 1381 که به عنوان رئیس اتاق کرمان انتخاب شدم رفت و آمدم به اتاق ایران بیشتر شد و افتخار دوستی با حاجآقا پیدا کردم. به این ترتیب رابطهای صمیمی با ایشان شکل گرفت و توانستم از نزدیک، با اخلاقیات و روحیاتشان آشنا شوم. بیش از سه دهه است که با ایشان آشنایی دارم و با این میزان شناخت میتوانم بگویم به معنای واقعی انسانی آگاه، باانگیزه، دلسوز، نگران منافع ملی و دارای مسوولیت اجتماعی بودند. در اتاق ایشان به روی همه باز بود و من هم از این فرصت نهایت استفاده را میکردم و از مصاحبت و راهنماییهای ایشان بهره میبردم.
حاجآقا میرمحمدصادقی پدرانه و از روی اشتیاق، تجربیات خود را در اختیارم قرار میدادند و توصیههای ایشان، حلو فصل مسائل سخت و پیچیده را آسان و شفاف میکرد.
یکی از ویژگیهای مهم ایشان، آیندهنگری در زمینه مسائل اقتصادی بود. ممکن است برای برخی تعجبآور باشد اما ایشان جزو پیشگامان تشویق سرمایهگذاری در استارتاپها و شرکتهای دانشبنیان بودند. ارتباط ایشان با جوانان بسیار خوب بود و من نمیتوانم بگویم چون سن و سال بالایی داشتند، به کسبوکارهای مدرن علاقه نداشتند.
ویژگی مهم دیگر ایشان، داشتن سعهصدر و بلندنظری در کسبوکار و مدیریت بود. حتی در شرایطی که در انتخابات اتاق تهران، اکثریت آرا به نفع ایشان در صندوق ریخته نشد و حتی زمانی که علیه ایشان جو نامناسب شکل گرفته بود، با حوصله و صبر، مسائل را مدیریت کردند و شرایط سخت را پشت سرگذاشتند.
مرحوم میرمحمدصادقی علاقه زیادی به مشارکت در امور خیریه داشتند. انصافا بخش مهمی از داراییهای ایشان صرف همین امور میشد.
روحشان شاد و یادشان گرامی
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
همین دیروز بود که با یکی از دوستان ذکر خیر حاجآقا میرمحمدصادقی کردیم. ساعتی بعد هم خبر درگذشت ایشان را شنیدم و خیلی ناراحت شدم.
مرحوم میرمحمد صادقی کارآفرینی نیکوکار و از جمله نمادهای صلحطلبی و خیرخواهی در بخش خصوصی بودند که نهتنها در عرصههای اقتصادی که در زندگی اجتماعی و حیات سیاسی نیز، الگویی قابل احترام برای جوانان به حساب میآمدند.
برای نخستینبار در میانههای دهه 60 با ایشان آشنا شدم اما در اواخر دولت آقای موسوی که همایشی در اتاق کرمان برگزار شد، آقای میرمحمدصادقی هم به عنوان عضو هیاترئیسه اتاق ایران به شهر ما سفر کردند. در آن زمان، آقای خاموشی رئیس اتاق بودند و به خاطر دارم که به تندی علیه دولت صحبت کردند. ظاهراً دولت قصد داشت بخشی از اختیارات اتاق را حذف و به وزارت بازرگانی واگذار کند. در مقابل موضعگیری تند آقای خاموشی، شاهد مواضع نرم و معتدل آقای میرمحمدصادقی بودم و این نخستین دیدار نزدیک من با ایشان بود. به خاطر دارم مرحوم حاجاحمد کامیابی که اولین رئیس اتاق کرمان پس از انقلاب بودند، ارادت خاصی به حاجعلاء داشتند و گاهی که به خدمت ایشان میرسیدم، درباره ایشان زیاد سخن میگفتند. پس از ایشان حاجاکبر نظریان به عنوان رئیس اتاق کرمان انتخاب و مشغول کار شدند و این دوره مصادف شد با تشدید رفت و آمد من در اتاق. مرحوم نظریان عنایت خاصی به بنده داشتند و با اینکه سن بالایی برای حضور در مجموعه هیاترئیسه نداشتم، به اصرار ایشان در سال 1377 وارد عرصه انتخابات هیات نمایندگان اتاق شدم. حضورم در هیات نمایندگان باعث رفت و آمدها و شناخت بیشتر و آشنایی گستردهتر با اعضای اتاق، از جمله حاجعلاء شد. حاج اکبر نظریان نیز ارادت ویژهای به ایشان داشتند، به نوعی که همیشه در کلام ایشان ذکر خیر آقای میرمحمدصادقی بود.
به هر حال از سال 1381 که به عنوان رئیس اتاق کرمان انتخاب شدم رفت و آمدم به اتاق ایران بیشتر شد و افتخار دوستی با حاجآقا پیدا کردم. به این ترتیب رابطهای صمیمی با ایشان شکل گرفت و توانستم از نزدیک، با اخلاقیات و روحیاتشان آشنا شوم. بیش از سه دهه است که با ایشان آشنایی دارم و با این میزان شناخت میتوانم بگویم به معنای واقعی انسانی آگاه، باانگیزه، دلسوز، نگران منافع ملی و دارای مسوولیت اجتماعی بودند. در اتاق ایشان به روی همه باز بود و من هم از این فرصت نهایت استفاده را میکردم و از مصاحبت و راهنماییهای ایشان بهره میبردم.
حاجآقا میرمحمدصادقی پدرانه و از روی اشتیاق، تجربیات خود را در اختیارم قرار میدادند و توصیههای ایشان، حلو فصل مسائل سخت و پیچیده را آسان و شفاف میکرد.
یکی از ویژگیهای مهم ایشان، آیندهنگری در زمینه مسائل اقتصادی بود. ممکن است برای برخی تعجبآور باشد اما ایشان جزو پیشگامان تشویق سرمایهگذاری در استارتاپها و شرکتهای دانشبنیان بودند. ارتباط ایشان با جوانان بسیار خوب بود و من نمیتوانم بگویم چون سن و سال بالایی داشتند، به کسبوکارهای مدرن علاقه نداشتند.
ویژگی مهم دیگر ایشان، داشتن سعهصدر و بلندنظری در کسبوکار و مدیریت بود. حتی در شرایطی که در انتخابات اتاق تهران، اکثریت آرا به نفع ایشان در صندوق ریخته نشد و حتی زمانی که علیه ایشان جو نامناسب شکل گرفته بود، با حوصله و صبر، مسائل را مدیریت کردند و شرایط سخت را پشت سرگذاشتند.
مرحوم میرمحمدصادقی علاقه زیادی به مشارکت در امور خیریه داشتند. انصافا بخش مهمی از داراییهای ایشان صرف همین امور میشد.
روحشان شاد و یادشان گرامی
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
قاعده شب یلدا
در كتاب فارسی كلاس دوم دبستان، درسی بهنام دوازده برادر داشتیم که دوازده ماه سال را توضیح داده بود و زمانیکه به آخر پاییز و اول زمستان میرسید از بلندترین شب سال سخن میگفت. در عالم کودکی، دانستن اینكه آخرین شب پاییز كه به اولین روز زمستان ختم میشود، بلندترین شب سال است، برایم جالب بود.
بیش از پنجاه سال از اولین باری كه «شب چله» را با جزئیاتش به یاد دارم میگذرد. شب چله آن روزها هم برای خانوادهها شب خاصی بود و تشریفات ویژهای داشت اما رسم بر مهمانی و شب زندهداری در این شب نبود یا اگر بود، ما چنین رسمی نداشتیم. سالهای بعد كمكم نام این شب به «شب یلدا» تغییر كرد و شبنشینی دستهجمعی باب شد. در خانواده ما هم این رسم پر رنگتر شد.
برای آدمی با روحیات من که دوست دارم به هر بهانهای آدمها را دور هم جمع کنم، شب یلدا شب خاصی است و از زمانیکه اندک توان و اعتباری پیدا کردهام، این شب را به صورت خاص جشن گرفتهام.
هرچند در سالهای گذشته شب یلدا هم مثل خیلی از سنتهای ایرانی، تشریفاتی شده اما همچنان یک نهاد قوی و قدیمی است که میتواند سنت کنار هم بودن اعضای خانواده را تقویت کند. شخصا به دلیل فشار بیامان کار، در خیلی از شبهای یلدا دلی پر از غم و اضطراب داشتهام اما همیشه کنار عزیزانم حال بهتری پیدا کردهام و این جادوی با هم بودن در چنین شبهایی است.
معمولا آدمها سعی میکنند در چنین شبهایی غصه را کنار بگذارند، شعر حافظ بخوانند و برای عزیزان خود خاطره بگویند. به همین دلیل خیلی از شبهای یلدا برای من خاطرهساز شده و فردای آن شب، با حس و حالی بهتر سراغ گرفتاریهای کاریام رفتهام.
اما شبهای یلدا بدون غصه هم نیستند؛ هر سال شماری از عزیزان ما از قطار زندگی پیاده میشوند و در شب یلدا جایشان را خالی میبینیم. افرادی که سالهای طولانی زیر سایهشان نفس کشیدیم و حالا باید با یاد و نامشان زندگی کنیم.
راستش ما قدیمیترها اعتقاد و باور عمیقی به اهمیت رفتوآمد و دور هم نشستن داریم ولی جوانها بیشتر با فضای مجازی و بازی و سرگرمیهای جدید خو گرفتهاند. قطعا هر انتخابی، فرصتها و تهدیدهای خودش را دارد اما میان این همه سنت خوب و بد، حیف است که شب یلدا به عنوان یک نهاد قوی، تضعیف شود.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
در كتاب فارسی كلاس دوم دبستان، درسی بهنام دوازده برادر داشتیم که دوازده ماه سال را توضیح داده بود و زمانیکه به آخر پاییز و اول زمستان میرسید از بلندترین شب سال سخن میگفت. در عالم کودکی، دانستن اینكه آخرین شب پاییز كه به اولین روز زمستان ختم میشود، بلندترین شب سال است، برایم جالب بود.
بیش از پنجاه سال از اولین باری كه «شب چله» را با جزئیاتش به یاد دارم میگذرد. شب چله آن روزها هم برای خانوادهها شب خاصی بود و تشریفات ویژهای داشت اما رسم بر مهمانی و شب زندهداری در این شب نبود یا اگر بود، ما چنین رسمی نداشتیم. سالهای بعد كمكم نام این شب به «شب یلدا» تغییر كرد و شبنشینی دستهجمعی باب شد. در خانواده ما هم این رسم پر رنگتر شد.
برای آدمی با روحیات من که دوست دارم به هر بهانهای آدمها را دور هم جمع کنم، شب یلدا شب خاصی است و از زمانیکه اندک توان و اعتباری پیدا کردهام، این شب را به صورت خاص جشن گرفتهام.
هرچند در سالهای گذشته شب یلدا هم مثل خیلی از سنتهای ایرانی، تشریفاتی شده اما همچنان یک نهاد قوی و قدیمی است که میتواند سنت کنار هم بودن اعضای خانواده را تقویت کند. شخصا به دلیل فشار بیامان کار، در خیلی از شبهای یلدا دلی پر از غم و اضطراب داشتهام اما همیشه کنار عزیزانم حال بهتری پیدا کردهام و این جادوی با هم بودن در چنین شبهایی است.
معمولا آدمها سعی میکنند در چنین شبهایی غصه را کنار بگذارند، شعر حافظ بخوانند و برای عزیزان خود خاطره بگویند. به همین دلیل خیلی از شبهای یلدا برای من خاطرهساز شده و فردای آن شب، با حس و حالی بهتر سراغ گرفتاریهای کاریام رفتهام.
اما شبهای یلدا بدون غصه هم نیستند؛ هر سال شماری از عزیزان ما از قطار زندگی پیاده میشوند و در شب یلدا جایشان را خالی میبینیم. افرادی که سالهای طولانی زیر سایهشان نفس کشیدیم و حالا باید با یاد و نامشان زندگی کنیم.
راستش ما قدیمیترها اعتقاد و باور عمیقی به اهمیت رفتوآمد و دور هم نشستن داریم ولی جوانها بیشتر با فضای مجازی و بازی و سرگرمیهای جدید خو گرفتهاند. قطعا هر انتخابی، فرصتها و تهدیدهای خودش را دارد اما میان این همه سنت خوب و بد، حیف است که شب یلدا به عنوان یک نهاد قوی، تضعیف شود.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
شوک ارزی اخیر چرا به وجود آمد؟
🔹 اقتصاد ایران که در ۱۳سال گذشته، چهار شوک ارزی را تجربه کرده، یک بار دیگر با شوکی سنگین مواجه شد و قیمت دلار در مدت زمانی کوتاه از آغاز به کار دولت چهاردهم، از رقم ۵۹هزار تومان تا مقادیر بالاتر از ۸۰هزار تومان افزایش پیدا کرد.برخی این شوک را ناشی از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات آمریکا و احتمال تشدید تحریمهای ایران میدانند. برخی آن را به موج تورمی چند ماه گذشته ارتباط میدهند و برخی هم معتقدند مدیران دولت چهاردهم عامدانه قیمت ارز را افزایش میدهند تا کسریها را جبران کنند.
🔹 هرچه هست، شوک ارزی اخیر در شرایطی رخ داده که دولت مستقر، شناورسازی نرخ ارز و راهاندازی بازار ارز تجاری را در پیش گرفته و اعلام کرده که هدف از راهاندازی آن، شفافسازی و ایجاد تعادل در بازار است. اما عدهای معتقدند اجرای این سیاست با موفقیت همراه نبوده و شوک اخیر ناشی از اجرای همین سیاست بوده است. ضمن اینکه منتقدان دولت معتقدند؛ یکی از اهداف اجرای سیاست یکسانسازی نرخ ارز از بین بردن رانت ادعایی بود که نه تنها رانت را کم نکرده، بلکه بیشتر هم کرده است.
اما سوال این است که محرک بالابرنده قیمت دلار چیست و آیا دولت چهاردهم با راهاندازی بازار ارز تجاری در مسیر درستی گام برمیدارد؟
🔹 یکی از مسیرهای مهم که وضعیت ارزی را نشان میدهد، تراز تجاری کشور است. تراز تجاری نشاندهنده تفاوت میان ارزش صادرات و واردات کشور است. آمارها نشان میدهند در ۷ماه گذشته، واردات کشور به میزان زیادی از صادرات پیشی گرفته و منجر به کسری ۷میلیارد دلاری در تراز تجاری شده است. با توجه به شرایط خاص کشور، انتظار میرود کسری تراز تجاری از این رقم نیز فراتر رود. از سوی دیگر هنوز دولت دونالد ترامپ تشکیل نشده که شنیدهها از کاهش ۳۰۰هزار بشکهای صادرات نفتخام حکایت دارد. مادامیکه صادرات نفتی کاهش پیدا کند، کسری تراز تجاری بیشتر میشود و میتواند تامین مالی واردات را با مشکل مواجه کند و در ماههای آینده باعث التهاب بیشتر در بازار ارز شود.
اما آیا راهحلی وجود دارد که دولت بتواند قدری از التهاب ارزی پیش رو کم کند؟
🔹واقعیت قضیه این است که بدون حلوفصل تحریمها چشماندازی برای توقف شوکهای ارزی وجود ندارد؛ اما اگر این ابرعامل، کنار گذاشته شود، آنوقت احتمالا میشود با مدیریت تقاضای ارز قدری از التهاب موجود را کم کرد.
در حال حاضر عوامل مختلفی در افزایش تقاضای ارز نقش دارد. مهمترین عامل، ساختار چند نرخی ارز است. وقتی چند نرخ برای ارز داریم چه اتفاقی میافتد؟
🔹ارز هم مثل همه کالاها، از قاعده عرضه و تقاضا تبعیت میکند. یعنی زمانیکه عرضه آن افزایش پیدا کند، قیمت آن کاهش پیدا میکند و زمانیکه عرضه آن کاهش پیدا کند، قیمت آن افزایش مییابد. وقتی دولت با هدف کاهش آسیبپذیری اقشار کمبرخوردار، نظام چند نرخی تعریف میکند و به برخی کالاها ارز ترجیحی اختصاص میدهد، قطعا تقاضا برای ارز ارزانتر افزایش مییابد. در این شرایط، متقاضی ارز ارزانتر، دست به دامان سیاستمداران ذینفوذ میشود تا ارز ترجیحی بیشتری بگیرد و در این مسیر حاضر است بخشی از رانتی را که قرار است به دست بیاورد با سیاستمدار شریک شود. به این ترتیب فسادهای بزرگ نظیر چای دبش شکل میگیرد که پای مقامات زیادی به پرونده آن باز شده است.
🔹 این سیاست همچنین منجر به شکلگیری فسادهای بزرگ در تجارت میشود. در حال حاضر یکی از مسائل در زمینه تجارت خارجی، کماظهاری صادرات و بیشاظهاری واردات بهدلیل اختلاف قابل توجه نرخ حواله و نرخ دلار بازار آزاد است. وجود شکاف بین نرخ دلار آزاد و نرخهای دولتی بهقدری جذاب است که تقاضا برای دریافت ارز ترجیحی را در سطح بالایی حفظ میکند. تا زمانی که صادرات کالاها سودآور نباشد و همچنین اختلاف نرخ حواله و بازار آزاد در سطح بالایی باشد، انگیزه صادرکنندگان کاهش مییابد که یا به کاهش صادرات و در نتیجه ارزآوری کمتر به کشور منجر میشود یا فعالان تجاری به دنبال راههای دیگری از جمله قاچاق یا دور زدن قوانین میروند. بهطور کلی چندنرخی بودن ارز زمینه فساد و رانت در کشور را ایجاد میکند. این یک واقعیت است که وقتی تفاوت بین قیمت ارز برای واردات به وجود میآید، میزان درخواست ارز از درخواست قیمت واقعی بیشتر میشود که به این پدیده بیشاظهاری یا over invoice میگویند.
ادامه متن سرمقاله دنیایاقتصاد را اینجا بخوانید.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
🔹 اقتصاد ایران که در ۱۳سال گذشته، چهار شوک ارزی را تجربه کرده، یک بار دیگر با شوکی سنگین مواجه شد و قیمت دلار در مدت زمانی کوتاه از آغاز به کار دولت چهاردهم، از رقم ۵۹هزار تومان تا مقادیر بالاتر از ۸۰هزار تومان افزایش پیدا کرد.برخی این شوک را ناشی از پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات آمریکا و احتمال تشدید تحریمهای ایران میدانند. برخی آن را به موج تورمی چند ماه گذشته ارتباط میدهند و برخی هم معتقدند مدیران دولت چهاردهم عامدانه قیمت ارز را افزایش میدهند تا کسریها را جبران کنند.
🔹 هرچه هست، شوک ارزی اخیر در شرایطی رخ داده که دولت مستقر، شناورسازی نرخ ارز و راهاندازی بازار ارز تجاری را در پیش گرفته و اعلام کرده که هدف از راهاندازی آن، شفافسازی و ایجاد تعادل در بازار است. اما عدهای معتقدند اجرای این سیاست با موفقیت همراه نبوده و شوک اخیر ناشی از اجرای همین سیاست بوده است. ضمن اینکه منتقدان دولت معتقدند؛ یکی از اهداف اجرای سیاست یکسانسازی نرخ ارز از بین بردن رانت ادعایی بود که نه تنها رانت را کم نکرده، بلکه بیشتر هم کرده است.
اما سوال این است که محرک بالابرنده قیمت دلار چیست و آیا دولت چهاردهم با راهاندازی بازار ارز تجاری در مسیر درستی گام برمیدارد؟
🔹 یکی از مسیرهای مهم که وضعیت ارزی را نشان میدهد، تراز تجاری کشور است. تراز تجاری نشاندهنده تفاوت میان ارزش صادرات و واردات کشور است. آمارها نشان میدهند در ۷ماه گذشته، واردات کشور به میزان زیادی از صادرات پیشی گرفته و منجر به کسری ۷میلیارد دلاری در تراز تجاری شده است. با توجه به شرایط خاص کشور، انتظار میرود کسری تراز تجاری از این رقم نیز فراتر رود. از سوی دیگر هنوز دولت دونالد ترامپ تشکیل نشده که شنیدهها از کاهش ۳۰۰هزار بشکهای صادرات نفتخام حکایت دارد. مادامیکه صادرات نفتی کاهش پیدا کند، کسری تراز تجاری بیشتر میشود و میتواند تامین مالی واردات را با مشکل مواجه کند و در ماههای آینده باعث التهاب بیشتر در بازار ارز شود.
اما آیا راهحلی وجود دارد که دولت بتواند قدری از التهاب ارزی پیش رو کم کند؟
🔹واقعیت قضیه این است که بدون حلوفصل تحریمها چشماندازی برای توقف شوکهای ارزی وجود ندارد؛ اما اگر این ابرعامل، کنار گذاشته شود، آنوقت احتمالا میشود با مدیریت تقاضای ارز قدری از التهاب موجود را کم کرد.
در حال حاضر عوامل مختلفی در افزایش تقاضای ارز نقش دارد. مهمترین عامل، ساختار چند نرخی ارز است. وقتی چند نرخ برای ارز داریم چه اتفاقی میافتد؟
🔹ارز هم مثل همه کالاها، از قاعده عرضه و تقاضا تبعیت میکند. یعنی زمانیکه عرضه آن افزایش پیدا کند، قیمت آن کاهش پیدا میکند و زمانیکه عرضه آن کاهش پیدا کند، قیمت آن افزایش مییابد. وقتی دولت با هدف کاهش آسیبپذیری اقشار کمبرخوردار، نظام چند نرخی تعریف میکند و به برخی کالاها ارز ترجیحی اختصاص میدهد، قطعا تقاضا برای ارز ارزانتر افزایش مییابد. در این شرایط، متقاضی ارز ارزانتر، دست به دامان سیاستمداران ذینفوذ میشود تا ارز ترجیحی بیشتری بگیرد و در این مسیر حاضر است بخشی از رانتی را که قرار است به دست بیاورد با سیاستمدار شریک شود. به این ترتیب فسادهای بزرگ نظیر چای دبش شکل میگیرد که پای مقامات زیادی به پرونده آن باز شده است.
🔹 این سیاست همچنین منجر به شکلگیری فسادهای بزرگ در تجارت میشود. در حال حاضر یکی از مسائل در زمینه تجارت خارجی، کماظهاری صادرات و بیشاظهاری واردات بهدلیل اختلاف قابل توجه نرخ حواله و نرخ دلار بازار آزاد است. وجود شکاف بین نرخ دلار آزاد و نرخهای دولتی بهقدری جذاب است که تقاضا برای دریافت ارز ترجیحی را در سطح بالایی حفظ میکند. تا زمانی که صادرات کالاها سودآور نباشد و همچنین اختلاف نرخ حواله و بازار آزاد در سطح بالایی باشد، انگیزه صادرکنندگان کاهش مییابد که یا به کاهش صادرات و در نتیجه ارزآوری کمتر به کشور منجر میشود یا فعالان تجاری به دنبال راههای دیگری از جمله قاچاق یا دور زدن قوانین میروند. بهطور کلی چندنرخی بودن ارز زمینه فساد و رانت در کشور را ایجاد میکند. این یک واقعیت است که وقتی تفاوت بین قیمت ارز برای واردات به وجود میآید، میزان درخواست ارز از درخواست قیمت واقعی بیشتر میشود که به این پدیده بیشاظهاری یا over invoice میگویند.
ادامه متن سرمقاله دنیایاقتصاد را اینجا بخوانید.
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
روزنامه دنیای اقتصاد
میوه تحمل
اقتصاد ایران که در 13سال گذشته، چهار شوک ارزی را تجربه کرده، یک بار دیگر با شوکی سنگین مواجه شد و قیمت دلار در مدت زمانی کوتاه از آغاز به کار دولت چهاردهم، از رقم 59هزار تومان تا مقادیر بالاتر از 80هزار تومان افزایش پیدا کرد.برخی این شوک را ناشی از پیروزی…
Forwarded from روزنامه دنیای اقتصاد
خاویر میلی ایران کجاست؟
👤 پویا جبلعاملی؛ سردبیر روزنامه دنیای اقتصاد
✍️ وقتی خاویر میلی قدرت را در آرژانتین به دست گرفت، کمتر کسی باور داشت وی بتواند با راهحل «ارهای» خودش برای قلعوقمع دستگاه بوروکراتیک دولتی، بیش از چند صباحی در کاخ ریاستجمهوری بماند.
✍️ رسانههای لیبرال با وجود باور به منطق درست استراتژی وی، بیم آن را داشتند که خطمشی افراطی باعث شود تا او بهزودی توسط گروههای ذینفع، پرونیستها و دیگر رقبای سیاسی به زیر کشیده شود.
✍️ اما وی توانست همچنان بر اریکه قدرت باشد و به مردم نشان دهد مشکل دقیقا کجاست. مشکل تورم سهرقمی خیرهکننده آرژانتین و بیثباتیهای پولی و فقر گسترده، دولت عریض و طویل و ناکارآمد است. مشکل کسری بودجه است. مشکل اقتصاد حمایتی، تعرفهمحور و دولتی است.
✍️ میلی در گام اول تعداد وزارتخانهها را از ۱۹به ۹ کاهش داد. همراه با این کاهش، ۳۰هزار کارمند دولتی راهی خانههایشان شدند.
✍️ در پی این تحول میلی توانست کسری بودجه شدید دولت را به مازاد تبدیل کند؛ امری کمسابقه در تاریخ آرژانتین.
✍️ آخرین آمار عملیاتی بودجه نشان میدهد با وجود تورم ۱۶۶درصدی نقطه به نقطه، هزینه دولت به شکل واقعی کاهش و درآمد دولت نیز ۲۵۶درصد رشد داشته است. این اقدامات باعث شد تورم ۲۹۲درصدی آوریل در آخرین آمار به ۱۶۶درصد برسد.
✍️ پس از ثبات بودجهای دولت، میلی به سمت باز کردن فضای کسبوکار از طریق اره کردن مقررات و مجوزهای دولتی و همچنین برداشتن موانع تعرفهای و غیرتعرفهای تجارت رفته است.
✍️ نکته آنجاست که استراتژی مشخص از سوی میلی و توانایی وی در اعمال سیاستهایش باعث شده زمین بازی اقتصاد در آرژانتین به کل با پیش از حضور وی تغییر کند.
✍️ این سوی دنیا اما، مایی هستیم که شباهتهای بسیاری با آرژانتینیها داریم.
✍️ عزمی باید پیدا شود که واقعا اره به دست گیرد و وزارتخانهها و نهادها و ارگانهایی را که از دولت بودجه میگیرند، مانند آرژانتین قلعوقمع کند.
✍️ عزمی که بتواند حداقل ۳۰درصد هزینه دولت را کاهش دهد؛ که بتواند روزگاری رویایی را برای ما رقم زند و بودجه دولت مازاد بیاورد.
✍️ عزمی که بتواند دیوار تعرفهها را از بین ببرد، واردات کالاها مانند خودرو را آزاد کند؛ که بتواند فرآیند بیثمر و رانتخیز پیمانسپاری ارزی را بردارد و حق مالکیت و آزادی را به فعالان اقتصادی بازگرداند. عزمی باید پیدا شود که راه تنفس اقتصاد ایران را باز کند؛ که بتواند ایران را به جرگه اقتصاد جهانی بازگرداند؛ که بتواند حسرت عقبماندگی شمال و جنوب خلیجفارس را رفع کند؛ راهحل را بدون ترس روی میز بگذارد و برای اجرایش دست بهکار شود و از ریسکها و خطراتش نهراسد.
#دنیای_اقتصاد #سرمقاله #آرژانتین #خاویر_میلی #اصلاحات_اقتصادی #اقتصاد_دولتی #تورم
@den_ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
چرا نسل زد علاقه به فعالیتهای سنتی ندارد؟
نسل زد به سه دلیل آمادگی لازم را برای کار در بخشهای قدیمی اقتصاد ایران ندارد:
🔹 دلیل اول به رقابت ناسالمی برمیگردد که در اقتصاد کشور وجود دارد. درآمدهای هنگفتی که عمدتاً آقازادهها و آقازاده آقازادهها در طول سالهای اخیر برای خود دستوپا کردند باعث میشود فضای سالمی برای رقابت وجود نداشته باشد. تقریباً همه مزیتهای اقتصاد ایران در اختیار گروههای خاص و بهطور مشخص در اختیار آقازادگان است. جریان ناسالمی که در اقتصاد ایران شکل گرفته، باعث شده که بیانگیزگی جدی میان جوانان به وجود بیاید. این بیانگیزگی هم شامل تحصیلکردههای جوان میشود که عمدتاً به خاطر مسائل سیاسی و اجتماعی، راه مهاجرت را در پیش گرفتهاند و هم باعث سرخوردگی نیروی کار جوان میشود. نیروی جوان کشور نابرابری را با همه وجود خود احساس میکند و در عین حال با خودش میگوید که اگر همه عمرش را هم کار کند، نمیتواند به اندازه یک ماه منتفعان بد کار کردن اقتصاد ایران درآمد داشته باشد. فرض کنید جوانی که با اتوبوس در حال رفتن به محل کار خود است، پشت چراغ قرمز، جوانی را پشت فرمان ماشین لوکس میبیند و اولین چیزی که به ذهنش میرسد این است که وارد یک بازی ناعادلانه شده است. با خودش میگوید من اگر 30 سال کار کنم، نمیتوانم از مسیر درست، به چنین درآمدی برسم و در نتیجه یا دست از کار میکشد یا کسب درآمد از مسیر نادرست را برمیگزیند. این یک واقعیت است که وقتی ما جوان بودیم، منابع برای شروع کار جدید کم بود اما فضای سالمتری وجود داشت و در نتیجه یک جوان میتوانست با چند سال کار کردن در مسیر پیشرفت قرار گیرد اما در حال حاضر فضای کار کردن به قدری ناسالم شده که جوانان امید خود را از دست میدهند. اگر نسلهای قبل با پدیده آقازادگی مواجه بودند، نسل جوان امروز با آقازادههای نسل زد مواجه است که تعدادشان هم کم نیست. مشخصاً این شرایط، بیانگیزگی جدی به وجود میآورد.
این نارضایتی تنها در مورد نسل زی هم نیست؛ بلکه حتی ما که سه یا چهار نسل با آنان فاصله داریم هم با آن درگیریم. بیانگیزگی برای امثال من هم زمانی پیش میآید که میبینم 60 سال فعالیت خانوادگی پدر با 40 سال فعالیت خانوادگی خودم که روی هم میشود 100 سال؛ با یورش آقازادهای به محاق میرود. یکی میآید و یکشبه از همه این سابقه و تلاش سبقت میگیرد. علتش هم فقط رانتها، درآمدهای بیبنیان و پولهای حاصل از بدهبستانهای رانتی است. ضمن اینکه ما مسیری را آغاز کردیم و امروز مجبور هستیم در امتداد آن حرکت کنیم؛ ولی آنها بعد از مدتی دیگر نیازی به پیشرفت نمیبینند.
🔹 دلیل دوم؛ مقایسه درآمد در برابر هزینههاست. به نظر من یکی از بزرگترین ناترازیها در سطح افراد و خانوارها، ناترازی درآمد و هزینه است؛ یعنی امروز درآمد کارمند دولت و کارگر صنعتی به هیچ عنوان با هزینههایشان مطابقت ندارد. طرف حساب میکند که اگر یک ماه در شهرستانها کار کند 15 تا 20 میلیون تومان و در تهران 30 تا 35 میلیون تومان حداکثر درآمد دارد (آن هم اگر در بالاترین جایگاه کاری و بهترین شرایط کار کند)، باز هم درآمدش با خرج زندگیاش جور درنمیآید، یعنی دخلوخرج نمیخواند. جوان نسل جدید وقتی میبیند کار کردن و نکردنش در زندگیاش چندان تاثیری ندارد نسبت به آینده ناامید میشود.
🔹 دلیل سوم که به نظر من از دو دلیل اولی هم مهمتر است به مقایسه «خود» در برابر یک جوان خارجی بازمیگردد. جوان نسل زد از طریق اینترنت و شبکههای اجتماعی به راحتی میتواند خود را با جوانان کشورهای دیگر مقایسه کند. امروز اینترنت همه را به هم وصل کرده است. در قدیم اینطور نبود و نهایت شما از شهر و روستای خودت خبر داشتی. یادم هست زمانی که بچه بودیم، روزنامه، هفتگی به شهرمان میآمد و هفتهنامهها به صورت ماهانه دستمان میرسید. بزرگترهای ما هفتهای یکبار میرفتند پای ماشینهای بینراهی میایستادند تا مجله اطلاعات هفتگی یا مجله جوانان را بخرند اما امروز خبرها لحظهای منتقل میشود. بنابراین جوان نسل زد، وقتی خودش را با همسنوسال خود در یک کشور دیگر مثل ترکیه و امارات یا کشورهای اروپایی و آمریکایی مقایسه میکند، میبیند خیلی با رفاه او فاصله دارد. بنابراین دلیلی نمیبیند برای کار در سطح عادی تلاشی کند. نهایتاً سعی میکند شرایط را به سمتی ببرد که حداقل اگر جایی کار میکند، درآمدش با شرایط زندگی، رفاه و آزادی عملش مطابقت داشته باشد.
متن کامل گفتوگو را اینجا بخوانید
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
نسل زد به سه دلیل آمادگی لازم را برای کار در بخشهای قدیمی اقتصاد ایران ندارد:
🔹 دلیل اول به رقابت ناسالمی برمیگردد که در اقتصاد کشور وجود دارد. درآمدهای هنگفتی که عمدتاً آقازادهها و آقازاده آقازادهها در طول سالهای اخیر برای خود دستوپا کردند باعث میشود فضای سالمی برای رقابت وجود نداشته باشد. تقریباً همه مزیتهای اقتصاد ایران در اختیار گروههای خاص و بهطور مشخص در اختیار آقازادگان است. جریان ناسالمی که در اقتصاد ایران شکل گرفته، باعث شده که بیانگیزگی جدی میان جوانان به وجود بیاید. این بیانگیزگی هم شامل تحصیلکردههای جوان میشود که عمدتاً به خاطر مسائل سیاسی و اجتماعی، راه مهاجرت را در پیش گرفتهاند و هم باعث سرخوردگی نیروی کار جوان میشود. نیروی جوان کشور نابرابری را با همه وجود خود احساس میکند و در عین حال با خودش میگوید که اگر همه عمرش را هم کار کند، نمیتواند به اندازه یک ماه منتفعان بد کار کردن اقتصاد ایران درآمد داشته باشد. فرض کنید جوانی که با اتوبوس در حال رفتن به محل کار خود است، پشت چراغ قرمز، جوانی را پشت فرمان ماشین لوکس میبیند و اولین چیزی که به ذهنش میرسد این است که وارد یک بازی ناعادلانه شده است. با خودش میگوید من اگر 30 سال کار کنم، نمیتوانم از مسیر درست، به چنین درآمدی برسم و در نتیجه یا دست از کار میکشد یا کسب درآمد از مسیر نادرست را برمیگزیند. این یک واقعیت است که وقتی ما جوان بودیم، منابع برای شروع کار جدید کم بود اما فضای سالمتری وجود داشت و در نتیجه یک جوان میتوانست با چند سال کار کردن در مسیر پیشرفت قرار گیرد اما در حال حاضر فضای کار کردن به قدری ناسالم شده که جوانان امید خود را از دست میدهند. اگر نسلهای قبل با پدیده آقازادگی مواجه بودند، نسل جوان امروز با آقازادههای نسل زد مواجه است که تعدادشان هم کم نیست. مشخصاً این شرایط، بیانگیزگی جدی به وجود میآورد.
این نارضایتی تنها در مورد نسل زی هم نیست؛ بلکه حتی ما که سه یا چهار نسل با آنان فاصله داریم هم با آن درگیریم. بیانگیزگی برای امثال من هم زمانی پیش میآید که میبینم 60 سال فعالیت خانوادگی پدر با 40 سال فعالیت خانوادگی خودم که روی هم میشود 100 سال؛ با یورش آقازادهای به محاق میرود. یکی میآید و یکشبه از همه این سابقه و تلاش سبقت میگیرد. علتش هم فقط رانتها، درآمدهای بیبنیان و پولهای حاصل از بدهبستانهای رانتی است. ضمن اینکه ما مسیری را آغاز کردیم و امروز مجبور هستیم در امتداد آن حرکت کنیم؛ ولی آنها بعد از مدتی دیگر نیازی به پیشرفت نمیبینند.
🔹 دلیل دوم؛ مقایسه درآمد در برابر هزینههاست. به نظر من یکی از بزرگترین ناترازیها در سطح افراد و خانوارها، ناترازی درآمد و هزینه است؛ یعنی امروز درآمد کارمند دولت و کارگر صنعتی به هیچ عنوان با هزینههایشان مطابقت ندارد. طرف حساب میکند که اگر یک ماه در شهرستانها کار کند 15 تا 20 میلیون تومان و در تهران 30 تا 35 میلیون تومان حداکثر درآمد دارد (آن هم اگر در بالاترین جایگاه کاری و بهترین شرایط کار کند)، باز هم درآمدش با خرج زندگیاش جور درنمیآید، یعنی دخلوخرج نمیخواند. جوان نسل جدید وقتی میبیند کار کردن و نکردنش در زندگیاش چندان تاثیری ندارد نسبت به آینده ناامید میشود.
🔹 دلیل سوم که به نظر من از دو دلیل اولی هم مهمتر است به مقایسه «خود» در برابر یک جوان خارجی بازمیگردد. جوان نسل زد از طریق اینترنت و شبکههای اجتماعی به راحتی میتواند خود را با جوانان کشورهای دیگر مقایسه کند. امروز اینترنت همه را به هم وصل کرده است. در قدیم اینطور نبود و نهایت شما از شهر و روستای خودت خبر داشتی. یادم هست زمانی که بچه بودیم، روزنامه، هفتگی به شهرمان میآمد و هفتهنامهها به صورت ماهانه دستمان میرسید. بزرگترهای ما هفتهای یکبار میرفتند پای ماشینهای بینراهی میایستادند تا مجله اطلاعات هفتگی یا مجله جوانان را بخرند اما امروز خبرها لحظهای منتقل میشود. بنابراین جوان نسل زد، وقتی خودش را با همسنوسال خود در یک کشور دیگر مثل ترکیه و امارات یا کشورهای اروپایی و آمریکایی مقایسه میکند، میبیند خیلی با رفاه او فاصله دارد. بنابراین دلیلی نمیبیند برای کار در سطح عادی تلاشی کند. نهایتاً سعی میکند شرایط را به سمتی ببرد که حداقل اگر جایی کار میکند، درآمدش با شرایط زندگی، رفاه و آزادی عملش مطابقت داشته باشد.
متن کامل گفتوگو را اینجا بخوانید
☑️ محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
هفته نامه تجارت فردا
بیچاره نسل جوان
«همه چیز تحت تاثیر آنها دگرگون شده است»؛ این تعبیری است که پرده از رابطه نسل زد با اجتماع سنتی برمیدارد. هرچند دو سال از اوجگیری