This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مگر از زلف حورالعین کند آماده جاروها
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
میچرخد عاشقانه به فرمان مادرم
عمری زمین و هرچه در آن هست و آسمان
هریک نشسته گوشهای از خوان مادرم
ما با دَمَش میان عدم قد کشیدهایم
هستی شروع شد به فراخوان مادرم
از همرهان سست عناصر دلش گرفت
شیر خداست آینهگردان مادرم
با چادر سیاه خود احرام بستهام
یعنی منم همیشه مسلمان مادرم
در سیل پرتلاطم موج نگاهها
دل بستهام به ساحل چشمان مادرم
هر بار گم شدم، همهجا از پیام دوید
اخمی به من نکرد؛ به قربان مادرم
رد کرده ماه و سال و زمان و هزاره را
قدر بلند و مهر فراوان مادرم
از روضههای تلخ مدینه گذشتهام
سر مینهم دوباره به دامان مادرم
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یك صحن آیینه از دل، تقدیم گلدستههایت
ای آسمانیتر از عشق! تفسیر كوثر روان بود
در اشكهای فصیحت، در روشنای دعایت
آن عمر كوتاه خاكی، یك فرصت آفتابیست
تا بار دیگر ببیند، در خاك، خود را خدایت
در مسجد سینۀ تو، یك آسمان معتكف بود
یك كهكشان مهر و تسبیح، گل كرد از خاك پایت
گلهای میخك از آن پس، از نام خود شرمگینند
تا میخ و آتش رقم زد، یك گوشه از ماجرایت
ای كاش! آن روز موعود، ما نیز مانند خورشید
با صبح، همگام باشیم، در انتشار صفایت
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دستهای بغض میبندد، دهان گریه را
تا بجای آرَم دو ركعت ناله با حسرت، بلال!
بانگ دِه، بار دگر امشب اذان گریه را
هر چه باداباد، امشب باز پرپر میكنم
دامنی از غنچهگلهای جوان گریه را
دیده طوفانیست امّا پلك بر هم مینهم
نشنود تا گوش نامحرم فغان گریه را
بعد از این هر روز خواهد بود ابری، دیدهام
پیشبینی میتوان كرد آسمان گریه را
مینشانم بر مزار مادرم، یك شاخه گل
میفشانم روی خاکش، ارغوان گریه را
دستمالم را كفن سازید، وقت مردنم
بنگرد تا مادرم زهرا، نشان گریه را
موجخیز اشك خواهد برد، یثرب را به باد
یك دم ار زهرا رها سازد عنان گریه را
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ریحانه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اخمی به من نکرد؛ به قربان مادرم
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
بمان در غربتت ای محسن اشکم به دامانت
بمان در بغضت ای توفان، گلودر خون و خون در چشم
مگر در این غریبستان رسد دردم به درمانت
چرا در خود نشستی برق خشم ذوالفقارت کو
برآ ای خیبر گمگشته، در خویش است میدانت
تو قرآن مینویسی، سورهای از چشم من بردار
مگر آن کس که پشت در ورق شد نیست قرآنت
بیا ای «لَو کُشِفسامان» برایت پردهای دارم
ببینم تا که با این غم چه خواهد کرد ایمانت
علی جان آسمان چهرهام ابریست باور کن
وگر باران نمیگیرد، که میترسم ز توفانت
از آن دستی که آتش بود و در عشقت کبودم کرد
گران شد دست من اما نمیافتد ز دامانت
برای شانههایت در نمک خواباندهام زخمی
که حتی پردههای شب نیارد کرد پنهانت
در انفاس چراغی سوز و اسما را تلاوت کن
نقاب از بازویم بگشا ببین شام غریبانت
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جهان سراب فنا، جان جاودان زهراست
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نازنين از درد میپيچد به خود، پهلو به پهلو
مست و وحشی در هوا، چرخان و چرخان، تازيانه
خطّ سرخی میكشد، هوهوكش از بازو به پهلو
من خدای غيرتم، او دختر نور و نوازش
من كنارش باشم و افتاده باشد او به پهلو؟
میرسد با چادر دردی كه پيچيدهست دورش
میرود هر بار دست خستۀ بانو به پهلو
درد پهلوی تو میدانم كه میپيچد به جانم
سر به روی شانهام میافتد و گيسو به پهلو
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
خون گریه كرد چشم خدا در عزا تو را
در گوش چاه، گوهر نجوا نمیشكست
ای آشیان درد! علی داشت تا تو را
ای مادر پدر! غمش از دست برده بود
همراه خود نداشت اگر مصطفی تو را
زین درد سوختیم كه ای زهرۀ منیر
كتمان كند به خلوت شب، مرتضی تو را
یك عمر در گلوی تو بغض استخوان شكست
در سایه داشت گرچه علی چون هما تو را
دزدید نالههای تو را اشك سرخروی
از بس كه سرمه ریخت به شیون، حیا تو را
ای مهربان! كنیزك غم تا تو را شناخت
دامن رها نكرد به رسم وفا تو را
دادند در بهای فدك، آخر ای دریغ
گلخانهای به گسترۀ كربلا تو را
خم كرد، ای یگانه سپیدار باغ وحی
این هیجده بهار پر از ماجرا تو را
دفن شبانۀ تو كه با خواهش تو بود
فریاد روشنیست ز چندین جفا تو را
تا كفر غاصبان خلافت علم شود
راهی نبود بهتر از این، مرحبا تو را
در شطّ اشك، روح تو هر چند غوطه خورد
رفع عطش نكرد فرات دعا تو را
نامت نهاد فاطمه كآن فاطر غیور
میخواست از تمامی عالم، جدا تو را
گلخانۀ مزار تو را عاشقی نیافت
ای جان عاشقان حسینی! فدا تو را
پهلوشكستهای و علی با فرشتگان
با گریه میبرند به دارالشّفا تو را
دارالشّفای درد جهان، خانۀ علیست
زین خانه میبرند ندانم كجا تو را
تحریف دین، فراق پدر، غربت علی
افكند این سه درد مجسّم ز پا تو را
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from ریحانه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میرود هر بار دست خستۀ بانو به پهلو
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
در دفتر آفرینش، یك شعر شیرین و شیواست
او روح سبز بهار است، آیینهای بیغبار است
پرواز مرغ دلم را، آبیترین آسمانهاست
دستش پل رستگاری، چون نهری از نور جاری
هر سو كه یك جان تاریك، هر جا كه یك قلب تنهاست
نامش بلندای عشق است، جامی ز صهبای عشق است
مغروق دریای عشق است، عشقی بدین سان چه زیباست
زیباییاش عارفانه، تنهاییاش جاودانه
از او به هر دل نشانه، از وی به هر سینه غوغاست
در خاطر تشنهكامان، همزاد شیرین زمزم
در صحبت خستهگامان، همدوش دیرین طوباست
او مشعل شبنوردان، در وسعت تیرگیها
گهوارۀ شیرمردان در جنگل سرخ دنیاست
گنجیهای از فضایل، آیینهای در مقابل
معنای انسان كامل، در مكتب برتر ماست
اسطورۀ عشق سرمد، تمثیل ایثار و ایمان
راوی آیات احمد، گویی كه قرآن گویاست
ماهی در اقصای رؤیا، محبوبۀ حقتعالی
مهرش صفابخش دلها، دیروز و امروز و فرداست
یادش صفای دلم باد! بانوی آب، آن كه گفتم
زیباتر از فكر باران، روشنتر از جان دریاست
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM