جمهوری / محمد صادق شهبازی
5.14K subscribers
4.08K photos
1.44K videos
161 files
2.2K links
بازخوانی مسائل انقلاب مردم
https://telegram.me/joinchat/A2I_lj-DqVKedeyPiF6ofQ
ارتباط با ادمین
@jomhouriadmin
Download Telegram
جمهوری / محمد صادق شهبازی
#فراخوان #تجربیات_انقلابی جمهوری در نظر دارد مثل #تجربیات_انتخابات که با استقبال خوبی مواجه شد، بسته به مناسبت‌های مختلف و مسائل روز بخشی از تجربیات انقلابی را منتشر کند. شما هم اگر تجربه‌ای دارید به ادمین جمهوری بفرستید @jomhouriadmin
#تجربیات_انقلابی
#تجربیات_روز_قدس
#تجربیات_فتنه

👈عبدالحمید

#روز_قدس سال 88 توی خیابان کشاورز #مرگ_بر_اسراییل گویان در حال حرکت بودیم و از بعضی مسیرهای فرعی، #فتنه_گرها برامون سنگ پرت میکردن و شعار نه غزه نه لبنان، جانم فدای #ایران میدادن. درگیری های محدودی بین اونها و نیرو انتظامی بود و ما هم مشغول کار خودمون بودیم.
یهو یه پیرمرده جلوی من گفت آآآآآخ و دست به پهلوش گرفت. رفتم جلو، گفت نامراد زدن! دیدم تو شلوغی ها بی هوا با چاقو زدنش و الفرار...
سریع رفتم جلو تا شاید یارو رو پیدا کنم. دیدم یک نفر دیگه رو هم زده و رفته که رفته...

مطمئنم بخش مرکزی #فتنه_سبز در روزی که ایران و اسرائیل در مقابل هم صف بکشند، در کنار اسراییل خواهند بود و به #ایران و #اسلام، خیانت خواهند کرد؛ #خیانت!

https://t.iss.one/abd_alhamid/77

👈#علی_شاکری

از وفتی یادمه تقریبا هر سال راهپیمایی روز قدس رو شرکت میکردیم.
از همون بچگی...
اون وقتا که عقلم قد نمیداد، مامان و بابا به عشق بادکنکای گنده ای که دستفروشا تو مسیر راهپیمایی میفروختن میکشوندنم اونجا.
خیلی از شعار ها رو نمیفهمیدم و فقط آهنگشو برا خودم تکرار میکردم.
با چنتا خوراکی و همون بادکنکا عشق میکردم برا خودم...
گذشت و گذشت. کم کم بزرگ شدم و یه چیزایی حالیم شد...
سالای اولی بود که مکلف شده بودم و گرما خیلی اذیت میکرد.
ولی همون شیرینی خاطرات بچگی باعث میشد مشتاق باشم برا رفتن.
چفیه م رو خیس میکردم و میرفتم زیرش.
فضا فضای جالبی بود.
همه یه دست و یه نفس بودن.
حرف همه یه چیز بود.
همه گرمشون بود و زبونشون خشک بود ولی غر نمیزد کسی.
جانماز های نازک نمیتونست گرمای آسفالت داغ کف بلوار کشاورز روبگیره... پاهاشون سر نماز میسوخت ولی دم نمیزدن.
سال بعد مطابق هر سال آماده شدیم برا رفتن.
چفیه و جانماز و یاعلی.
وقتی نزدیک محدوده راهپیمایی شدیم با چهره های جدیدی روبرو شدیم.
جمعیت یه خورده بیشتر شده بود...
خدا رو شکر کردیم که جمعیت خوبی اومده.
ماشینو پارک کردیم و از خیابونای بالاتر راه افتادیم به سمت پارک لاله.
یه دفه دیدم چن نفر دارن از آبخوری تو پارک حسابی آب میخورن!
یه کم تعجب کردم... با خودم گفتم حتما مسافرن!
رفتیم جلو تر.
تیپ های جدیدی میدیدم.
دستبند سبز وجه مشترک همه شون بود.
رفتیم تا رسیدیم به فاطمی. جمعیت خیلی زیاد بود.
شلوغ کاری زیاد بود و به سختی خطبه ها رو شنیدیم.
سر نماز جمعیت کم شد و چند نفر رو دیدم که با کفش نماز میخوندن...

درسته دیدن این صحنه ها برام تازگی داشت و حسابی از دیدنش ناراحت شده بودم؛
ولی هیچکدوم مثل صدای شعار های جدیدی که میشنیدم اعصابم رو خورد نکرد:

"نه غزه نه لبنان..."

مگه امروز روز قدس نبود؟
مگه یادگار خمینی نبود؟


کاملا فهمیدم ماجرا از چه قراره.

جمعیتی که با شعار دموکراسی و "رای من کو؟" بی قانونی رو شروع کرده بودن، چقدر زود ماسک رو از چهره شون برداشتن...
اونجا بهم اثبات شد که "رای من کو؟" پیراهن عثمان این جماعت

@jomhouri

شما هم اگر تجربه‌ای دارید به ادمین جمهوری بفرستید

@jomhouriadmin