✨پول نوشابهای که یک دعوتگر ساخت!
📝 اگر غم و اندوه ما دعوتگران برای الله متعال بود حالمان الان اینگونه نبود.
آخ که چقدر وقتمان را بیهوده صرف کرده و ایاممان را بدون هدف گذراندهایم ...
دکتر "عبدالرحمن السمیط" رحمه الله، دعوتگر مشهور کویتی اينگونه تعریف میکند:
در آن روز هنگامی که در مکانی توقف کرده بودم یک خانم آفریقایی را دیدم که در حال گریه و زاری است و از یکی از دکترهای مسئول کمک و درمان اطفال درخواست کمک میکند.
در آن روز که یکی از سفرهایم به آفریقا بود با دیدن این صحنه و اصرار بسيار شديد آن مادر که به دنبال تحقق خواستهاش بود بسیار متأثر شدم، به همین خاطر با دکتر حرف زدم و دلیل را جویا شدم، دکتر به من گفت: فرزند شیر خوارش در آستانهی مرگ است و امیدی به زنده ماندنش نیست و او از ما طلب میکند که کودکش را در لیست کودکانی که کمکهای بشر دوستانه دریافت میکنند قرار دهیم، در حالی که فرزندش از شدت مرض غیر از چند روز دیگر زنده نخواهد ماند و کودکانی دیگر هستند که از او مستحقتر هستند و آنها در اولیت هستند و نمیتوانیم به فرزند این خانم کمک کنیم.
_ آن مادر و دکتر با نگاههای لطفآمیز و معصوم به من نگاه میکردند، پس به مترجم خود گفتم از او سوال بپرس هزینه روزانه فرزندش چقدر است و آن زن مبلغی گفت که دریافتم که در کشورم هزینه خریدن یک نوشابه گازدار است، پس به او گفتم مشکلی نیست من این مبلغ را از پول خود پرداخت میکنم و به او اطمینان خاطر دادم، بسیار خوشحال شد و خواست دستم را ببوسد که به او اجازه ندادم و به او گفتم بفرمایید این هزینه یک سال فرزند شما است ... و در همین حال به منشی خود اشاره کردم و گفتم از این پس او مبلغ مورد توافقمان را به تو پرداخت میکند.
_ ماه ها و سالها گذشت و من آن کودک را بنا بر کلام دکتر مرده پنداشته بودم و آن مبلغ را برای دلداری آن مادر که تازه مسلمان بود انجام دادم و این موضوع را به کلی فراموش کرده بودم.
بعد از گذشت ۱۲ سال در دفتر کارم بودم که یکی از کارمندانم در دفترم حاضر شد و به من گفت که یک خانم آفریقایی خیلی اصرار میکند که شما را ملاقات کند و چندین بار برای دیدار شما تلاش کرده است و موفق نشده است..
به کارمندم گفتم که اجازه بده آن خانم داخل شود.
هنگامی که آن خانم آفریقایی داخل شد همراهش پسری زیبا با چهرهای آرام و معصوم بود. او به من گفت این پسرم عبدالرحمن است که حفظ قرآن را به اتمام رسانده است و بسیاری از احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم را نیز حفظ نموده است و آرزو دارد که همراه شما یک دعوتگر به دین اسلام باشد.
تعجب کردم و به آن زن گفتم چرا همچنین درخواستی از من میکنید؟ و از حرف زدن و زبان آن زن چیزی نفهمیدم و به آن پسر نگاه کردم و او را دریافتم که با زبان عربی بسیار فصیح و خوب حرف میزند ... سپس آن پسر به من گفت: اگر اسلام و رحمتش نبود مرا اکنون اینگونه زنده در کنار خود نمیدیدید. مادرم داستان شما را را برایم بازگو کرده است که چگونه به ما کمک کردهاید و هزینه من را در زمان کودکیم پرداخت کردهاید ...
میخواهم تحت نطر شما باشم و من لغت آفریقایی را به کاملی بلد هستم و با آن سخن میگویم و دوست دارم همراه شما کار کنم و یک دعوتگر به سوی الله باشم و چیزی از شما نمیخواهم فقط طعام من را تامین کنید ... و دوست دارم کمی از آیات قرآن را برای شما تلاوت کنم ...
سپس او با صدایی زیبا و غمگین شروع به تلاوت آیاتی از سوره بقره کرد و با چشمان زیبایش با نگاهی معصومانه به من خیره شده بود که میخواست او را به عنوان داعی در نزد خود قبول کنم ...
در این لحظه به یاد آوردم و گفتم این همان کودکی است که از کمک به او سر باز زدند؟ و آن پسر گفت بله من همان کودک هستم و برای همین مادرم اصرار داشت که من با شما کار کنم و اسم شما را نیز برایم انتخاب کرده است، عبدالرحمن ...
دکتر عبدالرحمن السمیط میگوید با شنیدن این حرفها پاهایم سست شد و دیگر توان تحملم را نداشتند و بر زمین نشستم و در حالی که از شدت خوشحالی و تعجب مانند فلجها شده بودم سجدهای کردم و در حالی که گریه میکردم گفتم: هزینه یک نوشابه یک انسان را از مرگ نجات میدهد (بإذن الله) و یک دعوتگر که امت اسلامی به آن نیاز دارد به ما هدیه میدهد!
این کودک الان از بزرگترین و مشهورترین دعوتگران در بین قبایل آفریقا و همگی او را قبول کردهاند.
چقدر زیباست بهشت الله متعال و چقدر نزدیک شدن به آن آسان است ...
چقدر از صدقههای ناچیز تغییرات بسیار بزرگی در زندگی مردم به وجود خواهد آورد و آنان را خوشبخت میسازد..
#عبدالرحمن_السمیط
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
📝 اگر غم و اندوه ما دعوتگران برای الله متعال بود حالمان الان اینگونه نبود.
آخ که چقدر وقتمان را بیهوده صرف کرده و ایاممان را بدون هدف گذراندهایم ...
دکتر "عبدالرحمن السمیط" رحمه الله، دعوتگر مشهور کویتی اينگونه تعریف میکند:
در آن روز هنگامی که در مکانی توقف کرده بودم یک خانم آفریقایی را دیدم که در حال گریه و زاری است و از یکی از دکترهای مسئول کمک و درمان اطفال درخواست کمک میکند.
در آن روز که یکی از سفرهایم به آفریقا بود با دیدن این صحنه و اصرار بسيار شديد آن مادر که به دنبال تحقق خواستهاش بود بسیار متأثر شدم، به همین خاطر با دکتر حرف زدم و دلیل را جویا شدم، دکتر به من گفت: فرزند شیر خوارش در آستانهی مرگ است و امیدی به زنده ماندنش نیست و او از ما طلب میکند که کودکش را در لیست کودکانی که کمکهای بشر دوستانه دریافت میکنند قرار دهیم، در حالی که فرزندش از شدت مرض غیر از چند روز دیگر زنده نخواهد ماند و کودکانی دیگر هستند که از او مستحقتر هستند و آنها در اولیت هستند و نمیتوانیم به فرزند این خانم کمک کنیم.
_ آن مادر و دکتر با نگاههای لطفآمیز و معصوم به من نگاه میکردند، پس به مترجم خود گفتم از او سوال بپرس هزینه روزانه فرزندش چقدر است و آن زن مبلغی گفت که دریافتم که در کشورم هزینه خریدن یک نوشابه گازدار است، پس به او گفتم مشکلی نیست من این مبلغ را از پول خود پرداخت میکنم و به او اطمینان خاطر دادم، بسیار خوشحال شد و خواست دستم را ببوسد که به او اجازه ندادم و به او گفتم بفرمایید این هزینه یک سال فرزند شما است ... و در همین حال به منشی خود اشاره کردم و گفتم از این پس او مبلغ مورد توافقمان را به تو پرداخت میکند.
_ ماه ها و سالها گذشت و من آن کودک را بنا بر کلام دکتر مرده پنداشته بودم و آن مبلغ را برای دلداری آن مادر که تازه مسلمان بود انجام دادم و این موضوع را به کلی فراموش کرده بودم.
بعد از گذشت ۱۲ سال در دفتر کارم بودم که یکی از کارمندانم در دفترم حاضر شد و به من گفت که یک خانم آفریقایی خیلی اصرار میکند که شما را ملاقات کند و چندین بار برای دیدار شما تلاش کرده است و موفق نشده است..
به کارمندم گفتم که اجازه بده آن خانم داخل شود.
هنگامی که آن خانم آفریقایی داخل شد همراهش پسری زیبا با چهرهای آرام و معصوم بود. او به من گفت این پسرم عبدالرحمن است که حفظ قرآن را به اتمام رسانده است و بسیاری از احادیث پیامبر صلی الله علیه و سلم را نیز حفظ نموده است و آرزو دارد که همراه شما یک دعوتگر به دین اسلام باشد.
تعجب کردم و به آن زن گفتم چرا همچنین درخواستی از من میکنید؟ و از حرف زدن و زبان آن زن چیزی نفهمیدم و به آن پسر نگاه کردم و او را دریافتم که با زبان عربی بسیار فصیح و خوب حرف میزند ... سپس آن پسر به من گفت: اگر اسلام و رحمتش نبود مرا اکنون اینگونه زنده در کنار خود نمیدیدید. مادرم داستان شما را را برایم بازگو کرده است که چگونه به ما کمک کردهاید و هزینه من را در زمان کودکیم پرداخت کردهاید ...
میخواهم تحت نطر شما باشم و من لغت آفریقایی را به کاملی بلد هستم و با آن سخن میگویم و دوست دارم همراه شما کار کنم و یک دعوتگر به سوی الله باشم و چیزی از شما نمیخواهم فقط طعام من را تامین کنید ... و دوست دارم کمی از آیات قرآن را برای شما تلاوت کنم ...
سپس او با صدایی زیبا و غمگین شروع به تلاوت آیاتی از سوره بقره کرد و با چشمان زیبایش با نگاهی معصومانه به من خیره شده بود که میخواست او را به عنوان داعی در نزد خود قبول کنم ...
در این لحظه به یاد آوردم و گفتم این همان کودکی است که از کمک به او سر باز زدند؟ و آن پسر گفت بله من همان کودک هستم و برای همین مادرم اصرار داشت که من با شما کار کنم و اسم شما را نیز برایم انتخاب کرده است، عبدالرحمن ...
دکتر عبدالرحمن السمیط میگوید با شنیدن این حرفها پاهایم سست شد و دیگر توان تحملم را نداشتند و بر زمین نشستم و در حالی که از شدت خوشحالی و تعجب مانند فلجها شده بودم سجدهای کردم و در حالی که گریه میکردم گفتم: هزینه یک نوشابه یک انسان را از مرگ نجات میدهد (بإذن الله) و یک دعوتگر که امت اسلامی به آن نیاز دارد به ما هدیه میدهد!
این کودک الان از بزرگترین و مشهورترین دعوتگران در بین قبایل آفریقا و همگی او را قبول کردهاند.
چقدر زیباست بهشت الله متعال و چقدر نزدیک شدن به آن آسان است ...
چقدر از صدقههای ناچیز تغییرات بسیار بزرگی در زندگی مردم به وجود خواهد آورد و آنان را خوشبخت میسازد..
#عبدالرحمن_السمیط
🌐 در شبکههای اجتماعی همراه ما باشید:
🔸Instagram🔸Telegram 🌐Web 🔸Aparat
www.islahweb.org
اصلاح وب
سایت رسمی جماعت دعوت و اصلاح