Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
● Zorba the Greek
● اجرای قطعهٔ زوربای یونانی
● توسط نوازندگان خیابانی سیمبالوم
ساز سیمبالوم ( Cimbalom )
یکی از سازهای پیچیده و قدیمی
اروپای مرکزی و مناطق کولینشین
امریکا میباشد.
●■ اگر من جوانی تو را داشتم
برای هر کاری با کله میدویدم!
با کله رفتن پی هرچیزی، پی کار،
شراب، عشق و نترسیدن
نه از خدا و نه از شیطان،
این است معنای جوانی.
●■ خدا، گاهی بهصورت لیوانی
آب خنک است، گاهی بهصورت
پسرکی که به روی زانوان شما
میجهد، یا زنی افسونگر و یا
فقط بهصورت یک گردش کوتاه
سحری. خوشا بهسعادت کسیکه
بتواند او را در زیر هر نقابی
بشناسد!
●■ خدای مهربان کسی است که
نه در هفت طبقهٔ آسمان میگنجد و
نه در هفت طبقهٔ زمین،
ولی در دل آدمیزاد میگنجد.
" پس زنهار که هیچوقت
دل کسی را نشکنی !
📔 #زوربای_یونانی
- نیکوس کازانتزاکیس ||
...📚
● اجرای قطعهٔ زوربای یونانی
● توسط نوازندگان خیابانی سیمبالوم
ساز سیمبالوم ( Cimbalom )
یکی از سازهای پیچیده و قدیمی
اروپای مرکزی و مناطق کولینشین
امریکا میباشد.
●■ اگر من جوانی تو را داشتم
برای هر کاری با کله میدویدم!
با کله رفتن پی هرچیزی، پی کار،
شراب، عشق و نترسیدن
نه از خدا و نه از شیطان،
این است معنای جوانی.
●■ خدا، گاهی بهصورت لیوانی
آب خنک است، گاهی بهصورت
پسرکی که به روی زانوان شما
میجهد، یا زنی افسونگر و یا
فقط بهصورت یک گردش کوتاه
سحری. خوشا بهسعادت کسیکه
بتواند او را در زیر هر نقابی
بشناسد!
●■ خدای مهربان کسی است که
نه در هفت طبقهٔ آسمان میگنجد و
نه در هفت طبقهٔ زمین،
ولی در دل آدمیزاد میگنجد.
" پس زنهار که هیچوقت
دل کسی را نشکنی !
📔 #زوربای_یونانی
- نیکوس کازانتزاکیس ||
...📚
❤2👏1
کتاب دانش
... 📖 مطالعه قسمت ۴ در قسمت قبل یک مثال از هگل خواندیم؛ هگل رئیس دپارتمان فلسفه دانشگاه برلین بود. شوپنهاور پس از انتشار کتابش/ جهان همچون اراده و تصور / که تقریبآ فروش خوبی نداشت، بر این عقیده بود که توطئهای علیه او توسط هگل، فیشته و…
...
زن بیش از مرد در زمانِ حال
میزیَد و حتی وقتی که
زمان حال قابل تحمل نیست
زن به فراست از آن محفوظ میگردد؛
این همان سرچشمهٔ خوشرویی و
لطف زنانه است که ایشان را
جهت انگیزشِ علاقهٔ مرد مهیا
میسازد و بهوقت احتیاج آنگاه
که مرد زیر اضطراب کمر خم
میکند موجب تسلیخاطر است.
از کتابِ ؛ جهان و تأملات فیلسوف.
📖 مطالعه قسمت ۵
۷ - با سؤالپیچ کردن اقرار بگیر
اگر بحث بهصورت دقیق و منظم
پیش بره و طرفین مایل باشند که
در نهایت به درک و فهم روشن و
مناسب دست پیدا کنند،
وقتی شما یک قضیه را مطرح میکنین
در پی اثبات آن هم هستین پس
باید طرف مقابل صحت صحبتهای
شما رو تأیید کنه.
( اقامه دعوی کنید )
-- در این روش، شما باید پرسشهای
وسیع و زیادی بپرسید و سرعتِ
استدلال ( دلیل خواستن، گواهی خواستن؛ یادآوری کنم هدف از استدلال: اثبات یک ادعا هست ) نتایج رو بالا ببرید.
درنظرداشتهباشید مکرر استدلال کنید و
طرف مقابل هم نمیتونه بحث رو بهدرستی دنبال کنه و متوجهٔ ضعف شما نمیشه.
۸ - خصمت را عصبانی کن
در این ترفند قدرت قضاوت صحیح
از طرف مقابل سلب میشه و
هرچیزیکه به نفعش باشه رو
تشخیص نمیده.
برای این کار هم کاملآ بیانصاف باش
و ضد و نقیض صحبت کن ( مغلطه کن )
و در کل گستاخانه رفتار کن.
توی کتاب نوشته بیادب باش
اما منظور حرفهای رکیک نیست
نوعی بیپروایی و حاضرجوابی هست.
۹ - سؤالهای انحرافی مطرح کن
از یک ترکیب متفاوت برای پرسشها
استفاده کن. * طوری سؤالها رو
پس و پیش کن که طرف مقابل
متوجه نشه چی در سر داريد و
نتواند حدس بزند که هدف نهایی
شما چیست *
بنابراین نمیتواند اقدامات خاصی
برای خنثی کردن طرح شما انجام
بده. حتی میتوانید جوابها رو
[ حصول ] را متفاوت یا متضاد با
ماهیت بهکار ببرید.
/ مقایسه کنید با ترفند شماره ۳ .
|| هنر همیشه بر حق بودن
۳۸ راه برای پیروزی زمانیکه
شکست خوردهاید
- شوپنهاور
● ادامه دارد
...📚
زن بیش از مرد در زمانِ حال
میزیَد و حتی وقتی که
زمان حال قابل تحمل نیست
زن به فراست از آن محفوظ میگردد؛
این همان سرچشمهٔ خوشرویی و
لطف زنانه است که ایشان را
جهت انگیزشِ علاقهٔ مرد مهیا
میسازد و بهوقت احتیاج آنگاه
که مرد زیر اضطراب کمر خم
میکند موجب تسلیخاطر است.
از کتابِ ؛ جهان و تأملات فیلسوف.
📖 مطالعه قسمت ۵
۷ - با سؤالپیچ کردن اقرار بگیر
اگر بحث بهصورت دقیق و منظم
پیش بره و طرفین مایل باشند که
در نهایت به درک و فهم روشن و
مناسب دست پیدا کنند،
وقتی شما یک قضیه را مطرح میکنین
در پی اثبات آن هم هستین پس
باید طرف مقابل صحت صحبتهای
شما رو تأیید کنه.
( اقامه دعوی کنید )
-- در این روش، شما باید پرسشهای
وسیع و زیادی بپرسید و سرعتِ
استدلال ( دلیل خواستن، گواهی خواستن؛ یادآوری کنم هدف از استدلال: اثبات یک ادعا هست ) نتایج رو بالا ببرید.
درنظرداشتهباشید مکرر استدلال کنید و
طرف مقابل هم نمیتونه بحث رو بهدرستی دنبال کنه و متوجهٔ ضعف شما نمیشه.
۸ - خصمت را عصبانی کن
در این ترفند قدرت قضاوت صحیح
از طرف مقابل سلب میشه و
هرچیزیکه به نفعش باشه رو
تشخیص نمیده.
برای این کار هم کاملآ بیانصاف باش
و ضد و نقیض صحبت کن ( مغلطه کن )
و در کل گستاخانه رفتار کن.
توی کتاب نوشته بیادب باش
اما منظور حرفهای رکیک نیست
نوعی بیپروایی و حاضرجوابی هست.
۹ - سؤالهای انحرافی مطرح کن
از یک ترکیب متفاوت برای پرسشها
استفاده کن. * طوری سؤالها رو
پس و پیش کن که طرف مقابل
متوجه نشه چی در سر داريد و
نتواند حدس بزند که هدف نهایی
شما چیست *
بنابراین نمیتواند اقدامات خاصی
برای خنثی کردن طرح شما انجام
بده. حتی میتوانید جوابها رو
[ حصول ] را متفاوت یا متضاد با
ماهیت بهکار ببرید.
/ مقایسه کنید با ترفند شماره ۳ .
|| هنر همیشه بر حق بودن
۳۸ راه برای پیروزی زمانیکه
شکست خوردهاید
- شوپنهاور
● ادامه دارد
...📚
❤2
.
ما نِمیپوشیم عیبِ خویش
اَما دیگران
عیبِها دارَندُ اَز ما جُمله را پوشیدهاَند ..
خانم؛ پروین اعتصامی
ما نِمیپوشیم عیبِ خویش
اَما دیگران
عیبِها دارَندُ اَز ما جُمله را پوشیدهاَند ..
خانم؛ پروین اعتصامی
توتالیتاریسم_حکومت_ارعاب،_کشتار.pdf
17.5 MB
|| رژیمهای توتالیتر ;
سیاست خارجیشان را واقعا
بر طبق این فرض پایه اداره
میکنند که سرانجام به هدف
نهایی فتح جهان دست خواهند
یافت؛ هر اندازه این هدف از
دسترسشان دور باشد و هرچقدر
هم که درخواستهای آرمانیشان
با ضرورتهای زمان ناسازگار
باشند، باز چشم از آنها برنمیدارند.
اصطلاح تودهها تنها به مردمی
اطلاق میشود که ماهیتاً چیزی
بیشتر از مجموعهای از انسانهای
بیهویت و بیتفاوت نيستند،
در نتیجه نمیتوان آنها را
در سازمانی مبتنی بر مصلحت
مشترک یا در احزاب سیاسی و
حکومتهای محلی یا در
سازمانهای حرفهای و اتحادیههای
کارگری متشکل کرد این مردم به
گونهای بالقوه در هر کشوری وجود
دارند و اکثریت عظیم افراد خنثی
و ازنظر سیاسی بیتفاوت کشور
را تشکیل میدهند که نه به حزبی
میپیوندند و نه حتی بهپای
صندوق رأی میروند.
این تودهها بر اثر
آگاهی از یک مصلحت مشترک
گردهم نمیآیند آنها فاقد آن
احساس تمایز طبقاتی ویژهاند که
در هدفهای معین و محدود و
دسترسپذیر بیان میشود.
✍ #هانا_آرنت
📚#توتالیتاریسم
ترجمهٔ؛ محسن ثلاثی
چگونگی شکلگیری استبداد
در دولتهای تمامیتخواه
t.iss.one/ktabdansh 📚
.
سیاست خارجیشان را واقعا
بر طبق این فرض پایه اداره
میکنند که سرانجام به هدف
نهایی فتح جهان دست خواهند
یافت؛ هر اندازه این هدف از
دسترسشان دور باشد و هرچقدر
هم که درخواستهای آرمانیشان
با ضرورتهای زمان ناسازگار
باشند، باز چشم از آنها برنمیدارند.
اصطلاح تودهها تنها به مردمی
اطلاق میشود که ماهیتاً چیزی
بیشتر از مجموعهای از انسانهای
بیهویت و بیتفاوت نيستند،
در نتیجه نمیتوان آنها را
در سازمانی مبتنی بر مصلحت
مشترک یا در احزاب سیاسی و
حکومتهای محلی یا در
سازمانهای حرفهای و اتحادیههای
کارگری متشکل کرد این مردم به
گونهای بالقوه در هر کشوری وجود
دارند و اکثریت عظیم افراد خنثی
و ازنظر سیاسی بیتفاوت کشور
را تشکیل میدهند که نه به حزبی
میپیوندند و نه حتی بهپای
صندوق رأی میروند.
این تودهها بر اثر
آگاهی از یک مصلحت مشترک
گردهم نمیآیند آنها فاقد آن
احساس تمایز طبقاتی ویژهاند که
در هدفهای معین و محدود و
دسترسپذیر بیان میشود.
✍ #هانا_آرنت
📚#توتالیتاریسم
ترجمهٔ؛ محسن ثلاثی
چگونگی شکلگیری استبداد
در دولتهای تمامیتخواه
t.iss.one/ktabdansh 📚
.
👎1👏1
کتاب دانش
.... شال، پيشانی لجوجی را نمایان میساخت و زیر پوستی سوخته اما اندکی رنگپریده در اثر سرما تمام چهره حالتی در عین حال نگران و سرکش داشت که وقتی مرد عرب صورتش را بهسوی او برگرداند و مستقیم در چشمهایش نگاه کرد، سبب تعجب دارُ شد. آموزگار گفت: به اتاق…
...
فردا صبح باید او را به روستای
تنگی ببری. مردک مثل تو قوی است
و از این بیستکیلومتر راه نمیترسد.
بعد، دیگر کاری نداری. دوباره به
سراغ زندگی راحت و شاگردانت
برمیگردی.
صدای سمزدن و شیهه اسب از
پشت دیوار بهگوش میرسید.
دارُ از پنجره نگاه میکرد. مطمئنأ
هوا داشت روشن میشد و روی
فلات پر برف نوری گسترش مییافت.
وقتی تمام برفها آب میشد،
خورشید دوباره فرمانروائی میکرد
و یکبار دیگر دشتهای سنگی را
میسوزاند. آسمانِ همواره یکسان،
دوباره روزهای پیاپی، روشنایی
خشکی را بر گستره خلوتی که در
آن هیچ چیز حضور انسان را
یادآور نمیشد، فرومیریخت. دارُ
بهسوی بالدوسکی سر برگرداند و
گفت:
- بگو ببینم، چکار کرده؟
و پیش از آنکه ژاندارم دهانش را
باز کند ، پرسید:
- فرانسه بلد است؟
- نه حتی یک کلمه بلد نیست. از یک
ماه پیش دنبالش میگشتیم اما
قایمش کرده بودند. پسرعمویش را
کشته است.
- مخالف ماست؟
- فکر نمیکنم. ولی آدم چه میداند.
- چرا پسرعمویش را کشته؟
- مسائل خانوادگی، من اینطور فکر
میکنم. ظاهرآ یکی از آنها غلاتی
به دیگری بدهکار بوده. خیلی مشخص
نیست. بههرصورت با یک ضربه
چاقو او را کشته. میدانی، درست
مثل یک گوسفند، پخ !
بالدوسکی گذر تیغهای از روی گلو
را با حرکتی تقلید کرد و مرد عرب
که توجهاش جلب شده بود، با نوعی
نگرانی به او نگاه میکرد. خشمش
ناگهان نسبت به آن مرد، نسبت به
همهٔ آدمها با شرارتهای زشت،
کینههای پایانناپذیر و خونخواری
دیوانهوارشان بر وجود دارُ چیره
شد. اما کتری روی بخاری قلقل
میکرد. برای بالدوسکی چای ریخت،
تردید کرد، سپس دوباره به مرد عرب
چای داد. عرب برای دومین بار چای
را با ولع سر کشید. وقتی دستهایش
را بالا برد، جبهاش اندکی کنار رفت
و آموزگار سینهٔ لاغر و عضلاتیاش
را دید. بالدوسکی گفت:
- متشکرم پسر، حالا باید بروم.
بلند شد و درحالیکه ریسمانی از
جیب بیرون میکشید، بهطرف
مرد عرب رفت. دارُ با خشونت
پرسید:
- چکار میکنی؟
- ژاندارم پیر حیرتزده، طناب را
به او نشان داد، سپس تردید کرد:
- هر طور که میل توست. مطمئنأ
اسلحه داری؟
- تفنگ شکاریم هست.
- کجا؟
- در چمدان.
- بهتر است تفنگ را نزدیک
تختخوابت بگذاری.
- چرا؟ من که از چیزی نمیترسم.
- پسر، تو دیوانهای. اگر شورش کنند،
هیچکس در امان نمیماند.
خشک و تر را باهم میسوزانند.
داستانهای کوتاه
○□ مهمان
✍ آلبر کامو
ادامه دارد
...📚🌟🖊
فردا صبح باید او را به روستای
تنگی ببری. مردک مثل تو قوی است
و از این بیستکیلومتر راه نمیترسد.
بعد، دیگر کاری نداری. دوباره به
سراغ زندگی راحت و شاگردانت
برمیگردی.
صدای سمزدن و شیهه اسب از
پشت دیوار بهگوش میرسید.
دارُ از پنجره نگاه میکرد. مطمئنأ
هوا داشت روشن میشد و روی
فلات پر برف نوری گسترش مییافت.
وقتی تمام برفها آب میشد،
خورشید دوباره فرمانروائی میکرد
و یکبار دیگر دشتهای سنگی را
میسوزاند. آسمانِ همواره یکسان،
دوباره روزهای پیاپی، روشنایی
خشکی را بر گستره خلوتی که در
آن هیچ چیز حضور انسان را
یادآور نمیشد، فرومیریخت. دارُ
بهسوی بالدوسکی سر برگرداند و
گفت:
- بگو ببینم، چکار کرده؟
و پیش از آنکه ژاندارم دهانش را
باز کند ، پرسید:
- فرانسه بلد است؟
- نه حتی یک کلمه بلد نیست. از یک
ماه پیش دنبالش میگشتیم اما
قایمش کرده بودند. پسرعمویش را
کشته است.
- مخالف ماست؟
- فکر نمیکنم. ولی آدم چه میداند.
- چرا پسرعمویش را کشته؟
- مسائل خانوادگی، من اینطور فکر
میکنم. ظاهرآ یکی از آنها غلاتی
به دیگری بدهکار بوده. خیلی مشخص
نیست. بههرصورت با یک ضربه
چاقو او را کشته. میدانی، درست
مثل یک گوسفند، پخ !
بالدوسکی گذر تیغهای از روی گلو
را با حرکتی تقلید کرد و مرد عرب
که توجهاش جلب شده بود، با نوعی
نگرانی به او نگاه میکرد. خشمش
ناگهان نسبت به آن مرد، نسبت به
همهٔ آدمها با شرارتهای زشت،
کینههای پایانناپذیر و خونخواری
دیوانهوارشان بر وجود دارُ چیره
شد. اما کتری روی بخاری قلقل
میکرد. برای بالدوسکی چای ریخت،
تردید کرد، سپس دوباره به مرد عرب
چای داد. عرب برای دومین بار چای
را با ولع سر کشید. وقتی دستهایش
را بالا برد، جبهاش اندکی کنار رفت
و آموزگار سینهٔ لاغر و عضلاتیاش
را دید. بالدوسکی گفت:
- متشکرم پسر، حالا باید بروم.
بلند شد و درحالیکه ریسمانی از
جیب بیرون میکشید، بهطرف
مرد عرب رفت. دارُ با خشونت
پرسید:
- چکار میکنی؟
- ژاندارم پیر حیرتزده، طناب را
به او نشان داد، سپس تردید کرد:
- هر طور که میل توست. مطمئنأ
اسلحه داری؟
- تفنگ شکاریم هست.
- کجا؟
- در چمدان.
- بهتر است تفنگ را نزدیک
تختخوابت بگذاری.
- چرا؟ من که از چیزی نمیترسم.
- پسر، تو دیوانهای. اگر شورش کنند،
هیچکس در امان نمیماند.
خشک و تر را باهم میسوزانند.
داستانهای کوتاه
○□ مهمان
✍ آلبر کامو
ادامه دارد
...📚🌟🖊
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
یک درمانگر خردمند
ساکت نمینشیند تا
ما پُرحرفی و وراجی کنیم و
هرچه به ذهنمان میرسد بگوییم...
اگر افراد با گفتن هرچه
به ذهنشان میرسد درمان میشدند،
مدتها پیش قهوهخانهها
انسان را درمان کرده بودند!
جان فردریکسون
...📚
یک درمانگر خردمند
ساکت نمینشیند تا
ما پُرحرفی و وراجی کنیم و
هرچه به ذهنمان میرسد بگوییم...
اگر افراد با گفتن هرچه
به ذهنشان میرسد درمان میشدند،
مدتها پیش قهوهخانهها
انسان را درمان کرده بودند!
جان فردریکسون
...📚
❤1👍1
کتاب دانش
... برای انسانیکه نمیخواهد جزء توده باشد ; ,کافی است خودش را دستکم نگیرد و در عوض وجدان پاک خود را دنبال کند که به او نهیب میزند ; خودت باش! همهٔ آنچه که اکنون میکنی، میاندیشی، میطلبی، از آنِ خودت نیست... || #فردریش_نیچه -/ شوپنهاور بهمثابه…
...
📖 مطالعه قسمت سیُدو
از تقواهای ناچیز و سیاستهای
بیمقدار و ملاحظات جزوی و
تجمعات مورچگان و راحتیِ
حقیر و سعادت و خوشی اکثریت،
فراتر رَوید و بر آنها تعالی یابید.
ای برادران آیا شهامت دارید؟
/ صاحبان ارواح سرد، قاطرها،
کوران و مستان را من قویدل
نمیدانم. / آنکس شهامت دارد که
ترس را بشناسد ولی آن را مغلوب
کند. بشر باید بهتر و شریرتر
شود؛ این سخنان را برای گوشهای
دراز نتوان گفت؛ / هر حرفی
به هر دهانی تعلق ندارد.
آیا فکرمیکنید من راه نشان میدهم؟
نه! باید بر تو صاعقه نازل شود تا
به ارتفاع برسی/ ( سختی، برای بشر
رنج بکِش نه از رنجهای خودت )
برق دانش من چشمها را کور کرد.
/ هرگز بیش از نیروی خود چیزی
اراده نکن. [ منظور این هست که
دراینصورت دست به تقلب و
بیاعتمادی و دروغ خواهی زد. ]
/ دوستی و راستی کمیاب و
گرانبهاست. این دوره متعلق به
اوباش است. فرق بسیاری است
میان آزادی و سراب علم.
/ این را تحمل نکنید که دیگران
شما را حمل کنند. بر پشت و سر
دیگران برای رسیدن به ارتفاعات
سوار مشوید. / ميوهٔ شما مبنای
عمل شماست. / به هوش باشید
و فریب تقواهای دروغین را
نخورید! از زنان بپرسید! هیچکس
برای خوشی نمیزاید! آنکس که
طفلی بهدنیا میآورد باید روح
خود را تمیز کند. / از خودتان
چیزهای غیرممکن مخواهید.
/ از تقوای خود به ارتفاع برسید
نه از عیوب پدرانتان. ببینید!
پلیدی و ناپاکی درون ، مقدسانِ
صحرانشین را بوجود آورده.
اگر در قمار شکست خوردهاید
[ منظور زندگی، ایمان، پاکی ]
چه اهمیتی دارد/ شما هنوز،
بازی کردن و خندیدن را نیاموختهاید.
آیا همواره بر سر یک میز عظیم
و خنده و قمار ننشستهایم؟
- شکست نخوردهایم؟
/ اگر وازده و بیفایده هستی،
بسیار خب! / لااقل شجاع باش.
* هرچه تعالی یابی، موفقیت
نادرتر میشود.
* بشاش و خندهرو باش! اگر
شکست خوردی، چه اهمیتی دارد؟
* ای عالیترین مرد؛ هنوز بسیاری
چیزها ممکن است.
* ای عالیمردان در اطراف خود
چیزهای کوچک خوب و کامل را
بچینید. / چیز کامل به انسان
امیدواری میدهد.
* دلیلی برای خنده بیافرین.
* عشق بزرگ، عشق نمیطلبد،
بلکه زیادتر میخواهد.
از سر راه افراد مطلق دور شوید!
آنها دل را افسرده میکنند.
* همه چیزهای خوب، بهطور کج
به مقصد میرسند. * همهٔ چیزهای
خوب میخندند. / قدمهای یک
مرد او را لو میدهند.
آنکس که پاهای چالاک دارد؛
از روی مرداب و گِل، همچون یخِ
صیقلی، میرقصد.
/ ای برادران؛ دلهای خود را بلند
و بلندتر نگاه دارید. حتی روی
سرهای خود بایستید.
/ ای تاج مردان خندان، من خندهٔ
خود را تقديس کردهام.
* بهتر است انسان در راه سعادت
و خوشی حماقت کند نه در راه
بدبختی. / بهتر است انسان
برقصد تا اینکه لنگلنگان راه
برود.
خواهشمندم این دانش را از من
بیاموزید: حتی بدترین چیزها هم
جنبهٔ خوبی دارند حتی بدترین
چیزها هم پا برای رقصیدن دارند.
/ متکی به ذات خود باشید /
همهٔ اضطراب و تشویش بیسر و
پایان اوباشان و همهٔ آههای سوزان
را فراموش کنید!
/ باد به آهنگ آواز خوش میتازد و
میرقصد، میلرزاند و میجهد،
همچو باد باشید.*
رحمت بر ان روح بیبندوبار که
میتازد. رحمت بر روح طوفانی و
وحشی که بر روی چمن و مرداب
میرقصد. رحمت بر ارواح آزاد و
خندان.
ای عالیمرد، هرگز خندهٔ از تهدل
را فراموش نکنید. من خنده را
مقدس ساختم. ای عالیمردان،
خندیدن را بیاموزید!
چنين گفت زرتشت
" ازنظر فردریش، رقصيدن و تفکر
به یک پایان یکسان ختم میشوند؛
بزرگداشت زندگی "
● ادامه دارد
...📚
📖 مطالعه قسمت سیُدو
از تقواهای ناچیز و سیاستهای
بیمقدار و ملاحظات جزوی و
تجمعات مورچگان و راحتیِ
حقیر و سعادت و خوشی اکثریت،
فراتر رَوید و بر آنها تعالی یابید.
ای برادران آیا شهامت دارید؟
/ صاحبان ارواح سرد، قاطرها،
کوران و مستان را من قویدل
نمیدانم. / آنکس شهامت دارد که
ترس را بشناسد ولی آن را مغلوب
کند. بشر باید بهتر و شریرتر
شود؛ این سخنان را برای گوشهای
دراز نتوان گفت؛ / هر حرفی
به هر دهانی تعلق ندارد.
آیا فکرمیکنید من راه نشان میدهم؟
نه! باید بر تو صاعقه نازل شود تا
به ارتفاع برسی/ ( سختی، برای بشر
رنج بکِش نه از رنجهای خودت )
برق دانش من چشمها را کور کرد.
/ هرگز بیش از نیروی خود چیزی
اراده نکن. [ منظور این هست که
دراینصورت دست به تقلب و
بیاعتمادی و دروغ خواهی زد. ]
/ دوستی و راستی کمیاب و
گرانبهاست. این دوره متعلق به
اوباش است. فرق بسیاری است
میان آزادی و سراب علم.
/ این را تحمل نکنید که دیگران
شما را حمل کنند. بر پشت و سر
دیگران برای رسیدن به ارتفاعات
سوار مشوید. / ميوهٔ شما مبنای
عمل شماست. / به هوش باشید
و فریب تقواهای دروغین را
نخورید! از زنان بپرسید! هیچکس
برای خوشی نمیزاید! آنکس که
طفلی بهدنیا میآورد باید روح
خود را تمیز کند. / از خودتان
چیزهای غیرممکن مخواهید.
/ از تقوای خود به ارتفاع برسید
نه از عیوب پدرانتان. ببینید!
پلیدی و ناپاکی درون ، مقدسانِ
صحرانشین را بوجود آورده.
اگر در قمار شکست خوردهاید
[ منظور زندگی، ایمان، پاکی ]
چه اهمیتی دارد/ شما هنوز،
بازی کردن و خندیدن را نیاموختهاید.
آیا همواره بر سر یک میز عظیم
و خنده و قمار ننشستهایم؟
- شکست نخوردهایم؟
/ اگر وازده و بیفایده هستی،
بسیار خب! / لااقل شجاع باش.
* هرچه تعالی یابی، موفقیت
نادرتر میشود.
* بشاش و خندهرو باش! اگر
شکست خوردی، چه اهمیتی دارد؟
* ای عالیترین مرد؛ هنوز بسیاری
چیزها ممکن است.
* ای عالیمردان در اطراف خود
چیزهای کوچک خوب و کامل را
بچینید. / چیز کامل به انسان
امیدواری میدهد.
* دلیلی برای خنده بیافرین.
* عشق بزرگ، عشق نمیطلبد،
بلکه زیادتر میخواهد.
از سر راه افراد مطلق دور شوید!
آنها دل را افسرده میکنند.
* همه چیزهای خوب، بهطور کج
به مقصد میرسند. * همهٔ چیزهای
خوب میخندند. / قدمهای یک
مرد او را لو میدهند.
آنکس که پاهای چالاک دارد؛
از روی مرداب و گِل، همچون یخِ
صیقلی، میرقصد.
/ ای برادران؛ دلهای خود را بلند
و بلندتر نگاه دارید. حتی روی
سرهای خود بایستید.
/ ای تاج مردان خندان، من خندهٔ
خود را تقديس کردهام.
* بهتر است انسان در راه سعادت
و خوشی حماقت کند نه در راه
بدبختی. / بهتر است انسان
برقصد تا اینکه لنگلنگان راه
برود.
خواهشمندم این دانش را از من
بیاموزید: حتی بدترین چیزها هم
جنبهٔ خوبی دارند حتی بدترین
چیزها هم پا برای رقصیدن دارند.
/ متکی به ذات خود باشید /
همهٔ اضطراب و تشویش بیسر و
پایان اوباشان و همهٔ آههای سوزان
را فراموش کنید!
/ باد به آهنگ آواز خوش میتازد و
میرقصد، میلرزاند و میجهد،
همچو باد باشید.*
رحمت بر ان روح بیبندوبار که
میتازد. رحمت بر روح طوفانی و
وحشی که بر روی چمن و مرداب
میرقصد. رحمت بر ارواح آزاد و
خندان.
ای عالیمرد، هرگز خندهٔ از تهدل
را فراموش نکنید. من خنده را
مقدس ساختم. ای عالیمردان،
خندیدن را بیاموزید!
چنين گفت زرتشت
" ازنظر فردریش، رقصيدن و تفکر
به یک پایان یکسان ختم میشوند؛
بزرگداشت زندگی "
📚چنین گفت زرتشت - نیچه
● ادامه دارد
...📚
کُلِ فرهنگ به شما میگوید
بشتابید،
درحالیکه هنر میگوید
عجله نکنید،
همیشه به هنر گوش کنید ( :
[ - هوگ موس
📔 هنرِ فهمِ هنر
ترجمهٔ شیوا نوروزی
نشر نظر / ص ۹۵ ||
بشتابید،
درحالیکه هنر میگوید
عجله نکنید،
همیشه به هنر گوش کنید ( :
[ - هوگ موس
📔 هنرِ فهمِ هنر
ترجمهٔ شیوا نوروزی
نشر نظر / ص ۹۵ ||