🖼 The Grotto of Posillipo at Naples
🧑🎨 Antonie Sminck Pitloo (1790-1837)
غار پوسیلپو در ناپل یک تونل طبیعی است که ۷۰۰ متر طول و ۶ متر ارتفاع دارد. این غار یکی از جاذبههای همیشگی برای هنرمندان و گردشگران در ایتالیا بوده است. این غار دستکند در قرن اول از میان دماغهٔ سنگی جداکنندهٔ ناپل از شهر پوسیلپو حفاری شده و بخشی از شهرتش به دلیل نزدیکی آن به آرامگاه ویرژیل است که در بالای آن قرار دارد.
پیتلو این گذرگاه را بهصورت یک دهانهٔ باریک به تصویر کشیده که نور را در خود میبلعد. با دقت بیشتر، میتوان در انتهای دور تونل یک نور کمرنگ را مشاهده کرد. این غار تاریک به شکلی چشمگیر با دیوار صخرهای آفتابگیر در تضاد است.
- ناپل، ۱۸۲۶، رنگ روغن روی بوم، ۵۲ در ۳۹.۳ سانتیمتر
@masoudborbor
🖼 The Grotto of Posillipo at Naples
🧑🎨 Antonie Sminck Pitloo (1790-1837)
غار پوسیلپو در ناپل یک تونل طبیعی است که ۷۰۰ متر طول و ۶ متر ارتفاع دارد. این غار یکی از جاذبههای همیشگی برای هنرمندان و گردشگران در ایتالیا بوده است. این غار دستکند در قرن اول از میان دماغهٔ سنگی جداکنندهٔ ناپل از شهر پوسیلپو حفاری شده و بخشی از شهرتش به دلیل نزدیکی آن به آرامگاه ویرژیل است که در بالای آن قرار دارد.
پیتلو این گذرگاه را بهصورت یک دهانهٔ باریک به تصویر کشیده که نور را در خود میبلعد. با دقت بیشتر، میتوان در انتهای دور تونل یک نور کمرنگ را مشاهده کرد. این غار تاریک به شکلی چشمگیر با دیوار صخرهای آفتابگیر در تضاد است.
- ناپل، ۱۸۲۶، رنگ روغن روی بوم، ۵۲ در ۳۹.۳ سانتیمتر
@masoudborbor
💯4👍1
👨🎨 Ivan Konstantinovich Aivazovsky (1817-1900)
🏞 Figures by a moonlight shore
۱۸۵۸، رنگ روغن روی بوم، ۴۱×۳۳ سانتیمتر
@masoudborbor
🏞 Figures by a moonlight shore
۱۸۵۸، رنگ روغن روی بوم، ۴۱×۳۳ سانتیمتر
@masoudborbor
👍4❤1👌1
سنجاق نقره از دورۀ اشکانی
در بالای سنجاق، زن و مردی در کنار هم نشستهاند و زن جامی در دست دارد.
این اثر در موزۀ ملی توکیو نگهداری میشود.
در بالای سنجاق، زن و مردی در کنار هم نشستهاند و زن جامی در دست دارد.
این اثر در موزۀ ملی توکیو نگهداری میشود.
👍9❤4
پیکی که ریشها را به ناخن کنده و بر گونههای گود رفتهاش خون دلمه بسته، خبر بد آورده است. هفتاد نفر را تنها گماشتهاند که جنازههای ما را بشمارند، یازده نفر را تنها گماشتهاند که شاه ما را به ارابه ببندند و شاهزاده ما را زندهزنده پوست از سر جدا کنند، بس نیست تو را که برخیزی؟ صدها نفر را، تنها برای آن که نیاکانمان، مادرانمان ـخوابی هنوز؟ـ و فرزندان ما را آن روز که جز استخوانی بیش از آنها نمانده از گور بیرون بکشند و پاره پاره کنند. بلند شو! انجمن مرگ گرد هم آمده و همه چشم به راه تو هستند. بیدار شو اردک! شاه مرده است.
📔بر ویرانههای خدایان
✍مسعود بربر
انتشارات کنار
به زودی
@masoudborbor
پیکی که ریشها را به ناخن کنده و بر گونههای گود رفتهاش خون دلمه بسته، خبر بد آورده است. هفتاد نفر را تنها گماشتهاند که جنازههای ما را بشمارند، یازده نفر را تنها گماشتهاند که شاه ما را به ارابه ببندند و شاهزاده ما را زندهزنده پوست از سر جدا کنند، بس نیست تو را که برخیزی؟ صدها نفر را، تنها برای آن که نیاکانمان، مادرانمان ـخوابی هنوز؟ـ و فرزندان ما را آن روز که جز استخوانی بیش از آنها نمانده از گور بیرون بکشند و پاره پاره کنند. بلند شو! انجمن مرگ گرد هم آمده و همه چشم به راه تو هستند. بیدار شو اردک! شاه مرده است.
📔بر ویرانههای خدایان
✍مسعود بربر
انتشارات کنار
به زودی
@masoudborbor
❤10👏6👌3🔥2👍1
سخنانم در جایزۀ ادبی پرانتز، دربارۀ داستان تاریخی و اهمیت آن
سخنم را با نقل قولی خارج از ادبیات داستانی شروع میکنم. فریدریش فون هایک در آغاز کتاب هشدارآمیز و درخشانش «راه بردگی» میگوید اتفاقات جاری از آن جهت با تاریخ فرق میکند که از نتایجی که به بار میآورند ناآگاهیم. در نگاه به پشت سر، میتوانیم معنای رخدادهای گذشته را ارزیابی و نتایجی را که به دنبال آوردهاند ردیابی کنیم اما هنگامی که تاریخ در مسیر خود روان است، دیگر برایمان تاریخ نیست. ما را به سرزمینی ناشناخته میراند و بهندرت میتوانیم روزنهای به آنچه پیش روست به دست آوریم. اگر این بخت به ما داده میشد که یک بار دیگر، از میان همان اتفاقات و با اطلاع از همۀ آنچه پیشتر دیدهایم زندگی کنیم، اوضاع بسیار فرق میکرد. چه بسا چیزها که به نظرمان دیگرگونه میآمد و چه بسا تغییراتی که الان به زور متوجهشان هستیم، چقدر مهم و اغلب هشداردهنده به نظر میرسیدند. البته اینکه انسان هرگز چنین تجربهای نداشته است و اینکه تاریخ هیچ قانونی را ملزم به اطاعت از آن باشد نمیشناسد، شاید از سر خوشبختی ما باشد.
رمان تاریخی قدرتی منحصربهفرد دارد که آن را از دیگر انواع ادبی متمایز میکند: این ژانر به ما این امکان را میدهد که نهتنها وقایع تاریخی را مرور کنیم، بلکه از درون زندگی آدمهایی که در تاریخ تأثیرگذار بودهاند، به این وقایع بنگریم. داستان تاریخی به ما اجازه میدهد که تاریخ را از زاویهای شخصی و انسانی تجربه کنیم. به ما کمک میکند تا بهجای خواندن صرفِ حقایق، وارد ذهن شخصیتهای تاریخی شویم، با افکار، تردیدها، و آرزوهایشان آشنا شویم و تصمیمات سرنوشتسازشان را از نگاه خودشان درک کنیم.
داستان تاریخی تاریخ را از قالبی ایستا و انتزاعی به جریانی زنده و ملموس تبدیل میکند. این تغییر زاویهدید، به ما امکان میدهد که روایتهای کلان تاریخی را به داستانهای خُرد انسانی پیوند بزنیم. وقتی از دریچۀ نگاه شخصیتهای تأثیرگذار به وقایع تاریخی مینگریم، رویدادهایی که در کتابهای تاریخ بهعنوان «نتایج اجتنابناپذیر» مطرح میشوند، به تصمیمات دشوار و سرنوشتساز تبدیل میشوند و با انتخابها و دوراهیهایی مواجه میشویم که نتیجۀ آنها از پیش تعیین شده نیست. تاریخ به مجموعهای از انتخابهای انسانی با پیامدهای پیچیده و گاه پیشبینیناپذیر تبدیل میشود.
رمان تاریخی به ما نشان میدهد که تاریخ، آنگونه که برخی ادعاهای ایدئولوژیک مرتجعانۀ ویرانگر ـبرای شانه خالی کردن از مسئولیت فاجعهای که به سرِ امروزِ ما آوردهاندـ میگویند، صرفاً زنجیرهای از حوادث ناگزیر نیست، بلکه حاصل تصمیمات افرادی است که درگیر تردید، امید، ترس، جاهطلبی، اندیشهگریزی، مسئولیتگریزی، توهم و البته منافع فردی بودهاند. این نوع از روایت، تاریخ را از یک روایت خطی به شبکهای پیچیده از داستانهای انسانی تبدیل میکند که در هم تنیدهاند و معنایی عمیقتر به وقایع میبخشند.
از اینکه میبینم جایزۀ ادبی پرانتز که سال گذشته به ادبیات گمانهزن پرداخت، امسال این گونۀ ادبی را شایستۀ توجه و تقدیر دانسته و میتوانم به نویسندگان داستان تاریخی ادای احترام کنم، خوشحالم و برایم افتخار بزرگی است که امروز در این مراسم ادبی که بهترین آثار حوزۀ داستان تاریخی را تقدیر میکند، در کنار شما هستم.
https://masoudborbor.com/wp/1403/12/01/7446/historicalfiction
@masoudborbor
سخنم را با نقل قولی خارج از ادبیات داستانی شروع میکنم. فریدریش فون هایک در آغاز کتاب هشدارآمیز و درخشانش «راه بردگی» میگوید اتفاقات جاری از آن جهت با تاریخ فرق میکند که از نتایجی که به بار میآورند ناآگاهیم. در نگاه به پشت سر، میتوانیم معنای رخدادهای گذشته را ارزیابی و نتایجی را که به دنبال آوردهاند ردیابی کنیم اما هنگامی که تاریخ در مسیر خود روان است، دیگر برایمان تاریخ نیست. ما را به سرزمینی ناشناخته میراند و بهندرت میتوانیم روزنهای به آنچه پیش روست به دست آوریم. اگر این بخت به ما داده میشد که یک بار دیگر، از میان همان اتفاقات و با اطلاع از همۀ آنچه پیشتر دیدهایم زندگی کنیم، اوضاع بسیار فرق میکرد. چه بسا چیزها که به نظرمان دیگرگونه میآمد و چه بسا تغییراتی که الان به زور متوجهشان هستیم، چقدر مهم و اغلب هشداردهنده به نظر میرسیدند. البته اینکه انسان هرگز چنین تجربهای نداشته است و اینکه تاریخ هیچ قانونی را ملزم به اطاعت از آن باشد نمیشناسد، شاید از سر خوشبختی ما باشد.
رمان تاریخی قدرتی منحصربهفرد دارد که آن را از دیگر انواع ادبی متمایز میکند: این ژانر به ما این امکان را میدهد که نهتنها وقایع تاریخی را مرور کنیم، بلکه از درون زندگی آدمهایی که در تاریخ تأثیرگذار بودهاند، به این وقایع بنگریم. داستان تاریخی به ما اجازه میدهد که تاریخ را از زاویهای شخصی و انسانی تجربه کنیم. به ما کمک میکند تا بهجای خواندن صرفِ حقایق، وارد ذهن شخصیتهای تاریخی شویم، با افکار، تردیدها، و آرزوهایشان آشنا شویم و تصمیمات سرنوشتسازشان را از نگاه خودشان درک کنیم.
داستان تاریخی تاریخ را از قالبی ایستا و انتزاعی به جریانی زنده و ملموس تبدیل میکند. این تغییر زاویهدید، به ما امکان میدهد که روایتهای کلان تاریخی را به داستانهای خُرد انسانی پیوند بزنیم. وقتی از دریچۀ نگاه شخصیتهای تأثیرگذار به وقایع تاریخی مینگریم، رویدادهایی که در کتابهای تاریخ بهعنوان «نتایج اجتنابناپذیر» مطرح میشوند، به تصمیمات دشوار و سرنوشتساز تبدیل میشوند و با انتخابها و دوراهیهایی مواجه میشویم که نتیجۀ آنها از پیش تعیین شده نیست. تاریخ به مجموعهای از انتخابهای انسانی با پیامدهای پیچیده و گاه پیشبینیناپذیر تبدیل میشود.
رمان تاریخی به ما نشان میدهد که تاریخ، آنگونه که برخی ادعاهای ایدئولوژیک مرتجعانۀ ویرانگر ـبرای شانه خالی کردن از مسئولیت فاجعهای که به سرِ امروزِ ما آوردهاندـ میگویند، صرفاً زنجیرهای از حوادث ناگزیر نیست، بلکه حاصل تصمیمات افرادی است که درگیر تردید، امید، ترس، جاهطلبی، اندیشهگریزی، مسئولیتگریزی، توهم و البته منافع فردی بودهاند. این نوع از روایت، تاریخ را از یک روایت خطی به شبکهای پیچیده از داستانهای انسانی تبدیل میکند که در هم تنیدهاند و معنایی عمیقتر به وقایع میبخشند.
از اینکه میبینم جایزۀ ادبی پرانتز که سال گذشته به ادبیات گمانهزن پرداخت، امسال این گونۀ ادبی را شایستۀ توجه و تقدیر دانسته و میتوانم به نویسندگان داستان تاریخی ادای احترام کنم، خوشحالم و برایم افتخار بزرگی است که امروز در این مراسم ادبی که بهترین آثار حوزۀ داستان تاریخی را تقدیر میکند، در کنار شما هستم.
https://masoudborbor.com/wp/1403/12/01/7446/historicalfiction
@masoudborbor
❤5👍5👏3
Forwarded from از ویرایش (از ویرایش)
دربارهٔ واژهٔ غرابیه
غُرابیه «نوعی شیرینی [است] که با شکر، روغن یا کره، و مغز بادام درست میشود» (انوری ۱۳۸۱). این شیرینی بهویژه در آذربایجان تهیه میشود. در قاموسالمعارف (مدرس تبریزی ۱۳۹۱) آمدهاست: «غُرابی: نام نوعی از خرما، و گویا حلوای غرابیۀ معروف هم بهجهت انتساب به خرمای غرابی بدین اسم اختصاص یافته». معین (۱۳۹۱) ریشهٔ آن را عربی دانسته و به غُرابی ارجاع داده و ذیل غُرابی آوردهاست: «[عربی = īyy-] (صفت نسبی) ۱. نوعی خرما. ۲. نوعی نان شیرینی؛ غرابیه؛ غرابیا. ۳. ...». این در حالی است که در تهیهٔ این شیرینی از خرما استفاده نمیشود و اگر هم استفاده شود، لزومی نداشته که نام این خرمای کمتر شناختهشده روی این شیرینی گذاشته شود. در لغتنامه (دهخدا و همکاران ۱۳۷۷) ریشهٔ این واژه را ذکر نکردهاند.
در فرهنگ واژگان آذری (منصوری ۱۳۹۳) این واژه با املای قرابیه مدخل شدهاست.
غرابیه بهصورت kurabiye به ترکی استانبولی و بهصورت غُرَیبة (Wehr 1994, p. 783) به عربی راه یافتهاست. با استناد به فرهنگ ریشهشناختی نشانیان، واژهٔ غرابیه در سیاحتنامه (اولیا چلبی ۱۶۶۵) و در عبارت «اصناف غرابیهچیان» به کار رفته و برگرفته از واژهٔ فارسی گلاب و ادات عربیِ ـیة است. واژهٔ گلابیه در گنجواژهٔ زبانهای شرقی، ترکی ـ عربی ـ فارسی (Meninski 1680) مدخل شدهاست. تبدیل l به r و تبدیل g به q در این واژه به تأثیر از زبان ترکی بودهاست.
منابع
انوری، حسن (۱۳۸۱)، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن.
دهخدا، علیاکبر و همکاران (۱۳۷۷)، لغتنامه، تهران، مؤسسهٔ لغتنامهٔ دهخدا.
مدرس تبریزی، محمدعلی (۱۳۹۱)، قاموسالمعارف، به کوشش علیرضا سبحانی، قم، مؤسسهٔ امام صادق.
معین، محمد (۱۳۹۱)، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر.
منصوری، فیروز (۱۳۹۳)، فرهنگ واژگان آذری، تهران، هزار کرمان.
Meninski, Franciscus a Mesgnien (1680), Thesaurus linguarum orientalium, Turcicae, Arabicae, Persicae, Viennæ, Austriæ.
www.nisanyansozluk.com
Wehr, Hans (1994), A Dictionary of Modern Written Arabic (Arabic-English), Edited by J. Milton Cowan, 4th Edition, Otto Harrassowitz.
۱۴۰۳/۱۲/۱۱
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
غُرابیه «نوعی شیرینی [است] که با شکر، روغن یا کره، و مغز بادام درست میشود» (انوری ۱۳۸۱). این شیرینی بهویژه در آذربایجان تهیه میشود. در قاموسالمعارف (مدرس تبریزی ۱۳۹۱) آمدهاست: «غُرابی: نام نوعی از خرما، و گویا حلوای غرابیۀ معروف هم بهجهت انتساب به خرمای غرابی بدین اسم اختصاص یافته». معین (۱۳۹۱) ریشهٔ آن را عربی دانسته و به غُرابی ارجاع داده و ذیل غُرابی آوردهاست: «[عربی = īyy-] (صفت نسبی) ۱. نوعی خرما. ۲. نوعی نان شیرینی؛ غرابیه؛ غرابیا. ۳. ...». این در حالی است که در تهیهٔ این شیرینی از خرما استفاده نمیشود و اگر هم استفاده شود، لزومی نداشته که نام این خرمای کمتر شناختهشده روی این شیرینی گذاشته شود. در لغتنامه (دهخدا و همکاران ۱۳۷۷) ریشهٔ این واژه را ذکر نکردهاند.
در فرهنگ واژگان آذری (منصوری ۱۳۹۳) این واژه با املای قرابیه مدخل شدهاست.
غرابیه بهصورت kurabiye به ترکی استانبولی و بهصورت غُرَیبة (Wehr 1994, p. 783) به عربی راه یافتهاست. با استناد به فرهنگ ریشهشناختی نشانیان، واژهٔ غرابیه در سیاحتنامه (اولیا چلبی ۱۶۶۵) و در عبارت «اصناف غرابیهچیان» به کار رفته و برگرفته از واژهٔ فارسی گلاب و ادات عربیِ ـیة است. واژهٔ گلابیه در گنجواژهٔ زبانهای شرقی، ترکی ـ عربی ـ فارسی (Meninski 1680) مدخل شدهاست. تبدیل l به r و تبدیل g به q در این واژه به تأثیر از زبان ترکی بودهاست.
منابع
انوری، حسن (۱۳۸۱)، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، سخن.
دهخدا، علیاکبر و همکاران (۱۳۷۷)، لغتنامه، تهران، مؤسسهٔ لغتنامهٔ دهخدا.
مدرس تبریزی، محمدعلی (۱۳۹۱)، قاموسالمعارف، به کوشش علیرضا سبحانی، قم، مؤسسهٔ امام صادق.
معین، محمد (۱۳۹۱)، فرهنگ فارسی، تهران، امیرکبیر.
منصوری، فیروز (۱۳۹۳)، فرهنگ واژگان آذری، تهران، هزار کرمان.
Meninski, Franciscus a Mesgnien (1680), Thesaurus linguarum orientalium, Turcicae, Arabicae, Persicae, Viennæ, Austriæ.
www.nisanyansozluk.com
Wehr, Hans (1994), A Dictionary of Modern Written Arabic (Arabic-English), Edited by J. Milton Cowan, 4th Edition, Otto Harrassowitz.
۱۴۰۳/۱۲/۱۱
▫️فرهاد قربانزاده
@azvirayesh
Nişanyan Sözlük
kurabiye - Nişanyan Sözlük
Çağdaş Türkçenin Etimolojisi
❤6
نگین حکاکی شده از دورهٔ ساسانی، از جنس سنگ آلماندین
این نگین روی انگشتر طلا که در دوره معاصر ساخته شده قرار گرفته و اکنون در موزه بریتانیا نگهداری میشود.
این نگین روی انگشتر طلا که در دوره معاصر ساخته شده قرار گرفته و اکنون در موزه بریتانیا نگهداری میشود.
❤4👍3
اسباب بازی از دورهٔ ایلام میانه (۱۵۰۰ تا ۱۱۰۰ پیش از میلاد)، در شوش کشف شده و در موزهٔ لوور نگهداری میشود.
ارابهٔ مستطیلیشکل با چهار چرخ و سه جوجهتیغی که دوتای آنها از بین رفته و یک جوجهتیغی بزرگ باقی مانده است.
پاهای جوجهتیغیها در شیارهای روی ارابه جای میگرفتهاند و در جلوی ارابه سوراخی برای عبور نخ برای کشیدن آن وجود دارد.
ارابهٔ مستطیلیشکل با چهار چرخ و سه جوجهتیغی که دوتای آنها از بین رفته و یک جوجهتیغی بزرگ باقی مانده است.
پاهای جوجهتیغیها در شیارهای روی ارابه جای میگرفتهاند و در جلوی ارابه سوراخی برای عبور نخ برای کشیدن آن وجود دارد.
👍4❤3🥰3👌1
آفریدههای مینویِ نیک همه از یک گوهرند. آزردن عضوی از یک تن، (آزردن) همۀ آن تن بوَد.
-دینکرد
بنیآدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
ـ سعدی
-دینکرد
بنیآدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
ـ سعدی
👍10🥰3❤1👏1
Forwarded from فرهنگستان زبان و ادب فارسی
نکتههایی از دستور خطّ فارسی
ترکیبهایی که با نیمفاصله/ بیفاصله نوشته میشوند (۳)
ترکیبهایی که از تکرار یک واژه ساخته میشوند با نیمفاصله/ بیفاصله نوشته میشوند:
بدوبدو، پایینپایینها، تکتک، جفتجفت، خطخطی، فردفرد، کمکم، کَمکَمک، کورکورانه، لنگلنگان، یکییکی
@theapll
ترکیبهایی که با نیمفاصله/ بیفاصله نوشته میشوند (۳)
ترکیبهایی که از تکرار یک واژه ساخته میشوند با نیمفاصله/ بیفاصله نوشته میشوند:
بدوبدو، پایینپایینها، تکتک، جفتجفت، خطخطی، فردفرد، کمکم، کَمکَمک، کورکورانه، لنگلنگان، یکییکی
@theapll
👌7❤3👍1💯1
Forwarded from قلمانداز (مسعود راستیپور)
کسرۀ بدل از یای نکره
در بعضی متون، بهطور خاص متون تألیفشده در هرات، خصوصیّتی هست که به گمان من نخست حاصل گویش آن مناطق است و سپس نتیجۀ نوعی آشفتگی در رسمالخطّ نویسندگان آن مناطق: کسره جانشینِ یاهای نکره و انشاء میشود. پیش از نگارنده چند تن از پژوهشگران زبان فارسی، از ملکالشعرا بهار تا استاد علیاشرف صادقی، به این ویژگی اشاره کرده و شواهد آن را به دست داده و در توجیه آن کوشیدهاند، اما آنچه نگارنده نوشتهاست با توجیهات نویسندگان پیشین تفاوتهایی دارد (و البتّه به آنچه استاد صادقی نوشتهاند مانندهتر است). پایۀ استدلالات من غالباً بر توصیفی است که استاد صادقی در «تکوین زبان فارسی» از دستگاه مصوّتهای زبان فارسی به دست دادهاند، اما بر آنم که در مناطقی که این ویژگی به چشم میخورد معادلِ آواییِ کسره (امروز /e/، در قدیم /i/) از نظر کیفیت ادا (و نه کمّیت) زودتر از دیگر مناطق به یای مجهول (/ē/) نزدیک شده بودهاست. آنچه گفتم چکیدهای است از مقالهای که هفت سال پیش نوشتم و با عنوان «کسرۀ بدل از یای نکره، یک ویژگی گویشی-رسمالخطی» در نشرۀ آینۀ میراث منتشر شد.
در مقالۀ یادشده این ویژگی را مختصّ متون تألیفشده در هرات و احتمالاً نیشابور دانستهبودم و گفتهبودم که آخرین نشانههای آن تا پایان سدۀ ششم دیدهمیشود و ظاهراً از سدۀ هفتم به این سو از میان رفتهاست. این هر دو نظر نادرست و حاصل نقص شواهد بودهاست. در واقع من در بررسی متون متأخّرتر به توصیف مصحّحان از آن متون اعتماد کردهام و متأسّفانه هرچه متن به زمان ما نزدیکتر باشد مصحّحان در تصحیح آن و نیز توصیف دستنویسهایش اهمال بیشتری به خرج میدهند.
باری، در رسالۀ «فواید الخطوط» (که خانم حکیمه (نگار) شریعتنیا آن را تصحیح میکنند و در تصحیح آن از من مشورت میگیرند) به مواردی برخوردم که نشان میدهد این ویژگی مختصّ هرات نبوده و در فرارود، دستکم در بخارا، نیز نشانههای آن را میتوان دید؛ نه در سدههای پنجم و ششم، که تا سدۀ سیزدهم هجری (متن «فواید الخطوط» تألیف محمّد بخاری در ٩٩۵ هجری است و نسخۀ آن در ١٢٢٣ هجری در بخارا نوشته شدهاست). در این متن گاه یای نکره بدون نشانهای حذف شده، اما در بعضی موارد کاتب کسرهای را جایگزین آن ساختهاست (در متن چاپی این رساله، بهتصحیح نجیب مایل هروی، این ویژگی بازتاب نیافتهاست):
از اینجا من باید به این نتیجه برسم که در تحدید تاریخی و جغرافیایی ویژگیهای زبانی محتاطتر باشم و مصحّحان باید متوجّه شوند که سهلانگاری ایشان در پایبندی به ضبط نسخهها، توصیف دقیق آنها و به دست دادن نسخهبدلها چقدر میتواند در کار دیگر پژوهشگران خلل ایجاد کند. همۀ متون را باید با دقّت و موشکافی تصحیح کرد، نه فقط متون قدیم را.
@QalamAndaz
در بعضی متون، بهطور خاص متون تألیفشده در هرات، خصوصیّتی هست که به گمان من نخست حاصل گویش آن مناطق است و سپس نتیجۀ نوعی آشفتگی در رسمالخطّ نویسندگان آن مناطق: کسره جانشینِ یاهای نکره و انشاء میشود. پیش از نگارنده چند تن از پژوهشگران زبان فارسی، از ملکالشعرا بهار تا استاد علیاشرف صادقی، به این ویژگی اشاره کرده و شواهد آن را به دست داده و در توجیه آن کوشیدهاند، اما آنچه نگارنده نوشتهاست با توجیهات نویسندگان پیشین تفاوتهایی دارد (و البتّه به آنچه استاد صادقی نوشتهاند مانندهتر است). پایۀ استدلالات من غالباً بر توصیفی است که استاد صادقی در «تکوین زبان فارسی» از دستگاه مصوّتهای زبان فارسی به دست دادهاند، اما بر آنم که در مناطقی که این ویژگی به چشم میخورد معادلِ آواییِ کسره (امروز /e/، در قدیم /i/) از نظر کیفیت ادا (و نه کمّیت) زودتر از دیگر مناطق به یای مجهول (/ē/) نزدیک شده بودهاست. آنچه گفتم چکیدهای است از مقالهای که هفت سال پیش نوشتم و با عنوان «کسرۀ بدل از یای نکره، یک ویژگی گویشی-رسمالخطی» در نشرۀ آینۀ میراث منتشر شد.
در مقالۀ یادشده این ویژگی را مختصّ متون تألیفشده در هرات و احتمالاً نیشابور دانستهبودم و گفتهبودم که آخرین نشانههای آن تا پایان سدۀ ششم دیدهمیشود و ظاهراً از سدۀ هفتم به این سو از میان رفتهاست. این هر دو نظر نادرست و حاصل نقص شواهد بودهاست. در واقع من در بررسی متون متأخّرتر به توصیف مصحّحان از آن متون اعتماد کردهام و متأسّفانه هرچه متن به زمان ما نزدیکتر باشد مصحّحان در تصحیح آن و نیز توصیف دستنویسهایش اهمال بیشتری به خرج میدهند.
باری، در رسالۀ «فواید الخطوط» (که خانم حکیمه (نگار) شریعتنیا آن را تصحیح میکنند و در تصحیح آن از من مشورت میگیرند) به مواردی برخوردم که نشان میدهد این ویژگی مختصّ هرات نبوده و در فرارود، دستکم در بخارا، نیز نشانههای آن را میتوان دید؛ نه در سدههای پنجم و ششم، که تا سدۀ سیزدهم هجری (متن «فواید الخطوط» تألیف محمّد بخاری در ٩٩۵ هجری است و نسخۀ آن در ١٢٢٣ هجری در بخارا نوشته شدهاست). در این متن گاه یای نکره بدون نشانهای حذف شده، اما در بعضی موارد کاتب کسرهای را جایگزین آن ساختهاست (در متن چاپی این رساله، بهتصحیح نجیب مایل هروی، این ویژگی بازتاب نیافتهاست):
... و آب بریز و صاف بکن و در دیگِ بینداز که چرب نباشد...
پس آنگه حرف نونِ ساز پیوند
کز استادان مرا یاد است این پند
بدان ای عاقل پاکیزهطینت
قلمدانِ گرفتن تو ز فطرت
تا از هر طرفِ که قلم راند و گرداند قصوری و ضعفی در خط پدید نیاید.
از اینجا من باید به این نتیجه برسم که در تحدید تاریخی و جغرافیایی ویژگیهای زبانی محتاطتر باشم و مصحّحان باید متوجّه شوند که سهلانگاری ایشان در پایبندی به ضبط نسخهها، توصیف دقیق آنها و به دست دادن نسخهبدلها چقدر میتواند در کار دیگر پژوهشگران خلل ایجاد کند. همۀ متون را باید با دقّت و موشکافی تصحیح کرد، نه فقط متون قدیم را.
@QalamAndaz
👍4❤3
حاصل روزگار میبینی؟
غمِ بی غمگسار میبینی؟
همه از کردگار باید دید
هرچه از روزگار میبینی...
ـ مجیرالدین بیلقانی
غمِ بی غمگسار میبینی؟
همه از کردگار باید دید
هرچه از روزگار میبینی...
ـ مجیرالدین بیلقانی
❤8👍2👏2