جمهوری / محمد صادق شهبازی
5.14K subscribers
4.08K photos
1.44K videos
160 files
2.2K links
بازخوانی مسائل انقلاب مردم
https://telegram.me/joinchat/A2I_lj-DqVKedeyPiF6ofQ
ارتباط با ادمین
@jomhouriadmin
Download Telegram
[مو فقط بالُم تیر خورده...]

روایتی از قیام خونین گوهرشاد یا به تعبیر قدیمی‌ها #جنگ_مسجد (۲۱ تیر ۱۳۱۴ هجری شمسی) در اعتراض به سیاست‌های رضاخانی و مقدمات کشف حجاب



⭕️ #روشنفکران آن دوره با تمام دک و پزشان و بعد از همه ادعاهایشان علیه استبداد و سلطنت، حالا شده بودند مشاوران و معاونان #رضاخان! #استبداد رضاخانی دیگر برایشان بد نبود، شاید چون به نفع #استعمار هم بود. مشیرالدوله و مصدق السلطنه مرتب با رضاخان جلسات مشاوره داشتند. اسکندرمیرزا و تقی‌زاده و داور و فروغی هم که شده بودند وزرای دولتش.

⭕️ شهربانی خراسان مأمور بود به هر قیمتی شده مردم را به گذاشتن #کلاه_شاپو مجبور کند. خبر به #آیت_الله_قمی که رسید، تصمیم گرفت خودش به تهران برود و با شاه صحبت کند. اما تا پایش رسید به تهران، در محل اقامتش در شاه عبدالعظیم تحت نظر قرار گرفت. بعد دستگیری آیت الله قمی، توی مشهد ولوله شد. شوشتری، خفیه‌نویس شاه، به علما پیشنهاد داد نامه‌ای به شاه بنویسند و درخواست آزادی آیت الله را مطرح کنند. نامه نوشته شد و 150 نفر از علما و تجار و کسبه و افراد بانفوذ مشهد زیرش را امضا کردند. به محض رسیدن تلگراف به تهران، تمام 150 نفر دستگیر شدند. هیجان در شهر باز هم بیشتر شد.

⭕️ مردم #بهلول را در #مسجد_گوهرشاد روی منبر امام زمان (عج) نشاندند. رئیس اطلاعات شهربانی خودش را به منبر رساند و به بهلول گفت حق ندارد منبر برود. مردم ریختند سرش و کتکش زدند و از مسجد بیرونش کردند. جمعیت فریاد می‌زد: #مرگ_بر_شاه... زنده باد اسلام... مرده باد کفر... بر دشمن علما لعنت...
بهلول روی منبر سر به زانو فرو برده برد و فکر می‌کرد. بالأخره مسجد ساکت شد. بهلول روی منبر ایستاد: «برادرها چرا نظم را به هم زدید؟ ما این را نمی خواستیم... لکن کاری که نمی‌بایست بشود، شد... اکنون ما هرقدر پیش مأمورین دولت، عجز و کوچکی نشان دهیم، دولت ظالم و جانی دست از سر ما برنمی دارد... لهذا وظیفه‌ی ما این است که کمرها را محکم ببندیم و دست از جان شسته، برای جهاد دینی حاضر شویم و بکوشیم حضرت آیت الله العظمی آقای قمی را از زندان تهران نجات دهیم. یا همه کشته شویم، یا دولت موجود را براندازیم... . اکنون اهالی #مشهد بروند مایحتاج یک هفته را آماده کنند... فردا صبح هرکس با ما یار است، با هر سلاحی که دارد، در مسجد حاضر شود».

⭕️ شرایط بهلول برای پایان تحصن این بود که در مشهد هرکس هر کلاه و لباسی خواست بپوشد و هرکس خواست عمامه بگذارد. آیت‌الله قمی به مشهد برگردانده شود، محبوسان آزاد شوند و کسانی که در اطراف حرم، مردم بی‌‌گناه را کشته بودند، مجازات شوند. از آن سو رضاخان دستور داده بود «مطبوعی»، فرمانده‌‌ی لشکر شرق کشور، کار را یکسره کند. مطبوعی دربه در دنبال کسی می‌‌گشت که مأموریت ختم غائله را انجام دهد. کسی جرأت اهانت به #حرم را نداشت. سرهنگ شیخ‌‌لی -که سنی بود- صریحاً گفته بود «نه»... اما سرانجام پیاده نظام به سرکردگی «سرگرد قادری» وارد میدان شد. عقربه های ساعت به دقایق آخر روز شنبه بیست و یک تیر 1314، نزدیک می‌‌شد. باید ساعت حرم دوازده ضربه می نواخت تا ...

⭕️ مردم در مسجد فریاد «یا الله» و «یا علی، یا علی» سر می‌‌دادند. مأموران عده‌‌ای از علمای سرشناس را بیرون بردند که بعداً به خون‌‌خواهی آنان قیامی برپا نشود. و در این میان، متحصنین که خیلی‌شان از #خاوری‌‌ها هم بودند، محکم برعقیده‌‌شان ایستاده بودند. بالأخره، ساعت دوازده ضربه‌‌اش را نواخت...
درِ مسجد شکسته شد. نظامی‌‌ها از همه طرف ریختند. هنوز صدای ساعت در فضا طنین‌‌انداز بود که صدای رگبار مسلسل‌‌ها از بالای بام‌‌ها و گلدسته‌‌ها بلند شد. جمعیت را درو کردند. همه‌‌ی راه‌‌های فرار بسته شده بود. صدای مسلسل‌‌ها که قطع شد، سکوت وحشتناکی فضای شهر را پر کرده بود. همه را به گورهای دسته‌جمعی سپردند. حتی آن‌‌ها که با ناله‌‌هاشان فریاد زندگی سرمی‌‌دادند. یکی مظلومانه زیر خاک فریاد می‌‌زد: «به حضرت رضا ولُم کنِن، مو فقط بالُم تیر خورده»...

⭕️ دسته دیگری از علما بعد کشتار دستگیر شدند. رضا خان با یک تیر دو نشان زده بود و عملاً #حوزه_علمیه_مشهد را هم تعطیل کرده بود. اسدی، تولیت آستانه، مقصر کشتار جلوه داده شد و چند ماه بعد اعدام شد. بعد از مرگ رضاخان، فرزندان اسدی از فرصت استفاده کردند و پرونده پدرشان را دوباره باز کردند. دادگاه، نوایی را به جرم پرونده سازی برای اسدی و زجر و شکنجه چند تن از علما و معتمدین مشهد به 5 سال زندان محکوم کرد. نوایی در زندان مرد. چند نفر دیگر هم به خاطر فاجعه گوهرشاد محکوم و زندانی شدند؛ ولی هیچ کس برای رضاخان و نظریه‌پردازان #تجدد و ترقی‌اش پرونده‌ای تشکیل نداد... .



#سید_محمدجواد_میری
برش‌هایی از کتاب #ضربه_دوازدهم | روایتی کوتاه از #قیام_گوهرشاد | انتشارات به‌نشر و سازمان فرهنگی و تفریحی شهرداری مشهد، چاپ اول، ۱۳۸۷
@smjmiry
@jomhouri