👈 #بغض_نوشت
🔸
این وجیزه را #مرداد_۹۵ در #زنجان نوشتم.
🔸
امروز سالروز شهادت #امام_صادق علیه السلام است. زنجانم و بعد از خواندن نماز صبح به این امام همام می اندیشم که #رییس_مذهب است و استاد ائمه اربعه. و چه حلقه نیکویی است سیره علمی و عملی ایشان برای #وحدت در جهان اسلام. یادم هست یک سال همین موضوع، محور برنامه های معارفم بود در رادیو برونمرزی. نویسندگی اش با ابوالفضل علایی بود و کارشناسی اش با حاج رسول برگی و حاج مصطفی قلیزاده. مبنای مباحث کارشناسی هم #توحید_مفضل. و چه با صفا بود روزهایی که چراغمان دود نداشت.
روزگاری، فقیهی بود به نام #شیخ_مفید که فتوا برای هر پنج مذهب می داد و برای هر حنبلی بر سبیل احمد ابن حنبل و کذا و کذا. می گویند آن روزها علما بر منبر به جای آخرین یافته های روانشناسان رفتارگرا، قال الصادق و قال الباقر می گفتند و شب ها پیه می سوزاندند پای کتاب. و وضو با آب استخوانسوز زیر یخ حوض می گرفتند برای #نماز_شب. و نماز را بر سجاده های گلدرشت می خواندند در روزگار تحریرهای درشت تار #بیگجه_خانی و ارتفاع افسانه ای آواز #اقبال_آذر. کیف را آنها کردند که از همه چیز، چینی اش نریخته بود در اینترنت. کوفتن خرمن طلب، گاو نر می خواست و مرد کهن.
از #تبریز دور شدم این دو روز را که بیندیشم. به این که چرا فعل #نشدن در این شهر راحت تر صرف می شود تا #شدن. به چرایی غلبه #سعایت در شهری که خشت خشت دیوارهایش معجم البلدان است و ناسخ التواریخ. به شهر فقاهت و هنر که #میرزا_فتاح غریبانه با حاشیه بر مکاسبی در آغوش در طوباییه اش آرمیده و کسی نمی داند مزار #خازن_مرحوم کجاست. که محرم هر سال با شاه بیتش دیده ها به اشک می نشیند. حسینه یئرلر آغلار گؤیلر آغلار.
تبریز من شهری است که در تاریخ گم شده است. تبریز را نه علی پولاد می شناسد که برایش #کتاب_میسازد، نه این طرفی هایی که دعوی نزاع تاریخی و شبه علمی دارند با او بر سر کتابش. لابد چون نیامده سراغشان. می گویم #استانبول همیشه رشک برده به تبریز. ندارد داشته های تبریز را عروس کارادنیز. و تبریز، دو فرزند دارد که ایشان را #طهران و #اصفهان نام است.
امصبح پر حرفم من خود رانده از تبریز.
نمی دانم روزی کسی دستم را خواهد گرفت برای این #شهر_گم_شده در تاریخ دستی بالا بزنم؟ تبریز، رؤیا نیست. نیست و نبود. و بود روزی بر پهندشت واقعیت دنیا. شهر هنر و تجارت و کارخانه و تاریخ. نهیبم می زند غریو #عباس_میرزا که تا سرازیر شدن روس از دامنه های #قافقاز را دید کاغذ نوشت: "#فرمودیم_توپ_بریزند"!
شهر غیرت و اصالت.
تبریز، یک شهر بود. شهر. و #یثرب با #محمد بود که #مدینه شد. تبریز، شهر بود. با کوچه ای از مجتهدها و مجتهدی ها و مجتهدزاده ها. از بالاسری تا شیخی. قبرستان ارمنی دارد این شهر، اما قبرستان جهود و بهایی ندارد. تدبر وافهم. قدر توبره و کشکول شیخ بهایی جبل عاملی حرف دارم از این شهر. و چه مشعشعم من در این صبح بعد از نماز از معانقه معنوی با اکابر مدنیت و دین.
آوخ !
کجایی #اسماعیل که عروست را بردند.
شکست سد #ذوالقرنین. یأجوج و مأجوج ریختند از کوهها.
طیوب پر از آب انداختند جلوی درشکه میرزا فتاح که اسب رم کند. ... آقا زنده ماند.
میرزا محمد حسین، دارد در #شادباد مشایخ، باغچه بیل می زند که #بدایه_الحکمه بکارد. شنیدم روضه خوانی با غرولند می گفت، آخی میز ممد حوسئن آااا دا بیزاد یوخدی ....!
نادر شاهی بباید که دریای نور از خزانه هندیان بازستاند.
تبریز من، زلفی دراز دارد و ابروانی به تیزی شمشیر و مژه گانی خونریز.
بگذرم.
تبریز را وقتی #میرزاتقی_خان عازم طهران بود با ناصرالدین میرزا برای جشن تاجگذاری، با خود برد.
بگذرم.
این روزها، همه جای جهان اسلام تبریز است. به یغما رفته و گر گرفته از آتش کین. برادر کشانی است بین فرزندان محمد که فرزندان اسراییل به خواب هم نمی دیدند. کجاست یوسف گمشده در اعتقادات چرت آلود ما؟
گویی #تقدیر_زمین می خواندم برای ترکیدن گلوله ای بغض.
می گویند #صبح زمین در #شام خواهد دمید.
🔸
#مهدی_نعلبندی / زنجان / مرداد ۹۵
@mehdinalbandie
https://uupload.ir/files/cqbj_20190629_123005.jpg
🔸
این وجیزه را #مرداد_۹۵ در #زنجان نوشتم.
🔸
امروز سالروز شهادت #امام_صادق علیه السلام است. زنجانم و بعد از خواندن نماز صبح به این امام همام می اندیشم که #رییس_مذهب است و استاد ائمه اربعه. و چه حلقه نیکویی است سیره علمی و عملی ایشان برای #وحدت در جهان اسلام. یادم هست یک سال همین موضوع، محور برنامه های معارفم بود در رادیو برونمرزی. نویسندگی اش با ابوالفضل علایی بود و کارشناسی اش با حاج رسول برگی و حاج مصطفی قلیزاده. مبنای مباحث کارشناسی هم #توحید_مفضل. و چه با صفا بود روزهایی که چراغمان دود نداشت.
روزگاری، فقیهی بود به نام #شیخ_مفید که فتوا برای هر پنج مذهب می داد و برای هر حنبلی بر سبیل احمد ابن حنبل و کذا و کذا. می گویند آن روزها علما بر منبر به جای آخرین یافته های روانشناسان رفتارگرا، قال الصادق و قال الباقر می گفتند و شب ها پیه می سوزاندند پای کتاب. و وضو با آب استخوانسوز زیر یخ حوض می گرفتند برای #نماز_شب. و نماز را بر سجاده های گلدرشت می خواندند در روزگار تحریرهای درشت تار #بیگجه_خانی و ارتفاع افسانه ای آواز #اقبال_آذر. کیف را آنها کردند که از همه چیز، چینی اش نریخته بود در اینترنت. کوفتن خرمن طلب، گاو نر می خواست و مرد کهن.
از #تبریز دور شدم این دو روز را که بیندیشم. به این که چرا فعل #نشدن در این شهر راحت تر صرف می شود تا #شدن. به چرایی غلبه #سعایت در شهری که خشت خشت دیوارهایش معجم البلدان است و ناسخ التواریخ. به شهر فقاهت و هنر که #میرزا_فتاح غریبانه با حاشیه بر مکاسبی در آغوش در طوباییه اش آرمیده و کسی نمی داند مزار #خازن_مرحوم کجاست. که محرم هر سال با شاه بیتش دیده ها به اشک می نشیند. حسینه یئرلر آغلار گؤیلر آغلار.
تبریز من شهری است که در تاریخ گم شده است. تبریز را نه علی پولاد می شناسد که برایش #کتاب_میسازد، نه این طرفی هایی که دعوی نزاع تاریخی و شبه علمی دارند با او بر سر کتابش. لابد چون نیامده سراغشان. می گویم #استانبول همیشه رشک برده به تبریز. ندارد داشته های تبریز را عروس کارادنیز. و تبریز، دو فرزند دارد که ایشان را #طهران و #اصفهان نام است.
امصبح پر حرفم من خود رانده از تبریز.
نمی دانم روزی کسی دستم را خواهد گرفت برای این #شهر_گم_شده در تاریخ دستی بالا بزنم؟ تبریز، رؤیا نیست. نیست و نبود. و بود روزی بر پهندشت واقعیت دنیا. شهر هنر و تجارت و کارخانه و تاریخ. نهیبم می زند غریو #عباس_میرزا که تا سرازیر شدن روس از دامنه های #قافقاز را دید کاغذ نوشت: "#فرمودیم_توپ_بریزند"!
شهر غیرت و اصالت.
تبریز، یک شهر بود. شهر. و #یثرب با #محمد بود که #مدینه شد. تبریز، شهر بود. با کوچه ای از مجتهدها و مجتهدی ها و مجتهدزاده ها. از بالاسری تا شیخی. قبرستان ارمنی دارد این شهر، اما قبرستان جهود و بهایی ندارد. تدبر وافهم. قدر توبره و کشکول شیخ بهایی جبل عاملی حرف دارم از این شهر. و چه مشعشعم من در این صبح بعد از نماز از معانقه معنوی با اکابر مدنیت و دین.
آوخ !
کجایی #اسماعیل که عروست را بردند.
شکست سد #ذوالقرنین. یأجوج و مأجوج ریختند از کوهها.
طیوب پر از آب انداختند جلوی درشکه میرزا فتاح که اسب رم کند. ... آقا زنده ماند.
میرزا محمد حسین، دارد در #شادباد مشایخ، باغچه بیل می زند که #بدایه_الحکمه بکارد. شنیدم روضه خوانی با غرولند می گفت، آخی میز ممد حوسئن آااا دا بیزاد یوخدی ....!
نادر شاهی بباید که دریای نور از خزانه هندیان بازستاند.
تبریز من، زلفی دراز دارد و ابروانی به تیزی شمشیر و مژه گانی خونریز.
بگذرم.
تبریز را وقتی #میرزاتقی_خان عازم طهران بود با ناصرالدین میرزا برای جشن تاجگذاری، با خود برد.
بگذرم.
این روزها، همه جای جهان اسلام تبریز است. به یغما رفته و گر گرفته از آتش کین. برادر کشانی است بین فرزندان محمد که فرزندان اسراییل به خواب هم نمی دیدند. کجاست یوسف گمشده در اعتقادات چرت آلود ما؟
گویی #تقدیر_زمین می خواندم برای ترکیدن گلوله ای بغض.
می گویند #صبح زمین در #شام خواهد دمید.
🔸
#مهدی_نعلبندی / زنجان / مرداد ۹۵
@mehdinalbandie
https://uupload.ir/files/cqbj_20190629_123005.jpg