جمهوری / محمد صادق شهبازی
5.14K subscribers
4.08K photos
1.44K videos
161 files
2.2K links
بازخوانی مسائل انقلاب مردم
https://telegram.me/joinchat/A2I_lj-DqVKedeyPiF6ofQ
ارتباط با ادمین
@jomhouriadmin
Download Telegram
#روایت_انتخابات
#ا_ب

اینها برای روزهای اول هست که خودم رو یافتم
نمی‌دونم.
با خودم همیشه میگم از من بدتر هم هست.(اوضاع سختی کشیدن).
رفتم بیرون برای یه وقت دکتر گفتم یه تواصی هم انجام بدم. دیدم من به بهانه تواصی چقدر می‌توانستم قبل این امر به معروف و نهی از منکر کنم و انجام ندادم.
چقدر می‌توانستم همدردی کنم حتی با یک بد حجاب و نکردم.
چقدر می‌توانستم از جایگاه علمی خودم برای تبیین موضوعات استفاده کنم و نکردم.
الان راستش بیشتر از دست خودم خسته ام.
چون فهمیدم میتونستم و نکردم.
بعد این بین دغدغه‌های این انسانها منو به دنیایی می‌بره که روم نمیشه بگم شما رای میدین؟
رفتم وقت سونو بگیرم دکتر نبود، دیدم یه آقایی اومده برای آمینو سنتز، خانوم رو نیاورده بود دنبال نوبت گرفتن بود. هر دو بدون نوبت اومدیم بیرون چون دکتر یک هفته نبود.
میدونید آنقدر دغدغه داشتم راه رو برای صحبت کردن باز کنم برای انتخابات و...
که به آقا گفتم چرا میخواید این کارو انجام بدید.
یهو دیدم در عرض سه دقیقه عوارض غربالگری بي‌دلیل رو تبیین کردم. و ایشون رو هدایت کردم که پیش دکتر دیگه هم بره. جالبه در همین زمان کوتاه طوری اعتماد شون جلب شد برگه های آزمایش رو بهم نشون دادن و گفتن بنظر امیدی نیست و من گفتم نه اگر پنجاه درصد بیماری هست پنجاه هم سلامتی احتمال داره، فکر کنید که یک فرزند سالم از دست بدید چی میشه.
خیلی از خودم ناراحتم. که چرا اون روزهای هر روز سونو رفتن راهی برای صحبت با اون همه خانوم هم دغدغه اطرافم نیافتم.
یعنی شد دوتا، اول از حرفا خسته شدم، بعد دیدم اینا که نتیجه مدتها بی عمل بودن خودمه از دست خودم خسته شدم😔😢
ناراحتم خیلی ناراحتم.

یه خانم دیدم با دختر سه چهار ساله دنبال جراحی میگشت که من تو محل کار دغدغه های روزانم رو با ایشون بیان میکردم و پدرم بودن در محل کار.
هدایت شون کردم به سمت مطب. اصلا تو ذهنم نرفت بگم شالتون یکم عقبه، همدردی کردم سر اینکه افتادن از پله، به رخ نکشیدم که من میفهمم دردتون رو. پای پیاده آروم رفتم تا نزدیک مقصد رسوندمشون و مطمئن شدم آدرس رو پیداکردن و رازی که مریض ها به دکتر نمیگن رو این خانوم در عرض همین سه چهار دقیقه به من گفت. و شدم مونس این خانوم در همین مسیر کوتاه.
چون پناهش دادم بهم ایمان آورد و گفت راستش رفتم پیش شکسته‌بند و پای در رفتم شکست. این حرفو اگر دکتر بفهمه عصبانی میشه اما من اینو به عنوان همدردی شنیدم.
تمام مسیر در ذهنم بود راهی برای تواصی پیدا کنم.
برای همین عالی بودم. اما قبلا این نبودم.
برای همین ناراحتم. خیلی ناراحتم😔.

من در مسیر #تواصی فهمیدم، میتونستم بهترین باشم برای امر به معروف و نهی از منکر، اما نبودم چون هدفم این بوده که بگم این باش و آن نباش روش همدردی و انس و درک رو پیش نگرفته بودم.
اما حالا که یک هدف سیاسی پشتش بود عالی بودم اما نه جرات امر به معروف و نهی از منکر داشتم، نه تواصی.
چون نه اون دلهای پر درد جای شنیدن حرف های من بود و نه من روم میشد بگم ببخشید قبلا شما مردم شهرم رو اینجوری ندیده بودم و حالا از اینکه نمیخواید برای بدید ناراحتم.
من ناراحتم که #میدان رو قبلا به دست نگرفتم.
چون میگفتم بلد نیستم و نمیتونم حالا میبینم فقط لازم بود هدفم برای خودم منفعت بالاتری میداشت.
این #اعتراف من نیست. اعتراف یک جامعه است.
هم شهری من هم روستایی هم وطن ببخشید این همه مدت بهت نگاه همراهی نداشتم حالا می‌خوام بیای رای بدی کمک می‌خوام ازت...
چقدر حالا سخته ازت خواهش کنم.
من رو ببخش ، دلیل نیامدن تو خود من هستم.😔
🌱🌱🌱🌱
اینا برای بعدشه
#تواصی
دیشب دیگه به خودم گفتم پاشو بابا، همش میگی میتونم و نمیتونم.
پاشو تا دیر نشده، قضا میشه تکلیفت ها.
رفتم از ایستگاه اتوبوس شروع کنم، والا تا سر صحبت رو باز میکردم اول همه شال شون رو میکشیدن جلو🌱😂😂😂
ولی خوب... اوایل فقط به همون همدردی ها پرداختم.
اما همین که جلو تر رفتم فکر کن بعد از تقریباً شش هفت تا سر صحبت بازکردن در مسیر دندانپزشکی و عکس دندان و نوبت دکتر و... رسیدم به اینکه به به امروز عجب روزی برای تواصی بود چون به بهونه تبریک عید و شادی، سر صحبت راحت باز میشد.
اما من از ۱۱:۰۰که از خونه اومدم بیرون تا اذان کاری نکردم. یعنی فقط همش سر صحبت باز میشد اما نمیشد برم سر موضوع خودم.😁😂🌱.
(قبل این خودم رو توانا تر میدیدم ها)😔😢
در مسیر برگشت به خونه بودم که مغازه ای که قبلاً کالای پزشکی خریده بودم رو هدف قرار دادم ، گفتم هر طور شده میرم. رد شدم دیدم دونفر دختر جوان دیگه هم اونجا هستن.😁 رد شدم😂.