شاهرخ مِسکوب(۲۰ دی ۱۳۰۲ در بابل– ۲۳ فروردین ۱۳۸۴ در پاریس) پژوهشگر، شاهنامهپژوه، مترجم و نویسنده ایرانی بود. یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
شاهرخ مسکوب، شاهینِ بلندپروازِ اندیشه و فرهنگ - جلیل دوستخواه
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/8602-shahrokh-meskob-shahin-boland-parvaz.html
شاهرخ مسکوب (بابل ۱۳۰۴- پاریس ۱۳۸۴) ، پس از دهها سال پویایی و کوشش و جُست و جو، سرانجام در غُربتی جانکاه و دلآزار و به دور از سرزمینی که عمری بدان و به مردمش مِهر میوَرزید، قلم از دست فرو نهاد و کارنامهی ِ سرشار و گرانْبارش را به گَنجورِ هوشیار و نَقّادِ ِزمان سپرد تا آن را در گنجِ شایگان فرهنگ ایرانی و انسانی، نگاه دارد و به اکنونیان و آیندگان عرضه کند.
یکی از دوستانِ قدیم ِمسکوب ، در سوگِ او قلم را گریاند و دردمندانه نوشت:
« شاهرخ آن خاک را بسیار دوست داشت. نمیدانم کجا دَفنَش خواهند کرد. امّا هر کجا که باشد، از آن بویِ خاکِ ایران، بویِ شاهنامه، بویِ رستم، بویِ تهمینه، بویِ اسفندیار و بویِ سهراب به مشام جان هر زایری خواهد رسید. اکنون بزرگی دیگر از فرهنگِ ایرانزمین، نقابخاک را بر دیدگان کشیده است.اوبختِ بوییدن دیگربارهی خاکش را نداشت.».
اکنون ماییم و مسکوب، فرزانهای جاودانه با دستْآوردهایی یادمانی : رنگینکمانی از آزادگی، اندیشهوَرزی و فرهنگپژوهی که هر بخشی از آن آیینهای است تابناک از دههها کوشش و پویشِ خستگیناپذیر و پیچ و تاب در هَزارتوهای جان و روانِ ِ فرهنگ ْسازانِ ایرانی و جز ایرانی .
اندیشیدن به ایران، به گذشته، به اکنون و به فردای ایران و پرسیدن و کاویدن و پژوهیدن و نوشتن در زبان و ادب و فرهنگ و هویّتِ ایران و ایرانیان، از زمینههای پایدارِ تلاشهایِ پیوسته و پُربار او بود .
«مقدمهای بر رستم و اسفندیار»، «سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز»، «در کوی دوست»، «ملیت و زبان»، «گفتوگو در باغ»، «چند گفتار در فرهنگ ایران»، «داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع»، «خواب و خاموشی»، «درباره سیاست و فرهنگ»، «سفر در خواب»، «کارنامه ناتمام»، «روزها در راه»، «ارمغان مور» و «سوگ مادر» از کتابهای تألیفی این نویسنده است. او همچنین کتابهای «ادیب شهریار»، «ادیپوس در کلنوس» اثر سوفوکل و «پرومته در زنجیر» اثر آشیلوس را به فارسی ترجمه کرده است.
https://t.iss.one/iranboom_ir
سخن در شاهنامه(شاهرخ مسکوب)
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2213-sokhan-dar-shahnameh.html
ای سرزمین من - سرودهٔ شادروان شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/15380-ei-sarzamin-man-9405.html
کتاب «زبان فارسی و هویت ایرانی» به صورت الکترونیکی
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/anbar/15688-ketab-zaban-farsi-voviat-irani-pdf.html
شاهنامه و تاریخ
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/8-shahnameh1.html
دربارۀ هویت - شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/3028-darbareye-hoviat-shahrokh-meskob.html
تاریخ - شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/4476-tarikh-meskob.html
زمان - شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/4472-zaman-shahrokh-meskob.html
کتاب اقلیم حضور - یادنامه شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4734-ketab-eghlim-hozor.html
چاپ اثری («شکاریم یکسر همه پیش مرگ؛ جستارها، گفتارها و نوشتارهایی از شاهرخ مسکوب») از شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9096-1391-10-30-08-14-46.html
کتاب الکترونیکی سوگ مادر
https://t.iss.one/iranboom_ir/26083
شاهنامهی فردوسی
میانگفتار: از گاتها تا حافظ ، از زئوس تا نیچه
درسگفتارهای شاهرخ مسکوب
https://t.iss.one/iranboom_ir/22456
کتاب الکترونیکی《تن پهلوان و روان خردمند》
پژوهشهای تازه در شاهنامه
نوشته: شاهرخ مسکوب
https://t.iss.one/iranboom_ir/8336
اقلیم حضور
یادنامه شاهرخ مسکوب
https://t.iss.one/iranboom_ir/26094
@iranboom_ir
شاهرخ مسکوب، شاهینِ بلندپروازِ اندیشه و فرهنگ - جلیل دوستخواه
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/8602-shahrokh-meskob-shahin-boland-parvaz.html
شاهرخ مسکوب (بابل ۱۳۰۴- پاریس ۱۳۸۴) ، پس از دهها سال پویایی و کوشش و جُست و جو، سرانجام در غُربتی جانکاه و دلآزار و به دور از سرزمینی که عمری بدان و به مردمش مِهر میوَرزید، قلم از دست فرو نهاد و کارنامهی ِ سرشار و گرانْبارش را به گَنجورِ هوشیار و نَقّادِ ِزمان سپرد تا آن را در گنجِ شایگان فرهنگ ایرانی و انسانی، نگاه دارد و به اکنونیان و آیندگان عرضه کند.
یکی از دوستانِ قدیم ِمسکوب ، در سوگِ او قلم را گریاند و دردمندانه نوشت:
« شاهرخ آن خاک را بسیار دوست داشت. نمیدانم کجا دَفنَش خواهند کرد. امّا هر کجا که باشد، از آن بویِ خاکِ ایران، بویِ شاهنامه، بویِ رستم، بویِ تهمینه، بویِ اسفندیار و بویِ سهراب به مشام جان هر زایری خواهد رسید. اکنون بزرگی دیگر از فرهنگِ ایرانزمین، نقابخاک را بر دیدگان کشیده است.اوبختِ بوییدن دیگربارهی خاکش را نداشت.».
اکنون ماییم و مسکوب، فرزانهای جاودانه با دستْآوردهایی یادمانی : رنگینکمانی از آزادگی، اندیشهوَرزی و فرهنگپژوهی که هر بخشی از آن آیینهای است تابناک از دههها کوشش و پویشِ خستگیناپذیر و پیچ و تاب در هَزارتوهای جان و روانِ ِ فرهنگ ْسازانِ ایرانی و جز ایرانی .
اندیشیدن به ایران، به گذشته، به اکنون و به فردای ایران و پرسیدن و کاویدن و پژوهیدن و نوشتن در زبان و ادب و فرهنگ و هویّتِ ایران و ایرانیان، از زمینههای پایدارِ تلاشهایِ پیوسته و پُربار او بود .
«مقدمهای بر رستم و اسفندیار»، «سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز»، «در کوی دوست»، «ملیت و زبان»، «گفتوگو در باغ»، «چند گفتار در فرهنگ ایران»، «داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع»، «خواب و خاموشی»، «درباره سیاست و فرهنگ»، «سفر در خواب»، «کارنامه ناتمام»، «روزها در راه»، «ارمغان مور» و «سوگ مادر» از کتابهای تألیفی این نویسنده است. او همچنین کتابهای «ادیب شهریار»، «ادیپوس در کلنوس» اثر سوفوکل و «پرومته در زنجیر» اثر آشیلوس را به فارسی ترجمه کرده است.
https://t.iss.one/iranboom_ir
سخن در شاهنامه(شاهرخ مسکوب)
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/2213-sokhan-dar-shahnameh.html
ای سرزمین من - سرودهٔ شادروان شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/chame/15380-ei-sarzamin-man-9405.html
کتاب «زبان فارسی و هویت ایرانی» به صورت الکترونیکی
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/anbar/15688-ketab-zaban-farsi-voviat-irani-pdf.html
شاهنامه و تاریخ
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/8-shahnameh1.html
دربارۀ هویت - شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iran-pajohi/3028-darbareye-hoviat-shahrokh-meskob.html
تاریخ - شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/4476-tarikh-meskob.html
زمان - شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/hakime-tos/shahnameh/4472-zaman-shahrokh-meskob.html
کتاب اقلیم حضور - یادنامه شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/4734-ketab-eghlim-hozor.html
چاپ اثری («شکاریم یکسر همه پیش مرگ؛ جستارها، گفتارها و نوشتارهایی از شاهرخ مسکوب») از شاهرخ مسکوب
https://www.iranboom.ir/ketab-khaneh/ketab/9096-1391-10-30-08-14-46.html
کتاب الکترونیکی سوگ مادر
https://t.iss.one/iranboom_ir/26083
شاهنامهی فردوسی
میانگفتار: از گاتها تا حافظ ، از زئوس تا نیچه
درسگفتارهای شاهرخ مسکوب
https://t.iss.one/iranboom_ir/22456
کتاب الکترونیکی《تن پهلوان و روان خردمند》
پژوهشهای تازه در شاهنامه
نوشته: شاهرخ مسکوب
https://t.iss.one/iranboom_ir/8336
اقلیم حضور
یادنامه شاهرخ مسکوب
https://t.iss.one/iranboom_ir/26094
تبصرهای بر تدوین غزلهای حافظ
کتاب تبصرهای بر تدوین غزلهای حافظ
نوشتۀ دکتر سلیم نیساری
انتشارات فرهنگستان؛ 209 صفحه
شمارگان 500 نسخه؛ قیمت: 120000
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12587-1393-02-16-10-28-21.html
@iranboom_ir
کتاب تبصرهای بر تدوین غزلهای حافظ
نوشتۀ دکتر سلیم نیساری
انتشارات فرهنگستان؛ 209 صفحه
شمارگان 500 نسخه؛ قیمت: 120000
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12587-1393-02-16-10-28-21.html
@iranboom_ir
سلیم نیساری استاد ادبیات فارسی، نسخهپژوه و عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود. او اولین کتابها را در زمینهٔ آموزش زبان فارسی به غیرفارسیزبانان تألیف کرد.
(۲۱ آذر ۱۲۹۹ #تبریز - ۲۲ دی ۱۳۹۷)
یادش گرامی باد.
از آثار #سلیم_نیساری میتوان به تدریس زبان فارسی در دبستان یا آموزش هنرهای زبان، دستور خط فارسی، غزلهای حافظ (بر اساس ۴۳ نسخه خطی سده نهم)، دیوان حافظ با مینیاتورهایی از استاد فرشچیان، دفتر دیگرسانیها در غزلهای حافظ، کلیات روش تدریس، تمبرهای ایران، تاریخ ادبیات ایران، پژوهشی درباره پیوستگی خط فارسی با زبان فارسی،نمونههایی از آثار جاویدان شعر فارسی،نسخههای خطّی حافظ (سده نهم)، درس انشای فارسی، کتاب اول فارسی (دارا و سارا با دوستان)،فارسی یاد بگیرید،راهنمای مکالمه انگلیسی و فارسی،برگزیدهای از غزلهای حافظ، برگزیدهای از غزلهای سعدی، مقدمهای بر تدوین غزلهای حافظ و ... اشاره کرد
تبصرهای بر تدوین غزلهای حافظ
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12587-
گزارش بزرگداشت دکتر نیساری در #انجمن_آثار_و_مفاخر_فرهنگی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12180-
@iranboom_ir
(۲۱ آذر ۱۲۹۹ #تبریز - ۲۲ دی ۱۳۹۷)
یادش گرامی باد.
از آثار #سلیم_نیساری میتوان به تدریس زبان فارسی در دبستان یا آموزش هنرهای زبان، دستور خط فارسی، غزلهای حافظ (بر اساس ۴۳ نسخه خطی سده نهم)، دیوان حافظ با مینیاتورهایی از استاد فرشچیان، دفتر دیگرسانیها در غزلهای حافظ، کلیات روش تدریس، تمبرهای ایران، تاریخ ادبیات ایران، پژوهشی درباره پیوستگی خط فارسی با زبان فارسی،نمونههایی از آثار جاویدان شعر فارسی،نسخههای خطّی حافظ (سده نهم)، درس انشای فارسی، کتاب اول فارسی (دارا و سارا با دوستان)،فارسی یاد بگیرید،راهنمای مکالمه انگلیسی و فارسی،برگزیدهای از غزلهای حافظ، برگزیدهای از غزلهای سعدی، مقدمهای بر تدوین غزلهای حافظ و ... اشاره کرد
تبصرهای بر تدوین غزلهای حافظ
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12587-
گزارش بزرگداشت دکتر نیساری در #انجمن_آثار_و_مفاخر_فرهنگی
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12180-
@iranboom_ir
تبصرهای بر تدوین غزلهای حافظ
کتاب تبصرهای بر تدوین غزلهای حافظ
نوشتۀ دکتر سلیم نیساری
انتشارات فرهنگستان؛ 209 صفحه
شمارگان 500 نسخه؛ قیمت: 120000
https://t.iss.one/iranboom_ir/42630
نقطۀ آغازین بحثها و مطالب مجموعۀ حاضر با طرح این پرسش آغاز میشود که چرا حافظ دیوان خود را تدوین نکرد و بر اقدام کسی در این باب رضا نداشت و به خط خود اشعارش را در اختیار کسی نمیگذاشت. پس از آن نیز مسائل حاشیهای و سپس شناسائی «محمد گلندام» طرح میشود. در گفتار دوم نیز دربارۀ تکثیر دیوان حافظ به روش دستنویسی و ویژگیهای نسخههای خطی شدۀ نهم مطالبی ذکر شده است. دیوان حافظ برای نخستین بار در سال 1971 میلادی، برابر با 1206 قمری و 1170 شمسی، در شهر کلکته و با مقدمهای به قلم ابوطالب تبریزی اصفهانی به چاپ رسید. در این دویست سال اخیر هم دیوان حافظ بیش از دیوان هر شاعر دیگری منتشر شده است. بحث در باب این مسائل و معرفی چاپهای مستند به یک نسخۀ خطی سدۀ نهم (چاپهای تکنسخهای) و چاپهای مستند به چند نسخۀ سدۀ نهم، موضوع گفتار سوم مجوعۀ حاضر است.
عناوین دیگر گفتارهای این کتاب عبارت است از: نکاتی دربارۀ شناسائی نسخههای خطی سدۀ نهم؛ از سخن حافظ تا ضبط نسخههای خطی و از ضبط نسخههای خطی تا نمونههای چاپی؛ ضوابط تدوین غزلهای حافظ؛ و مروری بر سه متن از دیوان حافظ. در پایان و پس از نتیجهگیری، مروری بر دیوان حافظ به تصحیح دکتر خانلری و بررسی حافظ به سعی سایه آمده است.
کتاب تبصرهای بر تدوین غزلهای حافظ، نوشتۀ دکتر سلیم نیساری، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی است که انتشارات فرهنگستان آن را در 209 صفحه و با شمارگان 500 نسخه و به بهای 120000 ریال منتشر کرده است.
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12587-
@iranboom_ir
کتاب تبصرهای بر تدوین غزلهای حافظ
نوشتۀ دکتر سلیم نیساری
انتشارات فرهنگستان؛ 209 صفحه
شمارگان 500 نسخه؛ قیمت: 120000
https://t.iss.one/iranboom_ir/42630
نقطۀ آغازین بحثها و مطالب مجموعۀ حاضر با طرح این پرسش آغاز میشود که چرا حافظ دیوان خود را تدوین نکرد و بر اقدام کسی در این باب رضا نداشت و به خط خود اشعارش را در اختیار کسی نمیگذاشت. پس از آن نیز مسائل حاشیهای و سپس شناسائی «محمد گلندام» طرح میشود. در گفتار دوم نیز دربارۀ تکثیر دیوان حافظ به روش دستنویسی و ویژگیهای نسخههای خطی شدۀ نهم مطالبی ذکر شده است. دیوان حافظ برای نخستین بار در سال 1971 میلادی، برابر با 1206 قمری و 1170 شمسی، در شهر کلکته و با مقدمهای به قلم ابوطالب تبریزی اصفهانی به چاپ رسید. در این دویست سال اخیر هم دیوان حافظ بیش از دیوان هر شاعر دیگری منتشر شده است. بحث در باب این مسائل و معرفی چاپهای مستند به یک نسخۀ خطی سدۀ نهم (چاپهای تکنسخهای) و چاپهای مستند به چند نسخۀ سدۀ نهم، موضوع گفتار سوم مجوعۀ حاضر است.
عناوین دیگر گفتارهای این کتاب عبارت است از: نکاتی دربارۀ شناسائی نسخههای خطی سدۀ نهم؛ از سخن حافظ تا ضبط نسخههای خطی و از ضبط نسخههای خطی تا نمونههای چاپی؛ ضوابط تدوین غزلهای حافظ؛ و مروری بر سه متن از دیوان حافظ. در پایان و پس از نتیجهگیری، مروری بر دیوان حافظ به تصحیح دکتر خانلری و بررسی حافظ به سعی سایه آمده است.
کتاب تبصرهای بر تدوین غزلهای حافظ، نوشتۀ دکتر سلیم نیساری، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی است که انتشارات فرهنگستان آن را در 209 صفحه و با شمارگان 500 نسخه و به بهای 120000 ریال منتشر کرده است.
https://www.iranboom.ir/tazeh-ha-sp-285929972/khabar/12587-
@iranboom_ir
گزارش بزرگداشت دکتر نیساری در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی
یکشنبه، بیستوپنجم اسفندماه، مراسم بزرگداشت دکتر سلیم نیساری، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
در ابتدای این مراسم دکتر مهدی محقق، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و عضو پیوستۀ فرهنگستان، در سخنانی اظهار کرد: مراسم نودوسومین سال زندگی استاد سلیم نیساری به پاس حدود هشتاد سال خدمت ایشان به زبان فارسی برگزار میشود و مفتخریم که شاهد هجدهمین بزرگداشت ادیبان آذریزبان هستیم؛ استادانی که از خطۀ آذربایجان بودند و به زبان فارسی خدمت کردند و باز یاد میکنم از بزرگوارانی چون آیتالله شیخ محمدعلی مدرس تبریزی، فقیه بزرگ تبریز، که از جوانی علاقه به زبان فارسی داشته است، صاحب کتاب فرهنگ نوبهار در دو مجلد و فرهنگ بهار دربارۀ مترادفات زبان فارسی که یکتنه دایرةالمعارف قاموس المعارف را در 6 جلد نوشتند.
وی در ادامه افزود: امیدواریم این مجالس مانند گذشته ماهانه و مرتب برگزار شود.
در ادامه دکتر حسن انوری، دیگر عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، مقالهای دربارۀ تاریخچۀ نسخهشناسی دیوان حافظ ارائه کرد و در سخنانی گفت: حافظ از آن سخنورانی است که در روزگار خود به نهایت اجتهاد رسیده است و معاصران عصر وی به این مسئله اذعان کردهاند.
وی در ادامه افزود: از زمانی که علامه محمد قزوینی باب تصحیح انتقادی متون ادبی را گشود، بههمراه قاسم غنی به تصحیح انتقادی حافظ دست زد. پس از انتشار چاپ قزوینی ـ غنی نسخههای متعددی متعلق به قرن 9 شناخته شد که علمیترین آنها نسخهای است که دکتر نیساری ترتیب داده است.
سپس فریدون اکبری، عضو شورای علمی گروه آموزش زبان و ادبیات فارسی فرهنگستان، دربارۀ تمرکز استاد نیساری بر آموزش به کودکان سخنرانی کرد و گفت: پاسداشت چهرههای پرفروغ فرهنگی پاسداشت فکر و شعور فرهنگی خودمان است. از دیدی وجود نیساری وجودی منثورگونه است. امروز ما در ایران آمیزهای از آموزش سازندهگر و پیکرهنگر را داریم. در سال 1328 دکتر نیساری کتاب اول دبستان را تألیف کردند و نخستین بار روش هجایی را در آن به کار بردند.
وی در ادامه افزود: ویژگی دیگر کتاب اول دبستان تألیف دکتر نیساری چاپ رنگی آن بود. این ویژگی در مطالعات روانشناسی وی ریشه دارد. مخاطب آموزش ما، یعنی کودکان، از دو جنس دختران و پسران هستند و باید کتاب به گونهای تألیف شود که هر دو جنس با کتاب همذاتپنداری کنند. وی برای نخستین بار این دو پهنه را در کتاب خود به کار برد.
بهمن خلیفه، استاد زبان و ادبیات فارسی، دیگر سخنران این مراسم بود که در خصوص مقام استاد نیساری گفت: استاد نیساری از دو جهت کارنامۀ پرباری دارد که یکی تعلیم و تربیت و دیگری حافظ شناسی اوست.
پس از آن دکتر توفیق سبحانی در باب تکریم استاد نیساری نسبت به دیگر استادان فن سخن گفت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12180-
@iranboom_ir
یکشنبه، بیستوپنجم اسفندماه، مراسم بزرگداشت دکتر سلیم نیساری، عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در انجمن آثار و مفاخر فرهنگی برگزار شد.
در ابتدای این مراسم دکتر مهدی محقق، رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی و عضو پیوستۀ فرهنگستان، در سخنانی اظهار کرد: مراسم نودوسومین سال زندگی استاد سلیم نیساری به پاس حدود هشتاد سال خدمت ایشان به زبان فارسی برگزار میشود و مفتخریم که شاهد هجدهمین بزرگداشت ادیبان آذریزبان هستیم؛ استادانی که از خطۀ آذربایجان بودند و به زبان فارسی خدمت کردند و باز یاد میکنم از بزرگوارانی چون آیتالله شیخ محمدعلی مدرس تبریزی، فقیه بزرگ تبریز، که از جوانی علاقه به زبان فارسی داشته است، صاحب کتاب فرهنگ نوبهار در دو مجلد و فرهنگ بهار دربارۀ مترادفات زبان فارسی که یکتنه دایرةالمعارف قاموس المعارف را در 6 جلد نوشتند.
وی در ادامه افزود: امیدواریم این مجالس مانند گذشته ماهانه و مرتب برگزار شود.
در ادامه دکتر حسن انوری، دیگر عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی، مقالهای دربارۀ تاریخچۀ نسخهشناسی دیوان حافظ ارائه کرد و در سخنانی گفت: حافظ از آن سخنورانی است که در روزگار خود به نهایت اجتهاد رسیده است و معاصران عصر وی به این مسئله اذعان کردهاند.
وی در ادامه افزود: از زمانی که علامه محمد قزوینی باب تصحیح انتقادی متون ادبی را گشود، بههمراه قاسم غنی به تصحیح انتقادی حافظ دست زد. پس از انتشار چاپ قزوینی ـ غنی نسخههای متعددی متعلق به قرن 9 شناخته شد که علمیترین آنها نسخهای است که دکتر نیساری ترتیب داده است.
سپس فریدون اکبری، عضو شورای علمی گروه آموزش زبان و ادبیات فارسی فرهنگستان، دربارۀ تمرکز استاد نیساری بر آموزش به کودکان سخنرانی کرد و گفت: پاسداشت چهرههای پرفروغ فرهنگی پاسداشت فکر و شعور فرهنگی خودمان است. از دیدی وجود نیساری وجودی منثورگونه است. امروز ما در ایران آمیزهای از آموزش سازندهگر و پیکرهنگر را داریم. در سال 1328 دکتر نیساری کتاب اول دبستان را تألیف کردند و نخستین بار روش هجایی را در آن به کار بردند.
وی در ادامه افزود: ویژگی دیگر کتاب اول دبستان تألیف دکتر نیساری چاپ رنگی آن بود. این ویژگی در مطالعات روانشناسی وی ریشه دارد. مخاطب آموزش ما، یعنی کودکان، از دو جنس دختران و پسران هستند و باید کتاب به گونهای تألیف شود که هر دو جنس با کتاب همذاتپنداری کنند. وی برای نخستین بار این دو پهنه را در کتاب خود به کار برد.
بهمن خلیفه، استاد زبان و ادبیات فارسی، دیگر سخنران این مراسم بود که در خصوص مقام استاد نیساری گفت: استاد نیساری از دو جهت کارنامۀ پرباری دارد که یکی تعلیم و تربیت و دیگری حافظ شناسی اوست.
پس از آن دکتر توفیق سبحانی در باب تکریم استاد نیساری نسبت به دیگر استادان فن سخن گفت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/12180-
@iranboom_ir
💠با «ایرانبوم» همراه شوید💐🌷
💠ایرانبوم؛ نگرشی به تاریخ و فرهنگ دیرپای ایرانزمین🌳🌲
https://telegram.me/iranboom_ir
💠ایرانبوم؛ نگرشی به تاریخ و فرهنگ دیرپای ایرانزمین🌳🌲
https://telegram.me/iranboom_ir
⭕️ برگی از کهنترین نسخه مصور شاهنامه حکیم فردوسی که در کتابخانه ملی روسیه در سن پترزبورگ نگهداری میشود.
@iranboom_ir
@iranboom_ir
زندگی وآثار پروفسور هشترودی
شهرام انصاری
پروفسور محسن هشترودی در روز ۲۲ دیماه سال ۱۲۸۶ در شهر تبریز به دنیا آمد.
هشترودی به عنوان شاعر
پروفسور هشترودی،با اینکه متخصص در ریاضیات و غرق در آن بود، ولی از ابتدای جوانی علاقه به شعر و ادبیات فارسی داشت و گهگاهی نیز شعر میسرود و به نقد شعر نیز میپرداخت و از تأثیر علوم در ادبیات و هنر نیز سخن میگفت. دفتر شعر او به نام «سایهها» (در هفتاد صفحه) که در سال 1335 به چاپ رسیده است شامل اشعار او از سالهای 1306 و 1307 و سالهای 1332 تا 1335 میباشد. او مانند هر شاعر دیگر، به تمام معنی، مردی دردمند و دردشناس،عاطفی و رنجور است. نکته جالب این است که او که در مورد مسائل نظری علوم بیشتر گفته و کمتر نوشته و در تجربه شاعری خود، کمتر گفته و بیشتر نوشته است. بعد از سال ۳۵ دیگر شعری از او در دست نیست و به احتمال قوی به نظر میرسد،در تحول فکری، ظرف شعری را برای بیان احساس هنری و ادراک تحلیلی خود رسا نمیدید و بعد از این بیشتر به دنبال نقد شعر رفته و به بررسی و تحلیل شعر به عنوان یک «کل مجسم» و یک «خلق آزادانه و محاسبه نشده هنری»پرداخته و در جستجوی تعمیمهای تازه و مضامین نو به «مشترکات اندیشه بشری» رسیده و از این دیدگاه به «ابهام» و «ایجاز» در شعر پرداخته است. و دیگر،شعر به عنوان تزئینی احساسی و ابزار باز پس دادن هیجانات درونی مورد استفاده قرار نمیگیرد.
از جمله کتابهایی را که مورد نقد قرار داده است، «آوا» نوشته سیاوش کسرائی،«شعر انگور» اثر نادر نادرپور و «هراس» حسن هنرمندی میباشد.
همواره ذهن خلاق وی در پی طرحی نو و اندیشهای نو بود و با نویسندگانی چون صادق هدایت، جمالزاده، بزرگ علوی، صادق چوبک مراوده و دوستی داشت. او به ادب فارسی عشق میورزید به خصوص اشعار حافظ را دوست میداشت و به خیام و رباعیاتش احترام میگذاشت و از شاعران دیگر یاد میکرد. در هنگام ناراحتی و حزن، به اشعار حافظ پناه میبرد. و به این وسیله در آخرین شعرش با وام گرفتن از حافظ میگوید:
نه دین دارد نه آئین دارد این دل
مرا همواره غمگین دارد این دل
ز من پرسد که چونی، چونم ای مرگ
جگر پر درد و دل پر خونم ای مرگ
شنیدم طالبان را مینوازی
مگر من زان میان بیرونم ای مرگ
منوچهر آتشی شاعر معاصر درباره هشترودی و اشعارش مینویسد: «گهگاهی در اواخر دهه بیست و اوایل دهه سی، در هفتهنامههای تهران، در گوشه و کنار صفحات شعر و ادب به نامی برمیخوریم که رشته اصلیاش ریاضیات است، اما ضمناً عشق و علاقه خاصی به شعر و ادب فارسی دارد، او دکتر محسن هشترودی است که دل به شعر بسته، آن هم نه در حد تفنن محض، بلکه با تمامی شور و شوق و کنش و منش. وقتی او مسئولیت «کتاب هفته» را در دهه چهل قبول کرد، این مسئله نشانگر این بود که هشترودی هدفی جز اعتلای شعر، قصه، دانش روز و به طور کلی فرهنگ معاصرش را ندارد. هدفی که میخواست فرهنگ نیمهجان بعد از کوتاهی را در بستری سالم و پیشرو، به پویایی و بالندگی وا دارد. بد نیست بررسی کوتاهی درباره اشعار او بکنیم: هشترودی در عنفوان جوانی در بیست سالگی به سرودن شعر پرداخته است. من از دو دیدگاه به بررسی این اشعار میپردازم.قدمت شاعری او با توجه به نزدیکیاش، تا حدودی بر گرایشهای نیمایی، ارزشمند است. البته من قصد مقایسه شعرهای هشترودی را با اشعار نیما، عشقی و شهریار ندارم، چون او شعر را به عنوان مفری یا دریچهای برای نگاه گاه گاهی به درون خودش و به سیماهای جهان معاصرش در سایهروشن و هم، خیال و رویا میخواست و نیت و همت او بیشتر این بود که شاعران دیگر را متوجه جهان علمی مدرن کند.
دکتر احمد شریفالدین از شاگردان هشترودی در مورد عشق او به فرهنگ ایران مینویسد: «وقتی هشترودی بعد از تحصیلات عالی خود در ریاضیات و شاگردی «الی کارتان» به ایران برگشت، علاقهاش به ادبیات فارسی و فلسفه بیشتر شد و همیشه به مطالعه میپرداخت. دو دفعه از او دعوت شد که برای تدریس در دانشگاههای پاریس و دانشگاه پرینستون به این کشورها برود، ولی او به علت علاقه شدیدی که به فرهنگ ایران داشت، ترجیح داد در ایران بماند و دعوت را رد کرد. بدون شک، هنگامی که او دعوتنامه را خوانده،ادبیات ایران را مخاطب قرار داده و میگفت:
گر بر کنم دل از تو و برگیرم از تو مهر
این مهر برکه افکنم این دل کجا برم؟»
زندگی وآثار پروفسور هشترودی - ۱
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6143-
زندگی وآثار پرفسور هشترودی - ۲
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6144-
زندگی وآثار پرفسور هشترودی - ۳
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6145-
زندگی وآثار پرفسور هشترودی - ۴
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6146-
زندگی وآثار پرفسور هشترودی - ۵
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6147-
https://t.iss.one/iranboom_ir/24228
شهرام انصاری
پروفسور محسن هشترودی در روز ۲۲ دیماه سال ۱۲۸۶ در شهر تبریز به دنیا آمد.
هشترودی به عنوان شاعر
پروفسور هشترودی،با اینکه متخصص در ریاضیات و غرق در آن بود، ولی از ابتدای جوانی علاقه به شعر و ادبیات فارسی داشت و گهگاهی نیز شعر میسرود و به نقد شعر نیز میپرداخت و از تأثیر علوم در ادبیات و هنر نیز سخن میگفت. دفتر شعر او به نام «سایهها» (در هفتاد صفحه) که در سال 1335 به چاپ رسیده است شامل اشعار او از سالهای 1306 و 1307 و سالهای 1332 تا 1335 میباشد. او مانند هر شاعر دیگر، به تمام معنی، مردی دردمند و دردشناس،عاطفی و رنجور است. نکته جالب این است که او که در مورد مسائل نظری علوم بیشتر گفته و کمتر نوشته و در تجربه شاعری خود، کمتر گفته و بیشتر نوشته است. بعد از سال ۳۵ دیگر شعری از او در دست نیست و به احتمال قوی به نظر میرسد،در تحول فکری، ظرف شعری را برای بیان احساس هنری و ادراک تحلیلی خود رسا نمیدید و بعد از این بیشتر به دنبال نقد شعر رفته و به بررسی و تحلیل شعر به عنوان یک «کل مجسم» و یک «خلق آزادانه و محاسبه نشده هنری»پرداخته و در جستجوی تعمیمهای تازه و مضامین نو به «مشترکات اندیشه بشری» رسیده و از این دیدگاه به «ابهام» و «ایجاز» در شعر پرداخته است. و دیگر،شعر به عنوان تزئینی احساسی و ابزار باز پس دادن هیجانات درونی مورد استفاده قرار نمیگیرد.
از جمله کتابهایی را که مورد نقد قرار داده است، «آوا» نوشته سیاوش کسرائی،«شعر انگور» اثر نادر نادرپور و «هراس» حسن هنرمندی میباشد.
همواره ذهن خلاق وی در پی طرحی نو و اندیشهای نو بود و با نویسندگانی چون صادق هدایت، جمالزاده، بزرگ علوی، صادق چوبک مراوده و دوستی داشت. او به ادب فارسی عشق میورزید به خصوص اشعار حافظ را دوست میداشت و به خیام و رباعیاتش احترام میگذاشت و از شاعران دیگر یاد میکرد. در هنگام ناراحتی و حزن، به اشعار حافظ پناه میبرد. و به این وسیله در آخرین شعرش با وام گرفتن از حافظ میگوید:
نه دین دارد نه آئین دارد این دل
مرا همواره غمگین دارد این دل
ز من پرسد که چونی، چونم ای مرگ
جگر پر درد و دل پر خونم ای مرگ
شنیدم طالبان را مینوازی
مگر من زان میان بیرونم ای مرگ
منوچهر آتشی شاعر معاصر درباره هشترودی و اشعارش مینویسد: «گهگاهی در اواخر دهه بیست و اوایل دهه سی، در هفتهنامههای تهران، در گوشه و کنار صفحات شعر و ادب به نامی برمیخوریم که رشته اصلیاش ریاضیات است، اما ضمناً عشق و علاقه خاصی به شعر و ادب فارسی دارد، او دکتر محسن هشترودی است که دل به شعر بسته، آن هم نه در حد تفنن محض، بلکه با تمامی شور و شوق و کنش و منش. وقتی او مسئولیت «کتاب هفته» را در دهه چهل قبول کرد، این مسئله نشانگر این بود که هشترودی هدفی جز اعتلای شعر، قصه، دانش روز و به طور کلی فرهنگ معاصرش را ندارد. هدفی که میخواست فرهنگ نیمهجان بعد از کوتاهی را در بستری سالم و پیشرو، به پویایی و بالندگی وا دارد. بد نیست بررسی کوتاهی درباره اشعار او بکنیم: هشترودی در عنفوان جوانی در بیست سالگی به سرودن شعر پرداخته است. من از دو دیدگاه به بررسی این اشعار میپردازم.قدمت شاعری او با توجه به نزدیکیاش، تا حدودی بر گرایشهای نیمایی، ارزشمند است. البته من قصد مقایسه شعرهای هشترودی را با اشعار نیما، عشقی و شهریار ندارم، چون او شعر را به عنوان مفری یا دریچهای برای نگاه گاه گاهی به درون خودش و به سیماهای جهان معاصرش در سایهروشن و هم، خیال و رویا میخواست و نیت و همت او بیشتر این بود که شاعران دیگر را متوجه جهان علمی مدرن کند.
دکتر احمد شریفالدین از شاگردان هشترودی در مورد عشق او به فرهنگ ایران مینویسد: «وقتی هشترودی بعد از تحصیلات عالی خود در ریاضیات و شاگردی «الی کارتان» به ایران برگشت، علاقهاش به ادبیات فارسی و فلسفه بیشتر شد و همیشه به مطالعه میپرداخت. دو دفعه از او دعوت شد که برای تدریس در دانشگاههای پاریس و دانشگاه پرینستون به این کشورها برود، ولی او به علت علاقه شدیدی که به فرهنگ ایران داشت، ترجیح داد در ایران بماند و دعوت را رد کرد. بدون شک، هنگامی که او دعوتنامه را خوانده،ادبیات ایران را مخاطب قرار داده و میگفت:
گر بر کنم دل از تو و برگیرم از تو مهر
این مهر برکه افکنم این دل کجا برم؟»
زندگی وآثار پروفسور هشترودی - ۱
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6143-
زندگی وآثار پرفسور هشترودی - ۲
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6144-
زندگی وآثار پرفسور هشترودی - ۳
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6145-
زندگی وآثار پرفسور هشترودی - ۴
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6146-
زندگی وآثار پرفسور هشترودی - ۵
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6147-
https://t.iss.one/iranboom_ir/24228
بنیانهای تاریخی کردان
عبدالله مرادعلیبیگی
در این میان، تنها مانع برابر به بردگی کشاندن ملتها به نام دین از سوی امپراتوری عثمانی، ملت ایران بود. از این رو، امپراتوری مزبور نه تنها با ملت ایران بلکه با همهی وابستگان نژادی و فرهنگی ملت ایران، در ستیز بود. قتلعام مکرر شیعیان و سرکوب بیوقفه کردها، از چنان دشمنیها ریشه میگرفت.
با پیروزی انقلاب عثمانی در سال 1908 میلادی، «ترکهای جوان» صحنه گردان امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنان امپراتوری شدند. تداوم اندیشهی آنان در قالب «حکومت کنونی ترکیه» موج تازهای از دشمنی و تهاجم بر ضد تیرههای وابسته به ملت ایران را در پی داشت.
بدین سان، در آستانهی فروپاشی امپراتوری عثمانی و زایش حکومت ترکیه، «شوونسیم نژادی» جایگزین «شوونیسم مذهبی» شد. نماد این سیاست تهاجمی نژادگرایانه، جعل اندیشهی «پان ترکیسم»، از سوی ترکهای جوان بود که تا به امروز نیز همهی حکومتهای حاکم بر ترکیه، میراث خونین آن را به دوش میکشند.
اگر در گذشته، امپراتوری عثمانی( دین) را ابزار سرکوب قرار داده بود، دولتهای ترکیه در قالب اندیشهی نژادگرایانه، سیاست قومکشی و پاکسازی نژادی را به مورد اجرا گذاردهاند.
از آشکارترین تظاهرات سیاست مزبور. قتل عام بیش از 5/1 میلیون از هم فرهنگان، هم تاریخان و هم ریشگان ارمنی ما در 24 آوریل 1915 و کوشش در زدودن هویت اصیل کردها، زیر نام «ترکان کوهستانی» است.
در آغاز، برخورد کردهای سرزمینهای تجزیه شده برابر تبلیغات و اقدامات نژادگرایان «ترک»، شکل فرهنگی- سیاسی داشت. بدینسان کوشش بر این بود تا بیشتر بر هویت تاریخی و ایرانی و آریایی کردها تاکید شود. اما به زودی با افزایش فشار توام با خشونت و کشتار برای «ترک ساختن» کردها و کردستان، مقاومتها عمق بیشتری یافت. بدینسان مبارزه برای دفاع از حقوق تاریخی و نژادی کرد، به صورت خیزشهای مسلحانه در گوشه و کنار کردستان، ظاهر شد. مبارزات مسلحانه «شیخ سعید هرتوشی» و «سید عبدالقادر نقشبندی» از اقطاب فرقه نقشبندی در اواخر دوران عثمانی را میتوان از مهمترین هستههای اولیهی این مقاومت و خیزش مسلحانه نام برد.
به دنبال فروپاشی امپراتوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول و ایجاد حکومتهای به اصطلاح عربی از سوی استعمار انگلیس و فرانسه بر پهنهی متصرفات امپراتوری مزبور در خاورمیانه، دامنهی تجاوز بر کردها نیز گسترش یافت. این بار در کنار عنصر ترک، عنصر عرب نیز دستاندرکار اجرای «سیاست سرزمین سوخته» و «نسل کشی» کردها شد. برابر شدت یافتن «کردستیزی»، دولتهای استعمارگر و حکومتهای دستنشاندهی آنان، مقاومت رهایی بخش و نبرد مسلحانه کردها نیز به سر تا سر کردستان اشغالی گسترده شد.
در این میان رستاخیز آزادگی بخش ایرانی نژادان کرد در قلمرو کشور استعمار ساخته عراق به سبب پیوندی که از آغاز با مبارزات ضد استعماری شاخه دیگری از وابستگان فرهنگی ایران یعنی شیعیان آن سرزمین داشت، از برجستگی ویژهای برخوردار میباشد. خیزش گران «کرد» و قیامگران شیعه (دو شاخهی نژادی و فرهنگی وابسته به ملت بزرگ ایران)، در مواقع بسیار و با همآهنگ کردن مبارزات بر ضد استعمار انگلیس و حکومت دست نشاندهی بغداد، قیامهای عمومی و فراگیری را در سرتاسر عراق برپا کردند. چنان چه به هنگام قیام شیعیان در اوایل شهریور 1301 خورشیدی بر ضد دولت استعمارگر انگلیس و حکومت دستنشاندهی آن در عراق که شهرهای مذهبی میان رودان و نیز شهر بغداد را فرا گرفت، «شیخ محمود برزنجی» از اقطاب بزرگ فرقه قادری برای کاستن از فشار نیروهای مشترک انگلیس و عرب بر قیامگران شیعه، سرتاسر کردستان واقع در قلمرو عراق را برعلیه آنان شورانید. بدین سان، قیام علیهی سلطهی ظالمانهی استعمار، سرتاسر عراق را دربرگرفت. مبارزان «کرد» در این نبردها، ضربات سختی بر نیروهای مشترک انگلستان و عرب وارد ساخت و شهرهای کردنشین بسیاری را از اشغال آنان خارج کردند. شیخ محمود برزنجی در مناطق آزاد شدهی کردستان آن سوی مرز، حکومت «آریایی کرد» را اعلام داشت. اگرچه دولت انگلیس پس از مدتها و با تحمل تلفات بسیار توانست به کمک نیروهایی که از هندوستان آورده بود، قیام عمومی مردم میان رودان را سرکوب کند، اما اقتدار استعمار انگلیس با این قیام دچار آسیب فراوان گردید و از هیبت و قدرت آن نه تنها در «میان رودان» بلکه در شبه قاره هند نیز کاسته شد.
با آغاز جنگ جهانی دوم، هماهنگی میان جنبش «کرد» و نهضت شیعیان به صورت قیامهای گسترده و عمومی بر علیه نیروهای انگلیس و حکومتزادهی استعمار در میان رودان (عراق) نمایان شد. بر اثر این قیامها و پشتیبانی عمومی مردم، رشید عالی گیلانی در هجدهم فروردین ماه 1319 خورشیدی، قدرت را در عراق به دست گرفت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/3104-bonyanhaye-tarikhi-kordan.html
@iranboom_ir
عبدالله مرادعلیبیگی
در این میان، تنها مانع برابر به بردگی کشاندن ملتها به نام دین از سوی امپراتوری عثمانی، ملت ایران بود. از این رو، امپراتوری مزبور نه تنها با ملت ایران بلکه با همهی وابستگان نژادی و فرهنگی ملت ایران، در ستیز بود. قتلعام مکرر شیعیان و سرکوب بیوقفه کردها، از چنان دشمنیها ریشه میگرفت.
با پیروزی انقلاب عثمانی در سال 1908 میلادی، «ترکهای جوان» صحنه گردان امور سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آنان امپراتوری شدند. تداوم اندیشهی آنان در قالب «حکومت کنونی ترکیه» موج تازهای از دشمنی و تهاجم بر ضد تیرههای وابسته به ملت ایران را در پی داشت.
بدین سان، در آستانهی فروپاشی امپراتوری عثمانی و زایش حکومت ترکیه، «شوونسیم نژادی» جایگزین «شوونیسم مذهبی» شد. نماد این سیاست تهاجمی نژادگرایانه، جعل اندیشهی «پان ترکیسم»، از سوی ترکهای جوان بود که تا به امروز نیز همهی حکومتهای حاکم بر ترکیه، میراث خونین آن را به دوش میکشند.
اگر در گذشته، امپراتوری عثمانی( دین) را ابزار سرکوب قرار داده بود، دولتهای ترکیه در قالب اندیشهی نژادگرایانه، سیاست قومکشی و پاکسازی نژادی را به مورد اجرا گذاردهاند.
از آشکارترین تظاهرات سیاست مزبور. قتل عام بیش از 5/1 میلیون از هم فرهنگان، هم تاریخان و هم ریشگان ارمنی ما در 24 آوریل 1915 و کوشش در زدودن هویت اصیل کردها، زیر نام «ترکان کوهستانی» است.
در آغاز، برخورد کردهای سرزمینهای تجزیه شده برابر تبلیغات و اقدامات نژادگرایان «ترک»، شکل فرهنگی- سیاسی داشت. بدینسان کوشش بر این بود تا بیشتر بر هویت تاریخی و ایرانی و آریایی کردها تاکید شود. اما به زودی با افزایش فشار توام با خشونت و کشتار برای «ترک ساختن» کردها و کردستان، مقاومتها عمق بیشتری یافت. بدینسان مبارزه برای دفاع از حقوق تاریخی و نژادی کرد، به صورت خیزشهای مسلحانه در گوشه و کنار کردستان، ظاهر شد. مبارزات مسلحانه «شیخ سعید هرتوشی» و «سید عبدالقادر نقشبندی» از اقطاب فرقه نقشبندی در اواخر دوران عثمانی را میتوان از مهمترین هستههای اولیهی این مقاومت و خیزش مسلحانه نام برد.
به دنبال فروپاشی امپراتوری عثمانی در پایان جنگ جهانی اول و ایجاد حکومتهای به اصطلاح عربی از سوی استعمار انگلیس و فرانسه بر پهنهی متصرفات امپراتوری مزبور در خاورمیانه، دامنهی تجاوز بر کردها نیز گسترش یافت. این بار در کنار عنصر ترک، عنصر عرب نیز دستاندرکار اجرای «سیاست سرزمین سوخته» و «نسل کشی» کردها شد. برابر شدت یافتن «کردستیزی»، دولتهای استعمارگر و حکومتهای دستنشاندهی آنان، مقاومت رهایی بخش و نبرد مسلحانه کردها نیز به سر تا سر کردستان اشغالی گسترده شد.
در این میان رستاخیز آزادگی بخش ایرانی نژادان کرد در قلمرو کشور استعمار ساخته عراق به سبب پیوندی که از آغاز با مبارزات ضد استعماری شاخه دیگری از وابستگان فرهنگی ایران یعنی شیعیان آن سرزمین داشت، از برجستگی ویژهای برخوردار میباشد. خیزش گران «کرد» و قیامگران شیعه (دو شاخهی نژادی و فرهنگی وابسته به ملت بزرگ ایران)، در مواقع بسیار و با همآهنگ کردن مبارزات بر ضد استعمار انگلیس و حکومت دست نشاندهی بغداد، قیامهای عمومی و فراگیری را در سرتاسر عراق برپا کردند. چنان چه به هنگام قیام شیعیان در اوایل شهریور 1301 خورشیدی بر ضد دولت استعمارگر انگلیس و حکومت دستنشاندهی آن در عراق که شهرهای مذهبی میان رودان و نیز شهر بغداد را فرا گرفت، «شیخ محمود برزنجی» از اقطاب بزرگ فرقه قادری برای کاستن از فشار نیروهای مشترک انگلیس و عرب بر قیامگران شیعه، سرتاسر کردستان واقع در قلمرو عراق را برعلیه آنان شورانید. بدین سان، قیام علیهی سلطهی ظالمانهی استعمار، سرتاسر عراق را دربرگرفت. مبارزان «کرد» در این نبردها، ضربات سختی بر نیروهای مشترک انگلستان و عرب وارد ساخت و شهرهای کردنشین بسیاری را از اشغال آنان خارج کردند. شیخ محمود برزنجی در مناطق آزاد شدهی کردستان آن سوی مرز، حکومت «آریایی کرد» را اعلام داشت. اگرچه دولت انگلیس پس از مدتها و با تحمل تلفات بسیار توانست به کمک نیروهایی که از هندوستان آورده بود، قیام عمومی مردم میان رودان را سرکوب کند، اما اقتدار استعمار انگلیس با این قیام دچار آسیب فراوان گردید و از هیبت و قدرت آن نه تنها در «میان رودان» بلکه در شبه قاره هند نیز کاسته شد.
با آغاز جنگ جهانی دوم، هماهنگی میان جنبش «کرد» و نهضت شیعیان به صورت قیامهای گسترده و عمومی بر علیه نیروهای انگلیس و حکومتزادهی استعمار در میان رودان (عراق) نمایان شد. بر اثر این قیامها و پشتیبانی عمومی مردم، رشید عالی گیلانی در هجدهم فروردین ماه 1319 خورشیدی، قدرت را در عراق به دست گرفت.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/iranshahr/tireh-ha/3104-bonyanhaye-tarikhi-kordan.html
@iranboom_ir
۱۶ سال پیش در ۲۳ دی ۱۳۸۶، سید جعفر شهیدی درگذشت.
سید جعفر شهیدی رئیس مؤسسهی لغتنامهی دهخدا و مرکز بینالمللی آموزش زبان فارسی، استاد دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجستهی زبان و ادبیات فارسی و تاریخ اسلام بود.
@iranboom_ir
سید جعفر شهیدی رئیس مؤسسهی لغتنامهی دهخدا و مرکز بینالمللی آموزش زبان فارسی، استاد دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجستهی زبان و ادبیات فارسی و تاریخ اسلام بود.
@iranboom_ir
سید جعفر شهیدی (۱۲۹۷ در بروجرد – ۲۳ دی ۱۳۸۶ در تهران) رئیس موسسه لغتنامه دهخدا و مرکز بینالمللی آموزش زبان فارسی، استاد تمام دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران و از پژوهشگران برجسته زبان و ادبیات فارسی، فقه و تاریخ اسلام بود.
شهیدی از شاگردان برجسته علیاکبر دهخدا و بدیعالزمان فروزانفر در دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۴۰ دکترای خود را در رشته ادبیات فارسی و تاریخ دریافت کرد. او همچنین در حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف زیر نظر سید حسین طباطبائی بروجردی، سید ابوالقاسم خویی تحصیل کرد و درجه اجتهاد داشت.
او به جز همکاری در تدوین فرهنگ معین و لغتنامه دهخدا، ۴ عنوان ترجمه، ۳ عنوان تصحیح و تعداد زیادی تالیف دارد که شماری از کتابهای وی به زبانهای بیگانه ترجمه شدند و جایزه دریافت کردند.
برخورد با محمد معین، باب آشنایی وی را به حضور علیاکبر دهخدا فراهم کرد و بعد از تشکیل موسسه لغتنامه دهخدا، معاونت سازمان رابهعهده گرفت. سپس علامه دهخدا از سیدجعفر شهیدی دعوت به همکاری کرد و در نامهای به دکتر آذر (وزیر فرهنگ وقت) نوشت: «او اگر نه در نوع خود بینظیر، ولی کمنظیر است.» دهخدا در این نامه میخواهد که به جای ۲۲ ساعت، به او شش ساعت تدریس اختصاص دهند تا بقیه وقتش را در لغتنامه دهخدا بگذراند. مدتی اینگونه میگذرد، تا سال ۱۳۴۰ که با مدرک دکتری به دانشگاه منتقل میشود. تدریس در دانشگاه تا حدود سال ۱۳۴۵ ادامه پیدا میکند، اما بعد با ناامنی دانشگاه، دانشجویان خود را به لغتنامه میبرد. پس از سالها نیز، تا پایان عمر وی هنوز دانشجویانش چهارشنبهها به دفتر وی در موسسه لغتنامه دهخدا میرفتند و با شهیدی جلساتی را داشتند. بعد از مرگ محمد معین، شهیدی مسئولیت اداره سازمان لغت نامه دهخدا را بر عهده گرفت. او در زمینههای ادبیات عرب و فارسی استادی بنام بود و درک محضر و همنشینی با استادانی نظیر بدیعالزمان فروزانفر، دهخدا، جلالالدین همائی و محمد معین اعتبار علمی و معنوی او را دو چندان کرد.
@iranboom_ir
شهیدی از شاگردان برجسته علیاکبر دهخدا و بدیعالزمان فروزانفر در دانشگاه تهران بود و در سال ۱۳۴۰ دکترای خود را در رشته ادبیات فارسی و تاریخ دریافت کرد. او همچنین در حوزه علمیه قم و حوزه علمیه نجف زیر نظر سید حسین طباطبائی بروجردی، سید ابوالقاسم خویی تحصیل کرد و درجه اجتهاد داشت.
او به جز همکاری در تدوین فرهنگ معین و لغتنامه دهخدا، ۴ عنوان ترجمه، ۳ عنوان تصحیح و تعداد زیادی تالیف دارد که شماری از کتابهای وی به زبانهای بیگانه ترجمه شدند و جایزه دریافت کردند.
برخورد با محمد معین، باب آشنایی وی را به حضور علیاکبر دهخدا فراهم کرد و بعد از تشکیل موسسه لغتنامه دهخدا، معاونت سازمان رابهعهده گرفت. سپس علامه دهخدا از سیدجعفر شهیدی دعوت به همکاری کرد و در نامهای به دکتر آذر (وزیر فرهنگ وقت) نوشت: «او اگر نه در نوع خود بینظیر، ولی کمنظیر است.» دهخدا در این نامه میخواهد که به جای ۲۲ ساعت، به او شش ساعت تدریس اختصاص دهند تا بقیه وقتش را در لغتنامه دهخدا بگذراند. مدتی اینگونه میگذرد، تا سال ۱۳۴۰ که با مدرک دکتری به دانشگاه منتقل میشود. تدریس در دانشگاه تا حدود سال ۱۳۴۵ ادامه پیدا میکند، اما بعد با ناامنی دانشگاه، دانشجویان خود را به لغتنامه میبرد. پس از سالها نیز، تا پایان عمر وی هنوز دانشجویانش چهارشنبهها به دفتر وی در موسسه لغتنامه دهخدا میرفتند و با شهیدی جلساتی را داشتند. بعد از مرگ محمد معین، شهیدی مسئولیت اداره سازمان لغت نامه دهخدا را بر عهده گرفت. او در زمینههای ادبیات عرب و فارسی استادی بنام بود و درک محضر و همنشینی با استادانی نظیر بدیعالزمان فروزانفر، دهخدا، جلالالدین همائی و محمد معین اعتبار علمی و معنوی او را دو چندان کرد.
@iranboom_ir
یادی از استاد دکتر شهیدی - استاد علم و عمل
علیمحمد سجادی
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3873-ostad-dr-shahidi-ostad-elm-amal.html
@iranboom_ir
علیمحمد سجادی
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/3873-ostad-dr-shahidi-ostad-elm-amal.html
@iranboom_ir
به بهانه زادروز محمدعلی جمالزاده؛ «قصه ما به سر رسید» کلاغه به خونش نرسید
متنی که در زیر آمده است به قلم شادروان استاد ایرج افشار درباره او و فهرست بندی آثار اوست؛
جمالزاده در یکصد و شش سالگی درگذشت. زادنش به سال ۱۳۰۹ قمری در شهر اصفهان روی داد و مرگش روز هفدهم آبان ۱۳۷۶ در شهر ژنو – کنار دریاچه لمان – فرا رسید. پدرش سید جمال الدین واعظ اصفهانی نام داشت. محل اقامت او شهر اصفهان بود، ولی غالبا برای وعظ به شهرهای مختلف می رفت.
در ده سالگی او، سید جمال اقامت در تهران را اختیار کرد و دو سه سالی بیش نگذشت که فرزند خود محمد علی را برای تحصیل به بیروت فرستاد(۱۹۰۸).جمالزاده در بیروت بود که اوضاع سیاسی ایران دگرگون شد. محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و هر یک از آزادی خواهان دچار سرنوشتی شد.سید جمال نیز در شهر بروجرد طناب انداخته و مقتول شد.
جمالزاده پس از چند سال متمایل به تحصیلات دانشگاهی اروپایی شد در سال ۱۹۱۰ قصد عزیمت به اروپا کرد. تا سال ۱۹۱۱ در سوئیس بود. در این سال به فرانسه آمد و دیپلم علم حقوق خود را در دانشگاه شهر دیژون گرفت. در سال ۱۹۱۵ به دعوت کمیته ملیون ایرانی، به برلن آمد و تا سال ۱۹۳۰ در این شهر زیست. جمالزاده پس از ورود به برلن، مدت درازی نگذشت که به ماموریت از جانب کمیته ملیون به بغداد و کرمانشاه اعزام شد بعد از شانزده ماه به برلن بازگشت و برای همکاری به مجله کاوه دعوت شد و تا تعطیلی آن با مجله کار می کرد. پس از آن مدت هشت سال سرپرست محصلین ایرانی بود و به خدمت محلی سفارت ایران در آمد. بعد به جامعه ملل پیوست و در سال ۱۹۵۳ بازنشسته شد و به ژنو مهاجرت کرد. وی در این دوران هفت بار به ایران سفر کرد ولی در هر یک از این سفر ها مدت کوتاهی در ایران بیش نماند. اما در سراسر این مدت با ایران می زیست. هر روز کتاب فارسی می خواند. هر چه تالیف و تحقیق کرد درباره ایران بود و اگر هم درباره ی ایران نبود به زبان فارسی و برای بیداری و گسترش معارف ایرانیان بود. لذت می برد از اینکه فارسی حرف بزند و خانه اش آراسته به قالی و قلمکار و قلمدان و ترمه و تافته و برنجینه های کرمان و اصفهان و یزد بود.
جمالزاده در رشته حقوق درس خواند ولی در آن مباحث یک سطر هم به قلم نیاورد. باید قبول کرد که دانشگاه واقعی او دوره ی همکاریش با مجله کاوه در برلن بود. وی از هم سخنی با ایرانیان دانشمند و مستشرقان نامور، دریافت های سودمند کرد. استفاده از کتاب خانه خاص و بزرگ کاوه و شرکت در جلسات خطابه های علمی و تحقیقی، موجب بسط یافتن دامنه معرفت و بینش جمالزاده شد.
جمالزاده فعالیت فکری و نویسندگی را با پژهش آغاز کرد و پیش از آنکه در داستان نویسی آوازه بیابد، نویسنده ی مباحث تاریخی و اجتماعی و سیاسی به شمار می رفت.
نوشته های جمالزاده را در شش گروه می توان شناخت:
الف) نگارش های پژوهشی:
در این رشته مهم تر از همه گنج شایگان(۱۳۳۵) یا تاریخ اقتصادی ایران است و هنوز هم واجد اعتبار و مرجع اصلی عموم کسانی است که به تحقیق در این زمینه می پردازند.تاریخ روابط ایران و روس تالیفی است که درباره آن نوشته اند:
فرهنگ لغات عامیانه کتابی است که شالوده ی آن از روزگار نگارش داستان های یکی بود و یکی نبود گذاشته شد که محتوی هفت هزار واژه و اصطلاح و ترکیب می باشد.
فهرست کتاب های تالیفی او در زمینه تاریخ و ادبیات چنین است:
گنج شایگان
تاریخ روابط روس با ایران
پند نامه سعدی یا گلستان نیک بخت
یقصه ی قصه هابانگ نای ( داستان های مثنوی مولانا)فرهنگ لغات عوامانه
طریقه نویسندگی و داستان سرایی
سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
اندک آشنایی با حافظ
ب) نگارش های داستانی:
فارسی شکر است نخستین نوشته اوست که هفتاد و پنج سال پیش به چاپ رسید. کتاب یکی بود و یکی نبود وی موجب تحسین و تمجید همگان و نوشتن ستایش نامه هایی درباره آن شد.
دنباله نوشتار:
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10791-jamalzadeh.html
https://telegram.me/iranboom_ir
متنی که در زیر آمده است به قلم شادروان استاد ایرج افشار درباره او و فهرست بندی آثار اوست؛
جمالزاده در یکصد و شش سالگی درگذشت. زادنش به سال ۱۳۰۹ قمری در شهر اصفهان روی داد و مرگش روز هفدهم آبان ۱۳۷۶ در شهر ژنو – کنار دریاچه لمان – فرا رسید. پدرش سید جمال الدین واعظ اصفهانی نام داشت. محل اقامت او شهر اصفهان بود، ولی غالبا برای وعظ به شهرهای مختلف می رفت.
در ده سالگی او، سید جمال اقامت در تهران را اختیار کرد و دو سه سالی بیش نگذشت که فرزند خود محمد علی را برای تحصیل به بیروت فرستاد(۱۹۰۸).جمالزاده در بیروت بود که اوضاع سیاسی ایران دگرگون شد. محمد علی شاه مجلس را به توپ بست و هر یک از آزادی خواهان دچار سرنوشتی شد.سید جمال نیز در شهر بروجرد طناب انداخته و مقتول شد.
جمالزاده پس از چند سال متمایل به تحصیلات دانشگاهی اروپایی شد در سال ۱۹۱۰ قصد عزیمت به اروپا کرد. تا سال ۱۹۱۱ در سوئیس بود. در این سال به فرانسه آمد و دیپلم علم حقوق خود را در دانشگاه شهر دیژون گرفت. در سال ۱۹۱۵ به دعوت کمیته ملیون ایرانی، به برلن آمد و تا سال ۱۹۳۰ در این شهر زیست. جمالزاده پس از ورود به برلن، مدت درازی نگذشت که به ماموریت از جانب کمیته ملیون به بغداد و کرمانشاه اعزام شد بعد از شانزده ماه به برلن بازگشت و برای همکاری به مجله کاوه دعوت شد و تا تعطیلی آن با مجله کار می کرد. پس از آن مدت هشت سال سرپرست محصلین ایرانی بود و به خدمت محلی سفارت ایران در آمد. بعد به جامعه ملل پیوست و در سال ۱۹۵۳ بازنشسته شد و به ژنو مهاجرت کرد. وی در این دوران هفت بار به ایران سفر کرد ولی در هر یک از این سفر ها مدت کوتاهی در ایران بیش نماند. اما در سراسر این مدت با ایران می زیست. هر روز کتاب فارسی می خواند. هر چه تالیف و تحقیق کرد درباره ایران بود و اگر هم درباره ی ایران نبود به زبان فارسی و برای بیداری و گسترش معارف ایرانیان بود. لذت می برد از اینکه فارسی حرف بزند و خانه اش آراسته به قالی و قلمکار و قلمدان و ترمه و تافته و برنجینه های کرمان و اصفهان و یزد بود.
جمالزاده در رشته حقوق درس خواند ولی در آن مباحث یک سطر هم به قلم نیاورد. باید قبول کرد که دانشگاه واقعی او دوره ی همکاریش با مجله کاوه در برلن بود. وی از هم سخنی با ایرانیان دانشمند و مستشرقان نامور، دریافت های سودمند کرد. استفاده از کتاب خانه خاص و بزرگ کاوه و شرکت در جلسات خطابه های علمی و تحقیقی، موجب بسط یافتن دامنه معرفت و بینش جمالزاده شد.
جمالزاده فعالیت فکری و نویسندگی را با پژهش آغاز کرد و پیش از آنکه در داستان نویسی آوازه بیابد، نویسنده ی مباحث تاریخی و اجتماعی و سیاسی به شمار می رفت.
نوشته های جمالزاده را در شش گروه می توان شناخت:
الف) نگارش های پژوهشی:
در این رشته مهم تر از همه گنج شایگان(۱۳۳۵) یا تاریخ اقتصادی ایران است و هنوز هم واجد اعتبار و مرجع اصلی عموم کسانی است که به تحقیق در این زمینه می پردازند.تاریخ روابط ایران و روس تالیفی است که درباره آن نوشته اند:
فرهنگ لغات عامیانه کتابی است که شالوده ی آن از روزگار نگارش داستان های یکی بود و یکی نبود گذاشته شد که محتوی هفت هزار واژه و اصطلاح و ترکیب می باشد.
فهرست کتاب های تالیفی او در زمینه تاریخ و ادبیات چنین است:
گنج شایگان
تاریخ روابط روس با ایران
پند نامه سعدی یا گلستان نیک بخت
یقصه ی قصه هابانگ نای ( داستان های مثنوی مولانا)فرهنگ لغات عوامانه
طریقه نویسندگی و داستان سرایی
سرگذشت حاجی بابای اصفهانی
اندک آشنایی با حافظ
ب) نگارش های داستانی:
فارسی شکر است نخستین نوشته اوست که هفتاد و پنج سال پیش به چاپ رسید. کتاب یکی بود و یکی نبود وی موجب تحسین و تمجید همگان و نوشتن ستایش نامه هایی درباره آن شد.
دنباله نوشتار:
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/10791-jamalzadeh.html
https://telegram.me/iranboom_ir
۲۴ دیماه سالگرد درگذشت دکتر احمد تفضلی ( ۱۶ آذرماه ۱۳۱۶ - ۲۴ دیماه ۱۳۷۵)، زبانشناس، ایرانشناس، پژوهشگر و متخصص زبانهای پهلوی و پارتی است.
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
یادش گرامی باد.
@iranboom_ir
یادی از محمد قاضی در سالگرد درگذشتش
محمد قاضی 12 مردادماه سال 1292 در مهاباد متولد شد. در سال 1307 گواهینامه ششم دبستان را گرفت، پس از یک سال انتظار از مهاباد به تهران آمد و عمویش، جواد قاضی، که در وزارتخانه دادگستری کار میکرد، او را به دبیرستان فرستاد. در سال 1315 از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت و در سال 1318 در رشته حقوق قضایی دانشآموخته شد. از سال 1320 اندک زمانی در وزارت خارجه و سپس در دارایی به کار پرداخت. در سال 1307 که محمد قاضی دوره دبستان را به پایان رسانده و هنوز به دبیرستان راه نیافته بود، زبان فرانسه را پیش یکی از کردهای عراقی آموخت و در دوره دبیرستان و دانشکده آموختن این زبان را پی گرفت. از همین زمان به ترجمه علاقهمند شد. نخستین آثاری که از زبان فرانسه در سالهای 1317- 1318 به فارسی برگرداند، «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو و «دن کیشوت» از سروانتس بودند.
او در مجموع نزدیک به 70 کتاب را به زبان فارسی برگرداند. «زارا» (داستان تألیفی) 1319، «سپیددندان» جک لندن، 1331، «جزیرهی پنگوئنها»ی آناتول فرانس، 1330، «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین، 1333، «شازده کوچولو»ی آنتوان سنت اگزوپری، 1333، «سادهدل» ولتر، 1333 و «زوربای یونانی» نیکوس کازانتزاکیس از جمله آثار منتشرشدهی این مترجم هستند.
قاضی که با ناراحتی حنجره دست به گریبان بود، 24 دیماه سال 1376 در تهران درگذشت.
عبدالله کوثری، مترجم پیشکسوت، در گفتوگویی با ایسنا، ترجمههای محمد قاضی را برای خود خاطرهانگیزمیخواند و خواندن «کلود ولگرد» ویکتور هوگو با ترجمهی قاضی را برای خود در سن یازدهسالگی، یکی از دلایل تشویق شدنش به مترجم شدن عنوان میکند.
کوثری میگوید: یکی از مهمترین کارهای قاضی این بود که چند نسل را با کتاب آشنا و کتابخوان کرد.
او مهمترین ویژگی ترجمههای محمد قاضی را در زمانی که هنوز از نقد ترجمهها، شیوهها وتئوریهای ترجمه خبری نبود، دریافتن حال و هوای کتاب در زبان اصلی و بازگرداندن آن به زبان مقصد میداند و ادامه میدهد: او به خوبی میتوانست زبان ترجمه را پیدا کند. این در ترجمه «دن کیشوت» که شاهکار اوست، تا ترجمههایش از ماکسیم گورکی و نیکوس کازانتزاکیس وجود دارد.
کوثری همچنین اظهار میکند که قاضی نه تنها زبان فارسی را به خوبی میدانست؛ بلکه شم نویسندگی هم داشت. او زبانی داشت که زبان آفرینش بود، زبان خشکی نبود و خیلی راحت خودش را از تأثیر نحو زبان مبدأ رها میکرد و فارسی میشد.
این مترجم یکی از ویژگیهای مترجمان نسل قبل از خود مانند محمد قاضی، رضا سیدحسینی، نجف دریابندری و ابوالحسن نجفی را در تربیت سنتی آنها میداند که به واسطه این تربیت، فارسیخوان و فارسیدان میشدند و میگوید: وقتی همه آنها فارسی را به خوبی میدانستند، بدیهی است که مترجم باید زبان خارجی را خوب بداند؛ اما آنچه در آفرینش ترجمه اثر دارد و ترجمه را از کاری مکانیکی به هنر تبدیل میکند، این است که مترجم بتواند در زبان خودش آفرینش کند. این عنصر اصلی، یعنی احاطه به زبان فارسی و توانایی آفرینش زبان که ترجمه را از سایه زبان مبدأ بیرون بیاورد و در زبان مقصد به آن هویت ببخشد، در اکثر کارهای جوانان ما غایب است و این راز موفقیت قاضی بود.
کوثری دربارهی تأثیر قاضی بر ادبیات ما نیز معتقد است: قاضی در ادبیات ما هم اثر گذاشته است. دامنه گزینش کتابهای او خیلی وسیع است و او از مترجمانی با ملیتهایی چون فرانسوی، آمریکایی، چک، ایتالیایی، ارمنی، دانمارکی، انگلیسی، یونانی، اسپانیایی، اتریشی، روس، برزیلی و لهستانی، اثر ترجمه کرده است و این نشان میدهد که قاضی مشی واحدی در ترجمه ادبی نداشته؛ بلکه کتابی را که میپسندیده، ترجمه میکرده است. او آدمی هم نبود که سفارشی بپذیرد و ترجمه را به سفارش ناشر انجام دهد.
مهدی غبرایی هم در گفتوگویی با خبرنگار ایسنا دربارهی محمد قاضی میگوید: محمد قاضی از مترجمان پیشکسوت ادبیات ایران است. او در مکتب ادبیات قدیم درس خوانده بود و تسلط چشمگیری به زبان فارسی داشت که اگر عیب و ایرادی هم در درک مفهوم زبان خارجی داشت، آن را با زبان خود جبران میکرد.
این مترجم دربارهی آثاری که محمد قاضی به فارسی برگردانده، معتقد است: قاضی بیشتر به سراغ نویسندگانی رفته که سبک روایی دارند و به دنبال رمان نو نیامده و در ترجمه سلیقهاش بیشتر متوجه متنهای روایی بوده است. به عنوان نمونه، درخشانترین ترجمه قاضی «دن کیشوت» است که داستانگویی در آن اهمیت زیادی دارد،
دنباله نوشتار:
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6812-yadi-az-mohammad-ghazi-dar-salgard-tavalodash.html
@iranboom_ir
محمد قاضی 12 مردادماه سال 1292 در مهاباد متولد شد. در سال 1307 گواهینامه ششم دبستان را گرفت، پس از یک سال انتظار از مهاباد به تهران آمد و عمویش، جواد قاضی، که در وزارتخانه دادگستری کار میکرد، او را به دبیرستان فرستاد. در سال 1315 از دبیرستان دارالفنون دیپلم ادبی گرفت و در سال 1318 در رشته حقوق قضایی دانشآموخته شد. از سال 1320 اندک زمانی در وزارت خارجه و سپس در دارایی به کار پرداخت. در سال 1307 که محمد قاضی دوره دبستان را به پایان رسانده و هنوز به دبیرستان راه نیافته بود، زبان فرانسه را پیش یکی از کردهای عراقی آموخت و در دوره دبیرستان و دانشکده آموختن این زبان را پی گرفت. از همین زمان به ترجمه علاقهمند شد. نخستین آثاری که از زبان فرانسه در سالهای 1317- 1318 به فارسی برگرداند، «کلود ولگرد» از ویکتور هوگو و «دن کیشوت» از سروانتس بودند.
او در مجموع نزدیک به 70 کتاب را به زبان فارسی برگرداند. «زارا» (داستان تألیفی) 1319، «سپیددندان» جک لندن، 1331، «جزیرهی پنگوئنها»ی آناتول فرانس، 1330، «شاهزاده و گدا»ی مارک تواین، 1333، «شازده کوچولو»ی آنتوان سنت اگزوپری، 1333، «سادهدل» ولتر، 1333 و «زوربای یونانی» نیکوس کازانتزاکیس از جمله آثار منتشرشدهی این مترجم هستند.
قاضی که با ناراحتی حنجره دست به گریبان بود، 24 دیماه سال 1376 در تهران درگذشت.
عبدالله کوثری، مترجم پیشکسوت، در گفتوگویی با ایسنا، ترجمههای محمد قاضی را برای خود خاطرهانگیزمیخواند و خواندن «کلود ولگرد» ویکتور هوگو با ترجمهی قاضی را برای خود در سن یازدهسالگی، یکی از دلایل تشویق شدنش به مترجم شدن عنوان میکند.
کوثری میگوید: یکی از مهمترین کارهای قاضی این بود که چند نسل را با کتاب آشنا و کتابخوان کرد.
او مهمترین ویژگی ترجمههای محمد قاضی را در زمانی که هنوز از نقد ترجمهها، شیوهها وتئوریهای ترجمه خبری نبود، دریافتن حال و هوای کتاب در زبان اصلی و بازگرداندن آن به زبان مقصد میداند و ادامه میدهد: او به خوبی میتوانست زبان ترجمه را پیدا کند. این در ترجمه «دن کیشوت» که شاهکار اوست، تا ترجمههایش از ماکسیم گورکی و نیکوس کازانتزاکیس وجود دارد.
کوثری همچنین اظهار میکند که قاضی نه تنها زبان فارسی را به خوبی میدانست؛ بلکه شم نویسندگی هم داشت. او زبانی داشت که زبان آفرینش بود، زبان خشکی نبود و خیلی راحت خودش را از تأثیر نحو زبان مبدأ رها میکرد و فارسی میشد.
این مترجم یکی از ویژگیهای مترجمان نسل قبل از خود مانند محمد قاضی، رضا سیدحسینی، نجف دریابندری و ابوالحسن نجفی را در تربیت سنتی آنها میداند که به واسطه این تربیت، فارسیخوان و فارسیدان میشدند و میگوید: وقتی همه آنها فارسی را به خوبی میدانستند، بدیهی است که مترجم باید زبان خارجی را خوب بداند؛ اما آنچه در آفرینش ترجمه اثر دارد و ترجمه را از کاری مکانیکی به هنر تبدیل میکند، این است که مترجم بتواند در زبان خودش آفرینش کند. این عنصر اصلی، یعنی احاطه به زبان فارسی و توانایی آفرینش زبان که ترجمه را از سایه زبان مبدأ بیرون بیاورد و در زبان مقصد به آن هویت ببخشد، در اکثر کارهای جوانان ما غایب است و این راز موفقیت قاضی بود.
کوثری دربارهی تأثیر قاضی بر ادبیات ما نیز معتقد است: قاضی در ادبیات ما هم اثر گذاشته است. دامنه گزینش کتابهای او خیلی وسیع است و او از مترجمانی با ملیتهایی چون فرانسوی، آمریکایی، چک، ایتالیایی، ارمنی، دانمارکی، انگلیسی، یونانی، اسپانیایی، اتریشی، روس، برزیلی و لهستانی، اثر ترجمه کرده است و این نشان میدهد که قاضی مشی واحدی در ترجمه ادبی نداشته؛ بلکه کتابی را که میپسندیده، ترجمه میکرده است. او آدمی هم نبود که سفارشی بپذیرد و ترجمه را به سفارش ناشر انجام دهد.
مهدی غبرایی هم در گفتوگویی با خبرنگار ایسنا دربارهی محمد قاضی میگوید: محمد قاضی از مترجمان پیشکسوت ادبیات ایران است. او در مکتب ادبیات قدیم درس خوانده بود و تسلط چشمگیری به زبان فارسی داشت که اگر عیب و ایرادی هم در درک مفهوم زبان خارجی داشت، آن را با زبان خود جبران میکرد.
این مترجم دربارهی آثاری که محمد قاضی به فارسی برگردانده، معتقد است: قاضی بیشتر به سراغ نویسندگانی رفته که سبک روایی دارند و به دنبال رمان نو نیامده و در ترجمه سلیقهاش بیشتر متوجه متنهای روایی بوده است. به عنوان نمونه، درخشانترین ترجمه قاضی «دن کیشوت» است که داستانگویی در آن اهمیت زیادی دارد،
دنباله نوشتار:
https://iranboom.ir/nam-avaran/49-bozorgan/6812-yadi-az-mohammad-ghazi-dar-salgard-tavalodash.html
@iranboom_ir
واژههای فارسیِ عربی شده
بانو آسیه اسبقی زمانی که برای پایاننامهی کارشناسی ارشدش در دانشگاه الدنبورگ آلمان و سپس تدوین کتابش (دگردیسی معنایی واژگان عربی در فارسی) به مطالعهی دقیق فرهنگهای فارسی از گونهی لغتنامهی دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ نفیسی و برهان قاطع، و مقایسهی آنها با واژهنامههای معتبر عربی مانند لسانالعرب، متن اللغه، تاجالعروس، محیط المحیط، المنجد، المعجم، فقهاللغه و المعرب پرداخته بود در ضمن بررسی و تحقیق، پیوسته به واژگانی برمیخورد که در فرهنگهای عربی در برابر آنها واژهی «فارسیه» درج شده بود. او میگوید: «در حالی که من هم همانند بسیاری از هموطنانم واژگان مزبور را تا آن زمان عربیالاصل میپنداشتم». به این ترتیب او شروع به جمعآوری آن واژگان نمود. شمار این واژگان بالغ بر سه هزار است که از یکسو ریشهی آنها از طریق زبانهای میانهی ایرانی (فارسی میانه، پارتی و سُغدی) تا زبانهای باستانی ایرانی (فارسی باستان و اوستایی) و از طرف دیگر چون رشتهی تحصیلی ایشان علاوه بر ایرانشناسی و زبان و ادبیات عرب، زبانهای سامی هم است، ردّ پای واژگان مزبور را در دیگر زبانهای سامی به غیر از عربی مانند آسوری، عبری، حبشی، آرامی صبی و مهمتر از همه اکدی (بابلی نو) مورد برررسی قرار داد. کتاب ایشان که حدود 300 صفحه است در سال 1988 به زبان آلمانی در انتشارات Otto Harrassowits در ویسبادن با نام Persische Lehnworter im Arabischen (واژههای به وامگرفتهی فارسی در زبان عربی) به چاپ رسیده است. در این رابطه همچنان میتوان به گفتار دکتر مهدی محقق با عنوان «عناصر فارسی در زبان عربی» اشاره کرد که در کتاب «بیست گفتار» ایشان آمده است. از اینرو بهنظر میرسد نگاهبانی از این گروه واژگان، در حقیقت نگهداشت صورت تازهتر برخی واژگان از دسترفتهی ایرانی است.
دو دیگر این که واژگان عربی در زبان فارسی دچار دگردیسی معنایی شدهاند بهطوری که یک عربزبان از جملههای بهظاهر پر از واژگان عربی یک فارسیزبان هم نمیتواند به درک منظور او نایل آید و آن اندک واژههایی هم که بار معنایی عربی خود را حفظ کردهاند از نظر قواعد و دستور زبان عربی، درست نیستند. واژهی محسوس که امروز در فلسفه و روانشناسی به کار میرود و در گفتوگوهای عامه روان است، نمونهای کوچک از این مورد است. این واژه از لحاظ صرف و نحو عربی درست نیست زیرا فعل حس کردن در عربی «احس» از باب افعال است و مفعول آن «مُحَسّ» است نه محسوس. البته اگر جایگزینی مناسب - که ریشه در زبان کهن فارسی داشته و خویشاوند واژگان امروزین ما باشد - برای این دسته از واژگان یافت یا ساخته شود بهتر خواهد بود
در حالیکه ذخیرهی واژگان عربی در زبان فارسی فراوان است، واژههای بسیاری نیز از زبان فارسی به زبان عربی راه یافته است. در سدهی اخیر دانسته شده که شماری از واژگان قرآن و انبوهی از لغات زبان عربی از زبانهای متداول در میانرودان (بینالنهرین) باستان و زبانهای ایرانی و از جمله فارسی برگرفته شده و سپس مطابق با قواعد و تصریف زبان عربی دچار تغییرات آوایی و گاه معنایی شده و مشتقاتی نیز برای آنها ساخته شده است.
سهم دانشمندان ایرانی - به عنوان بزرگترین و پرشمارترین نویسندگان متنهای عربی - در ورود واژگان ایرانی به این زبان و حتا ساخت دستور زبان و اصول صرف و نحو برای آن بسیار بارز بوده است. تشخیص واژگان دخیل در قرآن و زبان عربی، همواره کار سادهای نیست و نیاز به آشنایی با زبانهای دیگر متداول در منطقه، و نیز اصول و قواعد زبانشناسی و ریشهشناسی لغات دارد.
برای تشخیص واژگان دخیل در زبان عربی و قرآن، تاکنون کتابها و فرهنگنامههای گوناگونی منتشر شده است. مانند کتاب مشهور آرتور جفری (Arthur Jeffery، 1959-1892 میلادی)، استاد استرالیایی زبانهای سامی در مدرسهی مطالعات شرقی قاهره که به نام «واژههای دخیل در قرآن مجید» با ترجمهی فریدون بدرهای به فارسی ترجمه و منتشر شده است (انتشارات توس، 1372). در این کتاب 275 لغت غیرعربی معرفی شده است.
یکی دیگر از بهترین کوششها در این زمینه، کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی» نوشته زندهیاد سیدمحمدعلی امامشوشتری (1351-1281) است که انجمن آثار ملی آن را در سال 1347 منتشر کرد و در بردارندهی حدود سه هزار وامواژه و ریشههای آن است.
اثر مهم دیگر در این باره عبارت است از کتاب «الالفاظ الفارسیه المعرب» (بیروت، 1908 م.)، نوشتهی «السید ادی شیر اثوری» (1867- 1915 میلادی)، زبانشناس و متخصص زبان و ادبیات سریانی. ادی شیر، اسقف کلیسای کاتولیک کلدانی و متولد شهر کرکوک (تابع دولت عثمانی وقت) بود.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/3209-vaje-haye-farsi-arabi-shode.html
@iranboom_ir
بانو آسیه اسبقی زمانی که برای پایاننامهی کارشناسی ارشدش در دانشگاه الدنبورگ آلمان و سپس تدوین کتابش (دگردیسی معنایی واژگان عربی در فارسی) به مطالعهی دقیق فرهنگهای فارسی از گونهی لغتنامهی دهخدا، فرهنگ معین، فرهنگ نفیسی و برهان قاطع، و مقایسهی آنها با واژهنامههای معتبر عربی مانند لسانالعرب، متن اللغه، تاجالعروس، محیط المحیط، المنجد، المعجم، فقهاللغه و المعرب پرداخته بود در ضمن بررسی و تحقیق، پیوسته به واژگانی برمیخورد که در فرهنگهای عربی در برابر آنها واژهی «فارسیه» درج شده بود. او میگوید: «در حالی که من هم همانند بسیاری از هموطنانم واژگان مزبور را تا آن زمان عربیالاصل میپنداشتم». به این ترتیب او شروع به جمعآوری آن واژگان نمود. شمار این واژگان بالغ بر سه هزار است که از یکسو ریشهی آنها از طریق زبانهای میانهی ایرانی (فارسی میانه، پارتی و سُغدی) تا زبانهای باستانی ایرانی (فارسی باستان و اوستایی) و از طرف دیگر چون رشتهی تحصیلی ایشان علاوه بر ایرانشناسی و زبان و ادبیات عرب، زبانهای سامی هم است، ردّ پای واژگان مزبور را در دیگر زبانهای سامی به غیر از عربی مانند آسوری، عبری، حبشی، آرامی صبی و مهمتر از همه اکدی (بابلی نو) مورد برررسی قرار داد. کتاب ایشان که حدود 300 صفحه است در سال 1988 به زبان آلمانی در انتشارات Otto Harrassowits در ویسبادن با نام Persische Lehnworter im Arabischen (واژههای به وامگرفتهی فارسی در زبان عربی) به چاپ رسیده است. در این رابطه همچنان میتوان به گفتار دکتر مهدی محقق با عنوان «عناصر فارسی در زبان عربی» اشاره کرد که در کتاب «بیست گفتار» ایشان آمده است. از اینرو بهنظر میرسد نگاهبانی از این گروه واژگان، در حقیقت نگهداشت صورت تازهتر برخی واژگان از دسترفتهی ایرانی است.
دو دیگر این که واژگان عربی در زبان فارسی دچار دگردیسی معنایی شدهاند بهطوری که یک عربزبان از جملههای بهظاهر پر از واژگان عربی یک فارسیزبان هم نمیتواند به درک منظور او نایل آید و آن اندک واژههایی هم که بار معنایی عربی خود را حفظ کردهاند از نظر قواعد و دستور زبان عربی، درست نیستند. واژهی محسوس که امروز در فلسفه و روانشناسی به کار میرود و در گفتوگوهای عامه روان است، نمونهای کوچک از این مورد است. این واژه از لحاظ صرف و نحو عربی درست نیست زیرا فعل حس کردن در عربی «احس» از باب افعال است و مفعول آن «مُحَسّ» است نه محسوس. البته اگر جایگزینی مناسب - که ریشه در زبان کهن فارسی داشته و خویشاوند واژگان امروزین ما باشد - برای این دسته از واژگان یافت یا ساخته شود بهتر خواهد بود
در حالیکه ذخیرهی واژگان عربی در زبان فارسی فراوان است، واژههای بسیاری نیز از زبان فارسی به زبان عربی راه یافته است. در سدهی اخیر دانسته شده که شماری از واژگان قرآن و انبوهی از لغات زبان عربی از زبانهای متداول در میانرودان (بینالنهرین) باستان و زبانهای ایرانی و از جمله فارسی برگرفته شده و سپس مطابق با قواعد و تصریف زبان عربی دچار تغییرات آوایی و گاه معنایی شده و مشتقاتی نیز برای آنها ساخته شده است.
سهم دانشمندان ایرانی - به عنوان بزرگترین و پرشمارترین نویسندگان متنهای عربی - در ورود واژگان ایرانی به این زبان و حتا ساخت دستور زبان و اصول صرف و نحو برای آن بسیار بارز بوده است. تشخیص واژگان دخیل در قرآن و زبان عربی، همواره کار سادهای نیست و نیاز به آشنایی با زبانهای دیگر متداول در منطقه، و نیز اصول و قواعد زبانشناسی و ریشهشناسی لغات دارد.
برای تشخیص واژگان دخیل در زبان عربی و قرآن، تاکنون کتابها و فرهنگنامههای گوناگونی منتشر شده است. مانند کتاب مشهور آرتور جفری (Arthur Jeffery، 1959-1892 میلادی)، استاد استرالیایی زبانهای سامی در مدرسهی مطالعات شرقی قاهره که به نام «واژههای دخیل در قرآن مجید» با ترجمهی فریدون بدرهای به فارسی ترجمه و منتشر شده است (انتشارات توس، 1372). در این کتاب 275 لغت غیرعربی معرفی شده است.
یکی دیگر از بهترین کوششها در این زمینه، کتاب «فرهنگ واژههای فارسی در زبان عربی» نوشته زندهیاد سیدمحمدعلی امامشوشتری (1351-1281) است که انجمن آثار ملی آن را در سال 1347 منتشر کرد و در بردارندهی حدود سه هزار وامواژه و ریشههای آن است.
اثر مهم دیگر در این باره عبارت است از کتاب «الالفاظ الفارسیه المعرب» (بیروت، 1908 م.)، نوشتهی «السید ادی شیر اثوری» (1867- 1915 میلادی)، زبانشناس و متخصص زبان و ادبیات سریانی. ادی شیر، اسقف کلیسای کاتولیک کلدانی و متولد شهر کرکوک (تابع دولت عثمانی وقت) بود.
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/zaban-pajohi/3209-vaje-haye-farsi-arabi-shode.html
@iranboom_ir
پیوندهای ریشهدار و دیرپای فرهنگ ارمنی با فرهنگ ایرانی
برگرفته از کتاب ایران و قفقاز؛ نوشته، گردآوري و تنظيم: دکتر پرويز ورجاوند رویهی 361 تا 389
آندرانیک هویان
بنا بر سرودههای شاهنامه، سررزمین نخستین و زادگاه ارمنیان میان دریای مازندران و آمودریا و دریاچه آرال بوده است ، و بنابر وندیداد (بخشی از اوستا) همین سرزمین خاستگاه آریائیان جهان است، و از همین روی ارمنیان یکی از نژاده ترین تیره های آریائیاند.(1)
به قولی در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد گروه کثیری از اقوام آریائی از شمال دریای خزر به سوی جنوب به حرکت درآمدند. بخشی از آنان که ارمنیان بودند، چون به سرزمینی رسیدند، که بعدها، ارمنستان، نامیده شد، در آن سرزمین اقامت گزیدند، دسته دیگر به حرکت خود به سوی جنوب ادامه دادند. در کتیبههای آشوری سده نهم پیش از میلاد، از اقوام « پارسواش » یاد گردیده است که در حوالی دریاچه اورمیه زندگی میکردند. (2) سپس در اوایل سده هفتم پیش از میلاد در سالنامه های آشوری از مردم « پارسواش » نام برده می شود ، که با مردم انزان، به ایلامیهائی که بر علیه آشور میجنگیدند، یاری دادهاند. (3)
در اواخر سده هفتم پیش از میلاد ارمنیان به رهبری « باروبر » به دولت ماد در براندازی دولت آشوری یاری دادند ، و به پاس آن ، بارویر رهبر ارمنیان ، به عنوان پادشاه ارمنستان تاجگذاری کرد. (4)
در نظام حکومتی ایران، در روزگار هخامنشیان، سومین جایگاه بعد از پارسها و مادها، از آن، ارمنیان بود. سرداران ارمنی، فرماندهی سپاهیان ایران را به عهده داشتند پس از کشته شدن کمبوجیه ، ارمنستان شورش کرد . چون سلطنت بر داریوش مسلم گردید ، یکی از سرداران ارمنی خود به نام « دارشیش (5) » را مأمور فرونشاندن شورش ارمنستان کرد . در نبرد داریوش هخامنشی با اسکندر مقدونی ، جناحین راست و چپ سپاه ایران را سپاهیان ارمنی ، به فرماندهی سرداران ارمنی تشکیل میدادند. (6) فرمانده جناح راست یرواند (داماد شاهنشاه هخامنشی) و فرمانده جناح چپ میترا اوستس mitra-ustes بود .
پس از پیروزی مقدونیان ، یرواند در ارمنستان ادعای استقلال کرد و به سلطنت پرداخت. خاندان یرواندیان که بر ارمنستان فرمان می راندند ، سیاست ضد سلوکی داشتند ، و تا حدودی توانستند استقلال ارمنستان را حفظ کنند .
در سال 189 پیش از میلاد ، «آرتاشس» اول که خود را منسوب به خاندان یرواندیان میکرد، بر تخت سلطنت ارمنستان جلوس کرد و ارمنستان را به عظمت و قدرت رساند .
تیگران دوم (95ـ 55 پیش از میلاد) نواده آرداشس، که در تاریخ ارمنیان به تیگران کبیر اشتهار دارد، به توسعه سرزمینهای متصرفی پرداخت و حدود ارمنستان را از شمال، به آغوانک یا آلبانیا (ارمنیان به سرزمینی که در قفقاز و در شمال رودخانه کر، قرار گرفته است، آغوانک یا آلبانیا می گویند و نویسندگان فارسی زبان آن خطه را اران می خوانند.) از شرق به دریای خزر، از جنوب تا نزدیک فلسطین و از غرب به دریای مدیترانه رساند. سپاهیان تیگران دوم طبق توصیف مورخین یونانی، به غیر از ارمنیان شامل اهالی؛ آذربایجان، کردوک، عربها، گرجیها و آلبانها یا آغوانکها 7 ( اهالی اران ) بود .
روابط ایرانیان و ارمنیان در روزگار اشکانیان بسیار صمیمانه تر و نزدیک تر گردید، «اوتوما » دختر تیگران دوم با مهرداد اشکانی شاهنشاه ایران زمین پیوند زناشوئی بست . (8) و دختر« آرتاوازد » سوم ( 55 ـ 34 پیش از میلاد ) با « پاکور » ولیعهد و فرزند ارُد ، شاهنشاه ایران زمین ازدواج کرد.
در دهه هفتم سده اول میلادی بلاش اشکانی برادر خود، تیرداد را به سلطنت ارمنستان منصوب کرد. تیرداد بنیانگذار سلسله اشکانیان در ارمنستان گردید. (9) و یک شاخه از سلاطین اشکانی نزدیک به چهارصد سال در ارمنستان سلطنت کردند.
چون اردشیر بابکان سلسله اشکانیان را در ایران منقرض کرد، شاهزادگان، رجال و نجیبزادگان اشکانی به ارمنستان گریختند و به پادشاه اشکانی ارمنستان پناهنده شدند. در سال 301 میلادی مسیحیت دین رسمی ارمنستان اعلام گردید. (10)
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/1165-peivand-dirine-iran-armanestan.html
https://telegram.me/iranboom_ir
برگرفته از کتاب ایران و قفقاز؛ نوشته، گردآوري و تنظيم: دکتر پرويز ورجاوند رویهی 361 تا 389
آندرانیک هویان
بنا بر سرودههای شاهنامه، سررزمین نخستین و زادگاه ارمنیان میان دریای مازندران و آمودریا و دریاچه آرال بوده است ، و بنابر وندیداد (بخشی از اوستا) همین سرزمین خاستگاه آریائیان جهان است، و از همین روی ارمنیان یکی از نژاده ترین تیره های آریائیاند.(1)
به قولی در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد گروه کثیری از اقوام آریائی از شمال دریای خزر به سوی جنوب به حرکت درآمدند. بخشی از آنان که ارمنیان بودند، چون به سرزمینی رسیدند، که بعدها، ارمنستان، نامیده شد، در آن سرزمین اقامت گزیدند، دسته دیگر به حرکت خود به سوی جنوب ادامه دادند. در کتیبههای آشوری سده نهم پیش از میلاد، از اقوام « پارسواش » یاد گردیده است که در حوالی دریاچه اورمیه زندگی میکردند. (2) سپس در اوایل سده هفتم پیش از میلاد در سالنامه های آشوری از مردم « پارسواش » نام برده می شود ، که با مردم انزان، به ایلامیهائی که بر علیه آشور میجنگیدند، یاری دادهاند. (3)
در اواخر سده هفتم پیش از میلاد ارمنیان به رهبری « باروبر » به دولت ماد در براندازی دولت آشوری یاری دادند ، و به پاس آن ، بارویر رهبر ارمنیان ، به عنوان پادشاه ارمنستان تاجگذاری کرد. (4)
در نظام حکومتی ایران، در روزگار هخامنشیان، سومین جایگاه بعد از پارسها و مادها، از آن، ارمنیان بود. سرداران ارمنی، فرماندهی سپاهیان ایران را به عهده داشتند پس از کشته شدن کمبوجیه ، ارمنستان شورش کرد . چون سلطنت بر داریوش مسلم گردید ، یکی از سرداران ارمنی خود به نام « دارشیش (5) » را مأمور فرونشاندن شورش ارمنستان کرد . در نبرد داریوش هخامنشی با اسکندر مقدونی ، جناحین راست و چپ سپاه ایران را سپاهیان ارمنی ، به فرماندهی سرداران ارمنی تشکیل میدادند. (6) فرمانده جناح راست یرواند (داماد شاهنشاه هخامنشی) و فرمانده جناح چپ میترا اوستس mitra-ustes بود .
پس از پیروزی مقدونیان ، یرواند در ارمنستان ادعای استقلال کرد و به سلطنت پرداخت. خاندان یرواندیان که بر ارمنستان فرمان می راندند ، سیاست ضد سلوکی داشتند ، و تا حدودی توانستند استقلال ارمنستان را حفظ کنند .
در سال 189 پیش از میلاد ، «آرتاشس» اول که خود را منسوب به خاندان یرواندیان میکرد، بر تخت سلطنت ارمنستان جلوس کرد و ارمنستان را به عظمت و قدرت رساند .
تیگران دوم (95ـ 55 پیش از میلاد) نواده آرداشس، که در تاریخ ارمنیان به تیگران کبیر اشتهار دارد، به توسعه سرزمینهای متصرفی پرداخت و حدود ارمنستان را از شمال، به آغوانک یا آلبانیا (ارمنیان به سرزمینی که در قفقاز و در شمال رودخانه کر، قرار گرفته است، آغوانک یا آلبانیا می گویند و نویسندگان فارسی زبان آن خطه را اران می خوانند.) از شرق به دریای خزر، از جنوب تا نزدیک فلسطین و از غرب به دریای مدیترانه رساند. سپاهیان تیگران دوم طبق توصیف مورخین یونانی، به غیر از ارمنیان شامل اهالی؛ آذربایجان، کردوک، عربها، گرجیها و آلبانها یا آغوانکها 7 ( اهالی اران ) بود .
روابط ایرانیان و ارمنیان در روزگار اشکانیان بسیار صمیمانه تر و نزدیک تر گردید، «اوتوما » دختر تیگران دوم با مهرداد اشکانی شاهنشاه ایران زمین پیوند زناشوئی بست . (8) و دختر« آرتاوازد » سوم ( 55 ـ 34 پیش از میلاد ) با « پاکور » ولیعهد و فرزند ارُد ، شاهنشاه ایران زمین ازدواج کرد.
در دهه هفتم سده اول میلادی بلاش اشکانی برادر خود، تیرداد را به سلطنت ارمنستان منصوب کرد. تیرداد بنیانگذار سلسله اشکانیان در ارمنستان گردید. (9) و یک شاخه از سلاطین اشکانی نزدیک به چهارصد سال در ارمنستان سلطنت کردند.
چون اردشیر بابکان سلسله اشکانیان را در ایران منقرض کرد، شاهزادگان، رجال و نجیبزادگان اشکانی به ارمنستان گریختند و به پادشاه اشکانی ارمنستان پناهنده شدند. در سال 301 میلادی مسیحیت دین رسمی ارمنستان اعلام گردید. (10)
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/iranshahr/iranzamin/1165-peivand-dirine-iran-armanestan.html
https://telegram.me/iranboom_ir
«سروستان» هشتم منتشر شد
برنامۀ شنیداری «سروستان؛ دریچهای به باغ فرهنگ و ادب ایرانی»، با یادی از ابوالحسن نجفی، مترجم، زبانشناس و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شد.
سروستان هشتم شامل پنج بخش «سرو سایهفکن»، «گنجآوا»، «روشندان»، «زبانکاوی» و «معاصرخوانی» است. در بخش «سرو سایهفکن» آیسان نظرمحمدی یادی کرده از استاد ابوالحسن نجفی، و سپس در «گنجآوا» بخشهایی از نشست چهارصد و چهل و هشتم شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی را خواهیم شنید که در آن استادان: علیاشرف صادقی، فتحالله مجتبائی، هوشنگ مرادی کرمانی، حسین معصومی همدانی و... دربارۀ زندهیاد ابوالحسن نجفی سخن میگویند.
در بخش «روشندان»، منوچهر فرادیس، در ادامۀ بررسی سیر تحول ادبیات داستانی در افغانستان، دربارۀ «نخستین داستان کوتاه افغانستان» سخن میگوید. در «زبانکاوی» دکتر محمدرضا رضوی، دربارۀ «یک ویژگی منحصر به فرد زبان» صحبت میکند. در بخش «معاصرخوانی» داستان «زندگی که گریخت» را با صدای فتّانه نادری خواهیم شنید.
https://apll.ir/?p=14806
@iranboom_ir
برنامۀ شنیداری «سروستان؛ دریچهای به باغ فرهنگ و ادب ایرانی»، با یادی از ابوالحسن نجفی، مترجم، زبانشناس و عضو پیوستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی منتشر شد.
سروستان هشتم شامل پنج بخش «سرو سایهفکن»، «گنجآوا»، «روشندان»، «زبانکاوی» و «معاصرخوانی» است. در بخش «سرو سایهفکن» آیسان نظرمحمدی یادی کرده از استاد ابوالحسن نجفی، و سپس در «گنجآوا» بخشهایی از نشست چهارصد و چهل و هشتم شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی را خواهیم شنید که در آن استادان: علیاشرف صادقی، فتحالله مجتبائی، هوشنگ مرادی کرمانی، حسین معصومی همدانی و... دربارۀ زندهیاد ابوالحسن نجفی سخن میگویند.
در بخش «روشندان»، منوچهر فرادیس، در ادامۀ بررسی سیر تحول ادبیات داستانی در افغانستان، دربارۀ «نخستین داستان کوتاه افغانستان» سخن میگوید. در «زبانکاوی» دکتر محمدرضا رضوی، دربارۀ «یک ویژگی منحصر به فرد زبان» صحبت میکند. در بخش «معاصرخوانی» داستان «زندگی که گریخت» را با صدای فتّانه نادری خواهیم شنید.
https://apll.ir/?p=14806
@iranboom_ir
مقدمهٔ کلیله و دمنه و باب برزویه طبیب دریچهای بر فرهنگ و تربیت در ایران باستان
وحید سبزیان پور، امیر اصلان حسن زاده
تأمل در مقدمه کتاب کلیله و دمنه و باب برزویه حکیم این کتاب نشان می دهد که این دو بخش از افزوده های بزرگمهر حکیم و یا به اعتقاد برخی از ابن مقفع است.
آنچه مهم است اینکه این دو بخش هندی نیست و دریچه ای است به فرهنگ و ادب ایرانیان باستان. موضوعات اصلی این دو بخش عبارت است از خردورزی، عشق به دانش و کتاب، اعتقادات دینی، پایبندی به صفات نیک اخلاقی، مبارزه با رذایل اخلاقی و پند های حکیمانه است. در این جستار با ارائه شواهد مختلف، نشان داده ایم که نیاکان ما از معرفت و آگاهی، ارزش های اخلاقی و دینی بیگانه نبوده، مضامین حکمی این دو بخش، روزنه ای است برای اطلاع از دیدگاه های ایرانیان باستان در خصوص محورهای اساسی زندگی. به علاوه نشان داده ایم که عموم این مضامین به سبب حقیقت بینی و درک درست از جهان هستی، همسو و هماهنگ با فرهنگ اسلامی است و با آنکه سرچشمه آنها در فرهنگ ایرانیان است، در انتخاب آنها گزینشی هدفدار برای تطبیق با عقاید اسلامی حاکم بر روزگار ابن مقفع صورت گرفته است.
کلید واژه: ابن مقفع، کلیله و دمنه، برزویه طبیب، فرهنگ ایرانیان باستان
مقدمه
کلیله و دمنه کتابی است که اصل آن هندی است و در روزگار انوشروان به زبان پهلوی ترجمه شده است. ایرانیان چند باب جدید به این کتاب افزودهاند از جمله مقدمه و بابی به نام برزویه طبیب[1]. بی تردید این دو بخش از افزوده های ایرانیان به کلیله و دمنه است، زیرا موضوع آن معرفی این کتاب و شرح داستان انتقال آن از هند به ایران و گفتگوهایی است که بین انوشروان، بزرگمهر و برزویه طبیب صورت گرفته است. (ص 29-38)
از فحوای این باب دریافت می شود که نویسنده آن بزرگمهر است زیرا انوشروان از او خواسته که این باب را بنویسد. با این وجود برخی از صاحب نظران بر این باورند که نویسنده این باب ابن مقفع است نه برزویه، از جمله ابوریحان بیرونی معتقد است ابن مقفع این باب را نوشت تا در افراد سست اعتقاد شک و تردید ایجاد کند و آنها را به مذهب مانوی بکشاند: «...کَعبدِ اللهِ بنِ المُقَفَّعِ فِی زِیَادَتِهِ بَابَ «بُرزُویَةَ» فِیهِ قَاصِداً تَشکِیکِ ضُعفَی الَعقَائدِ فِی الدِّینِ وکَسرِهم لِلدَّعوةِ إلَی مَذهبِ «المَنَانِیَّةِ»... (بیرونی، 1403: 111)
پس از ابوریحان تنی چند از محققان با او همداستان شده هرکدام برای ادعای خود شواهدی نقل کرده اند، غفرانی (1965: 220-224) پس از بررسی مفصل آراء صاحب نظران معتقد است باب برزویه طبیب از زهدان ذهن ابنمقفع متولد شده است، برخی دلایل غفرانی برای این ادعا عبارت است از:
1- تصریح صاحب نظرانی چون ابوریحان بیرونی، ابن خلکان، بروکلمان و نولدکه
2- در نسخه سریانی کلیله که از زبان پهلوی ترجمه شده، این باب وجود ندارد و این نشان می دهد که این باب بعدها توسط ابن مقفع اضافه شده است.
3- در بخشی از این باب آمده است: بزرگمهر این باب را در حضور بزرگان از جمله موبدان زرتشتی قرائت کرد و مورد تحسین همگان قرار گرفت، این امر بسیار بعید می نماید زیرا با وجود نفوذ بسیار موبدان در دربار انوشروان ممکن نیست که بزرگمهر در حقانیت همه ادیان روزگار تردید روا دارد و مورد تحسین حاضران و از جمله موبدان قرارگیرد، این چیزی است که محمد تقی بهار نیز به آن اشاره کرده است. (بهار، 1381: 260/2)
عبود از صاحب نظران عرب انتساب این باب را به بزرگمهر از رندی و سیاست ابنمقفع برای رهایی و فرار از تعصب و خشونت دینی حاکمان روزگار دانسته است. (عبود، 1960: 211)
محجوب نیز معتقد است، این باب نتیجه فکر و عصاره تمدن معنوی و ریخته قلم ایرانیان است. (محجوب، 1385: 260)، این باب محدود، مملو از پند و اندرز و حکمت و تشبیه و تمثیل برای ترویج اعتقادات دینی، ترجیح آخرت به دنیا و صفات اخلاقی پسندیده است که ما در این مقاله نشان داده ایم مانند بقیه کتاب کلیله از سرچشمه زلال اندیشه ایرانی سیراب شده است.
اهمیت این مسأله از این جهت است که اگر ثابت شود باب برزویه طبیب از ابنمقفع است، اندیشه های ایرانی موجود در آن قرینه ای محسوب می شود برای این فرضیه که ابن مقفع فرهنگ و ادب ایرانی را چون گوشت و پوست به استخوان بندی داستان های کلیله پوشانده است[2].
ارزش کلیله و دمنه
عربها چنان مفتون و شیفته ی فرهنگ ایرانی شدند که مأمون فرزندان خود را به آموختن عهد اردشیر و کلیله دستور داد (تفضلی، 1383: 218). ابن ندیم عنوانی دارد به صورت «الکُتُبُ المُجمَعُ عَلَی جَودَتِهَا»: کتابهایی که همگی بر خوبی آنها متفقند، در ذیل این عنوان کتابهای کلیله، عهد اردشیر و یتیمه دیده می شود. (ابن ندیم، 14
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/12870-moghadame-kalile-iran-bastan.html
@iranboom_ir
وحید سبزیان پور، امیر اصلان حسن زاده
تأمل در مقدمه کتاب کلیله و دمنه و باب برزویه حکیم این کتاب نشان می دهد که این دو بخش از افزوده های بزرگمهر حکیم و یا به اعتقاد برخی از ابن مقفع است.
آنچه مهم است اینکه این دو بخش هندی نیست و دریچه ای است به فرهنگ و ادب ایرانیان باستان. موضوعات اصلی این دو بخش عبارت است از خردورزی، عشق به دانش و کتاب، اعتقادات دینی، پایبندی به صفات نیک اخلاقی، مبارزه با رذایل اخلاقی و پند های حکیمانه است. در این جستار با ارائه شواهد مختلف، نشان داده ایم که نیاکان ما از معرفت و آگاهی، ارزش های اخلاقی و دینی بیگانه نبوده، مضامین حکمی این دو بخش، روزنه ای است برای اطلاع از دیدگاه های ایرانیان باستان در خصوص محورهای اساسی زندگی. به علاوه نشان داده ایم که عموم این مضامین به سبب حقیقت بینی و درک درست از جهان هستی، همسو و هماهنگ با فرهنگ اسلامی است و با آنکه سرچشمه آنها در فرهنگ ایرانیان است، در انتخاب آنها گزینشی هدفدار برای تطبیق با عقاید اسلامی حاکم بر روزگار ابن مقفع صورت گرفته است.
کلید واژه: ابن مقفع، کلیله و دمنه، برزویه طبیب، فرهنگ ایرانیان باستان
مقدمه
کلیله و دمنه کتابی است که اصل آن هندی است و در روزگار انوشروان به زبان پهلوی ترجمه شده است. ایرانیان چند باب جدید به این کتاب افزودهاند از جمله مقدمه و بابی به نام برزویه طبیب[1]. بی تردید این دو بخش از افزوده های ایرانیان به کلیله و دمنه است، زیرا موضوع آن معرفی این کتاب و شرح داستان انتقال آن از هند به ایران و گفتگوهایی است که بین انوشروان، بزرگمهر و برزویه طبیب صورت گرفته است. (ص 29-38)
از فحوای این باب دریافت می شود که نویسنده آن بزرگمهر است زیرا انوشروان از او خواسته که این باب را بنویسد. با این وجود برخی از صاحب نظران بر این باورند که نویسنده این باب ابن مقفع است نه برزویه، از جمله ابوریحان بیرونی معتقد است ابن مقفع این باب را نوشت تا در افراد سست اعتقاد شک و تردید ایجاد کند و آنها را به مذهب مانوی بکشاند: «...کَعبدِ اللهِ بنِ المُقَفَّعِ فِی زِیَادَتِهِ بَابَ «بُرزُویَةَ» فِیهِ قَاصِداً تَشکِیکِ ضُعفَی الَعقَائدِ فِی الدِّینِ وکَسرِهم لِلدَّعوةِ إلَی مَذهبِ «المَنَانِیَّةِ»... (بیرونی، 1403: 111)
پس از ابوریحان تنی چند از محققان با او همداستان شده هرکدام برای ادعای خود شواهدی نقل کرده اند، غفرانی (1965: 220-224) پس از بررسی مفصل آراء صاحب نظران معتقد است باب برزویه طبیب از زهدان ذهن ابنمقفع متولد شده است، برخی دلایل غفرانی برای این ادعا عبارت است از:
1- تصریح صاحب نظرانی چون ابوریحان بیرونی، ابن خلکان، بروکلمان و نولدکه
2- در نسخه سریانی کلیله که از زبان پهلوی ترجمه شده، این باب وجود ندارد و این نشان می دهد که این باب بعدها توسط ابن مقفع اضافه شده است.
3- در بخشی از این باب آمده است: بزرگمهر این باب را در حضور بزرگان از جمله موبدان زرتشتی قرائت کرد و مورد تحسین همگان قرار گرفت، این امر بسیار بعید می نماید زیرا با وجود نفوذ بسیار موبدان در دربار انوشروان ممکن نیست که بزرگمهر در حقانیت همه ادیان روزگار تردید روا دارد و مورد تحسین حاضران و از جمله موبدان قرارگیرد، این چیزی است که محمد تقی بهار نیز به آن اشاره کرده است. (بهار، 1381: 260/2)
عبود از صاحب نظران عرب انتساب این باب را به بزرگمهر از رندی و سیاست ابنمقفع برای رهایی و فرار از تعصب و خشونت دینی حاکمان روزگار دانسته است. (عبود، 1960: 211)
محجوب نیز معتقد است، این باب نتیجه فکر و عصاره تمدن معنوی و ریخته قلم ایرانیان است. (محجوب، 1385: 260)، این باب محدود، مملو از پند و اندرز و حکمت و تشبیه و تمثیل برای ترویج اعتقادات دینی، ترجیح آخرت به دنیا و صفات اخلاقی پسندیده است که ما در این مقاله نشان داده ایم مانند بقیه کتاب کلیله از سرچشمه زلال اندیشه ایرانی سیراب شده است.
اهمیت این مسأله از این جهت است که اگر ثابت شود باب برزویه طبیب از ابنمقفع است، اندیشه های ایرانی موجود در آن قرینه ای محسوب می شود برای این فرضیه که ابن مقفع فرهنگ و ادب ایرانی را چون گوشت و پوست به استخوان بندی داستان های کلیله پوشانده است[2].
ارزش کلیله و دمنه
عربها چنان مفتون و شیفته ی فرهنگ ایرانی شدند که مأمون فرزندان خود را به آموختن عهد اردشیر و کلیله دستور داد (تفضلی، 1383: 218). ابن ندیم عنوانی دارد به صورت «الکُتُبُ المُجمَعُ عَلَی جَودَتِهَا»: کتابهایی که همگی بر خوبی آنها متفقند، در ذیل این عنوان کتابهای کلیله، عهد اردشیر و یتیمه دیده می شود. (ابن ندیم، 14
دنباله نوشتار:
https://www.iranboom.ir/shekar-shekan/adabiat/12870-moghadame-kalile-iran-bastan.html
@iranboom_ir
اجزا ورودیها در بناهای قدیمی ایران
۳-در:
در ورودی یکی از عناصر مهم فضای ورودی به شمار می آید که کارکرد اصلی آن کنترل ارتباط میان فضای درونی بنا و فضای بیرون است.ابعاد و تناسبات در ورودی هر بنا با نوع و کارکرد آن بنا متناسب بود.
اهمیت در ورودی برخی از فضاهای مذهبی یا عمومی چنان زیاد بود که سطح روی آن ها را با گره سازی، منبت کاری، تذهیب، نقاشی، میناکاری یا کتیبه نگاری مزین می کردند.
۴_آستانه:
بخشی از چارچوب در که در پایین چهار چوب قرار دارد، آستانه نامیده می شود.آستانه برخی از درها را اندکی بلند می ساختند تا تمایز بین دو فضا به بهترین شکل صورت پذیرد و افراد هنگام انتقال از فضای به فضای دیگر با تانی رفتار نمایند. اهمیت آستانه در ورودی عالی قاپو به اندازه ای بالا بود که افراد پای خود را روی آن نمی گذاشتند و برخی از مردم آن را می بوسیدند.
۵- سردر:
بخشی از سطح فضای ورودی که در بالای در ورودی قرار داشت، سردر نامیده می شود. این سطح را در انواع فضاهای ورودی به خصوص فضاهای ورودی بناهای نسبتا بزرگ تزیین می کردند. می توان گفت معمولا سطح سردر هر فضای ورودی مزین ترین سطح از نمای خارجی هر بنا بود. در برخی موارد نام استاد معمار بنا را بر روی کتیبه سردر می نوشتند، مانند نام استاد علی اکبر اصفهانی در کتیبه سردر مسجد شاه اصفهان .
۶ـ منار :
در قرنهای نخستین هجری معمولا منار(مناره) به صورت منفرد در گوشه ای از ساختمان مسجد و در مواردی در نزدیکی فضای ورودی ساخته می شد، اما به تدریج و احتمالا از اواخر دوره سلجوقی و ایلخانیان به بعد ترکیبی متشکل از دو منار در دو سوی ایوان در جبهه قبله و در مواردی، ایوان واقع در جبهه روبروی قبله مورد استفاده قرار گرفت. گاهی برای تاکید بیشتر بر اهمیت و ارزش مناره، ارتفاع آن از گنبد خانه نیز بیشتر ساخته می شد.
اجزا ورودی ها در بناهای قدیمی ایران
۷_روزن:
در بالای در ورودی معدودی از خانه ها یک روزن به صورت مشبک و گاهی بدون یک شبکه محافظ تعبیه می کردند. بهرمندی از روشنایی و نور از علل مهم ساخت این روزن ها بوده است.
۸_سنگاب:
در هشتی بسیاری از بناهای عمومی مانند مسجدها و مدرسه ها یک ظرف بزرگ سنگی قرار می دادند که در آن، آب خنک می ریختند تا مراجعه کنندگان بتوانند رفع تشنگی کنند.
۹_ساعت:در بالای پیش طاق معدودی از بناهای بزرگ از جمله مسجدها و مدرسه ها یک ساعت بزرگ قرار می دادند. در بالای پیش طاق ورودی مسجد جامع کرمان، مسجد مخبرالسلطنه و مسجد مدرسه شهید مطهری( سپهسالار) در تهران ساعت وجود دارد. به کاربردن ساعت از دوره صفویه آغاز و در دوره قاجاریه و پهلوی رواج یافت.
۱۰_ حوض : در هشتی معدودی از بناها از جمله تعداد اندکی از خانه های بزرگ یک حوض کوچک وجود داشت. معمولا در این حالت سکوهایی نیز پیرامون هشتی می ساختند تا برای افرادی که در هشتی به انتظار می نشستند یا کسانی که در آنجا به گفتگو می پرداختند، فضای مطبوع پدید آید.
۱۱_ زنجیر: آویختن زنجیر در جلوی دربهای ورودی مساجد و مراکز مذهبی از اوایل دوران اسلام، برای جلوگیری از ورود چارپایان کاربرد داشته است. آویختن زنجیر در ورودی مساجد، کاربرد و مفهوم دیگری نیز داشت. ایجاد تواضع در زمان ورود به مسجد، زیرا وارد شوندگان می بایست سر خود را خم می کردند.
برگرفته از کتاب فضاهای ورودی در معماری سنتی ایران/ حسین سلطانزاده
@iranboom_ir
۳-در:
در ورودی یکی از عناصر مهم فضای ورودی به شمار می آید که کارکرد اصلی آن کنترل ارتباط میان فضای درونی بنا و فضای بیرون است.ابعاد و تناسبات در ورودی هر بنا با نوع و کارکرد آن بنا متناسب بود.
اهمیت در ورودی برخی از فضاهای مذهبی یا عمومی چنان زیاد بود که سطح روی آن ها را با گره سازی، منبت کاری، تذهیب، نقاشی، میناکاری یا کتیبه نگاری مزین می کردند.
۴_آستانه:
بخشی از چارچوب در که در پایین چهار چوب قرار دارد، آستانه نامیده می شود.آستانه برخی از درها را اندکی بلند می ساختند تا تمایز بین دو فضا به بهترین شکل صورت پذیرد و افراد هنگام انتقال از فضای به فضای دیگر با تانی رفتار نمایند. اهمیت آستانه در ورودی عالی قاپو به اندازه ای بالا بود که افراد پای خود را روی آن نمی گذاشتند و برخی از مردم آن را می بوسیدند.
۵- سردر:
بخشی از سطح فضای ورودی که در بالای در ورودی قرار داشت، سردر نامیده می شود. این سطح را در انواع فضاهای ورودی به خصوص فضاهای ورودی بناهای نسبتا بزرگ تزیین می کردند. می توان گفت معمولا سطح سردر هر فضای ورودی مزین ترین سطح از نمای خارجی هر بنا بود. در برخی موارد نام استاد معمار بنا را بر روی کتیبه سردر می نوشتند، مانند نام استاد علی اکبر اصفهانی در کتیبه سردر مسجد شاه اصفهان .
۶ـ منار :
در قرنهای نخستین هجری معمولا منار(مناره) به صورت منفرد در گوشه ای از ساختمان مسجد و در مواردی در نزدیکی فضای ورودی ساخته می شد، اما به تدریج و احتمالا از اواخر دوره سلجوقی و ایلخانیان به بعد ترکیبی متشکل از دو منار در دو سوی ایوان در جبهه قبله و در مواردی، ایوان واقع در جبهه روبروی قبله مورد استفاده قرار گرفت. گاهی برای تاکید بیشتر بر اهمیت و ارزش مناره، ارتفاع آن از گنبد خانه نیز بیشتر ساخته می شد.
اجزا ورودی ها در بناهای قدیمی ایران
۷_روزن:
در بالای در ورودی معدودی از خانه ها یک روزن به صورت مشبک و گاهی بدون یک شبکه محافظ تعبیه می کردند. بهرمندی از روشنایی و نور از علل مهم ساخت این روزن ها بوده است.
۸_سنگاب:
در هشتی بسیاری از بناهای عمومی مانند مسجدها و مدرسه ها یک ظرف بزرگ سنگی قرار می دادند که در آن، آب خنک می ریختند تا مراجعه کنندگان بتوانند رفع تشنگی کنند.
۹_ساعت:در بالای پیش طاق معدودی از بناهای بزرگ از جمله مسجدها و مدرسه ها یک ساعت بزرگ قرار می دادند. در بالای پیش طاق ورودی مسجد جامع کرمان، مسجد مخبرالسلطنه و مسجد مدرسه شهید مطهری( سپهسالار) در تهران ساعت وجود دارد. به کاربردن ساعت از دوره صفویه آغاز و در دوره قاجاریه و پهلوی رواج یافت.
۱۰_ حوض : در هشتی معدودی از بناها از جمله تعداد اندکی از خانه های بزرگ یک حوض کوچک وجود داشت. معمولا در این حالت سکوهایی نیز پیرامون هشتی می ساختند تا برای افرادی که در هشتی به انتظار می نشستند یا کسانی که در آنجا به گفتگو می پرداختند، فضای مطبوع پدید آید.
۱۱_ زنجیر: آویختن زنجیر در جلوی دربهای ورودی مساجد و مراکز مذهبی از اوایل دوران اسلام، برای جلوگیری از ورود چارپایان کاربرد داشته است. آویختن زنجیر در ورودی مساجد، کاربرد و مفهوم دیگری نیز داشت. ایجاد تواضع در زمان ورود به مسجد، زیرا وارد شوندگان می بایست سر خود را خم می کردند.
برگرفته از کتاب فضاهای ورودی در معماری سنتی ایران/ حسین سلطانزاده
@iranboom_ir