کتاب دانش
3.14K subscribers
806 photos
523 videos
403 files
1.05K links
📚 از بَس کتاب در گِرُوِ باده کرده‌ایم ، امروز خشتِ
میکده‌ها از کتابِ ماست. 📚
📖 مطالعهٔ گروهی 📖

ارتباط با ادمین:
سفارش تبلیغات
@marymdansh
کانال ما در ایتا :
https://eitaa.com/ktaban
Download Telegram
Audio
📚🎧 قسمت ۱۵

دوستیِ واقعی
آن‌جاست که
حتی
سکوتِ میانِ دونفر
هم
راحت باشد..

از کتابِ :
#کلبه_عمو_تم
نویسنده: هریت بیجر استو

...📚🌖
بدون نیاز به
توضیح اضافه
.

...📚
👍6
کتاب دانش
... 📖 مطالعه قسمت ۱ نخستین بار در پیرایئوس ( بندر آتن، یونان ) با او آشنا شدم. در کافه مردی سیبیلو گفت: دنیا زندانی ابدی است! آری زندانی ابدی؛ لعنت بر آن باد! من در گوشه‌ای نشسته بودم چون احساس سرما می‌کردم. راستی که جدا شدن از دوستی شریف…
...

📖 مطالعه قسمت ۲

آلکسیس زوربا
بعضی‌ها پاروی نانوا می‌خوانندم
چون دراز و لاغرم. همه جا شری
به‌پا می‌کنم.
- چطور شد سنتور زدن یاد گرفتی؟‌
- بیست‌سالم بود نوای سنتور را
شنیدم. پدرم گفت می‌خواهی ادای
مطرب‌ها را دربیاوری؟ من احمق
خیال داشتم زن بگیرم. تمام پولم
را دادم سنتور‌‌. یک سال تمام
تعلیم دیدم؛ شاد می‌شوم و تسلی
می‌یابم این هم یک نوع هوس و
عشق است. زن گرفتم؛ خانه ساختم،
' مشکلات و غم و غصهٔ هرکس در
خانه‌اش جمع است'
گفتم نزد من بمان. من در کرت"
یک معدن لینینیت دارم.
گیلاس‌هایمان را به‌هم زدیم.
پیشاپیش من از در کافه خارج شد.

عوامل لذت در این جهان بسیار است؛
زن، میوه و افکار؛ ولی دریانوردی
آدمی را به بهشت می‌کشاند.
زوربا بر روی بستهٔ بزرگی طناب
در قسمت جلوی کشتی نشسته
بود. باد پاییزی و جزایر غرق نور.
زوربا مردی بود جلوتر از زمان.
خورشید غروب می‌کرد. کتابِ
بودا را برداشتم و خواندم و به
خواب رفتم.... صبح، زوربا تعریف
کرد؛
در مقدونیه ابزار خرازی می‌فروختم،
هرشب در دهی می‌خوابیدم.
اسلحه به‌دست گرفتم و به انقلابیون
کرت' پیوستم.
" آدم برای این‌که
بتواند دربارهٔ چیزی درست و
بی‌طرفانه قضاوت کند باید آرام،
سالخورده و بی‌دندان باشد "
در جوانی انسان به حیوانی بدل
می‌شود
" انسان تا گوشت آدم
نخورد، شکمش سیر نمی‌شود. "
ارباب شما که این‌قدر کتاب
می‌خوانی می‌دانی که با تمام قتل‌ها،
دزدی‌ها و تقلب‌ها در پی آزادی نباشیم؟
" خداوند به‌جای این‌که ما را به یک
صاعقه نابود کند، به ما
آزادی می‌دهد "
می‌فهمی چرا؟
حالا اگر خدایی وجود دارد وضع به
مراتب بدتر می‌شود و کارمان زار
خواهد بود. او حتما از آن بالا مرا
زیر نظر دارد و از خنده روده‌بر
می‌شود. " آیا تا کنون دیده‌ای که
ملتی از این‌که آزادی خود را به‌دست
آورده ديوانه بشود؟
" دنیا پر از اسرار است و انسان هم
مثل جانوری وحشی‌"
من به عرشه کشتی رفتم تا نسیم
تند دریا به‌صورتم بخورد...

نزدیک غروب کشتی در ساحل شنی
پهلو گرفت. تپه‌ای خاکستری و
باد پاييزی و ابرهای پراکنده.
زمین چهره‌ای نگران و مضطرب به
خود می‌گرفت. تنها این اطمینان
مقدس را داشتم که هیچ چیز
رؤیایی بیش نیست. مأمور تنومندی
در گمرک نشسته‌ بود. با آهنگی
بی‌حال گفت خوش آمدید.
هوا دم دار و گرفته بود، با خود
گفتم آیا در سرزمین کرت هر سنگ
و هر درخت داستانی غم‌انگیز دارد؟
بوی انگور تخمیر شده به مشام
می‌رسید. دهکده نمایان شد.
به زوربا گفتم من اربابم و تو
سرکارگر. زن‌ها از پشت‌بام‌ها خم
می‌شدند و با تعجب به ما نگاه
می‌کردند. به میان دهکده رسیدیم.
کافه قصابی آزرم:
افرادی دورمان را گرفتند؛
دوستان خوش آمدید. چطور است
گیلاسی بزنیم؟ برایمان مقداری پنیر
بز و شراب آوردند...
زن کوتاه قد و چاق و تپلی با موهای
بور پدیدار شد؛ شباهت زیادی به
سارا برنار' - بازیگر فرانسوی -
داشت‌. زندگی در آن لحظه به‌صورت
مناظر و صحنه‌های نمایشنامه بود
و ما هم به‌مثابه سرنشینان کشتی
شکسته‌ای بودیم که تر و خیس پا
به جزیره‌ای اسرارآمیز نهاده بودیم‌‌‌...

ص ۴۸

| زوربای یونانی
نوشتهٔ نیکوس کازانتزاکیس
ترجمهٔ محمود مصاحب
انتشارات نگاه ||

• ادامه دارد

...📚
1
.
- لیاقت‌ش این نبود.

+ لیاقت؟ حواست باشه ،
اگه بخوای ببینی که کی لایقِ چیه،
خیلی زود بقیهٔ روزت رو می‌شینی
و برای تک‌تک آدمای دنیا
گریه می‌کنی.

🎥 بازی تاج و تخت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مروری بر زندگی
[ سورن کی‌رکگور ]

از فیلسوفان قرن نوزدهم
نویسندهٔ ۲۲ کتاب.
او در خانواده‌ای ثروتمند در کپنهاگ
متولد شد. به‌شدت کم بنیه بود و
در یک روز سه اثر منتشر کرد!
او به‌خاطر پول که نه، برای
نجات بشریت می‌نوشت.
" جهان واقعی را دیدم خندیدم
و هرگز از خنده دست نکشیدم "
- سورن کی‌رکگور

#مستند
#ویدئو_مستند
زیرنویس فارسی

t.iss.one/ktabdansh 📚📚
...📚
کتاب دانش
... داستان‌های کوتاه ◇◇ نغمهٔ تباهی نویسنده: موریس بارس - من نغمه‌ها را دوست دارم، مایلم همهٔ آن‌ها را بشنوم. استاد خوانگ که چاره‌ای جز اطاعت نداشت به نواختن پرداخت. موسیقی بار دیگر شکوه و جلالش را در تالار طنین‌انداز کرد. ابتدا آهنگی شوم و حزن‌افزا،…
...

دوک فینگ گفت:
من پیرم و نغمه‌ها را دوست دارم،
آنچه رخ خواهد داد، اهمیتی ندارد.
مایلم آن‌ها را بشنوم.
شاهزاده خانم ناگهان از جا برخاست و
پیش از آن‌که پیرمرد سخنش را
به‌پایان برد گفت:
- سرورم من آن‌ها را برایتان می‌خوانم.
آن‌گاه چهرهٔ استاد خوانگ مانند خون
سرخ و سپس مانند شب سیاه شد.
فریاد لعنتی کشید و از تالار بیرون
رفت. استاد کیوئن و شاهدخت
بیگانه پس از موافقت میزبانشان
پیروزمند به‌نظر رسیدند و افسونی
را آغاز کردند که شاهان را با
خدایان و ارواح مردگان پیوند می‌داد.
این بار نیز درون‌مایهٔ آهنگ تباهی،
آهنگ بسیار لطیف و بسیار غم‌انگیزی
که به یاری نغمه‌ها شناخت ارواح را
میسر می‌ساخت، از سر گرفته شد.
اما این بار آهنگ در آسمان صبحگاهی
ملایم و رنگارنگ‌تر از پرتو لحظه‌های
ملکوتی زندگی، به پرواز درآمد ‌

با هر خط، با هر بند از ترانه،
بانگی از آسمان به وحشتِ زمین پاسخ
می‌گفت و زیبایی کامل نغمهٔ تجلی
یافته را اندکی افزون می‌کرد.
پس از چهرهٔ تاریک زمین، چهرهٔ
درخشانش ظاهر گشت و آن‌قدر
زیبا و شکوهمند بود که در لحظهٔ
دیدنش گویی ضربهٔ خنجری به دل
فرو می‌رفت و در آن معراج،
شاهزاده خانم لینگ به حمایت
استاد کیوئن، با لحنی چنان آتشین و
با چنان سرمستی پرشوری آواز
می‌خواند که تپش‌های زندگی در
رگ‌های دوک پیر شتابی فزون‌تر
گرفت. آنچه دلاور فاتح احساس
می‌کرد فقط نفی ساده، روشن‌بینانه
و ناامیدانهٔ تمام پدیده‌هایی نبود که
تا آن زمان مهم و اساسی می‌دانست
فقط پشیمانی بی‌جنب و جوشی
برای میراثی رها شده نبود‌.
اطمینان پیدا می‌کرد که برای
خوشبختی آفریده شده و کوته
نظری بشری خوشبختی‌اش را از
او ستانده است؛ این اطمینان
شوق و اشتیاقی به جانش می‌افکند
که به حس وقوف از جهانی فرازمینی
و تمنای وصلت با آن نزدیک بود.
آری، آن دختر ملکوتی می‌توانست
بین او و جهان ماوراء میانجیگری
کند. اطرافیان از پیش چشمش
ناپدید شدند و به‌جای آن‌ها قوس
افقی ژرف و فروزنده و در آن افق
ایزدی قد برافراشت.

تجلی اسرارآمیز رؤیا زیر پوست
خشکیده بر اثر کهولتش، چشمه‌هایی
تازه و شاداب، بسان آب‌های زیرزمینی
از خلال ماسه‌ها، راهی باز کردند.
پیرمرد عشق به خویشتن و به
دیگران را وانهاد و از اعماق وجودش
عشقی که هرگز هیچ انسانی توصیف
نکرده است، سر بر کشید.
آن چهرهٔ لرزان، آن چشم‌های متفکر،
آن روح چابک حیرت‌آور سرزنده که
موسیقی جذابیتی خارق‌العاده به
آن می‌بخشید پیرمرد را به دنیایی
جداگانه رهنمون شد.
دلاور پیر آن زن، آن ظهور بی‌نظیر
را فرستاده‌ای از سوی خداوند
تصور کرد، حلقه‌اش را بر انگشت او
نشاند و با نگاهی که همگان مفهومش
را دریافتند از او خواست که روحش
را برگیرد و از بند زندگی رهایش کند.

شور و حسی افسارگسیخته
حاضران در مجلس را آشفته و پریشان
کرد، آنان که به نغمهٔ تباهی
گوش سپرده و تأثیر پذیرفته بودند ،
گمان بردند که پیر دلاور را نیرویی
آسمانی ربوده است.

داستان‌های کوتاه
◇◇ نغمهٔ تباهی
نویسنده: موریس بارس

ادامه دارد

...📚🌟🖋
همیشه فکر می‌کردم کسی باید باشد
که من را بفهمد،
اما نَبود.‌.

- چشم‌هایش

📚🌒
سلام خدمت دوستان عزیز و همراهان
کانال دوم کتاب دانش فیلم کلاپ راه انداختیم فیلمهای سینمایی سریال های بروز موسیقی وکلیپ عاشقانه ما رو به دوستان خود معرفی کنید 📽️🎵🎶❤️❤️
جهت عضویت کافیست لینک زیر لمس کنید.🙏🙏
https://t.iss.one/filmmmmryam

کتاب دانش

https://t.iss.one/ktabdansh
1👌1
دوستِ خوبِ من

۲۰ سال دیگه نه ظاهر مهمه،
نه استوری‌ها و برنامه‌ها.
نه دورهمی‌ها.
آن موقع فقط
آرامش، یک رفاه نسبی،
سعادت، یک شغل برای
درآمد و دوران پیری
مهم است، بنابراین از آدم‌هایی
که شما را از دستیابی به این
مهم باز می‌دارند دوری کنید.

توجه داشته باشید
هربار که سطح شما بالاتر
می‌رود یک چیز را از دست
می‌دهید:
یک عادت
یک دوست
یک رابطه
یک نسخه از خودتان
این باخت نیست:
هزینهٔ ورود است.
" در انتخاب‌های خودمان دقت کنیم

" پائیز برگ‌ریزان غم‌ها 🍂
و شکوفایی سعادت
و رسیدن به آرزوهایتان باشد. ♡

...📚
💯41🤝1
هنر شاعری، بوطیقا.pdf
3.7 MB
Pdf 📂 کتاب
📚 #هنر_شاعری
#بوطیقا
اثری ارزشمند از #ارسطو

●●می گویند بخش بسیار اندکی
از آثار ارسطو به ما رسیده است
که یکی از مهم‌ترین و
تاثیرگذارترین آنها
(شاعری-بوطیقا) با رویکردی
فلسفی به بحث در زمینهٔ
شعر و هنر نقد ادبی
●گاه شمار زندگی ارسطو
فرهنگ اساطیر یونان است

t.iss.one/ktabdansh 📚
Book Pdf
کتاب دانش
... 📖 مطالعه ۳۹ - بدون توانایی فراموشی، گذشته آنچنان بر دوشمان سنگینی می‌کند که توان رویارویی و حتی کمتر، گذراندن لحظه‌ای دیگر را نداشتیم. زندگی تنها برای کسانی قابل تحمل به‌نظر می‌رسد که ذاتا سبکسرند. درست همان کسانی‌که چیزی به‌خاطر نمی‌آورند.…
....

📖 مطالعه


۴۵ - " ممکن نیست یک خط از
آثار کلاسیک ( kleist ) را بخوانیم
و به این فکر نکنیم که او خود را
کشته است. گویی خودکشی او
قبل از کار ادبیش اتفاق افتاده است.

[ چندتا آثار کلاسیک؛
- غرور و تعصب - گتسبی بزرگ
- صد سال تنهایی - دنیای قشنگ نو
- جنایت و مکافات - موبی دیک ... ]

۴۶ - تنها یک نگاه به شعر برایم به
تمام معنی قابل قبول است: نگاه
' امیلی دیکسون، آنجا که می‌گوید،
در مقابل شعر اصیل چنان سرمایی
وجودش را فرامی‌گیرد که احساس
می‌کند دیگر هیچ آتشی نمی‌تواند
گرمش کند.‌

[ یک بیت شعر از سعدی بخوانیم
' تواضع گرچه محبوب‌ست و فضل
بی‌کران دارد
نباید کرد بیش از حد که هیبت را
زیان دارد. ]

۴۷ - بودیسم خشم را آلودگی روان
و مذهب مانوی آن را ' ریشهٔ
درخت مرگ ' می‌نامد. می‌دانم.
ولی دانستنش به‌چه‌کار می‌آید؟

[ بودیسم ( آیین بودا )
و مذهب مانوی
( مذهب مانوی در زمان ساسانیان
بود ، در کتاب دو قرن سکوت باهم
در مورد این ایین مطالعه داشتیم ) ]

۴۸ - " او کاملآ برایم بی‌اهمیت بود.
ناگهان پس از سال‌ها، فکر کردم،
هرچه باشد، دیگر هرگز او را
دوباره نخواهم دید و نزدیک بود
از هوش بروم. معنی مرگ را فقط
هنگامی می‌فهمیم که ناگهان چهرهٔ
کسی را به‌یاد بیاوریم که برایمان
هیچ اهمیتی نداشته است. "

۴۹ - هر نوع تعجیل، حتی تعجیل
برای انجام کار خیر نشانهٔ
اختلال روانی است :/

[ این تفکر با این ضرب‌المثل مغایرت
داره؛ در کار خیر حاجت هیچ
استخاره نیست! ( تفاوت نوع دیدگاه
و شاید پروراندن آرامش باشه...]

۵۰ - " دردهای خیالی به مراتب
واقعی‌ترین دردها هستند،
زیرا پیوسته به آن‌ها احتیاج داریم
و ابداع‌شان می‌کنیم؛ چون راهی
برای صرف‌نظر کردن از آن‌ها نداریم.


۵۱ - افکاری کمتر آلوده‌‌اند که مابین
نگرانی‌ها به ذهن خطور می‌کنند و
در فواصل میان مشکلات و
گرفتاری‌ها و در لحظات تحملی‌ای
که بدبختی‌مان به خودش تقدیم
می‌کند. "

[ تفکر شمارهٔ ۵۰ و ۵۱ ؛
دردهای خیالی و افکار مابین
نگرانی، برای اکثر ما اتفاق افتاده ]

🧩 قطعات تفکر
🖊 امیل_سیوران
• نشر مرکز
ترجمهٔ بهمن خلیلی

ادامه دارد

...📚
.

من آدم‌های اهل سینما،
آدم‌های اهل موسیقی
و همین‌طور
آدم‌های اهل حرفهٔ خبرنگاری
زیاد دیدم.
اما توی دنیا، هیچ آدمی مثلِ

آدم‌های اهل مطالعه نیست.

کتاب ' کسب‌وکارِ مردها و زن‌های
آرام و نجیبِ ... ♡

- گابریل زوین
👏2
📚#برش_کتاب

- اَبَر ابله

- آرلوند لو
Audio
📚🎧 ##کلبه_عمو_تم

نویسنده: هریت بیجر استو

راشل درحالی‌که با شتاب
به طرف او می‌رفت گفت
روت' حالت چطور است
و هر دو دست تازه‌وارد را
گرفت روت گفت خیلی
عالی

قسمت ۱۶
...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خبر از دورترین نقطهٔ جهان
بِرِسَد
نخواست او به منِ خسته بی‌گمان
بِرِسَد
شکنجه بیشتر از این‌؟
که پیشِ چشمِ خودت

کسی‌که سهمِ تو باشد، به دیگران
بِرِسَد..

چه می‌کنی؟ اگر او را خواستی
یک عمر
به‌راحتی کسی از راه ناگهان
بِرِسَد

رها کنی برود، از دلت جدا باشد

به آن‌کس که دوست‌تَرَش داشته..
به آن برسد..

خدا کند که نه... ! نفرین نمی‌کنم
نکند
به او که عاشق او بوده‌ام زیان
بِرِسَد

خدا کند که فقط این عشق
از سرم برود
خدا کند که فقط زود

آن زَمان بِرِسَد..

- خانم نجمه زارع
📚🌒
1
آنچه می‌دهی‌
به تو
بازمی‌گردد،
حال بنگر
خیر است یا شر ...

...📚
👍1
اضطراب_موقعیت_از_آلن_دوباتن_ترجمه_سید_حسن_رضوی.pdf
10.3 MB
Pdf 📂

📚 اضطراب موقعیت

کتاب دربارهٔ ترس از شکست
و مقام و منزلت است.

وابستگی ما به نظرات دیگران
به شکلی نبوغ‌آمیز به فلسفه
روانشناسی سیاست مذهب
و ... می‌پردازد.
پیش‌بینی‌هایی را ارائه
می‌کند که اکثر آن‌ها
برای ما اتفاق افتاده!
بهتر است فورا مشغول
خواندن این کتاب شوید
اگر به‌دنبال تغییر و
دگرگونی در زندگی خود
هستید.

" تصمیم به فاصله گرفتن از
افراد لزوما با بی‌میلی کامل
نسبت به معاشرت با دیگران
هم‌تراز نیست و شاید فقط
نشان‌دهنده عدم رضایت
فرد از اشیا و محیط پیرامون
باشد.

👤 آلن دوباتن

t.iss.one/ktabdansh 📚
.
کتاب دانش
... تفکر برای یک ذهن ضعیف به اندازهٔ بلند کردن باری سنگین برای یک بازوی ضعیف، دشوار است! هر دو می‌خواهند به‌سرعت از شر آن خلاص شوند! #آرتور_شوپنهاور 📖 مطالعه قسمت ۱۳ این حرف از سطح من بالاتر است ۳۱ - اگر می‌دانید که برای سؤال‌ها جوابی…
.....
انسان با صمیمیت بی‌اندازه
با دیگران از قدر و احترام خود
می‌کاهد. زیرا فرومایگان از
همه‌چیز سوءاستفاده می‌کنند،
بالاخص زمانی‌که دریابند
دسترسی به شما نیز آسان است‌.

#آرتور_شوپنهاور


📖 مطالعه قسمت ۱۴

اراده از عقل و هوش مؤثرتر است

۳۵ - یک ترفند دیگر وجود دارد
که به محض این‌که عملی می‌شود
دیگر ترفندها را غیر ضروری می‌کند.

- به‌جای استدلال روی
عقل و فکر :
بر روی اراده‌اش تأثیرگذار باشيد:
حتی اگر نظرات شما اشتباه و
خطرناک باشد، او و حاضران
دیدگاه‌های شما را می‌پذیرند.
" نیم مثقال اراده از صد کیلو
عقل و هوش مؤثرتر است
. "
اول به او بقبولانید که عقایدش
مضر است؛ اول از همه به‌خودش
ضرر می‌رسد و اگر موفق شوید،
او مثل سیب‌زمینی داغ آنها رها
می‌کند.

خصمت را گیج کن

۳۶ - با کمک اغراق و گزافه‌گویی‌،
طرف مقابل را گیج و مبهوت کنید؛
این ترفند بسیار کارساز است.
زیرا آدمی فکر می‌کند بامعنی و
صحیح است. چطور؟

اگر ضعف داشته باشه اما وانمود
کنه که همهٔ مسائل رو می‌فهمه؛
شما به‌راحتی می‌توانید عقاید
خود را به آن تحمیل کنید.
پس لازم است یک صحبت احمقانه
را با ظاهری خردمندانه بیان کنید؛
و ادعا کنید این مطمئن‌ترین برهان
است و نوع لحن باید طوری باشه
که وی را محسور کنید.

یک دلیل نادرست کل موضعش
را رد می‌کند


۳۷ - اگر حق با او بود ولی از
شانس خوب شما دلیل نادرستی
انتخاب کنه به آسانی می‌توانید
آن را رد کنید و بعد مدعی شوید
که استدلالی که مطرح می‌کنه،
علیه اصل قضیه است.
اگر هیچ دلیلی نداشت، برنده‌اید :)
به‌خاطر همینه که وکلای بد
همیشه پرونده‌های خوب را از
دست می‌دهند چون توجیه و
دلایلشان هیچ تناسبی با پرونده
نداره.

ص ۱۱۵

|| هنر همیشه بر حق بودن.
۳۸ راه برای پیروزی زمانی‌که
شکست خورده‌اید.
-/ شوپنهاور
• انتشارات ققنوس

• ادامه دارد

...📚
| - لوئیس تامس
در کتابِ گفته‌ها و خوانده‌ها

می‌نویسد:

انسان یگانه مخلوقِ نگرانِ روی
زمین است:

نگران زندگی، بیمناک از آینده،
ناخشنود از لحظهٔ حال،
ناتوان در حلِ مسئلهٔ مرگ و
عاجز از رسیدن به آرامش.
.
👍2
🔹🔶🔹🔶🔹

🔷 #حکایت

چوپان دروغگو نگارش جدید:

یکی بود یکی نبود،
غیر از خدا هیچ‌کس نبود.
چوپانی مهربان بود که در نزدیکی
دهی، گوسفندان را به چرا می‌برد.
مردم ده که از مهربانی و
خوش‌اخلاقی او خرسند بودند،
تصمیم گرفتند که گوسفندانشان را
به او بسپارند تا هر روز آنها را به
چرا ببرد. او هر روز مشعول مراقبت
از گوسفندان بود و مردم نیز از این
کار راضی بودند.

برای مدت‌ها این وضعیت ادامه داشت
و کسی شکوه‌ای نداشت تا اينکه...
یک روز چوپان شروع کرد به فریاد:
آی گرگ آی گرگ!
وقتی مردم خود را به چوپان رساندند
دريافتند که گرگی آمده است و یک
گوسفند را خورده است!
آنان چوپان را دلداری دادند و گفتند
نگران نباش و خدا را شکر که بقیهٔ
گله سالم است. اما از آن پس،
هر چند روز یک‌بار چوپان فریاد می‌زد:
گرگ، گرگ، آی مردم، گرگ.
وقتی مردم ده، سرآسیمه خود را
به چوپان می‌رساندند و می‌دیدند
کمی دیر شده و دوباره گرگ،
گوسفندی را خورده است. این
وضعیت مدت‌ها ادامه داشت و
همیشه مردم دیر می‌رسیدند و
گرگ، گوسفندی را خورده بود!

روزی مردم ده تصمیم گرفتند
پول‌های خود را جمع کنند و چند
سگ گله بخرند، از وحشی‌ترین‌ها و
قوی‌ترین سگ‌ها را...
چوپان نیز به آنها اطمینان داد که
با خرید این سگ‌ها، دیگر هیچگاه
گوسفندی خورده نخواهد شد.
اما پس از خرید سگ‌ها، هنوز مدت
زیادی نگذشته بود که دوباره صدای
فریاد ' آی گرگ آی گرگ ' چوپان به
گوش رسید! مردم دویدند و خود
را به گله رساندند و ديدند دوباره
گوسفندی خورده شده است.
ناگهان یکی از مردم که از دیگران
باهوش‌تر بود به بقیه گفت:
ببینید، ببینید هنوز اجاق چوپان داغ
است و استخوان‌های گوشت سرخ
شده و خورده شدهٔ گوسفندانمان
در اطراف پراکنده است!
مردم که تازه متوجه شده بودند که
در تمام این مدت چوپان دروغ
می‌گفته است، فریاد برآوردند:
آی دزد، آی دزد.
چوپان دروغگو را بگیرید تا ادبش
کنیم، اما ناگهان چهرهٔ مهربان و
مظلوم چوپان تغییر کرد. چهره‌ای
خشن به خود گرفت و چماق چوپانی
را برداشت و به‌سمت مردم حمله‌ور
شد. سگ‌ها هم که فقط از دست
چوپان غذا خورده بودند و کسی را
جز او صاحب خود نمی‌دانستند او
را همراهی کردند!
بسیاری از مردم از چماق چوپان و
بسیاری از آنها از گاز سگ‌ها زخمی
شدند. دیگران نیز وقتی این
وضعیت را دیدند، گریختند، در
روزهای بعد که مردم برای عیادت
از زخمی‌شدگان می‌رفتند به یکدیگر
می‌گفتند: خود کرده را تدبیر نیست.
یکی از آنها پیشنهاد داد که از این
پس وقتی داستان چوپان دروغگو
را برای کودکانمان نقل می‌کنیم باید
برای آنها توضیح دهیم که هرگاه
خواستید گوسفندان، چماق و
سگ‌های خود را به کسی بسپارید،
پیش از هر کاری در مورد درستکاری
او بررسی کنید و مطمئن شوید که
او دروغگو نیست!
اما معلم مدرسه که آنجا بود و
حرف‌های مردم را می‌شنید گفت:
دوستان توجه کنید که ممکن است
کسی نخست راستگو " باشد ولی
وقتی گوسفندان، چماق و سگ‌های
ما را گرفت وسوسه شود و
دروغگو شود.

بنابراین بهتر است
هیچگاه گوسفندان، چماق و سگ‌های
خود را به یک‌نفر نسپاریم ...

...📚
3👍3