کتاب دانش
2.96K subscribers
741 photos
471 videos
378 files
1.01K links
📚از بَس کتاب در گِرُوِ باده کرده ایم ، امروز خشتِ میکده ها از کتابِ ماست .📚

ارتباط با ادمین :
@marymdansh
کانال ما در ایتا :
https://eitaa.com/ktaban
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📚🍃🌺

قلش و قلندری و عاشق بودن
در مجمعِ رندانِ موافق بودن

انگشت‌نمای خلق و خالق بودن
به زانکه به خرقهٔ منافق بودن

◇ مهستی گنجوری

اجابت رنگین‌کمان آرزویتان
را خواستارم ♡




...📚🍃🌺
5😍1
🔹🔸🔹🔸🔹

◻️◽️ #حکایت

شیخی وارد شهری شد و سراغ
مسجد را گرفت
به او گفتند که در این شهر مسجدی
وجود ندارد!
شیخ گفت مگر شما خداپرست
نیستید؟
گفتند آری هستيم
پرسید مگر عبادت خدا را به‌جا
نمی‌آورید؟
گفتند آری خدا را عبادت می‌کنیم
شیخ گفت اگر مسجد و یا عبادتگاهی
ندارید پس چگونه خداوند را
عبادت می‌کنید؟‌

شخصی به وی گفت فردا صبح به
میدان شهر بیا تا به تو نشان دهم
چگونه خدا را عبادت می‌کنیم.
شیخ فردا صبح اول وقت به میدان
شهر رفت و آن شخص او را با خود
به محل کارش برد و مشغول کار شد
و از شیخ نیز خواست که به او
کمک کند.
شیخ از آنجا که به کار کردن عادت
نداشت خیلی زود خسته شد و
دست از کار کشید و به کناری نشست.
هنگام ناهار که شد مرد مقدار کمی به
او غذا داد و خود نیز مشغول خوردن
غذا شد.
شیخ گفت که این مقدار غذا خیلی
کم است و او را سیر نمی‌کند.
مرد پاسخ داد
چون تو خیلی زود خسته شدی و
کاری انجام ندادی همین مقدار غذا
بیشتر به تو تعلق نمی‌گیرد و پس از
خوردن ناهار و کمی استراحت
دوباره مشغول به کار شد و در
غروب هم دست از کار کشید و یک
سکه به شیخ داد و گفت دستمزد
یک روز کار ۱۵ سکه است چون تو
خیلی کم کار کردی یک سکه بیشتر
حق تو نیست و سپس شیخ و آن
مرد به‌سمت میدان شهر حرکت کردند.
در میدان شهر که تعدادی از مردم
نیز جمع بودند شیخ پرسید پس
عبادت خداوند چه شد؟
آن مرد به او پاسخ داد ما کار کردن
را عبادت خداوند می‌دانیم بنابراین
سعی می‌کنیم کار خود را به بهترین
شکل انجام دهیم.
مثلآ شخصی که بنا است و کارش
ساختن خانه برای مردم است چون
کارش را عبادت می‌داند سعی می‌کند
این کار را به‌بهترین شکل انجام دهد
و یا کسی‌که شغلش خرید و فروش
است تلاش می‌کند که بهترین اجناس
را به مردم بفروشد و خلاصه هرکس‌
به‌بهترین شکل کار خودش را انجام
می‌دهد.
شیخ فریاد کشید پس جهان آخرت
چه؟
شما برای ثواب و آن دنیای خود چه
می‌کنید؟
شخصی که اتفاقا مرد فاضل و
دانشمندی هم نبود مانند بقیهٔ مردم
در پاسخ به شیخ گفت تو
کار این دنیایت را به‌درستی
و خوبی انجام نمی‌دهی!
آن وقت ادعای جهان آخرت و دنیایی
دیگر را داری؟
و این‌طور بود که آن شیخ سرافکنده
و شرمسار آن شهر و دیار را ترک
کرد و دیگر هیچ‌وقت به آنجا برنگشت.

و چه زیبا گفت آن معلم اخلاق
#سعدی شیرین سخن ؛
عبادت به‌جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست


کوتاه‌ترین خطبهٔ نماز جمعهٔ تاریخ اسلام

شیخ محمود الحسنات:
اگر بیش از ۵۰ هزار شهید
و بیش از ۲۰۰ هزار مجروح
و ۲ میلیون آواره نتوانستند
امت اسلام را بیدار کنند،
حرف‌های من چه می‌تواند بکند ؟!
والسلام.!
نماز را بخوانیم...

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍94👎1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #فیلم_سینمایی

#جاده_خاکی

🎦 کارگردان پناه پناهی‌
🚻 بازیگران
پانته‌آ پناهی‌ها
حسن معجونی

یک خانوادهٔ ۴ نفره راهی سفری
شدند به‌سمت مرز تا پسر بزرگشان
را به‌دست قاچاقچیان بسپارند
که به آن‌سوی مرز ببرند.

جاده خاکی
راهی از سر اجبار و ضرورت
طنز تلخ و گزنده.
برای چرایی مهاجرت هرکسی
دلايل خود را دارد.‌

@ktabdansh 📚📚
...📚
👍7
.
هرکس به‌طریقی بالا می‌آید!

یکی پایش را بر سر دیگری می‌گذارد
یکی دستش را در جیب دیگری.

دیگری دستش را بر زانوی خود
می‌گذارد
یکی هم پایش را بر روی تمام
احساسات یا وجدانش.

در آخر کسی در جای خود
نمی‌ماند همه بالا می‌روند.

مهم این است وقتی به آن بالا
رسيديم دریابیم چه‌چیزی به‌دست
آوردیم و چه‌چیزی را به‌‌چه‌قیمت
از دست دادیم ..

...📚
👍9
اوه
15
📚🎧 مردی به نام اوه
سرش رو با ترس
به نشونه تأیید و تسلیم
تکون می‌ده
یه بی‌ ام‌ و
موضوعی که بعضی‌ها
به‌سختی درکش می‌کردن..‌
----

عشق هر روز و هر لحظه
طلب جدیدی از ما دارد.
یکی از ساده‌ترین آن‌ها
شاید فضا باشد
چقدر حاضرم به‌آدمی که
تو هستی فضا بدهم تا
آدمی باشی که
خودت می‌خواهی؟ - بکمن

...📚
👍7
از حکیمی پرسيدند مردم در چه‌حالت
شناخته می‌شوند؟
پاسخ داد ؛
اقوام در هنگام غربت
مرد در بیماری همسرش
زن در هنگام فقر شوهرش
دوست در هنگام سختی
مؤمن در هنگام بلا و امتحان الهی‌
فرزندان در پیری پدر و مادر
برادر و خواهر در تقسیم ارث ..

📚🌖
👍9
📚

◽️ یک برنامهٔ 30 روزه
◽️ موفقیت و توسعه فردی

برنامه‌ریزی یک ماهه بنویس
اطرافت را مرتب کن
عادات خوب را در خودت پرورش بده
یک کار جدید را تجربه کن
کاری را که از آن می‌ترسی انجام بده
یک ساعت زودتر بخواب
باشگاه ثبت‌نام کن
تنش را از خودت دور کن
تمام افکار منفی را رو کاغذ بنویس
........

[ وین دایر ؛
تجسم کنید از خواب برخاسته‌اید
و از این‌که یکی از افرادی که در
خواب دیده‌اید به دل‌خواه شما
رفتار نکرده و عصبانی هستید،
در این‌صورت خواهید گفت که
این خوابی بیش نبود
و سپس دنبال کار و زندگی خود
می‌روید...

همین سیاست را در زندگی خود
به‌کار ببندید و از فلج شدن
به‌وسیلهٔ اعمال دیگران
بپرهیزید. ]
...📚🍃
👍8
گوش کن انسان کوچک.pdf
4.1 MB
📚 گوش کن انسان کوچک
گوش کن آدمک


فرض کنیم من با خیال راحت
کار کنم ناگهان آلمان‌ها، روس‌ها
به کشورم حمله کنند من باید
دست به اسلحه ببرم آن‌وقت
شاهزاده تورم و مارشال‌الدوله
خودشان نه کار کنند نه دفاع!
آدمک‌ها را به خدمت می‌خوانند!
تو بالای سر سرباز گمنامی و
آنان بمب اتم را هم امتحان
کرده‌اند برای کشتن..
#ویلهم_رایش

داستان فردی را روایت می‌کند که
تنها زندگی می‌کند هیچ دوستی
ندارد و با گربه‌اش صحبت می‌کند.
به بررسی عمیق مسائل روانی و
اجتماعی انسان مدرن ضعف‌ها
ترس‌ها آزادی و سرکوب می‌پردازد
📚#گوش_کن_آدمک

t.iss.one/ktabdansh 📚
.
👍5
- گمان می‌کنم وجه تفاوت واقعی ما
با جانواران وفاداری نیست.
انسانی‌ترین مشخصه‌ای که آن‌ها
پاک از آن بی‌بهره‌اند احساس دیگری
است که وجود شما از آن سرشار است.

+ چه احساسی؟

- غرور.

|| #ژان_کریستوف_روفن
📕 قلادهٔ سرخ |
نشر مد / ص ۱۵۸
👍61
📖 مطالعه قسمت ۱
📗 #هنر_همیشه_بر_حق_بودن
۳۸ راه برای پیروزی
زمانی‌که شکست خورده‌اید!

منطق و دیالکتیک مترادف بودند
اما فکرکردن، درنظرگرفتن،
محاسبه کردن و " گفتگوکردن "
دو مقوله‌ی کاملآ متفاوت‌اند ‌
واژهٔ دیالکتیک اولین‌بار توسط
افلاطون در کتاب جمهور "
استفاده شده و قدیمی‌تر از
کلمهٔ منطق است‌ .
دیالکتیک: هنر جدل پیشرفته!
شوپنهاور پاسخ این‌که چگونه ممکن
است حق با کسی باشد ولی طرفِ
ناحق پیروز شود را برآمده از
دنائت فطری بشری می‌داند:
اگر طبیعت آدمی پست نبود و
کاملا شریف بود، در هر گفتمانی
تنها در پی کشف حقیقت می‌بودیم.
وسوسه فریبکاری بسیار شدید
است. سستی عقل و سرسختی اراده
ما به‌طور متقابل از یکدیگر حمایت
می‌کنند.
باید طرف مقابل را برآشفته
کنی؛ زیرا وقتی عصبانی باشد،
قوهٔ تشخیص را ازدست می‌دهد.
باید به‌نوعی مغلطه کنی.
برای مثال وقتی می‌گوید همه‌چیز
این کشور چنان رو به انحطاط است
که زندگی برای‌مان تنگ امده است
می‌توانی با لحنی کاملا حق به
جانبانه بگویی: چرا با اولین پرواز
مملکت را ترک نمی‌کنی؟‌
#آرتور_شوپنهاور

به‌نظر من با مطالعه این کتاب
سر و زبونمون بیشتر می‌شه 😅

ادامه دارد

...📚
👍8
پست موقت -

کتاب قطعات تفکر هم به‌صورت
خلاصه و مفید برای دوستانی که
انتخاب کردن در اولین فرصت باهم
مطالعه می‌کنیم.
یادمون باشه شوپنهاور یادآوری
کرده که:
" هنگام مواجه شدن با ابلهان تنها یک
راه برای نشان دادن شعور خود دارید
و آن همکلام نشدن با آن‌هاست"
حالا کتاب هنر همیشه بر حق بودن
رو مطالعه کنیم که در بحث‌ها و
جدل‌ها راه و روش درست رو بکار
ببندیم...

تشکر از همراهی شما و
اعتماد شما 🙏 🥰
👍5😍4
...

افسوس بر ملتی که لاف‌زن را
به‌عنوان قهرمان تحسین می‌کنند.

افسوس بر ملتی که صدايشان را
جز آن‌گاه که برای خاکسپاری می‌روند
بلند نکنند و جز در میان ویرانه‌هایشان
لاف نزنند و طغیان نکنند
مگر آن زمان که گردنشان میان
خنجر و تشت است.

افسوس بر ملتی که
دولتمردانش روباه ،
دانشمندانش شیاد
و هنرش وصله‌زنی و تقلید است‌.
افسوس بر ملتی که دانشمندانش را
گذر سال‌ها گنگ کرده و
قوی‌مردانش هنوز در گهواره اند.

👤 #جبران_خلیل_جبران

|| باغ پیامبر |

...📚
👍10
کتاب دانش
... داستان‌های کوتاه قسمت ۱ ■ مردک بازنشسته نوشتهٔ: #بوریس_ویان برای خروج از محوطه از میان ساختمان‌های مدرسهٔ راهنمایی و دیوارهای بلند و خاکستری که حیاط دبیرستان را دور می‌زد، می‌گذشتند. زمین از خاکه جوشه که نباید با نخود لوبیای خشک اشتباهش…
.....

داستان‌های کوتاه
مردک بازنشسته


کشف‌های بزرگ غالبا نتیجهٔ
حسن‌اتفاق است.
لاگریژ یک روز پنجشنبه، بر‌حسب اتفاق،
تمام قد روی یک تفاله آهن افتاد.
پوست زانویش کنده شد اما هیچ
اهمیتی نداشت. وقتی از زمین بلند
می‌شد، سنگ چخماق گرد و قشنگی
را که در اثر افتادنش از زمین
بیرون آمده بود و تقریبآ شبیه یک
تیله بزرگ به‌نظر می‌رسید.
اما مثل یک سنگ قابل استفاده بود،
در دست داشت.
سنگ را محکم در مشت گرفت و به
دقت پیش خود نگه‌داشت.
همان روز روبر به این فکر خنده‌دار
افتاد که قوز مردک بازنشسته لاستیکی
است و مثل یک توپ بالا و پایین
می‌پرد.

لاگریژ پیش از آن‌که ارتباطی
ذهنی بین این دو نکته برقرار کند،
سنگ چخماق از دستش در رفت و
با صدایی خوش و خفه، درست به
قوز پیرمرد خورد.
مردک هنوز فرصت سربرگرداندن
پیدا نکرده بود که سه پسرک تردست
پشت سپیدارها پنهان شدند و
دیدن مردک که با صدایی ضعیف
آسمان را به یاری می‌طلبید تا شاهد
بینوایی‌اش باشد،
برايشان منظره‌ای زیبا و شادی‌بخش
به‌وجود آورد.
روبر با صدایی هیجان‌زده زمزمه کرد:
- ای بابا کمی زیاده‌روی کردی‌ها.
پنتور گفت:
چه حرف‌ها! خیال می‌کند از درخت
افتاده.
لاگریژ بادی به غبغب انداخت و گفت:
- خب که چی؟ چیزی نشده. مگر
نگفتم که قوزش لاستیکی است.
دونفر دیگر با تحسین نگاهش کردند
و مردک بازنشسته غرولندکنان،
درحالی‌که گاه و بی‌گاه به پشت سرش
نگاه می‌کرد، راهش را ادامه داد.

بازی روز به روز کامل‌تر می‌شد.
پنتور، لاگریژ و روبر در زبردستی و
مهارت باهم رقابت می‌کردند.
در کلاس نقاشیِ پدر میشون " با
شوق و علاقه گلوله‌های بی‌عیب و
نقصی می‌ساختند که مخزن‌های داخلی
و پر از مایه‌های مختلف داشت؛
جوهر، جوهر بزاق مخلوط با پودر
مداد رنگی، تراشه‌ی میزهای چوبی،
شناور در آب...
سه‌شنبهٔ بعد روبر تا جایی پیش‌رفت
که در یک بمب بسیار قوی که بلافاصله
بعد از اختراع، بمب اتمی نام‌گذاری
شد، شاشید.
روز چهارشنبه، پنتور که نمی‌خواست
عقب بماند، پیکان کوچکی آورد که
با جوشاندهٔ خرخاکیِ خشک و کوبیده
محلول در مایع شیمیایی، به‌دقت
آغشته و زهرآگینش کرد.
وقتی پيکان کوچک درست به وسط
پشتش خورد،
مردک بازنشسته فورا از حرکت
بازماند و تقریبآ راست ایستاد.
بچه‌ها منتظر بودند که مثل یک
گراز پیر برگردد و مقابله کند اما
پیرمرد چیزی نگفت، پس از چند لحظه
بیشتر کمر خم کرد، سری تکان داد
و بی‌آنکه روی برگرداند، راهش را
ادامه داد.
پره‌های پیکان، لکه‌های کوچک و
ابی رنگی را وسط قوزش شکل
داده بودند.

فردای آن روز، روبر و لاگریژ دچار
افسردگی شدند. چون انجام کاری
سرگرم‌کننده‌تر از کار پنتور واقعآ
مشکل شده بود.
با این همه لاگریژ فکر جالبی در
مخیله داشت.
او در حین تعقیب روزانه، محوطهٔ
پر درخت را ترک کرد و در فاصلهٔ
بسیار نزدیک، طوری‌که به‌نظر می‌رسید
تقریبآ به مردک چسبیده است،
به‌دنبال او راه افتاد.
سپس ناگهان ایستاد. صبر کرد تا
پیرمرد چند قدمی جلو برود و
به دوستان علامت داد که
نگاهش کنند.

نوشتهٔ؛ بوریس ویان

ادامه دارد

...📚🌟🖊
👍8
هرچیزی که قيمت آن از دست‌رفتن
آرامشت باشد
بسیار گران است.
- پائولو کوئلیو

📚🌒
5👍2🕊2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
👤 #گرنت_کاردون

🔳 خلاصه کتابِ قانون 10 برابر

کتاب قانون 10 برابر، توصیه‌های
واضحی را فراهم می‌کند که
چطور مسیرتان به‌سمت
موفقیت را به‌بهترین نحو
برنامه‌ریزی کنید.
این بخش‌ها به‌شما نشان می‌دهد
که چرا این استراتژی گمنام کار
می‌کند و این‌که چطور از آن
استفاده کنید.

🔳 هم‌چنین به‌شما ابزارهایی را
می‌دهد که برای این‌که از هرزمان
دیگری موفق‌تر بشوید
به‌آن نیاز دارید.

یادمان باشد؛
هدف از زندگی، زندگی کردن
است
،
چشیدن نهایت تجربه، مشتاقانه
و بدون ترس به‌سوی تجربیات
جدید و غنی‌تر حرکت کردن.

@ktabdansh 📚📚
...🍃📚
👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حقیقتِ انسان
به آنچه بیان می‌کند نیست
بلکه حقیقتِ او نهفته در آن
چیزی است که از اظهار آن
عاجز است ...


[ زیگموند_فروید ||

...📚
👍3👌2
کتاب دانش
..‌.. 📖 مطالعه قسمت بیستّ هفت آدمی چیست؟ چنبری از مارهای وحشی که به‌ندرت باهم در صلح و صفا به‌سر توانند بُرد‌. عالیجناب #فردریش_نیچه به‌راستی آن‌کس که می‌خواهد برق آینده را روشن کند، باید همچون ابری طوفانی، مدت‌های مدید بر کوه‌ها…
...

بوزینه در برابر انسان چیست؟
چیزی خنده‌آور یا مایهٔ
شرمِ دردناک.
انسان در برابر اَبَر‌مرد نیز
همین‌گونه خواهد بود،
چیزی خنده آور یا مایهٔ شرمِ
دردناک.
#فردریش_نیچه

📖 مطالعه قسمت بیستّ هشتم

زرتشت در فکر فرورفته بود که
ناگاه پای مردی که خود را در مرداب
پنهان کرده بود، لگد کرد.
" مرا ببخش، مرا ببخش. تو در اینجا
چه می‌کنی؟
گفت من مالک نفس خویشم.
من مشهور به وجدان معنوی هستم.
/ بهتر است انسان چیزی نداند تا
بسیاری چیزها را نیمه بداند!
/ بهتر است با عقاید خودمان یک
ابله سفیه باشیم تا این‌که با عقاید
دیگران یک مرد دانشمند به‌حساب
آییم. من به ریشهٔ امور رخنه می‌کنم.
به‌شرط آنکه زمین آن محکم و سخت
یاشد، یک وجب آن نیز مرا بس است
و دیکر اعتنایی به بزرگی و کوچکی
و خوبی یا بدی آن ندارم.
/ جایی که درستی من پایان یابد،
کوری من شروع می‌شود.
زرتشت که دید زالوها خون او را
مکیده‌اند، او را به غار خود دعوت
کرد.
زرتشت در راه به پیرمردی رسید که
چون جادوگران بود؛ گفت؛ ای زرتشت،
من از هنرهای خود خسته‌ام و از خود
متنفرم. من بزرگ نیستم. ای زرتشت
همه‌چیز من دروغ است!
و چنين گفت زرتشت
من تو را به‌صورت یک توبه‌کار فکری
محترم میشمارم و اگر تو تنها به
اندازهٔ یک چشم بر هم زدن راست
گفته باشی در همین لحظه بوده
است.
جادوگر گفت من آن‌کسی‌که کاملا
درست و ساده و یک‌رو است و
کشتی عقل است را می‌جستم.
زرتشت راه غار را به او نشان داد
و چنين گفت کیست که بداند بزرگی
و کوچکی در کدام است؟ سفیهان و
ابلهان اغلب خوش اقبالند.
اکنون جهان قلمرو اوباش است.

دوباره در راه زرتشت مردی را دید ؛
یک حقه‌باز تردست و معجزه‌گر مورد
لطف خداوند و یک انکار‌کنندهٔ جهان
تقدس یافته.
از تبار کشیشان.
ای کاش شیطان او را می‌گرفت!
ولی افسوس که شیطان هرگز در
آن‌جایی که باید باشد نیست!
این خپلهٔ لعنتی همواره دیر می‌رسد!

در آن لحظه مرد به‌پا خاست و
به پیشواز زرتشت رفت:
ای مرد سرگردان، من راه خود را گم
کرده‌ام. این جهان بعید و عجیب است.
من در پی مردی مقدس هستم که
در جنگل خود به‌تنهایی به‌سر
می‌برد.
من آمده‌ام جشن ادعیه ربانی را
برپا سازم.
زیرا بدان من آخرین پاپ هستم.
سپس گفت؛ ای مرد محترم،
این دست، دست کسی‌است که
همواره به مردم آموزش رحمت
داده است.
ولی اکنون همین دست،
دست کسی را که در جستجوی او
هستی، یعنی دست مرا که
زرتشت هستم می‌فشرد.
چنين گفت زرتشت

📚چنین گفت زرتشت - نیچه


● ادامه دارد
...📚
👍4
.
غلیانِ احساسات چون روغن‌کاریِ
بیش از اندازه ذهن را خفه می‌کند.

[ 📕 مردی که می‌خندد
• نشر هرمس / ص ۸۳ ||
👍4
🌀🌀🌀🌀🌀

من هیچ‌گاه وعظ ترسناکی را که
وقتی کوچک بودم در نماز خانهٔ
مدرسه‌مان شنیدم ، فراموش
نمی‌کنم حتی یادآوری‌اش هم
ترسناک است:
آن موقع مغز کودکانه‌ام سخن آن
واعظ را به گوش جان شنید.
او برایمان داستان یک جوخه سرباز
را تعریف کرد، که بر روی یک خط
آهن مشغول تمرین نظامی بودند.
در یک لحظهٔ حساس که قطار
داشت از رو به رو به جوخه
می رسید، حواس سرجوخه پرت
شد و دستور تغییر مسیر را نداد.
سربازان آن‌قدر خوب تعلیم دیده
بودند که هرگز بدون دستور
فرمانده تغییر جهت نمی‌دادند.
البته من حالا دیگر این داستان را
باور نمی‌کنم و امیدوارم خود واعظ
هم آن را باور نکند.
اما وقتی نه ساله بودم آن را
باور کردم، چون آن را از زبان
بزرگتري می‌شنیدم که بر من
ارشدیت داشت.
و چه خود آن واعظ این داستان
را باور داشت و چه نداشت،
می‌خواست ما کودکان را وادار تا
رفتار برده وار و تعبد بی‌چون و
چرای آن سربازان را به‌رغم
نامعقولی‌اش تحسین کنیم و
الگوی خود قرار دهیم.
و من یکی که تحسین کردم.

اکنون در بزرگسالی، تقریبا برایم
ناممکن است که درک کنم چطور آن
موقع از خود پرسیدم که آیا من هم
این شجاعت را خواهم داشت که
بدون دستور فرمانده راهم را کج
نکنم و به قیمت زیر قطار رفتن
انجام وظیفه کنم.

|| پندار خدا
- ريچارد داوکینز

...📚
2👍2🔥2
اوه
16
📚🎧 مردی به نام اوه

اوه آه بلندی کشید
عجب اوضاعی!
خانم خبرنگار چنان داد زد
که اوه مجبور شد بازهم
گوشی رو دورتر بگیره

" اگر آدم‌ها غم را باهم
تقسیم نکنند غم، آدم‌ها را
تقسیم می‌کند - بکمن
...📚
3