Forwarded from تریبون مستضعفین
⭕️در این سی و هشت سال کجا بودیم؟
درس هایی از انتخابات و عدم #تکلیف_مداری جبهه انقلاب!
🔹 #انتخابات تمام شد.
می شود با نتیجه انتخابات تخدیری برخورد کرد و خوش باشیم که #ایمان مان سقوط نکرده و #شهر را پس می گیریم! می شود هم هر کسی تجربیات شخصی اش را مرور کند و اشکالات اش را لیست کند برای آینده ی خودش و ادامه این راه.
🔹در انتخابات امسال یک (منظورم انحصار نیست) نقطه #قوت داشتیم که همان هم نقطه #ضعف مان بود. قشر زیادی از نیروهای انقلابی و طرفدار گفتمان انقلاب خود را (و نظام را) نیازمند این دیدند که مردم را #قانع کنند. احساس نیاز کردند که باید مردم را راضی کرد و قانع.
🔹پس کف خیابان آمدند. مکان سنجی کردند که کجاها باید بروند و چگونه باید سر صحبت را باز کنند. شبهات و سوالات متداول مردم چیست؟ با چه استدلالی قانع می شوند؟ نظرشان درباره ما و دنیای مان چیست؟ همدیگر را می فهمیم؟ اشتباهات مان چه بوده؟ دستگاه محاسباتی شان با ما چه فرقی می کند؟ و ... عده ای رفتند به روستاها و شهرهای کوچک تر و #روستا به روستا با مردم و دردهایشان آشنا شدند.
این اتفاق منحصر به فردی بود. بازی برد برد بود. دوره ی زبان آموزی بود. زبان مردم را فقط با حرف زدن با مردم می شود فهمید.
🔹اما دقیقا در همین اثنا وقتی داشتی با مردم حرف می زدی و روی نقطه #قوت ات ایستاده بودی یک دفعه متوجه می شدی زیر پایت سست و پشت صدایت خالی است. این همان نقطه #ضعف ات بود. نگاه ابزاری ای که از این اقناع داشتی. وقتی به این خودآگاهی می رسیدی خجالت می کشیدی جلو بروی و سر صحبت را باز کنی. هی با خودت می گفتی تا حالا کجا بودی؟ تو این چهارسال کجا بودی؟
بعد از این کجایی؟
🔹خودتون رو بذارید جای روستایی ای که داشت سر زمین کار می کرد از ماشین پیاده می شدی وارد زمین اش می شدی، از کار دست می کشید، باهاش دست می دادی و بهش می گفتی به فلانی رای بده! چون .... خجالت آور نیست؟! و اینجاست که بزرگترین نقطه قوت و نقطه ضعف ات نمایان می شود. اقناع مردم نقطه قوت انتخابات 96 بود و سرنخ بزرگترین دلیل شکست ات.
در این چهارسال کجا بودی؟ در این سی و هشت سال کجا بودی؟ بعد از این انتخابات کجایی؟
✍🏻 #حامد_بامروت_نژاد
✅به تریبون مستضعفین بپیوندید:
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwpmRhB0ipjGxCODw
درس هایی از انتخابات و عدم #تکلیف_مداری جبهه انقلاب!
🔹 #انتخابات تمام شد.
می شود با نتیجه انتخابات تخدیری برخورد کرد و خوش باشیم که #ایمان مان سقوط نکرده و #شهر را پس می گیریم! می شود هم هر کسی تجربیات شخصی اش را مرور کند و اشکالات اش را لیست کند برای آینده ی خودش و ادامه این راه.
🔹در انتخابات امسال یک (منظورم انحصار نیست) نقطه #قوت داشتیم که همان هم نقطه #ضعف مان بود. قشر زیادی از نیروهای انقلابی و طرفدار گفتمان انقلاب خود را (و نظام را) نیازمند این دیدند که مردم را #قانع کنند. احساس نیاز کردند که باید مردم را راضی کرد و قانع.
🔹پس کف خیابان آمدند. مکان سنجی کردند که کجاها باید بروند و چگونه باید سر صحبت را باز کنند. شبهات و سوالات متداول مردم چیست؟ با چه استدلالی قانع می شوند؟ نظرشان درباره ما و دنیای مان چیست؟ همدیگر را می فهمیم؟ اشتباهات مان چه بوده؟ دستگاه محاسباتی شان با ما چه فرقی می کند؟ و ... عده ای رفتند به روستاها و شهرهای کوچک تر و #روستا به روستا با مردم و دردهایشان آشنا شدند.
این اتفاق منحصر به فردی بود. بازی برد برد بود. دوره ی زبان آموزی بود. زبان مردم را فقط با حرف زدن با مردم می شود فهمید.
🔹اما دقیقا در همین اثنا وقتی داشتی با مردم حرف می زدی و روی نقطه #قوت ات ایستاده بودی یک دفعه متوجه می شدی زیر پایت سست و پشت صدایت خالی است. این همان نقطه #ضعف ات بود. نگاه ابزاری ای که از این اقناع داشتی. وقتی به این خودآگاهی می رسیدی خجالت می کشیدی جلو بروی و سر صحبت را باز کنی. هی با خودت می گفتی تا حالا کجا بودی؟ تو این چهارسال کجا بودی؟
بعد از این کجایی؟
🔹خودتون رو بذارید جای روستایی ای که داشت سر زمین کار می کرد از ماشین پیاده می شدی وارد زمین اش می شدی، از کار دست می کشید، باهاش دست می دادی و بهش می گفتی به فلانی رای بده! چون .... خجالت آور نیست؟! و اینجاست که بزرگترین نقطه قوت و نقطه ضعف ات نمایان می شود. اقناع مردم نقطه قوت انتخابات 96 بود و سرنخ بزرگترین دلیل شکست ات.
در این چهارسال کجا بودی؟ در این سی و هشت سال کجا بودی؟ بعد از این انتخابات کجایی؟
✍🏻 #حامد_بامروت_نژاد
✅به تریبون مستضعفین بپیوندید:
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADwpmRhB0ipjGxCODw
📝توصیه ی راننده اتوبوس فرانسوی به لیلا حاتمی: این یه موضوع ملّیه، به خارجی ها ربطی نداره!
🔺فیلم حرف های خانم بازیگر را در جشنواره ای خارجی دیدم که دست و پاشکسته شکایت به خارجی ها برد و فکر می کرد بار اول اش است که از سیاست حرف می زند.
البته کارگردان فیلم جواب آن خانم را داد و در جواب خبرنگاری دیگر گفت: "ما اینجا نیستیم که کشورمان را عرضه کنیم و بگوییم بیایید و ببینید ما چقدر قربانی هستیم، بیایید و به ما کمک کنید. این خسته کننده و حال به هم زن است."
و البته همین کارگردان تصریح کرد که: "ما فیلم ساخته ایم و بیایید درباره اثر هنری مان حرف بزنید. اینقدر از ما سوالات سیاسی نپرسید."
🔺اما من بعد از شنیدن بیانیه سیاسی بی محل خانم فرانسه دوست، یاد کتابی افتادم به اسم "خاطرات سفیر". این کتاب، خاطرات دختر ایرانی است که برای ادامه تحصیل به فرانسه می رود اما در فرانسه همه او را به عنوان نماینده ایران و مسئول جواب به سوالات شان درباره ایران و اسلام می دانند.
🔺بخشی از کتاب به خاطره اعتصاب راننده اتوبوس ها در فرانسه می پردازد. نویسنده اینطور می نویسد:
یه دفعه چشمم به یه اتوبوس افتاد که جلوی روی همه اومد و صاف وایساد توی ایستگاه. راننده اتوبوس رو خاموش کرد و سوت زنان از اتوبوس پیاده شد. رفتم جلو، سلام کردم و گفتم: "عذر می خوام. امروز اتوبوس نیست" گفت: "نه، امروز اعتصابه"
دوست داشتم بدونم اعتصاب برای چیه؛ به خصوص که داشتم متضرر می شدم و ناخواسته در زنجیره نتایج اعتصاب دخیل شده بودم. گفتم: "ببخشید ... می شه بدونم برای چی راننده ها اعتصاب کردند؟" راننده اتوبوس یه نگاهی به من انداخت و گفت: "این یه موضوع ملّیه. به خارجیا ارتباطی نداره."
(آفرین ورپریده! از این حس ملی گرایی ات خیلی خوشم اومد بی تربیت!)
خب، دیگه چی باید می گفتم؟ هیچی! اما واقعا این حس دوگانه ای که توی پرانتز نوشتم سراغم اومد. اگرچه جواب بی ادبانه ای بود، آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصن می کنه وقتی مقابل یه خارجی قرار می گیره بهش حق نمی ده که بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشه. واقعا از این کارش خیلی خوشم اومد. من اگه جای رئیس اش بودم حتما تشویق اش می کردم.
🖋 #حامد_بامروت_نژاد
yon.ir/hJGw2
🔹کتاب "خاطرات سفیر" نوشته خانم نیلوفر شادمهری انتشارات سوره مهر
🔺فیلم حرف های خانم بازیگر را در جشنواره ای خارجی دیدم که دست و پاشکسته شکایت به خارجی ها برد و فکر می کرد بار اول اش است که از سیاست حرف می زند.
البته کارگردان فیلم جواب آن خانم را داد و در جواب خبرنگاری دیگر گفت: "ما اینجا نیستیم که کشورمان را عرضه کنیم و بگوییم بیایید و ببینید ما چقدر قربانی هستیم، بیایید و به ما کمک کنید. این خسته کننده و حال به هم زن است."
و البته همین کارگردان تصریح کرد که: "ما فیلم ساخته ایم و بیایید درباره اثر هنری مان حرف بزنید. اینقدر از ما سوالات سیاسی نپرسید."
🔺اما من بعد از شنیدن بیانیه سیاسی بی محل خانم فرانسه دوست، یاد کتابی افتادم به اسم "خاطرات سفیر". این کتاب، خاطرات دختر ایرانی است که برای ادامه تحصیل به فرانسه می رود اما در فرانسه همه او را به عنوان نماینده ایران و مسئول جواب به سوالات شان درباره ایران و اسلام می دانند.
🔺بخشی از کتاب به خاطره اعتصاب راننده اتوبوس ها در فرانسه می پردازد. نویسنده اینطور می نویسد:
یه دفعه چشمم به یه اتوبوس افتاد که جلوی روی همه اومد و صاف وایساد توی ایستگاه. راننده اتوبوس رو خاموش کرد و سوت زنان از اتوبوس پیاده شد. رفتم جلو، سلام کردم و گفتم: "عذر می خوام. امروز اتوبوس نیست" گفت: "نه، امروز اعتصابه"
دوست داشتم بدونم اعتصاب برای چیه؛ به خصوص که داشتم متضرر می شدم و ناخواسته در زنجیره نتایج اعتصاب دخیل شده بودم. گفتم: "ببخشید ... می شه بدونم برای چی راننده ها اعتصاب کردند؟" راننده اتوبوس یه نگاهی به من انداخت و گفت: "این یه موضوع ملّیه. به خارجیا ارتباطی نداره."
(آفرین ورپریده! از این حس ملی گرایی ات خیلی خوشم اومد بی تربیت!)
خب، دیگه چی باید می گفتم؟ هیچی! اما واقعا این حس دوگانه ای که توی پرانتز نوشتم سراغم اومد. اگرچه جواب بی ادبانه ای بود، آفرین به این شخص که علیه دولتش هم که تحصن می کنه وقتی مقابل یه خارجی قرار می گیره بهش حق نمی ده که بخواد حتی وارد دعواهای ملی بشه. واقعا از این کارش خیلی خوشم اومد. من اگه جای رئیس اش بودم حتما تشویق اش می کردم.
🖋 #حامد_بامروت_نژاد
yon.ir/hJGw2
🔹کتاب "خاطرات سفیر" نوشته خانم نیلوفر شادمهری انتشارات سوره مهر
کاش موشکی هم قلب داشت!
صنعت موشکی بدشانس است.
اگر قلبی داشت شبیه رآکتور اراک، شاید کارش به اینجا نمی کشید که صداخفه کن را بگذارند روی شقیقه اش و دراز به دراز بخوابانندش رو به قبله.
شاید کسی صدایش را در می آورد که ده ها و صدها متخصص موشکی و هوافضا چه شدند؟
کاش صنعت موشکی شهید احمدی روشن ای داشت و پدری که فریاد بزند رفقای مصطفی را اخراج کردند! موشکی را تعطیل کردند! بسته های پیشنهادی را آماده کرده اند!
فروشنده ها برای آب کردن "عزت" ملت شان دارند خط به خط "ما نمی توانیم" را هجی می کنند.
yon.ir/aAlc1
مستند فروشنده2 داستان تکراریِ کلاغی است که دارند جای قناری قالب مان می کنند، اینبار در صنعت موشکی.
ببینید و به دیگران نشان دهید.
✍ #حامد_بامروت_نژاد
صنعت موشکی بدشانس است.
اگر قلبی داشت شبیه رآکتور اراک، شاید کارش به اینجا نمی کشید که صداخفه کن را بگذارند روی شقیقه اش و دراز به دراز بخوابانندش رو به قبله.
شاید کسی صدایش را در می آورد که ده ها و صدها متخصص موشکی و هوافضا چه شدند؟
کاش صنعت موشکی شهید احمدی روشن ای داشت و پدری که فریاد بزند رفقای مصطفی را اخراج کردند! موشکی را تعطیل کردند! بسته های پیشنهادی را آماده کرده اند!
فروشنده ها برای آب کردن "عزت" ملت شان دارند خط به خط "ما نمی توانیم" را هجی می کنند.
yon.ir/aAlc1
مستند فروشنده2 داستان تکراریِ کلاغی است که دارند جای قناری قالب مان می کنند، اینبار در صنعت موشکی.
ببینید و به دیگران نشان دهید.
✍ #حامد_بامروت_نژاد