javad kashi
6.36K subscribers
75 photos
12 videos
67 files
74 links
تاملات پراکنده اجتماعی و فرهنگی و سیاسی


جهت ارتباط : @gholamrezakashi
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🕊️ داستان ما با #خانه_اندیشمندان_علوم_انسانی
روایتی از یک حرکت چهارده ساله در چهارده دقیقه

®️ تهیه‌کننده:
دبیرخانه انجمن حقوق‌شناسی

نهم شهریور چهارصد و چهار


🔺 لطفا بازنشر بفرمایید 🔺

#انجمن_حقوق_شناسی
@iranianlls
غروب حقیقت
-----
ترامپ در تبلیغات انتخاباتی خود گفته بود خواهان پیشبرد صلح است اما با دست آهنین قدرت. حال نام وزارت دفاع را به وزات جنگ تغییر داده، تا گامی نمادین در همین مسیر برداشته باشد. پیوند صلح با زور و قدرت، مصداقی است از پیوند حقیقت و قدرت. مصادیق دیگری هم دارد: بسط عدالت با دست توانای قدرت، گسترش آزادی و دمکراسی با قدرت و زورآوری، رها کردن مظلومان از دست ظالمان با دست توانای قدرت و ...
ترامپ قدرت را شکوفایی و خلق و تحقق افق‌های تازه نمی‌فهمد. مقصود او همان قهر و اعمال زورآوری نظامی است. مقصودش احیای آمریکا به مثابه زورآورترین کانون جهان امروز است. تاریخ آمریکا چندان با این سنخ از پیوند حقیقت و قدرت بیگانه نیست. ترامپ اینک به اسرائیل مدد می‌رساند تا کار غزه و همه ساکنانش زودتر یکسره شود، آنگاه اعلام می‌کنند جنگ به صلح انجامید. پس جایزه صلح نوبل را به گردن ترامپ بیاویزید. او بود که با فشار و جنگ سرانجام صلح را محقق کرد.
پیوند میان حقیقت و زورآوری، دامی است که ما نیز در آن افتاده‌ایم. اینک هزینه همین پیوند نامبارک را پرداخت می‌کنیم. از آن روزی که مفهوم قدرت را منحصر کردیم به زورآوری، سلاح‌های پیشرفته، سینه‌های سپر شده، رجزخوانی‌های رنگارنگ در خارج و داخل در همین دام نامبارک افتادیم. مدعی شکست امپریالیسم و استکبار شدیم. نشان دادیم ما دست زورمند حقیقتیم. سرانجام بر همه مظاهر ستم در جهان مهر باطل خواهیم کوبید. خود را سربازان و اعضاء حزب خدا نامیدیم. چندانکه گویی خدا در ما تجسد پیدا کرده و هر چه از ما برآید حقیقت است و هر چه در صحنه روی دهد پیروزی است. ما دهه‌هاست فقط مارش پیروزی پخش می‌کنیم.
حقیقت دست‌کم در حافظه تاریخی شیعه با شکست بیشتر آشناست تا پیروزی و فتخ و ظفر. حقیقتی هم اگر بود، در حاشیه تاریخ بود. حقیقت منتظر بود شاهدی بر طبع ناراست جهان. خدا دستاویز ما بود تا در دام باطل عالم نیافتیم. حال چه باید بکنیم؟ مارش‌های پیروزی‌‌مان طنینی ندارد و باورکردنی نیست.
باید اشک ریخت و ماتم گرفت هنگامی که کسانی در این دیار چهره ترامپ حتی نتانیاهو را مصداق حقیقت می‌پندارند.
بخش مهمی از تعلیق فضای سیاسی امروز، ناشی از ناتوانی ما در طرح مدعای حقیقت است. ما دستاویزهای حقیقت را به منطق قدرت فروخته‌ایم و اینک دست‌مان خالی است.
@javadkashi
گاهی باید ایستاد و اندیشید
----
عرصه جهانی همیشه میدان تنازع میان قدرت‌های کوچک و بزرگ بوده و هست. اما طرف‌های درگیر حاضر نبودند عریان در صحنه ظاهر شوند. لباسی از اخلاق و موازین حقوقی بر تن می‌کردند. بیشترین توحش را در انسانی‌ترین لفافه‌های اخلاقی می‌پوشاندند. امروز هیچ پرده پوشی در میان نیست. خشونت و زور در وحشیانه‌ترین شکل خود در صحنه است، هیچ‌کس تقلایی برای توضیح و توجیه اخلاقی یا حقوقی نمی‌کند.
حمله اسرائیل به قطر، یک سکانس تازه از فیلمی بود که از هفتم اکتبر 2023 آغاز شد. در آغاز فیلم نتانیاهو با چهره‌ای مظلوم به قصد پاسخ‌گویی و انتقام در صحنه حاضر شد. در میانه فیلم هستیم. اینک به یک غول وحشتناک تبدیل شده که هیچ مرزی نمی‌شناسد. نه تنها مرزهای جغرافیایی را درنوردیده، بلکه همه حد و مرزهای حقوقی، اخلاقی و انسانی را پشت سرگذاشته است. حیرت انگیزتر آنکه جهان غرب پشتیبانی و حمایت هم می‌کند.
موازنه قدرت در منطقه دگرگون شده و ما بیشتر از هر کشوری در مخاطره هستیم.
اسرائیل با مجموعه حامیانش، ابر داستان‌های روشنفکری در ایران را به هم ریخته‌اند. دیگر نمی‌توان با داستان جهان باز و بسته به فهم ماجرا پرداخت. چه کسی می‌تواند مدعی شود اسرائیل به نمایندگی از جهان باز و دمکراتیک به نبرد با کشورهای بسته و دیکتاتور همت گماشته است؟ حتی دوگانه استعمار و سلطه از یکسو و مقاومت جهان زیر سلطه نیز معنای خود را از دست داده است. کدام مقاومت؟ چه کسی، چه فهمی و چه نیروی قدرتمند و معناداری برای مقاومت در جهان امروز وجود دارد؟
منطق غالب روشنفکران ما ستیز با ایدئولوژیک اندیشی است. من هم همراهی می‌کنم. اما جهان پس از آن را به منطق صرف قدرت و ثروت سپردن فاجعه بزرگ‌تری از ایدئولوژیک اندیشی است. به خلاف کسانی که خیال می‌کردند پیشرفت مادی و تکنولوژیک، منازعات سیاسی را منحل می‌کند، با دنیایی مواجهیم که تکنولوژی و ثروت با قدرت توام شده به خوردن و استهلاک تمامیت هستی خود و جهان مشغول شده است.
به مردم رویای رفاه و ثروت دم دست نفروشیم. در جهان امروز هیچ کس حلوای شیرین شادی و رفاه برای ما نپخته است. ما در مخاطره‌ایم و وای به حال ما اگر قرص‌های روانگردان به مردم بفروشیم.
گاهی باید ایستاد. به خود و جهانی که در آن زیست می‌کنیم اندیشید.
@javadkashi
دکتر جواد حیدری استاد شناخته شده علوم سیاسی زحمت کشیدند در ارزیابی و نقد یادداشت من با عنوان «گاهی باید ایستاد و اندیشید» متنی را برای من ارسال کردند. از لطف شان سپاسگزارم👇🏼👇🏼👇🏼
Forwarded from Heidari
🟥 دکتر کاشی عزیز، یکی از برجسته‌ترین استادان علوم سیاسی در کشورمان، که به نظرم نماد عقل سلیم در مقام اندیشه و عمل هستند نوشته‌ی بسیار مهم و تأمل‌برانگیزی منتشر کرده‌اند با عنوان «گاهی باید ایستاد و اندیشید». بنده هم در این نوشته سعی می‌کنم اولاً ادعای ایشان را تقریر کنم و بعد از منظر تامس نیگل ملاحظه‌ای را مطرح کنم.

🔴 دکتر کاشی سه ادعای مهم را مطرح کرده‌اند:


1️⃣ نظم جهانی از دوران «تنازع در لفافه» (که در آن قدرت‌ها اقدامات خود را در پوششی از اخلاق جهانی و حقوق بشر پنهان می‌کردند) به عصر «خشنونت عریان» گذر کرده است. علتش هم این است که پس از وقایع هفتم اکتبر و به طور خاص حمله به قطر که با حمایت غرب مواجه شد، نشان داد که قدرت‌ها دیگر نیازی به توجیه اعمال خود نمی‌بینند و منطق زور عریان حاکم شده است.

2️⃣ این گذر از «تنازع در لفافه» به «خشونت عریان»، ما را با فروپاشی «ابردستان‌هایی» مواجهه کرده است که شالوده‌ی روشنفکری ایرانی را تشکیل می‌دادند:
♦️دوگانه‌ی جهان باز/بسته‌ (ی پوپری): حمایت «جهان باز» یعنی غرب از خشونت آشکار و عریان، این روایت را که آن‌ها به نمایندگی از دموکراسی با دیکتاتوری‌ها می‌جنگند، بی‌اعتبار کرده است.
♦️دوگانه‌ی استعمار/مقاومت: در برابر قدرت مسلطی که هر فضایی را ناامن می‌کند، مفهوم «مقاومت» معنا و توان سازمان‌یافته‌ی خود را از دست داده است.
♦️ایدئولوژی‌ستیزی لیبرال: این ایده که جایگزینی ایدئولوژی با عقلانیت و بازار آزاد به صلح می‌انجامد، به نتیجه‌ای فاجعه‌بارتر ختم شده است: حاکمیت مطلق «قدرت و ثروت»

3️⃣ این فروپاشی، روشنفکری ایرانی را با یک خلاء هولناک و وضعیتی پرمخاطره مواجهه کرده است. هشدار دکتر کاشی مبنی بر این که در جنین جهانی، فروپاش «رویای رفاه دم‌دست» به مردم، نوعی قریب و دادن «قرص روانگردان» است. از این رو، دکتر کاشی به جای ارائه‌ی راه‌حل‌های ساده، ما را به تأمل درباب یک ضرورت وجودی دعوت می‌کند: «ایستادن و اندیشیدن». این دعوت کاشی، دعوتی است به پذیرش این واقعیت تلخ و جستجوی ابزازهای فکری جدید برای مواجهه با جهانی که دیگر با نقشه‌های قدیمی قابل‌فهم نیست.


🔴 بنده با هر سه مدعای دکتر کاشی تا حد زیادی موافقت دارم. تنها ملاحظه‌ام این است که به قول تامس نیگل بین سیاست در عرصه‌ی بین‌الملل و سیاست در عرصه‌ی دولت‌-ملت‌ها باید قائل به تفکیک شد.


1️⃣ در عرصه‌ی سیاست بین‌المللی، جهان هابزی است. قدرت و ثروت حرف اول و آخر را می‌زند و تمام تلاش‌های بیشتری در این عرصه فعلاً به ثمر نرسیده است. علت به ثمر نرسیدن را این می‌داند که واحد‌های ملی در عرصه‌‌ی بین‌المللی در وضع طبیعی هابزی قرار دارند و هنوز نتوانسته‌اند به وضع مدنی وارد شوند. هنوز در عرصه‌ی جهانی گرسنگی و خشونت عریان و بی‌عدالتی تام در جریان است.

2️⃣ اما در عرصه‌ی سیاست داخلی و در محدوده‌ی دولت-ملت‌ها با دکتر کاشی عزیز مخالفم. نیگل در آخرین کتابش با عنوان «احساسات اخلاقی، واقعیت اخلاقی، و پیشرفت اخلاقی» دو نوع پیشرفت اخلاقی را در تاریخ بشر از هم متمایز می‌کند و این پیشرفت‌ها حاصل تحولات مفهومی و نهادهای سیاسی بوده است که قبلاً سابقه نداشته است:

الف) پیشرفت اخلاقی فایده‌گرایانه: این پیشرفت با ترکیب نظریه‌ی فایده‌گرایی و پیشرفت علمی و تکنولوژیک توانست این موانع را از پیش پای بشر بردارد: الف) تنگدستگی (want) یا نبود درآمد؛ ب) جهل (ignorance) یا نبود آموزش؛ ج) بیماری (sickness) یا نبود سلامت جسمانی؛ ۴) فلاکت (misery) یا نبود مسکن؛ ۵) بیکاری (idleness) یا فقدان کار.

ب) پیشرفت اخلاقی قراردادانگارانه: این پیشرفت با ترکیب نظریه‌ی قراردادانگاری با تحولات نهادی توانست این دستاوردها را داشته باشد: ۱) لغو برده‌داری؛ ۲) رهایی زنان؛ ۳) حاکمیت مردمی به جای اشراف‌سالاری؛ ۴) رشد مدارای دینی؛ ۵) آزادی بیان؛ ۶) دست کشیدن از تبعیض نژادی و دینی؛ ۷) تلاش برای ایجاد برابری فرصت؛ ۸) حذف مجازات‌های بی‌رحمانه.

🔴 در مجموع نهاد دولت در محدوده‌ی مرزهای ملی، توانسته‌است نسبت به گذشته این پیشرفت‌ها را داشته باشند. هرچند در برهه‌های عقبگرد داشته است مثل جنگ جهانی اما روند جهانی در کل به سمت و سوی این پیشرفت‌ها در حال حرکت است.
دکتر علیرضا صداقت متخصص مهندسی مکانیک، بزرگواری کردند در واکنش به یادداشت من با عنوان
«گاهی باید ایستاد و اندیشید» یادداشتی انتقادی ارسال فرمودند. به گفته ایشان فهم من از شرایط مولد انفعال است. باید به رغم عسرت دوران، کورسوهای روشن امید را نشان داد. متن ایشان را به خوانندگان عزیز تقدیم می‌کنم:


👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼
هنر زنده نگاه داشتن کورسوی امکان‌ها
------
به قلم دکتر علی رضا صداقت


تشخیصی که دکتر کاشی از زمانه‌ی ما به دست می‌دهد، تصویری است از جهان در آستانه‌ی برهنگی خشونت؛ گویی نیروی عریان قدرت، دیگر نیازی به لفافه‌های حقوقی و نقاب‌های اخلاقی برای پیشبرد اراده‌ی خود نمی‌بیند. این تصویرِ اگرچه دهشتناک، آیا پدیده‌ای نوظهور است؟ تاریخ دیپلماسی و روابط بین‌الملل سرشار از لحظاتی است که منطق زور، هرگونه توجیه اخلاقی را به سخره گرفته است؛ از فتوحات استعماری تا کشتارهای قرن بیستم که در سکوت یا با توجیه قدرت‌های بزرگ رقم خورد. تفاوت دوران ما شاید نه در ذات خشونت، که در شفافیت هولناک آن باشد. امروز به یُمن رسانه‌های فراگیر و نگاه خیره‌ی شهروندان دیجیتال، این برهنگی دیگر در پس روایت‌های رسمی پنهان نمی‌ماند و وقاحت قدرت، بی‌واسطه به تماشا گذاشته شده است.
از همین نقطه است که می‌توان به مسئله‌ی محوری‌تر متن، یعنی فروریزی دوگانه‌های مفهومی، نقب زد. نویسنده از زوال شالوده‌هایی چون «جهان باز/بسته» یا «استعمار/مقاومت» سخن به میان می‌آورد. آری، تناقض عریان است؛ آنگاه که غرب در جانبداری بی‌قیدوشرط خود از اسرائیل، روایت دیرینه‌ی خود به‌مثابه مدافع دموکراسی و آزادی را مخدوش می‌سازد، مرز میان جهان باز و بسته رنگ می‌بازد. با این همه، آیا این به معنای مرگ کامل این تمایزات است؟ به نظر می‌رسد در سپهر سیاست بین‌الملل، کارایی این دوگانه‌ها به حداقل رسیده، اما در حیات داخلی جوامع غربی، همین تمایز است که فضای اعتراض، نقد و کنشگری جامعه‌ی مدنی را ممکن می‌سازد. به همین ترتیب، اگر مقاومت در شکل نظامی آن تضعیف شده باشد، در قالب «مقاومت مدنی، فرهنگی و روایی» حیاتی تازه یافته است. پس شاید دقیق‌تر آن باشد که به جای اعلام فروپاشی، از «تغییر کارکرد» و جابه‌جایی معنایی این دوگانه‌ها در بسترهای گوناگون سخن بگوییم.
هشدار متن در باب استیلای منطق عریان «قدرت و ثروت» سخنی گزنده و واقعی است. اما اگر این نگرش به بنیادی‌ترین اصل تحلیل جهان بدل شود، ما را در دام یک بدبینی مطلق‌گرا گرفتار می‌کند که هر امکانی برای کنش معنادار را از بین می‌برد. تاریخ نیم‌قرن گذشته، علی‌رغم تمام فجایعش، تاریخ ساختن «صورت‌بندی‌های نهادی» برای مهار خشونت نیز بوده است؛ از نهادهای رفاهی ملی که منطق بی‌رحم بازار را تعدیل می‌کنند تا پیمان‌های منطقه‌ای که سایه‌ی جنگ را کوتاه‌تر کرده‌اند. سیاست در ذات خود، هنر خلق قواعد در دل بی‌قاعدگی و جستجوی امکانی برای کاستن از رنج بشری است. نادیده گرفتن این ظرفیت، خود نوعی تسلیم شدن به همان منطق هابزی است که از آن می‌هراسیم.
در نهایت، دعوت به «ایستادن و اندیشیدن» دعوتی است مغتنم؛ وقفه‌ای ضروری در برابر واکنش‌های شتاب‌زده و ساده‌سازی‌های خطرناک. اما مسئولیت روشنفکر در این نقطه پایان نمی‌پذیرد. اگر اندیشه به کنش نیانجامد، روشنفکر به تماشاگری منفعل در یک تراژدی یا مرثیه‌خوانی برای بن‌بست‌ها فروکاسته می‌شود. آنگاه که افق سیاست جهانی تیره و تار به نظر می‌رسد، مسئولیت ما در «عرصه‌ی ملی» دوچندان می‌شود: پاسداری از نهادهای نحیفی که خشونت داخلی را مهار می‌کنند، حمایت از جامعه‌ی مدنی به‌عنوان آخرین سنگر در برابر قدرت لجام‌گسیخته، و صورت‌بندی بدیل‌هایی واقع‌گرایانه برای حفظ کرامت و آزادی انسان.
عرصه سیاست ما را به نگریستن در چهره‌ی هابزی جهان فرامی‌خواند، اما نقد تحلیلی ایجاب می‌کند که به یاد داشته باشیم این چهره همواره حاضر بوده، تنها امروز نقابش به برکت رسانه و اینترنت فرو افتاده است. دوگانه‌های بزرگ اندیشه سیاسی نمرده‌اند، بلکه در بسترهای تازه، کارکردهایی نوین یافته‌اند. و سرانجام، اگرچه منطق قدرت مسلط است، اما تاریخ، داستان تلاش‌های بی‌پایان انسان برای ساختن مهارها و ایجاد نظم‌های اخلاقی در دل همین جهان بی‌رحم است. هنر اندیشه‌ی سیاسی، نه وعده‌ی رستگاری، که زنده نگه داشتن کورسوی همین امکان‌ها در تیره‌ترین روزگاران است.
Forwarded from انکار
پناه‌گاه .pdf
9.8 MB
💬 پناه‌گاه

▪️وقتی دود بر آسمان دهکده دیده شد | علی قاسمی

▪️نابهنگامی جنگ: دوستی و احیای دوباره‌ی مفاهیم | محمد جواد غلامرضا کاشی

▪️دگر-ایران، در پیوند با جهان | مهسا اسداله‌نژاد

▪️تجربه بازنمایی جنگ از منظر یک شاهد | فرشته طوسی

▪️تهران پناه‌گاه نیست | حمید حسینی

▪️جنگ کسب و کار دولت (مدرن) است | محمد حسین زارعی

▪️نبردهای خدایگانی و وسواس بیواسطگی | علی سرمدی

▪️زندگی از نو | تهمورث امیران

▪️میان هجرت و تبعید: جنگ و مناسک تطهیر (در) اروپا | سامان مهدور

▪️زخم جنگ ۱۲ روزه، بر پیکر کشوری با زخمگه‌های ۸ ساله | علی حقیقت‌جوان

▪️جنگ دوازده روزه‌ی ایران و اسرائیل تمام شد اما اضطراب روانی مردم همچنان ادامه دارد | ثمر فاطمی

▪️آواربرداری؛ یادداشت‌هایی از غرب | امید مهرگان

▪️حذف ایرانی‌ها از دایره‌ی عادی‌ها در پوشش جنگ | نگین باقری- مریم روستا

▪️نگاهی توصیفی تحلیلی به دیاسپورا: به بهانه‌ حمله اسرائیل به ایران و واکنش دیاسپورا به آن | نیما اورازانی

▪️برهم خوردن دوباره نظمی که نبود | شیما وزوایی

▪️قصه‌ای در مورد مهاجرت، سلامت روان، جنگ و استعمار | مجتبا

▪️انفجار بی‌رحمی | سوگل دانائی

@enkarmag
داستان تازه را چه کسی می‌نویسد
------
دیروز یک روحانی در تلویزیون ایران ‌گفت مردم در وضع گرسنگی و رنج، آبدیده‌تر و مقاوم‌تر می‌شوند. مردم را توصیه ‌کرد یمنی‌ها را سرمشق خود قرار دهند. فقر و گرسنگی بر نیروی مقاومت آنها افزوده طوری که اسرائیل و آمریکا و اروپا، توان رویارویی با این جمع مردم گرسنه اما مقاوم را ندارند. آنچه آن روحانی با زبانی صریح و ساده گفت، عمیق‌ترین فهم از راهی است که در آن پرتاب شده‌ایم. قرار است آنقدر مقاومت کنیم تا تمام شویم اما نام نیکی از ما باقی بماند. مقاومت نام دیگر تسلیم به تقدیر است. باید صبر کنیم معلوم شود چه آینده‌ای برای ما رقم خورده است.
داستانی که با آرزوی نابودی اسرائیل آغاز شد، اینک به پایان خود رسیده است. وضعیت تعلیق و امتناع تصمیم، از همین واقعیت سرچشمه می‌گیرد. تنها به شرط آغاز شدن داستانی تازه از بن‌بست تصمیم‌گیری بیرون می‌رویم.
داستان تازه ساختن در حوزه سیاست، کار هر کسی نیست. بیش از سه دهه است کسانی مسیر معکوس داستان موجود را سر می‌دهند اما موفق نیستند. می‌توان داستانی نوشت که مضمون آن دوستی با اسرائیل و آمریکا باشد و نماد آن ملاقات با رئیس جمهور آمریکا. رضا پهلوی در این داستان از همه پیشروتر است. اما داستانش سر نمی‌گیرد.
کافی است آن روحانی محترم، از مردم بپرسد در مسیر یمن شدن تا کجا همراه و همگام خواهند بود. قبل از آن خوب است از خود آن روحانی بپرسیم جنابعالی چند روز یمن شدن را تاب خواهد آورد. اگر مردم و البته آن روحانی محترم در مسیر یمن شدن همگام بودند، داستان مبتنی بر آروزی نابودی اسرائیل جان تازه‌ای خواهد گرفت. ااگر مردم تن زدند و نشان دادند جایی در مسیر یمن شدن، خواهند ایستاد، آنگاه داستان تازه‌ای آغاز خواهد شد.
اگر کار به خشونت و آشوب نکشد، مردم داستان تازه‌ای خواهند نوشت. داستان تازه صورت واژگون داستان به پایان رسیده نیست. در فضای معقول، داستانی می‌نویسند که حاوی انباشت تجربیات پیشین هست، اما انکار تام و تمام آن‌ها نیست. فرمان را لختی به دست مردم باید داد. متولیان سیاسی و البته بازیگران منتقد و مخالف، در فهم و راه اندازی این داستان تازه وامانده‌اند. تنها کسانی قادر به شروع تازه‌اند که بیش از همه تن‌ و روح‌شان زخمی روزگار است.
@javadkashi
دوست گرامی جناب محمد مالجو یادداشتی در واکنش به متن من با عنوان داستان تازه را چه کسی می نویسد نوشته اند. از ایشان صمیمانه تشکر می کنم 👇👇👇
Forwarded from محمد مالجو
⭕️ داستان تازه، راه رهایی

یادداشت جواد کاشی با زبانی استعاری نشان می‌دهد ما در چه نقطه‌ای ایستاده‌ایم: جایی که حرف اول را نه انتخابی دموکراتیک بلکه مقاومتی فرمایشی می‌زند که اجباراً تحمیل‌مان کرده‌اند. فقر و گرسنگی قرار است فضیلت سیاسی قلمداد شود. کاشی با اشاره به سخنان روحانی تلویزیونی مشخصاً دو چیز را به رخ می‌کشد: یکی فرسودگی داستان قدیمیِ «مقاومت تا نابودی دشمن» و دیگری عجز بازیگران منتقد در آغازکردن روایتی تازه.

اهمیت این یادداشت در این است که نقد سیاست رسمی را پشت سر می‌گذارد و خودِ داستانی را که متکای سیاست شده نشانه می‌رود: هر جامعه‌ای برای خروج از بن‌بست به داستانی تازه نیاز دارد که نباید گذشته را کپی یا وارونه کند بلکه باید روایتی تازه را با تکیه بر تجربه‌های گذشته به شکلی منطقی و انسانی بیافریند. کاشی با طرح این پرسش که «داستان تازه را چه کسی می‌نویسد؟» توپ را به زمین مردم می‌اندازد و تأکید می‌کند که هر تحول واقعی فقط وقتی امکان‌پذیر است که به صدای کسانی گوش کنیم که بیشترین هزینه را داده‌اند. یاداشت کاشی، در این معنا، نوعی هشدار و دعوت همزمان است: هشدار به سیاستی که رنج را فضیلت می‌سازد و دعوت به اندیشیدن و عمل برای ساختن روایتی نو با هدفِ رهایی از رنج تحمیلی.

🆔 @mmaljoo
دوست جوان جناب علی رضا جعفر زاده در واکنش به یادداشت من با عنوان داستان تازه را چه کسی می نویسد متنی را به رشته تحریر آورده اند از ایشان تشکر می کنم 👇👇👇
Forwarded from Alireza jafarzadeh
نسل ما و بازنویسی روایت: از بن‌بست تا عشق عملی

در پاسخ به بن‌بست‌های روایت‌سازی سیاسی که از مقاومت تا نابودی تعریف می‌شود، نسل ما به عنوان داستان‌نویس جدید تاریخ، با محوریت عشق به انسانیت و به‌ کارگیری تجربه‌های پیشین، پیکره‌ای نوین می‌سازد. این نسل، با فهم عمیق از هزینه‌های گرسنگی و رنج، باور دارد که روایت تازه باید از دل محبت به هم‌نوع شکل گیرد و به جای فرسایشِ امید، در مسیر سازندگی گام بردارد. در این معنا، ما نه تنها داستانی جدید می‌خواهیم بلکه روایتی نو می‌سازیم که عشق، همدلی و مسئولیت جمعی را به عنوان موتور میدان عمومی پذیرا می‌شود.

کاشی نخست بر این صدای تازه انگشت می‌گذارد که پرسشِ “داستان تازه را چه کسی می‌نویسد؟” فراتر از منازعات جناحی است و به مردم سپرده می‌شود. ما نسلِ نویسنده‌ها، با عشق به آینده و با اتکا به تجربه‌های روزمره، روایت انسانی و مقاومی می‌آفرینیم که از بن‌بست بیرون می‌کَند و از نفیِ نخبگانِ تنها، به تجربه‌های واقعی مردم می‌رسد. عشق در این روایت، تنها یک احساس نیست، بلکه رویکردی اخلاقی-سیاسی است که به نگهداشتِ کرامت همه شهروندان، پذیرشِ تفاوت‌ها و ایجاد فرصت‌های برابر برای گفتگو و مشارکت منجر می‌شود.

عشق در سیاست، از نظر ما، به معنای ارتباط دادن ارزش‌های همزیستی با پروژه‌های عملی است: حمایت از حقوقِ برابر، پاسخگویی به افرادی که بیشترین هزینه را پرداخته‌اند، و بازسازیِ اعتماد میان مردم و نهادهای سیاسی. این رویکرد به فاصله‌گذاری‌های تئوریک پایان می‌دهد و به جای تعارف‌های ایدئولوژیک، به کنش‌های ملموسِ همدلی و همفکری منجر می‌شود. باشد که روایت تازه از عشق به عنوان نیرویی هدایتگر برای طراحی راه‌حل‌های انسانی و قابل اجرا استفاده شود، نه به عنوان تزِ شعاری برای استمرار وضعیت موجود.

برای فرارفتن از بن‌بستِ تکرار، آینده‌نگری ما از طریق چند محور عملی تبیین می‌شود: نخست، گفتمانِ عمومی باید متاثر از صدای تجربه‌دیدگان باشد و به جای گفتمان‌های خشکِ اقتدارگرایانه، به گفت‌وگوی باز و چندصدایی بدل شود. دوم، ایجاد سازوکارهای مشارکتی که مردم را به صحنه بیاورد—از طریق فرایندهای شفاف تصمیم‌گیری، بازخوردِ مستمر، و انتشارِ روایت‌های روزمرهِ زندگیِ عادی به عنوان شاهدِ تغییر. سوم، کارگاه‌های آموزشیِ اخلاق سیاسی و زبانِ هم‌زیستی که به آموزشِ عشقِ عملی تبدیل شوند تا هر شهروند به عنوان یک “داستان‌نویس” فعال عمل کند. و نهایتاً، شبکه‌سازی میان نسل‌های مختلف برای حفظِ پیوستگیِ روایتی که از تجربه‌های گذشته الهام می‌گیرد و به زبانِ عشق به آینده بازتعریف می‌شود.

نتیجه‌گیریِ نظریِ ما این است که نسل ما، با عشق محورِ روایت تازه، می‌تواند نقشِ پدیدآورندهِ یک پروژه‌ی اجتماعی را ایفا کند: داستانی که از تجربه‌های رنج و مقاومت، عبور می‌کند و با هم‌نوع‌خواهی و همدردی، به بازنویسیِ جایگاه جامعه در سیاست می‌رسد. عشق، در این چارچوب، نه صرفاً احساسِ خوب بلکه یک روشِ احیاگر است که به تصویر کشیدنِ آینده‌ای انسانی، عادلانه و قابل دفاع برای همه می‌انجامد. از ما می‌خواهند تا با صدایِ مردم، با شهامتِ پذیرشِ خطاها و با تعهدی به همبستگی، داستان تازه را بنویسیم و به نسل‌های آتی نشان دهیم که روایتِ نو تنها با عشقِ عملی و مشارکتِ گسترده به تحقق می‌پیوندد.
جناب جلال رحمانی نقد قابل تاملی بر متن من با عنوان داستان تازه را چه کسی خواهد نوشت به قلم آورده اند که می تواند سرآغاز گفتگویی جدی باشد ممنون از لطف شان👇👇👇
Forwarded from جلال رحمانی
داستان نانوشته: از اسطوره‌ی مقاومت تا متافیزیک خاموشی

یادداشت جواد کاشی را می‌توان نه صرفاً متنی سیاسی، بلکه فصلی از یک تراژدی دانست؛ تراژدی‌ای که قهرمانش دیگر دولت یا اپوزیسیون نیست، بلکه خود روایت است. او با جسارت نشان می‌دهد که ما درون یک داستانِ کهنه گیر افتاده‌ایم، اما نکته‌ی ظریف اینجاست: مسئله تنها پایان داستان نیست، بلکه فرسایش خودِ امکانِ روایت است.

روحانی تلویزیونی از «گرسنگی به مثابه فضیلت» سخن می‌گوید. این جمله، اگرچه در سطحی سیاسی توهین به مردم است، در سطحی عمیق‌تر یک جابجایی متافیزیکی را آشکار می‌کند: تقدیس رنج به مثابه حقیقتی غایی. این همان منطق قربانی‌سازی است که از کربلا تا یمن کشیده شده؛ جایی که تاریخ نه با انتخاب، بلکه با تکرار آیینیِ رنج بازتولید می‌شود. در این منطق، مقاومت نه شکلی از کنش آزادانه، بلکه نام مستعارِ تسلیم به سرنوشت است.

آقای کاشی به‌درستی می‌پرسد: «داستان تازه را چه کسی می‌نویسد؟» اما این پرسش، اگر دقیق‌تر بنگریم، دو معنا دارد: یکی سیاسی (چه کسی پرچم را به دست می‌گیرد) و دیگری هستی‌شناختی (آیا ما هنوز توان نوشتن داریم؟). زیرا در جامعه‌ای که زبان سیاسی‌اش به ذکرهای آیینی فروکاسته شده، نوشتن خود به عملی شورشی بدل می‌شود.

اگر نقد آقای مالجو بر «خطر تقدیس رنج» تمرکز داشت و نقد آقای جعفر زاده بر «عشق به انسان» به‌مثابه موتور روایت تازه، اینجا می‌توان زاویه‌ای دیگر افزود: ما در آستانه‌ی خاموشی روایی ایستاده‌ایم. سیاست رسمی با تبدیل‌کردن همه‌چیز به آیین مقاومت، امکان تخیل جمعی را سوزانده است. از سوی دیگر، اپوزیسیون با تکرار وارونه‌ی همان داستان (دوستی با آمریکا و اسرائیل) در همان دام گرفتار است: هر دو روایت، اسیر منطق تقابل اسطوره‌ای باقی مانده‌اند.

داستان تازه، اگر بخواهد متولد شود، باید از دل این خاموشی برخیزد؛ نه به‌عنوان نسخه‌ای وارونه، نه حتی به‌عنوان روایتی عاشقانه، بلکه به‌عنوان بازپس‌گیری حقِ سکوت‌شکنانه‌ی مردم. یعنی مردمی که دیگر حاضر نیستند تنها به‌عنوان «شهیدان آینده» یا «ابزار مقاومت» بازنمایی شوند، بلکه به‌مثابه موجوداتی روزمره، نان‌خواه و زندگی‌جو، خود زبان تازه‌ای می‌سازند.

به تعبیر فلسفی، ما از اسطوره‌ی «تقدیر» باید به افق «آفرینش» عبور کنیم. و این عبور، نه با فرمان دولت و نه با امید بستن به منجی، بلکه با رهایی از اقتصاد معنویِ قربانی‌سازی ممکن است. اینجا سیاست به شکلی از زیبایی‌شناسی بدل می‌شود: مردم، با خلق کنش‌های کوچک و روزمره (از نپذیرفتن روایت رسمی تا روایت‌سازی خُرد در شبکه‌های اجتماعی)، بر صحنه‌ی قدرت سایه می‌اندازند و صحنه‌ای تازه می‌سازند.

در نهایت، نقد من این است که یادداشت آقای کاشی بیش از آن‌که راهی برای گشودن افق نو بدهد، ما را در دام همان استعاره‌ی «داستان» نگاه می‌دارد. خطر اینجاست که همه‌چیز به یک انتظار ادبی برای «نویسنده‌ای دیگر» تقلیل یابد. در حالی‌که شاید حقیقت رهایی در این باشد: داستان تازه اصلاً نوشته نمی‌شود، بلکه زیسته می‌شود؛ در نافرمانی‌های کوچک، در پیوندهای خاموش، در امتناع از بازی‌کردن در صحنه‌ای که دیگران نوشته‌اند.

به این معنا، آینده نه متنی آماده که کتابی سفید است؛ کتابی که مردم با عمل‌ورزی خاموش‌شان، آهسته و بی‌ادعا، ورق‌هایش را سیاه می‌کنند. و این شاید رادیکال‌ترین پاسخی باشد به پرسش کاشی: «داستان تازه را چه کسی می‌نویسد؟»
پاسخ من این است؛ هیچ‌کس به‌تنهایی؛ و همه باهم، در سکوتی که روزی بدل به فریاد خواهد شد.

@aaagora
جناب احسان مزدخواه دانشجوی دکتری دانشگاه فردوسی مشهد در پاسخ به متن جناب رحمانی عزیز یادداشتی ارسال کرده اند جناب مزدخواه از امکان نگارش داستانی تازه دفاع می کنند. خوشحالم که یادداشت من بستر گفتگویی را گشود. از جناب مزدخواه تشکر می کنم👇👇
Forwarded from Ehsan Mozdkhah
«در آستانهٔ نوشتن و پرسش های نو: امیدی که از دلِ تراژدی برمی‌خیزد»

احسان مزدخواه؛ دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد

زندگی روزمره و امراجتماعی در لحظه‌ای ایستاده‌اند که دیگر نمی‌توان تنها با روایت‌های کهنه، مسیر آینده را روشن کرد. تلاش برای خلق و نوشتن یک داستان تازه نه یک انتخاب لوکس، بلکه ضرورتی برای زیستن در شرایطی است که منطق تعلیق، امید را فرسوده می‌کند. درست در جایی که جناب آقای رحمانی در متن‌شان گفتند «آیا هنوز توان نوشتن داریم؟» باید پاسخ داد: بله، توان نوشتن داریم. اما این توان صرفاً در تکرار جمله‌های آماده و بازتولید روایت‌های پیشین تحقق نمی‌یابد.

نوشتنِ تازه، پیش از هر چیز نیازمند طرح پرسش‌های جدید است؛ پرسش‌هایی که با وضعیت کنونی و امکان‌های اجتماعی و تاریخی آن متناسب باشند. تا زمانی که پرسش‌ها تغییر نکنند، هیچ داستانی نو نخواهد شد. توان نوشتن داریم، به شرط آن‌که از سنت‌های دست‌وپاگیری که ما را در مدار بسته‌ی تقدیر و تعلیق نگاه داشته‌اند، گذر کنیم؛ گذری معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی.
تنها با چنین گذری است که امید در دل تراژدی دوباره ظهور می‌کند و امکان زیستن نه در تعلیق، بلکه در حرکت و تصمیم گشوده می‌شود.

داستان تازه، نه نفی مطلق گذشته است و نه تسلیم به وضع موجود؛ بلکه فراخوانی است برای برساختن معنای جدید، معنایی که در متن رنج هم‌چنان از امکان و امید سخن بگوید.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نویسنده‌ای در کار نیست، مفاهیم همه آلوده‌اند
-----
اگر نسل امروز داستانی برای فردا بنویسد، داستان زخمی‌هایی را می‌نویسد که در جستجوی یک پناهگاه امن در شب تاریک‌اند. این تفاوت داستان فردا با داستان ماست.
یکی زخمی فقر است، دیگری داغ تازه یا کهنه‌ای در دل دارد. یکی زخم خورده وعده‌های دروغ است. دیگری غارت شده. آن دگر هر روز با زخم حقارت زندگی می‌کند. آن یکی از بس به خاطر منطق ناسازوار زندگی دروغ گفته، وجدان درد دارد. آن سوتر کسی ایستاده که همه افق‌های زندگی‌اش غارت شده‌اند. یکی آواره است. گاهی در غربت گاهی در وطن.
این زخم‌ خورده‌ها سوار داستانی از سنخ قالی حضرت سلیمان نمی‌شوند تا در آسمان خیال پرواز کنند و از احساس رهایی مست شوند. زخمی در تن و روان‌شان خون چکان است و در جستجوی پناهگاهی هستند. حال و حوصله اسطوره و شعر و افسانه‌های خیال‌انگیز ندارند. همه دل و جانشان «دیگری» است. تنها وجود دیگری درد و سوزش زخم‌ها را اندکی التیام می‌بخشد. با دوست جوان جناب علی‌رضا جعفر زاده همراهم. در داستانی که برای فردا خواهند نوشت، « عشق می‌تواند نقش پدیدآورنده یک پروژه اجتماعی را ایفا کند. داستانی که از تجربه‌های رنج و مقاومت عبور می‌کند و با همنوع خواهی و همدردی به بازنویسی جامعه در سیاست می‌رسد. عشق در این چارچوب نه صرفا احساس خوب، بلکه یک روش احیاگر است».
به خلاف روایت جناب جلال رحمانی عزیز عصر خاموشی روایت به تدریج رو به پایان است. در آستانه تولد روایت تازه‌ای هستیم که از تاریکی خاموشی‌های گذشته متولد می‌شود. روایتی که هر کس متناسب با سنخ رنج و آلامی که متحمل می‌شود گوشه‌ای از آن را می‌نویسد. اما با ایشان همراهم: «خطر اینجاست که همه‌چیز به یک انتظار ادبی برای «نویسنده‌ای دیگر» تقلیل یابد»
برای نسلی که اینک زخم‌های عدیده بر تن و جان دارد، همه مفاهیم آلوده و متهم‌اند: مفاهیمی مثل آزادی و عدالت و رهایی و رستگاری و معنویت. بی وجود این مفاهیم تا اطلاع ثانوی نه نویسنده‌ای در کار است، نه داستان فراگیری که دل همه را یکجا ببرد. اما خطر آن را نفی نمی‌کنم. باید از قدرت رسانه‌ها ترسید.
داستان در تجربه سفر زخمی‌های جستجوگر پناهگاه به تدریج نوشته می‌شود. آیندگان در خواهند یافت سر و ته داستانی که نوشته می‌شود چیست. اما یک نکته قطعی است: به قول جناب مزدخواه « داستان تازه، نه نفی مطلق گذشته است و نه تسلیم به وضع موجود؛ بلکه فراخوانی است برای برساختن معنای جدید، معنایی که در متن رنج هم‌چنان از امکان و امید سخن بگوید». آنکه گذشته را مطلقا نفی می‌کند، هنوز در گذشته به سر می‌برد خیال می‌کند می‌توان افسانه‌هایی از سنخ قالی حضرت سلیمان نوشت. آنکه همراه با دیگران در جستجوی پناهگاهی امن است، می‌داند از زمین نمی‌توان به خیال پرواز پرید.
داستان فردا از سنخ تسلیم به وضع موجود نیست، اما از سنخ کپی وارونه وضع موجود هم نیست. به قول جناب محمد مالجو «هر جامعه‌ای برای خروج از بن‌بست به داستانی تازه نیاز دارد که نباید گذشته را کپی یا وارونه کند بلکه باید روایتی تازه را با تکیه بر تجربه‌های گذشته به شکلی منطقی و انسانی بیافریند»
جناب رحمانی، سیاست اگر امر عمومی است، نیازمند داستانی هم هست که امر عمومی را ممکن کند. باید مجال برآمدن داستانک‌های مردمان زخم خورده را قدرت و قوت دهیم تا از دل آنها داستان تازه‌ای برآید. اگر روشنفکر وظیفه‌ای دارد به همین محدود می‌شود.
والا رسانه‌ها با کپی وارونه داستان امروز، محملی برای فریب تازه خواهند ساخت.
@javadkashi