از بین رفتن قبح تعطیلی
🔹 فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیمگیران کشور در آن تبحر پیدا کردهاند و برای انجام آن درنگ نمیکنند. انگار میان همه راهحلهای کوچک و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دستتر است. تعطیلی نه مشکل سیاسی دارد، نه ایراد شرعی بر آن میگیرند، نه مردم را تحریک میکند و نه رسانه به آن حساسیت دارد. به همین دلیل است که دست و دل سیاستمدارانی که برای اصلاح و ساختن و رونق دادن میلرزد، برای توقیف و تعطیل کردن و برچیدن، ثانیهای تردید نمیکند. انگار قبح تعطیل کردن و تعطیل شدن از بین رفته و این خیلی برای آینده کشور نگرانکننده است.
🔹اما چرا تنها واکنش تصمیمگیران در برابر مشکلات کوچک و بزرگ، تعطیل کردن کشور است؟ این پرسش، ریشه در الگویی غلط دارد که در سالهای اخیر به انتخاب اصلی همه دولتها تبدیل شده است. ساختاری که دوست ندارد هزینه اصلاحات اقتصادی را بپردازد، دنبال راهحلهای کم هزینه است و چه راهحلی از این ارزانتر که در برابر هر مشکلی، تصمیم به تعطیلی بگیرد. با کمبود گاز، صنایع را تعطیل کند، با آلودگی هوا، آموزش را به محاق ببرد، با کمبود برق، خوزستان را خاموش کند و ...
بدون شک ریشه این عادت به ضعفهای نظام حکمرانی باز میگردد که وقوع بحرانها را به تعویق میاندازد و به جای پیشبینی و پیشگیری، اغلب منتظر وقوع بحران میماند و سپس با سادهترین ابزارها مثل تعطیل کردن کارخانهها و مدرسهها، به آن واکنش نشان میدهد. این رویکرد نهتنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه به فهرست نااطمنانیها، نااطمینانی تعطیلیها را هم اضافه میکند و به این ترتیب، قباحت تعطیل کردن را بهتدریج از بین برده و آن را برای نسلهای آیندهساز به امری عادی تبدیل کرده است. عادیسازی تعطیلی، نشانهای از ضعف در حکمرانی است؛ جایی که به جای حل مسئله، صورتمسئله پاک میشود.
🔹دولتها برای تعطیل کردن و برچیدن نمیآیند؛ میآیند که نگذارند کار به تعطیل کردن برسد، میآیند که امنیت را تأمین کنند، میآیند که زیرساختها تأمین شود، میآیند که نهاد بسازند و قاعده بازی تعریف کنند، اما در سالهای گذشته جایگاه نهاد دولت در نظام حکمرانی ما به قدری تنزل یافته که باید درباره خاموشی و تعطیلی جلسه بگذارد و نه برای رشد و توسعه.
🔹این نهاد کم اثر اما متوجه نیست که تعطیلیها چگونه به اقتصاد کشور ضربه میزند. که توقف فعالیتهای تولیدی، خدماتی و تجاری، حتی برای نصف روز، چگونه زنجیره تأمین را مختل کرده و هزینههای سنگینی به کسبوکارها تحمیل میکند. متوجه نیست که کارگران روزمزد و مشاغل کوچک که توان تحمل این توقفها را ندارند، چگونه آسیب میبینند. حتی برای تعطیل کردن هم حاضر به پذیرفتن بخشی از هزینههای تحمیل شده نیست. نه معادل تعطیلیها مالیات را کم میکند و نه از فشار تأمین اجتماعی میکاهد.
🔹 برای گذار از این شرایط چه باید کرد؟
برای برونرفت از این چرخه، نیاز به تغییر انگارهها در مدیریت کشور است. سرمایهگذاری در زیرساختهای مقاوم، تقویت نظام آموزشی برای انطباق با شرایط بحرانی و توسعه برنامههای پیشگیرانه برای مدیریت منابع و اقلیم، تنها بخشی از راهکارهای ممکن هستند. تصمیمگیران باید بپذیرند که تعطیلی، راهحل نیست، بلکه نشانهای از ناتوانی در مواجهه با چالشهاست. جامعهای که به تعطیلی عادت کند، از پویایی و پیشرفت بازمیماند.
زمان آن رسیده که به جای فشار دادن دکمه تعطیلی، دکمه تدبیر و برنامهریزی را فعال کنیم.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
🔹 فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیمگیران کشور در آن تبحر پیدا کردهاند و برای انجام آن درنگ نمیکنند. انگار میان همه راهحلهای کوچک و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دستتر است. تعطیلی نه مشکل سیاسی دارد، نه ایراد شرعی بر آن میگیرند، نه مردم را تحریک میکند و نه رسانه به آن حساسیت دارد. به همین دلیل است که دست و دل سیاستمدارانی که برای اصلاح و ساختن و رونق دادن میلرزد، برای توقیف و تعطیل کردن و برچیدن، ثانیهای تردید نمیکند. انگار قبح تعطیل کردن و تعطیل شدن از بین رفته و این خیلی برای آینده کشور نگرانکننده است.
🔹اما چرا تنها واکنش تصمیمگیران در برابر مشکلات کوچک و بزرگ، تعطیل کردن کشور است؟ این پرسش، ریشه در الگویی غلط دارد که در سالهای اخیر به انتخاب اصلی همه دولتها تبدیل شده است. ساختاری که دوست ندارد هزینه اصلاحات اقتصادی را بپردازد، دنبال راهحلهای کم هزینه است و چه راهحلی از این ارزانتر که در برابر هر مشکلی، تصمیم به تعطیلی بگیرد. با کمبود گاز، صنایع را تعطیل کند، با آلودگی هوا، آموزش را به محاق ببرد، با کمبود برق، خوزستان را خاموش کند و ...
بدون شک ریشه این عادت به ضعفهای نظام حکمرانی باز میگردد که وقوع بحرانها را به تعویق میاندازد و به جای پیشبینی و پیشگیری، اغلب منتظر وقوع بحران میماند و سپس با سادهترین ابزارها مثل تعطیل کردن کارخانهها و مدرسهها، به آن واکنش نشان میدهد. این رویکرد نهتنها مشکلی را حل نمیکند، بلکه به فهرست نااطمنانیها، نااطمینانی تعطیلیها را هم اضافه میکند و به این ترتیب، قباحت تعطیل کردن را بهتدریج از بین برده و آن را برای نسلهای آیندهساز به امری عادی تبدیل کرده است. عادیسازی تعطیلی، نشانهای از ضعف در حکمرانی است؛ جایی که به جای حل مسئله، صورتمسئله پاک میشود.
🔹دولتها برای تعطیل کردن و برچیدن نمیآیند؛ میآیند که نگذارند کار به تعطیل کردن برسد، میآیند که امنیت را تأمین کنند، میآیند که زیرساختها تأمین شود، میآیند که نهاد بسازند و قاعده بازی تعریف کنند، اما در سالهای گذشته جایگاه نهاد دولت در نظام حکمرانی ما به قدری تنزل یافته که باید درباره خاموشی و تعطیلی جلسه بگذارد و نه برای رشد و توسعه.
🔹این نهاد کم اثر اما متوجه نیست که تعطیلیها چگونه به اقتصاد کشور ضربه میزند. که توقف فعالیتهای تولیدی، خدماتی و تجاری، حتی برای نصف روز، چگونه زنجیره تأمین را مختل کرده و هزینههای سنگینی به کسبوکارها تحمیل میکند. متوجه نیست که کارگران روزمزد و مشاغل کوچک که توان تحمل این توقفها را ندارند، چگونه آسیب میبینند. حتی برای تعطیل کردن هم حاضر به پذیرفتن بخشی از هزینههای تحمیل شده نیست. نه معادل تعطیلیها مالیات را کم میکند و نه از فشار تأمین اجتماعی میکاهد.
🔹 برای گذار از این شرایط چه باید کرد؟
برای برونرفت از این چرخه، نیاز به تغییر انگارهها در مدیریت کشور است. سرمایهگذاری در زیرساختهای مقاوم، تقویت نظام آموزشی برای انطباق با شرایط بحرانی و توسعه برنامههای پیشگیرانه برای مدیریت منابع و اقلیم، تنها بخشی از راهکارهای ممکن هستند. تصمیمگیران باید بپذیرند که تعطیلی، راهحل نیست، بلکه نشانهای از ناتوانی در مواجهه با چالشهاست. جامعهای که به تعطیلی عادت کند، از پویایی و پیشرفت بازمیماند.
زمان آن رسیده که به جای فشار دادن دکمه تعطیلی، دکمه تدبیر و برنامهریزی را فعال کنیم.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
👍92👏15👌6👎1
چرا صادر کننده بودن سخت است؟
ممکن است سال 1404 سال کاهش تنشهای بینالمللی و کاهش تحریمهای اقتصاد ایران باشد که در این صورت این امید وجود دارد که موانع بیرونی تجارت برطرف شود اما بند و بستهای درون اقتصاد ایران به قدری محکم و بازدارندهاند که امیدی به بهبود صادرات نیست.
ظرف چند سال گذشته صادرکننده سرگردان را زیر آوار دهها قانون و آییننامه مدفون کردهاند به گونهای که آواربرداری از صادرات، سالها طول میکشد. به عنوان یک صادرکننده، متأسفم که این را میگویم اما به نظرم از مدتها قبل، قاچاق مواد مخدر از صادرات کالا آسانتر بوده است.
دشواری صادرکننده بودن در ایران، بهویژه از منظر سیاستگذاریهای غلط اقتصادی و موانع داخلی، بهگونهای است که حتی با فرض کاهش تحریمها و تنشهای بینالمللی در سال ۱۴۰۴، همچنان چشمانداز روشنی برای بهبود صادرات قابل تصور نیست. بندوبستهای درون اقتصاد ایران، شامل قوانین دستوپاگیر، آییننامههای متناقض و بوروکراسی نفسگیر، صادرکنندگان را در تنگنایی دشوار قرار دادهاند. این موانع داخلی، که طی سالهای اخیر شدت بیشتری یافتهاند، بهمثابه آواری سنگین بر پیکر صادرات کشور فرود آمده و راه تنفس را بر فعالان این حوزه بسته است.
سیاستگذاریهای اقتصادی ناسازگار، مانند الزام به بازگشت ارز صادراتی با شرایط غیرواقعی یا تغییرات مکرر در مقررات گمرکی، صادرکنندگان را در گردابی از سردرگمی و نااطمینانی فرو برده است. این قوانین نهتنها انگیزه صادرکنندگان را تضعیف کرده، بلکه اعتماد شرکای خارجی را نیز خدشهدار کرده است. وقتی یک صادرکننده نمیتواند به دلیل محدودیتهای داخلی به تعهدات خود پایبند بماند، اعتبار تجاری او در بازارهای جهانی آسیب میبیند و بازسازی این اعتماد فرآیندی زمانبر و دشوار است.
علاوه بر این، فقدان زیرساختهای مناسب صادراتی، نظیر حملونقل کارآمد، انبارهای استاندارد و دسترسی به فناوریهای نوین، هزینههای تولید و عرضه کالا در بازارهای بینالمللی را افزایش داده است. در چنین شرایطی، رقابت با کشورهایی که از زیرساختهای پیشرفته و حمایتهای دولتی مؤثر برخوردارند، عملاً غیرممکن میشود. این در حالی است که صادرکنندگان ایرانی، به جای دریافت حمایت، اغلب با موانعی مواجهاند که گویی برای بازداشتن آنها از فعالیت طراحی شدهاند.
نکته تأسفبارتر آن است که در برخی موارد، فعالیتهای غیرقانونی نظیر قاچاق، به دلیل پیچیدگی کمتر و سودآوری بالاتر، از صادرات قانونی آسانتر به نظر میرسند. این مقایسه تلخ، عمق ناکارآمدی سیستم اقتصادی و نظارتی را نشان میدهد؛ جایی که یک صادرکننده برای انجام فعالیت قانونی خود باید از هفتخوان رستم عبور کند، اما مسیرهای غیرقانونی با موانع کمتری مواجهاند.
برای برونرفت از این وضعیت، اصلاحات بنیادین در سیاستگذاریهای اقتصادی ضروری است. سادهسازی قوانین صادراتی، ایجاد ثبات در مقررات ارزی، تقویت زیرساختهای لجستیکی و ارائه مشوقهای واقعی به صادرکنندگان میتواند نقطه شروعی برای آواربرداری از صادرات باشد. بااینحال، این فرآیند نیازمند اراده سیاسی قوی، هماهنگی بین نهادهای مختلف و نگاهی بلندمدت است. تا زمانی که این موانع داخلی مرتفع نشوند، حتی کاهش تحریمها نمیتواند بهتنهایی گره از کار صادرات ایران بگشاید و صادرکنندگان همچنان در تقلای بقا در این مسیر پرچالش خواهند ماند.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
ممکن است سال 1404 سال کاهش تنشهای بینالمللی و کاهش تحریمهای اقتصاد ایران باشد که در این صورت این امید وجود دارد که موانع بیرونی تجارت برطرف شود اما بند و بستهای درون اقتصاد ایران به قدری محکم و بازدارندهاند که امیدی به بهبود صادرات نیست.
ظرف چند سال گذشته صادرکننده سرگردان را زیر آوار دهها قانون و آییننامه مدفون کردهاند به گونهای که آواربرداری از صادرات، سالها طول میکشد. به عنوان یک صادرکننده، متأسفم که این را میگویم اما به نظرم از مدتها قبل، قاچاق مواد مخدر از صادرات کالا آسانتر بوده است.
دشواری صادرکننده بودن در ایران، بهویژه از منظر سیاستگذاریهای غلط اقتصادی و موانع داخلی، بهگونهای است که حتی با فرض کاهش تحریمها و تنشهای بینالمللی در سال ۱۴۰۴، همچنان چشمانداز روشنی برای بهبود صادرات قابل تصور نیست. بندوبستهای درون اقتصاد ایران، شامل قوانین دستوپاگیر، آییننامههای متناقض و بوروکراسی نفسگیر، صادرکنندگان را در تنگنایی دشوار قرار دادهاند. این موانع داخلی، که طی سالهای اخیر شدت بیشتری یافتهاند، بهمثابه آواری سنگین بر پیکر صادرات کشور فرود آمده و راه تنفس را بر فعالان این حوزه بسته است.
سیاستگذاریهای اقتصادی ناسازگار، مانند الزام به بازگشت ارز صادراتی با شرایط غیرواقعی یا تغییرات مکرر در مقررات گمرکی، صادرکنندگان را در گردابی از سردرگمی و نااطمینانی فرو برده است. این قوانین نهتنها انگیزه صادرکنندگان را تضعیف کرده، بلکه اعتماد شرکای خارجی را نیز خدشهدار کرده است. وقتی یک صادرکننده نمیتواند به دلیل محدودیتهای داخلی به تعهدات خود پایبند بماند، اعتبار تجاری او در بازارهای جهانی آسیب میبیند و بازسازی این اعتماد فرآیندی زمانبر و دشوار است.
علاوه بر این، فقدان زیرساختهای مناسب صادراتی، نظیر حملونقل کارآمد، انبارهای استاندارد و دسترسی به فناوریهای نوین، هزینههای تولید و عرضه کالا در بازارهای بینالمللی را افزایش داده است. در چنین شرایطی، رقابت با کشورهایی که از زیرساختهای پیشرفته و حمایتهای دولتی مؤثر برخوردارند، عملاً غیرممکن میشود. این در حالی است که صادرکنندگان ایرانی، به جای دریافت حمایت، اغلب با موانعی مواجهاند که گویی برای بازداشتن آنها از فعالیت طراحی شدهاند.
نکته تأسفبارتر آن است که در برخی موارد، فعالیتهای غیرقانونی نظیر قاچاق، به دلیل پیچیدگی کمتر و سودآوری بالاتر، از صادرات قانونی آسانتر به نظر میرسند. این مقایسه تلخ، عمق ناکارآمدی سیستم اقتصادی و نظارتی را نشان میدهد؛ جایی که یک صادرکننده برای انجام فعالیت قانونی خود باید از هفتخوان رستم عبور کند، اما مسیرهای غیرقانونی با موانع کمتری مواجهاند.
برای برونرفت از این وضعیت، اصلاحات بنیادین در سیاستگذاریهای اقتصادی ضروری است. سادهسازی قوانین صادراتی، ایجاد ثبات در مقررات ارزی، تقویت زیرساختهای لجستیکی و ارائه مشوقهای واقعی به صادرکنندگان میتواند نقطه شروعی برای آواربرداری از صادرات باشد. بااینحال، این فرآیند نیازمند اراده سیاسی قوی، هماهنگی بین نهادهای مختلف و نگاهی بلندمدت است. تا زمانی که این موانع داخلی مرتفع نشوند، حتی کاهش تحریمها نمیتواند بهتنهایی گره از کار صادرات ایران بگشاید و صادرکنندگان همچنان در تقلای بقا در این مسیر پرچالش خواهند ماند.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
👍74👎4😢4👏2👌2
روز عادی یک تاجر
ساعت 5:30 دقیقه صبح در حالیکه برق رفته بود، لباس پوشیدم و آماده رفتن شدم. ساعت 6 در دفتر قرار کاری داشتم اما حواسم نبود که برق نیست و در حیاط باز نمیشود و نمیتوانم ماشین را خارج کنم. تلفن هم کار نمیکرد؛ پس اسنپ گرفتم.
پس از بیست دقیقه زمان، پیرمردی خسته با کوئیک سفید از راه رسید. سوار شدم و به راه افتادیم. در طول مسیر، راننده که از ساعت ده شب تا شش صبح مشغول رانندگی و جابهجایی مسافر بود، از مشکلات و گرفتاریهای فراوانش گفت که او را در این سن و سال به چنین کاری واداشته بود.
با حدود نیم ساعت تأخیر به دفتر رسیدم و به قرارم که برای حل مشکل جدیدی در ارتباط با تمدید تسهیلات بانکی بود، ملحق شدم. این مشکل به دلیل بخشنامه جدید بانک مرکزی ایجاد شده است. ماجرا آنقدر غیرقابلباور و پیچیده است که پس از دو ساعت بحث، به هیچ راهحلی نرسیدیم. از اواخر ماه گذشته، بانک مرکزی پرداخت تسهیلات به صادرکنندگانی که ایفای تعهد ارزی آنها زیر ۸۰ درصد باشد را ممنوع کرده است. البته بخشنامههای پیشین، ایفای تعهد تا ۷۰ درصد را مبنای تسویه تعهدات ارزی صادرکنندگان قرار داده بود اما بر اساس تصمیم جدید بانکمرکزی، مبنای آن از ابتدای دوره پیمانسپاری، یعنی سال ۱۳۹۷ تعیین شده است.
اینکه بانک مرکزی اختیار دارد هر نوع بخشنامه و ابلاغیهای را تصویب و اجرا کند، شکی نیست؛ اما تغییر ناگهانی میزان تسویه تعهدات ارزی برای بیش از هفت سال، از ابتدای پیمانسپاری، این شبهه را ایجاد میکند که شاید نیت اصلی سیاستگذار پولی، توقف کامل صادرات است.
عجیبتر اینکه هیچکس پاسخگوی این سؤال نیست که چگونه یک صادرکننده میتواند در چند روز، سقف تسویه تعهدات ارزی هفتساله خود را ۱۰ درصد افزایش دهد.
پس از جلسه بینتیجه، به محوطه شرکت رفتم تا کمی قدم بزنم تا شاید آرامش پیدا کنم. اما گرمای نیمروزی و شکایت پرسنل و کارگران از بینظمی کار به دلیل قطعیهای مکرر برق و آب، حالم را بدتر کرد. یکی از مدیران شرکت هم خبر داد که چند روز است بار صادراتی آماده حرکت شده، اما به دلیل اعتصاب کامیونها روی زمین مانده است.
این خبر ضربه نهایی را وارد کرد. در حالیکه به شدت فکری شده بودم، به سمت خانه حرکت کردم. در همین حین، موبایلم زنگ خورد و از آن طرف خط خبر دادند که قرار است همایشی برای جذب سرمایهگذاری برگزار شود و از من خواستند سخنران آن همایش باشم. شما بگویید چه بگویم؟
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
ساعت 5:30 دقیقه صبح در حالیکه برق رفته بود، لباس پوشیدم و آماده رفتن شدم. ساعت 6 در دفتر قرار کاری داشتم اما حواسم نبود که برق نیست و در حیاط باز نمیشود و نمیتوانم ماشین را خارج کنم. تلفن هم کار نمیکرد؛ پس اسنپ گرفتم.
پس از بیست دقیقه زمان، پیرمردی خسته با کوئیک سفید از راه رسید. سوار شدم و به راه افتادیم. در طول مسیر، راننده که از ساعت ده شب تا شش صبح مشغول رانندگی و جابهجایی مسافر بود، از مشکلات و گرفتاریهای فراوانش گفت که او را در این سن و سال به چنین کاری واداشته بود.
با حدود نیم ساعت تأخیر به دفتر رسیدم و به قرارم که برای حل مشکل جدیدی در ارتباط با تمدید تسهیلات بانکی بود، ملحق شدم. این مشکل به دلیل بخشنامه جدید بانک مرکزی ایجاد شده است. ماجرا آنقدر غیرقابلباور و پیچیده است که پس از دو ساعت بحث، به هیچ راهحلی نرسیدیم. از اواخر ماه گذشته، بانک مرکزی پرداخت تسهیلات به صادرکنندگانی که ایفای تعهد ارزی آنها زیر ۸۰ درصد باشد را ممنوع کرده است. البته بخشنامههای پیشین، ایفای تعهد تا ۷۰ درصد را مبنای تسویه تعهدات ارزی صادرکنندگان قرار داده بود اما بر اساس تصمیم جدید بانکمرکزی، مبنای آن از ابتدای دوره پیمانسپاری، یعنی سال ۱۳۹۷ تعیین شده است.
اینکه بانک مرکزی اختیار دارد هر نوع بخشنامه و ابلاغیهای را تصویب و اجرا کند، شکی نیست؛ اما تغییر ناگهانی میزان تسویه تعهدات ارزی برای بیش از هفت سال، از ابتدای پیمانسپاری، این شبهه را ایجاد میکند که شاید نیت اصلی سیاستگذار پولی، توقف کامل صادرات است.
عجیبتر اینکه هیچکس پاسخگوی این سؤال نیست که چگونه یک صادرکننده میتواند در چند روز، سقف تسویه تعهدات ارزی هفتساله خود را ۱۰ درصد افزایش دهد.
پس از جلسه بینتیجه، به محوطه شرکت رفتم تا کمی قدم بزنم تا شاید آرامش پیدا کنم. اما گرمای نیمروزی و شکایت پرسنل و کارگران از بینظمی کار به دلیل قطعیهای مکرر برق و آب، حالم را بدتر کرد. یکی از مدیران شرکت هم خبر داد که چند روز است بار صادراتی آماده حرکت شده، اما به دلیل اعتصاب کامیونها روی زمین مانده است.
این خبر ضربه نهایی را وارد کرد. در حالیکه به شدت فکری شده بودم، به سمت خانه حرکت کردم. در همین حین، موبایلم زنگ خورد و از آن طرف خط خبر دادند که قرار است همایشی برای جذب سرمایهگذاری برگزار شود و از من خواستند سخنران آن همایش باشم. شما بگویید چه بگویم؟
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
😢95👍22😁17👎3👏2
کار بزرگ گلابزاده
اهدای کتابخانه شخصی سیدمحمدعلی گلابزاده با بیش از ۱۰ هزار جلد کتاب، اسناد و تصاویر تاریخی به دانشگاه شهید باهنر، اقدامی ستودنی و ارزشمند است که نهتنها گنجینهای گرانبها از دانش و تاریخ را به نسلهای آینده منتقل میکند، بلکه نمونهای درخشان از سنت والای اهدای کتاب به مراکز علمی را به نمایش میگذارد.
این کار که ریشه در عشق به دانایی و تعهد به اعتلای فرهنگ دارد، جلوهای از سخاوت فکری و مسئولیت اجتماعی است که میتواند الگویی برای دیگران باشد.
سنت اهدای کتاب به دانشگاهها در ایران و جهان، قدمتی طولانی دارد و به دوران تأسیس کتابخانههای بزرگ در قرون وسطی بازمیگردد. در ایران، این سنت از زمان تأسیس دارالفنون در دوره قاجار و حتی پیشتر در مراکز علمی مانند نظامیهها رواج یافت، اما در دوره معاصر با گسترش دانشگاهها در قرن بیستم، اهدای کتابخانههای شخصی به مراکز آکادمیک به یک رسم ارزشمند تبدیل شد.
در جهان نیز، از رنسانس به بعد، اهدای کتاب به دانشگاهها، بهویژه در اروپا و آمریکا، بهعنوان راهی برای حفظ میراث علمی و فرهنگی رواج یافت. نمونههای برجستهای مانند اهدای مجموعههای نفیس به دانشگاههای آکسفورد، هاروارد و کمبریج گواه این سنت دیرینه است.
افراد زیادی کتابخانه شخصی خود را به دانشگاهها هدیه کردهاند. در سطح جهانی، شخصیتهایی مانند جان هاروارد که بخش عمده کتابخانه شخصیاش را به دانشگاه هاروارد اهدا کرد، یا خیرین مدرن مانند بیل گیتس که از طریق بنیادهای خیریه به گسترش منابع علمی کمک کردهاند، قابل اشارهاند. اما اهدای بیش از ۱۰ هزار جلد کتاب توسط آقای گلابزاده، بیتردید یکی از بزرگترین و ارزشمندترین هدایای فرهنگی در ایران معاصر است.
فواید اهدای کتاب به دانشگاهها بیشمار است. این کار دسترسی دانشجویان و پژوهشگران به منابع نایاب و ارزشمند را تسهیل میکند، هزینههای گزاف خرید کتاب را برای دانشگاهها کاهش میدهد و به حفظ و انتقال میراث فرهنگی و علمی کمک میکند. کتابخانههای دانشگاهی با دریافت چنین مجموعههایی، به مراکز پویای تحقیق و آموزش تبدیل شده و زمینهساز پیشرفت علمی و فرهنگی جامعه میشوند.
افزون بر این، اهدای کتاب، فرهنگ کتابخوانی و سخاوت فکری را ترویج میدهد و پیوندی عمیق بین اهداکننده و جامعه علمی ایجاد میکند. اقدام شایسته سیدمحمدعلی گلابزاده، نهتنها نام او را در تاریخ فرهنگ این سرزمین جاودانه میکند بلکه با فراهم آوردن منبعی غنی برای پژوهشگران، به رشد دانش و آگاهی در جامعه یاری میرساند.
عمرش طولانی و زندگیاش پر نور
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
اهدای کتابخانه شخصی سیدمحمدعلی گلابزاده با بیش از ۱۰ هزار جلد کتاب، اسناد و تصاویر تاریخی به دانشگاه شهید باهنر، اقدامی ستودنی و ارزشمند است که نهتنها گنجینهای گرانبها از دانش و تاریخ را به نسلهای آینده منتقل میکند، بلکه نمونهای درخشان از سنت والای اهدای کتاب به مراکز علمی را به نمایش میگذارد.
این کار که ریشه در عشق به دانایی و تعهد به اعتلای فرهنگ دارد، جلوهای از سخاوت فکری و مسئولیت اجتماعی است که میتواند الگویی برای دیگران باشد.
سنت اهدای کتاب به دانشگاهها در ایران و جهان، قدمتی طولانی دارد و به دوران تأسیس کتابخانههای بزرگ در قرون وسطی بازمیگردد. در ایران، این سنت از زمان تأسیس دارالفنون در دوره قاجار و حتی پیشتر در مراکز علمی مانند نظامیهها رواج یافت، اما در دوره معاصر با گسترش دانشگاهها در قرن بیستم، اهدای کتابخانههای شخصی به مراکز آکادمیک به یک رسم ارزشمند تبدیل شد.
در جهان نیز، از رنسانس به بعد، اهدای کتاب به دانشگاهها، بهویژه در اروپا و آمریکا، بهعنوان راهی برای حفظ میراث علمی و فرهنگی رواج یافت. نمونههای برجستهای مانند اهدای مجموعههای نفیس به دانشگاههای آکسفورد، هاروارد و کمبریج گواه این سنت دیرینه است.
افراد زیادی کتابخانه شخصی خود را به دانشگاهها هدیه کردهاند. در سطح جهانی، شخصیتهایی مانند جان هاروارد که بخش عمده کتابخانه شخصیاش را به دانشگاه هاروارد اهدا کرد، یا خیرین مدرن مانند بیل گیتس که از طریق بنیادهای خیریه به گسترش منابع علمی کمک کردهاند، قابل اشارهاند. اما اهدای بیش از ۱۰ هزار جلد کتاب توسط آقای گلابزاده، بیتردید یکی از بزرگترین و ارزشمندترین هدایای فرهنگی در ایران معاصر است.
فواید اهدای کتاب به دانشگاهها بیشمار است. این کار دسترسی دانشجویان و پژوهشگران به منابع نایاب و ارزشمند را تسهیل میکند، هزینههای گزاف خرید کتاب را برای دانشگاهها کاهش میدهد و به حفظ و انتقال میراث فرهنگی و علمی کمک میکند. کتابخانههای دانشگاهی با دریافت چنین مجموعههایی، به مراکز پویای تحقیق و آموزش تبدیل شده و زمینهساز پیشرفت علمی و فرهنگی جامعه میشوند.
افزون بر این، اهدای کتاب، فرهنگ کتابخوانی و سخاوت فکری را ترویج میدهد و پیوندی عمیق بین اهداکننده و جامعه علمی ایجاد میکند. اقدام شایسته سیدمحمدعلی گلابزاده، نهتنها نام او را در تاریخ فرهنگ این سرزمین جاودانه میکند بلکه با فراهم آوردن منبعی غنی برای پژوهشگران، به رشد دانش و آگاهی در جامعه یاری میرساند.
عمرش طولانی و زندگیاش پر نور
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
👍53👏11👌4😁1
سال سخت پسته
🔹 طی سه هفته گذشته، در ارتباط با مسائل تولید و صادرات پسته با افراد زیادی رایزنی و مشورت کردهام. پسته همچنان در سبد صادرات غیر نفتی ایران، محصول مهمی است که بیش از ۸۰ درصد آن صادر میشود؛ با این حال، تولیدکنندگان و صادرکنندگان پسته با چالشهای متعددی مواجهاند.
🔹 در بخش تولید، مهمترین دغدغه، بحران آب است. کاهش مستمر بارندگی و تحلیل رفتن منابع آبی، وضعیت باغهای پسته را روزبهروز وخیمتر کرده است. تغییرات اقلیمی نیز با ایجاد شرایط جوی نامتعادل، مانند شوک سرمای بهاره یا شوک گرمای شدید، به این محصول آسیب زده و بخش مهم آن را نابود کرده است. علاوه بر این، افزایش آفات بهویژه «پسیل پسته» خسارات سنگینی به باغها وارد کرده است. نبود سموم مناسب کیفیت محصول را تحت تأثیر قرار داده و مشکلات مربوط به استاندارهای باقیمانده سموم، امکان صادرات بخش مهمی از آن را محدود کرده است. این عوامل، میزان برداشت در هکتار را کاهش داده و هزینه تولید را بالا برده است. با این همه دشواری، باغدار ایرانی باید محصولی تولید کند که در بازارهای جهانی قابل رقابت باشد که این روزها واقعا کار دشواری است.
🔹در بخش صادرات نیز مشکلات کم نیست. مهمترین چالش، تعهد ارزی و پیمانسپاری است که باعث ورود صادرکنندگان غیرحرفهای با کارتهای بازرگانی اجارهای یا اظهارنامههای صادراتی برای واردات شده و رقابت را برای صادرکنندگان واقعی دشوار کرده است. علاوه بر این، رقیب قدرتمندی مانند آمریکا، با تولید بیش از سه برابر ایران و افزایش سالانه ظرفیت تولید، با قراردادهای بلندمدت، قیمتهای رقابتی و شرایط پرداخت مناسب، کار را برای صادرکنندگان ایرانی سختتر کرده است.
🔹بیثباتی بازار و نوسان نرخ ارز نیز تعادل عرضه و تقاضا را برهم زده و صادرکنندگان را در شرایطی غیرقابلپیشبینی قرار داده است. خریداران خارجی نیز به دلیل دسترسی به محصول پایدار رقبا، کمتر تمایلی به عقد قرارداد با صادرکنندگان ایرانی نشان میدهند. تحریمها و مشکلات انتقال پول نیز سالهاست که هزینههای گزافی به صادرکنندگان تحمیل کرده است. مشکلات حملونقل، از جمله کمبود کامیون، دشواری اخذ ویزای شنگن برای رانندگان، مسائل سوخت و مشکلات مرزی، نیز گاهوبیگاه موانع بیشتری ایجاد میکند.
🔹علاوه بر این، اخطارهای اتحادیه اروپا درباره محمولههایی با آفلاتوکسین یا باقیمانده سموم بالاتر از حد مجاز و تهدید ممنوعیت صادرات، همچنان تولیدکنندگان و صادرکنندگان را آزار میدهد.
با این همه مشکلات، شگفتآور است که پسته همچنان تابآوری خود را حفظ کرده و به راه خود ادامه میدهد.
اما امروز که به باغهای پسته سر زدم، متوجه عمق فاجعه شدم. اغراق نیست اگر بگویم به زودی باید با این محصول که نهتنها از نظر اقتصادی نقش کلیدی در صادرات، اشتغال و معیشت مردم دارد، بلکه نمادی از حضور ایران در بازارهای جهانی است، خداحافظی کنیم.
🔹 همه جلسات و گفتوگوهایی که با دولتمردان و سیاستگذاران داشتهایم، برای انتقال این مشکلات و یافتن راهحل برای عبور از بنبستهای موجود بوده است. هرچند با حجم مشکلات آگاهی دارید اما نباید ناامید بود؛ این تلاشها گاه اثرات مثبتی داشتهاند که به همان اندازه هم برای فعالان این صنعت دلگرمکننده و امیدوارکننده است.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
🔹 طی سه هفته گذشته، در ارتباط با مسائل تولید و صادرات پسته با افراد زیادی رایزنی و مشورت کردهام. پسته همچنان در سبد صادرات غیر نفتی ایران، محصول مهمی است که بیش از ۸۰ درصد آن صادر میشود؛ با این حال، تولیدکنندگان و صادرکنندگان پسته با چالشهای متعددی مواجهاند.
🔹 در بخش تولید، مهمترین دغدغه، بحران آب است. کاهش مستمر بارندگی و تحلیل رفتن منابع آبی، وضعیت باغهای پسته را روزبهروز وخیمتر کرده است. تغییرات اقلیمی نیز با ایجاد شرایط جوی نامتعادل، مانند شوک سرمای بهاره یا شوک گرمای شدید، به این محصول آسیب زده و بخش مهم آن را نابود کرده است. علاوه بر این، افزایش آفات بهویژه «پسیل پسته» خسارات سنگینی به باغها وارد کرده است. نبود سموم مناسب کیفیت محصول را تحت تأثیر قرار داده و مشکلات مربوط به استاندارهای باقیمانده سموم، امکان صادرات بخش مهمی از آن را محدود کرده است. این عوامل، میزان برداشت در هکتار را کاهش داده و هزینه تولید را بالا برده است. با این همه دشواری، باغدار ایرانی باید محصولی تولید کند که در بازارهای جهانی قابل رقابت باشد که این روزها واقعا کار دشواری است.
🔹در بخش صادرات نیز مشکلات کم نیست. مهمترین چالش، تعهد ارزی و پیمانسپاری است که باعث ورود صادرکنندگان غیرحرفهای با کارتهای بازرگانی اجارهای یا اظهارنامههای صادراتی برای واردات شده و رقابت را برای صادرکنندگان واقعی دشوار کرده است. علاوه بر این، رقیب قدرتمندی مانند آمریکا، با تولید بیش از سه برابر ایران و افزایش سالانه ظرفیت تولید، با قراردادهای بلندمدت، قیمتهای رقابتی و شرایط پرداخت مناسب، کار را برای صادرکنندگان ایرانی سختتر کرده است.
🔹بیثباتی بازار و نوسان نرخ ارز نیز تعادل عرضه و تقاضا را برهم زده و صادرکنندگان را در شرایطی غیرقابلپیشبینی قرار داده است. خریداران خارجی نیز به دلیل دسترسی به محصول پایدار رقبا، کمتر تمایلی به عقد قرارداد با صادرکنندگان ایرانی نشان میدهند. تحریمها و مشکلات انتقال پول نیز سالهاست که هزینههای گزافی به صادرکنندگان تحمیل کرده است. مشکلات حملونقل، از جمله کمبود کامیون، دشواری اخذ ویزای شنگن برای رانندگان، مسائل سوخت و مشکلات مرزی، نیز گاهوبیگاه موانع بیشتری ایجاد میکند.
🔹علاوه بر این، اخطارهای اتحادیه اروپا درباره محمولههایی با آفلاتوکسین یا باقیمانده سموم بالاتر از حد مجاز و تهدید ممنوعیت صادرات، همچنان تولیدکنندگان و صادرکنندگان را آزار میدهد.
با این همه مشکلات، شگفتآور است که پسته همچنان تابآوری خود را حفظ کرده و به راه خود ادامه میدهد.
اما امروز که به باغهای پسته سر زدم، متوجه عمق فاجعه شدم. اغراق نیست اگر بگویم به زودی باید با این محصول که نهتنها از نظر اقتصادی نقش کلیدی در صادرات، اشتغال و معیشت مردم دارد، بلکه نمادی از حضور ایران در بازارهای جهانی است، خداحافظی کنیم.
🔹 همه جلسات و گفتوگوهایی که با دولتمردان و سیاستگذاران داشتهایم، برای انتقال این مشکلات و یافتن راهحل برای عبور از بنبستهای موجود بوده است. هرچند با حجم مشکلات آگاهی دارید اما نباید ناامید بود؛ این تلاشها گاه اثرات مثبتی داشتهاند که به همان اندازه هم برای فعالان این صنعت دلگرمکننده و امیدوارکننده است.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
😢44👍13👌8😁1
درسهای اخلاق در شرایط بحران
🔹 وقتی سایه جنگ بر سر کشوری سنگینی میکند، مردم آن کشور ممکن است تصمیمهایی بگیرند که در شرایط عادی احتمال آن تصمیمها اندک است. مثلا ممکن است سراغ خرید و ذخیره برخی اقلام غذایی و تبدیل داراییهای سرمایهای به داراییهای نقدشونده و قابل حمل بروند. از نظر شماری از افراد جامعه، در شرایط جنگی، ذخیره کردن مواد غذایی و همچنین بردن داراییها به پناهگاه امن و خرید اقلامی مانند دلار و سکه کاملا عقلانی است؛ اما آیا اخلاقی هم هست؟
🔹برخی معتقدند رفتارهایی که در نگاه اول عقلایی به نظر میرسند، ممکن است در چارچوب اخلاق قابل دفاع نباشند. رفتارهایی مانند تبدیل داراییها به اقلام قابل حمل مثل دلار و سکه یا ذخیره اقلام ضروری، هرچند از منظر اقتصادی عقلانی و صحیح هستند، اما میتوانند به تشدید تنش و تضعیف اعتماد جمعی منجر شوند. بنابراین اخلاق به ما یادآوری میکند که تصمیمهایمان در شرایط خاص، نهتنها بر زندگی خودمان بلکه بر کل جامعه تاثیر میگذارند. پس در چنین موقعیتهایی آدمها بهتر است نفع شخصی را کنار بگذارند تا وضعیت جامعه از آنچه هست، آشفتهتر نشود. اخلاق در شرایط بحران به معنای اولویت دادن به خیر جمعی بر منافع فردی است.
وقتی افراد به ذخیره اقلام غذایی یا خرید ارز و داراییهای قابل حمل روی میآورند، فشار بر منابع محدود افزایش مییابد، قیمتها افزایش پیدا میکند و اقشار آسیبپذیر بیش از پیش در تنگنا قرار میگیرند. این چرخه، حس همبستگی اجتماعی را فرسایش میدهد و ترس و ناامنی را تقویت میکند. در مقابل، انتخابهایی که مبتنی بر مسوولیتپذیری اجتماعی باشند، مانند خودداری از ذخیره انبوه، کمک به نیازمندان یا حفظ آرامش در بازار، میتوانند به تثبیت اوضاع کمک کنند. این رویکرد نیازمند خویشتنداری و آگاهی از تاثیرات بلندمدت تصمیمهای فردی بر جامعه است. یکی از درسهای کلیدی اخلاق در مواقع بحرانی، اهمیت اعتماد است. اگر افراد به جای رقابت برای به دست آوردن منابع محدود، به همکاری و همدلی روی آورند، اعتماد متقابل تقویت میشود. این اعتماد باعث میشود که جامعه از فشار موجود به سلامت گذر کند. در تاریخ، نمونههای متعددی دیده میشود که مردم ما با تکیه بر همبستگی و فداکاری، بحرانهای بزرگ را به سلامت پشت سر گذاشتهاند.
🔹درس دیگر، پرهیز از خودخواهی کوتاهمدت است. در شرایط بحرانی، تصمیمهایی که تنها به سود شخصی منجر میشوند، اغلب به زیانهای جمعی بزرگتر میانجامند. برای مثال، خرید انبوه ارز یا سکه ممکن است برای فرد احساس امنیت موقت ایجاد کند، اما این تصمیم اگر فراگیر شود، به اقتصاد کشور آسیب وارد میکند. بنابراین اخلاق در اینجا به ما میآموزد که گاهی فدا کردن منافع کوتاهمدت به نفع پایداری بلندمدت جامعه، انتخابی عاقلانهتر و انسانیتر است.
🔹در نهایت، اخلاق در بحران به ما یادآوری میکند که انسانیت ما در لحظات سخت سنجیده میشود. انتخابهایی که در این لحظات میکنیم، نهتنها آینده خودمان بلکه هویت جمعی جامعهمان را شکل میدهند. با اولویت دادن به همدلی، همکاری و مسوولیتپذیری، نهتنها میتوانیم از بحران عبور کنیم، بلکه میتوانیم جامعهای قویتر و متحدتر بسازیم. این درسها، فراتر از هر بحران خاصی، به ما نشان میدهند که انسان بودن یعنی در سختترین لحظات، به فکر دیگران بودن.
باز هم تاکید میکنم این حق همه مردم است که به فکر حداکثر کردن منافع خود باشند، اما از آنجا که شرایط سختی پیش رو داریم، اخلاق حکم میکند که از رفتارهایی که به سود خودمان و به زیان جامعه تمام میشود پرهیز کنیم.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
🔹 وقتی سایه جنگ بر سر کشوری سنگینی میکند، مردم آن کشور ممکن است تصمیمهایی بگیرند که در شرایط عادی احتمال آن تصمیمها اندک است. مثلا ممکن است سراغ خرید و ذخیره برخی اقلام غذایی و تبدیل داراییهای سرمایهای به داراییهای نقدشونده و قابل حمل بروند. از نظر شماری از افراد جامعه، در شرایط جنگی، ذخیره کردن مواد غذایی و همچنین بردن داراییها به پناهگاه امن و خرید اقلامی مانند دلار و سکه کاملا عقلانی است؛ اما آیا اخلاقی هم هست؟
🔹برخی معتقدند رفتارهایی که در نگاه اول عقلایی به نظر میرسند، ممکن است در چارچوب اخلاق قابل دفاع نباشند. رفتارهایی مانند تبدیل داراییها به اقلام قابل حمل مثل دلار و سکه یا ذخیره اقلام ضروری، هرچند از منظر اقتصادی عقلانی و صحیح هستند، اما میتوانند به تشدید تنش و تضعیف اعتماد جمعی منجر شوند. بنابراین اخلاق به ما یادآوری میکند که تصمیمهایمان در شرایط خاص، نهتنها بر زندگی خودمان بلکه بر کل جامعه تاثیر میگذارند. پس در چنین موقعیتهایی آدمها بهتر است نفع شخصی را کنار بگذارند تا وضعیت جامعه از آنچه هست، آشفتهتر نشود. اخلاق در شرایط بحران به معنای اولویت دادن به خیر جمعی بر منافع فردی است.
وقتی افراد به ذخیره اقلام غذایی یا خرید ارز و داراییهای قابل حمل روی میآورند، فشار بر منابع محدود افزایش مییابد، قیمتها افزایش پیدا میکند و اقشار آسیبپذیر بیش از پیش در تنگنا قرار میگیرند. این چرخه، حس همبستگی اجتماعی را فرسایش میدهد و ترس و ناامنی را تقویت میکند. در مقابل، انتخابهایی که مبتنی بر مسوولیتپذیری اجتماعی باشند، مانند خودداری از ذخیره انبوه، کمک به نیازمندان یا حفظ آرامش در بازار، میتوانند به تثبیت اوضاع کمک کنند. این رویکرد نیازمند خویشتنداری و آگاهی از تاثیرات بلندمدت تصمیمهای فردی بر جامعه است. یکی از درسهای کلیدی اخلاق در مواقع بحرانی، اهمیت اعتماد است. اگر افراد به جای رقابت برای به دست آوردن منابع محدود، به همکاری و همدلی روی آورند، اعتماد متقابل تقویت میشود. این اعتماد باعث میشود که جامعه از فشار موجود به سلامت گذر کند. در تاریخ، نمونههای متعددی دیده میشود که مردم ما با تکیه بر همبستگی و فداکاری، بحرانهای بزرگ را به سلامت پشت سر گذاشتهاند.
🔹درس دیگر، پرهیز از خودخواهی کوتاهمدت است. در شرایط بحرانی، تصمیمهایی که تنها به سود شخصی منجر میشوند، اغلب به زیانهای جمعی بزرگتر میانجامند. برای مثال، خرید انبوه ارز یا سکه ممکن است برای فرد احساس امنیت موقت ایجاد کند، اما این تصمیم اگر فراگیر شود، به اقتصاد کشور آسیب وارد میکند. بنابراین اخلاق در اینجا به ما میآموزد که گاهی فدا کردن منافع کوتاهمدت به نفع پایداری بلندمدت جامعه، انتخابی عاقلانهتر و انسانیتر است.
🔹در نهایت، اخلاق در بحران به ما یادآوری میکند که انسانیت ما در لحظات سخت سنجیده میشود. انتخابهایی که در این لحظات میکنیم، نهتنها آینده خودمان بلکه هویت جمعی جامعهمان را شکل میدهند. با اولویت دادن به همدلی، همکاری و مسوولیتپذیری، نهتنها میتوانیم از بحران عبور کنیم، بلکه میتوانیم جامعهای قویتر و متحدتر بسازیم. این درسها، فراتر از هر بحران خاصی، به ما نشان میدهند که انسان بودن یعنی در سختترین لحظات، به فکر دیگران بودن.
باز هم تاکید میکنم این حق همه مردم است که به فکر حداکثر کردن منافع خود باشند، اما از آنجا که شرایط سختی پیش رو داریم، اخلاق حکم میکند که از رفتارهایی که به سود خودمان و به زیان جامعه تمام میشود پرهیز کنیم.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
روزنامه دنیای اقتصاد
درسهای اخلاق در شرایط بحران
وقتی سایه جنگ بر سر کشوری سنگینی میکند، مردم آن کشور ممکن است تصمیمهایی بگیرند که در شرایط عادی احتمال آن تصمیمها اندک است. مثلا ممکن است سراغ خرید و ذخیره برخی اقلام غذایی و تبدیل داراییهای سرمایهای به داراییهای نقدشونده و قابل حمل بروند.…
👏41👍15👎1👌1
Forwarded from ✍️ محسن جلالپور
خوشههای انسانیت
پیرمرد فقیر وارد ساندویچی میشود و به فروشنده میگوید: اگر زحمتی نیست میخوام ازتون کمی نان بخرم. زن فروشنده پاسخ میدهد: اینجا نانوایی نیست، ما با نونهامون ساندویچ درست میکنیم. پیرمرد میگوید میدونم خانم؛ برای یک پیرزن میخوام که دندان نداره. گرسنهشه.
زن فروشنده میگوید: براش ساندویچ بخر،ساندویچهای خوبی داریم.
پیرمرد پاسخ میدهد: خیلی دلم میخواد اما راستش 10 سنت بیشتر پول ندارم.
زن دوباره میگوید: با 10 سنت حتی نمیتونی نان بخری، ما نان 15 سنتی داریم.
مالک ساندویچی خطاب به زن فروشنده میگوید: یه تکه نون بهش بده.
زن یک بسته نان روی میز میگذارد و به پیرمرد میگوید: قیمت این نان 15 سنت است.
پیرمرد خطاب به زن میگوید: حالا نمیشه به اندازه 10 سنت ازش ببُرید؟
زن فروشنده اختیاری ندارد و مالک ساندویچی میگوید: همهشو بده بهش.
پیرمرد به مالک ساندویچی میگوید: نه آقا؛ ما به اندازه 10 سنت نان میخواهیم.
مالک ساندویچی میگوید: اشکالی نداره، نون مال دیروز است و همان 10 سنت کافی است. دو نوه پیرمرد، با حسرت چشمشان به آبنباتهای گوشه فروشگاه میافتد و هر کدام یکی برمیدارند. پیرمرد از زن فروشنده میپرسد: اون آبنباتها یک سنت است؟
و زن فروشنده با شرمندگی میگوید: نه؛ دو تاشون یک سنت است.
پیرمرد یک سنت میدهد و به اتفاق نوههایش خوشحال از فروشگاه خارج میشوند.
یک راننده کامیون به زن فروشنده میگوید: این آبنباتها که گرونترند. تو که به من گفتی قیمت آبنبات 5 سنت است پس چرا دو تاشو یک سنت فروختی؟
و فروشنده با تندی پاسخ میدهد به توچه مربوطه؟
همان راننده و دوستش که غذایشان را تمام کردهاند قصد دارند از ساندویچی خارج شوند و نفری پنج سنت روی میز میگذارند و خداحافظی میکنند.
زن فروشنده که میداند آنها پول غذایشان را دادهاند میگوید: صبر کن ببینیم پس این پولهای برای چیست؟
دو راننده در حالی که دارند خارج میشوند، میگویند به توچه مربوطه؟
بارها این صحنه از فیلم «خوشههای خشم» به کارگردانی جان فورد را دیدهام. صادقانه بگویم، هیچ وقت فرصت نکردهام فیلم را به طور کامل ببینم اما سکانسی که اشاره کردم، همیشه اشکم را در میآورد.
این سکانس سرشار از انسانیت است. سرشار از نوعدوستی و خیرخواهی و محبت به افراد نیازمندی که غنی از کرامت و بزرگیاند. زنجیرهای از خوبیها که از پیرمرد فقیر شروع میشود و با مالک ساندویچی و زن فروشنده ادامه پیدا میکند و دو راننده کامیون آن را به اوج میرسانند.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
پیرمرد فقیر وارد ساندویچی میشود و به فروشنده میگوید: اگر زحمتی نیست میخوام ازتون کمی نان بخرم. زن فروشنده پاسخ میدهد: اینجا نانوایی نیست، ما با نونهامون ساندویچ درست میکنیم. پیرمرد میگوید میدونم خانم؛ برای یک پیرزن میخوام که دندان نداره. گرسنهشه.
زن فروشنده میگوید: براش ساندویچ بخر،ساندویچهای خوبی داریم.
پیرمرد پاسخ میدهد: خیلی دلم میخواد اما راستش 10 سنت بیشتر پول ندارم.
زن دوباره میگوید: با 10 سنت حتی نمیتونی نان بخری، ما نان 15 سنتی داریم.
مالک ساندویچی خطاب به زن فروشنده میگوید: یه تکه نون بهش بده.
زن یک بسته نان روی میز میگذارد و به پیرمرد میگوید: قیمت این نان 15 سنت است.
پیرمرد خطاب به زن میگوید: حالا نمیشه به اندازه 10 سنت ازش ببُرید؟
زن فروشنده اختیاری ندارد و مالک ساندویچی میگوید: همهشو بده بهش.
پیرمرد به مالک ساندویچی میگوید: نه آقا؛ ما به اندازه 10 سنت نان میخواهیم.
مالک ساندویچی میگوید: اشکالی نداره، نون مال دیروز است و همان 10 سنت کافی است. دو نوه پیرمرد، با حسرت چشمشان به آبنباتهای گوشه فروشگاه میافتد و هر کدام یکی برمیدارند. پیرمرد از زن فروشنده میپرسد: اون آبنباتها یک سنت است؟
و زن فروشنده با شرمندگی میگوید: نه؛ دو تاشون یک سنت است.
پیرمرد یک سنت میدهد و به اتفاق نوههایش خوشحال از فروشگاه خارج میشوند.
یک راننده کامیون به زن فروشنده میگوید: این آبنباتها که گرونترند. تو که به من گفتی قیمت آبنبات 5 سنت است پس چرا دو تاشو یک سنت فروختی؟
و فروشنده با تندی پاسخ میدهد به توچه مربوطه؟
همان راننده و دوستش که غذایشان را تمام کردهاند قصد دارند از ساندویچی خارج شوند و نفری پنج سنت روی میز میگذارند و خداحافظی میکنند.
زن فروشنده که میداند آنها پول غذایشان را دادهاند میگوید: صبر کن ببینیم پس این پولهای برای چیست؟
دو راننده در حالی که دارند خارج میشوند، میگویند به توچه مربوطه؟
بارها این صحنه از فیلم «خوشههای خشم» به کارگردانی جان فورد را دیدهام. صادقانه بگویم، هیچ وقت فرصت نکردهام فیلم را به طور کامل ببینم اما سکانسی که اشاره کردم، همیشه اشکم را در میآورد.
این سکانس سرشار از انسانیت است. سرشار از نوعدوستی و خیرخواهی و محبت به افراد نیازمندی که غنی از کرامت و بزرگیاند. زنجیرهای از خوبیها که از پیرمرد فقیر شروع میشود و با مالک ساندویچی و زن فروشنده ادامه پیدا میکند و دو راننده کامیون آن را به اوج میرسانند.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
سکانسی از فیلم خوشه های خشم
فیلم قدیمی ﺧﻮﺷﻪﻫﺎﯼ ﺧﺸﻢ ( ﺑﻪ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ : The Grapes of Wrath ) ﻓﯿﻠﻤﯽ ﺩﺭﺍﻡ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺟﺎﻥ ﻓﻮﺭﺩ ﻣﺤﺼﻮﻝ ﺳﺎﻝ ۱۹۴۰ ﺍﺳﺖ . ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺭﻣﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻧﺎﻡ ، ﻧﻮﺷﺘﻪٔ ﺟﺎﻥ ﺍشتاین بک ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺍﺳﮑﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ .. اصغر افضلی
👍62👏5😢4🙏4👌1
عظمت «ما»
روزهای عجیبی بر مردم نازنین ایران گذشت، روزهایی که بعید میدانم هرگز از یادمان برود. ما که سختیهای جنگ تحمیلی را با پوست و استخوان لمس کرده بودیم، تصور روزهایی دشوارتر را نداشتیم.
آسمان، زمین جنگ بود و روی زمین فقط خون بود و خرابی.
چه جانهایي که از دست رفت و چه دلهایی که زخمهای عمیق برداشتند. خانهها ویران شد، جوانان بسیاری را از دست دادیم و گویی زمان در این کابوس از حرکت باز ایستاده بود و هر لحظه، عمری بود که به سختی تمام میگذشت.
چند روزی از این ایام سخت را در تهران گذراندم و بقیه را در کرمان. در این مدت، با دوستان و خویشان در ارتباط بودم و مدام در شهر، میان مردم، در رفتوآمد. بسیاری از تهرانیها، خانه و زندگیشان را رها کردند و به زادگاه خود بازگشتند؛ به خانهی پدری که سالها از آن دور بودند. تهران چنان خلوت شده بود که میشد فاصلهی شمال تا جنوب یا شرق تا غرب را در بیست دقیقه پیمود.
در تمام این روزها، نه خبری از زورگیری شنیدم و نه از سرقت.
در این میان، فقط مهربانی بود و دستگیری؛ محبت بود و همراهی. همسایهای نانش را با دیگری تقسیم میکرد، جوانی زیر آوار در جستوجوی بازماندگان بود و فروشندهای از مشتری سرگشتهاش پولی نمیگرفت. مردم با صبری بیشتر در صفها میایستادند و با آرامش با هم تعامل میکردند.
در عمق این تاریکی، چیزی در ما زنده بود: مقاومتی ریشهدار در خاک این سرزمین، امیدی که زیر بار ویرانیها نشکست.
روزهای عجیب، روزهایی که ما را آزمودند، روزهایی که از آسمان و زمین، نه فقط آتش، که درسهایی از زندگی، گذشت و مهربانی بارید. ما در این طوفان آموختیم که حتی وقتی آسمان میغرد و زمین میلرزد، قلبهایمان میتوانند برای زندگی بتپند. چرا که ما، ما هستیم و همدیگر را داریم؛ و این، بزرگترین دارایی ماست.
مردم ایران، شما بهترین هستید.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
روزهای عجیبی بر مردم نازنین ایران گذشت، روزهایی که بعید میدانم هرگز از یادمان برود. ما که سختیهای جنگ تحمیلی را با پوست و استخوان لمس کرده بودیم، تصور روزهایی دشوارتر را نداشتیم.
آسمان، زمین جنگ بود و روی زمین فقط خون بود و خرابی.
چه جانهایي که از دست رفت و چه دلهایی که زخمهای عمیق برداشتند. خانهها ویران شد، جوانان بسیاری را از دست دادیم و گویی زمان در این کابوس از حرکت باز ایستاده بود و هر لحظه، عمری بود که به سختی تمام میگذشت.
چند روزی از این ایام سخت را در تهران گذراندم و بقیه را در کرمان. در این مدت، با دوستان و خویشان در ارتباط بودم و مدام در شهر، میان مردم، در رفتوآمد. بسیاری از تهرانیها، خانه و زندگیشان را رها کردند و به زادگاه خود بازگشتند؛ به خانهی پدری که سالها از آن دور بودند. تهران چنان خلوت شده بود که میشد فاصلهی شمال تا جنوب یا شرق تا غرب را در بیست دقیقه پیمود.
در تمام این روزها، نه خبری از زورگیری شنیدم و نه از سرقت.
در این میان، فقط مهربانی بود و دستگیری؛ محبت بود و همراهی. همسایهای نانش را با دیگری تقسیم میکرد، جوانی زیر آوار در جستوجوی بازماندگان بود و فروشندهای از مشتری سرگشتهاش پولی نمیگرفت. مردم با صبری بیشتر در صفها میایستادند و با آرامش با هم تعامل میکردند.
در عمق این تاریکی، چیزی در ما زنده بود: مقاومتی ریشهدار در خاک این سرزمین، امیدی که زیر بار ویرانیها نشکست.
روزهای عجیب، روزهایی که ما را آزمودند، روزهایی که از آسمان و زمین، نه فقط آتش، که درسهایی از زندگی، گذشت و مهربانی بارید. ما در این طوفان آموختیم که حتی وقتی آسمان میغرد و زمین میلرزد، قلبهایمان میتوانند برای زندگی بتپند. چرا که ما، ما هستیم و همدیگر را داریم؛ و این، بزرگترین دارایی ماست.
مردم ایران، شما بهترین هستید.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍93👎6👌4😢1
قاچاقچیان چگونه به تهدید امنیت ملی تبدیل شدند؟
🔹عملیات خرابکاری و ترور عوامل اسرائیل درون خاک ایران و تصویرهایی از فعالیت انواع ریزپرنده و همچنین شلیک موشک به بخشهایی از تهران که گفته میشود از اماکن داخلی پرتاب شده، باعث حیرت تحلیلگران نظامی شده است.
وال استریت ژورنال نوشته:« اسرائیل ماهها بود که با استفاده از چمدانها، کامیونها و کانتینرهای حمل بار و قاچاقچیان مرزی، قطعات صدها پهپاد پر از مواد منفجره و مهمات را به صورت قاچاق به ایران ارسال میکرد تا در لحظه وقوع حادثه از داخل ایران مورد استفاده قرار دهد.»
🔹یکی از ویدئوهای معروف که در شبکههای اجتماعی زیاد دیده شده، پرتابهای را نشان میدهد که از مکانی در تهران به مکانی دیگر شلیک میشود که نشان میدهد بخشی از شلیکها منشأ داخلی داشته است. همچنین واضح است که پهپادهای زیادی وارد کشور شده که در شبهای گذشته مورد استفاده قرار گرفته است. اما سؤال این است که این همه تجهیزات چگونه وارد کشور شده است؟
اقتصاددانان در پاسخ میگویند از مسیری که خودمان ساخته و هموار کردهایم؛ از مسیر قاچاق.
یکی از بزرگترین خطاهای نظام حکمرانی در سالهای گذشته، محدود کردن تجارت آزاد و قانونی و باز کردن مسیر تجارت غیر قانونی و قاچاق به بهانه دور زدن تحریمها بوده است. این خطای راهبردی باعث شکلگیری گروههای سازمانیافته شده که ابتدا کالای مصرفی مردم را قاچاق میکردند و بعدها به قاچاق تجهیزات نظامی رو آوردند.
🔹وقتی تجارت غیرقانونی و قاچاق رواج پیدا میکند، فقط کالای مورد نیاز مردم وارد نمیشود، و طبیعی است که قاچاقچی به مرور زمان به پیشنهادهای بالاتر پاسخ میدهد و پیشنهادهای بالاتر اغلب از سوی کسانی مطرح میشود که منافعشان نه در راستای نیازهای مردم، بلکه در جهت اهداف سیاسی و نظامی خاص قرار دارد. قاچاقچیان، که حالا به شبکههای سازمانیافته و پیچیده تبدیل شدهاند، دیگر صرفاً به دنبال سود مالی نیستند؛ آنها به بازیگرانی در یک بازی بزرگتر تبدیل شدهاند که در آن امنیت ملی کشور به خطر میافتد. این شبکهها، با بهرهگیری از خلأهای قانونی و ضعف نظارت ناشی از سیاستهای محدودکننده تجاری، راههایی برای نفوذ به سیستمهای امنیتی ایجاد کردهاند.
🔹گزارشهایی مانند آنچه وال استریت ژورنال منتشر کرده، نشاندهنده عمق این فاجعه است. ورود صدها پهپاد مملو از مواد منفجره و مهمات از طریق مرزهای نفوذپذیر، نتیجه مستقیم سیاستهایی است که تجارت قانونی را خفه کرده و مسیرهای غیرقانونی را هموار کردهاند. اتفاق نشاندهنده این واقعیت تلخ است که قاچاق دیگر تنها یک مسئله اقتصادی نیست، بلکه به ابزاری برای تهدید مستقیم امنیت ملی تبدیل شده است. وقتی مرزها به دلیل تمرکز بر دور زدن تحریمها بدون نظارت کافی رها میشوند، قاچاقچیان به راحتی میتوانند از این فرصت برای انتقال هر نوع محمولهای، از کالاهای مصرفی تا تسلیحات پیشرفته، استفاده کنند. این روند نه تنها به تضعیف اقتصاد داخلی منجر شده، بلکه حالا به نقطهای رسیده که دشمنان خارجی میتوانند از همین مسیرها برای وارد کردن ضربههای مستقیم به کشور بهرهبرداری کنند.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
🔹عملیات خرابکاری و ترور عوامل اسرائیل درون خاک ایران و تصویرهایی از فعالیت انواع ریزپرنده و همچنین شلیک موشک به بخشهایی از تهران که گفته میشود از اماکن داخلی پرتاب شده، باعث حیرت تحلیلگران نظامی شده است.
وال استریت ژورنال نوشته:« اسرائیل ماهها بود که با استفاده از چمدانها، کامیونها و کانتینرهای حمل بار و قاچاقچیان مرزی، قطعات صدها پهپاد پر از مواد منفجره و مهمات را به صورت قاچاق به ایران ارسال میکرد تا در لحظه وقوع حادثه از داخل ایران مورد استفاده قرار دهد.»
🔹یکی از ویدئوهای معروف که در شبکههای اجتماعی زیاد دیده شده، پرتابهای را نشان میدهد که از مکانی در تهران به مکانی دیگر شلیک میشود که نشان میدهد بخشی از شلیکها منشأ داخلی داشته است. همچنین واضح است که پهپادهای زیادی وارد کشور شده که در شبهای گذشته مورد استفاده قرار گرفته است. اما سؤال این است که این همه تجهیزات چگونه وارد کشور شده است؟
اقتصاددانان در پاسخ میگویند از مسیری که خودمان ساخته و هموار کردهایم؛ از مسیر قاچاق.
یکی از بزرگترین خطاهای نظام حکمرانی در سالهای گذشته، محدود کردن تجارت آزاد و قانونی و باز کردن مسیر تجارت غیر قانونی و قاچاق به بهانه دور زدن تحریمها بوده است. این خطای راهبردی باعث شکلگیری گروههای سازمانیافته شده که ابتدا کالای مصرفی مردم را قاچاق میکردند و بعدها به قاچاق تجهیزات نظامی رو آوردند.
🔹وقتی تجارت غیرقانونی و قاچاق رواج پیدا میکند، فقط کالای مورد نیاز مردم وارد نمیشود، و طبیعی است که قاچاقچی به مرور زمان به پیشنهادهای بالاتر پاسخ میدهد و پیشنهادهای بالاتر اغلب از سوی کسانی مطرح میشود که منافعشان نه در راستای نیازهای مردم، بلکه در جهت اهداف سیاسی و نظامی خاص قرار دارد. قاچاقچیان، که حالا به شبکههای سازمانیافته و پیچیده تبدیل شدهاند، دیگر صرفاً به دنبال سود مالی نیستند؛ آنها به بازیگرانی در یک بازی بزرگتر تبدیل شدهاند که در آن امنیت ملی کشور به خطر میافتد. این شبکهها، با بهرهگیری از خلأهای قانونی و ضعف نظارت ناشی از سیاستهای محدودکننده تجاری، راههایی برای نفوذ به سیستمهای امنیتی ایجاد کردهاند.
🔹گزارشهایی مانند آنچه وال استریت ژورنال منتشر کرده، نشاندهنده عمق این فاجعه است. ورود صدها پهپاد مملو از مواد منفجره و مهمات از طریق مرزهای نفوذپذیر، نتیجه مستقیم سیاستهایی است که تجارت قانونی را خفه کرده و مسیرهای غیرقانونی را هموار کردهاند. اتفاق نشاندهنده این واقعیت تلخ است که قاچاق دیگر تنها یک مسئله اقتصادی نیست، بلکه به ابزاری برای تهدید مستقیم امنیت ملی تبدیل شده است. وقتی مرزها به دلیل تمرکز بر دور زدن تحریمها بدون نظارت کافی رها میشوند، قاچاقچیان به راحتی میتوانند از این فرصت برای انتقال هر نوع محمولهای، از کالاهای مصرفی تا تسلیحات پیشرفته، استفاده کنند. این روند نه تنها به تضعیف اقتصاد داخلی منجر شده، بلکه حالا به نقطهای رسیده که دشمنان خارجی میتوانند از همین مسیرها برای وارد کردن ضربههای مستقیم به کشور بهرهبرداری کنند.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍62😢9👏3👌1
گلایه نویسنده مشهور
یک روز پیش از آغاز جنگ، به دیدار داستاننویس شهیر کرمانی، آقای هوشنگ مرادی کرمانی رفتم. جز از بزرگی و محبت مردم سخنی نگفتند و بارها از شادی و رضایت خود از زندگی در میان این مردم و همنشینی با آنان یاد کردند. از دوران بستری در بیمارستان گفتند و از عیادت بزرگان و فرهیختگان کشوری و استانی و قدردانی عمیقی از این همه لطف داشتند. تنها نکتهای که مطرح کردند و از آن بسیار متعجب و دلگیر بودند، به اقدامی از سوی شهرداری تهران مربوط میشد.
اخیراً چهار کوچه در یکی از مناطق تهران به نام هوشنگ مرادی کرمانی، جبار باغچهبان، صمد بهرنگی و مهدی آذریزدی نامگذاری شده، اما پس از مدت کوتاهی باز هم نام این خیابانها به روال قبل برگشته و دیگر ردی از نامها در معابر پایتخت نیست. آقای مرادی کرمانی در واکنش به این اقدام گفتند: «هرگز بهدنبال نامگذاری کوچه یا خیابانی به نام خود نبوده و نیستم، اما چنین اقدامی شبهه و پرسش در ذهن مردم ایجاد کرده که چرا و به چه دلیل این نامها تغییر کردهاند؟»
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
یک روز پیش از آغاز جنگ، به دیدار داستاننویس شهیر کرمانی، آقای هوشنگ مرادی کرمانی رفتم. جز از بزرگی و محبت مردم سخنی نگفتند و بارها از شادی و رضایت خود از زندگی در میان این مردم و همنشینی با آنان یاد کردند. از دوران بستری در بیمارستان گفتند و از عیادت بزرگان و فرهیختگان کشوری و استانی و قدردانی عمیقی از این همه لطف داشتند. تنها نکتهای که مطرح کردند و از آن بسیار متعجب و دلگیر بودند، به اقدامی از سوی شهرداری تهران مربوط میشد.
اخیراً چهار کوچه در یکی از مناطق تهران به نام هوشنگ مرادی کرمانی، جبار باغچهبان، صمد بهرنگی و مهدی آذریزدی نامگذاری شده، اما پس از مدت کوتاهی باز هم نام این خیابانها به روال قبل برگشته و دیگر ردی از نامها در معابر پایتخت نیست. آقای مرادی کرمانی در واکنش به این اقدام گفتند: «هرگز بهدنبال نامگذاری کوچه یا خیابانی به نام خود نبوده و نیستم، اما چنین اقدامی شبهه و پرسش در ذهن مردم ایجاد کرده که چرا و به چه دلیل این نامها تغییر کردهاند؟»
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍63😢4🙏2
Forwarded from روزنامه دنیای اقتصاد
ایران و دوراهی سرنوشتساز
👤 مسعود نیلی؛ اقتصاددان
✍️ عدهای میگویند، به این آتشبسها نمیتوان اعتماد کرد و روزهای تلخ و توام با اضطراب پایانی خرداد ۱۴۰۴، باز هم تکرار خواهد شد.
✍️ پاسخ من آن است که شاید چنین باشد، اما همهچیز بستگی به این دارد که ما از این ۱۲روز چه آموخته باشیم.
✍️ سرنوشت کشور ما را، نه نقض آتشبسها یا پایبندی به آن، بلکه نوع نگاه خودمان، به جهان و داخل تعیین میکند.
✍️ هماوردی ما بسیار بیش از آنکه بیرونی و در مقابل بیگانگان باشد، درونی است و میان خودمان.
✍️ دو نوع نگاه متفاوت، طی سالهای گذشته، در مقابل یکدیگر و در عرصه حکمرانی، کاملا در برابر هم، اما در جاگیری سیاسی، به صورت تناقضآمیزی، بعضا در کنار یکدیگر، مشغول امور مُلک و ملت بودهاند. شکاف بزرگ میان این دو نگاه متضاد را درآمدهای نفتی پر میکرده است.
✍️ نگاه اول، عمدتا غالب و نگاه دوم، تنها در بحرانها و به اجبار، به کار گرفته میشده است.
✍️ نگاه اول، حکومت را منحصرا، میدان درگیری و عرصه مبارزه تعریف میکند. نمود این مبارزه در بُعد روابط خارجی، درگیری فعال با قدرتهای بزرگ غربی است.
✍️ این نگاه، نبود یا ضعف عدالت در عرصه بینالمللی را توجیه تکلیف خود در دفع ظلم و بیعدالتی در هر نقطه از جهان میداند. از این منظر، حاکمان کشورهای مختلف، عمدتا یا ستمگرند یا نوکران این ستمگران.
✍️ این نگاه، خود را تنها پرچمدار ظلمستیزی میداند و معتقد است خیل عظیم کشورهای در حال توسعهای که ظرف ۴ دهه گذشته موفق شدهاند از جرگه فقرا خارج شوند و به رفاه و آسایش دست یابند، استقلال خود را معامله کردهاند و نوکری غرب را پذیرفتهاند. این نگاه، داخل را هم پشت جبهه مبارزه مقدس جهانی و منطقهای میبیند.
✍️ نگاهش به رفاه و اقتصاد، نگاه معیشتی، دستوری، از بالا به پایین و کاملا درونگرا و مبتنی بر خودکفایی بیقید و شرط است و رسالت اقتصاد را عمدتا تقویت پشت جبهه داخلی در مبارزه بیرونی میداند و نگاهی را که به رفاه همگانی اصالت میدهد، دونپایه و حتی حیوانی میداند.
✍️ در این نگاه، واژه توسعه یک واژه غربی و تداعیکننده پارادایم وابستگی است. پس باید از گفتمان حکمرانی بومی حذف شود. در عرصه فرهنگی هم، جامعه باید نمایشگاهی یکدست و یکپارچه برای این مبارزه به چشم بیاید.
✍️ نگاه دیگر، حکومت را ناشی از اراده مردم میبیند. جامعه محور اصلی است و حکومت به اموری میپردازد که جامعه یا نمیتواند انجام دهد یا اگر انجام دهد، پرهزینه است.
✍️ هزینه اداره کشور را مردم با همه تنوعی که دارند، میپردازند. پس با همین تنوع، حق دارند حاکمان را بر حسب میزان صلاحیتشان در ارائه خدمات، انتخاب کنند و مستمرا مورد ارزیابی و کنترل قرار دهند.
✍️ صلاحیت حکمرانان را هم با معیارهای رونق و عدالت که به رضایت عمومی میانجامد، میسنجد.
✍️ از این منظر، حکمرانی باید کاملا علمی، شفاف و پاسخگو باشد حداقل به این دلیل که با منابع عمومی متعلق به جامعه اداره میشود.
✍️ از این منظر، تعامل جهانی با وابستگی یکجانبه مترادف نیست. در این نگاه، صلح یک اصل است و به هیچوجه مترادف با پذیرش ظلم نیست. در این نگاه، داده و محاسبه و تحلیل متکی به آن، حرف اول را میزند.
✍️ اهمیت این نوشتار، بیشتر از این جهت است که احتمال پررنگتر شدن و تسلط کامل رویکرد اول، پس از جنگ ۱۲روزه، شاید بیشتر شده باشد و بر طبل مبارزه بیرونی محکمتر نواخته شود.
✍️ درندهخو بودن، فاسد بودن، متجاوز بودن و بسیاری صفات زشت و ناروای انسانی برخی از حکمرانان در جهان نمیتواند توجیهگر درگیری غیرمصلحتاندیشانه ما با آنان شود.
✍️ توجه داشته باشیم، ما ناترازیهایی بزرگ و بنیانبرافکن داریم که قویتر و مخربتر از هر دشمن خارجی میرود تا کشور را به نابودی بکشاند.
✍️ این ناترازیها، خاکی را هم که برای حفظ وجب وجب آن، خونهای فراوانی نثار شده، بهطور گسترده، زیست ناپذیر و بیارزش خواهد کرد.
#دنیای_اقتصاد #سرمقاله #آتش_بس #ناترازی #دشمن_خارجی #ظلم_ستیزی #تنوع_جامعه
@den_ir
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍52👎8👌3🙏1
Forwarded from هفتهنامه تجارتفردا
⭕️قاچاقچیان علیه امنیت ملی
گفتوگو با محسن جلالپور درباره تبعات محدود کردن تجارت آزاد
✍️مریم رحیمی / نویسنده نشریه
در جنگ 12روزه، انفجارهای شبانه در تهران و حملات موشکی با منشأ داخلی، نشانهای از نفوذ شبکههای قاچاق در امنیت ملی تلقی شد. والاستریت ژورنال گزارش داده که عوامل اسرائیل با استفاده از این شبکهها، قطعات پهپادهای انفجاری را وارد ایران کرده و آنها را فعال کرده است.
شبکههای قاچاق که در ابتدا برای دور زدن تحریمها و واردات کالاهای مصرفی شکل گرفتند، به دلیل نبود نظارت و مشروعیتبخشی به مسیرهای غیررسمی، به اکوسیستمی قدرتمند تبدیل شدهاند که اکنون تسلیحات، تجهیزات جاسوسی و پهپادهای انتحاری را منتقل میکنند.
محسن جلالپور، رئیس پیشین اتاق ایران، در این گفتوگو توضیح میدهد که شبکههای قاچاق، چگونه امروز به یک مسئله امنیت ملی تبدیل شدهاند.
📌متن کامل را در سایت تجارت فردا مطالعه کنید.
#تجارت_فردا
@tejaratefarda
گفتوگو با محسن جلالپور درباره تبعات محدود کردن تجارت آزاد
✍️مریم رحیمی / نویسنده نشریه
در جنگ 12روزه، انفجارهای شبانه در تهران و حملات موشکی با منشأ داخلی، نشانهای از نفوذ شبکههای قاچاق در امنیت ملی تلقی شد. والاستریت ژورنال گزارش داده که عوامل اسرائیل با استفاده از این شبکهها، قطعات پهپادهای انفجاری را وارد ایران کرده و آنها را فعال کرده است.
شبکههای قاچاق که در ابتدا برای دور زدن تحریمها و واردات کالاهای مصرفی شکل گرفتند، به دلیل نبود نظارت و مشروعیتبخشی به مسیرهای غیررسمی، به اکوسیستمی قدرتمند تبدیل شدهاند که اکنون تسلیحات، تجهیزات جاسوسی و پهپادهای انتحاری را منتقل میکنند.
محسن جلالپور، رئیس پیشین اتاق ایران، در این گفتوگو توضیح میدهد که شبکههای قاچاق، چگونه امروز به یک مسئله امنیت ملی تبدیل شدهاند.
📌متن کامل را در سایت تجارت فردا مطالعه کنید.
#تجارت_فردا
@tejaratefarda
هفته نامه تجارت فردا
قاچاقچیان علیه امنیت ملی
در جنگ 12روزه، انفجارهای شبانه در تهران و حملات موشکی با منشأ داخلی، نشانهای از نفوذ شبکههای قاچاق در امنیت ملی تلقی شد. والاستریت ژورنال گزارش داده که عوامل اسرائیل با استفاده از این شبکهها، قطعات پهپادهای انفجاری را وارد ایران کرده و آنها را فعال کرده…
👍33👌4👎3😢1
صدایی که شنیده نشد
در سال ۱۳۸۱ که تازه رئیس اتاق بازرگانی کرمان شده بودم، اولین وزیری که به اتاق کرمان آمد، اسحاق جهانگیری بود.
تصورش دشوار است اما آن زمان، اتاق کرمان فاقد سالن کنفرانس، تجهیزات صوتی و امکانات لازم برای برگزاری چنین جلساتی بود. به یاد دارم که میز و صندلی کرایه کردیم و در یکی از اتاقهای موجود، میزی شبیه میز کنفرانس چیدیم. همچنین یک دستگاه آمپلیفایر با چند میکروفن تهیه کردیم تا جلسه برگزار شود.
تعدادی از اعضای هیئت نمایندگان و فعالان اقتصادی در حوزههای مختلف صنعتی به جلسه دعوت شدند. آقای جهانگیری به همراه گروهی از همراهانشان حضور یافتند. جلسه با خوشامدگویی و بیان مسائل و مشکلات فعالان اقتصادی آغاز شد. هر یک از حاضران مطالبی ارائه کردند. بهویژه، آقای مهدی ایرانی، که مانند من تازه به عضویت هیئت نمایندگان اتاق کرمان انتخاب شده بود، سخنرانی مفصلی درباره مسئله آب و بحرانی که هنوز به طور کامل خود را نشان نداده بود، ایراد کرد. او با صراحت و با استناد به آمار و ارقام هشدار داد که آینده استان کرمان و آینده ایران با بحران کمآبی تهدید میشود.
این جلسه، شاید اولین جلسهای بود که در دوره مسئولیت تیم ما با حضور یک وزیر برگزار شد و موضوع اصلی مطرحشده از سوی اتاق کرمان و اعضای هیأت نمایندگانش، مسئله آب بود. در تمام سالهای حضورم در اتاق بازرگانی، در هر جلسه، نشست و همایش، همواره درباره آب، مشکلات آن و بحران کمآبی سخن گفتیم. مرحوم مهدی آگاه در دو دهه آخر عمر خود تمرکز زیادی بر این مسئله گذاشت و چندین مقاله و حتی کتابی در این زمینه منتشر کرد.
در سال ۱۳۹۰، زمانی که نایبرئیس اتاق ایران بودم و آقای حسین کریمیپور رئیس کمیسیون کشاورزی اتاق ایران بودند، برای اولین بار سلسلهجلسات استانی کمیسیونها را آغاز کردیم. قرار شد در هر استان، یک مسئله اساسی کشاورزی بهعنوان موضوع محوری آن استان بررسی شود و مسئولیت تحقیق، ارائه راهکار و پیگیری به استان مربوطه سپرده شود. در سفر به کرمان، که اولین جلسه استانی بود، موضوع آب را در اولویت قرار دادیم. در همانجا پایههای اندیشکده تدبیر آب گذاشته شد که امروزه مرجع معتبری برای آمار، دادهها و تحلیلهای علمی و کارشناسی در حوزه آب کشور به شمار میآید.
در همان سال یا سال بعد، دولت دهم طرحی به نام «فدک» را تصویب کرده بود که بر اساس آن، قرار بود بیش از دو میلیون هکتار از زمینهای بایر کشور با مجوز حفر چاه به زمین کشاورزی تبدیل شود. با تلاش فشردهای که در اتاق ایران انجام شد و گزارش آن به بالاترین مقامات کشور ارائه شد، از اجرای این طرح جلوگیری به عمل آمد.
به یاد دارم در ۱۰ تیرماه ۱۳۹۴، تنها بیست روز پس از آغاز مسئولیت من بهعنوان رئیس اتاق ایران، در سخنرانی روز صنعت در حضور آقای جهانگیری، که آن زمان معاون اول رئیسجمهور بودند، بار دیگر مسئله آب و بحران در حال وقوع آن را بهعنوان اصلیترین دغدغه کشور و فعالان اقتصادی مطرح کردم. معاون اول در سخنرانی پایانی خود بهدرستی اشاره کردند که موضوع آب را اتاق کرمان ۱۵ سال پیش مطرح کرده بود.
اکنون که مسئله آب به دغدغهای فراگیر تبدیل شده و همه از بحران کمآبی سخن میگویند، باید یادآور شد که نمایندگان بخشخصوصی، بیش از ۲۵ سال است که هشدارهای علمی، کارشناسی و جدی در این زمینه دادهاند. اما مانند بسیاری از هشدارهای بهموقع دیگر در کشور، این موضوع نیز چندان جدی گرفته نشد. امروز دیگر چارهای نیست و تنها راهحل باقیمانده، صرفهجویی و مصرف صحیح آب است که این وظیفه بر عهده تکتک افراد جامعه در همه ابعاد و زمینهها قرار دارد.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
در سال ۱۳۸۱ که تازه رئیس اتاق بازرگانی کرمان شده بودم، اولین وزیری که به اتاق کرمان آمد، اسحاق جهانگیری بود.
تصورش دشوار است اما آن زمان، اتاق کرمان فاقد سالن کنفرانس، تجهیزات صوتی و امکانات لازم برای برگزاری چنین جلساتی بود. به یاد دارم که میز و صندلی کرایه کردیم و در یکی از اتاقهای موجود، میزی شبیه میز کنفرانس چیدیم. همچنین یک دستگاه آمپلیفایر با چند میکروفن تهیه کردیم تا جلسه برگزار شود.
تعدادی از اعضای هیئت نمایندگان و فعالان اقتصادی در حوزههای مختلف صنعتی به جلسه دعوت شدند. آقای جهانگیری به همراه گروهی از همراهانشان حضور یافتند. جلسه با خوشامدگویی و بیان مسائل و مشکلات فعالان اقتصادی آغاز شد. هر یک از حاضران مطالبی ارائه کردند. بهویژه، آقای مهدی ایرانی، که مانند من تازه به عضویت هیئت نمایندگان اتاق کرمان انتخاب شده بود، سخنرانی مفصلی درباره مسئله آب و بحرانی که هنوز به طور کامل خود را نشان نداده بود، ایراد کرد. او با صراحت و با استناد به آمار و ارقام هشدار داد که آینده استان کرمان و آینده ایران با بحران کمآبی تهدید میشود.
این جلسه، شاید اولین جلسهای بود که در دوره مسئولیت تیم ما با حضور یک وزیر برگزار شد و موضوع اصلی مطرحشده از سوی اتاق کرمان و اعضای هیأت نمایندگانش، مسئله آب بود. در تمام سالهای حضورم در اتاق بازرگانی، در هر جلسه، نشست و همایش، همواره درباره آب، مشکلات آن و بحران کمآبی سخن گفتیم. مرحوم مهدی آگاه در دو دهه آخر عمر خود تمرکز زیادی بر این مسئله گذاشت و چندین مقاله و حتی کتابی در این زمینه منتشر کرد.
در سال ۱۳۹۰، زمانی که نایبرئیس اتاق ایران بودم و آقای حسین کریمیپور رئیس کمیسیون کشاورزی اتاق ایران بودند، برای اولین بار سلسلهجلسات استانی کمیسیونها را آغاز کردیم. قرار شد در هر استان، یک مسئله اساسی کشاورزی بهعنوان موضوع محوری آن استان بررسی شود و مسئولیت تحقیق، ارائه راهکار و پیگیری به استان مربوطه سپرده شود. در سفر به کرمان، که اولین جلسه استانی بود، موضوع آب را در اولویت قرار دادیم. در همانجا پایههای اندیشکده تدبیر آب گذاشته شد که امروزه مرجع معتبری برای آمار، دادهها و تحلیلهای علمی و کارشناسی در حوزه آب کشور به شمار میآید.
در همان سال یا سال بعد، دولت دهم طرحی به نام «فدک» را تصویب کرده بود که بر اساس آن، قرار بود بیش از دو میلیون هکتار از زمینهای بایر کشور با مجوز حفر چاه به زمین کشاورزی تبدیل شود. با تلاش فشردهای که در اتاق ایران انجام شد و گزارش آن به بالاترین مقامات کشور ارائه شد، از اجرای این طرح جلوگیری به عمل آمد.
به یاد دارم در ۱۰ تیرماه ۱۳۹۴، تنها بیست روز پس از آغاز مسئولیت من بهعنوان رئیس اتاق ایران، در سخنرانی روز صنعت در حضور آقای جهانگیری، که آن زمان معاون اول رئیسجمهور بودند، بار دیگر مسئله آب و بحران در حال وقوع آن را بهعنوان اصلیترین دغدغه کشور و فعالان اقتصادی مطرح کردم. معاون اول در سخنرانی پایانی خود بهدرستی اشاره کردند که موضوع آب را اتاق کرمان ۱۵ سال پیش مطرح کرده بود.
اکنون که مسئله آب به دغدغهای فراگیر تبدیل شده و همه از بحران کمآبی سخن میگویند، باید یادآور شد که نمایندگان بخشخصوصی، بیش از ۲۵ سال است که هشدارهای علمی، کارشناسی و جدی در این زمینه دادهاند. اما مانند بسیاری از هشدارهای بهموقع دیگر در کشور، این موضوع نیز چندان جدی گرفته نشد. امروز دیگر چارهای نیست و تنها راهحل باقیمانده، صرفهجویی و مصرف صحیح آب است که این وظیفه بر عهده تکتک افراد جامعه در همه ابعاد و زمینهها قرار دارد.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
😢52👍25👌11👏6👎1
درباره تاسیان
آخرین قسمت سریال تاسیان را دیدم. این سریال از معدود آثاری بود که مرا به دوران شیرین نوجوانی و سالهای پایانی پیش از انقلاب برد. به خاطر دارم در نوروز ۱۳۵۷ با خانواده به تهران سفر کردیم. قرار بود چند روزی بمانیم و سپس به شمال برویم. تهران آن روزها بسیار زیبا و دلربا بود. خیابانها چراغانی شده بودند و هیچ نشانهای از ناآرامی دیده نمیشد. همانطور که در ابتدای سریال دیدیم، مردم مشغول زندگی عادی و روزمره خود بودند اما ناگهان همه چیز به هم ریخت.
هر یک از شخصیتها بخشی از جامعه آن روزها را به تصویر میکشند. جمشید نجات نماینده کارآفرینان ایراندوستی است که برای ساختن ایرانی مدرن تلاش میکردند اما در عین حال همچنان با سنت گره خورده بودند و نتوانستند با خواستهها و دیدگاههای نسل جدید، همراهی کنند. جمشید نجات نماینده نسلی است که سختی بسیاری تجربه کرد اما با تلاش فراوان توانست کارخانهای دست و پا کند. او عاشق کار و تلاش بود و کارخانه و کارکنانش را مانند خانواده دوست داشت. جمشید در قامت انسانی خودساخته، خانوادهدوست و میهنپرست، نماینده بسیاری از صنعتگران و تجار آن دهه است که همه فکر و ذکرشان تولید، حفظ و توسعه کارخانه بود، هرچند کارگران به خاطر القائات گروههای چپ، هیچگاه به عشق آشکار او به ساختن پی نبردند. مرحوم اصغر حاجیبابا در فیلم مستند «پنبه و آتش» تعریف کردند که در ابتدای انقلاب، کارآفرینان را در بشکه میگذاشتند و دور کارخانه میچرخاندند.
بقیه شخصیتها هم در جامعه آن دوران، نمونههایی داشتند.حاج رضا، بازاری مسلمان که مورد اعتماد اهالی محله و بازار است. همسرش، قدسی، نیز نمونهای از زنان همیشه نگران است که تمام فکر و ذکرش به خانه، حاج رضا و فرزندانش معطوف است. دو پسرشان، امير و اميد، با وجود بزرگ شدن در یک خانه، شخصیتهایی کاملاً متفاوت دارند. یکی انقلابی و مخالف ساختار است و دیگری مانند بسیاری از جوانان آن زمان، جوانی عاشقپیشه است.
از همه اینها مهمتر، شخصیت استاد کمونیست دانشگاه تهران بود که من را یاد روشنفکرانی انداخت که در گمراه کردن جامعه نقش داشتند و در نهایت کشور را گرفتار آشوب کردند و خودشان از مهلکه گریختند.
بهطور خلاصه، زندگی دو خانواده نجات و یوسفی تا حد زیادی شرایط خانوادههای آن دوران را به تصویر میکشد. به نظرم آنچه در سریال تاسیان رخ داد، بازتابی از دوران نوجوانی ما بود. همانطور که شخصیتهای این سریال، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، مسیرهای درست و نادرستی را طی کردند، ما نیز چنین تجربههایی را از سر گذراندیم. تجربههایی که شاید اگر امروز به آن زمان بازمیگشتیم، قطعاً آنها را تکرار نمیکردیم.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
آخرین قسمت سریال تاسیان را دیدم. این سریال از معدود آثاری بود که مرا به دوران شیرین نوجوانی و سالهای پایانی پیش از انقلاب برد. به خاطر دارم در نوروز ۱۳۵۷ با خانواده به تهران سفر کردیم. قرار بود چند روزی بمانیم و سپس به شمال برویم. تهران آن روزها بسیار زیبا و دلربا بود. خیابانها چراغانی شده بودند و هیچ نشانهای از ناآرامی دیده نمیشد. همانطور که در ابتدای سریال دیدیم، مردم مشغول زندگی عادی و روزمره خود بودند اما ناگهان همه چیز به هم ریخت.
هر یک از شخصیتها بخشی از جامعه آن روزها را به تصویر میکشند. جمشید نجات نماینده کارآفرینان ایراندوستی است که برای ساختن ایرانی مدرن تلاش میکردند اما در عین حال همچنان با سنت گره خورده بودند و نتوانستند با خواستهها و دیدگاههای نسل جدید، همراهی کنند. جمشید نجات نماینده نسلی است که سختی بسیاری تجربه کرد اما با تلاش فراوان توانست کارخانهای دست و پا کند. او عاشق کار و تلاش بود و کارخانه و کارکنانش را مانند خانواده دوست داشت. جمشید در قامت انسانی خودساخته، خانوادهدوست و میهنپرست، نماینده بسیاری از صنعتگران و تجار آن دهه است که همه فکر و ذکرشان تولید، حفظ و توسعه کارخانه بود، هرچند کارگران به خاطر القائات گروههای چپ، هیچگاه به عشق آشکار او به ساختن پی نبردند. مرحوم اصغر حاجیبابا در فیلم مستند «پنبه و آتش» تعریف کردند که در ابتدای انقلاب، کارآفرینان را در بشکه میگذاشتند و دور کارخانه میچرخاندند.
بقیه شخصیتها هم در جامعه آن دوران، نمونههایی داشتند.حاج رضا، بازاری مسلمان که مورد اعتماد اهالی محله و بازار است. همسرش، قدسی، نیز نمونهای از زنان همیشه نگران است که تمام فکر و ذکرش به خانه، حاج رضا و فرزندانش معطوف است. دو پسرشان، امير و اميد، با وجود بزرگ شدن در یک خانه، شخصیتهایی کاملاً متفاوت دارند. یکی انقلابی و مخالف ساختار است و دیگری مانند بسیاری از جوانان آن زمان، جوانی عاشقپیشه است.
از همه اینها مهمتر، شخصیت استاد کمونیست دانشگاه تهران بود که من را یاد روشنفکرانی انداخت که در گمراه کردن جامعه نقش داشتند و در نهایت کشور را گرفتار آشوب کردند و خودشان از مهلکه گریختند.
بهطور خلاصه، زندگی دو خانواده نجات و یوسفی تا حد زیادی شرایط خانوادههای آن دوران را به تصویر میکشد. به نظرم آنچه در سریال تاسیان رخ داد، بازتابی از دوران نوجوانی ما بود. همانطور که شخصیتهای این سریال، خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته، مسیرهای درست و نادرستی را طی کردند، ما نیز چنین تجربههایی را از سر گذراندیم. تجربههایی که شاید اگر امروز به آن زمان بازمیگشتیم، قطعاً آنها را تکرار نمیکردیم.
☑️محسن جلالپور
@mohsenjalalpour
👍106😢12👌7👏4👎2
همه چیز تعطیل
یادش به خیر، قدیمها که تعطیلات خیلی شیرین و دلچسب بود اما این روزها شاید به خاطر فشارهای اقتصادی، تعطیلیها به جای حس شادی، بیشتر احساس نگرانی ایجاد میکنند. تعطیلیهای مکرر برای بخش خصوصی نهتنها فرصتی برای استراحت نیست، بلکه منشأ مشکلات متعدد و خسارات سنگین است.
قبلا اینجا نوشته بودم که فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیمگیران کشور در آن تبحر پیدا کردهاند و برای انجام آن درنگ نمیکنند. انگار میان همه راهحلهای کوچک و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دستتر است.
هر روز تعطیلی، زنجیرهای از اختلالات را به دنبال دارد که گاهی هفتهها یا حتی ماهها برنامهریزیهای یک بنگاه اقتصادی را مختل میکند. برای مثال، فرض کنید پس از هفتهها هماهنگی برای صادرات یک محموله، همهچیز آماده است: نمونهبرداری انجام شده، تأییدیهها دریافت شده و تنها امضای نهایی باقی مانده است. اما ناگهان تعطیلی چهارشنبه، برنامه را به هم میریزد. راننده کامیون به دلیل مشکل شخصی مجبور به بازگشت میشود و اعلام میکند فعلاً امکان حمل بار ندارد. حالا باید دوباره در نوبت کامیون قرار گرفت، که ممکن است دو تا سه هفته طول بکشد. در این مدت، شاید خریدار خارجی از معامله منصرف شود. این تنها یکی از دهها مشکلی است که تعطیلیهای پیدرپی برای بنگاههای خصوصی ایجاد میکند.
علاوه بر این، هزینههای ثابت مانند حقوق کارکنان(به دیده منت)، حق بیمه، سود بانکی، جریمه تأخیر، مالیات و عوارض، حتی در روزهای تعطیل هم باید پرداخت شود، در حالی که هیچ فعالیت مؤثری انجام نمیشود. به این مشکلات، گرمای طاقتفرسای تابستان، قطعی برق و کمبود آب را هم اضافه کنید که حتی در روزهای غیرتعطیل، برنامهریزی منظم را غیرممکن میکند.
طبق گفته یکی از وزرای دولت، در سال ۱۴۰۳ بنگاههای اقتصادی تنها ۱۶۰ روز توانستهاند فعالیت مؤثر داشته باشند، اما هزینههای ۳۶۵ روز سال همچنان بر دوش آنهاست. ادامه این روند، آیندهای نگرانکننده را برای بخش خصوصی رقم میزند: تعطیلی بنگاهها، کاهش نیروی کار و در نتیجه، تشدید معضلات اشتغال و کمبود کالا.
برای جلوگیری از این بحران، بازنگری در سیاستهای مربوط به تعطیلیها و ایجاد زیرساختهای پایدار برای فعالیت بنگاهها ضروری است. بخش خصوصی برای ادامه حیات و نقشآفرینی در اقتصاد کشور، به ثبات و حمایت نیاز دارد، نه موانع بیشتر.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
یادش به خیر، قدیمها که تعطیلات خیلی شیرین و دلچسب بود اما این روزها شاید به خاطر فشارهای اقتصادی، تعطیلیها به جای حس شادی، بیشتر احساس نگرانی ایجاد میکنند. تعطیلیهای مکرر برای بخش خصوصی نهتنها فرصتی برای استراحت نیست، بلکه منشأ مشکلات متعدد و خسارات سنگین است.
قبلا اینجا نوشته بودم که فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیمگیران کشور در آن تبحر پیدا کردهاند و برای انجام آن درنگ نمیکنند. انگار میان همه راهحلهای کوچک و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دستتر است.
هر روز تعطیلی، زنجیرهای از اختلالات را به دنبال دارد که گاهی هفتهها یا حتی ماهها برنامهریزیهای یک بنگاه اقتصادی را مختل میکند. برای مثال، فرض کنید پس از هفتهها هماهنگی برای صادرات یک محموله، همهچیز آماده است: نمونهبرداری انجام شده، تأییدیهها دریافت شده و تنها امضای نهایی باقی مانده است. اما ناگهان تعطیلی چهارشنبه، برنامه را به هم میریزد. راننده کامیون به دلیل مشکل شخصی مجبور به بازگشت میشود و اعلام میکند فعلاً امکان حمل بار ندارد. حالا باید دوباره در نوبت کامیون قرار گرفت، که ممکن است دو تا سه هفته طول بکشد. در این مدت، شاید خریدار خارجی از معامله منصرف شود. این تنها یکی از دهها مشکلی است که تعطیلیهای پیدرپی برای بنگاههای خصوصی ایجاد میکند.
علاوه بر این، هزینههای ثابت مانند حقوق کارکنان(به دیده منت)، حق بیمه، سود بانکی، جریمه تأخیر، مالیات و عوارض، حتی در روزهای تعطیل هم باید پرداخت شود، در حالی که هیچ فعالیت مؤثری انجام نمیشود. به این مشکلات، گرمای طاقتفرسای تابستان، قطعی برق و کمبود آب را هم اضافه کنید که حتی در روزهای غیرتعطیل، برنامهریزی منظم را غیرممکن میکند.
طبق گفته یکی از وزرای دولت، در سال ۱۴۰۳ بنگاههای اقتصادی تنها ۱۶۰ روز توانستهاند فعالیت مؤثر داشته باشند، اما هزینههای ۳۶۵ روز سال همچنان بر دوش آنهاست. ادامه این روند، آیندهای نگرانکننده را برای بخش خصوصی رقم میزند: تعطیلی بنگاهها، کاهش نیروی کار و در نتیجه، تشدید معضلات اشتغال و کمبود کالا.
برای جلوگیری از این بحران، بازنگری در سیاستهای مربوط به تعطیلیها و ایجاد زیرساختهای پایدار برای فعالیت بنگاهها ضروری است. بخش خصوصی برای ادامه حیات و نقشآفرینی در اقتصاد کشور، به ثبات و حمایت نیاز دارد، نه موانع بیشتر.
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
Telegram
✍️ محسن جلالپور
از بین رفتن قبح تعطیلی
🔹 فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیمگیران کشور در آن تبحر پیدا کردهاند و برای انجام آن درنگ نمیکنند. انگار میان همه راهحلهای کوچک و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دستتر است. تعطیلی نه مشکل…
🔹 فشار دادن دکمه تعطیلی، تنها کاری است که تصمیمگیران کشور در آن تبحر پیدا کردهاند و برای انجام آن درنگ نمیکنند. انگار میان همه راهحلهای کوچک و بزرگی که در جعبه ابزارشان وجود دارد، تعطیل کردن از همه دم دستتر است. تعطیلی نه مشکل…
👍35😢6🙏1
Forwarded from اکوایران
📝 تاریخ آب در فلات ایران
▫️محسن جلالپور؛ فعال بخش خصوصی در سرمقاله امروز «دنیای اقتصاد»: از عصر ساسانی تا ابتدای دهه چهل و تلاش محمدرضا پهلوی برای تغییر نظام طبقاتی اجتماعی ایران و حذف نظام فئودالیسم از ساختار جامعه روستایی - کشاورزی ایران، آب ابزار اعمال قدرت بوده و توزیع آن سلسلهمراتبی رانتی را در برگرفته.
▫️او در ادامه راهکارهایی برای افزایش بهرهوری آب در ایران ارائه داد.
📌 متن کامل سرمقاله رونامه دنیای اقتصاد
📺 @ecoiran_webtv
▫️محسن جلالپور؛ فعال بخش خصوصی در سرمقاله امروز «دنیای اقتصاد»: از عصر ساسانی تا ابتدای دهه چهل و تلاش محمدرضا پهلوی برای تغییر نظام طبقاتی اجتماعی ایران و حذف نظام فئودالیسم از ساختار جامعه روستایی - کشاورزی ایران، آب ابزار اعمال قدرت بوده و توزیع آن سلسلهمراتبی رانتی را در برگرفته.
▫️او در ادامه راهکارهایی برای افزایش بهرهوری آب در ایران ارائه داد.
📌 متن کامل سرمقاله رونامه دنیای اقتصاد
📺 @ecoiran_webtv
👍20😢1🙏1
تن رها کن
مرداد که میرسد، یاد و خاطره مرحوم پدرم پررنگتر میشود. این حس به چند دلیل است: نخست اینکه در تابستان و بهویژه این ماه، وقت بیشتری با پدر میگذراندیم؛ یا در کاروانسرا بودیم یا همراه ایشان. دوم اینکه پدر معمولاً در این ماه ما را به سفری میبرد، چه کوتاه و چه بلند، چه نزدیک و چه دور. و سوم، این ماه مصادف است با سالگرد فوت ایشان. خلاصه اینکه این روزها بیش از همیشه به یادشان هستم.
یکی از خاطراتی که این چند روز ذهنم را مشغول کرده، یاد پیرمردی است که در کودکیام، هر دوشنبه به حجرهی پدر میآمد. او دستهای صورتحساب از پدر میگرفت، تا دوشنبهی بعد برای وصول و نقد کردن آنها اقدام میکرد و دوباره با حسابوکتاب هفتهی قبل و دریافت صورتحساب جدید بازمیگشت. یک بار از پدر پرسیدم چرا خودش یا میرزای حجره برای وصول نمیرود؟ پدر با آرامش گفت: «هر کس در این کسبوکار سهمی دارد و سهم او هم همین رفتوآمد و درصد ناچیزی است که از مبالغ صورتحسابها برمیدارد.»
پیرمرد همیشه لباسی ساده به تن داشت: پیراهنی سهدکمه با یقه آخوندی که تا زانویش میرسید و شلواری معمولی که تقریباً همیشه او را با همان لباس به خاطر دارم. تمیز بود، دائمالوضو و مدام ذکر میگفت. تسبیح کوچک و سادهای در دست داشت و گاهی برای کسانی که از او میخواستند، با خلوص و نیت پاک استخاره میکرد و نتیجه را میگفت. معمولاً وقتی کارش تمام میشد و میخواست از حجره برود، زیر لب این مصرع را زمزمه میکرد و بعد هم خداحافظ:
تن رها کن تا نخواهی پیرهن
معنای این مصرع همیشه برایم سؤال بود. به خاطر دارم دوشنبهای که به شدت منتظر آمدنش بودم، نیامد و این موضوع هم من و هم پدر را نگران کرد. نزدیک اذان ظهر بود که جوانی خوشقدوقامت و بسیار مؤدب از در حجره وارد شد، سلام کرد و روی نیمکت نشست. چند دقیقهای نگذشته بود که صدای اللهاکبر اذان ظهر از مسجد آقا غلامعلی بلند شد.
پدر رو به جوان کرد و گفت قصد اقامه نماز دارد و از او خواست فرمایشش را بگوید. جوان با ادب خود را فرزند همان پیرمرد دوشنبهها معرفی کرد و گفت پدرش کسالت دارد و در بیمارستان بستری است، اما صورتحسابها و وجه وصولشده را به او سپرده تا به حجره بیاورد و بدحساب نماند.
پدر با تأثر زیاد، جویای حال پیرمرد شدند و ضمن تشکر از جوان، گفتند: بعدازظهر برای ملاقات به بیمارستان خواهد رفت. من هم که به پیرمرد علاقهمند شده بودم، از پدر خواستم همراهشان بروم. ابتدا کمی مقاومت کردند که بیمارستان جای بچهها نیست، اما سرانجام پذیرفتند. بعدازظهر سوار بر دوچرخهی پدر راهی بیمارستان شدیم.
وقتی به اتاق پیرمرد رسیدیم، در کمال ناباوری شنیدیم که همان روز به دیار باقی شتافته است. نهتنها پدر، که من هم بسیار غمگین شدم و ناخودآگاه اشکم جاری شد.
در راه بازگشت، از پدر پرسیدم چرا پیرمرد همیشه هنگام خداحافظی آن مصرع را میخواند. پدر در حالی که رکاب میزد، بهآرامی گفت:
چند خواهی پیرهن از بهر تن
تن رها کن تا نخواهی پیرهن
و ادامه داد؛ از زمانی که پیرمرد را میشناسم، همیشه درآمد اندکش را صرف کمک به نیازمندان و امور خیر میکرد و زندگی بسیار ساده و بیتکلفی داشت. گاه یک بیت شعر، یک ضربالمثل یا یک حدیث، خلاصه دههها زندگی یک انسان است و زندگی آن مرحوم در همین یک مصرع خلاصه میشد: «تن رها کن تا نخواهی پیرهن»
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
مرداد که میرسد، یاد و خاطره مرحوم پدرم پررنگتر میشود. این حس به چند دلیل است: نخست اینکه در تابستان و بهویژه این ماه، وقت بیشتری با پدر میگذراندیم؛ یا در کاروانسرا بودیم یا همراه ایشان. دوم اینکه پدر معمولاً در این ماه ما را به سفری میبرد، چه کوتاه و چه بلند، چه نزدیک و چه دور. و سوم، این ماه مصادف است با سالگرد فوت ایشان. خلاصه اینکه این روزها بیش از همیشه به یادشان هستم.
یکی از خاطراتی که این چند روز ذهنم را مشغول کرده، یاد پیرمردی است که در کودکیام، هر دوشنبه به حجرهی پدر میآمد. او دستهای صورتحساب از پدر میگرفت، تا دوشنبهی بعد برای وصول و نقد کردن آنها اقدام میکرد و دوباره با حسابوکتاب هفتهی قبل و دریافت صورتحساب جدید بازمیگشت. یک بار از پدر پرسیدم چرا خودش یا میرزای حجره برای وصول نمیرود؟ پدر با آرامش گفت: «هر کس در این کسبوکار سهمی دارد و سهم او هم همین رفتوآمد و درصد ناچیزی است که از مبالغ صورتحسابها برمیدارد.»
پیرمرد همیشه لباسی ساده به تن داشت: پیراهنی سهدکمه با یقه آخوندی که تا زانویش میرسید و شلواری معمولی که تقریباً همیشه او را با همان لباس به خاطر دارم. تمیز بود، دائمالوضو و مدام ذکر میگفت. تسبیح کوچک و سادهای در دست داشت و گاهی برای کسانی که از او میخواستند، با خلوص و نیت پاک استخاره میکرد و نتیجه را میگفت. معمولاً وقتی کارش تمام میشد و میخواست از حجره برود، زیر لب این مصرع را زمزمه میکرد و بعد هم خداحافظ:
تن رها کن تا نخواهی پیرهن
معنای این مصرع همیشه برایم سؤال بود. به خاطر دارم دوشنبهای که به شدت منتظر آمدنش بودم، نیامد و این موضوع هم من و هم پدر را نگران کرد. نزدیک اذان ظهر بود که جوانی خوشقدوقامت و بسیار مؤدب از در حجره وارد شد، سلام کرد و روی نیمکت نشست. چند دقیقهای نگذشته بود که صدای اللهاکبر اذان ظهر از مسجد آقا غلامعلی بلند شد.
پدر رو به جوان کرد و گفت قصد اقامه نماز دارد و از او خواست فرمایشش را بگوید. جوان با ادب خود را فرزند همان پیرمرد دوشنبهها معرفی کرد و گفت پدرش کسالت دارد و در بیمارستان بستری است، اما صورتحسابها و وجه وصولشده را به او سپرده تا به حجره بیاورد و بدحساب نماند.
پدر با تأثر زیاد، جویای حال پیرمرد شدند و ضمن تشکر از جوان، گفتند: بعدازظهر برای ملاقات به بیمارستان خواهد رفت. من هم که به پیرمرد علاقهمند شده بودم، از پدر خواستم همراهشان بروم. ابتدا کمی مقاومت کردند که بیمارستان جای بچهها نیست، اما سرانجام پذیرفتند. بعدازظهر سوار بر دوچرخهی پدر راهی بیمارستان شدیم.
وقتی به اتاق پیرمرد رسیدیم، در کمال ناباوری شنیدیم که همان روز به دیار باقی شتافته است. نهتنها پدر، که من هم بسیار غمگین شدم و ناخودآگاه اشکم جاری شد.
در راه بازگشت، از پدر پرسیدم چرا پیرمرد همیشه هنگام خداحافظی آن مصرع را میخواند. پدر در حالی که رکاب میزد، بهآرامی گفت:
چند خواهی پیرهن از بهر تن
تن رها کن تا نخواهی پیرهن
و ادامه داد؛ از زمانی که پیرمرد را میشناسم، همیشه درآمد اندکش را صرف کمک به نیازمندان و امور خیر میکرد و زندگی بسیار ساده و بیتکلفی داشت. گاه یک بیت شعر، یک ضربالمثل یا یک حدیث، خلاصه دههها زندگی یک انسان است و زندگی آن مرحوم در همین یک مصرع خلاصه میشد: «تن رها کن تا نخواهی پیرهن»
☑️ محسن جلال پور
@mohsenjalalpour
👍58😢13🙏6