دارالولایه | مهدی نعلبندی
201 subscribers
477 photos
95 videos
1 file
737 links
پراکنده نویسی های یک نویسنده شهرستانی
Download Telegram
.
#ابوالفضل_زرویی_نصرآباد هم رفت. در دهه هفتاد من بیست و چند ساله با #ملانصرالدین زرویی آشنا شدم. با شعر و نثر او. یکی از کسانی که هفته نامه #مهر را به خاطرش می خریدم او بود. و دیگرانی چون #یوسفعلی_خان_میر_شکاک و #بهروز_افخمی. ما با تولیدات قرهنگی #حوزه_هنری قد کشیدیم. و حوزه امروز دیگر آن حوزه نیست. از وقتی حوزه شد اداره، عقب افتاد از گردونه هنر. خدا حفظ کند باقی ماندگان آن نسل را. #مرتضی_سرهنگی و #هدایت_الله_بهبودی را. و سید محمد آوینی که بی خبرم از او. و داوود امیریان و محمد حسین جعفریان و کاظم چلیپا و حبیب صادقی و دیگران. و خدا بیامرزد #ابوالفضل_عالی را. و روح شهید #سید_مرتضی_آوینی و #رسول_ملاقلی_پور و سید_حسن_حسینی و #قیصر_امین_پور هم غریق رحمت باد.
زرویی، نثری قهار داشت در مهر. طنزی رندانه و محکم.
نسل من داریم تنها می شویم.
🔸️
#مهدی_نعلبندی/ دارالولایه تبریز/ ۱۱ آدر ۹۷
@mehdinalbandi
#قربون_اون_دلای_تک‌سرنشین
🔸
سه سال از رفتن #ابوالفضل_زرویی_نصرآباد گذست. دهه هفتاد بود که منِ بیست‌وچند ساله با نام و قلم آشنا شدم. با شعر و نثر او. یکی از کسانی که هفته‌نامه مهر را به خاطرش می‌خریدم او بود.
زرویی، نثری قهار داشت. طنزی رندانه و محکم. این نویسنده یزدی‌الاصل تهرانی که هیچوقت نشد تهرونی و نوشت در کسوت ملانصرالدین و چغندر میرزا و ننه‌قمر و کلثوم ننه و آمیز مَمتقی و میرزا یحیی و عبدل، از مردم بود و از مردم نوشت؛ و مردم گفتنش افه روشنفکری نبود. و بگذرم.
خلق شخصیت و روایت در نثر زرویی بی‌نظیر است. از همان هفتادونه که در هفته‌نامه مهر با سیدعلی میرفتاح خاطرات حسنعلی مستوفی را شروع کرد به زدن، برای مدتی و نزد برخی از حتی باسوادها و تاریخ‌دان‌ها شد یافته‌ تاریخی. انگار. و دست آخر انکشف که سیر تا پیازش روایتی تخیلی است در کوچه پس کوچه‌های تاریخ و چنان ریز که باورش کرده بودیم. و سال‌ها بعد شد کتاب "خاطرات حضرت استادی سر پروفسور حسنعلی‌خان مستوفی".
و اما شعر زرویی؛
شعر او شعر حسرت است. حسرت خوبی‌های از دست رفته و خلوت‌های به یغما رفته‌ای که انسان تنهای امروز را کرده تنهاتر و حتی خلوت و ارادتش شده دیجیتال.
يه چيز مي‌گم ، ايشالا دلخور نشين :
 قربون اون دلاي‌تك ‌سرنشين ! 
این روزا عمر عاشقی دو روزه
ایشالا پیر عاشقی بسوزه
بلا به دور از این دلای عاشق
که جمعه عاشقند و شنبه فارغ!
گذاشته روی میز من، یه پوشه
که اسم عشق‌های بنده توشه
زری، پری، سکینه، زهره، سارا
وجیهه و ملیحه و ثریا
نگین و نازی و شهین و نسرین
مهین و مهری و پرند و پروین
چهارده فرشته و سه اختر
دو لیلی و سه اشرف و دو آذر
سفید و سبزه، گندمی و زاغی
بلوند و قهوه‌ای و پرکلاغی ...
هزار خانمند توی این لیست
با عده‌ای که اسم‌شون یادم نیست!
گذشت دوره‌ای که ما یکی بود
خدا و عشق آدما یکی بود
نامه مجنون به حضور لیلی
می‌رسه اینترنتی و ایمیلی!
شیرین می‌ره می‌شینه پیش فرهاد
روی چمن تو پارک بهجت‌آباد
زلفای رودابه دیگه بلند نیست
پله که هس، نیازی به کمند نیست
تو کوچه،‌ غوغا می‌کنند و دعوا
چهار تا یوسف سر یک زلیخا!
نگاه عاشقانه بی‌فروغه
اگر می‌گن: «عاشقتم»، دروغه
تو کوچه‌های غربی صناعت
عشقو گرفتن از شما جماعت
کجا شد اون ظرافت و کرشمه
نگاه دزدکی کنار چشمه؟
اهل نوستالژی نیستم چرا که هر امروزی را دیروز فردا می‌دانم، اما بگذارید اعتراف کنم که نسل من داریم تنها می‌شویم.
شهر بدون مرد، شهر درده
قربون شکل ماه هرچی مرده
🔸
#مهدی_نعلبندی/ دارالولایه تبریز/ ۱۰ آدر ۱۴۰۰
@mehdinalbandie

https://www.instagram.com/p/CW8ezPCMbqi/?utm_medium=share_sheet