جمهوری / محمد صادق شهبازی
5.09K subscribers
4.1K photos
1.45K videos
165 files
2.21K links
بازخوانی مسائل انقلاب مردم
https://telegram.me/joinchat/A2I_lj-DqVKedeyPiF6ofQ
ارتباط با ادمین
@jomhouriadmin
Download Telegram
#فراخوان #تجربیات_انقلابی
جمهوری در نظر دارد مثل #تجربیات_انتخابات که با استقبال خوبی مواجه شد، بسته به مناسبت‌های مختلف و مسائل روز بخشی از تجربیات انقلابی را منتشر کند.

شما هم اگر تجربه‌ای دارید به ادمین جمهوری بفرستید

@jomhouriadmin
جمهوری / محمد صادق شهبازی
#فراخوان #تجربیات_انقلابی جمهوری در نظر دارد مثل #تجربیات_انتخابات که با استقبال خوبی مواجه شد، بسته به مناسبت‌های مختلف و مسائل روز بخشی از تجربیات انقلابی را منتشر کند. شما هم اگر تجربه‌ای دارید به ادمین جمهوری بفرستید @jomhouriadmin
#تجربیات_انقلابی
#تجربیات_روز_قدس
#تجربیات_فتنه

👈عبدالحمید

#روز_قدس سال 88 توی خیابان کشاورز #مرگ_بر_اسراییل گویان در حال حرکت بودیم و از بعضی مسیرهای فرعی، #فتنه_گرها برامون سنگ پرت میکردن و شعار نه غزه نه لبنان، جانم فدای #ایران میدادن. درگیری های محدودی بین اونها و نیرو انتظامی بود و ما هم مشغول کار خودمون بودیم.
یهو یه پیرمرده جلوی من گفت آآآآآخ و دست به پهلوش گرفت. رفتم جلو، گفت نامراد زدن! دیدم تو شلوغی ها بی هوا با چاقو زدنش و الفرار...
سریع رفتم جلو تا شاید یارو رو پیدا کنم. دیدم یک نفر دیگه رو هم زده و رفته که رفته...

مطمئنم بخش مرکزی #فتنه_سبز در روزی که ایران و اسرائیل در مقابل هم صف بکشند، در کنار اسراییل خواهند بود و به #ایران و #اسلام، خیانت خواهند کرد؛ #خیانت!

https://t.iss.one/abd_alhamid/77

👈#علی_شاکری

از وفتی یادمه تقریبا هر سال راهپیمایی روز قدس رو شرکت میکردیم.
از همون بچگی...
اون وقتا که عقلم قد نمیداد، مامان و بابا به عشق بادکنکای گنده ای که دستفروشا تو مسیر راهپیمایی میفروختن میکشوندنم اونجا.
خیلی از شعار ها رو نمیفهمیدم و فقط آهنگشو برا خودم تکرار میکردم.
با چنتا خوراکی و همون بادکنکا عشق میکردم برا خودم...
گذشت و گذشت. کم کم بزرگ شدم و یه چیزایی حالیم شد...
سالای اولی بود که مکلف شده بودم و گرما خیلی اذیت میکرد.
ولی همون شیرینی خاطرات بچگی باعث میشد مشتاق باشم برا رفتن.
چفیه م رو خیس میکردم و میرفتم زیرش.
فضا فضای جالبی بود.
همه یه دست و یه نفس بودن.
حرف همه یه چیز بود.
همه گرمشون بود و زبونشون خشک بود ولی غر نمیزد کسی.
جانماز های نازک نمیتونست گرمای آسفالت داغ کف بلوار کشاورز روبگیره... پاهاشون سر نماز میسوخت ولی دم نمیزدن.
سال بعد مطابق هر سال آماده شدیم برا رفتن.
چفیه و جانماز و یاعلی.
وقتی نزدیک محدوده راهپیمایی شدیم با چهره های جدیدی روبرو شدیم.
جمعیت یه خورده بیشتر شده بود...
خدا رو شکر کردیم که جمعیت خوبی اومده.
ماشینو پارک کردیم و از خیابونای بالاتر راه افتادیم به سمت پارک لاله.
یه دفه دیدم چن نفر دارن از آبخوری تو پارک حسابی آب میخورن!
یه کم تعجب کردم... با خودم گفتم حتما مسافرن!
رفتیم جلو تر.
تیپ های جدیدی میدیدم.
دستبند سبز وجه مشترک همه شون بود.
رفتیم تا رسیدیم به فاطمی. جمعیت خیلی زیاد بود.
شلوغ کاری زیاد بود و به سختی خطبه ها رو شنیدیم.
سر نماز جمعیت کم شد و چند نفر رو دیدم که با کفش نماز میخوندن...

درسته دیدن این صحنه ها برام تازگی داشت و حسابی از دیدنش ناراحت شده بودم؛
ولی هیچکدوم مثل صدای شعار های جدیدی که میشنیدم اعصابم رو خورد نکرد:

"نه غزه نه لبنان..."

مگه امروز روز قدس نبود؟
مگه یادگار خمینی نبود؟


کاملا فهمیدم ماجرا از چه قراره.

جمعیتی که با شعار دموکراسی و "رای من کو؟" بی قانونی رو شروع کرده بودن، چقدر زود ماسک رو از چهره شون برداشتن...
اونجا بهم اثبات شد که "رای من کو؟" پیراهن عثمان این جماعت

@jomhouri

شما هم اگر تجربه‌ای دارید به ادمین جمهوری بفرستید

@jomhouriadmin
جمهوری / محمد صادق شهبازی
#فراخوان #تجربیات_انقلابی جمهوری در نظر دارد مثل #تجربیات_انتخابات که با استقبال خوبی مواجه شد، بسته به مناسبت‌های مختلف و مسائل روز بخشی از تجربیات انقلابی را منتشر کند. شما هم اگر تجربه‌ای دارید به ادمین جمهوری بفرستید @jomhouriadmin
📝بازخوانی تنها برنامه اولین سالگرد سوم تیر

#تجربیات_انقلابی
#سوم_تیر

🔺قرار می‌شود در جنوبی دانشگاه نمایشگاه بزنیم و مجوز با کلی دردسر صادر می‌شود: عکس‌های تبلیغاتی حماسه سوم تیر دور دوم انتخابات ریاست جمهوری. یکی در میان عکس‌های تبلیغاتی هاشمی و احمدی‌نژاد.

🔺عابر جوانی می‌گوید این شکل اشتباه است و باعث درگیری است.میگوییم اصلاً حرف ما هاشمی و احمدی‌نژاد نیست، حرف گفتمان عدالت است. خواستیم بگوییم مردم دنبال عدالت بودند؛ نه دنبال غرب‌زدگی و سرمایه‌داری و … همان‌طور که اول نمایشگاه زده‌ایم برای این‌که مسئولان یادشان نرود که بودند و چگونه و برای چه رأی آوردند!
https://t.iss.one/jomedia/9

🔺یک، ‌دو موتورسوار می‌آیند یکی‌شان عینک دودی دارد. نیم‌نگاهی می‌اندازد و دنبال مسئول نمایشگاه می‌گردد.می‌گوید مجوز دارید؟ می‌گویم بله می‌گوید کو؟ می‌گویم شما؟ بعد از جروبحث مجوز را نشانش می‌دهم و می‌گویم خب شما از کجایید؟ می‌گوید الآن می‌فهمی از کجا هستم. و کارتش را در چند ثانیه باز و بسته می‌کند: مجمع تشخیص!

🔺می‌گوید یا خودتان بکَنید یا من می‌کنم. به او می‌گویم این قضیه به شما مربوط نیست، حرفی دارید قانونی اقدام کنید. طرف هم شاخ‌وشانه می‌کشد، تماس می‌گیرم خبرگزاری‌ها و بچه‌ها را خبر می‌کنم. طرف بعد از کلی شاخ‌وشانه کشیدن و زنگ زدن به نهادهای مختلف برای تعطیل کردن نمایشگاه می‌رود. البته قبل از رفتن به‌زور دوربین را از محسن می‌گیرد و عکس خودش و همکارش را که ما وقتی نمی‌دانستیم که هستند در نمایشگاه اتفاقی افتاده بودند پاک می‌کند.

🔺طولی نمی‌کشد که طرف می‌آید، سریع بچه‌ها را خبر می‌کنم. این بار یک عکاس آورده شروع می‌کنند از عکس‌ها و تصاویر عکس گرفتن و باز شاخ‌وشانه می‌کشد که ما نمایشگاه را تعطیل کنیم. بچه‌ها با او مشاجره لفظی پیدا می‌کنند و به او می‌گویند اگر حرفی داری برو قانونی اقدام کن. دراین‌بین می‌فهمم که عکاسش دارد از ما عکس می‌گیرد و با بچه‌ها به سراغ عکاسش می‌رویم که باید پاک‌کنی طرف هم نمی‌کند و آن برادر مجمع تشخیصی هم می‌آید و شروع می‌کند داد و قال کردن حتی خودش و خبرنگارش به سمت بچه‌ها حمله می‌کنند و سوار موتور می‌شوند که بروند و زیرلبی هم طرف تهدید می‌کند. ما هم فکر می‌کنیم قضیه تمام‌شده اما ناگهان دیدیم به نمایشگاه حمله کردند و یکی از فیبرها را شکستند می‌خواهد گاز بدهد که بچه‌ها سویچ موتورش را سریع می‌کشند بیرون و می‌برند داخل دانشگاه طرف هم می‌آید داخل و شروع می‌کند فحش دادن.

🔺بهش می‌گویم چرا عکس گرفتید پس ما هم می‌گیریم و ازش فیلم می‌گیرم. به‌طرف می‌گوییم شما به چه حقی حمله کردی؟ می‌گوید باید جمع کنید یکی از بچه‌ها هم می‌گوید خب شما از طرف کجایی یارو که تا ساعتی پیش می‌گوید من از مجمع تشخیصم می‌گوید هیچ‌جا. در طول کل درگیری هم مدام تماس می‌گیرد.

🔺به یارو می‌گوییم برای چه از بچه‌ها عکس گرفتید طرف هم می‌گوید نه ما هم چنین کاری نکردیم و اگر یک عکس باشد من هر چه شما بگویید می‌کنم. ازقضا دومین عکسی که می‌آید عکس ماهاست، طرف خیلی سه کرده و کلی شانتا‍ژ می‌کند (البته خدا می‌داند عکاس دراین‌بین چند بار مموری کارنش را عوض کرده است). دراین‌بین عکاس را می‌بینم که می‌رود آن ور خیابان.

🔺سه نفر مرد میان‌سال با سرووضع آن‌چنانی می‌آیند و با ما صحبت می‌کنند، یکی‌شان که لیسانس عمران است و اوایل دولت سازندگی دانشجو بوده از تجربیات خودش می‌گوید و آن‌یکی هم آفرین می‌گوید.

🔺2:30 علی تماس می‌گیرد و می‌گوید شهرداری دارد به نمایشگاه حمله می‌کند با حراست خودت را برسان من هم می‌دوم سمت انتظامات. مسئول انتظامات با ۱ ساعت پیش ۱۸۰ درجه فرق کرده می‌گوید آنجا بیرون است شما باید نظارت بر تشکل‌ها و حراست را خبر کنید.

🔺سریع می‌دوم و در حال دویدن با دبیر هیئت نظارت بر تشکل‌ها تماس می‌گیرم همان کسی که دیروز مجوز ما را – که رویش نوشته بود ضلع جنوبی دانشگاه- صادر کرد، امروز می‌پرسید مگر شما بیرون دانشگاه نمایشگاه برگزار کردید؟

🔺می‌دوم سمت در جنوبی دانشگاه می‌بینم یک نفر از شهرداری دارد وحشیانه فیبرها را می‌شکند. سریع موبایلم را جلو صورتش می‌گیرم که عکس بگیرم طرف به سمت من هجوم می‌آورد. مردم آنجا جمع شده‌اند. می‌گوییم اگر کار قانونی می‌کنی چرا می‌ترسی طرف که سوتی را داده داد و قال می‌کند و می‌گوید جزو محدوده شهرداری است اینجا، و شما از شهرداری مجوز ندارید. ۱۱۰ را خبر می‌کنم.

🔺طرف هم که از عملکرد قاطع بچه‌ها ترسیده از کندن بقیه فیبرها خودداری می‌کند. زنگ می‌زنم به معاون دانشجویی دانشگاه و مجوز را یادآوری می‌کنم و قضیه را می‌گویم, می‌گوید که من دیروز هم شک داشتم که دیوار دانشگاه جزء دانشگاه است یا نه و ما این قضیه را پیگیری می‌کنیم. حق با آن‌ها نبوده، شکایت می‌کنیم و از ما می‌خواهد که نمایشگاه را برای جلوگیری از درگیری جمع کنیم.

👈متن کامل
https://ghiam.ir/?p=682