Forwarded from واره؛ زندگی ایرانی، حیات اسلامی
حرف هایی برای شنبه #بعد_از_انتخابات (1)
✅ در دوره تبلیغات #ریاست_جمهوری چندباری به شهرهای کوچک و روستاهای اطراف تهران رفتم؛ به نظر خودم بیشتر جاها صحبت ها و تبلیغات موثر بود. آنچه میخوانید تجربیاتی نزدیک و واقعی است برای #جامعه_شناسان دور از میدان؛ حرف هایی برای اینکه بفهمیم کلیشههایی که راجع به پایین شهر و بالاشهر ساختهایم چقدر غیرواقعی است و بفهمیم چقدر مکانیسم رای دادن مردم پیچیده است...
✳
خانمی حدود 50 ساله طرفدار #روحانی بود؛ گفت «من تحت پوشش #کمیته_امداد هستم. از اینا هیچ راست نشنیدم. تو مناظرهها گفتن مستمری رو سه برابر می کنن، باز این ماه واریز کردند، دیدم همون 53 تومنه». گفتم «حاج خانم! شما که تحت پوشش هستی باید بیشتر طرفدار رئیسی باشی. آقای روحانی حتی شب انتخاباتی به وعدهاش عمل نکرد». گفت «به رئیسی که اصلا. 22 ساله شوهرم فوت کرده، رفتم کمیته امداد به هرکس میگم مشکل دارم، میگه خانوم #صیغه من میشی؟! طرف با سه تا بچه به من پیشنهاد صیغه میده تا یک میلیون وام من رو جور کنه. دیگه به هیچ کس اعتماد ندارم.»
@vaareh
✳
مردی با همسر و بچه نوجوانش در پارک نشسته بودند. به هیچ صراطی مستقیم نمیشد که رای بدهد. گفتم «آخه نمیشه که ما دست روی دست بگذاریم. هرچه باشه ایشان از بقیه بهتر است». گفت «برای من آسمون همیشه سیاهه. به نظرت اگه من کار داشتم اینجا بودم؟ من خودم بیکارم که اینجا نشستم» و با شرمندگی نگاهی به زن و بچهاش کرد. انگار که مستمسکی پیدا کرده باشم، گفتم «اتفاقا ایشان به دنبال ایجاد #اشتغال است. گفته سالی یک میلیون شغل ایجاد میکند». گفت «دلت خوشه. میدونی چند نفر بیکار داریم؟» گفتم «نمیدونم یه 5-6 میلیونی هستند». گفت «تا به من برسد، زنده ام؟» توی دلم گفتم تازه اگر بتواند همین یک میلیون را ایجاد کند...
✳
سه جوان #دهه_هفتادی در پارک تو تاریکی نشسته بودند؛ یکی شان گفت «تو این چند ساله روحانی چقدر سرعت اینترنت رو زیاد کرده، خداوکیلی اگه رئیسی هم بود، این قدر سرعت زیاد میشد؟» داشتم توجیه می کردم که دولت از این افزایش سرعت برای #اشتغالزایی استفاده نکرده و به علاوه رتبه جهانی #دولت_الکترونیک ایران از 100 به 106 تنزل پیدا کرده و... که گفت «داداش! من خودم #بسیجی هستم و به رئیسی رای می دم. اینا رو گفتم ببینم جواب تو چیه! اما یه چیز صادقانه بگم، جوون آزادی میخواد. من بابام بهم بگه فلان جا نرو شاکی میشم. حالا تو بگو ضرر داره. اینترنت خیلی مهمه» تو تاریکی دقت کردم دیدم تیپ سه تاشون به بسیجی ها میخورد. پیش خودم گفتم چرا از همان اول دقت نکرده بودم. اما بعید می دانم که این سوالات را فقط برای امتحان من می پرسید...
✳
در یک ایستگاه اتوبوس دو پیرمرد نشسته بودند و داشتند شدید بحث می کردند. گفتم «پدرجان، ببخشید وسط بحث تون به آقا رئیسی رای میدی؟!» با تعجب نگاهم کرد و گفت من اصلا رای نمیدم. و دوباره آمپرش رفت بالا. گفت «من تو #صنایع_دفاع بودم. دوبار برای جبهه اسم نوشتم یه بار آقای #اردبیلی و یه بار آقای #رفسنجانی اومد گفت این کار شما همون جهاد است. نرید که اگه شما نباشید، رزمنده ها تیر و فشنگ ندارن شلیک کنن. شبانه روز سلاح می ساختیم. حالا بعد 30 سال کار که بازنشست شدیم، 1400 بهم میدن. این همه برای این انقلاب زحمت کشیدم. دو تا دختر #دانشگاه_آزادی توی خونه دارم. میرم تو #حلبی_سازی کارگری میکنم شرمنده زن و بچه نباشم. آخه انصافه من تو این سن و سال روزی ده ساعت کار کنم؟» ساکت شدیم. گفتم «حاجی حق داری». «آخه کی قراره وضع این مملکت درست بشه؟ هر کس میاد میگه قبلیها فلان بودن من میخوام بسازم. به خدا اگه این #آقای_خامنهای نبود من تا حالا دق کرده بودم!» یک نفسی کشیدیم. رفیقم گفت «حاجی با این حرف ها که زدی من اصلا روم نمیشه بگم بهت چه کن. ولی هرچه باشه این سید تو خط رهبره». یه کم آروم شد و گفت «نمیدونم بده. حالا ببینم چه میشود. شاید این سید یه کاری بکنه». نمیدانم با آن مقدمه چه شد یه دفعه این قدر نرم شد. اشک توی چشمانم حلقه زد. شاید همین که به درد و دلش گوش کرده بودیم...
@vaareh
✳
#شهرک_اندیشه، یک پسربچه آمد از من پوستر رئیسی گرفت. پدرش دورتر ایستاده بود با قیافه بدنسازی. گفت «آقا من رو روشن کن. اینکه میگن این آقا بیاد بسیجی ها جلوی مردم رو میگیرن راسته؟». منظورش را میدانستم اما گفتم «یعنی چی جلوی مردم رو میگیرن؟» گفت «مثلا به این #آستین_کوتاه من گیر میدن. به #موی_خانوم من گیر میدن که چرا بیرونه». گفتم «اصلا فرض کن دوست داشته باشن جلوی اینا رو بگیرن. به نظرت می تونن؟ یه نگاه به خیابان بکن از اول تا آخرش چند تا خانم مو بیرون می بینی؟ آخه جلوی کی رو بگیرن؟» یه نگاهی کرد و گفت «نه راست میگی. نمیتونن». گفتم «نه میگم همه چیز ول میشه و نه میگم اوضاع بدتر میشه. همین که هست. دولت هست، مردم هم زندگی شون رو میکنن».
✅ در دوره تبلیغات #ریاست_جمهوری چندباری به شهرهای کوچک و روستاهای اطراف تهران رفتم؛ به نظر خودم بیشتر جاها صحبت ها و تبلیغات موثر بود. آنچه میخوانید تجربیاتی نزدیک و واقعی است برای #جامعه_شناسان دور از میدان؛ حرف هایی برای اینکه بفهمیم کلیشههایی که راجع به پایین شهر و بالاشهر ساختهایم چقدر غیرواقعی است و بفهمیم چقدر مکانیسم رای دادن مردم پیچیده است...
✳
خانمی حدود 50 ساله طرفدار #روحانی بود؛ گفت «من تحت پوشش #کمیته_امداد هستم. از اینا هیچ راست نشنیدم. تو مناظرهها گفتن مستمری رو سه برابر می کنن، باز این ماه واریز کردند، دیدم همون 53 تومنه». گفتم «حاج خانم! شما که تحت پوشش هستی باید بیشتر طرفدار رئیسی باشی. آقای روحانی حتی شب انتخاباتی به وعدهاش عمل نکرد». گفت «به رئیسی که اصلا. 22 ساله شوهرم فوت کرده، رفتم کمیته امداد به هرکس میگم مشکل دارم، میگه خانوم #صیغه من میشی؟! طرف با سه تا بچه به من پیشنهاد صیغه میده تا یک میلیون وام من رو جور کنه. دیگه به هیچ کس اعتماد ندارم.»
@vaareh
✳
مردی با همسر و بچه نوجوانش در پارک نشسته بودند. به هیچ صراطی مستقیم نمیشد که رای بدهد. گفتم «آخه نمیشه که ما دست روی دست بگذاریم. هرچه باشه ایشان از بقیه بهتر است». گفت «برای من آسمون همیشه سیاهه. به نظرت اگه من کار داشتم اینجا بودم؟ من خودم بیکارم که اینجا نشستم» و با شرمندگی نگاهی به زن و بچهاش کرد. انگار که مستمسکی پیدا کرده باشم، گفتم «اتفاقا ایشان به دنبال ایجاد #اشتغال است. گفته سالی یک میلیون شغل ایجاد میکند». گفت «دلت خوشه. میدونی چند نفر بیکار داریم؟» گفتم «نمیدونم یه 5-6 میلیونی هستند». گفت «تا به من برسد، زنده ام؟» توی دلم گفتم تازه اگر بتواند همین یک میلیون را ایجاد کند...
✳
سه جوان #دهه_هفتادی در پارک تو تاریکی نشسته بودند؛ یکی شان گفت «تو این چند ساله روحانی چقدر سرعت اینترنت رو زیاد کرده، خداوکیلی اگه رئیسی هم بود، این قدر سرعت زیاد میشد؟» داشتم توجیه می کردم که دولت از این افزایش سرعت برای #اشتغالزایی استفاده نکرده و به علاوه رتبه جهانی #دولت_الکترونیک ایران از 100 به 106 تنزل پیدا کرده و... که گفت «داداش! من خودم #بسیجی هستم و به رئیسی رای می دم. اینا رو گفتم ببینم جواب تو چیه! اما یه چیز صادقانه بگم، جوون آزادی میخواد. من بابام بهم بگه فلان جا نرو شاکی میشم. حالا تو بگو ضرر داره. اینترنت خیلی مهمه» تو تاریکی دقت کردم دیدم تیپ سه تاشون به بسیجی ها میخورد. پیش خودم گفتم چرا از همان اول دقت نکرده بودم. اما بعید می دانم که این سوالات را فقط برای امتحان من می پرسید...
✳
در یک ایستگاه اتوبوس دو پیرمرد نشسته بودند و داشتند شدید بحث می کردند. گفتم «پدرجان، ببخشید وسط بحث تون به آقا رئیسی رای میدی؟!» با تعجب نگاهم کرد و گفت من اصلا رای نمیدم. و دوباره آمپرش رفت بالا. گفت «من تو #صنایع_دفاع بودم. دوبار برای جبهه اسم نوشتم یه بار آقای #اردبیلی و یه بار آقای #رفسنجانی اومد گفت این کار شما همون جهاد است. نرید که اگه شما نباشید، رزمنده ها تیر و فشنگ ندارن شلیک کنن. شبانه روز سلاح می ساختیم. حالا بعد 30 سال کار که بازنشست شدیم، 1400 بهم میدن. این همه برای این انقلاب زحمت کشیدم. دو تا دختر #دانشگاه_آزادی توی خونه دارم. میرم تو #حلبی_سازی کارگری میکنم شرمنده زن و بچه نباشم. آخه انصافه من تو این سن و سال روزی ده ساعت کار کنم؟» ساکت شدیم. گفتم «حاجی حق داری». «آخه کی قراره وضع این مملکت درست بشه؟ هر کس میاد میگه قبلیها فلان بودن من میخوام بسازم. به خدا اگه این #آقای_خامنهای نبود من تا حالا دق کرده بودم!» یک نفسی کشیدیم. رفیقم گفت «حاجی با این حرف ها که زدی من اصلا روم نمیشه بگم بهت چه کن. ولی هرچه باشه این سید تو خط رهبره». یه کم آروم شد و گفت «نمیدونم بده. حالا ببینم چه میشود. شاید این سید یه کاری بکنه». نمیدانم با آن مقدمه چه شد یه دفعه این قدر نرم شد. اشک توی چشمانم حلقه زد. شاید همین که به درد و دلش گوش کرده بودیم...
@vaareh
✳
#شهرک_اندیشه، یک پسربچه آمد از من پوستر رئیسی گرفت. پدرش دورتر ایستاده بود با قیافه بدنسازی. گفت «آقا من رو روشن کن. اینکه میگن این آقا بیاد بسیجی ها جلوی مردم رو میگیرن راسته؟». منظورش را میدانستم اما گفتم «یعنی چی جلوی مردم رو میگیرن؟» گفت «مثلا به این #آستین_کوتاه من گیر میدن. به #موی_خانوم من گیر میدن که چرا بیرونه». گفتم «اصلا فرض کن دوست داشته باشن جلوی اینا رو بگیرن. به نظرت می تونن؟ یه نگاه به خیابان بکن از اول تا آخرش چند تا خانم مو بیرون می بینی؟ آخه جلوی کی رو بگیرن؟» یه نگاهی کرد و گفت «نه راست میگی. نمیتونن». گفتم «نه میگم همه چیز ول میشه و نه میگم اوضاع بدتر میشه. همین که هست. دولت هست، مردم هم زندگی شون رو میکنن».
Forwarded from واره؛ زندگی ایرانی، حیات اسلامی
حرف هایی برای شنبه #بعد_از_انتخابات (2)
«راستش رو بگو زمان احمدی نژاد کجا بودی؟ چی کار می کردی؟» اینها را یک جوان با تیپ #روشنفکری میگفت. گفتم «همین کاری که الان دارم میکنم» گفت «یه بار مردم رو بدبخت کردید بس نبود، دوباره میخواید همین وضعیت رو تکرار کنید؟» گفتم «خیال کردی برای ما که یک بار احمدی نژاد رو تبلیغ کردیم و بعد منحرف شده، ساده است که دوباره بخواهیم برای یک نفر دیگر مایه بگذاریم؟ چی در مورد عقل ما فکر کردی؟ ما هر دوره از هرکس ببینم اصلحه حمایت می کنیم» گفت «شما این قدر پررو هستین که هیچ وقت نمیگید اشتباه کردیم و مقصر این وضعیت مردم ما هستیم». از حرصم گفتم «دارم می بینم برای شما #چهاردرصدیها و سرمایهدارها چقدر مردم مهم اند!»
✳
رفتیم #خاورشهر. گفت «ما بیش از 20 ساله اینجا ساکن هستیم. حتی یک درمانگاه نداریم. برای یک سرماخوردگی ساده باید بریم تهران. هر سال داریم توی شورای شهر و مجلس 30 نفر انتخاب میکنیم. حتی یک بار هم پیش نیومده یک نفرشون بیاد به ما سر بزنه. خود تو هم اگه انتخابات نبود اینجا می اومدی؟»
✳
«اینها همه شان دزدند. من فقط حال کردم که چطور پته هم رو روی آب ریختن». گفتم «اما از رئیسی که هیچی نتونستن رو کنن». گفت «ببین، همه اینها بازی نظام است. رئیسی و روحانی پشت پرده با هم هستن! این بازی رو درآوردن که من و تو بریم پای صندوق. شما ساده ای اینها را باور میکنی!»
✳
یک کیوسک #نگهبانی_پارک بود. رفتم جلو گفتم «حاجی چطوری؟ خوبی؟» گفت «الحمدلله، ممنون». گفتم «آقا رئیسی رو میشناسی؟» و عکس را دادم دستش. «هم روحانیه هم سید اولاد پیغمبر است. بهش رای بده». گفت من؟ با ژست تبلیغاتی گفتم «بله شما. همین یک رای شما میتونه وضعیت را تغییر بدهد». نگاهی عمیق به عکس سید کرد. گفتم «عکسش رو بذار پشت کیوسکت همه ببینن». گفت باشه و گذاشت. به همین راحتی. نمیدانم از چهرهاش خوشش آمده بود، از اینکه سید است، از اینکه کسی برای اولین بار آدم حسابش کرده بود؟ هر چه بود به سادگی قبول کرد و تمام.
✳
توی #ده_خیر یک روستایی میانسال دیدیم که یک کارگاه کوچک تولید وسایل بخاری و شومینه داشت. گفتم «استاد به کی رای میدهی؟» گفت «من از سال 81 که کارگاهم رو باز کردم تا حالا، مدام مواد اولیهاش گرانتر شده. طوری که از ده تا کارگر، الان رسیده به یک کارگر. تنها دورهای که مواد مون ثابت مونده همین 4 سال است». گفتم «این دولت که به #تولید_داخل اعتقاد نداره، همش دنبال وارداته» گفت «اختیار داری پارسال تنها سالی بوده که #تراز_تجاری صادرات ما مثبت شده!» با شنیدن چنین اصطلاحاتی از یک روستایی داشتم شاخ درمیآوردم. گفتم «به جاش میانگین واردات ما از #چین افزایش پیدا کرده و برخی میگن حدود دوبرابر دوره احمدی نژاد شده». گفت «پسرجان، این چیزها تو سطح کلان مملکت از قبل بسته شده. وقتی میخوای چین توی شورای امنیت به نفع تو دست بلند کند، مجبوری جلوجلو همه چیزت را از چین وارد کنی! این دست این دولت و اون دولت نیست.» گفتم «حاجی شما خونه ات کجاست؟!» گفت «یک کوچه پایین تر!»
@vaareh
✳
یک موتوری دیدم که #نصاب_توری_پنجره بود. صحبت که آقای رئیسی طرفدار محرومان است و بیا رای بده. گفت «هرکی بیاد و هر کی بره وضع ما همینه. بدتر میشه که بهتر نمیشه» گفتم «زمان #احمدی_نژاد هم بد بود؟» خنده تلخی زد و گفت «ما همیشه اوضاع مون همین بوده. راستی چرا رهبر احمدی نژاد رو رد صلاحیت کرده؟!». گفتم «بابا #شورای_نگهبان رد صلاحیتش کرده به رهبر چه ربط داره؟ به جاش وزرای درست و حسابی احمدی نژاد اومدن دور و برش. تازه میخواد #یارانهها رو هم زیاد کنه». گفت واقعا؟ گفتم «بله. مگه مناظره ها رو ندیدی؟» گفت «من تلویزیون ام کجا بود؟!» گفتم: «آره بابا. میخواد یارانه رو برای اقشار ضعیف سه برابر کنه». گفت «حالا قضیه فرق میکنه. بده ببینم. گفتی اسمش چی بود؟!» پوستر را چهارتا کرد گذاشت توی جیبش. بلکه نامش یادش نرود...
✳
به یک روستایی گفتم «به این سید اولاد پیغمبر رای بده!» گفت «نوکر جدش هم هستیم اما ما #قالیبافی هستیم چون فساد اینها را رو کرده». گفتم «اگه رئیسی و روحانی رفتن دور دوم چی؟» گفت «به روحانی رای میدهم!» گفتم «چرا؟ شما که دنبال تغییر وضع موجود هستین، چرا دوباره روحانی را تایید میکنید؟» با ناامیدی گفت «روحانی باشه حداقل معلومه وضعیت همینه، اون بیاد ممکنه اوضاع از این هم بدتر بشه!» گفتم «شما که مخالف فساد اینا بودی» گفت «روحانی حداقل یه کم سیر شده. اون یکی که تازه می خواد شکم خودش و اطرافیانش رو پر کنه!».
✳
همه این موارد یک چیز دیگر را هم نشان میدهد. اینکه مای #حزب_الهی در قبال همه اقشار جامعه حتی #سبزیها و #بی_حجابها مسئولیم و از همه مهم تر مردم #مستضعف که این قدر به نظام بیاعتماد شده اند. برای همه اینها باید در درازمدت و فراتر از انتخابات فکری بکنیم...
💟
«راستش رو بگو زمان احمدی نژاد کجا بودی؟ چی کار می کردی؟» اینها را یک جوان با تیپ #روشنفکری میگفت. گفتم «همین کاری که الان دارم میکنم» گفت «یه بار مردم رو بدبخت کردید بس نبود، دوباره میخواید همین وضعیت رو تکرار کنید؟» گفتم «خیال کردی برای ما که یک بار احمدی نژاد رو تبلیغ کردیم و بعد منحرف شده، ساده است که دوباره بخواهیم برای یک نفر دیگر مایه بگذاریم؟ چی در مورد عقل ما فکر کردی؟ ما هر دوره از هرکس ببینم اصلحه حمایت می کنیم» گفت «شما این قدر پررو هستین که هیچ وقت نمیگید اشتباه کردیم و مقصر این وضعیت مردم ما هستیم». از حرصم گفتم «دارم می بینم برای شما #چهاردرصدیها و سرمایهدارها چقدر مردم مهم اند!»
✳
رفتیم #خاورشهر. گفت «ما بیش از 20 ساله اینجا ساکن هستیم. حتی یک درمانگاه نداریم. برای یک سرماخوردگی ساده باید بریم تهران. هر سال داریم توی شورای شهر و مجلس 30 نفر انتخاب میکنیم. حتی یک بار هم پیش نیومده یک نفرشون بیاد به ما سر بزنه. خود تو هم اگه انتخابات نبود اینجا می اومدی؟»
✳
«اینها همه شان دزدند. من فقط حال کردم که چطور پته هم رو روی آب ریختن». گفتم «اما از رئیسی که هیچی نتونستن رو کنن». گفت «ببین، همه اینها بازی نظام است. رئیسی و روحانی پشت پرده با هم هستن! این بازی رو درآوردن که من و تو بریم پای صندوق. شما ساده ای اینها را باور میکنی!»
✳
یک کیوسک #نگهبانی_پارک بود. رفتم جلو گفتم «حاجی چطوری؟ خوبی؟» گفت «الحمدلله، ممنون». گفتم «آقا رئیسی رو میشناسی؟» و عکس را دادم دستش. «هم روحانیه هم سید اولاد پیغمبر است. بهش رای بده». گفت من؟ با ژست تبلیغاتی گفتم «بله شما. همین یک رای شما میتونه وضعیت را تغییر بدهد». نگاهی عمیق به عکس سید کرد. گفتم «عکسش رو بذار پشت کیوسکت همه ببینن». گفت باشه و گذاشت. به همین راحتی. نمیدانم از چهرهاش خوشش آمده بود، از اینکه سید است، از اینکه کسی برای اولین بار آدم حسابش کرده بود؟ هر چه بود به سادگی قبول کرد و تمام.
✳
توی #ده_خیر یک روستایی میانسال دیدیم که یک کارگاه کوچک تولید وسایل بخاری و شومینه داشت. گفتم «استاد به کی رای میدهی؟» گفت «من از سال 81 که کارگاهم رو باز کردم تا حالا، مدام مواد اولیهاش گرانتر شده. طوری که از ده تا کارگر، الان رسیده به یک کارگر. تنها دورهای که مواد مون ثابت مونده همین 4 سال است». گفتم «این دولت که به #تولید_داخل اعتقاد نداره، همش دنبال وارداته» گفت «اختیار داری پارسال تنها سالی بوده که #تراز_تجاری صادرات ما مثبت شده!» با شنیدن چنین اصطلاحاتی از یک روستایی داشتم شاخ درمیآوردم. گفتم «به جاش میانگین واردات ما از #چین افزایش پیدا کرده و برخی میگن حدود دوبرابر دوره احمدی نژاد شده». گفت «پسرجان، این چیزها تو سطح کلان مملکت از قبل بسته شده. وقتی میخوای چین توی شورای امنیت به نفع تو دست بلند کند، مجبوری جلوجلو همه چیزت را از چین وارد کنی! این دست این دولت و اون دولت نیست.» گفتم «حاجی شما خونه ات کجاست؟!» گفت «یک کوچه پایین تر!»
@vaareh
✳
یک موتوری دیدم که #نصاب_توری_پنجره بود. صحبت که آقای رئیسی طرفدار محرومان است و بیا رای بده. گفت «هرکی بیاد و هر کی بره وضع ما همینه. بدتر میشه که بهتر نمیشه» گفتم «زمان #احمدی_نژاد هم بد بود؟» خنده تلخی زد و گفت «ما همیشه اوضاع مون همین بوده. راستی چرا رهبر احمدی نژاد رو رد صلاحیت کرده؟!». گفتم «بابا #شورای_نگهبان رد صلاحیتش کرده به رهبر چه ربط داره؟ به جاش وزرای درست و حسابی احمدی نژاد اومدن دور و برش. تازه میخواد #یارانهها رو هم زیاد کنه». گفت واقعا؟ گفتم «بله. مگه مناظره ها رو ندیدی؟» گفت «من تلویزیون ام کجا بود؟!» گفتم: «آره بابا. میخواد یارانه رو برای اقشار ضعیف سه برابر کنه». گفت «حالا قضیه فرق میکنه. بده ببینم. گفتی اسمش چی بود؟!» پوستر را چهارتا کرد گذاشت توی جیبش. بلکه نامش یادش نرود...
✳
به یک روستایی گفتم «به این سید اولاد پیغمبر رای بده!» گفت «نوکر جدش هم هستیم اما ما #قالیبافی هستیم چون فساد اینها را رو کرده». گفتم «اگه رئیسی و روحانی رفتن دور دوم چی؟» گفت «به روحانی رای میدهم!» گفتم «چرا؟ شما که دنبال تغییر وضع موجود هستین، چرا دوباره روحانی را تایید میکنید؟» با ناامیدی گفت «روحانی باشه حداقل معلومه وضعیت همینه، اون بیاد ممکنه اوضاع از این هم بدتر بشه!» گفتم «شما که مخالف فساد اینا بودی» گفت «روحانی حداقل یه کم سیر شده. اون یکی که تازه می خواد شکم خودش و اطرافیانش رو پر کنه!».
✳
همه این موارد یک چیز دیگر را هم نشان میدهد. اینکه مای #حزب_الهی در قبال همه اقشار جامعه حتی #سبزیها و #بی_حجابها مسئولیم و از همه مهم تر مردم #مستضعف که این قدر به نظام بیاعتماد شده اند. برای همه اینها باید در درازمدت و فراتر از انتخابات فکری بکنیم...
💟