در مربع حزبالله وارد آن اتاق نشست شدم و علی آن طرف میز نشسته بود. آن سالها فرمانده بسیجی آن گردان ویژه بسیجی در پادگان خیبر قم مقدسه بود؛ و اکنون گویا پاسدار شده است. فائدهی فتنهی سوریه برای سازمان رزم سپاه آن بود که یک نسل پاسدار پنجاهوهشتی را به بدنهی خود اضافه کرد...
کاک بهروز را این جا پیدا کردهام. کار ستادی در طهران را رها کرده است و این جا در دمشق کف صف به قول رفقاء یک ابو شده است. مه را یادش نمیآید؛ خیلی سال از دورهی تربیت راویان جنگ گذشته است. میگویم یک جمله از درستان در یادم مانده است: بسیجی یعنی همه چیز برای اولین بار...
نظام بعث در سوریه برای نیروهای امی نهضت کمابیش یک حاجز است: سیطره؛ همآن طور که میرساند، میراند و همآن طور که میراند، میرساند...
داستان به راحتی هماین است که نهادهای فرهنگی فراوان حاضر در سوریه موضوع کارشان کمابیش اقلیت شیعهی امامیه است و نه چندان اکثریت اهل سنت سقفی تا علوی؛ و هماین است که روی این سفرهی کوچک دست زیاد شده است...
بیانیهی دفتر رهبر در دمشق در انکار پیادهروی قاصر اربعین در فاصلهی حرم سیده زینب تا حرم سیده رقیه، به هماین راحتی احیای شعائر بیاده در سوریه را به جریان تشیع صفوی و حتا صهیونی وانهاده است؛ اگر چه هزینهی این کار در هر سال را تشیع مصطفوی به سکولارهای بعثی میپردازند...
اگر جنگ را با کتاب بستر خواندهیید، و نه کتاب سنگر، در کار با نیروی قدس و امتدادهای عراقی و لبنانی و یمنی آن کم خواهید آورد...
فرقهی رابعهی ارتش سوریه دورادور زینبیه را خاکریز زده است و همهی معبرها را بسته است و تنها مسیر ورود و خروج همآن حاجز المستقبل در جادهی فرودگاه است. ظاهرش حفظ امنیت است و باطنش به نظر حصر نیروهای مقاومت امت برای پهن نشدنشان در پایتخت بعث...
سلاحی که بسازی و نزنی بازدارنده نیست، آهنپاره است. ساخت سلاح اتمی بی ارادهی استفاده از آن اسراف است...