Forwarded from قهرمانشهر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 نمایی از حضور #تیسیر_سلیمان از مؤسسان گردان های عزالدین قسام شهر قدس در روانسر
#روانسر
#قهرمانشهر
✅ @ghahrmanshahr
#روانسر
#قهرمانشهر
✅ @ghahrmanshahr
Forwarded from قهرمانشهر
#خاطرات_مبارز_فلسطینی🇵🇸 در مصاحبه اختصاصی با #قهرمانشهر
#تیسیر_سلیمان
#قسمت_اول
🔰من تَیسیر سلیمان از عشایر قدسام و در منطقه تاریخی قدس به دنیا آمدم. عشیرهی ما آنقدر بزرگ است که در سه چهار شهر امتداد دارد. سالهای پیش که خانه و زمین و زندگی داشتیم و هنوز با زور تفنگ کوچمان نداده بودند، زندگی بهتری داشتیم.
🔻با این که از خانوادهی ثروتمندی بودم و در مدارس خیلی خوب درس میخواندم، وقتی زندگی مردم را میدیدم، برای مبارزه مصمم تر میشدم. هر روز میدیدم که به زنها تعرض میشد و مردم توی کوچه خیابان به راحتی کشته میشدند. هتک مقدسات زیاد شده بود و به مسجد الاقصی تعدی و جسارت میشد. با این که سن کمی داشتم، اما با دیدن اینها به جوش میآمدم و میخواستم با صهیونیستها بجنگم.
🔻بعضی از برادران من عضو حرکتهای جهادی غیر اسلامی بودند، ولی انگیزه اصلی من برای ورود به مبارزه با اسرائیل، ظلم گستردهای بود که هر روز جلوی چشمم اتفاق میافتاد.
🔻سال 1982 (1360 شمسی) و حملهی اسرائیل به لبنان را خوب به خاطر دارم. همان ایام بود که اسرائیلیها میخواستند با تونلهایی که زیرزمین کنده بودند، وارد قدس بشوند. تا خبر به مردم رسید، تظاهراتهای گستردهای برپا کردند و راه تونلها را با سیمان بستند.
🔻گروههای مبارز زیادی توی قدس فعالیت داشتند. جنبش فتح را داشتیم که خیلی فراگیر بود، جبهه شعبیه بود، جبهه دمکراتیک بود، حماس و جهاد اسلامی بودند. محلهی ما، نزدیک کلیسای معروفی بود و بیشتر مردم مسیحی بودند. به همین خاطر جهتگیری مبارزاتیشان با صهیونیستها عموماً سمت و سوی «جبهه شعبیه» و «جبهه دمکراتیک» بود. همان اطراف، مسجد خیلی کوچکی هم به اسم «مسجد حمزه سیدالشهداء» وجود داشت و به آنجا رفتوآمد داشتم. در مسجد حمزه سیدالشهداء یک مبلغ اخوانی [اخوان المسلمین] بود که برایمان کلاسهای مختلفی میگذاشت. هم کلاس قرآن و کلاس فقه داشتیم، هم کلاس کاراته. اوایل تعدادمان کم بود و 5 نفره به زیارت مسجدالاقصی میرفتیم. مدتی گذشت و شدیم 20 نفر و کمکم رسیدیم به 100 نفر. مدتی به همین منوال گذشت و جریان حماس و اخوان المسلمین از هم جدا شدند و من در حماس باقی ماندم.
🔻سه سال بود ک انتفاضه شروع شده بود و سال 90 (1990) موظف شدیم تا جوانها را برای انتفاضه ساماندهی کنیم. جوانهای مخاطب ما عمدتاً 17 تا 20 ساله بودند؛ از جمله خودم. 2 سال طول کشید تا توانستیم در آن جو به شدت امنیتی، از این جوانان تیمهایی را ساماندهی کنیم.
🔻سال 91 (1991) با شهید «عادل عباذالله» که مسئول بخش نظامی حماس بود، پیوند خوردیم. هدف این بود تا شاخهی نظامی حماس در قدس را بنا کنیم. وظیفهی من آماده کردن پنج تا از جوانهای مستعد برای عملیات علیه صهیونیستها بود. اول آموزش ساخت بمب و مینگذاری گذراندیم و برای اولین عملیات آماده شدیم. باید بمبی را در ماشینی جاساز میکردیم و در قدس غربی منفجر میکردیم. صهیونیستها قدس غربی را از سال 1967 به بعد از فلسطینیها به زور گرفته بودند.
🔻سال 92 (1992) دستگیری گستردهای بینمان اتفاق افتاد و شهید عادل عباذالله و همه بچههای ما دستگیر شدند. اما چون برایشان اثبات نشد کار ما بوده، آزادمان کردند.
🔻بعد از این اتفاق رفتیم به سمت ربایش سربازان اسرائیلی و چندین عملیات ربایش و مینگذاری توی مسیر شهرکنشینها طراحی کردیم...
#ادامه_دارد...
✔️پینوشت: با آقای تَیسیر سلیمان در حسینیه هنر کرمانشاه🇮🇷 مصاحبه ای داشتیم که به مرور خاطراتش را در قهرمانشهر منتشر میکنیم.
#قهرمانشهر
✅ @ghahrmanshahr
#تیسیر_سلیمان
#قسمت_اول
🔰من تَیسیر سلیمان از عشایر قدسام و در منطقه تاریخی قدس به دنیا آمدم. عشیرهی ما آنقدر بزرگ است که در سه چهار شهر امتداد دارد. سالهای پیش که خانه و زمین و زندگی داشتیم و هنوز با زور تفنگ کوچمان نداده بودند، زندگی بهتری داشتیم.
🔻با این که از خانوادهی ثروتمندی بودم و در مدارس خیلی خوب درس میخواندم، وقتی زندگی مردم را میدیدم، برای مبارزه مصمم تر میشدم. هر روز میدیدم که به زنها تعرض میشد و مردم توی کوچه خیابان به راحتی کشته میشدند. هتک مقدسات زیاد شده بود و به مسجد الاقصی تعدی و جسارت میشد. با این که سن کمی داشتم، اما با دیدن اینها به جوش میآمدم و میخواستم با صهیونیستها بجنگم.
🔻بعضی از برادران من عضو حرکتهای جهادی غیر اسلامی بودند، ولی انگیزه اصلی من برای ورود به مبارزه با اسرائیل، ظلم گستردهای بود که هر روز جلوی چشمم اتفاق میافتاد.
🔻سال 1982 (1360 شمسی) و حملهی اسرائیل به لبنان را خوب به خاطر دارم. همان ایام بود که اسرائیلیها میخواستند با تونلهایی که زیرزمین کنده بودند، وارد قدس بشوند. تا خبر به مردم رسید، تظاهراتهای گستردهای برپا کردند و راه تونلها را با سیمان بستند.
🔻گروههای مبارز زیادی توی قدس فعالیت داشتند. جنبش فتح را داشتیم که خیلی فراگیر بود، جبهه شعبیه بود، جبهه دمکراتیک بود، حماس و جهاد اسلامی بودند. محلهی ما، نزدیک کلیسای معروفی بود و بیشتر مردم مسیحی بودند. به همین خاطر جهتگیری مبارزاتیشان با صهیونیستها عموماً سمت و سوی «جبهه شعبیه» و «جبهه دمکراتیک» بود. همان اطراف، مسجد خیلی کوچکی هم به اسم «مسجد حمزه سیدالشهداء» وجود داشت و به آنجا رفتوآمد داشتم. در مسجد حمزه سیدالشهداء یک مبلغ اخوانی [اخوان المسلمین] بود که برایمان کلاسهای مختلفی میگذاشت. هم کلاس قرآن و کلاس فقه داشتیم، هم کلاس کاراته. اوایل تعدادمان کم بود و 5 نفره به زیارت مسجدالاقصی میرفتیم. مدتی گذشت و شدیم 20 نفر و کمکم رسیدیم به 100 نفر. مدتی به همین منوال گذشت و جریان حماس و اخوان المسلمین از هم جدا شدند و من در حماس باقی ماندم.
🔻سه سال بود ک انتفاضه شروع شده بود و سال 90 (1990) موظف شدیم تا جوانها را برای انتفاضه ساماندهی کنیم. جوانهای مخاطب ما عمدتاً 17 تا 20 ساله بودند؛ از جمله خودم. 2 سال طول کشید تا توانستیم در آن جو به شدت امنیتی، از این جوانان تیمهایی را ساماندهی کنیم.
🔻سال 91 (1991) با شهید «عادل عباذالله» که مسئول بخش نظامی حماس بود، پیوند خوردیم. هدف این بود تا شاخهی نظامی حماس در قدس را بنا کنیم. وظیفهی من آماده کردن پنج تا از جوانهای مستعد برای عملیات علیه صهیونیستها بود. اول آموزش ساخت بمب و مینگذاری گذراندیم و برای اولین عملیات آماده شدیم. باید بمبی را در ماشینی جاساز میکردیم و در قدس غربی منفجر میکردیم. صهیونیستها قدس غربی را از سال 1967 به بعد از فلسطینیها به زور گرفته بودند.
🔻سال 92 (1992) دستگیری گستردهای بینمان اتفاق افتاد و شهید عادل عباذالله و همه بچههای ما دستگیر شدند. اما چون برایشان اثبات نشد کار ما بوده، آزادمان کردند.
🔻بعد از این اتفاق رفتیم به سمت ربایش سربازان اسرائیلی و چندین عملیات ربایش و مینگذاری توی مسیر شهرکنشینها طراحی کردیم...
#ادامه_دارد...
✔️پینوشت: با آقای تَیسیر سلیمان در حسینیه هنر کرمانشاه🇮🇷 مصاحبه ای داشتیم که به مرور خاطراتش را در قهرمانشهر منتشر میکنیم.
#قهرمانشهر
✅ @ghahrmanshahr