در سوگ آزادگی
نوشتن در وصف معانی، کار آسانی نیست، چرا که اگر در هر موردی بنویسی و درست از آب در نیاید، با متنی دیگر فرصت جبران مییابی؛ اما برای معنا باید دل به دریا زد، زیرا اگر حق مطلب ادا نشود، احتمال اینکه از معنا دور شوی، تهدیدیست که گران خواهد بود.
در مورد معنا نوشتن، چنین هزینهای در بردارد، حال آنکه «فهم معنا» و در وهلهی بعد، «حرکت در مسیر معنا» و بعد از آن یعنی «خلوص در راه معنا»، هر یک چنان بزرگ و پیچیده و ارزشمند هستند که حتی شهامت قدم برداشتن در این وادی را نصیب هر کس نمیشود.
در طول تاریخ، چه بسیار بودهاند آنان که معنا را فهمیدهاند اما توان گام برداشتن در مسیر آن را نداشتهاند، از نخستین اقوام بنیاسرائیل گرفته تا به امروز. چه بسیار بودهاند آنان که پس از فهم معنا، در مسیر معنا حرکت کردهاند، اما نتوانستند مسیر را به انتها برسانند، از برسیسا گرفته، تا به امروز.
چه بسیار بودهاند افرادی که در مسیر گام برداشتهاند و به خلوص هم رسیدهاند، اما خالص مطلق نشدهاند! چه کسی گمان میکرد که یکی از پاکترین و آزادهترین افراد تاریخ، به گواه کتاب مقدس، در آخرین لحظات عمر مبارکش، خلوص خود را در معرض تهدید قرار دهد و در آخرین لحظات بر صلیب بفرمایید "پروردگار من! مرا رها کردی!". بسیار بودهاند خالصانی که چون مسیح(ع) نیز در آخرین لحظات شراب خالص عشق را دُردآمیز کردهاند.
اما در تمام طول تاریخ، خلوص حسین(ع) بیسابقه است! حسین فرزند پدریست که به جای محمد(ص) در بستر خوابید و جان جهان اسلام را بیمه کرد و جاری بودن خون علی(ع) در رگان حسین، شاید مهمترین دلیل چنین بیمانندیست:
"نه تنها برای آرمانش ترک لذات کرد، نه تنها امیری جهان ماده را ترک گفت، نه تنها آمادهی رزم شد، بلکه جان و جهانش را به میدان آورد تا هر آنچه از عزیزی و عزیزان بود را در طبق اخلاص، تقدیم معنا کند! "
واحیرتا! آن لحظه که حسین با تمام خویشان به مسلخ قتلهگاه میرفت، احتمالا نخستین پیامبری که حیرت زده بر او درود میفرستاد، ابراهیم خلیلالله بود؛ که او اگر فرزندش را برای قربانی مهیا کرد و عنایت پروردگارش، اسماعیل را به او بخشید، حسین فرزندان و خویشان را به ورطه برد و این بار حکم حق، پذیرش قربانی بود!
آنان که به اشتباه روضهی تشنهی آب بودن حسین را میخوانند، همانند بیشتر اوقات، اوجب و واجب را تشخیص ندادهاند، چرا که روضهی اصلی بر شرح تشنگی حقیقت است! باید مرثیه را چنین نوشت که چقدر یک انسان میتواند تشنهی حق باشد که با این حجم از خلوص فریاد عطش شهادت را به بلندای تاریخ استوار میکند؟
واحیرتا که مرثیه میخوانند و برای حسین میگریند، بی آنکه در نظر گیرند گریهی اصلی به حال خودشان است! باید برای حسینی که چنان خالص بود که تمام جهانش را تقدیم داشت و ذرهای تعلل نکرد گریه کنیم یا به حال خود که توان دل کندن از حتی لقمهای نان را نداریم؟
حسین فصل الختام تاریخ سیاسی اسلام است! پدر و برادر بزرگوارش، تا آنجا که توانستند، با مصالحه و تدبیر و مذاکره، با طرف مقابل مدارا کردند و حتی اگر راهی وجود داشت سرمشق ایشان، سرلوحه مسیر حسین میشد، لیک به عنوان آخرین گزینهی ممکن، جنگیدن انتخاب شد.
و این درسیست که تا لحظهی آخر، تکلیف و مصلحت بر مداراست و آنجا که جنگ ناگریز است، نباید پنهان شد، نباید گریخت و باید مردانه و با تمام هست و نیست، به میدان رفت!
و ما مردمانی از جنس حسینیم! هیچ نقطه از جهان چنین باشکوه به سوگ حسین نمینشینند! چرا که هیچ جای جهان تاریخ ما را ندارد! هیچ جای جهان اسطورهای به پاکدامنی سیاووش نمییابیم، هیچ کجا دلاور مردان همراه آریوبرزن وجود ندارند و هیچ کجا، تمام هستی یک انسان در چلهی کمانش، برای معنا و مرامش شلیک نمیشود! اینگونهست که حسین را میفهمیم، اینگونه است که بر تاریخ جهان سروری میکنیم و اینگونهست که ایثارمان، فراتر از هر قیمت و صنعتی، غنایی دارد که نفوذناپذیر است!
باری به سوگ آزادگی مینشینیم تا با خواندن مصیبت عجز حسین بودن و حسین شدن بر خود، تلاش کنیم تا بلکه شاگرد خلف مکتب آزادگی باشیم، که در این جهان زراندودِ آهنپرست:
شهر خالیست ز عُشّاق بُوَد کز طَرَفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند؟
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
نوشتن در وصف معانی، کار آسانی نیست، چرا که اگر در هر موردی بنویسی و درست از آب در نیاید، با متنی دیگر فرصت جبران مییابی؛ اما برای معنا باید دل به دریا زد، زیرا اگر حق مطلب ادا نشود، احتمال اینکه از معنا دور شوی، تهدیدیست که گران خواهد بود.
در مورد معنا نوشتن، چنین هزینهای در بردارد، حال آنکه «فهم معنا» و در وهلهی بعد، «حرکت در مسیر معنا» و بعد از آن یعنی «خلوص در راه معنا»، هر یک چنان بزرگ و پیچیده و ارزشمند هستند که حتی شهامت قدم برداشتن در این وادی را نصیب هر کس نمیشود.
در طول تاریخ، چه بسیار بودهاند آنان که معنا را فهمیدهاند اما توان گام برداشتن در مسیر آن را نداشتهاند، از نخستین اقوام بنیاسرائیل گرفته تا به امروز. چه بسیار بودهاند آنان که پس از فهم معنا، در مسیر معنا حرکت کردهاند، اما نتوانستند مسیر را به انتها برسانند، از برسیسا گرفته، تا به امروز.
چه بسیار بودهاند افرادی که در مسیر گام برداشتهاند و به خلوص هم رسیدهاند، اما خالص مطلق نشدهاند! چه کسی گمان میکرد که یکی از پاکترین و آزادهترین افراد تاریخ، به گواه کتاب مقدس، در آخرین لحظات عمر مبارکش، خلوص خود را در معرض تهدید قرار دهد و در آخرین لحظات بر صلیب بفرمایید "پروردگار من! مرا رها کردی!". بسیار بودهاند خالصانی که چون مسیح(ع) نیز در آخرین لحظات شراب خالص عشق را دُردآمیز کردهاند.
اما در تمام طول تاریخ، خلوص حسین(ع) بیسابقه است! حسین فرزند پدریست که به جای محمد(ص) در بستر خوابید و جان جهان اسلام را بیمه کرد و جاری بودن خون علی(ع) در رگان حسین، شاید مهمترین دلیل چنین بیمانندیست:
"نه تنها برای آرمانش ترک لذات کرد، نه تنها امیری جهان ماده را ترک گفت، نه تنها آمادهی رزم شد، بلکه جان و جهانش را به میدان آورد تا هر آنچه از عزیزی و عزیزان بود را در طبق اخلاص، تقدیم معنا کند! "
واحیرتا! آن لحظه که حسین با تمام خویشان به مسلخ قتلهگاه میرفت، احتمالا نخستین پیامبری که حیرت زده بر او درود میفرستاد، ابراهیم خلیلالله بود؛ که او اگر فرزندش را برای قربانی مهیا کرد و عنایت پروردگارش، اسماعیل را به او بخشید، حسین فرزندان و خویشان را به ورطه برد و این بار حکم حق، پذیرش قربانی بود!
آنان که به اشتباه روضهی تشنهی آب بودن حسین را میخوانند، همانند بیشتر اوقات، اوجب و واجب را تشخیص ندادهاند، چرا که روضهی اصلی بر شرح تشنگی حقیقت است! باید مرثیه را چنین نوشت که چقدر یک انسان میتواند تشنهی حق باشد که با این حجم از خلوص فریاد عطش شهادت را به بلندای تاریخ استوار میکند؟
واحیرتا که مرثیه میخوانند و برای حسین میگریند، بی آنکه در نظر گیرند گریهی اصلی به حال خودشان است! باید برای حسینی که چنان خالص بود که تمام جهانش را تقدیم داشت و ذرهای تعلل نکرد گریه کنیم یا به حال خود که توان دل کندن از حتی لقمهای نان را نداریم؟
حسین فصل الختام تاریخ سیاسی اسلام است! پدر و برادر بزرگوارش، تا آنجا که توانستند، با مصالحه و تدبیر و مذاکره، با طرف مقابل مدارا کردند و حتی اگر راهی وجود داشت سرمشق ایشان، سرلوحه مسیر حسین میشد، لیک به عنوان آخرین گزینهی ممکن، جنگیدن انتخاب شد.
و این درسیست که تا لحظهی آخر، تکلیف و مصلحت بر مداراست و آنجا که جنگ ناگریز است، نباید پنهان شد، نباید گریخت و باید مردانه و با تمام هست و نیست، به میدان رفت!
و ما مردمانی از جنس حسینیم! هیچ نقطه از جهان چنین باشکوه به سوگ حسین نمینشینند! چرا که هیچ جای جهان تاریخ ما را ندارد! هیچ جای جهان اسطورهای به پاکدامنی سیاووش نمییابیم، هیچ کجا دلاور مردان همراه آریوبرزن وجود ندارند و هیچ کجا، تمام هستی یک انسان در چلهی کمانش، برای معنا و مرامش شلیک نمیشود! اینگونهست که حسین را میفهمیم، اینگونه است که بر تاریخ جهان سروری میکنیم و اینگونهست که ایثارمان، فراتر از هر قیمت و صنعتی، غنایی دارد که نفوذناپذیر است!
باری به سوگ آزادگی مینشینیم تا با خواندن مصیبت عجز حسین بودن و حسین شدن بر خود، تلاش کنیم تا بلکه شاگرد خلف مکتب آزادگی باشیم، که در این جهان زراندودِ آهنپرست:
شهر خالیست ز عُشّاق بُوَد کز طَرَفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند؟
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
سناريوهای پس از جنگ(بخش نخست، بررسی احتمالات تحولات سیاست داخلی/پارت1)
جنگ یکی از مهمترین رخدادهاییست که تا مدتها پس از آن، میتوانیم هر رویداد بعدی را ناشی از ارتباطی مستقیم یا غیرمستقیم، کلان یا خرد با جنگ بدانیم.
اما آنچه میتواند خطرات رویدادهای آینده را کمرنگتر کند، آگاهیست!
سخن از آگاه بودن، لافی گزاف است که به قامت نحیف نویسنده مطلب نمینشیند، لیک شاید بتوان با در نظر گرفتن آمار و احتمالات، بر اساس رویدادهای مشابه تاریخ معاصر در جغرافیای پیرامون ایران و همچنین نگاه واقعبینانه به شرایط کنونی کشور، نکاتی را به تحریر درآورد.
آنچه به نظر اوجب به سایر واجبات است، آن است که سناریوهایی که میتواند میهمان سپهر سیاسی ایران باشد را بررسی کنیم:
گذار به ساختاری بسته و پلیسی(تقویت اقتدارگرایی) : مسبوق به سابقه است که پس از آنکه یک کشور درگیر حملات نظامی میشود، با برانگیخته شدن روحیهی میهنپرستی و به بهانهی واقعی(یا واهی) حمایت از دولت درگیر جنگ، برای حفظ اتحاد در برابر دشمن، برخورد با عوامل نفوذی و خائنان به وطن و کنترل مدیرت داخلی کشور در عرصههای مختلف، ورود نظامیان به راس قدرت هموار شود. بدین ترتیب عرض اندام دولت در قالب تفکرات امنیتی و نظامی پدیدار میشود. در نسخههای تاریخی این رویکرد منجر به تسویهحسابهای سیاسی، فضای بسته کنشگری و پا گرفتن فضای شدید امنیتی-انتظامی را در بر دارد.
بررسی این سناریو با توجه به واقعیت امروز ایران: در بدو و همان ابتدا در معنای واژه، از احتمال بروز این سناریو کاسته میشود، چرا که در وهله نخست مفهوم دولت در ایران به شکل مفهوم دولت در سایر کشورها و در علم سیاست رایج نیست، چرا که وجود مقام رهبری در کنار مقام ریاست جمهوری و حوزهی اختیارات این دو مسئولیت و این مسئله که کدامیک به واقع ساختار سیاسی را به صورت متقن نمایندگی میکند، جای بحث دارد(تبیین و شرح بیشتر در این مقال نگنجد).
در وهله دوم، مشروعیت نظام سیاسی حاکمه نزد ملت در هنگام وقوع جنگ، برای بالا رفتن احتمال وقوع سناریوی اقتدارگرایی لازم است. با توجه به حوادث اتفاق افتاده در سالهای 88، 96، 98 و 401، احتمال این سناریو توام با ریسک بالایی خواهد بود، چرا که علاوه بر رخداد نارضایتیهای مردمی، فعالیت گروههای اپوزیسیون و تبلیغات بينالمللی هزینههای زیادی ایجاد کرده که هدف اصلی شعار اقتدارگرایی، یعنی تقویت روحیهی ملی و عبور از بحران را نفی میکند.
در وهله دوم، حمله اسرائیل بانی کشته شدن نظامیان بسیاری شده است که در خود میتواند مولفههای تاثیرگذار در تداعی سناریوی اقتدارگرایی باشد.
به نظر میرسد با در نظر گرفتن اینکه ساختار سیاسی و تصمیمگیران آن، بعد از دیدن نتيجهی ردصلاحیتهایی که از سال 98 آغاز و در 1400 به اوج رسید، شرایط را در سال 1403 برای نماینده جبهه اصلاحات باز گذاشته و با پیروزی اصلاحطلبان و موافقت با همین حداقلهای اصلاحطلبی، قوت این سناريو(یعنی اقتدارگراییی) را از پیش کمتر کردهاند.
سناریوی دوم: امتداد وضع موجود: در تاریخ سند عینی وجود ندارد که اثبات کند پس از جنگ، شرایط به صورت پیش از جنگ باقی میماند. باخت یا برد در جنگ، قطعا شرایط را دگرگون خواهد کرد. خاصه که شرایط کنونی کشور، در همهی ابعاد نیاز به بازنگری و بازتولید سرمایهها دارد و حتی امتداد یک روز بیشتر این وضعیت، احتمال خطرات جدیتری را در بَر دارد.
بررسی وضعیت این سناریو در امروز ایران: این سناریو تقریبا نشدنیست، ج. ا علاوه بر اوضاع داخلی که سپری میکند، در پایان تابستان با احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه دست و پنجه نرم میکند، شکافهای اجتماعی غیر قابل انکارند، نارضایتیهای ناشی از شرایط اقتصادی و دیگر شرایط بیداد میکند، وضعیت بازار بیثبات است و...
سناریوی سوم: شتاب در اصلاحات: در تاریخ دولت-ملتها(پس از وستفالی) مسبوق به سابقه است که اگر جنگی در میگرفت و تمامیت یک دولت را تهدید میکرد، مدنیت طرفدار دولت در وضعیت اضطرار ملی برای بقای بیشتر دولت، سعی میکردند تا خواست عموم مردم و سایر احزاب را با فراغ بال بیشتری منتقل کنند و در میانجیگری بین دولت و ملت، امتیاز بسیاری به خاصههای مردمی میرسید. حال آنکه اگر فرایند اصلاح و پذیرش خواستههای مردم پیش از جنگ آغاز شده بود، فرایندهای اصلاحی سرعت بیشتری به خود میگرفتند. بنابرین با توجه به اینکه خطر حملهی خارجی و امتداد آن هنوز به طور کامل دفع نشده است، گروههای اپوزيسيون بیش از هر زمان دیگری آمادگی حضور دارند، مردم از آخرین انتخابات استقبال چندانی نکردند و مملکت دچار بحرانهای عدیده و فراگیر است، به نظر میرسد فرایند اصلاح و پذیرش خواستههای مردم از سرعت و اهمیت بیشتری برخودار شود.
ادامه دارد..
@mohsen_avz
جنگ یکی از مهمترین رخدادهاییست که تا مدتها پس از آن، میتوانیم هر رویداد بعدی را ناشی از ارتباطی مستقیم یا غیرمستقیم، کلان یا خرد با جنگ بدانیم.
اما آنچه میتواند خطرات رویدادهای آینده را کمرنگتر کند، آگاهیست!
سخن از آگاه بودن، لافی گزاف است که به قامت نحیف نویسنده مطلب نمینشیند، لیک شاید بتوان با در نظر گرفتن آمار و احتمالات، بر اساس رویدادهای مشابه تاریخ معاصر در جغرافیای پیرامون ایران و همچنین نگاه واقعبینانه به شرایط کنونی کشور، نکاتی را به تحریر درآورد.
آنچه به نظر اوجب به سایر واجبات است، آن است که سناریوهایی که میتواند میهمان سپهر سیاسی ایران باشد را بررسی کنیم:
گذار به ساختاری بسته و پلیسی(تقویت اقتدارگرایی) : مسبوق به سابقه است که پس از آنکه یک کشور درگیر حملات نظامی میشود، با برانگیخته شدن روحیهی میهنپرستی و به بهانهی واقعی(یا واهی) حمایت از دولت درگیر جنگ، برای حفظ اتحاد در برابر دشمن، برخورد با عوامل نفوذی و خائنان به وطن و کنترل مدیرت داخلی کشور در عرصههای مختلف، ورود نظامیان به راس قدرت هموار شود. بدین ترتیب عرض اندام دولت در قالب تفکرات امنیتی و نظامی پدیدار میشود. در نسخههای تاریخی این رویکرد منجر به تسویهحسابهای سیاسی، فضای بسته کنشگری و پا گرفتن فضای شدید امنیتی-انتظامی را در بر دارد.
بررسی این سناریو با توجه به واقعیت امروز ایران: در بدو و همان ابتدا در معنای واژه، از احتمال بروز این سناریو کاسته میشود، چرا که در وهله نخست مفهوم دولت در ایران به شکل مفهوم دولت در سایر کشورها و در علم سیاست رایج نیست، چرا که وجود مقام رهبری در کنار مقام ریاست جمهوری و حوزهی اختیارات این دو مسئولیت و این مسئله که کدامیک به واقع ساختار سیاسی را به صورت متقن نمایندگی میکند، جای بحث دارد(تبیین و شرح بیشتر در این مقال نگنجد).
در وهله دوم، مشروعیت نظام سیاسی حاکمه نزد ملت در هنگام وقوع جنگ، برای بالا رفتن احتمال وقوع سناریوی اقتدارگرایی لازم است. با توجه به حوادث اتفاق افتاده در سالهای 88، 96، 98 و 401، احتمال این سناریو توام با ریسک بالایی خواهد بود، چرا که علاوه بر رخداد نارضایتیهای مردمی، فعالیت گروههای اپوزیسیون و تبلیغات بينالمللی هزینههای زیادی ایجاد کرده که هدف اصلی شعار اقتدارگرایی، یعنی تقویت روحیهی ملی و عبور از بحران را نفی میکند.
در وهله دوم، حمله اسرائیل بانی کشته شدن نظامیان بسیاری شده است که در خود میتواند مولفههای تاثیرگذار در تداعی سناریوی اقتدارگرایی باشد.
به نظر میرسد با در نظر گرفتن اینکه ساختار سیاسی و تصمیمگیران آن، بعد از دیدن نتيجهی ردصلاحیتهایی که از سال 98 آغاز و در 1400 به اوج رسید، شرایط را در سال 1403 برای نماینده جبهه اصلاحات باز گذاشته و با پیروزی اصلاحطلبان و موافقت با همین حداقلهای اصلاحطلبی، قوت این سناريو(یعنی اقتدارگراییی) را از پیش کمتر کردهاند.
سناریوی دوم: امتداد وضع موجود: در تاریخ سند عینی وجود ندارد که اثبات کند پس از جنگ، شرایط به صورت پیش از جنگ باقی میماند. باخت یا برد در جنگ، قطعا شرایط را دگرگون خواهد کرد. خاصه که شرایط کنونی کشور، در همهی ابعاد نیاز به بازنگری و بازتولید سرمایهها دارد و حتی امتداد یک روز بیشتر این وضعیت، احتمال خطرات جدیتری را در بَر دارد.
بررسی وضعیت این سناریو در امروز ایران: این سناریو تقریبا نشدنیست، ج. ا علاوه بر اوضاع داخلی که سپری میکند، در پایان تابستان با احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه دست و پنجه نرم میکند، شکافهای اجتماعی غیر قابل انکارند، نارضایتیهای ناشی از شرایط اقتصادی و دیگر شرایط بیداد میکند، وضعیت بازار بیثبات است و...
سناریوی سوم: شتاب در اصلاحات: در تاریخ دولت-ملتها(پس از وستفالی) مسبوق به سابقه است که اگر جنگی در میگرفت و تمامیت یک دولت را تهدید میکرد، مدنیت طرفدار دولت در وضعیت اضطرار ملی برای بقای بیشتر دولت، سعی میکردند تا خواست عموم مردم و سایر احزاب را با فراغ بال بیشتری منتقل کنند و در میانجیگری بین دولت و ملت، امتیاز بسیاری به خاصههای مردمی میرسید. حال آنکه اگر فرایند اصلاح و پذیرش خواستههای مردم پیش از جنگ آغاز شده بود، فرایندهای اصلاحی سرعت بیشتری به خود میگرفتند. بنابرین با توجه به اینکه خطر حملهی خارجی و امتداد آن هنوز به طور کامل دفع نشده است، گروههای اپوزيسيون بیش از هر زمان دیگری آمادگی حضور دارند، مردم از آخرین انتخابات استقبال چندانی نکردند و مملکت دچار بحرانهای عدیده و فراگیر است، به نظر میرسد فرایند اصلاح و پذیرش خواستههای مردم از سرعت و اهمیت بیشتری برخودار شود.
ادامه دارد..
@mohsen_avz
یادداشتها
سناريوهای پس از جنگ(بخش نخست، بررسی احتمالات تحولات سیاست داخلی/پارت1) جنگ یکی از مهمترین رخدادهاییست که تا مدتها پس از آن، میتوانیم هر رویداد بعدی را ناشی از ارتباطی مستقیم یا غیرمستقیم، کلان یا خرد با جنگ بدانیم. اما آنچه میتواند خطرات رویدادهای…
سناريوهای پس از جنگ(بخش نخست، بررسی احتمالات تحولات سیاست داخلی/پارت2)
سناریوی چهارم: سرنگونی دولت مستقر: اگر در اینجا واژه دولت به صورت علمی کاربرد داشته باشد، این سناریو با درصد قابل توجهی محتمل است. در هنگام بروز جنگها و خاصه ناکارآمدی در جنگ، معمولا حزب اپوزیسیونی که رقیب دولت مستقر است، با بسیج افکار عمومی سعی بر آن میکند که دولت مستقر را در اداره وضیعت ناکارآمد جلوه داده و یا آن را عامل بروز جنگ معرفی نماید و بلعکس، بر توانمندیهای خود در تبلیغات بیافزاید و خود را برتر جلوه دهد. اما همانطور که پیشتر در سطور بالاتر متن گفته شد، دولت به معنای عمومی خود در مورد ج.ا صادق نیست.
از آنجا که باید بین دولت و حکومت تفاوت قائل شد، میتوان در نسخههای قابل بررسی تطبیقی به این نکته اشاره کرد که با احتمال تغییر دولت در هنگام بروز جنگ بر اساس تحولات داخلی وجود دارد، اما اینکه حکومتی(به عنوان ساختار سیاسی مستقر) به طور کامل عوض شود سابقهی چندانی ندارد. در مورد ج.ا اما جریان کمی متفاوت است. با توجه به بحرانهای عدیده داخلی و تهدیدهای همواره خارجی و مشروعیت در نظام بینالملل، این امکان وجود دارد که با برنامهریزیهای غافلگیر کنندهای که نمونه آن در جنگ 12 روزه دیده شد، اقدام به سرنگونی صورت گیرد. خاصه آنکه گروههای مختلف اپوزیسیون خارج، از هیچ تلاشی در این مدت چشمپوشی نکرده و حتی به سراغ بیعت با اسرائیل نیز اقبال نشان دادند.
بنابرین احتمال تغییر حکومت نیز قابل انکار نیست.
در صورت رخداد این سناریو، خطرات جدی گریبانگیر وطن خواهد شد که از جمله آن فقدان ساختار سیاسی قدرتمند تا مدتها خواهد بود. پس از آنکه ساختار سیاسی اعلان هویت کند نیز درصد وابستگی مستقیم آن به ابرقدرتهای شرق و غرب نیز قابل بحث خواهد بود. خاصه که امروز هیچ یک از گروههای اپوزیسیون، حتی روی کاغذ هم بدرد در دست گرفتن لگام قدرت در ایران نمیخورند(مفصل در مقالی دیگر عرض خواهد شد)
بنابرین معقول آن است که به جای خرجهای بیهوده دستگاههای تبلیغاتی برای رجزخوانی یا نخنما کردن سناریوی تجزیه در صورت فقدان قدرت مرکزی(که خود تهدید بزرگی خواهد بود، چرا که لووس کردن قضيهی تجزیه در افکار عمومی، در هنگام خطر هزینههای دفاع در برابر قلمرو ایران را افزایش میدهد)، حکمرانان از تمام ظرفیت موجود برای مصالحه با داخل و خارج استفاده کرده و با یک شیب مناسب اما سریع و قابل قبول، اقدام به گذار دموکراتیک با حفظ ساختار سیاسی ج.ا کنند تا از همه هزینههای ممکنه در آینده صرف نظر شود.
پیشنهاد:
کافیست که از ظرفیتهای خدادادی بسیار، از جمله معادن و منابع نفت و گاز، موقعیت بینظیر جغرافیای و نیروی انسانی که امروز به طور بیسابقهای در کسب علم و دانش و فناوری آماده شده است استفاده شود و در یک فضای باز بدون وحشت و ارعاب و بگیر و ببند و عدم تشخیص اولویتها، یک زیست متفاوت را برای مردم فراهم آورند.
در مورد ایفای نقش در نظام بینالمللی باید اولویتها به سمت تولید برود و هر آنچه که بانی ترمیم وجهه بینالمللی میشود را انجام داد. از جمله آن تحکیم روابط با همسایگان و حتی کنار گذاشتن برخی شعاعر و دشمنیها. اگر قصد برده نبودن در نظام بینالملل را نداریم، از ظرفیت نرمافزار به جای سختافزار استفاده کنیم.
با باز گذاشتن شرایط، هدایت راهبردی اماکانت و ساختارها به سمت عقلانیت و خلع سلاح تندروان و عمل به خواستههای مردم، در کنار اعمال سیاست درهای باز و تعامل با سایر دول منطقه و جهان، شرایط میتواند به سمت ثبات و توسعه حرکت کند.
حکومت باید تمام ضمن حفظ توسعه صنایع نظامی-دفاعی، در حوزهی تولید و مانعزدایی از تولید گامهای موثری بردارد. بهتر آن است که کشور با توجه به نخبگان و محصلین دانشگاهی، فرهنگ مردم را با اعتمادسازی و برنامهریزی به سمت تولید هدایت کند و فرصت سرمایهگذاری خارجی را به قدری که وابستگی پدیدار نشود، هموار کند.
برای اعتمادسازی باید مسببین خشنوت و سرکوب که احتمالا تحتتأثیر جریان نفوذ بودهاند، تنبیه شده، از مردم دلجویی به عمل آید و شرایط برای حضور همهی نخبگان در همهی عرصههای اقتصادی ، اجتماعی، فرهنگی و خاصه سیاسی باز شود.
با این برنامه و محوریت قرارگرفتن تولید، آیندهی بسیار روشنی را میتوان متصور شد.
چرا که موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد ایران، تعدد نخبگان تحصیل کرده، منابع خدادادی فراوان، میتواند ظرفیت تولیدمحور را در یکی از مهمترین شاهراههای توزیع جهان، به بهترین شکل متجلی کند.
امید به خوبیها و روزهای روشن، برای ملت و مملکت.
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
سناریوی چهارم: سرنگونی دولت مستقر: اگر در اینجا واژه دولت به صورت علمی کاربرد داشته باشد، این سناریو با درصد قابل توجهی محتمل است. در هنگام بروز جنگها و خاصه ناکارآمدی در جنگ، معمولا حزب اپوزیسیونی که رقیب دولت مستقر است، با بسیج افکار عمومی سعی بر آن میکند که دولت مستقر را در اداره وضیعت ناکارآمد جلوه داده و یا آن را عامل بروز جنگ معرفی نماید و بلعکس، بر توانمندیهای خود در تبلیغات بیافزاید و خود را برتر جلوه دهد. اما همانطور که پیشتر در سطور بالاتر متن گفته شد، دولت به معنای عمومی خود در مورد ج.ا صادق نیست.
از آنجا که باید بین دولت و حکومت تفاوت قائل شد، میتوان در نسخههای قابل بررسی تطبیقی به این نکته اشاره کرد که با احتمال تغییر دولت در هنگام بروز جنگ بر اساس تحولات داخلی وجود دارد، اما اینکه حکومتی(به عنوان ساختار سیاسی مستقر) به طور کامل عوض شود سابقهی چندانی ندارد. در مورد ج.ا اما جریان کمی متفاوت است. با توجه به بحرانهای عدیده داخلی و تهدیدهای همواره خارجی و مشروعیت در نظام بینالملل، این امکان وجود دارد که با برنامهریزیهای غافلگیر کنندهای که نمونه آن در جنگ 12 روزه دیده شد، اقدام به سرنگونی صورت گیرد. خاصه آنکه گروههای مختلف اپوزیسیون خارج، از هیچ تلاشی در این مدت چشمپوشی نکرده و حتی به سراغ بیعت با اسرائیل نیز اقبال نشان دادند.
بنابرین احتمال تغییر حکومت نیز قابل انکار نیست.
در صورت رخداد این سناریو، خطرات جدی گریبانگیر وطن خواهد شد که از جمله آن فقدان ساختار سیاسی قدرتمند تا مدتها خواهد بود. پس از آنکه ساختار سیاسی اعلان هویت کند نیز درصد وابستگی مستقیم آن به ابرقدرتهای شرق و غرب نیز قابل بحث خواهد بود. خاصه که امروز هیچ یک از گروههای اپوزیسیون، حتی روی کاغذ هم بدرد در دست گرفتن لگام قدرت در ایران نمیخورند(مفصل در مقالی دیگر عرض خواهد شد)
بنابرین معقول آن است که به جای خرجهای بیهوده دستگاههای تبلیغاتی برای رجزخوانی یا نخنما کردن سناریوی تجزیه در صورت فقدان قدرت مرکزی(که خود تهدید بزرگی خواهد بود، چرا که لووس کردن قضيهی تجزیه در افکار عمومی، در هنگام خطر هزینههای دفاع در برابر قلمرو ایران را افزایش میدهد)، حکمرانان از تمام ظرفیت موجود برای مصالحه با داخل و خارج استفاده کرده و با یک شیب مناسب اما سریع و قابل قبول، اقدام به گذار دموکراتیک با حفظ ساختار سیاسی ج.ا کنند تا از همه هزینههای ممکنه در آینده صرف نظر شود.
پیشنهاد:
کافیست که از ظرفیتهای خدادادی بسیار، از جمله معادن و منابع نفت و گاز، موقعیت بینظیر جغرافیای و نیروی انسانی که امروز به طور بیسابقهای در کسب علم و دانش و فناوری آماده شده است استفاده شود و در یک فضای باز بدون وحشت و ارعاب و بگیر و ببند و عدم تشخیص اولویتها، یک زیست متفاوت را برای مردم فراهم آورند.
در مورد ایفای نقش در نظام بینالمللی باید اولویتها به سمت تولید برود و هر آنچه که بانی ترمیم وجهه بینالمللی میشود را انجام داد. از جمله آن تحکیم روابط با همسایگان و حتی کنار گذاشتن برخی شعاعر و دشمنیها. اگر قصد برده نبودن در نظام بینالملل را نداریم، از ظرفیت نرمافزار به جای سختافزار استفاده کنیم.
با باز گذاشتن شرایط، هدایت راهبردی اماکانت و ساختارها به سمت عقلانیت و خلع سلاح تندروان و عمل به خواستههای مردم، در کنار اعمال سیاست درهای باز و تعامل با سایر دول منطقه و جهان، شرایط میتواند به سمت ثبات و توسعه حرکت کند.
حکومت باید تمام ضمن حفظ توسعه صنایع نظامی-دفاعی، در حوزهی تولید و مانعزدایی از تولید گامهای موثری بردارد. بهتر آن است که کشور با توجه به نخبگان و محصلین دانشگاهی، فرهنگ مردم را با اعتمادسازی و برنامهریزی به سمت تولید هدایت کند و فرصت سرمایهگذاری خارجی را به قدری که وابستگی پدیدار نشود، هموار کند.
برای اعتمادسازی باید مسببین خشنوت و سرکوب که احتمالا تحتتأثیر جریان نفوذ بودهاند، تنبیه شده، از مردم دلجویی به عمل آید و شرایط برای حضور همهی نخبگان در همهی عرصههای اقتصادی ، اجتماعی، فرهنگی و خاصه سیاسی باز شود.
با این برنامه و محوریت قرارگرفتن تولید، آیندهی بسیار روشنی را میتوان متصور شد.
چرا که موقعیت جغرافیایی منحصر به فرد ایران، تعدد نخبگان تحصیل کرده، منابع خدادادی فراوان، میتواند ظرفیت تولیدمحور را در یکی از مهمترین شاهراههای توزیع جهان، به بهترین شکل متجلی کند.
امید به خوبیها و روزهای روشن، برای ملت و مملکت.
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
دلخوش به این مقدار نباشیم!
در شب عاشورا بود که اتفاقی تاملبرانگیز در بیت رهبری حادث شد:"رهبری در مراسم عاشورا در میان عزاداران حاضر شد!"
برخی البته گمان تامل این اتفاق را بر واقعهای دیگر گذاشتند. واقعهای که ناشی از ادعای مداح بیت بود که اذعان داشت :"رهبری گفتند ای ایران را بخوان!"
«ای ایران، ایران»، قطعهی ناب حماسی است که با اجرای شعر تورج نگهبان و ملودی جناب سریر و با صدای گرم و ماندگار زندهیاد محمد نوری در اذهان ایرانیان نقش بسته و همه از آن خاطرات خوشی دارند. حال آنکه اقتباسی از این قطعه در بیت رهبری و در شب عاشورا اجرا شده است، برای برخی تعابیر دیگری دارد.
این قشر گمان میکنند که واقع مذکور پیامیست ملیگرایانه و خبر از تغییرات جدی و تمایل به در نظر گرفتن سلیقهی ملت ایران میدهد و رنگ و لعاب اصلاحات در ایران را برجسته میکند. اما باید دقیقتر به این کنش نگریست تا دچار خطای محاسباتی نشد.
در وهله نخست، باید به شخصیت آیتالله خامنهای به عنوان رهبری ایران توجه کرد. ایشان از روحانیونی است که همواره از ابتدای انقلاب با روشنفکران میانهی خوبی داشته است و به هنر و شعر توجه تاملبرانگیزی نشان داده است. دوستی با امثال مرحوم اخوان، حمید سبزواری، شهریار یا حتی اشاره به هنر مرحوم استاد شجریان در نمازجمعههای دهه شصت و دفاع از مرحوم دکتر شریعتی، تفاوت نگرش ایشان به مسائل روشنفکری را با سایرین نشان میدهد.
در وهله دوم، توجه و تمجید از عرفان و عرفا در مباحث ایشان به چشم میخورد.
در وهله سوم، آیت الله خامنهای فردی کتابخوان است که به گفتهی خود بیشتر رمانهای دنیا خاصه ادبیات روسیه را خوانده است.
در وهله چهارم و آخر، تاکید ایشان در کسوت رهبر به مضامین ملیگرایانه و هویت ملی خاصه در زبان و ادبیات در سالهای اخیر قابل توجه است.
بنابرین اینکه ایشان پس از گمانهزنیهای بسیار از واهمههای سیاسی عدم حضورشان در بین عموم مردم، چنین درخواستی را بیان داشته، جدای پیامی که احتمالا تاکید بر حفظ انسجام ملی است، ناشی از روحیات شخصی خودشان است.
در بعد دیگر باید گفت که اجرای اقتباسی مداح، فقط ملودی را بکر نگه داشته است، اما مفاهیم کاملا تغییر یافته و ایران با مضامین دینی چنان تلفیق شده است که گزارههای دینی مشهود در شعر در مجموع به گزارههای ملی و میهنی میچربد و پیشی میگیرد. چنان که ابتدای مداحی با این مضمون شروع میشود:"ای میهن خدایی، ایران عاشورایی..."
بنابراین این اجرای اقتباسی تحول بنیادین جدیدی را در بر ندارد، چرا که از ابتدای انقلاب مفهوم ملیگرایی صرف، جای خود را به مفاهیم در برگیرندهی «هویت ایرانی-اسلامی» و «انقلابی» داده است. پس این اجرا عملا تحولی ندارد و با ارفاق میتواند نماد روشنفکری دهههای نخستین انقلاب اسلامی ایران باشد.
هنگامی میتوان بر روی کنشها و حوادث به اندازهی تغییر و تحول حساب کرد که مصادیق ژرفتری را شاهد باشیم. اینکه در بحران تهاجم کشورهای بیگانه از مصادیق ملی-میهنی استفاده کنیم به جا و عقلانیست، اما منادی تحول نیست. اگر توجه به اساطیر ایرانی در دوران آرام و قرار هم مشهود باشد و کمان آرش همیشه آمادهی شلیک باشد و روز جهانی کوروش بزرگ مانعی برای رفتن به پاسارگاد وجود نداشته باشد و...، میتوانیم دم از اندکی تحول بزنیم.
همهی این نمادها نیز در بازتولیدی عقلانی، قابل تعمیم با مفاهیم دینی نیز هست. در همین دو مثال، از آرش کمانگیر میتوان به عنوان یک سردار آزاده نام برد و گمان ذوالقرنین بودن کوروش را تقویت کرد یا بر جنبهی صلحطلبی و رهایی بردگان توسط این شاه بزرگ هخامنش اشاره نمود.
مکتوبات مشروح تا کنون از حیث محتوا بیانگر تحول بود. از حیث فرم نیز اگر به موسیقی ملی-میهنی ارج بیشتری داده شود یا آنکه مثلا شاهد نمایش سازهای موسیقی در صداوسیما باشیم، بخشی از یک تحول را شاهدیم.
بنابرین بهتر است دلخوش به این مقدار نباشیم و توقع خود را نه به این اندازه کم بیان کنیم و نه به حدی عیان داریم که نشدنی باشد. چرا که با سرگرم شدن به این دلخوشیهایی که اصلا تازگی ندارند، فراموش میکنیم که تندروان سیاسی چه بلایی را بر ملت تحمیل میکنند.
در همین چند وقته، از تریبونهای رسمی کشور، خاصه مجلس شورای اسلامی، صداهای ناکوک منافقانهای برخاسته که همچون اکثر مواقع(از 98 تا کنون) رنگ و بویی از عقلانیت و منافع ملی ندارد. از جمع آوری جایزه برای سر ترامپ گرفته، تا نهی و نفی کردن مذاکره، تا نقدهای تند بر رئیسجمهور برای مصاحبهاش با کارلسون و حتی تا گرای ترور پزشکیان توسط نماینده شورای شهری در شمال ایران، به اسرائیل.
نکند که خواب خرگوشی خوشخیالی کنشگران به امید تحولات، عرصه را خالی کند و ورطهای سهم بر ملت و مملکت تحمیل دارد!
به امید روزهای روشن برای ملت و مملکت
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
در شب عاشورا بود که اتفاقی تاملبرانگیز در بیت رهبری حادث شد:"رهبری در مراسم عاشورا در میان عزاداران حاضر شد!"
برخی البته گمان تامل این اتفاق را بر واقعهای دیگر گذاشتند. واقعهای که ناشی از ادعای مداح بیت بود که اذعان داشت :"رهبری گفتند ای ایران را بخوان!"
«ای ایران، ایران»، قطعهی ناب حماسی است که با اجرای شعر تورج نگهبان و ملودی جناب سریر و با صدای گرم و ماندگار زندهیاد محمد نوری در اذهان ایرانیان نقش بسته و همه از آن خاطرات خوشی دارند. حال آنکه اقتباسی از این قطعه در بیت رهبری و در شب عاشورا اجرا شده است، برای برخی تعابیر دیگری دارد.
این قشر گمان میکنند که واقع مذکور پیامیست ملیگرایانه و خبر از تغییرات جدی و تمایل به در نظر گرفتن سلیقهی ملت ایران میدهد و رنگ و لعاب اصلاحات در ایران را برجسته میکند. اما باید دقیقتر به این کنش نگریست تا دچار خطای محاسباتی نشد.
در وهله نخست، باید به شخصیت آیتالله خامنهای به عنوان رهبری ایران توجه کرد. ایشان از روحانیونی است که همواره از ابتدای انقلاب با روشنفکران میانهی خوبی داشته است و به هنر و شعر توجه تاملبرانگیزی نشان داده است. دوستی با امثال مرحوم اخوان، حمید سبزواری، شهریار یا حتی اشاره به هنر مرحوم استاد شجریان در نمازجمعههای دهه شصت و دفاع از مرحوم دکتر شریعتی، تفاوت نگرش ایشان به مسائل روشنفکری را با سایرین نشان میدهد.
در وهله دوم، توجه و تمجید از عرفان و عرفا در مباحث ایشان به چشم میخورد.
در وهله سوم، آیت الله خامنهای فردی کتابخوان است که به گفتهی خود بیشتر رمانهای دنیا خاصه ادبیات روسیه را خوانده است.
در وهله چهارم و آخر، تاکید ایشان در کسوت رهبر به مضامین ملیگرایانه و هویت ملی خاصه در زبان و ادبیات در سالهای اخیر قابل توجه است.
بنابرین اینکه ایشان پس از گمانهزنیهای بسیار از واهمههای سیاسی عدم حضورشان در بین عموم مردم، چنین درخواستی را بیان داشته، جدای پیامی که احتمالا تاکید بر حفظ انسجام ملی است، ناشی از روحیات شخصی خودشان است.
در بعد دیگر باید گفت که اجرای اقتباسی مداح، فقط ملودی را بکر نگه داشته است، اما مفاهیم کاملا تغییر یافته و ایران با مضامین دینی چنان تلفیق شده است که گزارههای دینی مشهود در شعر در مجموع به گزارههای ملی و میهنی میچربد و پیشی میگیرد. چنان که ابتدای مداحی با این مضمون شروع میشود:"ای میهن خدایی، ایران عاشورایی..."
بنابراین این اجرای اقتباسی تحول بنیادین جدیدی را در بر ندارد، چرا که از ابتدای انقلاب مفهوم ملیگرایی صرف، جای خود را به مفاهیم در برگیرندهی «هویت ایرانی-اسلامی» و «انقلابی» داده است. پس این اجرا عملا تحولی ندارد و با ارفاق میتواند نماد روشنفکری دهههای نخستین انقلاب اسلامی ایران باشد.
هنگامی میتوان بر روی کنشها و حوادث به اندازهی تغییر و تحول حساب کرد که مصادیق ژرفتری را شاهد باشیم. اینکه در بحران تهاجم کشورهای بیگانه از مصادیق ملی-میهنی استفاده کنیم به جا و عقلانیست، اما منادی تحول نیست. اگر توجه به اساطیر ایرانی در دوران آرام و قرار هم مشهود باشد و کمان آرش همیشه آمادهی شلیک باشد و روز جهانی کوروش بزرگ مانعی برای رفتن به پاسارگاد وجود نداشته باشد و...، میتوانیم دم از اندکی تحول بزنیم.
همهی این نمادها نیز در بازتولیدی عقلانی، قابل تعمیم با مفاهیم دینی نیز هست. در همین دو مثال، از آرش کمانگیر میتوان به عنوان یک سردار آزاده نام برد و گمان ذوالقرنین بودن کوروش را تقویت کرد یا بر جنبهی صلحطلبی و رهایی بردگان توسط این شاه بزرگ هخامنش اشاره نمود.
مکتوبات مشروح تا کنون از حیث محتوا بیانگر تحول بود. از حیث فرم نیز اگر به موسیقی ملی-میهنی ارج بیشتری داده شود یا آنکه مثلا شاهد نمایش سازهای موسیقی در صداوسیما باشیم، بخشی از یک تحول را شاهدیم.
بنابرین بهتر است دلخوش به این مقدار نباشیم و توقع خود را نه به این اندازه کم بیان کنیم و نه به حدی عیان داریم که نشدنی باشد. چرا که با سرگرم شدن به این دلخوشیهایی که اصلا تازگی ندارند، فراموش میکنیم که تندروان سیاسی چه بلایی را بر ملت تحمیل میکنند.
در همین چند وقته، از تریبونهای رسمی کشور، خاصه مجلس شورای اسلامی، صداهای ناکوک منافقانهای برخاسته که همچون اکثر مواقع(از 98 تا کنون) رنگ و بویی از عقلانیت و منافع ملی ندارد. از جمع آوری جایزه برای سر ترامپ گرفته، تا نهی و نفی کردن مذاکره، تا نقدهای تند بر رئیسجمهور برای مصاحبهاش با کارلسون و حتی تا گرای ترور پزشکیان توسط نماینده شورای شهری در شمال ایران، به اسرائیل.
نکند که خواب خرگوشی خوشخیالی کنشگران به امید تحولات، عرصه را خالی کند و ورطهای سهم بر ملت و مملکت تحمیل دارد!
به امید روزهای روشن برای ملت و مملکت
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
یادداشتها
"میرِ ما" تو که هستی که همه لال شدند و تو،سخن می رانی؟ تو که هستی که ولو در بندی، لیک آزاد، غزل می خوانی...؟ چه خوش است آن لقب "سیدیت" که تداعی بکند کربُبلا آن زمانی که طنینی برخاست: "هر کسی کاو که ندارد دینی کاش آزاده بُود... " و تو ای میر و امیر، چه خوش…
هنوز از جان این مرد، آزادگی و شرافت میتراود
پیام میرحسین موسوی پس از جنگ ۱۲ روزه:
📢 مردم پس از آنچه گذشت انتظاراتی از حکومت دارند که بیپاسخ ماندنشان دشمن را شاد میکند
✍ میرحسین موسوی نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
◀️ در جریان جنایات اخیر اسرائیل و آمریکا علیه میهن عزیزمان یک بار دیگر عیار مردم ایران محک خورد و امتیازی بر امتیازات کارنامه تاریخیشان افزوده شد؛ و این نه فقط به خاطر همبستگی آنان در برابر دشمن، که به واسطه ایستادگی آنها در عین رنجیدگیهای عمیق بود. در حالی که فرزندان نظامی ملت شهید یا غافلگیر شده بودند دوراندیشی ستودنی مردم نقشههای شوم متجاوزان را ناکام گذاشت.
◀️ اینک پس از سپری شدن آن روزها، هولناک خواهد بود اگر کسانی با رویاپردازی واکنش جامعه را تاییدی بر شیوه حکمرانی ناکارآمدشان بپندارند یا جلوه دهند. چنین اشتباهی ملت را دلسرد و بیگانه را امیدوار خواهد کرد که شاید بار بعد بتواند خدایناکرده در سپری که او را ناکام گذاشت رخنهای بیابد.
◀️ مردم پس از آنچه گذشت انتظاراتی از حکومت دارند که بیپاسخ ماندنشان دشمن را شاد میکند. در کوتاهمدت، اقداماتی سریع و نمادین چون آزادی زندانیان سیاسی و تغییر واضح در رویکردهای رسانه ملی کمترین توقعات است. علاوه بر این، وضعیت تلخی که برای کشور پیش آمد نتیجه یک رشته خطاهای بزرگ بود.
◀️ تجربه جنگ دوازده روزه نشان داد که ضامن نجات کشور احترام به حق تعیین سرنوشت همه شهروندان است و ساختار کنونی نظام نماینده همه ایرانیان نیست. مردم میخواهند شاهد تجدیدنظر در آن خطاها باشند. برگزاری رفراندوم برای تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی، راه را برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم هموار و دشمنان این مرز و بوم را از دخالت در امور کشور مأیوس میکند.
◀️ «إنّ لربّکم فی ایام دَهرکُم نفَحات، ألا فتَعرّضوا لها و لا تعرضوا عنها». به راستی که در روزهای زمانه نسیمهایی از فرصت از سوی پروردگارتان هست، هان که آنها را دریابید و روی از آنها برنتابید.
◀️ اینجانب ضمن محکوم کردن تجاوزات اخیر علیه کشورمان به خانوادههای داغدار و آسیبدیده تسلیت میگویم و برای شهدای این ایام رحمت و مغفرت آرزو میکنم.
میرحسین موسوی
۲۰ تیرماه ۱۴۰۴
@mohsen_avz
پیام میرحسین موسوی پس از جنگ ۱۲ روزه:
📢 مردم پس از آنچه گذشت انتظاراتی از حکومت دارند که بیپاسخ ماندنشان دشمن را شاد میکند
✍ میرحسین موسوی نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
◀️ در جریان جنایات اخیر اسرائیل و آمریکا علیه میهن عزیزمان یک بار دیگر عیار مردم ایران محک خورد و امتیازی بر امتیازات کارنامه تاریخیشان افزوده شد؛ و این نه فقط به خاطر همبستگی آنان در برابر دشمن، که به واسطه ایستادگی آنها در عین رنجیدگیهای عمیق بود. در حالی که فرزندان نظامی ملت شهید یا غافلگیر شده بودند دوراندیشی ستودنی مردم نقشههای شوم متجاوزان را ناکام گذاشت.
◀️ اینک پس از سپری شدن آن روزها، هولناک خواهد بود اگر کسانی با رویاپردازی واکنش جامعه را تاییدی بر شیوه حکمرانی ناکارآمدشان بپندارند یا جلوه دهند. چنین اشتباهی ملت را دلسرد و بیگانه را امیدوار خواهد کرد که شاید بار بعد بتواند خدایناکرده در سپری که او را ناکام گذاشت رخنهای بیابد.
◀️ مردم پس از آنچه گذشت انتظاراتی از حکومت دارند که بیپاسخ ماندنشان دشمن را شاد میکند. در کوتاهمدت، اقداماتی سریع و نمادین چون آزادی زندانیان سیاسی و تغییر واضح در رویکردهای رسانه ملی کمترین توقعات است. علاوه بر این، وضعیت تلخی که برای کشور پیش آمد نتیجه یک رشته خطاهای بزرگ بود.
◀️ تجربه جنگ دوازده روزه نشان داد که ضامن نجات کشور احترام به حق تعیین سرنوشت همه شهروندان است و ساختار کنونی نظام نماینده همه ایرانیان نیست. مردم میخواهند شاهد تجدیدنظر در آن خطاها باشند. برگزاری رفراندوم برای تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی، راه را برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم هموار و دشمنان این مرز و بوم را از دخالت در امور کشور مأیوس میکند.
◀️ «إنّ لربّکم فی ایام دَهرکُم نفَحات، ألا فتَعرّضوا لها و لا تعرضوا عنها». به راستی که در روزهای زمانه نسیمهایی از فرصت از سوی پروردگارتان هست، هان که آنها را دریابید و روی از آنها برنتابید.
◀️ اینجانب ضمن محکوم کردن تجاوزات اخیر علیه کشورمان به خانوادههای داغدار و آسیبدیده تسلیت میگویم و برای شهدای این ایام رحمت و مغفرت آرزو میکنم.
میرحسین موسوی
۲۰ تیرماه ۱۴۰۴
@mohsen_avz
یادداشتها pinned «سناريوهای پس از جنگ(بخش نخست، بررسی احتمالات تحولات سیاست داخلی/پارت1) جنگ یکی از مهمترین رخدادهاییست که تا مدتها پس از آن، میتوانیم هر رویداد بعدی را ناشی از ارتباطی مستقیم یا غیرمستقیم، کلان یا خرد با جنگ بدانیم. اما آنچه میتواند خطرات رویدادهای…»
Forwarded from انصاف نیوز
➖تاملی در بیانیهی مهندس موسوی
بخشی از یادداشت سعید رضوی فقیه، نویسنده و فعال سیاسی، که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است:
در این بیانیه صراحتا حمله اسرائیل محکوم، نسبت به شهدای نظامی و غیرنظامی ادای احترام و حتی شهدای نظامی فرزندان ملت تلقی شدهاند. در عین حال بخش مهمی از بیانیه به انتقاد از حکومت و نهادهای مختلفش اختصاص یافته که در جای خود منطقی و منطبق با واقعیات موجود است. در پایان نیز پیشنهاد همهپرسی به عنوان آغاز دوران گذار و تغییر ساختار قدرت سیاسی مطرح شده؛ امری که ذکرش با توجه به شرایط خاص کنونی، آن هم با آن لحن، نه تنها به تقویت همبستگی ملی کمک نمی کند بلکه شاید موجب شکاف و نقار شود و به مشاجرات در فضای مجازی و حقیقی حتی در میان همفکران آقای موسوی دامن بزند.
طرح مقولۀ همهپرسی برای گذار به سوی یک نظام سیاسی دموکراتیک بر پایۀ ارادۀ اکثریت مردم؛ فارغ از شرایط و موقعیت امری عادی است ولی در شرایط جنگی کنونی کمی تا قسمتی غیر محتاطانه است و بیانش بر زبان نخست وزیر دوران جنگ هشت ساله پرسشبرانگیز.
آقای مهندس موسوی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ در این کشور نخست وزیر بودند که هفت سال نخست آن در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران گذشته است. در سال ۵۹ و سرآغاز دهۀ شصت اختلافات و مشاجرات سیاسی در کشور اگر بیشتر از اینک نبود کمتر هم نبود. حتما جناب آقای مهندس موسوی حوادث و رویدادهای سال ۶۰ تا ۶۲ و رخدادهای خونینش را به یاد دارند: ترورها، درگیریهای خیابانی، دستگیریها، اعدامها، حبسها، سختگیریهای امنیتی، تصفیهها، گزینشهای سختگیرانه برای استخدام یا ورود به دانشگاه و موارد دیگر. حوادث تلخ و همچنان مسئلهساز تابستان ۱۳۶۷ نیز در سال پایانی ریاست ایشان بر هیئت دولت رخ داد که قطعا در خاطر ایشان مانده است.
خلاصه آنکه در آن سالها نیز شکاف عمیقی میان برخی نیروهای سیاسی مخالف و بخشهایی قابل توجه از اقشار جامعه در یک سو و حاکمیت، نیروهای سیاسی حامی آن و بخشهای دیگر مردم در سوی دیگر وجود داشت. حال پرسش مشخص از آقای مهندس موسوی این است که اگر در دهۀ شصت و در گرماگرم جنگ با عراق، مخالفان و منتقدان پیشنهاد، درخواست یا توصیهای مبنی بر برگزاری همهپرسی و تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی به عنوان گشایش راهی برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم میدادند پاسخ آقای موسوی به عنوان نخست وزیر و یکی از اعضای جمع پنج نفرۀ ادارۀ کشور چه میبود؟ پاسخ این پرسش را میتوان بر اساس برخوردهای حکومت و نیروهای سیاسی حامیاش با یک بیانیه حدس زد: بیانیه نهضت آزادی در مورد ضرورت تجدید نظر در مورد تداوم جنگ.
بنابراین به نظر میرسد حتی مطرح کردن چنین پیشنهادی در بحبوحۀ جنگ کنونی (که هنوز هم پایان نیافته) و در شرایطی که دستگاههای اجرایی، امنیتی، دیپلماتیک و همچنین قوای مسلح در حال آمادهباش و رصد تحرکات فشرده، حسابشده و گستردۀ طیف وسیع دشمنان خارجیاند؛ عاقلانه نیست.
بحث اصلا بر سر مطالبات مردم در ضرورت اصلاح ساختارها و حق تعیین سرنوشت یا مطالبۀ حقوق و آزادیهای اساسی نیست. بحث بر سر شرایط جنگی و خطراتی است که امروز کشور را تهدید می کند.
به حکم عقل و به مقتضای حکمت و درایت سیاسی و دلسوزی میهندوستانه روشن است که اینک و در این هنگامۀ خطرناک، به گمان آنکه حاکمیت ضعیف شده و خود را در معرض تهدیدات و محتاج همبستگی فراگیر یافته، هنگام امتیازگیری نیست. همچنانکه بیانیۀ محکومیت تجاوز رژیم شرور اسرائیل به ایران جای طرح مطالبۀ جابجایی قدرت نیست.
همین جا و دقیقا همین جا لازم است از موضع خانم پرستو فروهر در طرح شکایت از صدراعظم آلمان خالصانه تقدیر شود. قطعا صدماتی که پرستو فروهر از برخوردهای ناصواب و آنچنانی دیده کمتر از صدمات وارده به بسیاری از دیگر منتقدان حاکمیت نیست، اما برداشت او از شرایط کنونی به گونهای است که جایی برای تعیین نرخ وسط دعوا باقی نمی گذارد.
اگر امروز با یکپارچگی و عزم راسخ او را از خوابهای آشفتهای که برای ایران دیده ناامید نکنیم فردا شاید ایرانی در کار نباشد که مطالبات خود را در آن پی بگیریم.
خلاصه شرایط دشوارتر از آن است که در میانۀ این جنگ تعیین سرنوشت سر رشتۀ اصلی را گم کنیم. به فرض که همهپرسی هم برگزار شود و بعد از تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی تازه تدوین و حکومتی نو مطابق با خواست اکثریت مردم بر سر کاربیاید که منبعث از ارادۀ ملت باشد و بخواهد برای دفاع از منافع و امنیت مردم ایران در برابر زیاده خواهیهای ابرقدرتان بایستد. آیا آنها در احترام به حقوق ملت ایران کلاه از سر برمی دارند؟ آیا از ترس حکومتی که نمایندۀ ارادۀ ملی مردم است در پستو می خزند؟ آیا مشکلات ایران و ایرانیان با نظام بین الملل به سهولت و چونان خوردن آب حل خواهد شد؟
متن کامل یادداشت آقای رضوی فقیه را در لینک زیر بخوانید:
https://ensafnews.com/600848/
@ensafnews
بخشی از یادداشت سعید رضوی فقیه، نویسنده و فعال سیاسی، که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است:
در این بیانیه صراحتا حمله اسرائیل محکوم، نسبت به شهدای نظامی و غیرنظامی ادای احترام و حتی شهدای نظامی فرزندان ملت تلقی شدهاند. در عین حال بخش مهمی از بیانیه به انتقاد از حکومت و نهادهای مختلفش اختصاص یافته که در جای خود منطقی و منطبق با واقعیات موجود است. در پایان نیز پیشنهاد همهپرسی به عنوان آغاز دوران گذار و تغییر ساختار قدرت سیاسی مطرح شده؛ امری که ذکرش با توجه به شرایط خاص کنونی، آن هم با آن لحن، نه تنها به تقویت همبستگی ملی کمک نمی کند بلکه شاید موجب شکاف و نقار شود و به مشاجرات در فضای مجازی و حقیقی حتی در میان همفکران آقای موسوی دامن بزند.
طرح مقولۀ همهپرسی برای گذار به سوی یک نظام سیاسی دموکراتیک بر پایۀ ارادۀ اکثریت مردم؛ فارغ از شرایط و موقعیت امری عادی است ولی در شرایط جنگی کنونی کمی تا قسمتی غیر محتاطانه است و بیانش بر زبان نخست وزیر دوران جنگ هشت ساله پرسشبرانگیز.
آقای مهندس موسوی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸ در این کشور نخست وزیر بودند که هفت سال نخست آن در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران گذشته است. در سال ۵۹ و سرآغاز دهۀ شصت اختلافات و مشاجرات سیاسی در کشور اگر بیشتر از اینک نبود کمتر هم نبود. حتما جناب آقای مهندس موسوی حوادث و رویدادهای سال ۶۰ تا ۶۲ و رخدادهای خونینش را به یاد دارند: ترورها، درگیریهای خیابانی، دستگیریها، اعدامها، حبسها، سختگیریهای امنیتی، تصفیهها، گزینشهای سختگیرانه برای استخدام یا ورود به دانشگاه و موارد دیگر. حوادث تلخ و همچنان مسئلهساز تابستان ۱۳۶۷ نیز در سال پایانی ریاست ایشان بر هیئت دولت رخ داد که قطعا در خاطر ایشان مانده است.
خلاصه آنکه در آن سالها نیز شکاف عمیقی میان برخی نیروهای سیاسی مخالف و بخشهایی قابل توجه از اقشار جامعه در یک سو و حاکمیت، نیروهای سیاسی حامی آن و بخشهای دیگر مردم در سوی دیگر وجود داشت. حال پرسش مشخص از آقای مهندس موسوی این است که اگر در دهۀ شصت و در گرماگرم جنگ با عراق، مخالفان و منتقدان پیشنهاد، درخواست یا توصیهای مبنی بر برگزاری همهپرسی و تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی به عنوان گشایش راهی برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم میدادند پاسخ آقای موسوی به عنوان نخست وزیر و یکی از اعضای جمع پنج نفرۀ ادارۀ کشور چه میبود؟ پاسخ این پرسش را میتوان بر اساس برخوردهای حکومت و نیروهای سیاسی حامیاش با یک بیانیه حدس زد: بیانیه نهضت آزادی در مورد ضرورت تجدید نظر در مورد تداوم جنگ.
بنابراین به نظر میرسد حتی مطرح کردن چنین پیشنهادی در بحبوحۀ جنگ کنونی (که هنوز هم پایان نیافته) و در شرایطی که دستگاههای اجرایی، امنیتی، دیپلماتیک و همچنین قوای مسلح در حال آمادهباش و رصد تحرکات فشرده، حسابشده و گستردۀ طیف وسیع دشمنان خارجیاند؛ عاقلانه نیست.
بحث اصلا بر سر مطالبات مردم در ضرورت اصلاح ساختارها و حق تعیین سرنوشت یا مطالبۀ حقوق و آزادیهای اساسی نیست. بحث بر سر شرایط جنگی و خطراتی است که امروز کشور را تهدید می کند.
به حکم عقل و به مقتضای حکمت و درایت سیاسی و دلسوزی میهندوستانه روشن است که اینک و در این هنگامۀ خطرناک، به گمان آنکه حاکمیت ضعیف شده و خود را در معرض تهدیدات و محتاج همبستگی فراگیر یافته، هنگام امتیازگیری نیست. همچنانکه بیانیۀ محکومیت تجاوز رژیم شرور اسرائیل به ایران جای طرح مطالبۀ جابجایی قدرت نیست.
همین جا و دقیقا همین جا لازم است از موضع خانم پرستو فروهر در طرح شکایت از صدراعظم آلمان خالصانه تقدیر شود. قطعا صدماتی که پرستو فروهر از برخوردهای ناصواب و آنچنانی دیده کمتر از صدمات وارده به بسیاری از دیگر منتقدان حاکمیت نیست، اما برداشت او از شرایط کنونی به گونهای است که جایی برای تعیین نرخ وسط دعوا باقی نمی گذارد.
اگر امروز با یکپارچگی و عزم راسخ او را از خوابهای آشفتهای که برای ایران دیده ناامید نکنیم فردا شاید ایرانی در کار نباشد که مطالبات خود را در آن پی بگیریم.
خلاصه شرایط دشوارتر از آن است که در میانۀ این جنگ تعیین سرنوشت سر رشتۀ اصلی را گم کنیم. به فرض که همهپرسی هم برگزار شود و بعد از تاسیس مجلس موسسان قانون اساسی تازه تدوین و حکومتی نو مطابق با خواست اکثریت مردم بر سر کاربیاید که منبعث از ارادۀ ملت باشد و بخواهد برای دفاع از منافع و امنیت مردم ایران در برابر زیاده خواهیهای ابرقدرتان بایستد. آیا آنها در احترام به حقوق ملت ایران کلاه از سر برمی دارند؟ آیا از ترس حکومتی که نمایندۀ ارادۀ ملی مردم است در پستو می خزند؟ آیا مشکلات ایران و ایرانیان با نظام بین الملل به سهولت و چونان خوردن آب حل خواهد شد؟
متن کامل یادداشت آقای رضوی فقیه را در لینک زیر بخوانید:
https://ensafnews.com/600848/
@ensafnews
انصاف نیوز
تاملی در بیانیهی مهندس موسوی
سعید رضوی فقیه، نویسنده و فعال سیاسی، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، دربارهی بیانیهی ساعاتی قبل میرحسین موسوی نوشت: اینکه آقای مهندس موسوی دقیقا چهار هفته پس از حملات وحشیانۀ اسرائیل به میهنمان ایران سکوت تقریبا طولانی و معنادارش را…
انصاف نیوز
➖تاملی در بیانیهی مهندس موسوی بخشی از یادداشت سعید رضوی فقیه، نویسنده و فعال سیاسی، که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است: در این بیانیه صراحتا حمله اسرائیل محکوم، نسبت به شهدای نظامی و غیرنظامی ادای احترام و حتی شهدای نظامی فرزندان ملت تلقی شدهاند. در…
نقد منصفانهی بیانیهی عزیز آزادگان داخل ایران، میردربند..
برخی نکات در بیانیه بزنگاه را بیان کردهاند که هنوز وقت آن نیست.
اگر در ماههای آینده کار به جاهای باریک برسد، برای آنکه دشمن از حیث استقلال سیاسی به کشور آسیب نرساند، بهتر است که مجلس موسسان تشکیل شود و همه چیز در داخل اتفاق بیوفتد.
✍🏻 محسن عوضوردی
@mohsen_avz
برخی نکات در بیانیه بزنگاه را بیان کردهاند که هنوز وقت آن نیست.
اگر در ماههای آینده کار به جاهای باریک برسد، برای آنکه دشمن از حیث استقلال سیاسی به کشور آسیب نرساند، بهتر است که مجلس موسسان تشکیل شود و همه چیز در داخل اتفاق بیوفتد.
✍🏻 محسن عوضوردی
@mohsen_avz
جنگ اصلی اینجاست!
نسخهای که چین در تسخیر بازار جهانی پیادهسازی کرده است، چنان سهمگین مینماید که حتی اگر دعوای اروپا و آمریکا در برخی موارد را باور کنیم نیز، این دعاوی و اختلافات در برابر تهدید تحرکات چین، وحدت و انسجام به وجود میآورد.
وقتی بازار توسط چین قبضه شود، احتمال در اندازی نظم بعدی قوت میگیرد. نظم سیاسی که بر گرفته از اتحادهای منطقه محور است. در کنار آن، مناسبات بازار نیز ممکن است تغییر کند. کافیست چین اراده کند دانش و تکنولوژی را در هر منطقه فقط به یک کشور به عنوان متروپل بازار عطا کند تا نفوذ بازار توزیعی جهان غرب در آن منطقه برای همیشه ریشه کن شود. بنابرین جنگ اصلی اینجا و در این موارد شکل گرفته است. همانطور که در نقشه میبینید، تقریبا تمام بازار خاورمیانه، در چنگان چین است.
امروز با توجه به تحولات اخیر، به نظر میرسد که تنها راه بازگشت آمریکا به بازی که در آن دو رقیب اساسی، یعنی اتحادیه اروپا و چین را در کنار خود دارد، نفوذ یا وابستهسازی قدرت در کشورهای خاورميانه به خود است.
پ.ن: نقشه نفوذ قدرت اقتصادی سه محور چین، اتحاديه اروپا و آمریکا از سال 2000 تا 2024
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
نسخهای که چین در تسخیر بازار جهانی پیادهسازی کرده است، چنان سهمگین مینماید که حتی اگر دعوای اروپا و آمریکا در برخی موارد را باور کنیم نیز، این دعاوی و اختلافات در برابر تهدید تحرکات چین، وحدت و انسجام به وجود میآورد.
وقتی بازار توسط چین قبضه شود، احتمال در اندازی نظم بعدی قوت میگیرد. نظم سیاسی که بر گرفته از اتحادهای منطقه محور است. در کنار آن، مناسبات بازار نیز ممکن است تغییر کند. کافیست چین اراده کند دانش و تکنولوژی را در هر منطقه فقط به یک کشور به عنوان متروپل بازار عطا کند تا نفوذ بازار توزیعی جهان غرب در آن منطقه برای همیشه ریشه کن شود. بنابرین جنگ اصلی اینجا و در این موارد شکل گرفته است. همانطور که در نقشه میبینید، تقریبا تمام بازار خاورمیانه، در چنگان چین است.
امروز با توجه به تحولات اخیر، به نظر میرسد که تنها راه بازگشت آمریکا به بازی که در آن دو رقیب اساسی، یعنی اتحادیه اروپا و چین را در کنار خود دارد، نفوذ یا وابستهسازی قدرت در کشورهای خاورميانه به خود است.
پ.ن: نقشه نفوذ قدرت اقتصادی سه محور چین، اتحاديه اروپا و آمریکا از سال 2000 تا 2024
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
دقیقهی نَوَدُم!(بررسی برگهای ایران بر سر میز قمارباز بزرگ/بخش نخست:کارتهای جزء)
اخبار این روزها خبر از آن میدهد که احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه قریب الوقوع است. همین خبر کوتاه تک خطی، تکهای مهم از پازلیست که در جای گیری آخرین قطعات خود به سر میبرد، چرا که فعال سازی مکانیسم ماشه یعنی برگشتن تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد و تهدید بیشتر رفاه زندگی ایرانیان. حال با هم بررسی میکنیم که در شُرُفِ فعال سازی مکانیسم ماشه و احتمال آغاز مذاکرات، ج.ا چه سبدی برای معامله در اختیار دارد و تا چه اندازه با دست پُر در نزد گروه تجار(آمریکا) حاضر میشود؟ برای پاسخ به این پرسش، نخست مجموعه کارتهایی بازی را در دو دسته کارتهای جزء و کل مرور میکنیم:
الف) کارتهای جزء:
1. کارت فقدان نیروهای همپیمان و همآرمان مسلح(نیابتی): شاید اگر 16 ماه قبلتر پای میز مذاکره نشسته بودیم، با کارت خلع سلاح نیروهای نیابتی یا با تضمین بیخطر بودن آن، میتوانستیم از این کارت در مذاکرات استفاده کنیم. اما امروز این برگ عملا دیگر در دست نیست.
2. کارت درصد غنیسازی و نظارتهای پادگانی و فرا پادمانی: اگر در همان شانزده ماه قبل پای میز مذاکره نشسته بودیم و جنگ 12 روزه در نمیگرفت و ادعای ترامپ مبتی بر از بین رفتن فعالیت هستهای ایران چنین جهانی نمیشد، این کارت در دسترس بود، چرا که مهمتر از خسارات ناشی از حملات مشترک آمریکا و اسرائیل، این. نکته است که چنان عمل کرده باشند که ادعایشان پذیرفتنی باشد و بتوانند کارت دیگری را بسوزانند.
3. کارت وضعیت همپیمانان: در اینکه انتخاب روسیه و چین به عنوان شریک درست بوده یا خیر، مناقشات بسیاری وجود دارد که در این مقال نگنجد، اما با فرض درست بودن، چون روسیه در جبهه اوکراین درگیر است و غائله چین و تایوان میتواند چین را در برابر ناتو قرار دهد، عملا شرکای راهبردی ایران درگیر مسائل خودشان هستند. چرا که وجهه روسیه در جنگ اوکراین به اندازه کافی صدمه دیده است.
4. کارت فعالیت موشکی: این کارتیست که همیشه از خط قرمزهای ج.ا بوده است، اما امروز میتواند گزینهای باشد که به شرط درس از گذشته و بازی دقیق با آن به عنوان یک کارت مهم، معادلات برای اهداف مذاکرهکنندگان ج.ا هموارتر کند.
5. کارت بازار: یکی از مهمترین کارتهایی که میتواند آمریکا را تا آنجا پیش ببرد که حتی از حمایت بیقید و شرط خود از اسرائیل دست بردارد، بازار ایران است. با توجه به اینکه آمریکا در رقابت اقتصادی خود از چین و اتحادیه اروپا قریب به ربع قرن است که عقب افتاده و چین، امروز حتی از مجموع اتحاد این دو بال لیبرال پیشی گرفته است، به نظر میرسد وعده مشارکت در بازار ایران کارتی وسوسه برانگیز برای یک تاجر قمارباز باشد.
6. کارت پیمان آبراهام: روند صلح اعراب و اسرائیل از بعد از کمپ دیوید بسیار تلاطم دیده است، اما از سال 2018 و با آمدن ترامپ، ماجرا قدری متفاوت است. ترامپ که با کشتن ژنرال سلیمانی از همان ابتدای کار نشان داد بر سر منافعش تعارف ندارد و برای رسیدن به هدف از هیچ چیز امتناع نمیکند، امروز در آستانه سالگرد ورود دگربارهاش به کاخ سفید، حکومت اسد را ساقط کرده و نیروهای مسلح علیه اسرائیل در لبنان، فلسطین و عراق را تقریبا خلع سلاح کرده است. احتمالا تا پایان سال تکلیف حوثیها و حماس هم مشخصتر میشود تا همه چیز به طور قلدرمآبانه و بیرحمانهای برای منافع ایالات متحده از پیمان آبراهام آماده شود. بنابرین اعراب که اکثر ساختارهای خود را وابسته به غرب و آمریکا پیریزی کردهاند، هیچ بعید نیست که در اسرع وقط ممکنه به طور کامل به این پیمان بپیوندند. ابتکار عمل ج.ا در این راستا میتواند از آخرین کارتهای مهم بر سر میز با قمارباز بزرگ باشد.
ادامه دارد...
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
اخبار این روزها خبر از آن میدهد که احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه قریب الوقوع است. همین خبر کوتاه تک خطی، تکهای مهم از پازلیست که در جای گیری آخرین قطعات خود به سر میبرد، چرا که فعال سازی مکانیسم ماشه یعنی برگشتن تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل متحد و تهدید بیشتر رفاه زندگی ایرانیان. حال با هم بررسی میکنیم که در شُرُفِ فعال سازی مکانیسم ماشه و احتمال آغاز مذاکرات، ج.ا چه سبدی برای معامله در اختیار دارد و تا چه اندازه با دست پُر در نزد گروه تجار(آمریکا) حاضر میشود؟ برای پاسخ به این پرسش، نخست مجموعه کارتهایی بازی را در دو دسته کارتهای جزء و کل مرور میکنیم:
الف) کارتهای جزء:
1. کارت فقدان نیروهای همپیمان و همآرمان مسلح(نیابتی): شاید اگر 16 ماه قبلتر پای میز مذاکره نشسته بودیم، با کارت خلع سلاح نیروهای نیابتی یا با تضمین بیخطر بودن آن، میتوانستیم از این کارت در مذاکرات استفاده کنیم. اما امروز این برگ عملا دیگر در دست نیست.
2. کارت درصد غنیسازی و نظارتهای پادگانی و فرا پادمانی: اگر در همان شانزده ماه قبل پای میز مذاکره نشسته بودیم و جنگ 12 روزه در نمیگرفت و ادعای ترامپ مبتی بر از بین رفتن فعالیت هستهای ایران چنین جهانی نمیشد، این کارت در دسترس بود، چرا که مهمتر از خسارات ناشی از حملات مشترک آمریکا و اسرائیل، این. نکته است که چنان عمل کرده باشند که ادعایشان پذیرفتنی باشد و بتوانند کارت دیگری را بسوزانند.
3. کارت وضعیت همپیمانان: در اینکه انتخاب روسیه و چین به عنوان شریک درست بوده یا خیر، مناقشات بسیاری وجود دارد که در این مقال نگنجد، اما با فرض درست بودن، چون روسیه در جبهه اوکراین درگیر است و غائله چین و تایوان میتواند چین را در برابر ناتو قرار دهد، عملا شرکای راهبردی ایران درگیر مسائل خودشان هستند. چرا که وجهه روسیه در جنگ اوکراین به اندازه کافی صدمه دیده است.
4. کارت فعالیت موشکی: این کارتیست که همیشه از خط قرمزهای ج.ا بوده است، اما امروز میتواند گزینهای باشد که به شرط درس از گذشته و بازی دقیق با آن به عنوان یک کارت مهم، معادلات برای اهداف مذاکرهکنندگان ج.ا هموارتر کند.
5. کارت بازار: یکی از مهمترین کارتهایی که میتواند آمریکا را تا آنجا پیش ببرد که حتی از حمایت بیقید و شرط خود از اسرائیل دست بردارد، بازار ایران است. با توجه به اینکه آمریکا در رقابت اقتصادی خود از چین و اتحادیه اروپا قریب به ربع قرن است که عقب افتاده و چین، امروز حتی از مجموع اتحاد این دو بال لیبرال پیشی گرفته است، به نظر میرسد وعده مشارکت در بازار ایران کارتی وسوسه برانگیز برای یک تاجر قمارباز باشد.
6. کارت پیمان آبراهام: روند صلح اعراب و اسرائیل از بعد از کمپ دیوید بسیار تلاطم دیده است، اما از سال 2018 و با آمدن ترامپ، ماجرا قدری متفاوت است. ترامپ که با کشتن ژنرال سلیمانی از همان ابتدای کار نشان داد بر سر منافعش تعارف ندارد و برای رسیدن به هدف از هیچ چیز امتناع نمیکند، امروز در آستانه سالگرد ورود دگربارهاش به کاخ سفید، حکومت اسد را ساقط کرده و نیروهای مسلح علیه اسرائیل در لبنان، فلسطین و عراق را تقریبا خلع سلاح کرده است. احتمالا تا پایان سال تکلیف حوثیها و حماس هم مشخصتر میشود تا همه چیز به طور قلدرمآبانه و بیرحمانهای برای منافع ایالات متحده از پیمان آبراهام آماده شود. بنابرین اعراب که اکثر ساختارهای خود را وابسته به غرب و آمریکا پیریزی کردهاند، هیچ بعید نیست که در اسرع وقط ممکنه به طور کامل به این پیمان بپیوندند. ابتکار عمل ج.ا در این راستا میتواند از آخرین کارتهای مهم بر سر میز با قمارباز بزرگ باشد.
ادامه دارد...
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
دقیقهی نَوَدُم!(بررسی برگهای ایران بر سر میز قمارباز بزرگ/بخش دوم:کارتهای کلی)
ب) کارتهای کلی:
1. سیاستخارجه فعال و قابل اعتماد در نظام بینالملل: برای مذاکراتی در این سطح، حتما مشروعیت دستگاه دیپلماسی و سیاستخارجه در جامعه بینالملل باید در حد اولایی باشد. متاسفانه با راهبردهای اشتباه اتخاذ شده و تقسیمبندی غلط نظام جهانی به دارالکفر و دار الاسلام در بدو، تلاش برای صدور انقلاب به کشورهای منطقه و تهدید دول منطقه، حمله به سفارتخانه کشورهای دیگر از جمله آمریکا، افشای گمانهزنیهایی در مورد تلاش برای خرید تجهیزات سلاح هستهای در دورهی یلتسین، مواضع احمدینژاد در مورد هلوکاست، موارد مشکوک به نقض حقوق بشر، اقداماتی که جامعه جهانی آن را تروریستی قلمداد کرده و از چشم ج.ا میبیند(حمله به یهودیان آرژانتین، تحرکات مرتبط با انیس نقاش و کارلوس شغال و..)، حمایت از گروههای نیابتی مسلح در منطقه(از جمله حزبالله لبنان به گفته دبیرکل پیشینش) و بلاخره، عدم شفافیت مالی در مورد تروریسم با نپیوستن به fatf و تحرکات مرتبط با درصد غنیسازی، همه و همه سیاست خارجی ج.ا را به طور وحشتناکی امنیتیسازی نموده و قدرت عمل جهان غرب را برای توحش و توجیه توحش علیه خود باز گذاشته است، بنابراین هم جامعه بینالملل در برابر جنایات اخیر غرب سکوت کرده و هم شرکای ج.ا به فرض تمایل نمیتوانند آنطور که انتظار میرود، از ج.ا حمایت کنند.
2. پشتوانه مردمی(مشروعیت): از بعد از قرداد وستفالی و شکلگیری دولت-ملتها و سه فرایند تحولی پس از آن که بانی نقش هر چه بیشتر ملتها در دولتشان شد، مشروعیت نظام سیاسی یک کشور که متکی به آراء مردمیست، ابزار مهمی برای حضور مقتدرانه در عرصهی بینالملل قلمداد میشود. بحران مشروعیت بحرانی بود که معمولا ج.ا خود را درگیر با آن نمیدید، اما در سالهای اخیر خاصه از سال 1398 خورشیدی، با اقدامات خالصسازانه در فرایند تأیید صلاحیتهای نامزدهای انتخابات مختلف و همچنین نحوه پاسخ به اعتراضات مردمی صورت گرفته، با توجه به آمار و ارقام اعلامی توسط ج.ا، مشارکت مردمی در انتخابات به عنوان اصلیترین پشتوانه مردمی نظام سیاسی به شدت در معرض خطر قرار گرفته است. از بعد از اعتراضات 1401 همواره این بحران به صورت جدیتری مطرح شده و چهرهی ساختار سیاسی ج.ا در عرصهی بینالمللی را مکدر کرده است، به طوری که با همهی تلاشهای صورت گرفته در آخرین انتخابات برگزار شده در این نظام، به سختی 50 درصد واجدین شرایط رایدهی به پای صندوقها رفتند و رئیس جمهور منتخب با چیزی بیش از 17 میلیون رای، یکی از پایینترین درصد آراء تاریخ ج.ا را به خود اختصاص داده است. با این وجود تنها برکت جنگ یعنی انسجام ملی و وحدت به طور نیمبندی تمام نیروهای سیاسی جامعهی تودهای ایران را نسبتا در کنار هم جمع کرده است. به نظر میرسد که این کارت، یکی از مهمترین و آخرین کارتهای ج.ا برای مذاکره است که انتظار میرود با عقلانیتی فراگیر، این کارت حفظ شده و در راستای تقویت آن کوشش شود. اینکه رهبری ج.ا از تریبون رسمی مراسم خود خواهان خواندن ای ایران است و یا اینکه رئیس مجلس از"حضور دختران بیحجاب و رپرها برای ایران" سخن میگوید و حتی اتکاء به شعار دولت، یعنی «وفاق ملی» در این روزها برجسته شده است، مبین آن است که مجموعه نظام به درستی قصد آن دارد از این کارت استفاده بهینه را داشته باشد تا در مذاکره بهتر عمل کند.
لازم به ذکر است این حفظ انسجام که با تمامی این تفاسیر به شدت شکننده است، باید با تمهیداتی نظیر آزادی زندانیان سیاسیِ که قلبشان برای وطن میتپد و جز شفقت نخواستهاند و کارنامهشان بویی از وابستگی به خارج را نمیدهد، این انسجام را در وهله نخست محکم شده و در وهله دیگر به تحولاتی که به واقع خواستهی ملت است منجر شود. چرا که اگر در فرصت باقی مانده اعتمادسازی حداکثری و جذب و جلب مردم اتفاق نیفتد، این کارت ارزشمند توسط اپوزیسیون فشل ایران قبضه شده و خطرات جدی را برای مملکت پدیدار میسازد.
3. تحولات بنیادین در ساختار نظام سیاسی: این کارت، مناسب کوتاه مدت نیست، اما مهم است. انقلاب اسلامی ایران که ناشی از یک بغض تاریخی چند صد ساله بود، تلاشهایی را در راستای عدم وابستگی به قدرتهای دو قطب شرق و غرب انجام داد، ولی افراط و تفریط، این پروسه را در شرف ناکامی پیش میبرد. نباید این همه نخبهی محصل، تلاشهای صنعتی و تکنولوژی و نظامی، ناکام بماند، نباید انقلاب معنایی که در خارج از مرزهای خاورمیانه اتفاق افتاده بیفرجام شود. بهتر آن است که با رصد کارنامه از 57 تا کنون و درک و فهم و پذیرش خطاها، دستاوردها با تغییراتی در راستای جبران کاستیها و درس گرفتن از گذشته حفظ شود و این واجد تحولات بنیادین نظام سیاسی برای راهبردهای سیاستهای داخلی و خارجی است.
به امید روزهای خوب
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
ب) کارتهای کلی:
1. سیاستخارجه فعال و قابل اعتماد در نظام بینالملل: برای مذاکراتی در این سطح، حتما مشروعیت دستگاه دیپلماسی و سیاستخارجه در جامعه بینالملل باید در حد اولایی باشد. متاسفانه با راهبردهای اشتباه اتخاذ شده و تقسیمبندی غلط نظام جهانی به دارالکفر و دار الاسلام در بدو، تلاش برای صدور انقلاب به کشورهای منطقه و تهدید دول منطقه، حمله به سفارتخانه کشورهای دیگر از جمله آمریکا، افشای گمانهزنیهایی در مورد تلاش برای خرید تجهیزات سلاح هستهای در دورهی یلتسین، مواضع احمدینژاد در مورد هلوکاست، موارد مشکوک به نقض حقوق بشر، اقداماتی که جامعه جهانی آن را تروریستی قلمداد کرده و از چشم ج.ا میبیند(حمله به یهودیان آرژانتین، تحرکات مرتبط با انیس نقاش و کارلوس شغال و..)، حمایت از گروههای نیابتی مسلح در منطقه(از جمله حزبالله لبنان به گفته دبیرکل پیشینش) و بلاخره، عدم شفافیت مالی در مورد تروریسم با نپیوستن به fatf و تحرکات مرتبط با درصد غنیسازی، همه و همه سیاست خارجی ج.ا را به طور وحشتناکی امنیتیسازی نموده و قدرت عمل جهان غرب را برای توحش و توجیه توحش علیه خود باز گذاشته است، بنابراین هم جامعه بینالملل در برابر جنایات اخیر غرب سکوت کرده و هم شرکای ج.ا به فرض تمایل نمیتوانند آنطور که انتظار میرود، از ج.ا حمایت کنند.
2. پشتوانه مردمی(مشروعیت): از بعد از قرداد وستفالی و شکلگیری دولت-ملتها و سه فرایند تحولی پس از آن که بانی نقش هر چه بیشتر ملتها در دولتشان شد، مشروعیت نظام سیاسی یک کشور که متکی به آراء مردمیست، ابزار مهمی برای حضور مقتدرانه در عرصهی بینالملل قلمداد میشود. بحران مشروعیت بحرانی بود که معمولا ج.ا خود را درگیر با آن نمیدید، اما در سالهای اخیر خاصه از سال 1398 خورشیدی، با اقدامات خالصسازانه در فرایند تأیید صلاحیتهای نامزدهای انتخابات مختلف و همچنین نحوه پاسخ به اعتراضات مردمی صورت گرفته، با توجه به آمار و ارقام اعلامی توسط ج.ا، مشارکت مردمی در انتخابات به عنوان اصلیترین پشتوانه مردمی نظام سیاسی به شدت در معرض خطر قرار گرفته است. از بعد از اعتراضات 1401 همواره این بحران به صورت جدیتری مطرح شده و چهرهی ساختار سیاسی ج.ا در عرصهی بینالمللی را مکدر کرده است، به طوری که با همهی تلاشهای صورت گرفته در آخرین انتخابات برگزار شده در این نظام، به سختی 50 درصد واجدین شرایط رایدهی به پای صندوقها رفتند و رئیس جمهور منتخب با چیزی بیش از 17 میلیون رای، یکی از پایینترین درصد آراء تاریخ ج.ا را به خود اختصاص داده است. با این وجود تنها برکت جنگ یعنی انسجام ملی و وحدت به طور نیمبندی تمام نیروهای سیاسی جامعهی تودهای ایران را نسبتا در کنار هم جمع کرده است. به نظر میرسد که این کارت، یکی از مهمترین و آخرین کارتهای ج.ا برای مذاکره است که انتظار میرود با عقلانیتی فراگیر، این کارت حفظ شده و در راستای تقویت آن کوشش شود. اینکه رهبری ج.ا از تریبون رسمی مراسم خود خواهان خواندن ای ایران است و یا اینکه رئیس مجلس از"حضور دختران بیحجاب و رپرها برای ایران" سخن میگوید و حتی اتکاء به شعار دولت، یعنی «وفاق ملی» در این روزها برجسته شده است، مبین آن است که مجموعه نظام به درستی قصد آن دارد از این کارت استفاده بهینه را داشته باشد تا در مذاکره بهتر عمل کند.
لازم به ذکر است این حفظ انسجام که با تمامی این تفاسیر به شدت شکننده است، باید با تمهیداتی نظیر آزادی زندانیان سیاسیِ که قلبشان برای وطن میتپد و جز شفقت نخواستهاند و کارنامهشان بویی از وابستگی به خارج را نمیدهد، این انسجام را در وهله نخست محکم شده و در وهله دیگر به تحولاتی که به واقع خواستهی ملت است منجر شود. چرا که اگر در فرصت باقی مانده اعتمادسازی حداکثری و جذب و جلب مردم اتفاق نیفتد، این کارت ارزشمند توسط اپوزیسیون فشل ایران قبضه شده و خطرات جدی را برای مملکت پدیدار میسازد.
3. تحولات بنیادین در ساختار نظام سیاسی: این کارت، مناسب کوتاه مدت نیست، اما مهم است. انقلاب اسلامی ایران که ناشی از یک بغض تاریخی چند صد ساله بود، تلاشهایی را در راستای عدم وابستگی به قدرتهای دو قطب شرق و غرب انجام داد، ولی افراط و تفریط، این پروسه را در شرف ناکامی پیش میبرد. نباید این همه نخبهی محصل، تلاشهای صنعتی و تکنولوژی و نظامی، ناکام بماند، نباید انقلاب معنایی که در خارج از مرزهای خاورمیانه اتفاق افتاده بیفرجام شود. بهتر آن است که با رصد کارنامه از 57 تا کنون و درک و فهم و پذیرش خطاها، دستاوردها با تغییراتی در راستای جبران کاستیها و درس گرفتن از گذشته حفظ شود و این واجد تحولات بنیادین نظام سیاسی برای راهبردهای سیاستهای داخلی و خارجی است.
به امید روزهای خوب
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
یادداشتها pinned «دقیقهی نَوَدُم!(بررسی برگهای ایران بر سر میز قمارباز بزرگ/بخش نخست:کارتهای جزء) اخبار این روزها خبر از آن میدهد که احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه قریب الوقوع است. همین خبر کوتاه تک خطی، تکهای مهم از پازلیست که در جای گیری آخرین قطعات خود به سر میبرد،…»
امپراتوری، جنگ و شرایط ما(بخش نخست)
✍🏻دکتر حسین قدرتی
دیوید هاروی یکی از منتقدان سیاستهای آمریکا و از اندیشمندان برجستهی جهان کنونی است. وی در میان بیست نویسنده مرجع در حوزهی علوم انسانی قرار دارد. بیست و سه سال پیش کتاب مهم وی با عنوان «امپریالیسم نوین» در سال 2003 کمی پس از جنگ امریکا با عراق منتشر شد. وی در این کتاب معتقد است برای پیشگیری از جنگ، تظاهرات جهانی عظیمی شکل گرفت. حدود یک میلیون نفر در سراسر جهان از جمله انگلستان و امریکا در مخالفت با جنگ به خیابانها آمدند. نظر شورای امنیت سازمان ملل نیز، رفع تهدیدها با ابزارهای دیپلماتیک بود(ص11). در نهایت ایالات متحده با پشتیبانی انگلستان، اسپانیا و استرالیا و تایید بسیاری دیگر از دولتها به جنگ با عراق رفت و این در حالی بود که متحدان سنتی او مثل فرانسه و آلمان، و حریفان قدیمی او مثل روسیه و چین، مخالف جنگ بودند(ص22).
هاروی با توجه به اهمیت نفت برای امریکا و نقش بعضا روشن و گاهی مبهم آمریکا در کودتاهای مختلف مثل کودتای 28 مرداد1332 در ایران، کودتای آوریل 2002 در ونزوئلا و غیره به واکاوی وجوه ژرف این ماجرا میپردازد. به نظر او «نباید فقط به عراق فکر کرد بلکه باید موقعیت ژئوپلتیک و اهمیت کل خاورمیانه را برای سرمایهداری جهانی درنظر گرفت... برنامهی تغییر رژیم در عراق آشکارا حاکی از آن است که تأثیر حکومتی دموکراتیک و هوادار ایالات متحده برای کل منطقه سودبخش است و چه بسا بر تغییر رژیم در جایی دیگر هم تأثیر بگذارد(ایران و سوریه آشکارترین هدفها هستند، با توجه به اینکه عربستان سعودی هم چندان هدفی دور نیست).»(ص34). به نظر هاروی ایالات متحده در خاورمیانه منافع درازمدت ژئوپلتیک دارد به همین خاطر در سال 1953 به مجموعه عملیاتهایی از جمله سرنگونی دولت دموکراتیک و منتخب مصدق در ایران پرداخت(ص35).
هاروی با بررسی تاریخ افزایش قدرت امریکا و تقسیم آن به دورههای مختلف معتقد است که پس از فروپاشی نظام برتن وودز و وا نهادن طلا به عنوان پایهی ارزش پول، نظام پولی جدیدی شکل گرفت و در اثر «تبانی حکومت نیکسون با سعودی ها و ایرانیان(که اکنون مستند شده است) در بالا بردن بهای نفت در 1973 آسیب بسیار بیشتری به اقتصاد اروپا و ژاپن» وارد شد تا به اقتصاد ایالات متحده و بدین ترتیب «امتیاز انحصاری بازیافت دلارهای نفتی در اقتصاد جهانی را» آمریکا به چنگ آورد و «نیویورک مرکز مالی اقتصاد جهانی شد» (ص76). به نظر هاروی اگر سلطهی امریکا ضعیف شود آنگاه خطر روی آوردن به تاکتیکهای بسیار قهرآمیز از آن دست که اکنون در عراق شاهد آنیم، وجود دارد(ص88).
همین جا لازم است این اظهار نظر دونالد ترامپ را در چند ماه پیش به خاطر بیاوریم که گفت دوره این که کشورهای عضو «بریکس» تلاش کنند از دلار فاصله بگیرند «و ما فقط نظارهگر باشیم تمام شدهاست.»
هاروی با حدت تحلیلی و تندی کلامی پرده از صحنهآرایی امپراتوری نوین میکشد و میگوید: «موقعیت کنونی بوی گند نمایش چیزی را می دهد که در 1973 رخ داد، زیرا اروپا و ژاپن و همچنین شرق و جنوب شرقی آسیا (از جمله به نحوی تعیین کننده، چین) باز هم بسیار بیشتر از ایالات متحده به نفت خلیج فارس وابستهاند. اگر ایالات متحده با موفقیت سرنگونی چاوز و صدام را مهندسی کند، اگر بتواند رژیم تا دندان مسلح صعودی را ثبات بخشد یا آن را اصلاح کند-که اکنون بر پایه های سست حکومتی خودکامه قرار دارد (و در شرف سقوط بدست تندروهای اسلامی است)-، اگر بتواند (چنانکه مینماید) از عراق به سوی ایران حرکت کند و جایگاهش را در ترکیه و ازبکستان، به منزلهی حضور استراتژیک در خصوص ذخایر نفت دریای خزر (که چین نا امیدانه می کوشد آن را بخرد) استحکام بخشد، آنگاه ایالات متحده از طریق مهار قاطعانهی شیر نفت جهان میتواند امیدوار باشد که مهار اقتصاد جهان را بدست گیرد و تا 50 سال آینده سلطهی موثرش را حفظ کند.»(ص91).
به نظر هاروی راهبرد آمریکا برای تحقق این هدف «حفظ برتری نظامی به هر بهایی و منع و مقاومت در برابر پیدایش هر حریف ابرقدرتی» است. همچنین «باید از گسترش هر گونه سلاحهای کشتار جمعی پیشگیری شود و ایالات متحده در صورت لزوم برای رسیدن به این هدف باید آمادهی عملیات بازدارنده باشد.»(ص92).
به نظر هاروی رقابتجویی شرق و جنوب شرقی آسیا با سلطه امریکا، بسیار جدیتر از اروپاست (ص96) و «محدود کردن سیاسی و نظامی چین به همان اندازهی سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن در اروپا برای حفظ سلطه جهانی ایالات متحده اساسی است»(ص97). هرچند هاروی معتقد است که «وسوسه انگیز است که حمله ایالات متحده را به عراق معادل درگیر شدن انگلستان در جنگ با بوئرها بدانیم، که هر دو در آغاز پایان یافتن سلطه رخ می دهد»(ص192).
پایان بخش نخست
@mohsen_avz
✍🏻دکتر حسین قدرتی
دیوید هاروی یکی از منتقدان سیاستهای آمریکا و از اندیشمندان برجستهی جهان کنونی است. وی در میان بیست نویسنده مرجع در حوزهی علوم انسانی قرار دارد. بیست و سه سال پیش کتاب مهم وی با عنوان «امپریالیسم نوین» در سال 2003 کمی پس از جنگ امریکا با عراق منتشر شد. وی در این کتاب معتقد است برای پیشگیری از جنگ، تظاهرات جهانی عظیمی شکل گرفت. حدود یک میلیون نفر در سراسر جهان از جمله انگلستان و امریکا در مخالفت با جنگ به خیابانها آمدند. نظر شورای امنیت سازمان ملل نیز، رفع تهدیدها با ابزارهای دیپلماتیک بود(ص11). در نهایت ایالات متحده با پشتیبانی انگلستان، اسپانیا و استرالیا و تایید بسیاری دیگر از دولتها به جنگ با عراق رفت و این در حالی بود که متحدان سنتی او مثل فرانسه و آلمان، و حریفان قدیمی او مثل روسیه و چین، مخالف جنگ بودند(ص22).
هاروی با توجه به اهمیت نفت برای امریکا و نقش بعضا روشن و گاهی مبهم آمریکا در کودتاهای مختلف مثل کودتای 28 مرداد1332 در ایران، کودتای آوریل 2002 در ونزوئلا و غیره به واکاوی وجوه ژرف این ماجرا میپردازد. به نظر او «نباید فقط به عراق فکر کرد بلکه باید موقعیت ژئوپلتیک و اهمیت کل خاورمیانه را برای سرمایهداری جهانی درنظر گرفت... برنامهی تغییر رژیم در عراق آشکارا حاکی از آن است که تأثیر حکومتی دموکراتیک و هوادار ایالات متحده برای کل منطقه سودبخش است و چه بسا بر تغییر رژیم در جایی دیگر هم تأثیر بگذارد(ایران و سوریه آشکارترین هدفها هستند، با توجه به اینکه عربستان سعودی هم چندان هدفی دور نیست).»(ص34). به نظر هاروی ایالات متحده در خاورمیانه منافع درازمدت ژئوپلتیک دارد به همین خاطر در سال 1953 به مجموعه عملیاتهایی از جمله سرنگونی دولت دموکراتیک و منتخب مصدق در ایران پرداخت(ص35).
هاروی با بررسی تاریخ افزایش قدرت امریکا و تقسیم آن به دورههای مختلف معتقد است که پس از فروپاشی نظام برتن وودز و وا نهادن طلا به عنوان پایهی ارزش پول، نظام پولی جدیدی شکل گرفت و در اثر «تبانی حکومت نیکسون با سعودی ها و ایرانیان(که اکنون مستند شده است) در بالا بردن بهای نفت در 1973 آسیب بسیار بیشتری به اقتصاد اروپا و ژاپن» وارد شد تا به اقتصاد ایالات متحده و بدین ترتیب «امتیاز انحصاری بازیافت دلارهای نفتی در اقتصاد جهانی را» آمریکا به چنگ آورد و «نیویورک مرکز مالی اقتصاد جهانی شد» (ص76). به نظر هاروی اگر سلطهی امریکا ضعیف شود آنگاه خطر روی آوردن به تاکتیکهای بسیار قهرآمیز از آن دست که اکنون در عراق شاهد آنیم، وجود دارد(ص88).
همین جا لازم است این اظهار نظر دونالد ترامپ را در چند ماه پیش به خاطر بیاوریم که گفت دوره این که کشورهای عضو «بریکس» تلاش کنند از دلار فاصله بگیرند «و ما فقط نظارهگر باشیم تمام شدهاست.»
هاروی با حدت تحلیلی و تندی کلامی پرده از صحنهآرایی امپراتوری نوین میکشد و میگوید: «موقعیت کنونی بوی گند نمایش چیزی را می دهد که در 1973 رخ داد، زیرا اروپا و ژاپن و همچنین شرق و جنوب شرقی آسیا (از جمله به نحوی تعیین کننده، چین) باز هم بسیار بیشتر از ایالات متحده به نفت خلیج فارس وابستهاند. اگر ایالات متحده با موفقیت سرنگونی چاوز و صدام را مهندسی کند، اگر بتواند رژیم تا دندان مسلح صعودی را ثبات بخشد یا آن را اصلاح کند-که اکنون بر پایه های سست حکومتی خودکامه قرار دارد (و در شرف سقوط بدست تندروهای اسلامی است)-، اگر بتواند (چنانکه مینماید) از عراق به سوی ایران حرکت کند و جایگاهش را در ترکیه و ازبکستان، به منزلهی حضور استراتژیک در خصوص ذخایر نفت دریای خزر (که چین نا امیدانه می کوشد آن را بخرد) استحکام بخشد، آنگاه ایالات متحده از طریق مهار قاطعانهی شیر نفت جهان میتواند امیدوار باشد که مهار اقتصاد جهان را بدست گیرد و تا 50 سال آینده سلطهی موثرش را حفظ کند.»(ص91).
به نظر هاروی راهبرد آمریکا برای تحقق این هدف «حفظ برتری نظامی به هر بهایی و منع و مقاومت در برابر پیدایش هر حریف ابرقدرتی» است. همچنین «باید از گسترش هر گونه سلاحهای کشتار جمعی پیشگیری شود و ایالات متحده در صورت لزوم برای رسیدن به این هدف باید آمادهی عملیات بازدارنده باشد.»(ص92).
به نظر هاروی رقابتجویی شرق و جنوب شرقی آسیا با سلطه امریکا، بسیار جدیتر از اروپاست (ص96) و «محدود کردن سیاسی و نظامی چین به همان اندازهی سیاست تفرقه بیانداز و حکومت کن در اروپا برای حفظ سلطه جهانی ایالات متحده اساسی است»(ص97). هرچند هاروی معتقد است که «وسوسه انگیز است که حمله ایالات متحده را به عراق معادل درگیر شدن انگلستان در جنگ با بوئرها بدانیم، که هر دو در آغاز پایان یافتن سلطه رخ می دهد»(ص192).
پایان بخش نخست
@mohsen_avz
امپراتوری، جنگ و شرایط ما(بخش پایانی)
✍🏻دکتر حسین قدرتی
در پایان کتاب، هاوری در مورد میزان پذیرفتهشدن طرح امپریالیستی نئومحافظهکاران امریکا در جهان عرب و اسلام، گمانهزنی میکند و معتقد است «هرگونه آشتی با جهان عرب به راه حلی پذیرفتنی دربارهی درگیری اعراب و اسرائیل بستگی دارد»(ص 214).
اگر چه شرایط امروز با بیش از دو دهه قبل تفاوتهای قابل توجهی (وضعیت منابع گاز خاورمیانه، موفقیتهای آمریکا در کاهش خصومت اعراب و اسرائیل، توفیق عربستان در ایجاد الگویی از توسعه و نقش روز افزون آن در معادلات منطقهای و کشف نفت و گاز شل در آمریکا و ...) دارد اما با توجه به عمق تحلیل هاروی در حدود ربع قرن پیش، میتوان شرایط را با آن زمان مقایسه کرد تا بازی اقتصاد و سیاست و جنگ و رسانه در خاورمیانه بهتر رخ بنماید: 1)در آن زمان به گفتهی هاروی «افکار عمومی آمریکا عمدتاً این ایده را پذیرفتند که بین القاعده» (که عامل حمله های یازده سپتامبر به آمریکا بود) «و رژیم صدام ارتباطی وجود دارد و این دشمنی است آن قدر خطرناک و شرور که عملیات نظامی برای سرنگونی او را توجیه میکند»(ص28). اما امروز ارتباط جمهوری اسلامی با حماس و حزب اله و حوثیهای یمن نیاز به تلاش رسانهای زیادی برای امپراتوری رسانهای غرب ندارد چرا که از زبان مسوولان ایرانی در طی سالها شنیده شده است. 2)در آستانه حمله به عراق، تظاهرات میلیونی بر علیه جنگ شکل گرفت. اما در طی این جنگ، واکنش قابل توجهی مانند سال 2003، در جوامع غربی از طرف مردم تا این لحظه شکل نگرفته است. شاید بتوان گفت یکی از مهمترین موانع توسعه طلبی برای دولتهای غربی همین افکار عمومی جوامعشان است. 3)در جنگ عراق، کشورهای فرانسه و آلمان نهایتاً آمریکا را همراهی نکردند و مخالف جنگ بودند اما در وضعیت فعلی موضع این کشورها به کلی تغییر کرده و به نظر میرسد نوعی تقسیم کار برای پیشبرد اهداف امپراتوری صورت گرفته است. 4)از نظر مشروعیت داخلی، جایگاه رئیس جمهوری آمریکا جورج بوش پسر نسبت به رئیس جمهور فعلی دونالد ترامپ، بسیار شکنندهتر بود چرا که «با رأی پنج به چهار دیوان عالی انتخاب شده بود نه با رأی مردم»(ص28).
اینک آیا حاکمیت فرصتسوزانه، با دست یازیدن به خطاهای مکرر پیشین پس از بحرانها، واپسین پردههای زوال خود را به تماشا مینشیند؟ یا آیا برای یک بار هم که شده این واقعبینی و اعتماد به نفس را در خود مییابد که با آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت به مردم، هزینههای آینده برای خود و جامعه ایران را تخفیف دهد؟ تا این لحظه که چند هفته از آتش بس گذشته همچنان «در بر همان پاشنهی پیشین می چرخد.»
(پ.ن: کتاب امپریالیسم نوین در سال ۱۳۹۷ با ترجمه مهدی داوودی و توسط نشر ثالث منتشر گردید.)
@mohsen_avz
✍🏻دکتر حسین قدرتی
در پایان کتاب، هاوری در مورد میزان پذیرفتهشدن طرح امپریالیستی نئومحافظهکاران امریکا در جهان عرب و اسلام، گمانهزنی میکند و معتقد است «هرگونه آشتی با جهان عرب به راه حلی پذیرفتنی دربارهی درگیری اعراب و اسرائیل بستگی دارد»(ص 214).
اگر چه شرایط امروز با بیش از دو دهه قبل تفاوتهای قابل توجهی (وضعیت منابع گاز خاورمیانه، موفقیتهای آمریکا در کاهش خصومت اعراب و اسرائیل، توفیق عربستان در ایجاد الگویی از توسعه و نقش روز افزون آن در معادلات منطقهای و کشف نفت و گاز شل در آمریکا و ...) دارد اما با توجه به عمق تحلیل هاروی در حدود ربع قرن پیش، میتوان شرایط را با آن زمان مقایسه کرد تا بازی اقتصاد و سیاست و جنگ و رسانه در خاورمیانه بهتر رخ بنماید: 1)در آن زمان به گفتهی هاروی «افکار عمومی آمریکا عمدتاً این ایده را پذیرفتند که بین القاعده» (که عامل حمله های یازده سپتامبر به آمریکا بود) «و رژیم صدام ارتباطی وجود دارد و این دشمنی است آن قدر خطرناک و شرور که عملیات نظامی برای سرنگونی او را توجیه میکند»(ص28). اما امروز ارتباط جمهوری اسلامی با حماس و حزب اله و حوثیهای یمن نیاز به تلاش رسانهای زیادی برای امپراتوری رسانهای غرب ندارد چرا که از زبان مسوولان ایرانی در طی سالها شنیده شده است. 2)در آستانه حمله به عراق، تظاهرات میلیونی بر علیه جنگ شکل گرفت. اما در طی این جنگ، واکنش قابل توجهی مانند سال 2003، در جوامع غربی از طرف مردم تا این لحظه شکل نگرفته است. شاید بتوان گفت یکی از مهمترین موانع توسعه طلبی برای دولتهای غربی همین افکار عمومی جوامعشان است. 3)در جنگ عراق، کشورهای فرانسه و آلمان نهایتاً آمریکا را همراهی نکردند و مخالف جنگ بودند اما در وضعیت فعلی موضع این کشورها به کلی تغییر کرده و به نظر میرسد نوعی تقسیم کار برای پیشبرد اهداف امپراتوری صورت گرفته است. 4)از نظر مشروعیت داخلی، جایگاه رئیس جمهوری آمریکا جورج بوش پسر نسبت به رئیس جمهور فعلی دونالد ترامپ، بسیار شکنندهتر بود چرا که «با رأی پنج به چهار دیوان عالی انتخاب شده بود نه با رأی مردم»(ص28).
اینک آیا حاکمیت فرصتسوزانه، با دست یازیدن به خطاهای مکرر پیشین پس از بحرانها، واپسین پردههای زوال خود را به تماشا مینشیند؟ یا آیا برای یک بار هم که شده این واقعبینی و اعتماد به نفس را در خود مییابد که با آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت به مردم، هزینههای آینده برای خود و جامعه ایران را تخفیف دهد؟ تا این لحظه که چند هفته از آتش بس گذشته همچنان «در بر همان پاشنهی پیشین می چرخد.»
(پ.ن: کتاب امپریالیسم نوین در سال ۱۳۹۷ با ترجمه مهدی داوودی و توسط نشر ثالث منتشر گردید.)
@mohsen_avz
به نام حق و برای حق
سالیان سال است که بسیار به میرحسین موسوی خامنه، ارادت ورزیده و خود را یکی از شیفتگان وی دانستهام. چنان که اگر جایی از مراجع بالادستی از من پرسوجو میکردند، محکم ایستاده و از او و مسیرش دفاع میکردم. از سرودن شعر، تا عکسهایی که هنوز در دفترم در مجمع اسلامی و بر پروفایل و... گذاشتهام، تا یاد کردن از وی در سالهای متمادی در جریانات مختلف، هر چه در توان بوده است را خالصانه به معشوق سیاسی خود، میرحسین تقدیم داشتهام. اما چند هفتهی اخیر، اسنادی از مواضع و جهتگیریهای ایشان در سالهای ابتدای انقلاب را دگرباره مطالعه کرده و از آنجا که این اسناد را با هویت علاقهام به وی در قرابت نمیبینم، تا هنگامی که اثری از پشیمانی و عذرخواهی از آن افکار و مواضع جاهلانه در ایشان یافت نکنم، تمام ارادت خود را در حد «اعلام برائت» به حالت تعلیق در میآورم.
این اذعان با اشراف کامل از رشادتهای بینظیر میرحسین در این 15 سال اخیر است، لکن با در نظر گرفتن این موضوع است که امروز اکثریت جامعه ایرانی، در مطالبهی حقوق خود و مشق آزادگی، اگر از او پیشی نگرفته باشند، برابر مینمایند.
امروز بر خلاف مردمان سالیان گذشته، شهامت و شرافت و آزادگی، به صورت عیان و آشکار به وفور یافت میشود و این سیل خروشان در آحاد مردم جامعه، میرحسین را با تمام آزادگیاش، چون ریگی در بیابان و شنی در شنزار و قطرهای در دریا میکند.
باشد که اگر میرحسین و پایمردیاش این وفور نعمت را جریانسازی کرده و یا نقشی در این راستا ایفا کردهاند، خداوند از سر تقصیرات ایشان در 8 سال نخست وزیری و 20 سال سکوت ناحق پس از آن در گذرد.
پاینده مملکت و ملت ایران
بنده کوچک حق
محسن عوضوردی
04/04/25
@mohsen_avz
سالیان سال است که بسیار به میرحسین موسوی خامنه، ارادت ورزیده و خود را یکی از شیفتگان وی دانستهام. چنان که اگر جایی از مراجع بالادستی از من پرسوجو میکردند، محکم ایستاده و از او و مسیرش دفاع میکردم. از سرودن شعر، تا عکسهایی که هنوز در دفترم در مجمع اسلامی و بر پروفایل و... گذاشتهام، تا یاد کردن از وی در سالهای متمادی در جریانات مختلف، هر چه در توان بوده است را خالصانه به معشوق سیاسی خود، میرحسین تقدیم داشتهام. اما چند هفتهی اخیر، اسنادی از مواضع و جهتگیریهای ایشان در سالهای ابتدای انقلاب را دگرباره مطالعه کرده و از آنجا که این اسناد را با هویت علاقهام به وی در قرابت نمیبینم، تا هنگامی که اثری از پشیمانی و عذرخواهی از آن افکار و مواضع جاهلانه در ایشان یافت نکنم، تمام ارادت خود را در حد «اعلام برائت» به حالت تعلیق در میآورم.
این اذعان با اشراف کامل از رشادتهای بینظیر میرحسین در این 15 سال اخیر است، لکن با در نظر گرفتن این موضوع است که امروز اکثریت جامعه ایرانی، در مطالبهی حقوق خود و مشق آزادگی، اگر از او پیشی نگرفته باشند، برابر مینمایند.
امروز بر خلاف مردمان سالیان گذشته، شهامت و شرافت و آزادگی، به صورت عیان و آشکار به وفور یافت میشود و این سیل خروشان در آحاد مردم جامعه، میرحسین را با تمام آزادگیاش، چون ریگی در بیابان و شنی در شنزار و قطرهای در دریا میکند.
باشد که اگر میرحسین و پایمردیاش این وفور نعمت را جریانسازی کرده و یا نقشی در این راستا ایفا کردهاند، خداوند از سر تقصیرات ایشان در 8 سال نخست وزیری و 20 سال سکوت ناحق پس از آن در گذرد.
پاینده مملکت و ملت ایران
بنده کوچک حق
محسن عوضوردی
04/04/25
@mohsen_avz
آدرس غلط!
در حالی که اکثر انسانهای شریف و آگاه با نگرانی و اضطراب تحولات منطقه را پیگیری میکنند و در تلاش هستند تا کمکی به مملکت روا دارند تا مبادا گزندی تمامیت ارضی ایران را تهدید کند، عدهای مغرضانه و معلومالحال به دنبال گرفتن ماهی از آب گلآلود سوریه هستند!
این افراد با مطرح کردن «وابسته بودن» جولانی به «آمریکا» و اهل تعامل و سازش بودن این شخص با اسرائیل و آمریکا، حملات اسرائیل به سوریه را نتیجه «سازش و مذاکره» میدانند! برای بررسی صحت این ادعا باید به شرایط «سوریه الجولانی» بپردازیم.
1.الجولانی که با شورش مسلحانه و سریعالسیر، پایانی به حکومت نامشروع خاندان اسد داد، در شرایطی فاتح قدرت شد که خود و گروهش در جامعهی بینالمللی به عنوان «تروریست» شناخته میشدند. بنابرین یک تروریست و یا گروه تروریستی، نمیتواند مشروعیت لازم بینالمللی را داشته باشد.
2.مردم سوریه از بحرانهای عدیدهی برگرفته از حکومت ایدئولوژیک و ضعیف اسد، از جمله جنگهای داخلی و خارجی، وضعیت اقتصادی، روابط دیپلماتیک با سایر کشورها و حتی وضعیت فرهنگی-اجتماعی جامعه، به تنگ آمده و به دنبال آزادی و آبادی بودند، اما انسجام ملی در سوریه شکل نگرفته و اوضاع نیروهای سیاسی متفرق بوده و هست.
بنابراین جولانی به عنوان یک شورشی که توانسته قدرت را فتح کند، بر اریکهای تکیه زده که نه مشروعیت و انسجام داخلی دارد، نه حتی از شرایطی مطلوب در نظام بینالملل بهرهمند میباشد. در همین راستا با نمایشی از مجموعه تحولات تلاش نموده که از شدت و حدت فقدان مشروعیت داخلی و خارجی هر چه میتواند بکاهد.
ابتکار عمل او برای حل مسائل مذکور، از دیدار و تعامل با سران سایر ادیان و مذاهب، آزادیهای مدنی، آزادی زندانیان سیاسی، برجسته کردن شعار نه به جنگ و خسته بودن مردم سوریه از جنگ، برگزاری جشن و... در عرصه داخلی و برقراری روابط با کشورهای همسایه(حتی ایران)، دیدار با ترامپ، اعلام آمادگی برای صلح با اسرائیل، مذاکره برای سرمایهگذاری آمریکا در کشورش و حتی تا واگذاری بلندیهای جولان به اسرائیل را برای بقای خود و مشروعیت حکومتش را شامل میشود، اما این نمايش و شعارها هنوز به صورت سطحی اثرگذار است و عمق وجهه جولانی و حکومتش، کماکان نامشروع و تروریستی میباشد.
در واقع جولانی تمامی این کارها را برای اعتمادسازی در داخل و خارج کشورش انجام داده است و هنوز پایههای حکومتش مستحکم نیست، به همین علت هم غرب برای امتیاز دادن و حتی امتیاز گرفتن از جولانی، با ملاحظه رفتار میکند.
پس هنوز ساختار سیاسی قدرتمند و منسجمی در سوریه شکل نگرفته که عملکرد آن بخواهد سنگ محک و قضاوتی برای تعامل با غرب یا تقبیح براندازی حکومت اسد در سوریه باشد.
سوریه کنونی به علت فقدان ساختار سیاسی مقتدر و منسجم و مشروع(که اتفاقا میراث ساختار سیاسی خاندان اسد میباشد)، همانند کیکی است که هر که بتواند، هر تکه را که بخواهد بر میدارد.
بنا به آنچه مکتوب شد، بهتر است رسانهها، کنشگران، اهالی تریبون و تصمیمگیرندگان، به جای آدرس غلط دادن به مردم برای تایید اشتباهات راهبردی(که تاکنون شاهد آن بودهایم) و فرصتسوزی برای اصلاح، به فکر درانداختن تحولی مقبول، در پیشگاه ملت شریف ایران باشند.
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
در حالی که اکثر انسانهای شریف و آگاه با نگرانی و اضطراب تحولات منطقه را پیگیری میکنند و در تلاش هستند تا کمکی به مملکت روا دارند تا مبادا گزندی تمامیت ارضی ایران را تهدید کند، عدهای مغرضانه و معلومالحال به دنبال گرفتن ماهی از آب گلآلود سوریه هستند!
این افراد با مطرح کردن «وابسته بودن» جولانی به «آمریکا» و اهل تعامل و سازش بودن این شخص با اسرائیل و آمریکا، حملات اسرائیل به سوریه را نتیجه «سازش و مذاکره» میدانند! برای بررسی صحت این ادعا باید به شرایط «سوریه الجولانی» بپردازیم.
1.الجولانی که با شورش مسلحانه و سریعالسیر، پایانی به حکومت نامشروع خاندان اسد داد، در شرایطی فاتح قدرت شد که خود و گروهش در جامعهی بینالمللی به عنوان «تروریست» شناخته میشدند. بنابرین یک تروریست و یا گروه تروریستی، نمیتواند مشروعیت لازم بینالمللی را داشته باشد.
2.مردم سوریه از بحرانهای عدیدهی برگرفته از حکومت ایدئولوژیک و ضعیف اسد، از جمله جنگهای داخلی و خارجی، وضعیت اقتصادی، روابط دیپلماتیک با سایر کشورها و حتی وضعیت فرهنگی-اجتماعی جامعه، به تنگ آمده و به دنبال آزادی و آبادی بودند، اما انسجام ملی در سوریه شکل نگرفته و اوضاع نیروهای سیاسی متفرق بوده و هست.
بنابراین جولانی به عنوان یک شورشی که توانسته قدرت را فتح کند، بر اریکهای تکیه زده که نه مشروعیت و انسجام داخلی دارد، نه حتی از شرایطی مطلوب در نظام بینالملل بهرهمند میباشد. در همین راستا با نمایشی از مجموعه تحولات تلاش نموده که از شدت و حدت فقدان مشروعیت داخلی و خارجی هر چه میتواند بکاهد.
ابتکار عمل او برای حل مسائل مذکور، از دیدار و تعامل با سران سایر ادیان و مذاهب، آزادیهای مدنی، آزادی زندانیان سیاسی، برجسته کردن شعار نه به جنگ و خسته بودن مردم سوریه از جنگ، برگزاری جشن و... در عرصه داخلی و برقراری روابط با کشورهای همسایه(حتی ایران)، دیدار با ترامپ، اعلام آمادگی برای صلح با اسرائیل، مذاکره برای سرمایهگذاری آمریکا در کشورش و حتی تا واگذاری بلندیهای جولان به اسرائیل را برای بقای خود و مشروعیت حکومتش را شامل میشود، اما این نمايش و شعارها هنوز به صورت سطحی اثرگذار است و عمق وجهه جولانی و حکومتش، کماکان نامشروع و تروریستی میباشد.
در واقع جولانی تمامی این کارها را برای اعتمادسازی در داخل و خارج کشورش انجام داده است و هنوز پایههای حکومتش مستحکم نیست، به همین علت هم غرب برای امتیاز دادن و حتی امتیاز گرفتن از جولانی، با ملاحظه رفتار میکند.
پس هنوز ساختار سیاسی قدرتمند و منسجمی در سوریه شکل نگرفته که عملکرد آن بخواهد سنگ محک و قضاوتی برای تعامل با غرب یا تقبیح براندازی حکومت اسد در سوریه باشد.
سوریه کنونی به علت فقدان ساختار سیاسی مقتدر و منسجم و مشروع(که اتفاقا میراث ساختار سیاسی خاندان اسد میباشد)، همانند کیکی است که هر که بتواند، هر تکه را که بخواهد بر میدارد.
بنا به آنچه مکتوب شد، بهتر است رسانهها، کنشگران، اهالی تریبون و تصمیمگیرندگان، به جای آدرس غلط دادن به مردم برای تایید اشتباهات راهبردی(که تاکنون شاهد آن بودهایم) و فرصتسوزی برای اصلاح، به فکر درانداختن تحولی مقبول، در پیشگاه ملت شریف ایران باشند.
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
همزمان با روز خبرنگار، روابط عمومی دانشگاه حکیم سبزواری برگزار می کند:
فراخوان دریافت مجموعه نوشتارها
"خبر و روابط عمومی در عصر ارتباطات دوسویه"
(بازاندیشی در موج چهارم)
🔻موضوعات محوری:
* تحول نقش روابط عمومی و رسانه در عصر ارتباطات دوسویه؛
* از پیامدهی تا تعامل: بازتعریف خبر و روابط عمومی در جهان دیجیتال؛
* تغییر مسیر از اطلاعرسانی تا گفتوگو؛
* گذار از رسانه جمعی به رسانه اجتماعی؛
* تعاملگرایی در روابط عمومی: فرصتها و چالشها؛
* تأثیر فناوریهای ارتباطی نوین بر ساختار خبر در روابط عمومی سازمانی؛
* تحول گفتمان قدرت در روابط عمومی با محوریت تعامل مخاطب.
🔹آخرین مهلت ارسال آثار: 10 مرداد 1404
🔸آیدی جهت ارسال آثار: @ali_kavirhsu
🔹آیین رونمایی از مجموعه آثار: 18 مرداد 1404
@mohsen_avz
فراخوان دریافت مجموعه نوشتارها
"خبر و روابط عمومی در عصر ارتباطات دوسویه"
(بازاندیشی در موج چهارم)
🔻موضوعات محوری:
* تحول نقش روابط عمومی و رسانه در عصر ارتباطات دوسویه؛
* از پیامدهی تا تعامل: بازتعریف خبر و روابط عمومی در جهان دیجیتال؛
* تغییر مسیر از اطلاعرسانی تا گفتوگو؛
* گذار از رسانه جمعی به رسانه اجتماعی؛
* تعاملگرایی در روابط عمومی: فرصتها و چالشها؛
* تأثیر فناوریهای ارتباطی نوین بر ساختار خبر در روابط عمومی سازمانی؛
* تحول گفتمان قدرت در روابط عمومی با محوریت تعامل مخاطب.
🔹آخرین مهلت ارسال آثار: 10 مرداد 1404
🔸آیدی جهت ارسال آثار: @ali_kavirhsu
🔹آیین رونمایی از مجموعه آثار: 18 مرداد 1404
@mohsen_avz
حق مسلم!
یکی دو روزی است که جو دیار سربداران، به سمت مطالبهگری رفته است و مردم شریف دیار سربداران، آنچه که از حقوق خود مغفول میبینند را پیگیری میکنند.
دیار سربداران که دیرباز تا کنون، از مغول تا گلممد، از شیخ الرئیس افسر تا اسکویی، از شریعتی تا حجازی و تا به امروز فرزندان برومندی در عرصه مطالبهگری پرورش داده است، امروز هم پس از مدتها بیمهری که تا آرزوی استان شدن راهآهن، نیروگاههای سیکل ترکیبی و غیره و ذلک را بر باد میبیند، برای کوچکترین حقوق شهروندی خود، یعنی آب و برق به خیابان آمدند و شرافتمندانه به بیان مطالبات خود آمدند.
در این کنشگری کمنظیر، نه حرکات نمادین تفریطی نظیر راهپیمایی سکوت انجام شد، نه به طور افراطی خشونتی اعمال شد و نه حتی مردم آگاه سبزوار شعائر هنجارشکن سر دادند و فقط موارد مورد مطالبه خود را به مسالمتآمیزترین شکل ممکن بیان داشتند.
لازم است یادآور شویم که چه در هنگام انتخابات ریاست جمهوری در سال 1403، چه تا امروز که بیش از یک سال از آن موعد میگذرد، به هر دری و سری و دلی گفتیم و خواستیم که آقا! گوش شنوایتان را تیزتر کنید! آقا نگذارید افراط در این شهر اتفاق بیوفتد و گاه و بیگاه مانور برگزار نکنید! آقا خواهشا و لطفا کمک کنید تا حداقل در این شهرستان تحزب و مدنیت در قالب شوراهای مشورتی، احزاب و سمنها شکل گیرد تا یک پل ارتباطی قوی بین دولت و ملت پدیدار شود تا از هزینههای کنشگری چنان کم شود که نه دولت نه ملت آسیبی نبینند!
البته چند سال است که گفتیم و نشنیدند.
اگر از حق نگذریم، مجموعه تازه نفس فرمانداری سبزوار، از میانگین نمره مجموعه دولت در برابر مدنیت و فعالیتهای باب طبع مردم نمرهی بیشتری را میگیرد، اما این حُسن لازم، کافی نیست!
پیشنهادات ما از سر دلسوزی و به عنوان فعال سیاسی و اجتماعی که در انتخابات ریاست جمهوری نیز کنش فعال پیش گرفت و با هدف تقویت نهاد اجتماعی به میدان آمد، به این شرح است:
1. بر اساس اصل 27 قانون اساسی عمل کنید و حق اعتراض مسالمتآمیز و اجتماعات را به رسمیت بشناسید.
2. مبادا از حربههای نخنما برای برچسب خشونتآمیز بودن اعتراض استفاده شود، چون یقین بدانید که کنترل از دست میرود، هزینهها بسیار میشود و جدای آن، روحیهی این مردم شریف با پرهیز از خشونت عجینتر است تا خشونت آمیز بودن کنشها و آنان که جو را از حالت مسالمتآمیز خارج کنند، قطعا از ما مردم نیستند و سر رشته از جاهای دیگری آب میخورد. حتی اگر دو یا چند جوان از روی هیجان حرفی یا عملی انجام دادند، نه تنها آن را به مجموعه مردم بسط ندهید، بلکه خطای ایشان را نیز به شادباش فهم و شرافت عموم مردم چشم بپوشید.
3. اگر حضور مردم ادامه داشت، به هیچ وجه کوچکترین برخورد خشونت آمیز، توهينآميز و قهرآمیزی صورت نگیرد.
4. اگر خدای نکرده از این دو شب، بازداشتی وجود دارد، به یمن و برکت آگاهی مردم و پرهیز از تحریک گروههای ناخلف، همین حالا به وساطت دادستان و فرماندار محترم آزاد شوند.
5. تریبون آزاد بگذارید و با تضمین موارد امنیتی، بیواسطه به پای درد و دل همهی مردم بنشینید. این هم در راستای شعائر دولت وفاق است، هم نخستین لبیک به دعوت امروز آقای پزشکیان میتواند باشد( گفتند حتی با اپوزیسیون حاضر به گفتوگو هستیم، حال آنکه مردم شریف ما تا مبدل شدن به اپوزیسیون مرزبندی مشخصی دارند).
6. فراخوان عمومی بزنید و بدون فیلتر خاصی، صرفا بر اساس تخصص و مدرک تحصیلی در مورد برآیند مطالبات مردم در این دو روز و تریبون آزاد، کارگروه ویژه تشکیل دهید و با استفاده از اختیارات فرمانداری ویژه سبزوار به عنوان معاون استاندار عمل کنید. الان بهترین فرصت است تا از این پست ویژه با توجه به موقعیت استانداران به نفع سبزوار استفاده شود.
7. بر اساس اصل 26 قانون اساسی، مدنیت را در حین این شرایط، بعد این شرایط و برای آینده پیگیری و تقویت نمایید.
امید به خوبیها برای ملت، دیار سربداران و مملکت
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
یکی دو روزی است که جو دیار سربداران، به سمت مطالبهگری رفته است و مردم شریف دیار سربداران، آنچه که از حقوق خود مغفول میبینند را پیگیری میکنند.
دیار سربداران که دیرباز تا کنون، از مغول تا گلممد، از شیخ الرئیس افسر تا اسکویی، از شریعتی تا حجازی و تا به امروز فرزندان برومندی در عرصه مطالبهگری پرورش داده است، امروز هم پس از مدتها بیمهری که تا آرزوی استان شدن راهآهن، نیروگاههای سیکل ترکیبی و غیره و ذلک را بر باد میبیند، برای کوچکترین حقوق شهروندی خود، یعنی آب و برق به خیابان آمدند و شرافتمندانه به بیان مطالبات خود آمدند.
در این کنشگری کمنظیر، نه حرکات نمادین تفریطی نظیر راهپیمایی سکوت انجام شد، نه به طور افراطی خشونتی اعمال شد و نه حتی مردم آگاه سبزوار شعائر هنجارشکن سر دادند و فقط موارد مورد مطالبه خود را به مسالمتآمیزترین شکل ممکن بیان داشتند.
لازم است یادآور شویم که چه در هنگام انتخابات ریاست جمهوری در سال 1403، چه تا امروز که بیش از یک سال از آن موعد میگذرد، به هر دری و سری و دلی گفتیم و خواستیم که آقا! گوش شنوایتان را تیزتر کنید! آقا نگذارید افراط در این شهر اتفاق بیوفتد و گاه و بیگاه مانور برگزار نکنید! آقا خواهشا و لطفا کمک کنید تا حداقل در این شهرستان تحزب و مدنیت در قالب شوراهای مشورتی، احزاب و سمنها شکل گیرد تا یک پل ارتباطی قوی بین دولت و ملت پدیدار شود تا از هزینههای کنشگری چنان کم شود که نه دولت نه ملت آسیبی نبینند!
البته چند سال است که گفتیم و نشنیدند.
اگر از حق نگذریم، مجموعه تازه نفس فرمانداری سبزوار، از میانگین نمره مجموعه دولت در برابر مدنیت و فعالیتهای باب طبع مردم نمرهی بیشتری را میگیرد، اما این حُسن لازم، کافی نیست!
پیشنهادات ما از سر دلسوزی و به عنوان فعال سیاسی و اجتماعی که در انتخابات ریاست جمهوری نیز کنش فعال پیش گرفت و با هدف تقویت نهاد اجتماعی به میدان آمد، به این شرح است:
1. بر اساس اصل 27 قانون اساسی عمل کنید و حق اعتراض مسالمتآمیز و اجتماعات را به رسمیت بشناسید.
2. مبادا از حربههای نخنما برای برچسب خشونتآمیز بودن اعتراض استفاده شود، چون یقین بدانید که کنترل از دست میرود، هزینهها بسیار میشود و جدای آن، روحیهی این مردم شریف با پرهیز از خشونت عجینتر است تا خشونت آمیز بودن کنشها و آنان که جو را از حالت مسالمتآمیز خارج کنند، قطعا از ما مردم نیستند و سر رشته از جاهای دیگری آب میخورد. حتی اگر دو یا چند جوان از روی هیجان حرفی یا عملی انجام دادند، نه تنها آن را به مجموعه مردم بسط ندهید، بلکه خطای ایشان را نیز به شادباش فهم و شرافت عموم مردم چشم بپوشید.
3. اگر حضور مردم ادامه داشت، به هیچ وجه کوچکترین برخورد خشونت آمیز، توهينآميز و قهرآمیزی صورت نگیرد.
4. اگر خدای نکرده از این دو شب، بازداشتی وجود دارد، به یمن و برکت آگاهی مردم و پرهیز از تحریک گروههای ناخلف، همین حالا به وساطت دادستان و فرماندار محترم آزاد شوند.
5. تریبون آزاد بگذارید و با تضمین موارد امنیتی، بیواسطه به پای درد و دل همهی مردم بنشینید. این هم در راستای شعائر دولت وفاق است، هم نخستین لبیک به دعوت امروز آقای پزشکیان میتواند باشد( گفتند حتی با اپوزیسیون حاضر به گفتوگو هستیم، حال آنکه مردم شریف ما تا مبدل شدن به اپوزیسیون مرزبندی مشخصی دارند).
6. فراخوان عمومی بزنید و بدون فیلتر خاصی، صرفا بر اساس تخصص و مدرک تحصیلی در مورد برآیند مطالبات مردم در این دو روز و تریبون آزاد، کارگروه ویژه تشکیل دهید و با استفاده از اختیارات فرمانداری ویژه سبزوار به عنوان معاون استاندار عمل کنید. الان بهترین فرصت است تا از این پست ویژه با توجه به موقعیت استانداران به نفع سبزوار استفاده شود.
7. بر اساس اصل 26 قانون اساسی، مدنیت را در حین این شرایط، بعد این شرایط و برای آینده پیگیری و تقویت نمایید.
امید به خوبیها برای ملت، دیار سربداران و مملکت
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
[چند پرسش از روایتگران:
1.رسالت روایتگری در چیست، آیا اصلا روایتگری رسالتی دارد؟
2.اگر در فرآيند روایتگری، با تحمیل سانسور مواجه شوید، چه میکنید؟ الف) کاملا سانسور را میپذیرید، ب) سانسور را نمیپذیرید. ج) سعی میکنید فهوای کلام را برسانید اما کباب هم نسوزد؟
3. اگر سانسور تحمیل شود، با چه کنشی به میدان میروید؟ الف) محکم روایت را بدون سانسور فریاد میزنید، ب) سکوت میکنید و از درِ ندیدن و نشنیدن و ندانستن وارد میشوید، ج) سانسور میکنید؟
4. اگر بدانید شب است و مجبورتان کنند که نگویید شب است، چه میکنید؟
5. در مثال قبل شاید دیدگاه شما و یا حتی مصلحت بقای فعالیت شما، ایجاب کند که نگویید شب است، قبول!
اما این که با بخشنامهی «نگفتن شب» آن هم در حالی که واقعا شب است، شما بنویسید «روز است!»، چه میزان از اخلاق فاصله گرفتهاید و چگونه با کلید واژه «مصلحت» توجیه میکنید؟]
پ.ن: برگه امتحانی آزمون استخدامی روایتگری در ایالت تلیلوانیا(چون تحریم بودند، پِنس تمام شده بود، به جایش از تِل استفاده شد و اینچنین پنسیلوانیا تبدیل به تلیلوانیا شد) برای گزینش شریفترین روایتگران تاریخ.
دولت وقت دارقوزاباد سفلی در یکی از ایالات خود به نام تلیلوالیا تصمیم گرفت تا تاریخ دولت خود را به حقیقیترین شکل ممکن بنویسد تا برای نخستین بار، نقض این بیت شعر باشد «تاریخ را لشکر غالب نوشتهاند/تاریخگوی غالب دوران دروغگوست!»
در این واقعه تاریخی، از بین 50 شرکت کننده تنها 3 نفر پاسخهای شرافتمندانه به پرسشها دادند و بقیه مردود شدند. دست بر قضا تا قرار بود پروژه آغاز شود، دولت عوض شد و آن سه نفر هم در دولت بعد، محکوم به اعدام شدند!
پ.ن۲: امان از وهم و خیال که داستان میبافد...
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
1.رسالت روایتگری در چیست، آیا اصلا روایتگری رسالتی دارد؟
2.اگر در فرآيند روایتگری، با تحمیل سانسور مواجه شوید، چه میکنید؟ الف) کاملا سانسور را میپذیرید، ب) سانسور را نمیپذیرید. ج) سعی میکنید فهوای کلام را برسانید اما کباب هم نسوزد؟
3. اگر سانسور تحمیل شود، با چه کنشی به میدان میروید؟ الف) محکم روایت را بدون سانسور فریاد میزنید، ب) سکوت میکنید و از درِ ندیدن و نشنیدن و ندانستن وارد میشوید، ج) سانسور میکنید؟
4. اگر بدانید شب است و مجبورتان کنند که نگویید شب است، چه میکنید؟
5. در مثال قبل شاید دیدگاه شما و یا حتی مصلحت بقای فعالیت شما، ایجاب کند که نگویید شب است، قبول!
اما این که با بخشنامهی «نگفتن شب» آن هم در حالی که واقعا شب است، شما بنویسید «روز است!»، چه میزان از اخلاق فاصله گرفتهاید و چگونه با کلید واژه «مصلحت» توجیه میکنید؟]
پ.ن: برگه امتحانی آزمون استخدامی روایتگری در ایالت تلیلوانیا(چون تحریم بودند، پِنس تمام شده بود، به جایش از تِل استفاده شد و اینچنین پنسیلوانیا تبدیل به تلیلوانیا شد) برای گزینش شریفترین روایتگران تاریخ.
دولت وقت دارقوزاباد سفلی در یکی از ایالات خود به نام تلیلوالیا تصمیم گرفت تا تاریخ دولت خود را به حقیقیترین شکل ممکن بنویسد تا برای نخستین بار، نقض این بیت شعر باشد «تاریخ را لشکر غالب نوشتهاند/تاریخگوی غالب دوران دروغگوست!»
در این واقعه تاریخی، از بین 50 شرکت کننده تنها 3 نفر پاسخهای شرافتمندانه به پرسشها دادند و بقیه مردود شدند. دست بر قضا تا قرار بود پروژه آغاز شود، دولت عوض شد و آن سه نفر هم در دولت بعد، محکوم به اعدام شدند!
پ.ن۲: امان از وهم و خیال که داستان میبافد...
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
من اما، اعلام میدارم!
با کمال سپاس و احترام، تقدیم به مخاطبینی خاص، در دیار سربداران!
ارادتمند،
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz
با کمال سپاس و احترام، تقدیم به مخاطبینی خاص، در دیار سربداران!
ارادتمند،
✍🏻محسن عوضوردی
@mohsen_avz