با اینکه امید چندانی ندارم ولی برای تنوع، برای تکثر، #برای_ایران و #برای_تمام_ایران به آقای #پزشکیان رای خواهم داد.
صبح با یکی از دوستانم قرار کاری داشتم، غم عجیبی در چشمانش حس کردم، وسط بحث پرسیدم چرا امروز چشمانت اینطور است؟
گفت آن زن خبرنگاری که به دست همسرش کشته شد، همکارم بود.
اول بار که از دور دیدم، مهرش بر دلم نشست. بار دوم که دیدم انگشتر به دست داشت، فهمیدم متأهل است و حس درونم را کشتم و تمام... هیچ ارتباطی نگرفتم و فقط گاهی از دور میدیدم که زنی زیباست و غمگین! تا اینکه سه روز پیش خبر قتلش آمد و فهمیدم آن غم پنهان از چه بود...
چشمان غمگین این دوست ترانهی نامجو را در ذهنم تکرار کرد؛
غمم را ز چشمم نمی خوانی...
پلی کردم، حال جلسه تغییر کرد
ازاین غم چو حالم نمی دانی
پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگ دلم را ببین و برو
چو طوفان سختی ز شاخه غم
گل هستی ام را بچین و برو...
ساعتی بعد حبیبه زنگ زد، جوانی از فامیل در چهل سالگی مرد! یک باره، بی زمینه، قلبش ایستاد! دختری دارد همسن حنای من....
ساعتی بعد بابک زنگ زد و خبر مرگ برادرٍ مهدی، یکی از رفقای توییترم را داد، او هم به یکباره، بی زمینه، او هم جوان...
با مهدی تماس گرفتم برای تسلیت، گریه کرد، من هم... با محمد تماس گرفتم برای تسلیت، آهی کشید و گفت چه میشود کرد؟ قائده دنیا همین است... آه کشیدیم و ... باشینیز ساغ اولسون، نه دئمک؟
رفتم توییتر، حافظ، چارسو، کیانوش سنجری قصد خودکشی دارد ... وارد پروفایلش شدم، در بیو نوشته: still alive غرق توییتها شدم، یکی نوشت نتوانستیم مانع شویم، کیانوش رفت، دیگری نوشت در ترافیک ماندم و نرسیدم، رفت... توییت چند سال قبلش در تایملاین آمد: وطن یک زندگی به من بدهکاره...
امروز یکی دعوتم کرد به دیدن فیلمش به چارسو بروم، خسته بودم، نرفتم. کاش میرفتم، کاش آنجا توییت کیانوش را میدیدم، کاش میشد که مانعش میشدم... کاش همانجا فریاد میکشیدم وطن یک زندگی به تو بدهکار است، بمان...
آه... چه باران تندی میبارد؛ با غمانگیزترین حالت تهران چه کنم؟
گفت آن زن خبرنگاری که به دست همسرش کشته شد، همکارم بود.
اول بار که از دور دیدم، مهرش بر دلم نشست. بار دوم که دیدم انگشتر به دست داشت، فهمیدم متأهل است و حس درونم را کشتم و تمام... هیچ ارتباطی نگرفتم و فقط گاهی از دور میدیدم که زنی زیباست و غمگین! تا اینکه سه روز پیش خبر قتلش آمد و فهمیدم آن غم پنهان از چه بود...
چشمان غمگین این دوست ترانهی نامجو را در ذهنم تکرار کرد؛
غمم را ز چشمم نمی خوانی...
پلی کردم، حال جلسه تغییر کرد
ازاین غم چو حالم نمی دانی
پس از تو نمونم برای خدا
تو مرگ دلم را ببین و برو
چو طوفان سختی ز شاخه غم
گل هستی ام را بچین و برو...
ساعتی بعد حبیبه زنگ زد، جوانی از فامیل در چهل سالگی مرد! یک باره، بی زمینه، قلبش ایستاد! دختری دارد همسن حنای من....
ساعتی بعد بابک زنگ زد و خبر مرگ برادرٍ مهدی، یکی از رفقای توییترم را داد، او هم به یکباره، بی زمینه، او هم جوان...
با مهدی تماس گرفتم برای تسلیت، گریه کرد، من هم... با محمد تماس گرفتم برای تسلیت، آهی کشید و گفت چه میشود کرد؟ قائده دنیا همین است... آه کشیدیم و ... باشینیز ساغ اولسون، نه دئمک؟
رفتم توییتر، حافظ، چارسو، کیانوش سنجری قصد خودکشی دارد ... وارد پروفایلش شدم، در بیو نوشته: still alive غرق توییتها شدم، یکی نوشت نتوانستیم مانع شویم، کیانوش رفت، دیگری نوشت در ترافیک ماندم و نرسیدم، رفت... توییت چند سال قبلش در تایملاین آمد: وطن یک زندگی به من بدهکاره...
امروز یکی دعوتم کرد به دیدن فیلمش به چارسو بروم، خسته بودم، نرفتم. کاش میرفتم، کاش آنجا توییت کیانوش را میدیدم، کاش میشد که مانعش میشدم... کاش همانجا فریاد میکشیدم وطن یک زندگی به تو بدهکار است، بمان...
آه... چه باران تندی میبارد؛ با غمانگیزترین حالت تهران چه کنم؟
واضح است که دوست ایشان سواد ترکی نداشته؛
آبی در ترکی آذربایجانی میشود: گؤی، یعنی آسمان / کلمه دیگری هم داریم: ماوی که در ترکی ما کمتر استفاده میشود و در آناتولی رایج است.
سبز هم میشود: یاشیل که در لهجههای دیگر ترکی یئشیل تلفظ میشود.
آن «گؤی» که ایشان معادل سبز گرفته، در بعضی شهرها از جمله تبریز به سبزی گفته میشود که از ریشه «گؤرمک» به معنی جوانه زدن و روییدن مشتق شده و اشاره به رنگ ندارد.
👇👇👇
آبی در ترکی آذربایجانی میشود: گؤی، یعنی آسمان / کلمه دیگری هم داریم: ماوی که در ترکی ما کمتر استفاده میشود و در آناتولی رایج است.
سبز هم میشود: یاشیل که در لهجههای دیگر ترکی یئشیل تلفظ میشود.
آن «گؤی» که ایشان معادل سبز گرفته، در بعضی شهرها از جمله تبریز به سبزی گفته میشود که از ریشه «گؤرمک» به معنی جوانه زدن و روییدن مشتق شده و اشاره به رنگ ندارد.
👇👇👇
Forwarded from وحید یامین پور
یه گفتگوی کوتاه با یکی از دوستان داشتم درباره "رنگ آبی" شاید براتون جالب باشه.
🔵🔷🟦
#شعر #زبان
#یادگاری
➕️ @Yaminpour
🔵🔷🟦
#شعر #زبان
#یادگاری
➕️ @Yaminpour
تغییرات اقلیمی از آنچه در رسانهها میبینیم به ما نزدیکتر است؛ باور ندارید؟ ۱۳ دقیقه وقت گذاشته و روایت زمستان سخت خوزستان را ببینید 👇👇
https://youtu.be/IJZY094WpmE?si=euEl7ooxfHkii0Uw
https://youtu.be/IJZY094WpmE?si=euEl7ooxfHkii0Uw
YouTube
زمستان سخت / مستند کوتاه
اوایل اسفند سال 1403، خوزستان سرمایی را تجربه کرد که سابقه نداشت. بسیاری از مزارع دچار سرمازدگی شدند و به کشاورزان خسارت مالی زیادی وارد شد. در این منطقه سرمای زیر صفر اسفند ماه، نشان از واقعیت هولناکی دارد که همه را باید برای آینده نگران کند؛ آن هم چیزی…
Forwarded from محمد اصغری
📌مصیبت: ارومی جگرگوشه آذربایجان
مروری بر یک جنایت ناگفته، از ساحل غربی رود اردن تا کرانه باختری دریاچه ارومیه
(محمد اصغری)
یکی از سوالات بنیادین در فهم ابعاد مساله فلسطین این است که چرا جهان و مشخصا غرب در طلیعه قرن بیستم با اشغال فلسطین توسط بریتانیا و بعدها تاسیس رژیم صهیونیستی نه تنها مخالفت موثری نکرد، بلکه همآوایی و همراهی نمود؟ و پرسش کلیدی آن است که انسان غربی در آن مقطع اساسا چه تصویری از فلسطین، خاورمیانه، شرق و مسلمانان داشت؟ این قلم پیشتر مفصلا در این باب گفته و نوشته است که تصویر نادرست پرداخته شده توسط میانجیهای شناختی بین شرق و غرب و ارائه یک فلسطینِ منهای انسان به غربیها در کنار برساختن نسخهای مذهبی، رمانتیزه و آخرالزمانی از سرزمین مقدس برای مسیحیان، ریشه اصلی هموار شدن مسیر مشروعیت یافتن اشغال فلسطین در لوای استعمار مذهبی و امپریالیسم خیرخواهانه بود. اما در این نوشتار به مسالهای تقریبا ناگفته در صفحات تاریخ معاصر میپردازم و آن مصیبت دامنگیری است که ساحل مدیترانه تا ساحل ارومیه را در یکقرن گذشته درگیر فجیعترین نسلکشیها نموده. نسلکشیهایی که بخشی از آنها نه تنها شناسایی نشدهاند، بلکه تعمدا در همه این سالها ارادههایی فعالانه در پی سرپوش گذاشتن بر آنها، تقلیل و در نهایت ممانعت از رهگیری پیوستار این جنایتها بودهاند.
بله، شاید امروزه کمتر ایرانیای بداند که قرار غرب افزون بر تاسیس اسرائیل یهودی در فلسطین، تاسیس اسرائیلی مسیحی درون مرزهای ایران بود. البته که نخواستهاند بدانیم که یک قرن پیش در یکی از شهرهای این کشور، چهار قدرت امپریالیستی و اشغالگر، آمریکا، فرانسه، بریتانیا و روسیه، همزمان حضور داشتهاند و البته احتمالا کسی به یاد نمیآورد که همین ۱۰۰ سال پیش در گوشهای از ایران چیزی بیش از ۱۳۰ هزار نفر به جرم مسلمان بودن کشته شدهاند. صحبت از فاجعه پاکسازی نژادی-مذهبی و نسلکشی ترکهای مسلمان در ساحل دریاچه ارومیه در طلیعه قرن گذشته است. کشتاری که توسط مسیحیان افراطگرای آشوری و ارمنی با رویای تشکیل کشور بزرگ مسیحی در غرب آذربایجان صورت گرفت و تا کنون به سان پروندهای مفقوده در صفحات تاریخ ایران باقی مانده است.
برای آشنایی با فضای آنروزها، شاید رساترین متن ممکن، گزارشی باشد که میرزا تقی رفعت در روزنامه تجدد در سال سیاه ۱۹۱۸ منتشر کرده است؛ رفعت که پیشتر بارها تلاش کرده تا اخبار فجایع ارومیه را به گوش تهران و ایران برساند، اینبار رنجور از ناشنوایی عجیب و نابینایی فراگیر ملی در برابر گرفتاری آذربایجان، این سرمقاله تلخ را در تاریخ به جا میگذارد:
" مصیبت: ارومی جگرگوشه آذربایجان
تبریز میداند ارومی در چه حالت است، در مرکز آذربایجان کسی را پیدا نمیتوان نمود که تفصیل فجایع متوالیه ارومی، آن شهر واژگون بخت را، تحقیق ننموده، و از اول الی آخر، تفصیل وقایع اخیره را نشنیده باشد. همه، همه تبریزیان، همه برادران داغ دیدۀ هموطنان مقتول ارومیه عزیز، امروز فقط یک خیال. یک اندیشه در سر دارند و آن خیال، آن اندیشه عبارت از (ارومی) است.
و تمام آذربایجان، یک تکلیف، فقط یک تکلیف فوری را بر عهدۀ هموطنی و برادری خودش وارد میداند:
تخليص ارومی!
و فقط یک کینه در دل خود میپرورد:
کينه «مروجين تشکيلات غرب!»...."
برای مطالعه ادامه متن اینجا کلیک کنید.
مروری بر یک جنایت ناگفته، از ساحل غربی رود اردن تا کرانه باختری دریاچه ارومیه
(محمد اصغری)
یکی از سوالات بنیادین در فهم ابعاد مساله فلسطین این است که چرا جهان و مشخصا غرب در طلیعه قرن بیستم با اشغال فلسطین توسط بریتانیا و بعدها تاسیس رژیم صهیونیستی نه تنها مخالفت موثری نکرد، بلکه همآوایی و همراهی نمود؟ و پرسش کلیدی آن است که انسان غربی در آن مقطع اساسا چه تصویری از فلسطین، خاورمیانه، شرق و مسلمانان داشت؟ این قلم پیشتر مفصلا در این باب گفته و نوشته است که تصویر نادرست پرداخته شده توسط میانجیهای شناختی بین شرق و غرب و ارائه یک فلسطینِ منهای انسان به غربیها در کنار برساختن نسخهای مذهبی، رمانتیزه و آخرالزمانی از سرزمین مقدس برای مسیحیان، ریشه اصلی هموار شدن مسیر مشروعیت یافتن اشغال فلسطین در لوای استعمار مذهبی و امپریالیسم خیرخواهانه بود. اما در این نوشتار به مسالهای تقریبا ناگفته در صفحات تاریخ معاصر میپردازم و آن مصیبت دامنگیری است که ساحل مدیترانه تا ساحل ارومیه را در یکقرن گذشته درگیر فجیعترین نسلکشیها نموده. نسلکشیهایی که بخشی از آنها نه تنها شناسایی نشدهاند، بلکه تعمدا در همه این سالها ارادههایی فعالانه در پی سرپوش گذاشتن بر آنها، تقلیل و در نهایت ممانعت از رهگیری پیوستار این جنایتها بودهاند.
بله، شاید امروزه کمتر ایرانیای بداند که قرار غرب افزون بر تاسیس اسرائیل یهودی در فلسطین، تاسیس اسرائیلی مسیحی درون مرزهای ایران بود. البته که نخواستهاند بدانیم که یک قرن پیش در یکی از شهرهای این کشور، چهار قدرت امپریالیستی و اشغالگر، آمریکا، فرانسه، بریتانیا و روسیه، همزمان حضور داشتهاند و البته احتمالا کسی به یاد نمیآورد که همین ۱۰۰ سال پیش در گوشهای از ایران چیزی بیش از ۱۳۰ هزار نفر به جرم مسلمان بودن کشته شدهاند. صحبت از فاجعه پاکسازی نژادی-مذهبی و نسلکشی ترکهای مسلمان در ساحل دریاچه ارومیه در طلیعه قرن گذشته است. کشتاری که توسط مسیحیان افراطگرای آشوری و ارمنی با رویای تشکیل کشور بزرگ مسیحی در غرب آذربایجان صورت گرفت و تا کنون به سان پروندهای مفقوده در صفحات تاریخ ایران باقی مانده است.
برای آشنایی با فضای آنروزها، شاید رساترین متن ممکن، گزارشی باشد که میرزا تقی رفعت در روزنامه تجدد در سال سیاه ۱۹۱۸ منتشر کرده است؛ رفعت که پیشتر بارها تلاش کرده تا اخبار فجایع ارومیه را به گوش تهران و ایران برساند، اینبار رنجور از ناشنوایی عجیب و نابینایی فراگیر ملی در برابر گرفتاری آذربایجان، این سرمقاله تلخ را در تاریخ به جا میگذارد:
" مصیبت: ارومی جگرگوشه آذربایجان
تبریز میداند ارومی در چه حالت است، در مرکز آذربایجان کسی را پیدا نمیتوان نمود که تفصیل فجایع متوالیه ارومی، آن شهر واژگون بخت را، تحقیق ننموده، و از اول الی آخر، تفصیل وقایع اخیره را نشنیده باشد. همه، همه تبریزیان، همه برادران داغ دیدۀ هموطنان مقتول ارومیه عزیز، امروز فقط یک خیال. یک اندیشه در سر دارند و آن خیال، آن اندیشه عبارت از (ارومی) است.
و تمام آذربایجان، یک تکلیف، فقط یک تکلیف فوری را بر عهدۀ هموطنی و برادری خودش وارد میداند:
تخليص ارومی!
و فقط یک کینه در دل خود میپرورد:
کينه «مروجين تشکيلات غرب!»...."
برای مطالعه ادامه متن اینجا کلیک کنید.
Telegraph
مصیبت: ارومی جگرگوشه آذربایجان
مروری بر یک جنایت ناگفته، از ساحل غربی رود اردن تا کرانه باختری دریاچه ارومیه یکی از سوالات بنیادین در فهم ابعاد مساله فلسطین این است که چرا جهان و مشخصا غرب در طلیعه قرن بیستم با اشغال فلسطین توسط بریتانیا و بعدها تاسیس رژیم صهیونیستی نه تنها مخالفت موثری…
بندرد شد و بر دردهامان، سوالها، زخمها، داغهای دلمان افزود... بی آنکه بدانیم چرا، این را هم زیر آوار دردی تازه، فراموش خواهیم کرد...
#بندر_عباس 🖤
#بندر_عباس 🖤
Forwarded from ممکنهای یک ناممکن (عظیم حسن زاده) (عظیم حسن زاده)
🔴 🎥 «مگر بردن پرچم جمهوری آذربایجان به استادیوم خلاف قانون است؟»
✅ محسن هادی، مستندساز، در بخشی از مصاحبهاش با انصاف نیوز دربارهی پرچمهای جمهوری آذربایجان و ترکیه دردست هواداران تیم تراکتور گفت:
📌 «اشکال باید یا قانونی باشد یا اخلاقی. پرچم جمهوری آذربایجان در دست هواداران تراکتور چه اشکال قانونی یا اخلاقیای دارد؟!
📌 اشکال سیاسی دارد؟! بله. چه کنیم؟!
📌 انگ بزنید پرچم بیشتر خواهد شد. همدلانه رفتار کنید اصلاً سمت ماجرا عوض میشود.»
فیلم کامل
@ensafnews
🆔@AzimHassanzadeh
✅ محسن هادی، مستندساز، در بخشی از مصاحبهاش با انصاف نیوز دربارهی پرچمهای جمهوری آذربایجان و ترکیه دردست هواداران تیم تراکتور گفت:
📌 «اشکال باید یا قانونی باشد یا اخلاقی. پرچم جمهوری آذربایجان در دست هواداران تراکتور چه اشکال قانونی یا اخلاقیای دارد؟!
📌 اشکال سیاسی دارد؟! بله. چه کنیم؟!
📌 انگ بزنید پرچم بیشتر خواهد شد. همدلانه رفتار کنید اصلاً سمت ماجرا عوض میشود.»
فیلم کامل
@ensafnews
🆔@AzimHassanzadeh
YouTube
«هواداران تراکتور و قومگرایی: تهمت یا واقعیت؟»
شایان نقوی، سرپرست مجموعه هواداری بایراقچیلار و محسن هادی، مستندساز و هوادار تراکتور است که دربارهی تیم تراکتور هم مستند ساخته.
انصاف نیوز در این مصاحبه از شایان نقوی و محسن هادی دربارهی حواشی فوتبالی، حواشی سیاسی، احتمال قومگرایی هواداران این تیم و پرچمهای…
انصاف نیوز در این مصاحبه از شایان نقوی و محسن هادی دربارهی حواشی فوتبالی، حواشی سیاسی، احتمال قومگرایی هواداران این تیم و پرچمهای…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در مزارع محله حکمآباد، حوالی فرودگاه تبریز دیدم دودی بلند است، نزدیک شدم آتشی روشن بود بیآنکه کسی باشد. همین را عصر دیروز در شادآباد تهران هم دیدم. خوشبختانه آتشنشانی خبردار شد و آمد. نمیدانم این کارها بخشی از عملیات دشمن است یا از سر نادانی؛ بهتر است حساس باشیم
درسی که جامعه ارمنستان از شکست گرفت!
✍️ محسن هادی
پاشینیان نماینده جناح معترض ارمنستان بود که با شعار صلح، رفع تحریم و نزدیکی به غرب توانست رای مردم را جلب کند. پتروسیان، رهبر این جناح سالها حصر خانگی کشید چون در پی حل مسئله قرهباغ و عادیسازی با ترکیه و آذربایجان بود تا ارمنستان از بن بست ژئوپلیتیک خارج شود.
▪️
آنها به خاطر اشغال قرهباغ از همه معادلات انتقال انرژی و کریدورهای ترانزیتی محروم مانده بودند در حالی که مسیر مناسب انتقال انرژی خزر به اروپا بودند. پاشینیان زمانی قدرت گرفت که اقتصاد کشور دیگر تحمل ادامه شرایط را نداشت و ایدئولوژی مردم را خسته کرده بود.
▪️
مهاجرت یکی از مهمترین مسایل امنیتی ملی ارمنستان بود، بحران انرژی داشتند و برق مدام قطع میشد! چیزی که اینجا ناترازی گفته میشود. تغییر این شرایط مستلزم پایان تخاصم با همسایگان و باز کردن دروازه های کشور به اقتصاد و سرمایههای جهانی بود؛ کاری که با وجود نیروهای متعصب اسلحه به دست، به نظر ناممکن میآمد.
▪️
پاشینیان دریافته بود کشور نیازمند پارادایم شیفت است، از ارمنستان بزرگ به ارمنستان! از سرزمین موعود ارامنه جهان، به کشوری برای شهروندانش! از پان ارمنیسم به ناسیونالیسم مدنی! از مرگ بر همسایه به معامله، به قرارداد، به اقتصاد و رقابت و مذاکره!
▪️
چنین تغییری مگر راحت است؟ بین مردمی که از کودکی ذهنشان قالب گرفته ملت استثنایی منطقهاند، سرنوشتشان تنهایی استراتژیک است! همواره مظلوم و قربانیاند! هنر نزد آنهاست و بس؛ گذشته باشکوهشان را مسلمانان بیفرهنگ مهاجم! خراب کردند و تفو بر تو ای چرخ گردون تفو...
▪️
به هرحال سیلی سخت فقر مردم را به سمت کسی سوق داد که میگفت بهتر است مصالحه کنیم و اقتصاد را بسازیم. گفتنش آسان بود ولی انجامش سخت! صلح با آذربایجان یعنی حل مسئله ۳۰سالهای که ریشهی داشت ۱۰۰ساله! یعنی دست کشیدن از زمینهایی که برای تصرفش خون ریخته بودند! قتل عام کرده بودند!
▪️
البته که ایده پاشینیان و رفقا پس دادن قرهباغ نبود. فکر میکردند میشود با پیشنهاد بیستوچند سال پیش، قرهباغ کوهستانی را نگه داشت و دیگر شهرهای اشغالی را پس داد. هم محبوب دیاسپورای ارمنی شد و هم منجی ملت فقیر خود! اما غافل از اینکه ایدهها زمان دارند و گاهی خیلی دیر میشود!
▪️
در مقابل از نظر ناسیونالیستهای رادیکال ارمنی، هر نوع مصالحه خیانت به مقدسات بود و اصلا چرا باید پای میز مذاکره رفت وقتی زمین دست ماست! این اختلاف کوچکی نبود و این گروهها که عمدتاً نظامی بودند، مقابل دولت ایستادند و یک بار کم مانده بود روی هم آتش بگشایند!
▪️
اختلاف نظامیان ناسیونالیست ارمنی و دولت اصلاحطلب به جایی نرسید تا اینکه شبی یک نظامی دیوانه خمپارهای سمت آذربایجان شلیک و پس از سالها آتش بس، جنگ بزرگ را شروع کرد! بر خلاف انتظار بسیاری از ناظران، اینبار آذربایجان دست بالا را داشت و سربازان فقیر ارمنی را درو کرد!
▪️
نتیجه جنگ آزادی اغلب شهرها بود و با یک وقفه نه چندان زیاد، شکست کامل ارتش ارمنستان و آزادی همه مناطق اشغالی.
حالا دیگر زمان صلح رسیده بود، همان چیزی که پاشینیان دنبالش بود ولی با یک تفاوت اساسی؛ این در واقع تسلیم در برابر اراده آذربایجان بود نه صلح از موضع برابر!
▪️
آنها زمانی که در موضع برتر بودند میتوانستند به صلح پیشنهادی دولتهای میانجی تن داده و آذربایجان را تسلیم اراده خود کنند، اما توهم قدرت ناشی از ایدئولوژی ارمنستان بزرگ، مانع شد و ملتی را در یک بن بست ژئوپلیتیک گرفتار کرد
▪️
حالا پس از شکست سهمگین و تحقیر ارتش، راهی جز تسلیم نداشتند و این شانس یار مردم شده بود که پاشینیان شجاعت پذیرش این واقعیت را داشت و در میان همه کارشکنیهای کلیسای جنگطلب ارمنی، پروسه مصالحه را آغاز کرد
▪️
سازش در واقع تنها راه نجات ارمنستان بود. این را هر قدر به عقب میانداختند، هزینه صلح برایشان بیشتر میشد. اما واقعیت این است که جامعه ارمنستان برای رسیدن به صلح نیازمند یک دوره گذار بود و آن را با یک جنگ خونین و پرهزینه طی کرد.
جنگ قرهباغ به مردم ارمنستان نشان داد آنقدر قوی نیستند که بتوانند زمین همسایه را با قلدری تصرف کنند؛ بهتر است ذهنشان را از داستانهای اساطیری رها کرده و در زمین واقعیت تصمیم بگیرند. سرنوشت آنها تنهایی استراتژیک نیست، بلکه انتخابشان این بود و میتواند دیگر چنین نباشد!
▪️
دیروز در ابوظبی سران دو کشور ارمنستان و آذربایجان، در ادامه روند صلح با هم نشستند و احتمالا حاصل آن باز شدن مسیر زنگزور باشد. امیدوارم برکت این مسیر صلح پایدار و از بین رفتن کینهها و آغاز دوستیها باشد.
🔴 @mohsenhadii
✍️ محسن هادی
پاشینیان نماینده جناح معترض ارمنستان بود که با شعار صلح، رفع تحریم و نزدیکی به غرب توانست رای مردم را جلب کند. پتروسیان، رهبر این جناح سالها حصر خانگی کشید چون در پی حل مسئله قرهباغ و عادیسازی با ترکیه و آذربایجان بود تا ارمنستان از بن بست ژئوپلیتیک خارج شود.
▪️
آنها به خاطر اشغال قرهباغ از همه معادلات انتقال انرژی و کریدورهای ترانزیتی محروم مانده بودند در حالی که مسیر مناسب انتقال انرژی خزر به اروپا بودند. پاشینیان زمانی قدرت گرفت که اقتصاد کشور دیگر تحمل ادامه شرایط را نداشت و ایدئولوژی مردم را خسته کرده بود.
▪️
مهاجرت یکی از مهمترین مسایل امنیتی ملی ارمنستان بود، بحران انرژی داشتند و برق مدام قطع میشد! چیزی که اینجا ناترازی گفته میشود. تغییر این شرایط مستلزم پایان تخاصم با همسایگان و باز کردن دروازه های کشور به اقتصاد و سرمایههای جهانی بود؛ کاری که با وجود نیروهای متعصب اسلحه به دست، به نظر ناممکن میآمد.
▪️
پاشینیان دریافته بود کشور نیازمند پارادایم شیفت است، از ارمنستان بزرگ به ارمنستان! از سرزمین موعود ارامنه جهان، به کشوری برای شهروندانش! از پان ارمنیسم به ناسیونالیسم مدنی! از مرگ بر همسایه به معامله، به قرارداد، به اقتصاد و رقابت و مذاکره!
▪️
چنین تغییری مگر راحت است؟ بین مردمی که از کودکی ذهنشان قالب گرفته ملت استثنایی منطقهاند، سرنوشتشان تنهایی استراتژیک است! همواره مظلوم و قربانیاند! هنر نزد آنهاست و بس؛ گذشته باشکوهشان را مسلمانان بیفرهنگ مهاجم! خراب کردند و تفو بر تو ای چرخ گردون تفو...
▪️
به هرحال سیلی سخت فقر مردم را به سمت کسی سوق داد که میگفت بهتر است مصالحه کنیم و اقتصاد را بسازیم. گفتنش آسان بود ولی انجامش سخت! صلح با آذربایجان یعنی حل مسئله ۳۰سالهای که ریشهی داشت ۱۰۰ساله! یعنی دست کشیدن از زمینهایی که برای تصرفش خون ریخته بودند! قتل عام کرده بودند!
▪️
البته که ایده پاشینیان و رفقا پس دادن قرهباغ نبود. فکر میکردند میشود با پیشنهاد بیستوچند سال پیش، قرهباغ کوهستانی را نگه داشت و دیگر شهرهای اشغالی را پس داد. هم محبوب دیاسپورای ارمنی شد و هم منجی ملت فقیر خود! اما غافل از اینکه ایدهها زمان دارند و گاهی خیلی دیر میشود!
▪️
در مقابل از نظر ناسیونالیستهای رادیکال ارمنی، هر نوع مصالحه خیانت به مقدسات بود و اصلا چرا باید پای میز مذاکره رفت وقتی زمین دست ماست! این اختلاف کوچکی نبود و این گروهها که عمدتاً نظامی بودند، مقابل دولت ایستادند و یک بار کم مانده بود روی هم آتش بگشایند!
▪️
اختلاف نظامیان ناسیونالیست ارمنی و دولت اصلاحطلب به جایی نرسید تا اینکه شبی یک نظامی دیوانه خمپارهای سمت آذربایجان شلیک و پس از سالها آتش بس، جنگ بزرگ را شروع کرد! بر خلاف انتظار بسیاری از ناظران، اینبار آذربایجان دست بالا را داشت و سربازان فقیر ارمنی را درو کرد!
▪️
نتیجه جنگ آزادی اغلب شهرها بود و با یک وقفه نه چندان زیاد، شکست کامل ارتش ارمنستان و آزادی همه مناطق اشغالی.
حالا دیگر زمان صلح رسیده بود، همان چیزی که پاشینیان دنبالش بود ولی با یک تفاوت اساسی؛ این در واقع تسلیم در برابر اراده آذربایجان بود نه صلح از موضع برابر!
▪️
آنها زمانی که در موضع برتر بودند میتوانستند به صلح پیشنهادی دولتهای میانجی تن داده و آذربایجان را تسلیم اراده خود کنند، اما توهم قدرت ناشی از ایدئولوژی ارمنستان بزرگ، مانع شد و ملتی را در یک بن بست ژئوپلیتیک گرفتار کرد
▪️
حالا پس از شکست سهمگین و تحقیر ارتش، راهی جز تسلیم نداشتند و این شانس یار مردم شده بود که پاشینیان شجاعت پذیرش این واقعیت را داشت و در میان همه کارشکنیهای کلیسای جنگطلب ارمنی، پروسه مصالحه را آغاز کرد
▪️
سازش در واقع تنها راه نجات ارمنستان بود. این را هر قدر به عقب میانداختند، هزینه صلح برایشان بیشتر میشد. اما واقعیت این است که جامعه ارمنستان برای رسیدن به صلح نیازمند یک دوره گذار بود و آن را با یک جنگ خونین و پرهزینه طی کرد.
جنگ قرهباغ به مردم ارمنستان نشان داد آنقدر قوی نیستند که بتوانند زمین همسایه را با قلدری تصرف کنند؛ بهتر است ذهنشان را از داستانهای اساطیری رها کرده و در زمین واقعیت تصمیم بگیرند. سرنوشت آنها تنهایی استراتژیک نیست، بلکه انتخابشان این بود و میتواند دیگر چنین نباشد!
▪️
دیروز در ابوظبی سران دو کشور ارمنستان و آذربایجان، در ادامه روند صلح با هم نشستند و احتمالا حاصل آن باز شدن مسیر زنگزور باشد. امیدوارم برکت این مسیر صلح پایدار و از بین رفتن کینهها و آغاز دوستیها باشد.
🔴 @mohsenhadii
پدرم اغلب گرفته بود، پدرش اغلب شاد. پدرم جوانیاش را در قهر صدام سپری کرد، پدرش در جور اربابها! وقتی ارباب ستمگر مایملکش را در روستای چلان غارت کرد، بچهها را به دندان گرفت و به تبریز کوچید، بی آنکه حتی نانی برای شب داشته باشد! و در شهر برای لقمهای نان مبارزهای شروع کرد که هنوز ادامه دارد، در زندگی ما.
چند سالی از دفاع مقدس پدر بزرگم نگذشته بود که دفاع مقدس پدرم شروع شد، او برای نان جنگید و این علاوه بر نان، برای وطن هم باید میجنگید! کودکی من اینطور ساخته شد، در دل دو جنگ! سر سفره دو جنگاور...
پدر بزرگم چند سال پیش رفت و پدرم امروز؛ ولی هر دو جنگ در زندگی ما ادامه دارد و من جنگیدن را از این دو مرد به ارث بردهام؛ نمیخواهم سوگوار باشم، سوگ مرد را ضعیف میکند! میخواهم بجنگم، برای نان، برای ایمان، ایران، آذربایجان...
چند سالی از دفاع مقدس پدر بزرگم نگذشته بود که دفاع مقدس پدرم شروع شد، او برای نان جنگید و این علاوه بر نان، برای وطن هم باید میجنگید! کودکی من اینطور ساخته شد، در دل دو جنگ! سر سفره دو جنگاور...
پدر بزرگم چند سال پیش رفت و پدرم امروز؛ ولی هر دو جنگ در زندگی ما ادامه دارد و من جنگیدن را از این دو مرد به ارث بردهام؛ نمیخواهم سوگوار باشم، سوگ مرد را ضعیف میکند! میخواهم بجنگم، برای نان، برای ایمان، ایران، آذربایجان...
Forwarded from Goroob online | گروه رسانه ای
جامعه بی پلتفرمی هستیم.pdf
635.4 KB
جامعه بی پلتفرمی هستیم
نشستی درخصوص تبعات جنگ بر جامعه مدنی
با حضور: دکتر میرقاسم بنی هاشمی- رسول قرآنخواه- محسن هادی
پرونده جنگ و دموکراسی- مقاله 4
مجله انجمن ❘ شماره 26
گزارش تفصیلی دراین خصوص را در فایل PDF بخوانید.
نشستی درخصوص تبعات جنگ بر جامعه مدنی
با حضور: دکتر میرقاسم بنی هاشمی- رسول قرآنخواه- محسن هادی
پرونده جنگ و دموکراسی- مقاله 4
مجله انجمن ❘ شماره 26
گزارش تفصیلی دراین خصوص را در فایل PDF بخوانید.
👤@goroobonline
■ گروه رسانه ای «غروب آنلاین»
مجلات: انجمن ❘ غروب ❘ هنر و جامعه ❘ تجربه و شهر