Forwarded from پیوستار
#فرنگ_نوشت
🔹موج سرماى #اروپا تا الان در #لهستان و #ايتاليا چند كشته داده؛ در #بلژيک هم حسابى برف و سرما و جادههاى يخ زده و تصادف ماشينها و زمين خوردن و شكستن دست و پا داشتيم.
🔹ولى خبر خوب اينكه دانشجوهاى رشته مددكارى و توانبخشى يكى از بزرگترين دانشگاههاى شهر #آنتروپ كه در مركز شهر هم واقع شده با كمك يه سازمان خيريه تونستند مقامات دانشگاه را راضى كنند كه از الان تا آخر ماه فوريه كه هنوز ماههاى سرده، يك سالن بزرگ و كم استفاده دانشگاه به همراه سرويسهاى بهداشتى نزديكش رو تبديل به محل خواب براى #بى_خانمان ها كنند.
🔹این خيريه رختخواب، صبحانه و شام با غذاى گرم را تقبل كرده و دانشجوها انجام كارها و تميز كردن و نگهدارى از سالن و سرويسهاى بهداشتى رو...
🔹چون اين کار براى دانشگاه هم هزينه هاى اضافه برق و آب و گاز و زباله و... داره، يک صندوق جلوی در ورودى گذاشتند تا هركس هر قدر خواست كمك نقدى بكند.
🔹دانشجوها و استادها از ٧ شب تا ٧ صبح به نوبت خوابگاه را مديريت مىكنند و بعد از دادن صبحانه، محل دوباره تميز و براى شب آماده مى شود.
🔹مريضها و بچهها را هم به مكانهاى نگهدارى روزانه منتقل مىكنند تا مداوا بشوند يا چندساعتى بازى و نقاشى كنند تا روحيه شون عوض بشه...
🔹حالا دانشجوهاى ساير رشته ها هم وقتهاى آزادشون رو كمك مىكنند؛ مثلاً از خونهشون مواد شوينده و دستمال توالت و لباس و اسباب بازى و... آوردند.
🔹نه تنها عده زيادى تو اين سرما سرپناه گرفتند، بلكه دانشجوها تجربه كارجمعى داوطلبانه پيدا کردند. تبليغ و نام خوبى هم براى دانشگاه است.
@peyvastar
🔹موج سرماى #اروپا تا الان در #لهستان و #ايتاليا چند كشته داده؛ در #بلژيک هم حسابى برف و سرما و جادههاى يخ زده و تصادف ماشينها و زمين خوردن و شكستن دست و پا داشتيم.
🔹ولى خبر خوب اينكه دانشجوهاى رشته مددكارى و توانبخشى يكى از بزرگترين دانشگاههاى شهر #آنتروپ كه در مركز شهر هم واقع شده با كمك يه سازمان خيريه تونستند مقامات دانشگاه را راضى كنند كه از الان تا آخر ماه فوريه كه هنوز ماههاى سرده، يك سالن بزرگ و كم استفاده دانشگاه به همراه سرويسهاى بهداشتى نزديكش رو تبديل به محل خواب براى #بى_خانمان ها كنند.
🔹این خيريه رختخواب، صبحانه و شام با غذاى گرم را تقبل كرده و دانشجوها انجام كارها و تميز كردن و نگهدارى از سالن و سرويسهاى بهداشتى رو...
🔹چون اين کار براى دانشگاه هم هزينه هاى اضافه برق و آب و گاز و زباله و... داره، يک صندوق جلوی در ورودى گذاشتند تا هركس هر قدر خواست كمك نقدى بكند.
🔹دانشجوها و استادها از ٧ شب تا ٧ صبح به نوبت خوابگاه را مديريت مىكنند و بعد از دادن صبحانه، محل دوباره تميز و براى شب آماده مى شود.
🔹مريضها و بچهها را هم به مكانهاى نگهدارى روزانه منتقل مىكنند تا مداوا بشوند يا چندساعتى بازى و نقاشى كنند تا روحيه شون عوض بشه...
🔹حالا دانشجوهاى ساير رشته ها هم وقتهاى آزادشون رو كمك مىكنند؛ مثلاً از خونهشون مواد شوينده و دستمال توالت و لباس و اسباب بازى و... آوردند.
🔹نه تنها عده زيادى تو اين سرما سرپناه گرفتند، بلكه دانشجوها تجربه كارجمعى داوطلبانه پيدا کردند. تبليغ و نام خوبى هم براى دانشگاه است.
@peyvastar
January 9, 2017
📝لوبیای سحرآمیز استعمار
#مرضیه_فروزنده
🔺پسرک یتیم و فقیری به نام جک، از درخت لوبیای سحرآمیز بالا میرود و از ابرها (=مرزهای دنیای شناخته شده) فراتر میرود. آنجا با قصر بزرگی(=آبادانی و امکانات فراوان) مواجه میشود که متعلق به غولهاست(غول=موجودی قدرتمند و ثروتمند، اما زشت! و با زندگی ای متفاوت از زندگی ما) است.
🔺جک، ابتدا یک کیسه از پولهای غول را با خودش میبرد(یعنی میدزدد!) و بعد از تشویق شدن توسط مادرش، به دفعات به آنجا برمیگردد و چیزهای دیگر هم میدزدد.
🔺وقتی غول متوجه میشود و برای پس گرفتن داراییهاش دنبال جک میاد، جک با قطع کردن درخت، غول را میکشد و داستان "به خوبی و خوشی" با ثروتمند شدن جک به پایان میرسد!
🔺راوی درباره ی پولهایی که جک در دست غول میبیند میگوید "پولهایی که غول دزدیده"؛ اما معلوم نیست که چرا عمل خود جک "دزدی" محسوب نمیشود؟! درواقع جک مستحق این دارایی هست و غول نیست!
🔺غول=همه ی آدمهایی متفاوت با مخاطب اروپایی این قصه! که در خارج از مرزهای شناخته شده ی آن روز اروپا میزیستند!
🔺بعد انتظار داریم کودکانی که با اینجور قصه ها بزرگ شده اند، وقتی پایشان به قاره های بکر و ناشناخته و ثروتمند آفریقا و آمریکا و استرالیا رسید، "غارت" نکنند؟!
🔺 پ.ن البته تاریخ چاپ این قصه 1807هست، اما بهرحال خبر از فرهنگی میدهد که از قرنها قبل بوده و تا قرنها بعد هم قرار است بماند!
#استعمار
#اروپا
#قصه
#کودک
https://t.iss.one/jomedia/116
@jomhouri
#مرضیه_فروزنده
🔺پسرک یتیم و فقیری به نام جک، از درخت لوبیای سحرآمیز بالا میرود و از ابرها (=مرزهای دنیای شناخته شده) فراتر میرود. آنجا با قصر بزرگی(=آبادانی و امکانات فراوان) مواجه میشود که متعلق به غولهاست(غول=موجودی قدرتمند و ثروتمند، اما زشت! و با زندگی ای متفاوت از زندگی ما) است.
🔺جک، ابتدا یک کیسه از پولهای غول را با خودش میبرد(یعنی میدزدد!) و بعد از تشویق شدن توسط مادرش، به دفعات به آنجا برمیگردد و چیزهای دیگر هم میدزدد.
🔺وقتی غول متوجه میشود و برای پس گرفتن داراییهاش دنبال جک میاد، جک با قطع کردن درخت، غول را میکشد و داستان "به خوبی و خوشی" با ثروتمند شدن جک به پایان میرسد!
🔺راوی درباره ی پولهایی که جک در دست غول میبیند میگوید "پولهایی که غول دزدیده"؛ اما معلوم نیست که چرا عمل خود جک "دزدی" محسوب نمیشود؟! درواقع جک مستحق این دارایی هست و غول نیست!
🔺غول=همه ی آدمهایی متفاوت با مخاطب اروپایی این قصه! که در خارج از مرزهای شناخته شده ی آن روز اروپا میزیستند!
🔺بعد انتظار داریم کودکانی که با اینجور قصه ها بزرگ شده اند، وقتی پایشان به قاره های بکر و ناشناخته و ثروتمند آفریقا و آمریکا و استرالیا رسید، "غارت" نکنند؟!
🔺 پ.ن البته تاریخ چاپ این قصه 1807هست، اما بهرحال خبر از فرهنگی میدهد که از قرنها قبل بوده و تا قرنها بعد هم قرار است بماند!
#استعمار
#اروپا
#قصه
#کودک
https://t.iss.one/jomedia/116
@jomhouri
Telegram
jom
November 14, 2017