کتاب دانش
3.12K subscribers
770 photos
508 videos
393 files
1.03K links
📚از بَس کتاب در گِرُوِ باده کرده ایم ، امروز خشتِ میکده ها از کتابِ ماست .📚

ارتباط با ادمین :
@marymdansh
کانال ما در ایتا :
https://eitaa.com/ktaban
Download Telegram
Audio
📚🎧 #کلبه_عمو_تم

نویسنده؛ هریت بیجر استو

ساموئل گفت اوه رمو رمو
و صورت سیاهش از تجسم
یک نقشه شیطنت‌آمیز
برقی زد من حالا کاری می‌کنم
که سر جایت بایستی

یک درخت عظیم زبان
گنجشک در حیاط
سایه افکنده بود و
میوه‌های مثلثی شکل و
برنده آن همه‌جای زمین
پراکنده بود
ساموئل یکی از آن‌ها را
برداشت نزدیک کره اسب
آمد او را نوازش کرد بدنش
را خاراند و چنين می‌نمود
که می‌خواهد حیوان را
رام کند و به بهانه صاف
کردن زین یکی از این
میوه‌ها را در نهایت
چالاکی زیر زین طوری
قرار داد که ...

قسمت ۶
📚
هرکس در رنج‌کشیدنِ خود
یکه‌و‌تنهاست..
رنجی که فرد می‌کشد توسط دیگران
به سنجش در نخواهد آمد و
درک نخواهد شد..

- خاطرات سوگواری
- رولان بارت

📚🌒
1👍1
.
می‌دونین آقا ،
ما تو زندگی‌هامون چی کم داریم؟

یه‌ذره تفریح،

یه‌چیزی که پنج دقیقه هم
که شده ،
همه‌چی رو از یادمون ببره..

دریغا...

-سیامک گلشیری


...📚
کتاب دانش
... داستان‌های کوتاه ○□ مهمان آلبر کامو ساعتی راه رفتند و نزدیک نوعی سنگ آهک قله تیز، استراحت کردند. برف هرچه سریع‌تر آب می‌شد، آفتاب آب گودال‌ها را می‌بلعید و فلات را که اندک اندک خشک و مانند هوا مرتعش می‌شد، به‌سرعت پاک می‌کرد. وقتی دوباره به‌راه…
...

داستان‌های کوتاه
□○ مهمان
آلبر کامو

با این همه پس از مدتی برگشت.
عرب هنوز آنجا بر روی لبهٔ تپه بود
و اینک با بازوهایی آویزان به
آموزگار نگاه می‌کرد. دارُ احساس کرد
گلویش فشرده می‌شود. پس از
بی‌صبری ناسزایی گفت، با دست
علامتی داد و دوباره به راه افتاد.
وقتی بار دیگر ایستاد و نگاه کرد،
کاملآ دور شده بود. دیگر کسی روی
تپه نبود. دار مردد ماند، اکنون
خورشید در آسمان نسبتآ بالا آمده
بود و پیشانی‌اش را سخت می‌سوزاند.
آموزگار ابتدا کمی دودل، سپس
مصممانه راهِ رفته را بازگشت. وقتی
به تپهٔ کوچک رسید، سراپا غرق
عرق بود. با سرعت تمام از تپه بالا
رفت و نفس‌زنان روی قله ایستاد.
در جنوب، مزرعه صخره‌ها زیر
آسمان آبی به‌وضوح ترسیم شده بود
اما در شرق، روی دشت، بخار گرما
از همان وقت روز بالا می‌آمد و
در آن مه رقیق، دارّ با قلبی افسرده
مرد عرب را دید که به‌سوی جادهٔ
زندان آهسته گام برمی‌دارد.

اندک زمانی بعد، آموزگار که پشت
پنجرهٔ کلاس درس ایستاده بود،
نور زردی را که از بلندی‌های آسمان
روی تمام سطح فلات فرو‌می‌ریخت،
بی‌آنکه ببیند، نگاه می‌کرد. پشت
سرش روی تخته سیاه، بین پیچ و
خم‌های رودخانه‌های فرانسه،
عبارتی خودنمایی می‌کرد که
دستی بی‌مهارت با گچ نوشته و
او به‌تازگی خوانده بود:
برادرت را تسلیم کردی، سزای
کارت را می‌بینی. دارُ به آسمان، به
فلات و فراسوی آن‌ها به زمین‌های
ناپیدایی که تا دریا گسترش می‌یافتند
نگاه می‌کرد. در آن دیار پهناوری که
سخت دوست می‌داشت،
تنها بود.
تمام شد.



داستان‌های کوتاه
◇◇ نغمهٔ تباهی
نویسنده: #موریس_بارس

قسمت اول

هنگامی‌که در کنسرت روز یکشنبه
حضور می‌یابید، آیا گاه توانسته‌اید
از تأثیر ارکستر که گوناگون‌ترین
سحر و افسون‌هایش را با شور و
شوقی فرابشری پاره پاره در فضا
می‌تراود بیرون آئید و پیرامون
خود به زنان در خلسه، جوانان
سراپا لرزه و سالمندانی که به‌سوی
خاطرات رنگ‌باختهٔ گذشته سر
برمی‌گردانند، بنگرید؟ دیروز در
کنسرت شاتله " زمانی‌که آهنگ
تریسان " نواخته شد، برخی زنان
جوان، چهره‌های آشفته و حیران
داشتند. سپس نوبت به نغمه‌ای
مخالف رسید، ترکیبی از تأثراتی
زودگذر، جزئیاتی ریز و گریزپا،
بی‌نظم و نامنتظره، پژواک الوان
در جويبار، که ما را به رؤیایی
گنگ، به ابهام و ناپایداری تسلیم
می‌کرد.

ادامه دارد.

ترجمهٔ خانم مهوش قویمی

...📚🌟🖊
.
مردمی شده‌ایم که دیگر
هیچ هوسی نداریم و بی‌آنکه به
حق و ناحق توجهی داشته باشیم
زندگانی بی‌رنگ‌و‌بویی را به‌سر
می‌بریم. آری ما دیگر حتی به
خودمان هم شبیه نیستیم..

- آدمک حصیری
/ آناتول فرانس

📚🌒
1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هرمزگان
ایران زیبا


دلا نزد کسی بنشین که
او از دل خبر دارد

به زیر آن درختی رو که
او گل‌های تر دارد

در این بازار عطاران
مرو هر سو چو بیکاران

به دکان کسی بنشین که
در دکان شکر دارد

جنابِ؛ #مولانا

...📚🌺🍃
😍3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
آشنایی با #مشاهیر

👤 #سهراب_شهید_ثالث

۷ تیر۱۳۲۳ متولد تهران
۱۰ تیر ۱۳۷۷
در وین مشغول تحصیل شد.
در سال ۱۳۴۷ به ایران بازگشت
و چند فیلم مستند ساخت.
با مضامین انتقادی زندگی کارگران
که به مذاق مسؤلان وقت خوش
نیامد و در نهایت مجبور به ترک
ایران شد.

فیلم قرنطینه را کلید زده بود نیمی
از آن تولید شده بود که با توقیف
مواجه شد.


○ سکانس‌هایی از فیلم
طبیعت بی‌جان
از شاهکارهای سینمای موج نوی
ایران به کارگردانی
سهراب شهید ثالث با دیالوگ‌هایی
کم و تصاویر خاص و ماندگار.
طبیعت_بی‌جان به‌طور جدی،
مسائل فلسفی و اگزیستانسیالی
را در قالبی واقع‌گرایانه و با زبان
سینمایی مدرن بیان می‌کند.
این فیلم نقطهٔ عطفی در
سینمای ایران بود که بعدها
بر محسن مخملباف،
عباس کیارستمی
و جعفر پناهی تأثیر گذاشت.
سبک به‌کاررفته حالتی شاعرانه،
سرد و واقع‌گرا دارد.

طبیعت بی‌جان

سهراب_شهید_ثالث

تماشاکنیم باهم

...📚
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم_سینمایی

#رومئو_و_ژولیت

• 1996
• اقتباسی از نمایشنامهٔ
• رومئو و ژولیت
• شاهکار #شکسپیر

○ دیالوگ
لذت شدید، پایانی شدید
به‌همراه دارد. مانند باروت و
آتش که در لحظه‌ای که بایکدیگر
همراه می‌شوند، باهم یکی
می‌شوند و سپس در زمان کوتاهی
نابود می‌شوند.

t.iss.one/ktabdansh 📚
.
Audio
📚🎧 ##کلبه_عمو_تم

نویسنده؛ هریت بیجر

تم گفت متشکرم آقا
بازرگان گفت فراموش نکن
اگر نیرنگی بزنی من تمام این
پول را از اربابت می‌گیرم
اگر حرف مرا گوش می‌داد
هرگز به شما سیاه‌ها
اعتماد نمی‌کرد شماها
مانند مارماهی می‌لغزید
و فرار می‌کنید
تم درحالی‌که مقابل شلبی
ایستاده بود گفت
آقا من هشت‌سال داشتم
هنگامی‌که خانم پیرم شما
را در آغوش من گذاشت و
شما یک‌سال هم نداشتید
او به‌من گفت تم این بچه
ارباب تو خواهد بود از او
خوب مراقبت کن و اکنون
آقا از شما می‌پرسم آیا
هرگز در انجام‌ وظیفه کوتاهی
کردم ؟

قسمت ۷
📚
🌎 #ادبیات_ملل

شیرکو بیکس


سبدی از آواز وَ
از پروانه

آغوشی از غم و مهتاب

قطاری از بوسه‌های پنهانی

" و اتاقی آکنده از دَغَل


همه را گذاشتم پیش‌روی
این روزگار..

اولی را به کودکان داد،
دومی را به زنان،
سومی را داد به عاشقان!

وَ چهارمی را داد به سیاستمداران!!

📚🌒
2
📚🍃

Whatever decision you make,

Make it.
But either stay with it,
Or be completely carefree!
Doubt destroys man

هر تصمیمی می‌گیری, بگیر.

ولی یا با تمام وجود پاش بمون,
یا کلا بی‌خیالش شو!

تردید, آدم رو نابود می‌کنه.

👤#اریک_کریپ
3
گند زدایی مغز.pdf
2.7 MB
📚 گندزدایی مغز :
تخصصی برای مخاطب عام‌ و
سبک نوشتاری فوق‌العاده

👤 فیث جی هاپر :
مشاور و درمانگر

چگونه علم را به‌یاری بگیریم و
از شر افسردگی، وسواس،
خشم، نگرانی و هراس
رها شویم.
با اصول عملی مبتنی بر
عصب‌شناسی و روان‌درمانی.

یک لحن کوبنده و صریح که
شما را مجذوب می‌کند.
تمرینات این کتاب را جدی‌بگیرید

📚 #گندزدایی_مغز

t.iss.one/ktabdansh📚
.
👍1
کتاب دانش
.... 📖 مطالعه 🧩 قطعات تفکر 🖊 امیل_سیوران نشر مرکز ۵ - کسی‌که طعم تحقیر را نچشیده، نمی‌داند رسیدن به پایین‌ترین درجهٔ وجود خویش چه می‌تواند باشد. [ تحقیرشدن؛ این احساس انسان را کوچک می‌کند ] ۶ - لحظه‌ای که فکر می‌کنیم همه‌چیز را فهمیده‌ایم،…
...

📖 مطالعه

🧩 قطعات تفکر
🖊 امیل_سیوران

نشر مرکز

۱۱ - در مرز خويشتن:
هیچ‌کس رنجی را که کشیده‌ام،
رنجی را که می‌کشم تجربه
نخواهد کرد، حتی خودم. "

[ توضيح این تفکر، سخت، ناراحت‌کننده
و درک آن ورای رنج‌هاست.... ]

۱۲ - راسکولنیکف بودن
- بدون بهانهٔ قتل

[ قهرمان رمان جنایت و مکافات؛
کشمکش‌های درونی برای گناه
انجام‌ شده... ]

۱۳ - تمام بغض و رنجش‌های ما ناشی
از آن است پایین‌تر از آنچه هستیم‌
باقی مانده‌ایم و نتوانسته‌ایم به
حد خودمان برسیم: گناهی که
هرگز دیگران را برای آن
نمی‌بخشیم.

۱۴ - واقعیت به‌من تنگی‌نفس می‌دهد "

" عواقب به‌دنیا آمدن "

۱۵ - اگر در پایان نباشد:
در شروع هر شادی خدایی هست. "

۱۶ - روشن‌بینی تنها عادت مضری است
که انسان را رها می‌کند - رها
در بیابان ! "

۱۷ - هرچه‌ سال‌ها می‌گذرد، شمار
کسانی‌که می‌توان حرفشان را فهمید
کمتر می‌شود. وقتی دیگر کسی
نمی‌ماند که با او سخن بگویی،
عاقبت چنان خواهی بود که پيش
از آن‌که نامی بر تو نهند بودی.

۱۸ - " شدن:
دردِ جان‌کندنی که تمام نمی‌شود "

[ یاد این جمله از مولانا؛
در دنیایی که همه می‌خواهند
کسی شوند تو هیچ باش..‌. ]

۱۹ - " استدلالی علیه دانش:
این دنیا ارزش شناخته‌شدن را ندارد.

۲۰ - تنها زمانی طعم زندگی را
می‌توانیم تشخیص دهيم که
خود را از قید داشتن سرنوشت
خلاص کرده باشیم. "


۲۱ - " هر تفکر باید نابودی لبخندی
را به‌یادمان آورد
. "

ص ۵۰ / ۵۱ / ۵۲

ادامه دارد

...📚
.
راه‌حل"
اسم خوش آب و رنگ‌تری هم دارد:
شهود.
شهود یعنی لحظه‌ای که اوضاع
در سیلاب فهمی تازه به شکلی
برگشت‌ناپذیر عوض می‌شود.

[ ادِر لارا
|| رها و هوشیار می‌نویسم |
• نشر اطراف ص ۵۲ /
📚

امراضِ روحی در اثر تربیت
به‌وجود می‌آید.
در اثر مزخرفاتی که از طفولیت
در سر انسان پُر می‌کنند.
در اثر وضع زشت اجتماع.
خلاصه؛ اجتماع را اصلاح کنید،
دردها ناپدید می‌شوند!

| 📚 پدران و پسران ||

...
👍1
کتاب دانش
... داستان‌های کوتاه □○ مهمان آلبر کامو با این همه پس از مدتی برگشت. عرب هنوز آنجا بر روی لبهٔ تپه بود و اینک با بازوهایی آویزان به آموزگار نگاه می‌کرد. دارُ احساس کرد گلویش فشرده می‌شود. پس از بی‌صبری ناسزایی گفت، با دست علامتی داد و دوباره به…
...

داستان‌های کوتاه
◇◇ نغمهٔ تباهی
نویسنده: #موریس_بارس

قسمت ۲

چنين می‌نمود که شنوندگان رو به
هلاک رفته‌اند و آن‌گاه سومین
نمایش برنامه فراخوانده شد.
همگی ناگهان در پریشانی پر
همهمهٔ بهار فرولغزیدند. جنونی
وحشیانه، خشونتی حیوانی، تمایل
به انکار همهٔ قوانین.
وه که در آن لحظه، دیدن
واکنش‌های متفاوت جمعیتی
درغلتیده به اشتیاق غارت، جنایت،
آتش‌سوزی و تجاوز، چه زیبا و
باشکوه بود.

سراسر آن بعدازظهر سرشار از
هماهنگی، بهترین نواها برای
ناسازگاری باهم، یکی جایگزین
دیگری شد. دیگر روی نیمکت‌ها تنها
نبودیم. دیگر تنها بین آدمیان
نبودیم، اهریمنان به تالار هجوم
آورده بودند. زیرا در جهان هستی
نغمه‌هایی هست که در حریم جان
نفوذ می‌کند و خردمندی‌های ما،
دیوانگی‌های ما و جوش و خروش
ناشناخته وجودمان را برمی‌انگیزد.
موسیقی با نیروهای عالم نامرئی
پیوندی ناگسستنی دارد. از آن‌ها
سرچشمه می‌گیرد و می‌تواند آن
نیروها را تنظیم یا خارج کند.
لیکن ما موسیقی را ناشیانه دوست
داریم و نوای جادوئیش را گیج و
بی‌مهارت به‌کار می‌گیریم و برنامهٔ
ارکسترها؛ ناسنجیده و بی‌تدبیر ما
را از هذیانی به هذیان دیگر می‌کشاند
تا آشفتگی و پریشانی ما را فزون‌تر
کند. آیا هم‌زمان فراخواندن ایزدان
خفته در برزخ دلهایمان عاقلانه
است؟ حال آن‌که تنها یکی از این
اهریمنان زنجیر گسیخته برای
تنزل هوش و عقل‌مان کافی است؟
و آیا به‌نظر شما هوشیارانه است که
با شور و هیجانی چنین گوناگون با
پایان گرفتن کنسرت، بر سنگفرش
سیاه غروبی زمستانی، سرنگون
گردیم و روح‌های دلیر شده، بی‌هدف
به راه بیفتند؟

در گذشته و در اعصار اولیه، مردم
سحر و جادوی هولناک نغمه‌هایی را
که از زمین به آسمان می‌رسید و از
آسمان بر زمین فرو می‌آمد، بهتر
می‌شناختند. انسان‌های پیشین بدون
شک درس عبرتی به ما آموخته‌اند
یا لااقل چنين می‌نماید که داستان
اسرارآمیزی که شاوان " دانشمند
در سوماتشین " مشهور گرد آورده
است این نکته را به اثبات می‌رساند.

دوهزاروپانصد سال پیش در
شانتونگ، شاهزاده خانم لینگ"
روزی احساس کرد که وجودش
سرشار از تب‌و‌تابی است برای
مجرب بودن و چیره گشتن.
ناسنجیده سوگندی یاد کرد.
بر آن شد تا به دیار تسینگ " نزد
دوک فینگ " پیر فاتح آسیا برود.
زیرا که او با گنج‌های فراوان و
شکوه و جلالش چشم مردم چین
را خیره کرده بود. چه‌کسی بیش
از فینگ پیر ، فاتح آسیا، درخور
تکریم پارسایانهٔ شاهزاده خانم بود؟
و او در کجا می‌توانست مجالی
درخشان‌تر برای جلوه‌گری نهایت
جذابیت و فریبندگی‌اش داشته باشد؟
پس پیش‌گویی کرد که به‌زودی
آن رئیس‌الروسا را به شگفتی
می‌آورد.

ادامه دارد

...📚🌟🖊
1
به‌خودت کمی اهمیت بده
وگرنه لابه‌لای زندگی از بین
می‌روی و هیچ‌کس هم نمی‌فهمد .

📚🌒
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تصور کنید توسط یک مار
نیش خورده‌اید
به‌جای این‌که سعی کنید
خودتان را از سم نجات دهید
دنبال مار بروید و بفهمید
چرا نیش زده و به مار
بفهمانید لایق نیش خوردن
نبوده‌اید

ما اغلب بر روی منبع درد
تمرکز می‌کنیم و به‌دنبال
تأیید یا پاسخ از کسانی
هستیم که ما را آزار دادند
و به‌جای این‌که
روی بهبودی خودمان
تمرکز کنیم سم بیشتری
وارد بدن‌مان می‌کنیم


نگاهت به درون خودت باشد

نگه‌داشتن خشم مثل این
است که سم بنوشید ...

📚#کتاب_دانش

...📚
2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فیلم کوتاهی از نیچه در بیمارستان


درمورد نیچه بسیار می‌توان نوشت
نیچه با این‌که خودش فیلسوف
بدبینی بود و فلسفه‌ای خوش‌بینانه و
مبتنی بر ارادهٔ انسانی پایه‌گذاری کرد.
دلیلش همان گریز از رنج بود.

[ فردریش ویلهلم نیچه
۱۵ اکتبر ۱۸۴۴ - ۲۵ اوت ۱۹۰۰
فیلسوف، شاعر، آهنگساز و
فالولوژیست کلاسیک بزرگ آلمانی ||

نوشته‌های بسیار ژرف و پر ایجاز
آمیخته با افکاری انقلابی با یکی از مشهورترین جملهٔ او
" خدا مرده است " که بحث‌های
فراوانی را پدید آورد. او رشتهٔ
الهیات را در نتیجهٔ از دست دادن
ایمانش به عیسی‌مسیح رها کرد و
تحت‌نظر ریشتل " به مطالعه‌
فیلولوژی و سپس فلسفه یونانی
پرداخت.
در باب آنارشیست می‌نویسد؛
در حقیقت تنها یک مسیحی واقعی
وجود دارد و او نیز بر بالای صلیب
کشته شد.
کتاب ؛ جهان همچون اراده و تصور
شوپنهاور را خواند و اعلام کرد یک شوپنهاوری شده است.
در ۲۳ سالگی به خدمت نظام رفت و
هوادار آرتور شوپنهاور و آهنگساز
آلمانی " واگنر " شد. برتراند راسل
درمورد نیچه می‌گوید: ابر مرد نیچه
شباهت بسیاری به زیگفرید
( پهلوان افسانه‌‌ای آلمان ) دارد...

@ktabdansh 📚📚
...📚
کتاب دانش
... 📖 مطالعه قسمت سیُ‌پنج وای اگر کسی جز زرتشت شما را می‌دید! ای پاپ پیر، چگونه خود را راضی کردی که خری را به‌صورت خدای خود بپرستی؟ پاپ جواب داد؛ ای زرتشت من در امور مربوط به خدا، بیناتر از تو هستم. آن‌کس که گفت خداوند روح است، بزرگ‌ترین قدم را…
...


📖 مطالعه قسمت سیُ‌شش

ای عالی‌مردان شما چه‌فکر می‌کنید؟
آیا من پیامبر هستم؟ یا یک مرد
خیال‌باف یا یک معبر خواب یا
یک زنگ نیمه‌شب؟
/ درد هم خوشی است، لعنت هم
سعادت است. / آیا شما هرگز به
شادی آری گفته‌اید؛ اگر چنین است
به همهٔ غم‌ها نیز آری گفته‌اید.
/ همه‌چیز به‌هم متصل است.
/ شادی عشق را می‌خواهد و
می‌بخشد؛ آن‌قدر غنی است که
تشنهٔ غم و جهنم و کینه و ابدیتی
عمیق و ژرف است. خود را و غم
را می‌جوید.
آیا آواز مرا آموختید؟
برخیزید و سرود زرتشت را
بسرایید.
/ جهان عمیق است / غم آن عمیق
است. غم می‌گوید از اینجا برو!
ولی شادی طالب ابدیت است.
چنين گفت زرتشت
صبح روز بعد زرتشت برخاست
و پرندگان و حیوانات گرداگرد او
جمع شده بودند. زرتشت اشک
می‌ریخت و بی‌حرکت نشسته بود.
من هنوز مردان واقعی خود را
به‌دست نیاورده‌ام. آنها خوابند!
خیلی زود خاطراتش به او
برگشت؛ فالگیر پیر دیروز برای
من پیش‌گویی می‌کرد. اکنون
زرتشت پخته شده. رنج و همدردی
من چه اهمیتی دارد؟ مگر من در
پی سعادتم؟‌ / نه من فقط در فکر
کار خودم هستم. این است پگاه
من! روز من در حال طلوع است.
ای ظهر عظیم. ناگهان فریاد کرد:
ترحم! ترحم نسبت به عالی‌مردان
آخرین گناه من است. رحم بر
انسان‌های والاتر! آن‌هم سپری
شد.
چنين گفت زرتشت و غار خویش
را ترک گفت رخشان و نیرومند
به‌سان خورشید بامدادی که از
پسِ کوه‌های تاریک سربرزند.

● تمام شد.

📚 #چنین_گفت_زرتشت


هنر و هیچ‌چیز جز هنر!
این است آن وسیله‌ای که
زندگی را برای ما ممکن‌
می‌سازد، آن جاذبهٔ بزرگ که
ما را به زندگی متقاعد می‌کند.
آن محرکهٔ بزرگ زندگی.
هنر، ارزشی بیش از حقیقت
دارد.
عالیجناب #فردریش_نیچه

" حدود ۶۰۰ صفحه از کتاب
چنين گفت زرتشت به‌طور
خلاصه نویسی با همراهی
شما انجام شد.

مطالعه کتاب بعدی با مشارکت
و انتخاب شما خواهد بود.♡
...📚
1