👈 #به_بهانه_یک_خبر
🔸
این اواخر عزیزی خبر داد که کتاب #همسایه_خانه_زاد من را دارند #ترجمه می کنند. صحبت از اجازه شد، و اجازه دادم ترجمه شود.
#خبر خوشحال کننده ای بود برایم. این هم بخشی از کتاب:
⏬
باز هم شب هاي #باكو.اين بار چراغاني تر و تروتميزتر از 2001.لبخندي مي زنم به بادكوبه با پرسشي بر لب كه چرا غريبي مي كني اي #شهر_آشنا؟! و گلايه اي در دل كه مي خوردنت با ديگران و سرگراني ات با ما؟! نگاهم مي كند و سكوت. قد وبالايي مي جنباند و زيبايي اش را به رخ مي كشد.و من به نيم نگاهي مي گذرم كه؛مي رسيم به هم!
⏬
و اما #مغان برايم عجيب دلپذير بود در ديدار نخستي كه داشتم از اين سرزمين. مغان برايم قشلاق ايلياتي هاي آذربايجان بوده با زنگ اشتران و هي هي چونان دوره گرد. با آلاچيق هايي که هيچگاه يك جا ساكن نمي شوند و روزگاري بر پشت اشتران و استران و حالا بر كفي وانت ها جا عوض مي كنند براي اتراق. با گله هاي گوسفندان و پارس سگ هايي كه غريبه را راه نمي دهند به اوبا مگر با اذن صاحب اوبا. و با بوي گرم نان تازه كه پخته مي شود بر ساج ، و بوي گندم و نان و هيزم سوخته را با هم دارد. و پخته مي شود در آتشي كه جان كندنش را مي شود از گرمي و تردي نان پخته شده حس كرد. مغان برايم هميشه ياد آور كوچ بوده و هست . كوچ و اتراقي و باز هم كوچ. از هر جايي كه آبي هست و سبزه اي به جايي كه آبي دارد و سبزه اي . اتراق در آلاچيق هايی نمدپوش كه خورشيد از شكاف تاج آلاچيق سرک مي كشد به خانۀ متحرك عشاير در نيمروز. كه گليم و جاجيم و متكاهاي اتاق، نفسي تازه كنند و تني بشويند در نوازش گيسوان گرم خورشيد. با مرداني كه چوبدستشان جزيي از زندگي شان است و كلاه ها گو اينكه دوخته شده است بر سرشان. و بالا پوش هاي بلند پشمي و نمدين، محافظ تن راهوارشان است از سوز سرماي دشت. و با شاماخي هاي رنگ در رنگ و سكّه هاي آويخته از جليقه ها و شلیته هاي هزار ورقي كه خرامان مي رقصند بر تن زنان و دختران اين دشت. مغان براي من همۀ اين تصويرها و تصورات بوده از روزهاي كودكي ام تا حالا. مغان براي من جايي است كه كولي هايش می بافند گيسوي شب را. و حالا من به مغان آمده ام تا همۀ اين تصويرها و تصوراتم را ببينم با چشم سر. و نمي بينم. چرا كه بساط ايلياتي ها ديري است در جنگ مغلوبه سكونت و شهر به يغما رفته است. و هر ايلياتي آن همه شهري شده است كه هر شهري پسوندي در شناسنامه اش دارد. اما مگر خيال را از من گرفته اند؟! هنوز هم مي شنوم صداي خوش مادربزرگم را كه از مغان مي گويد و اينكه مغان گرم است. به گرمي نان ترد و ساج پز ايلياتي ها. و به گرمي گونه هاي مادربزرگ كه كودكي ام را در آغوشش به خواب مي رفتم و قد مي كشيدم با قصه هايي كه ديوهايش هميشه مغلوب پري ها بودند.
آمده ام مغان. آمده ام اينجا نفسي تازه كنم و بگردم در پهندشت خاطرات يك ملّت. آمده ام قصه بشنوم. قصۀ دختر خورشيد را. قصۀ ساراي را . آمده ام بلكه ساراي را باز ستانم از سيل و دست در دست خان چوبانش بگذارم و قصه شان راختم به اين جمله كنم كه: آن دو سال هاي سال در كنار هم به خوبي و خوشي زندگي كردند. آمده ام اي دشت هجران. آمده ام بخوانم از ساراي كه قصه اش را سال ها پيش از صداي رامشگر زينب خانلاروا شنيده ام.
آمده ام بخوانم:
گئدين دئيين خان چوبانا
گلمه سين بو ايل موغانا
گلسه باتار ناحق قانا
آپاردي سئل لر ساراني...
ساراي آن همه غيرت داشت كه خان چوباني را كه همۀ داراييش ني چوباني اش بود به خدم و حشم خان اردوباد نفروخت . آراز را حًكًم كرد . ارس خروشان را . آب را كه قضاوت كند و تفألی بگشايد در این سفري جبري اش. و آب ساراي را برد كه گنجينۀ حیا بود و وفا. و آب ساراي را برد تا گيسوان سياهش را غير نبويد و خورشيد رخش را جز يار نبوسد.
مغان زيباست. نسيم روح نوازي روحم را مي نوازد. لحظه اي تصويرعباس ميرزا مي آيد جلوي چشمم. و مي گذرد. شنيده ام جوان بود كه دق كرد و مرد. خسته از بيست و پنج سال جنگ. شمشير بر كمر و تفنگ بر دوش. و آن جمله اش به قونسول بریتانیا در گوشم ؛ تعجب می کنم که خورشید پیش از شما بر ما تابیده و شما پیش از ما بیدار شده اید! خدارحمتش كند.
✍ #مهدی_نعلبندی/ دارالولایه تبریز / ۲۰ آذر ۹۷
@mehdinalbandie
https://imgurl.ir/uploads/c48931_FB_IMG_1534350961427.jpg
🔸
این اواخر عزیزی خبر داد که کتاب #همسایه_خانه_زاد من را دارند #ترجمه می کنند. صحبت از اجازه شد، و اجازه دادم ترجمه شود.
#خبر خوشحال کننده ای بود برایم. این هم بخشی از کتاب:
⏬
باز هم شب هاي #باكو.اين بار چراغاني تر و تروتميزتر از 2001.لبخندي مي زنم به بادكوبه با پرسشي بر لب كه چرا غريبي مي كني اي #شهر_آشنا؟! و گلايه اي در دل كه مي خوردنت با ديگران و سرگراني ات با ما؟! نگاهم مي كند و سكوت. قد وبالايي مي جنباند و زيبايي اش را به رخ مي كشد.و من به نيم نگاهي مي گذرم كه؛مي رسيم به هم!
⏬
و اما #مغان برايم عجيب دلپذير بود در ديدار نخستي كه داشتم از اين سرزمين. مغان برايم قشلاق ايلياتي هاي آذربايجان بوده با زنگ اشتران و هي هي چونان دوره گرد. با آلاچيق هايي که هيچگاه يك جا ساكن نمي شوند و روزگاري بر پشت اشتران و استران و حالا بر كفي وانت ها جا عوض مي كنند براي اتراق. با گله هاي گوسفندان و پارس سگ هايي كه غريبه را راه نمي دهند به اوبا مگر با اذن صاحب اوبا. و با بوي گرم نان تازه كه پخته مي شود بر ساج ، و بوي گندم و نان و هيزم سوخته را با هم دارد. و پخته مي شود در آتشي كه جان كندنش را مي شود از گرمي و تردي نان پخته شده حس كرد. مغان برايم هميشه ياد آور كوچ بوده و هست . كوچ و اتراقي و باز هم كوچ. از هر جايي كه آبي هست و سبزه اي به جايي كه آبي دارد و سبزه اي . اتراق در آلاچيق هايی نمدپوش كه خورشيد از شكاف تاج آلاچيق سرک مي كشد به خانۀ متحرك عشاير در نيمروز. كه گليم و جاجيم و متكاهاي اتاق، نفسي تازه كنند و تني بشويند در نوازش گيسوان گرم خورشيد. با مرداني كه چوبدستشان جزيي از زندگي شان است و كلاه ها گو اينكه دوخته شده است بر سرشان. و بالا پوش هاي بلند پشمي و نمدين، محافظ تن راهوارشان است از سوز سرماي دشت. و با شاماخي هاي رنگ در رنگ و سكّه هاي آويخته از جليقه ها و شلیته هاي هزار ورقي كه خرامان مي رقصند بر تن زنان و دختران اين دشت. مغان براي من همۀ اين تصويرها و تصورات بوده از روزهاي كودكي ام تا حالا. مغان براي من جايي است كه كولي هايش می بافند گيسوي شب را. و حالا من به مغان آمده ام تا همۀ اين تصويرها و تصوراتم را ببينم با چشم سر. و نمي بينم. چرا كه بساط ايلياتي ها ديري است در جنگ مغلوبه سكونت و شهر به يغما رفته است. و هر ايلياتي آن همه شهري شده است كه هر شهري پسوندي در شناسنامه اش دارد. اما مگر خيال را از من گرفته اند؟! هنوز هم مي شنوم صداي خوش مادربزرگم را كه از مغان مي گويد و اينكه مغان گرم است. به گرمي نان ترد و ساج پز ايلياتي ها. و به گرمي گونه هاي مادربزرگ كه كودكي ام را در آغوشش به خواب مي رفتم و قد مي كشيدم با قصه هايي كه ديوهايش هميشه مغلوب پري ها بودند.
آمده ام مغان. آمده ام اينجا نفسي تازه كنم و بگردم در پهندشت خاطرات يك ملّت. آمده ام قصه بشنوم. قصۀ دختر خورشيد را. قصۀ ساراي را . آمده ام بلكه ساراي را باز ستانم از سيل و دست در دست خان چوبانش بگذارم و قصه شان راختم به اين جمله كنم كه: آن دو سال هاي سال در كنار هم به خوبي و خوشي زندگي كردند. آمده ام اي دشت هجران. آمده ام بخوانم از ساراي كه قصه اش را سال ها پيش از صداي رامشگر زينب خانلاروا شنيده ام.
آمده ام بخوانم:
گئدين دئيين خان چوبانا
گلمه سين بو ايل موغانا
گلسه باتار ناحق قانا
آپاردي سئل لر ساراني...
ساراي آن همه غيرت داشت كه خان چوباني را كه همۀ داراييش ني چوباني اش بود به خدم و حشم خان اردوباد نفروخت . آراز را حًكًم كرد . ارس خروشان را . آب را كه قضاوت كند و تفألی بگشايد در این سفري جبري اش. و آب ساراي را برد كه گنجينۀ حیا بود و وفا. و آب ساراي را برد تا گيسوان سياهش را غير نبويد و خورشيد رخش را جز يار نبوسد.
مغان زيباست. نسيم روح نوازي روحم را مي نوازد. لحظه اي تصويرعباس ميرزا مي آيد جلوي چشمم. و مي گذرد. شنيده ام جوان بود كه دق كرد و مرد. خسته از بيست و پنج سال جنگ. شمشير بر كمر و تفنگ بر دوش. و آن جمله اش به قونسول بریتانیا در گوشم ؛ تعجب می کنم که خورشید پیش از شما بر ما تابیده و شما پیش از ما بیدار شده اید! خدارحمتش كند.
✍ #مهدی_نعلبندی/ دارالولایه تبریز / ۲۰ آذر ۹۷
@mehdinalbandie
https://imgurl.ir/uploads/c48931_FB_IMG_1534350961427.jpg
.
#رهبر کار را تمام کرد :
سرزمینهای اشغالی #آذربایجان باز گرفته شود.
تامین #امنیت ارامنه ساکن.
بازگشت به #مرزهای_بینالمللی و رعابت #حدود_مرزها
#تروریستها به مرزهای ایران نزدیک شوند، برخورد شدید خواهند شد.
این خط #نیروهای_انقلاب بود و هست و خواهد بود.
آقاجان!
#تشکر و #اطاعت
#تهدید
#فرصت
#همسایه
#همسایهگی
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/CHHx_rkg4-u/?igshid=1buemnv1npjnr
#رهبر کار را تمام کرد :
سرزمینهای اشغالی #آذربایجان باز گرفته شود.
تامین #امنیت ارامنه ساکن.
بازگشت به #مرزهای_بینالمللی و رعابت #حدود_مرزها
#تروریستها به مرزهای ایران نزدیک شوند، برخورد شدید خواهند شد.
این خط #نیروهای_انقلاب بود و هست و خواهد بود.
آقاجان!
#تشکر و #اطاعت
#تهدید
#فرصت
#همسایه
#همسایهگی
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/CHHx_rkg4-u/?igshid=1buemnv1npjnr
Instagram
مهدی نعلبندی
. #رهبر کار را تمام کرد: سرزمینهای اشغالی #آذربایجان باز گرفته شود. تامین #امنیت ارامنه ساکن. بازگشت به #مرزهای_بینالمللی و رعابت #حدود_مرزها #تروریستها به مرزهای ایران نزدیک شوند، برخورد شدید خواهند شد. این خط #نیروهای_انقلاب بود و هست و خواهد…
🔸
دقت کنیم: #حیف های فردای ما را #آخه های امروزمان میسازند. امروز روز #تردید نیست روز #تاریخ است.
##قرهباغ #خاک_اسلام #همسایه #تشکر_رهبرم #مهدی_نعلبندی #دارالولایه_تبریز
@mehdinalbandie
دقت کنیم: #حیف های فردای ما را #آخه های امروزمان میسازند. امروز روز #تردید نیست روز #تاریخ است.
##قرهباغ #خاک_اسلام #همسایه #تشکر_رهبرم #مهدی_نعلبندی #دارالولایه_تبریز
@mehdinalbandie
#جبهه_مقاومت_قفقاز
🔸
حجتالاسلام #الهام_علیاف اسفند ۹۸ دستگیر و زندانی شد و اردیبهشت ۱۴۰۰ حکم ۱۶ سال زندانش قطعی شد. چرا؟! مگر این روحانی جوان مشی ملایمتری نسبت به رهبر محبوس حزب اسلام دکتر صمدوف و بنیانگذار حزب مرحوم حاج علیاکرام نداشت؟! پاسخ این است که شیخ الهام دو گناه داشت؛ یکی این که معترض رسوایی قرن شد و دوم این که برای حاج قاسم یادمان گرفت و این دو یعنی جبهه مقاومت.
در جمهوری آذربایجان احکام را طوری صادر میکنند که سن مفید فرد مصادف دوره زندان باشد. همان اویل دستگیری این عزیز، قریب به بیست سال زندان برای ایشان پیشبینی میشد. با رجوع به تاریخچه تعامل حاکمیت جمهوری آذربایجان با اسلامگرایان و حزب اسلام، این حکم دور از انتطار نبود و نیست.
این گونه از تعامل با یک جریان سیاسی و اجتماعی خبر از مبداء میل رفتار حاکمان با این گفتمان میدهد. یعنی عدم تحمل و عدم رسمیتبخشی به جریان اسلامگرایی در هر شکل آن. چیزی شبیه سیاست آمریکا در جمهوری آذربایجان: همه چیز بدون ایران.
از حزب اسلام که بگدریم، رهبر جمعیت اتحاد اسلام نیز در زندان است. حجتالاسلام شیخ طالع باقرزاده در قضایای سال ۲۰۱۵ نارداران دستگیر و روانه زندان شد. مدتی پس از سفر آیتالله نوری همدانی به باکو.
شیخ طالع و حاج الهام و حاج موسم تنها زندانیان اسلامگرا در جمهوری آذربایجان نیستند. روحانی سرشناس حجتالاسلام حاج سردار حاجیحسنلی کمی پیش از دستگیری حاج الهام آزاد شد و هستند برخی از زندانیان دیندار که هنوز محبوساند. و این قصه سر دراز دارد.
اما آنچه با قطعیت میتوان گفت این است که آینده سیاسی جمهوری آذربایجان را همین محبوسین رقم خواهند زد. رصد جامعه دینداران و اجتماع دینی در جمهوری آذربایجان که من در سال ۲۰۱۰ آن را #همسایه_خانهزاد نامیدم، به وضوح نشانگر این واقعیت است که آینده حاکمیت سیاسی در جمهوری آذربایجان با #اسلام_سیاسی است. و نه حتی اسلام اجتماعی. تلاش وافر وهابیت برای نزج تکفیریگری و تلاش جبهه عبری و لابی صهیونیستی برای تقویت دیاسپورا و جهد بلیغ بنیادهایی چون تورکسوی برای گسترش ترکیسم در قفقاز و آذریسم جعفری در ترکیه، همه قطعات پازلی واحدند که هدف واحدشان تضعیف نفوذ و یارگیری جبهه مقاومت در قفقاز است. و باز ده سال پیش گفتهام که قفقاز یعنی جمهوری آذربایجان و کشورهای پیرامون آن. اما جبهه مقاومت در قفقاز پایگاه دارد. از خوجالی تا ادلب. از حرمهای نارداران و باکو و گنجه تا زینبیه دمشق. این شعار نیست، واقعیت است. واقعیتی که در جامعه امروز جمهوری آذربایجان میتوان دید. جنگ اخیر قرهباغ یکی از کانونهای جدی تقویت این گفتمان بود و قدرت جریان دینی را نشان داد. قرهباغ تازه دارد میشود فلسطین قفقاز. در آینده تلاش جدی خواهد شد برای #یهودیسازی و #شیعهزدایی در ترکیب جمعیتی قرهباغ. باشید تا ببینید. و یکی از دلایل تایید همزمانِ اولا حکم حاج الهام، ثانیا ایجاد محدودیت در تربیت دینی نوجوانان و ثالثا دولتیسازی امور زیارتی همین است.
بگدارید نکته را شفاف بگویم. پرزیدنت علیاف، مرز ایران را از ارامنه گرفت و خانکندی را فروخت. من تکرار وقایع ۱۹۲۰ را میبینم. شک نکنید. حالا این بار نریمانفِ روسگرای واقعه که باشد که به جای رسول زاده، علی اف را بفرستد استانبول باید بود و دید. و بیداری شیعی در این میان، راه خودش را با فراز و فرودهایش طی میکند.
من نمیتوانم منکر خورشید در روز روشن باشم. جهان، آبستن رویدادهایی بزرگ است و قفقاز و جمهوری آذربایجان را نمیتوان جدای از جهان به تحلیل نشست. خدا را چه دیدی شاید به زودی دفتر حزب اسلام را در #قدس_شریف افتتاح کردیم. انشاءالله!
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ - روز قدس
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/COkgZgPgmKn/?igshid=ep378ror1a2w
🔸
حجتالاسلام #الهام_علیاف اسفند ۹۸ دستگیر و زندانی شد و اردیبهشت ۱۴۰۰ حکم ۱۶ سال زندانش قطعی شد. چرا؟! مگر این روحانی جوان مشی ملایمتری نسبت به رهبر محبوس حزب اسلام دکتر صمدوف و بنیانگذار حزب مرحوم حاج علیاکرام نداشت؟! پاسخ این است که شیخ الهام دو گناه داشت؛ یکی این که معترض رسوایی قرن شد و دوم این که برای حاج قاسم یادمان گرفت و این دو یعنی جبهه مقاومت.
در جمهوری آذربایجان احکام را طوری صادر میکنند که سن مفید فرد مصادف دوره زندان باشد. همان اویل دستگیری این عزیز، قریب به بیست سال زندان برای ایشان پیشبینی میشد. با رجوع به تاریخچه تعامل حاکمیت جمهوری آذربایجان با اسلامگرایان و حزب اسلام، این حکم دور از انتطار نبود و نیست.
این گونه از تعامل با یک جریان سیاسی و اجتماعی خبر از مبداء میل رفتار حاکمان با این گفتمان میدهد. یعنی عدم تحمل و عدم رسمیتبخشی به جریان اسلامگرایی در هر شکل آن. چیزی شبیه سیاست آمریکا در جمهوری آذربایجان: همه چیز بدون ایران.
از حزب اسلام که بگدریم، رهبر جمعیت اتحاد اسلام نیز در زندان است. حجتالاسلام شیخ طالع باقرزاده در قضایای سال ۲۰۱۵ نارداران دستگیر و روانه زندان شد. مدتی پس از سفر آیتالله نوری همدانی به باکو.
شیخ طالع و حاج الهام و حاج موسم تنها زندانیان اسلامگرا در جمهوری آذربایجان نیستند. روحانی سرشناس حجتالاسلام حاج سردار حاجیحسنلی کمی پیش از دستگیری حاج الهام آزاد شد و هستند برخی از زندانیان دیندار که هنوز محبوساند. و این قصه سر دراز دارد.
اما آنچه با قطعیت میتوان گفت این است که آینده سیاسی جمهوری آذربایجان را همین محبوسین رقم خواهند زد. رصد جامعه دینداران و اجتماع دینی در جمهوری آذربایجان که من در سال ۲۰۱۰ آن را #همسایه_خانهزاد نامیدم، به وضوح نشانگر این واقعیت است که آینده حاکمیت سیاسی در جمهوری آذربایجان با #اسلام_سیاسی است. و نه حتی اسلام اجتماعی. تلاش وافر وهابیت برای نزج تکفیریگری و تلاش جبهه عبری و لابی صهیونیستی برای تقویت دیاسپورا و جهد بلیغ بنیادهایی چون تورکسوی برای گسترش ترکیسم در قفقاز و آذریسم جعفری در ترکیه، همه قطعات پازلی واحدند که هدف واحدشان تضعیف نفوذ و یارگیری جبهه مقاومت در قفقاز است. و باز ده سال پیش گفتهام که قفقاز یعنی جمهوری آذربایجان و کشورهای پیرامون آن. اما جبهه مقاومت در قفقاز پایگاه دارد. از خوجالی تا ادلب. از حرمهای نارداران و باکو و گنجه تا زینبیه دمشق. این شعار نیست، واقعیت است. واقعیتی که در جامعه امروز جمهوری آذربایجان میتوان دید. جنگ اخیر قرهباغ یکی از کانونهای جدی تقویت این گفتمان بود و قدرت جریان دینی را نشان داد. قرهباغ تازه دارد میشود فلسطین قفقاز. در آینده تلاش جدی خواهد شد برای #یهودیسازی و #شیعهزدایی در ترکیب جمعیتی قرهباغ. باشید تا ببینید. و یکی از دلایل تایید همزمانِ اولا حکم حاج الهام، ثانیا ایجاد محدودیت در تربیت دینی نوجوانان و ثالثا دولتیسازی امور زیارتی همین است.
بگدارید نکته را شفاف بگویم. پرزیدنت علیاف، مرز ایران را از ارامنه گرفت و خانکندی را فروخت. من تکرار وقایع ۱۹۲۰ را میبینم. شک نکنید. حالا این بار نریمانفِ روسگرای واقعه که باشد که به جای رسول زاده، علی اف را بفرستد استانبول باید بود و دید. و بیداری شیعی در این میان، راه خودش را با فراز و فرودهایش طی میکند.
من نمیتوانم منکر خورشید در روز روشن باشم. جهان، آبستن رویدادهایی بزرگ است و قفقاز و جمهوری آذربایجان را نمیتوان جدای از جهان به تحلیل نشست. خدا را چه دیدی شاید به زودی دفتر حزب اسلام را در #قدس_شریف افتتاح کردیم. انشاءالله!
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ - روز قدس
@mehdinalbandie
https://www.instagram.com/p/COkgZgPgmKn/?igshid=ep378ror1a2w
#بیز_خمینیچیییک !
🔸
خمینیگرای ناردارانی #حاج_فیاض_نبی_اف به رحمت خدا رفت. یکی از همراهان مرحوم حاج علیاکرام علیاف که با او هم در مورد حاجی و هم در مورد نارداران مصاحبه کردم. سیزده سال پیش از این. سال ۲۰۱۰.
ده سال قبلترش هم ذکر او را در کتاب #باکو_۲۰۰۱ آوردهام. وقتی رفتیم دفتر حزب اسلام. همین جملهاش را هم گذاشتم عنوان همان فصل. بیز خمینیچیییک. روایت حاج فیاض در کتاب دیگرم #همسایه_خانه_زاد هم هست.
حاج فیاض یکی از همان پنجاهوچند نفری است که دوازدهم بهمن پنجاهوهفت در نارادان شدند مرید امام روحالله خمینی و نامشان شد #خمینی_چی.
خدا رحمت کند حاج فیاض را.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۳۰ مرداد ۱۴۰۲
@mehdinalbandie
🔸
خمینیگرای ناردارانی #حاج_فیاض_نبی_اف به رحمت خدا رفت. یکی از همراهان مرحوم حاج علیاکرام علیاف که با او هم در مورد حاجی و هم در مورد نارداران مصاحبه کردم. سیزده سال پیش از این. سال ۲۰۱۰.
ده سال قبلترش هم ذکر او را در کتاب #باکو_۲۰۰۱ آوردهام. وقتی رفتیم دفتر حزب اسلام. همین جملهاش را هم گذاشتم عنوان همان فصل. بیز خمینیچیییک. روایت حاج فیاض در کتاب دیگرم #همسایه_خانه_زاد هم هست.
حاج فیاض یکی از همان پنجاهوچند نفری است که دوازدهم بهمن پنجاهوهفت در نارادان شدند مرید امام روحالله خمینی و نامشان شد #خمینی_چی.
خدا رحمت کند حاج فیاض را.
🔸
#مهدی_نعلبندی / دارالولایه تبریز/ ۳۰ مرداد ۱۴۰۲
@mehdinalbandie