‍ ‍ همین جا که رسیدیم اجازه خواستم تا #راوی_داستان_سردشت، حداقل این یک بار من #شهروند_سردشتی باشم!

از لطف بود یا تعارف یا اجبار در لحظه، فرصت مهیا شد...

تکنیک #مذاکره_آسانسوری، مناسب این لحظه بود و بکار گمارده شد...

عرض کردم:

" جناب اوزمجو، امروز اینجانب و دوستانم کاملا" اتفاقی اینجا هستیم و اگر نبودیم الان کسی روایتگر زخم شهر من بود که هرگز پای برخاک پاکش ننهاده است!

باری به هرجهت خدمت تان عارض شوم که در عصر روز سی سال قبل هفتم تیر، این شهر با جمعیت وقت ۱۷ هزار نفری مورد اصابت بمب شیمایی قرار گرفت و بیش از نیمی از آنها، شهید و مصدوم شدند!


آقای ازومجو،
اینجانب امروز روایتگر بزرگ مهربانی بزرگ مردان و زنانی هستم که بسیار ناجوانمردانه با گاز خردل قربانی شدند اما جوانمردانه، عَلَم و پرچم #صلح_و_مهربانی برافراشته اند تا دیگر هیچ جای این جهان، کسی با جنگ افزارهای ممنوعه و کشتارجمعی آسیب نبیند!

دبیرکل محترم سازمان opcw،
سردشتی که دو کرسی در سازمان شما دارد هنوز به تریبون های بسیار نیاز دارد تا دردی که شما در تنها تصویر مرتبط موجود در موزه صلح تهران مشاهده می کنید، فریاد برآورد...

آقای ازومجو، امروز ما کاروانی ۲۶ نفره از سردشت راهی تهران و این موزه شده ایم تا در قالب سفیران #صلح_و_مهربانی، حامل پیام #صلح_جهانی باشیم...

کمک کنید این پیام به جای جای جهان منتقل شود...




روایتی از سرپرست کاروان سفیران #صلح_و_مهربانی #سردشت
تهران_موزه صلح مورخ ۱۲ تیرماه۹۶

@havalani_ashti