Khiyabannevis
122 subscribers
4 photos
6 files
15 links
Download Telegram
⬇️
اما واقعیت این است که دستگاه امنیتی اگر کوچکترین عقلی داشته باشد به جای چنین کار کودکانه‌ای جنگ گلادیاتورها به راه می‌اندازد که هواداران هر دو طرف را در مشت خود داشته باشد. از آن مهم‌تر لایه‌های متعارض درون قدرت که برای فردای جانشینی درگیر هستند هم گلادیاتورهای خود را می‌آفرینند تا جلوی خروج جامعه از فروبستگی را بگیرند.
اینها که گفتم به معنای خبر داشتن از پشت پرده‌ها و یا اتکا به نظریه توطئه نیست بلکه به اقتضای قاعده است: «هرآنکس که برای هورّا گرفتن سخن می‌گوید، خواه هورّا از طرف قدرت حاکم و خواه هورّا از طرف قدرت مردم یا از طرف قدرت‌های امپریالیستی جهانی و رسانه‌های آنها، حافظ وضع موجود است.»


⬆️2.2

@khiyabannevis
🔻بیش‌فعالی‌های انفعالی

در حاشیه تجمع برگزارشده در برابر سردرد دانشگاه تهران در یکم خرداد برای حمایت از مردم فلسطین:



در این بیش از یک سال و نیمی که هولوکاستی روزانه و مستمر توسط رژیم اشغالگر و نژادپرست صهیونیستی علیه مردم غزه انجام گرفته است و همچنان تداوم دارد و به پاکسازی نژادی بخش‌های دیگر از کرانه‌ باختری همچون اردوگاه‌های جنین و طولکرم هم تسری یافت، سنجه تاریخی بزرگی در برابر جامعه بشری قرار گرفته است.

جامعه بشری باید بتواند از انسانیت دفاع کند. چنین دغدغه‌ای یک شرم انسانی بزرگ، با شمول جهانی پدیدار کرده‌ است. چراکه این‌بار چیزی پنهان نیست؛ همه چشم‌ها در حال دیدن هستند و هیچ وجدانی نمی‌تواند عذر و بهانه بی‌خبری برای خود دست و پا کند. این نسل‌کشی وحشیانه، این قحطی عمدی، این پاکسازی نژادی و این توحش بی‌شرمانه علیه کودکان و زنان و مردان غیرنظامی در حالی انجام می‌شود که این‌بار صرفاً چند سط خبری نیست که آن را گزارش کند بلکه به مدد اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، صحنه‌های این جنایات به صورت آنلاین در برابر دیدگان جهانی قرار می‌گیرد. هر انسانی زوال انسانیت را به چشم خود می‌بیند.

مشخص نیست که سرانجام چه خواهد شد؟ چه کسی می‌تواند با قاطعیت از فردای تاریخی سخن بگوید؟ اما می‌توان و بلکه ضرورت دارد که به خود معنای سرانجام و آینده در این پرسش بیاندیشیم. بیاندیشیم که هرچه بر سر مردم فلسطین بیاید، بر سر همه مردم جهان آمده است و چگونگی کمی و کیفی واکنش جامعه بشری در برابر این رخداد سرانجام و آینده معنای انسانیت، چه در سطح جهانی و چه در مقیاس کوچک‌تر جوامع مختلف، را نشان خواهد داد و به آن تعین خواهد بخشید.

تا اینجای کار یک همبستگی عظیمی در سطح جهانی میان آزادی‌خواهان آزاده پدیدار شده است که در گذشته نظیرش را نمی‌توان یافت. با وجود آنکه پس از نزدیک نیم قرن سیاست‌زداییْ هژمونی نظم سرمایه‌داری میخ خود را تا حد ادعای پایان تاریخ محکم کرده است و با وجود بسط اصالت فردیت و زایش مستمر دین‌های مدرن توسعه فردی و موفقیت و حتی احیای مجدد ناسیونالیسم و آلترناتیو جازدن دیگرباره آن، آزادی‌خواهانی که حاضر به پذیرش بقای نظم ظالمانه موجود نیستند به هم رسیدند. با وجود آنکه دولت‌های غربی حتی نقاب‌های ظاهری لیبرال‌دموکراسی را هم، تا حد قابل توجهی و نه در حد جهنم ایران‌زمین، کنار زدند و سرکوب و بگیر و ببند علنی هواداران فلسطین را کلید زدند اما هوادارن انسانیت توانستند به هم برسند. به موازات انتشار اخبار و تصاویر جنایات اسرائیل در فلسطین، اخبار و تصاویر تجمعات و راهپیمایی‌ها و انواع کنشگری‌های مدنی علیه جنایات اسرائیل هم دیده می‌شود؛ از خیابان‌ها و دانشگاه‌های مختلف جهان تا حتی تجمعات بسیار بزرگ یهودیان مخالف جنایات اسرائیل و هوادار فلسطین در آمریکا و اروپا.

همه این‌ها نشانه‌هایی امیدوارکننده است از احیای اندیشه و پراکسیس چپ و مسئولیت‌شناسی جمعی نسبت به الزامات اخلاقی اختیار انسانی و تلاش برای رسیدن نظمی انسانی‌تر. اما در وطن ما قصه و غصه‌ پیچیدگی‌ای کلافه‌کننده پیدا کرده است. احتمالاً آنکه این متن را تا اینجا خوانده است، از جمله وحوش مزدبگیر ارتجاع سلطنت‌طلب هوادار اسرائیل و یا از جمله عوام و رمه(اگرچه تحصیل‌کرده و حتی استاد دانشگاه) که از لج لجن ج.ا لجن‌شدن انسانیت خود را ترجیح می‌دهند و عقده شکست و استیصال اجتماعی و احساس بن‌بست نجات را با دخیل بستن به فاشیسم دیگری‌ستیز و استعمارپرستی درمان می‌کنند نیست و این متن هم برای آنان نیست.


(ادامه دارد)👇
⬇️4.1

@khiyabannevis
⬇️(ادامه متن)


برای چپ ایرانی آزمون و سنجه این یک سال و نیم گذشته بسیار سخت و پیچیده درآمده است. افزون بر شاخه‌ها و دسته‌بندی‌های مختلف و بسیار پیشینش، در چگونگی واکنش به رخداد جنایات اخیر اسرائیل هم شاخه‌های جدیدی به چپ ایرانی افزوده شد. از شگفتی‌های چپ هوادار اسرائیل یا دست‌کم مخالف فلسطین و چپ‌پروناتو که بگذریم، در میان دسته‌بندی‌های مختلف، با سطوحی از تقلیل‌گرایی و تسامح می‌توان دو دسته محور مقاومتی و دسته مستقل هوادار فلسطین را برای جبهه‌بندی، تا حدودی روشنگر دانست.

چپ محور مقاومتی، یعنی چپی که تصمیم گرفته است که اولویت اول تا 90م او تقابل با ستم برون‌مرزی باشد، تقریباً تکلیفش مشخص است و چندان مشکلی و ابهامی در آن نمی‌بیند. اینها خود بر دو قسمند برخی حتی ابایی از همکاری با سازوکارهای رسمی مشروعیت‌بخش به ج.ا و حتی دفاع علنی از آن ندارند و برخی دیگر اگرچه خود را مخالف ج.ا می‌شمارند ولی تقابل با آن را بیرون از آن 90درصد اولویت خود می‌دانند.(اعداد این درصدها صرفاً تقریبی حدسی است و تنها دلالت بر شدت دوری و نزدیکی دارد.) ولی عملاً شرایط خاص چسبندگی این جماعت به محور قدرت مسقر باعث شده که تردید و بلاتکلیفی چندان سراغی از آنها نگیرد. همینجا بیافزایم که بهتر بود این جریان را «چپ محور قدرت» می‌نامیدیم که بسیار بامسماتر و گویاتر است.

اما چپ ایرانی مستقل هوادار فلسطین، در یک سال و نیم گذشته درد و رنج مضاعفی متحمل شده است که در نسبت با شرایط چپ‌ها در دیگر کشورهای جهان قابل مقایسه است. چپ ایرانی مستقل هوادار فلسطین نامی است برای دلالت بر همه کمونیست‌ها، سوسیالیست‌ها، مارکسیست‌ها، آنارشیست‌ها و فمینیست‌های ایرانی مستقل هوادار فلسطین و این دیدگاهی است که همه ما(مخاطبان این متن) را شامل می‌شود. همه ما، کم و زیاد، در این یک سال و نبم گذشته آرام و قرار نداشته‌ایم و اسپندی بودیم بر آتش. هر چه در توان داشتیم نوشتیم. اما راضی کننده نبود و نیست چراکه جنایت اسرائیل همچنان ادامه دارد و ما نمی‌خواهیم شرمنده وجدان خود باشیم. می‌ترسیم نکند در حال خودفریبی باشیم و نوشتن در شبکه‌های اجتماعی را برای فرار از مسئولیت جایگزین کرده‌ باشیم.

البته کم نیستند آنهایی که همین نوشتن درباره فلسطین را هم کنار گذاشته‌اند یا چنان با لکنت و چندپهلو می‌نویسند که نمی‌نوشتند بهتر بود. آری این هم یکی از واقعیت‌های دردناک شرایط پیچیده ایران ماست که حتی برخی چپ‌ها هم از ترس از دست دادن لایک و هورّا سکوت در برابر فاشیسم را انتخاب کرده‌اند. ولی آیا ما که نوشته‌ایم و می‌نویسیم دیگر مسئولیتی نداریم؟

وقتی کنش‌های شجاعانه در سازماندهی اعتراضات مدنی علیه اسرائیل توسط نیروهای چپ غربی را می‌بینیم، شرمنده می‌شویم و از خود می‌پرسیم ما با اینهمه اشتراکات تاریخی، فرهنگی، جغرافیایی و هم‌سرنوشتی‌های‌مان با مردم فلسطین آیا مسئولیت بیشتری نداریم؟ گذشته از مردم فلسطین ما در در برابر موج فاشیسم نوظهوری که می‌رود جامعه ایرانیان مخالف ج.ا را همراه هوادران آن ببلعد مسئولیت بیشتری نداریم؟ اگر ما رویای‌مان و دغدغه و تلاش‌مان رسیدن به ایرانی آزاد و برابر است همین الان باید بتوانیم این موج پیشرونده فاشیسم، که در اشکال مختلف افغانستانی‌ستیزی و عرب‌ستیزی و فلسطینی‌ستیزی و ایران‌پرستی و آریایی پرستی تا ترک‌پرستی و کردپرستی و اسلام‌پرستی و شیعه‌پرستی و... خود را نشان می‌دهد، را درمان کنیم و خود را با پست‌ها و نوشته‌هایی دلخوش نکنیم که غالباً هم خودمان می‌خوانیم‌شان.

چه می‌توانیم بکنیم؟ آیا ما هم می‌توانیم تجمع و اعتراضی را در حمایت از مردم فلسطین سازماندهی کنیم؟ آنچنان که در کشورهای دیگر مثلا در اروپا و آمریکای شمالی و جنوبی انجام می‌شود. این پرسشی است که بارها در نوشته‌ها، پیام‌های بحث ذیل پست‌های افراد مختلف و استوری‌‌های افراد مختلف خوانده‌ایم. من هم مدت‌ها با این پرسش درگیر بودم و می‌اندیشیده‌ام که گیر کار کجاست؟


(ادامه دارد)👇

⬇️4.2

@khiyabannevis
⬇️(ادامه متن)


احتمالاً ماه پایانی سال گذشته هجری خورشیدی بود که در جمع برخی رفقا که شناخته شده هستند و شبکه روابط اجتماعی گسترده‌ای دارند گفتم که چرا پیشنهاد نمی‌کنید که جمعی از چهره‌های مختلف شناخته‌شده چپ دعوت به یک پویشی کنند و در دل آن یک سازماندهی‌ای شود برای یک تجمع آرام و مسالمت آمیز در دفاع از فلسطین؟ تاکید هم کردم که درخواست مجوز نباید بشود. اگرچه که پیشاپیش روشن است که مجوزی داده نخواهد شد اما صرف درخواست مجوز به معنای مشروعیت‌بخشی به ج.ا و سازوکار سرکوب آن است. آن گفتگوهای دوستانه ما نتیجه‌اش منفی بود و نتوانستیم به راه حل ایجابی برسیم. مشکل اصلی هم بر سر چگونگی فاصله‌گذاری شفاف با حکومت بود. چراکه قرار نبود پس از این همه سال هزینه دادن، در چاه محور مقاومتی شیرجه بزنیم.

گذشت تا اینکه در سال جدید چند چهره محور مقاومتی یا نزدیک به محور مقاومتی‌ها، در اینستاگرام اعلام کردند که گروه تلگرامی‌ای تشکیل داده‌اند و دعوت می‌کنند تا به آنها پیوسته شود برای آماده شدن برای تجمعی در دفاع از فلسطین. طبیعتاً از داخل آن گروه بسته تلگرامی خبری نداریم اما آنها در فضای عمومی اینستاگرام تاریخی را برای تجمع خود اعلام کردند ولی بعد آن را به تاخیر انداختند و در همین چند روز هم انشعاب طنزی صورت گرفت و برای گروه موازی‌ای فراخوان داده شد و در نهایت گروه فراخوان اول تجمع خود را در یکم خرداد در برابر سردر دانشگاه تهران انجام داد.

انکار نمی‌کنم که وقتی آگهی تاریخ قطعی تجمع را چند روز قبل از انجام منتشر کردند، به نظرم میامد که شاید باید، به روش خود و با ارزش‌ها و اصول خود، پیش‌قدم می‌شدیم تا عرصه دست این محوری‌ها نمی‌افتاد. چراکه برایم مسلم بود که حرکت اینها بدنامی‌ای دامنگیر به جا خواهد گذاشت. اما هرچه که بود این تجمع، پس از آن همه زمینه‌چینی، با این جمع اندکی که در تصاویر دیدیم انجام شد. تجمعی که راه‌اندازان آن با ادعای کمونیست بودن و مارکسیست بودن، نامه‌ای هم برای کسب موجوز از مقامات حاکم نوشته بودند که آغازین آن را به بسم‌الله مزین کرده بودند ولی حکومت تشخیص نداد که به این بسم‌الله گویان مجوز داده شود و ترجیح داده شد تا در ذیل چیزی موسوم به «رأفت نظام» بدون مجوز اجازه داشته باشند.

این تجمع برگزار شد. برگزارکنندگانی داشت. شرکت‌کنندگانی هم داشت از افراد شریف و آزاده تا افرادی فاقد شرافت تا افرادی مشکوک و البته افرادی که مشهور نیستند و نمی‌شناسیم‌شان. برای داوری درباره تجمع به نکات مختلفی می‌توان پرداخت، از آن نامه کذایی درخواست مجوز تا مثلاً شعار عجیب مرگ بر آمریکا که بعید می‌دانم در هیچ جمعی از نیروهای چپ، در جابی از جهان، چنین شعاری مطرح باشد. کافی است کمی تخیل کنیم که اگر کسانی به دلیل مخالفت با ج.ا بگویند مرگ بر ایران برای ما چه معنایی خواهد داشت؟ بر این اساس ماهیت شعار مرگ بر اسرائیل با مرگ بر آمریکا متفاوت است اگرچه حتی شعار مرگ بر اسرائیل هم از ناحیه هواداران راه حل دودولتی ناموجه شمرده می‌شود، ولی دست‌کم من به عنوان نویسنده این سطور خود را جزو آنها نمی‌دانم.

مایی که در آن تجمع شرکت نکردیم، آن را کنش خود نمی‌دانستیم که شرکت کنیم ولی بهتر است که خود این تجمع را به عنوان نمونه و دالی ببینیم برای ارزیابی اصل ایده تجمع و راهپیمایی برای فلسطین در شرایط فعلی ایران. امروز با گذشت چند روز از برگزاری تجمع و انعکاس و واکنش‌های متفاوت به آن بهتر می‌توان درباره آن و اصل ایده تجمع داوری کرد.


(ادامه دارد)👇


⬇️4.3

@khiyabannevis
⬇️(ادامه متن)


مهم‌ترین پرسش برای این ارزیابی، ناظر به این تجربه، این است که این تجمع توانسته است چه پیام/پیام‌هایی را، خواسته یا ناخواسته، منتقل کند؟ بر اساس مشاهده نوع واکنش‌ها و انعکاس‌های برآمده و برساخته از آن می‌توان گفت که کنار هم قرارگرفتن(یا کنار هم دیده شدن) چپ ایرانی هوادار فلسطین با ارتجاع اسلام‌گرایی ولایی حاکم(و نه لزوماً حکومت) خوانش مشترک در کثرت این خوانش‌ها بود. این یعنی مهم‌ترین پیامی که این تجمع، خواسته یا ناخواسته، توانسته است به اکثریت خبردارشوندگان برساند همین کنار هم قرار گرفتن یا کنار هم دیده شدن است. فهم چرایی چنین دلالت و انعکاس چنین پیامی خیلی سخت نیست چراکه در آن تجمع هیچ فاصله‌گذاری صریحی با ج.ا نشد و حکومتی برگزاری آن را تحمل کرد و به صورت غیررسمی و بدون مجوز به آن اجاره داد که هیچ‌گونه تجمع غیر مستقلی را تحمل نمی‌کند.

بنابراین می‌توان گفت این تجربه شکست‌ خورده به ما نشان می‌دهد که، ما به عنوان چپ مستقل ایرانی هوادار فلسطین در داخل وطن، تنها در شرایطی می‌توانیم تجمع و کنشی جمعی در بیرون اینترنت برای حمایت از مردم فلسطین داشته باشیم و آن تجمع و آن کنش جمعی پیشاپیش شکست‌خورده و بر ضد خود نشود که توانایی سازمان‌یابی گسترده را کسب کرده باشیم تا بتوانیم در کنش جمعی سازمان‌یافته خود با صراحت و شفافیت کامل با ج.ا فاصله‌گذاری کنیم و جلوی هرگونه مصادره را بگیریم. البته چنان تجمعی قطعاً تحمل نخواهد شد و سرکوب خواهد شد ولی آن پیامی که می‌خواهد را منعکس خواهد کرد. در شرایطی که با نظامی مواجه هستیم که از ابتدا پشت ادعای دروغین مقابله با امپریالیسم پنهان شده است تا ستم‌هایش علیه مردم خود را توجیه کند، ناگزیر و ضرورتاً در هرگونه کنشی علیه امپریالیسم و استعمار و انواع ستم برون‌مرزی باید اجازه مصادره توسط ج.ا را مسدود کرد بلکه مبارزه با ستم بیرونی را به میانجی‌ای برای مبارزه با ستم درونی تبدیل کرد.


▪️این متن را در حالی به پايان می‌رسانم که زوایای مختلف مسئله همچنان برایم پرسش‌برانگیز است و برخی از آنچه نوشتم را هم با کمی تردید نوشتم. به نظرم بهتر است فرصت را برای گفتگوی انتقادیِ مستدل مغتنم بشماریم تا از دل همین گفتگوها به شناخت ژرف‌تر و دقیق‌تری برسیم. ▪️


⬆️4.4



@khiyabannevis
🔻پیوستی بر یادداشت «بیش‌فعالی‌های انفعالی»
وجه رسانه‌ای مسئله:

می‌توان به این یادداشت افزود که مشکل فقط تجمع کردن یا تجمع نکردن نیست ما حتی برای تولید محتوا و اشتراک‌گذاری محتوای مربوط به مسئله فلسطین مشکل جدی داریم.

نیروهای بسیاری توسط نهادهای حکومت حقوق می‌گیرند تا برای فلسطین تولید محتوا کنند. پول و امکانات حکومت کارشناسانی به عنوان متخصص فلسطین تولید می‌کند اگرچه تنها بسیار اندکی از اینها واقعاً تخصص و دانش لازم را دارند(که به عدد انگشتان دست نمی‌رسند) ولی به هر حال اینها و انبوه کاربران تولید‌کننده محتوا در سوشال‌مدیا که حقوق می‌گیرند، می‌توانند تمام وقت بر روی مسئله فلسطین، از منظر مورد نظر حکومت، کار کنند و بنویسند. ما برای نوشتن و پژوهش در این باره از کارمان بزنیم و آنها شغل‌شان این است.

چنبره زدن پول حکومت و نیروی رسانه‌ای آن باعث شده که اولاً بیشتر محتوایی که در زبان فارسی، درباره فلسطین، تولید می‌شود دارای گرایش دینی و اسلام‌گرایانه باشد و وجوه انسانی مسئله فلسطین کمرنگ شود و نیروها و جریان‌های غیر اسلام‌گرای مقاومت بازنمایی نشوند.

ثانیاً در راهبرد رسانه‌ای ج.ا، تلاش می‌شود در کنار محتوای اسلام‌گرایانه، برخی و اندکی ناچیز از محتواهای انسانی مقاومت در جهان هم ترجمه و بازنشر شود تا هم تلاش آن نیروها در جهان مصادره شود و هم با بازنشر توسط کاربران ایرانی، برای رسانه‌های‌ رسمی و انبوه غیررسمی ج.ا اعتبار رسانه‌ای و برای کاربران‌شان گرداننده آن رسانه‌ها اعتبار اجتماعی کسب شود و هم مهر انحصارگرایانه و تمامیت‌خواهانه ج.ا در مسئله فلسطین برای همه مخاطبان مسجل شود که لازمه هواداری از فلسطین تغذیه از رسانه‌های رسمی و غیر رسمی حکومت است.

فاصله امکانات رسانه‌ای و پژوهشی ما و آنها(به عنوان یک حکومت) قابل مقایسه نیست. ج.ا می‌خواهد بگوید فقط با ج.ا می‌توان با فلسطین بود و اگر نمی‌خواهی با ج.ا باشی باید با فلسطین هم نباشی. مخلص کلام آنکه حتی در امر رسانه‌ هم، فاصله‌گذاری با ج.ا در کنار هواداری از فلسطین و ستیز همزمان با ج.ا و امپریالیسم و استعمار بسیار دشوار و سخت است. تنها با تقویت همبستگی و هم‌افزایی با جریان‌های گسترده مترقی در جنبش جهانی حمایت از مردم فلسطین و نه به صهیونیسم است که می‌توان این نابرابری امکانات را جبران کرد که لازمه این کار هم تقویت روزافزون سازمان‌یابی است.

@khiyabannevis
🔻مرزی میان استقلال فکری و مراقبت از کار جمعی


هژمونی گفتمانی غرب رسانه‌های چپ ایرانی را هم دربرگرفته است. موضع ارتجاعی سایت رادیو زمانه و سایت نقد اقتصاد سیاسی درباره مسئله فلسطین را همه می‌دانیم. این‌ها همگی اسیر آن ویروس جهانی شده‌اند که دهانت را می‌بوید و تا گروه‌های مقاومت فلسطینی را محکوم نکرده باشی، حق سخن گفتن درباره فلسطین را نداری؛ چه رسد به دفاع از مردم فلسطین در برابر بزرگترین نسل‌کشی، پاک‌سازی قومی و جنایت‌جنگی علنی و کاملاً آنلاین.

گروهی هم که چنین وانمود می‌کنند که هواداری واقعی از مردم فلسطین باید همراه با هواداری کامل و غیرانتفاعی از حماس باشد. گروهی دیگر هم چپ بودن خود را منحصر به فلسطین و جهان بیرون از کشور کرده‌اند و در قبال هم‌سرنوشتی‌های ما در برابر جهنمی که استبداد دینی و بورژوازی‌اش ساخته‌اند خفه‌خون گرفته و برخی از آنها حتی عامل رسمی حمایت‌گر از ج.ا شده‌اند.


درباره سست و ناموجه بودن هرکدام از این ادعا‌های متفاوت نوشته‌ام. شاید در این باره چندان چیزی برای افزودن نمانده باشد. در هر کدام از این ادعاها و مواضع، نظرگاه و پروبلماتیک آن است که اهمیت بیشتری برای تامل انتقادی دارد. اینجاست که می‌بینیم ادعای محکوم کردن از چه بستر ناموجهی برمی‌خیزد. بله این ادعای آنها، چه بدانند و چه ندانند، هیچ ارتباطی به ایدئولوژی اسلام‌گرایانه حماس ندارد که در محکوم و منحط بودن آن بحثی نیست بلکه این‌ها حماس را برای مقاومتش محکوم می‌کنند. پنهان هم نمی‌کنند و با صراحت به هفت اکتبر استناد می‌کنند.

می‌توان عملیات هفت اکتبر را اشتباه دانست. شاید امروز شواهد بسیاری به سود اشتباه دانستن آن فراهم شده باشد و حتی برخی شواهدی ارائه می‌کنند مبنی بر اینکه هفت اکتبر تله غرب برای گیراندختن مقاومت بوده است اما این‌ها ارتباطی به داوری ارزشی نسبت به آن ندارد. برای مثال کسی که در برابر یک زورگیر از خودش دفاع می‌کند، ممکن است با روشی اشتباه شرایط خود را بدتر کند اما این ربطی به محق بودن او در دفاعش ندارد.

در این راستا نمایی دروغین از آرای جناح‌های مختلف مقاومت فلسطینی ارائه می‌شود تا چنین وانمود شود که مقاومت سکولار و چپ فلسطینی هم همین نظر این‌ها را دارد. ولی همه می‌دانیم که تقریباً تمامی گروه‌های مقاومت فلسطینی در هفت اکتر مشارکت داشته‌اند و پس از آن هم از بدون لکنت از آن دفاع کرده‌اند؛برای نمونه همین الان می‌توانید مواضع جبهه خلق برای آزادی فلسطین را چک کنید. کار به جایی رسیده که برای چاره‌جویی فقدان منابعی که توجیه‌گر نظرشان باشد به چیزی به نام حزب کمونیست فلسطین استناد می‌کنند. در حالی که خود بهتر از هر کسی می‌دانند که تشکل مورد استناد آنها در ابتدا حزبی بود که توسط یهودی‌های اشغالگر اما مدعی کمونیست تاسیس شده بود و حتی تا مدت‌ها هیچ عربی در آن نبود و بعدها هم با ورود عرب‌های فلسطینی در آن دچار تغییرات و چندین انشعاب شد و در نهایت هم منحل شد و حزبی به نام مردم خود را به آن پیشینه متصل کرد و آن هم گردش به راست کرد و بعد از آن هم کسانی مدعی میراث‌داری ان پیشینه شده‌اند. این که چگونه می‌شود به این سابقه مشعشع حزبی تاسیس شده از سوی اشغالگران و موید تاسیس کشور اشغالی اسرائیل استناد کرد تا حق مقاومت مردم و گروه‌های متکثر مقاومت آن را انکار کرد از عجایب است. از این گذشته در همین کشور خودمان چندین گروه با نام حزب کمونیست وجود دارد، آیا می‌توان آنها را نماینده نیروی واقعی چپ در ایران شمرد؟


ادامه👇


⬇️2.1


@khiyabannevis
⬇️ادامه متن




اما همه اینها را گفتم برای رسیدن به اینجا که

در برابر این همه‌گیری و چیرگی هژمونی گفتمانی غرب در مسئله فلسطین بر چپ ایرانی چه می‌توان کرد؟ گفتگوی انتقادی می‌تواند ابهامات را کم‌تر کند و مسائل را روشن‌تر کند. مثلاً وقتی خط خفت‌گیرانه‌ی «اول مقاومت فلسطینی را محکوم کن تا ببینیم چه می‌گویی» غالب می‌شود، می‌توان و باید با صدای بلند پرسید در برابر اتحاد استراتژیک احزاب کردی کردستان عراق و سوریه با اسرائیل که بیش از پنج دهه است تداوم یافته چه نظری دارید؟ ما و شما سرکوبگری ج.ا را محکوم کرده‌ایم و در برابر ماشین اعدامش «نه به اعدام» را سر دست گرفته‌ایم اما می‌دانید که فارغ از اتحاد استراتژیکی که اشاره شد، کوچکترین خبری از یک تجمع حتی سه‌نفره در خودگردانی دموکراتیک سوریه علیه اسرائیل منتشر نشده است. اگر بگویند که نه زیاد بوده و نشنیده‌اید که عذر بدتر از گناه است چراکه شما هستید که رسانه دارید و می‌توانستید منتشر کنید. حال باید پرسید که موضع شما در برابر سکوت مردم ستم‌دیده کردستان سوریه، که علیه ستمگری‌های ج.ا راهپیمایی و تجمع می‌کنند و به حق هم هستند اما در برابر نسل‌کشی مردم فلسطین و جنایت جنگی توسط اسرائیل سکوت می‌کنند و اعتراضی به روابط احزاب خود با اسرائیل نمی‌کنند چه نظری دارید؟

اما این گفتگو‌های انتقادی به هر سو که متمایل شود، نباید از نظر دور داشت که چپ ایران دچار ابربحران تشکل‌یابی و فقدان رسانه است. در همین راستا لازم است که همچنان که نقدهای خودمان به این رسانه‌های چپ موجود را به روشنی و بدون پرده‌پوشی بیان ‌می‌کنیم، همین وجود ناکامل آنها را هم مغتنم بشماریم و حمایت خود را دریغ نکنیم که جز این کردن بر شاخه نشستن و بن را بریدن است چراکه تنها و تنها در فرض متشکل شدن است که می‌توان طرحی نو درافکند و تغییری اساسی ایجاد کرد.


⬆️2.2


@khiyabannevis
🔻پدر بزن تو گوشم!

در شرایطی که اخبار زن‌کشی به عادی‌ترین اخبار تبدیل شده‌اند، خبر ناپدید شدن زنی جوان و سپس خبر قتل او موجی بزرگ در سوشال‌مدیای فارسی به راه می‌اندازد. عده‌ای این موج را این موج برخاسته را مایه امیدواری محسوب می‌کنند که بالاخره جامعه به بلوغی رسیده است که طبیعی‌انگاری قتل زنان را برنتابد و در مقابل ساختارهای نابرابر جنسیتی بایستد.

جامعه‌ای که فاشیسم را در رگ و خون خود پذیرفته است و روز و شب با اخبار نسل‌کشی مردم فلسطین جگر خود را خنک می‌کند و شکوهمندترین! کار خود را اتحاد برای راه‌اندازی «افغانی‌بگیر» می‌داند، چنین جامعه‌ای چه درک فهمی از نابرابری، مردسالاری و پدرسالاری دارد تا سودا و دغدغه رسیدن به برابری را بپرورد؟ آنهایی که عظمت‌طلبی را نقطه عزمیت ارزش‌داوری سیاسی خود قرار داده‌اند و برخی با یاد نوستالژی عظمت قصه‌های پیش از اسلام و برخی با عظمت قصه‌های پس از اسلام تسلی می‌جویند و همگی پدری برای ملت یا امت می‌خواهند که سرپرست‌شان باشد و اینان خاکسارش؛ آنهایی که شکست‌های ادوار مختلف مبارزه با حکومت دینی مستقر را با افغانستانی‌هراسی و افغانستانی‌ستیزی مرهم می‌نهند، چه نسبتی می‌توانند با ایده‌های برابری‌خواهانه برقرار کنند؟

این موج سوشال‌مدیا هم نشانه هیچ تحولی نیست جز آنکه حرکت رو به عقب همچنان تداوم دارد. اگر در 1401 جامعه توانسته بود در بسیاری از بدیهی انگاشته‌ شده‌های پدرسالار تردید کند و تلاش کرد ساختارهای بردگی درونی شده را برون‌ریزی کند اما قدرت مستقر هم بیکار ننشست و با روش‌های جدید و تکراری‌ای سعی کرد سلطه خود را موجه و مشروع کند. یکی از آنها همین پدیده پناهندگان افغانستان بود که هم حداکثر بهره‌کشی و استثمار اقتصادی را بر این پناهندگان روا کردند و هم به عنوان ناجی فره ایران آریایی بگیر و ببند و اخراج گسترده راه‌انداختند و همان مردمی که در 1401 داشت به اصل نیاز به ساختار سرکوب شک می‌کرد هورّاکشان پشت دستگاه امنیتی ایستاد و روز و شب، در سوشال مدیا و در بیرون اینترنت، مشغول کف زدن و تشویق دستگاه امنیتی ج.ا شد.

همان مردم و همان منظر نگاه، یک روز با خبرهای خفت‌گیری و یک روز با خبر زن‌کشی، دنبال پلیس و دیگر دستگاه‌های امنیتی و قضایی می‌افتد که چرا نمی‌توانید امنیت ما را حفظ کنید. مراد هم این است که چرا خوب مراقب ما نیستند. مثل بچه‌ای که به پدرش می‌گوید چرا آن روز نزدی در گوشم تا جلو اشتباه و به خطرافتادنم را بگیری؟

بخش قابل توجهی از قوانین رسمی با صراحت از خشونت علیه زنان حمایت می‌کنند که می‌توان به اینها انبوهی از قوانین نانوشته عرفی موید و مولد خشونت علیه زنان را اضافه کرد. ولی کم‌تر کسی برایش تغییر این قوانین رسمی اولویت دارد. تغییر قوانین نانوشته عرفی و زنجیرهای نامرئی فرادستی جنسيتی که از مقدسات فرادینی است و کسی را يارای تردید در آن نیست.

بیش از ده سال است که لایحه‌ای با عنوان حمایت از زنان در کریدورهای مجلس‌ و قوه مجریه و قضائیه پاسکاری می‌شود و قدرت مستقر هنوز که هنوز است این لایحه‌ را آنهم با این سطح محافظه‌کاری که در آن است هم برنتبایده است ولی جامعه به هیچ جایش هم نیست. نظام شهرسازی و معماری شهرها و راه‌های ما مملو است از فضاهای بی‌دفاع. فضاهایی که گاه برای مردان هم ترس‌آور است چه رسد به زنان، اما کسی حتی فکر نمی‌کند می‌شود شهری داشته‌ باشیم که سازه‌های و معماری شهری‌اش در خدمت امنیت و آرامش همگان باشد. کسی نمی‌پرسد که چرا در دهه سوم هزاره سوم هنوز در کشور ما حمل و نقل عمومی مناسب و در دسترس، آنقدر گسترده نیست که بخشی از جامعه در ساعاتی از شبانه‌روز رفت و آمدش همراه با ترس نباشد؟ کسی نمی‌پرسد که چرا نباید کودک و نوجوان و جوان ما برابری جنسیتی را آموزش ببیند تا یادگرفته باشد سلطه‌گری و خشونت‌ورزی جنسیتی چاره‌ مناسبی برای زخم‌ها و رنج‌هایش نیست؟ هیچگونه آموزشی در هیچ رده سنی برای رفتار برابر نیست اما انبوهی از آموزش‌ها برای تثبیت نابرابری جنسیتی و سلطه‌گری و خشونت جنسیتی در حال تداوم است ولی از نتایج آن، در منتهی الیه منطقی این آموزش‌ها، تعجب می‌شود که مگر یک آریایی یا یک مسلمان می‌تواند چنین بکند؟!


(ادامه) 👇


⬇️2.1


@khiyabannevis
(ادامه)⬇️



وقتی پدرسالاری همچنان از رگ گردن به ما نزدیک‌تر است، تمام شؤون اجتماعی ما از آن معنا می‌گیرد. اینجاست که اعتراض و رهایی‌خواهی هم می‌تواند به خواست برای تغییر ارباب تبدیل شود. همین است که هر خبر جنایتی را که بشنوی اول سراغ افغانستانی‌ها را می‌گیری و اگر معلوم شد که مثل بیشتر موارد این هم ایرانی بوده است می‌روی سراغ شهرستانی بودن و لهجه‌داشتن و پایبن‌شهری بودن و... اینجاست که مثلاً به یکباره شغل راننده اسنپ و راننده تاکسی، در بازنمایی شبکه‌های اجتماعی و ذهنیت عمومی، به متجاوزان متحرک بدل می‌شود و این در حالی است که کمتر زنی است که تجربه تعرض یا سوءرفتار از سوی پزشک را یا خود و یا زنان نزدیکش نداشته باشند اما جایگاه طبقاتی پزشک برای او تنزه می‌آورد. همین است که تجاوز ورزشکار تیم ملی به شکار موفق یک ماده توسط سه نر ایرانی بدل می‌شود و نشانه توانمندی شمرده می‌شود.

گسترش اعدام خواهی که در این موج اعتراضی اخیر قابل مشاهده است را هم وقتی در کنار موج فزاینده اعدام کردن توسط ج.ا قرار دهیم به خوبی نشان می‌دهد که این موج چه می‌گوید و جه می‌خواهد و چرا نمی‌تواند بفهمد که گسترش خشونت تنها به تداوم چرخه خشونت دامن می‌زند؟ چراکه از اساس خشونت علیه زنان را از منظر تبعیض و نابرابری و سلطه‌ورزی فهم نمی‌کند.

پس نباید تعجب کرد که زمانی، پس از بلوغ درخشان در 1401، دوربین‌های شهری، در چشم ما به عنوان ابزار سرکوب و کنترل‌گری دیده می‌شد ولی امروز دستگاه امنیتی دوربین‌های شهری و دیگر تکنولوژی‌های شنود و کنترل هوشمندش را به رخ ما می‌کشد اما، به ظاهر، نه برای ترساندن ما بلکه برای تایید گرفتن از جامعه. الان دیگر کسی برای کنترل‌گری حکومتی شکایتی نمی‌کند، گلایه و شکایت این است که چرا این کنترل‌ها آنقدرها که باید کارآمد نیستند تا ما را خوب کنترل و خوب مراقب کنند؟!


⬆️2.2


@khiyabannevis
🔻 «برای» آیسان و شگفتی‌‌هایش


این روزها لیست‌های بزرگی از سلبریتی‌‌ها و حتی سلبریتی‌‌های سیاسی که کاربری به نام آیسان اسلامی را فالو می‌کنند منتشر شده‌ است که خیلی‌ها را شگفت‌زده کرده است. بسیاری از علاقمندان این افراد از آنها خوسته‌اند در این دنبال کردن تجدیدنظر کنند.

در این میان آنهایی که پدیده سلبریتی و سرمایه درگردش دیده شدن در سوشال‌مدیا را می‌شناسند تعجب و شگفتی‌ای ندارد. اما حضوری سلبریتی‌‌‌ای به نام شروین حاجی‌پور در میان این جمع بده‌بستان در بازار سوشال‌مدیا گویا بیش از همه باعث شگفتی شده است.

ولی شاید بهتر باشد که از این تعجب و شگفتی متعجب شویم. این سلبریتی‌‌ اصل شهرت و سرمایه اجتماعی‌اش را از ترانه‌ای به نام برای کسب کرده است. ترانه‌ای که معنا و دلالتی مترقی را انعکاس نمی‌داد، ولی در آن روزهای پرشور جنبش، حتی بسیاری ترقی‌خواهان هم با عوام جنبش، در اقبال به این ترانه همنوا شدند
من خودم هیچگاه این ترانه و شخص او را لایک نکردم ولی چیزی هم در نقدش نگفتم که گوشی برای شنیدن نبود. وگرنه آن ترانه با مواردی مانند «زندگی معمولی» «نخبگان زندانی» و «اقتصاد دستوری» و از همه مهم‌تر با لجن «مرد-میهن-آبادی» پایگاه طبقاتی خود در طبقه متوسط رو به بالا و ایستادن در اردوگاه نئولیبرالیسم و تعلق خاطر به کانسراواتیسم حافظ مردسالاری و پدرسالاری را به صراحت بیان کرده است. مگر آیسان اسلامی چیزی غیر مرد-میهن-آبادی است که این فالو کردن را تعجب‌اور بدانیم؟!

البته اینها به معنای آن نیست که گوینده آن می‌دانسته که چه می‌گوید بلکه نشان دهنده آن است که گوینده ان هیچ نمیدانسته و رسانه‌های جریان اصلی، به عنوان مغز منفصل، به جای او اندیشیده‌اند. چنین شخصیتی، هیچگاه داعیه تلاش برای تغییر نظم موجود نداشته است و خود محصول نظم موجود است و به بدون آن حتی وجود هم ندارد که بودنش فی‌غیره است و بس.



@khiyabannevis
🔻یاد بوطیقای رهایی


این را هم بگویم که من در همان سال 1401 هم بوطیقای جنبش زن-زندگی-آزادی را در ترانه‌هایی غیر از «برای» می‌دیدم. برای من بوطیقای جنبش، در آن معنایی از جنبش که برای من موجه می‌نمود، و صدای موسیقایی‌اش به ترتیب در «خون ارغوان‌ها»، و پس از آن در «صدای زن» و پس از آن در «سرود لیلاها» و «سرود زندگی» متجلی شده بود. «روسریتو در بیار» را هم به دلیل تقلیل جنبش به صرف بحث حجاب و همچنین زبان تحکم‌آمیز آن و جایگاهی تابعی برای سوژه نمی‌پسندیدم.



@khiyabannevis
فلسطین غسل تعمید زن زندگی آزادی.pdf
255.5 KB
فلسطین: غسلِ تعمیدِ زن، زندگی، آزادی

محمدمهدی اردبیلی
۲۲ خرداد سالِ ۴
تکمله‌ای_بر_یادداشتِ_فلسطین_غسل_تعمید_زن،_زندگی،_آزادی_1.pdf
111.9 KB
تکمله‌ای بر یادداشتِ "فلسطین: غسل تعمیدِ زن، زندگی، آزادی"
از متن تکمله اردبیلی
🔻تجمع مقابل دفتر سازمان ملل

ساعاتی پس از انتشار «فلسطین: غسل تعمید زن-زندگی-آزادی» از سوی محمدمهدی اردبیلی، رژیم اشغالگر صهیوفاشیست در کنار تداوم جنایاتش در فلسطین، مرحله جدیدی از پروژه استعماری را کلید زد و به کشور ما حمله کرد. کل کشور وارد فضای جنگی شد؛ جنگی که بر ایران و ایرانیان تحمیل شده است. در ادامه اینترنت را هم به شدت محدود کردند و من هم از دسترسی به شبکه‌های اجتماعی بیرون انداخته شدم. دقایقی پیش با یک VPN جدید توانستم فیلترینگ را رد کنم و وصل شوم. همه اینها باعث شد که نتوانم نسبت به این حرکت اعلام نظر کنم.

به زبان عامیانه باید گفت که نمردیم و جنگ در دل زندگی ما هم وارد شد. این همان معنای هم‌سرنوشتی ما مردمان جنوب جهانی خصوصاً اهالی آسیای غربی است. شاید برخی، متأثر از فانتزی‌های استعماری، خود را در، تصویر ذهنی، یک سفید غربی ببینند اما منطق نظام سلطه کار خود را می‌کند؛ آن‌چنان که کل نسل‌کشی غزه را با توجیه جنگ با حماس به پیش برده و می‌برند.

آنهایی که اسرائیل را به عنوان "تنها کشور «مدرن» و «دموکراتیک» و «توسعه‌یافته» معرفی می‌کنند که آمده تا «بدویت» ما را چاره کند"! خوب است تاریخ استعمار در آمریکای شمالی، آمریکای مرکزی و آمریکای جنوبی را خوب بخوانند و بیندیشند که چگونه غرب در آمریکای شمالی با نسل‌کشی و پاکسازی قومی کامل، سرزمین را به خانه خود بدل کرد و کشوری با استانداردهای اول غرب مدرن ساخت اما همان استعمار در آمریکای مرکزی و جنوبی، با طرحی متفاوت، جهانی ساخت که تا همین الان مبدئی باشد برای انباشت استعماری سرمایه در غرب. حتی در همان آمریکای جنوبی هم تنها در کشورهایی چون برزیل و اروگوئه و شیلی، که با نسبت‌های متفاوت پروژه‌های غربی‌سازی جمعیت در آنها اجرا شد، اجازه داده شد که به بلوک توسعه‌یافتگی غرب نزدیک شود.



محمدمهدی اردبیلی در تجمع «برای فلسطین» در برابر دانشگاه تهران شرکت کرد. ولی بسیاری از ما چپ‌ها در ان تجمع شرکت نکردیم چراکه در مواضع برگزارکنندگان(و نه کسانی که بعد، مانند اقای اردبیلی، در آن شرکت کردند) شفافیت و مرزبندی لازم نسبت به سازوکار ستم داخلی را نمی‌دیدیم و بلکه گاه شواهدی در قرابت هم می‌دیدیم.

اما اردبیلی با یادداشت «فلسطین: غسل تعمید زن-زندگی-آزادی» و یادداشت تکمیلی الحاقی به آن مرزبندی‌های لازم را به صراحت بیان کرد و این مرزبندی را فقط منحصر به یادداشت نکرد بلکه حتی در پلاکارد خود با تلفیق «زن-زندگی-آزادی» در میانه پرچم فلسطین مرزبندی را به خیابان آورد.

الان من هم، به عنوان یک فرد و شخص، اعلام می‌کنم که از بیانیه/یادداشت «فلسطین: غسل تعمید زن-زندگی-آزادی» و تکمله پیوست‌شده بر آن و تجمعی که توسط محمدمهدی اردبیلی اعلام شده و قرار است امروز برگزار شود، حمایت می‌کنم.
امیدوارم بتوانم تا ساعت 18 خود را، به مکان اعلام‌ شده، برسانم.


زمان و مکان تجمع اعلام شده:
یکشنبه 25 خرداد، ساعت 18، مقابل دفتر سازمان ملل متحد [ آدرس: تهران، محله دروس، خیابان کودکان غزه(بلوار شهرزاد)]



@khiyabannevis
🔻شرم ملی و جامعه‌شناسی

جامعه‌شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد تهران مرکز، بعد از چند سال نوشتن در نقد ناسیونالیسم، انتخاب کرده است که به موج فاشیستی پناهنده‌ستیزی، مهاجرستیزی و افغانستانی‌ستیزی بپیوندد و در این راه ذره‌ای کوتاه نیاید. امروز باد همدستی شرورانه اپوزیسیون و پوزیسیون از این سو می‌وزد و حضور در این موج لایک‌های پرشمار رضایت‌بخشی به همراه دارد.

هرکسی می‌تواند انتخاب کند، حتی اگر، مانند ایشان، چند سالی در نقد ناسیونالیسم نوشته باشد. درهای پذیرش فاشيسم برای همگان باز است. در کشور ما برای هرچه که آزادی بیان نباشد، برای فاشیسم پناهنده‌ستیز و مهاجرستیز بیشترین حق آزادی بیان اعمال می‌شود. آنچه که نباید گفته شود: هر سخنی است که در راستای وطن‌دوستی انتقادی و بیداری برای حرکت در مسیر رهایی و برابری باشد.

جالب توجه است که ایشان، که شخصاً از برخی از نوشته‌های پیشین او بسیار آموخته‌ام، هرآنچه علیه مهاجران افغانستانی می‌نویسد را با اشک و آه همدردانه همراه می‌کند. گویی، همچنان، تکلیفش با خودش مشخص نیست یا نخواسته است که مشخص باشد. نوشته‌‌های او نشان می‌دهد که، در بسیاری از بزنگاه‌های متقابل سیاسی، از مرزبندی شفاف گریزان بوده است.

او در مواجهه با موج ستیز با مهاجر افغانستانی، همراه با کلی اظهار همدردی مشفقانه، راه حل نهایی و اساسی خود را اینگونه بیان کرده است: «چنان‌چه پذیرش بخشی از جمعیت افغانستانی در شرایط فاجعه‌بار ضروری باشد، لازم است در همان منطقه‌ی مرزی آن‌هم به‌طور موقت اردوگاه‌هایی زده شود تا مردم آسیب دیده و در خطر افغانستانی در این اردوگاه‌ها پذیرفته شوند و خدمات مناسب به آن‌ها داده شود تا از خطر برهند و سپس وقتی شرایط عادی پدید آمد، به کشور خود برگردند.» این در حالی است که حتی بسیاری پرچمداران «اخراج افغانستانی‌ها» هم ستیز خود را تا این مرحله پیش نبرده‌اند؛ پیشنهادی که منتهی‌الیه فاشیسم و پناهنده‌ستیزی و مهاجرستیزی را به شفافیت تمام بیان می‌کند. او حتی در همینجا متوقف نشده است و در اتهام مضحک اما تراژیک جاسوس‌انگاری مهاجران افغانستانی‌ هم، به عنوان موج مکمل دیگری‌هراسی، مشارکت کرده است.

زمانی هم که نویسنده‌ای به صورت کاملاً مستدل و با بحث بر سر تک تک گزاره‌های القائی پرده از جهل فاشیستی این گزاره‌ها برمی‌دارد، او به جای پاسخ به نقدها با حمله به چپ و چپ‌ها ناموجه بودن دعاوی خود را چاره‌جویی می‌کند. در راستای این فرافکنی با حمله به چپ مدعی می‌شود که چپ‌ها از نقد دین و نقد حکومت دینی شانه خالی می‌کنند.

این در حالی است بحث بر سر دعاوی مهاجرستیزانه و دلالت‌های فاشیستی آن است و نه چیز دیگر. اصلاً گیریم آنچه که شما به عنوان چپ می‌شناسی بد مطلق باشد، فرض بد بودن یک جریان چگونه می‌تواند دعاوی پناهنده‌ستیزانه و مهاجرستیزانه شما را موجه کند؛ گزاره « الف ب است» چگونه می‌تواند، بدون هیچ ارتباطی، موجه کننده گزاره «ج د است» باشد؟!

از اینها گذشته، ایشان مدعی شده‌اند که چپ یا نمی‌تواند یا نمی‌خواهد دین و حکومت دینی را نقد کند! او در حالی این نقد را وارد می‌کند که در موارد از مواجهه مستقیم با حکومت گریزان بوده است و به اموری پرداخته است که کمترین هزینه را دارند‌؛ اگر نگویم که سود ده هستند؛ برای نمونه پرداختن به «شوهرکشی» به جای «زن‌کشی» یکی از همین انتخاب‌ها است چراکه لازمه پرداختن به «زن‌کشی» مواجهه با مردسالاری است که حتی کشته شدن شوهران هم یکی از معلول‌های این مردسالاری ساختاری است.

ذکر پیشینه مبارزه چپ با حکومت دینی و تحمیل شدن سرکوب‌های بی‌رحمانه به آن، که از اعلام صریح مخالفت با جمهوری اسلامی و «رفراندوم» جمهوری اسلامی آغاز شده است و آخرین مواجهات شدید آنرا در دی 96، آبان 98 و جنبش زن-زندگی-آزادی در 1401 رخ داد و همچنان در جریان است، بیان جیزی است که او خود بهتر می‌داند.


(ادامه)👇


⬇️2.1


@khiyabannevis
(ادامه)👇
⬇️2.2


نقدهای زیادی بر طیف چپ و جریان‌های گوناگون و متنوع آن وارد است اما اتهام گریز چپ از نقد دین مضحک‌ترین نقدی است که تا به حال به گوش رسیده است. چراکه موضع چپ(سوسیالیست مارکسیست و آنارشیست) درباره دین رادیکال‌ترین موضع و نقد ممکن است و توسط کسانی چون مارکس و متفکران پس از او، تا به امروز، به صراحت بیان شده است. روشن است که چنین موضع رادیکالی حتی از آدرس غلط و ناموجه دین‌ستیزی هم فراتر و بنیان‌افکن‌تر است. به یقین این منتقد و دیدگاهای نزدیک به آن هیچگاه تاب مواجهه منطقی با چنین نقد رادیکالی را نخواهند داشت. از همین روست که ایشان در توضیح نقد مورد نظر خود نقد فقه(یا فقهی) را مثال زده‌ است. در این باره باید گفت که چنین نقدهایی فرسنگ‌ها از نظرگاه رادیکال نقد فاصله دارد. البته شخصاً معتقدم که جامعه ما، همچنان، به نگاه‌های نقاد‌انه میانجی وصل دینداران به زیست‌جهان مدرن نیاز دارد اما چنین نقدی را باید از باورمندان آن انتظار داشت. از همین رو فکر می‌کنم که، با وجود اختلاف نظر با روشنفکری دینی، نواندیشان دینی و دین‌پژوهان تجدیدنظر‌طلب باید قدردان تلاش‌های آنان باشیم.

سخن آخر: شدت یافتن فاشیسم در شکل مهاجرستیزی و اخراج پناهندگان و مهاجران افغانستانی، خصوصاً زنان و کودکانی که بسیاری در اینجا به دنیا آمده و یا اینجا پرورش یافته‌اند، و فرستادن آنها به جهنم طالبان، دردی از دردهای ما و وطن ما درمان نخواهد کرد بلکه مسیر حرکت جامعه به سوی رهایی و برابری را، از همیشه، دشوارتر خواهد کرد.

جامعه‌شناسی اکادمیک ما هم اگر می‌خواهد جامعه و مسائل آن را بشناسد، ضرورتاً، باید با مشاهده میدانی، نزدیک و مشارکتی مسائل را فهم کند. اگرچه فرصت حضور ما در کنار خواهران و برادران مهاجرمان، به گونه‌ای غمبار و شرم‌اور، رو به اتمام است اما هنوز هم اگر کسی جویای فهم مسئله باشد می‌تواند و باید، دست‌کم، خود را به اردوگاه‌های اخراج و محل تجمع آوارگان در مرز‌ها برساند و انگاره‌های ذهنی خود را محک بزند.


⬆️2.2


@khiyabannevis
وطن_آنگونه_که_باید.pdf
206.4 KB
🔻وطن آنگونه که باید، نه آنگونه که هست
(بازاندیشی مقدماتی در معنای وطن و وطن‌دوستی)


در این نوشتار مواضع و جبهه‌بندی‌های جریان‌های سیاسی متفاوت ایرانی، در روزهای جنگ 12 روزه و تجاوز جنگی قدرت‌های امپریالیستی به ایران، به عنوان سنجه‌ و آشکارگری محسوب شده است برای فهم دلالت‌های واقعی گفتمان‌های سیاسی مختلف در نسبت با ایران، وطن و وطن‌دوستی. اما این سنجه و آشکارگری تنها به عنوان مقدمه، زمینه و فرصت بحث طرح شده است و در ادامه با نقد معانی‌ ایستای وطن بالفعل و وطن‌دوستی آن، چاره را درخوانش بالقوه از وطن(با لحاظ دائمی قید بالقوه بودن) و وطن‌دوستی ناظر به این معنا معرفی می‌کند و به بررسی لوازم این بالفعل و بالقوه دانستن وطن می‌پردازد که از جمله این لوازم مسئولیت‌پذیری، دوست‌داشتن انتقادی، پویایی و حرکت به سوی رهایی و برابری در ایده وطن بالقوه است.

اصل متن در پنج بخش است و بخش ششم تکمیلی است.



@khiyabannevis